نقش هدف و کمال نهایی انسان در علوم انسانی اسلامی براساس دیدگاه آیتالله مصباحیزدی


Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
انسان از منظر اسلام با رويکرد غربي که جهانبيني مادي و دنيوي دارد متفاوت است. به همين منظور در اسلام، انسان هدفي متعالي دارد که از آن به قرب الهي ياد ميشود. با توجه به اين هدف نوع نگاه به انسان و کنشهاي او متفاوت خواهد شد، و علوم انساني اسلامي ازآنجاکه درصدد توصيف و توصية کنشهاي انسان است بر مبناي چنين هدفي که از انسان انتظار ميرود، مباني آن با علوم انساني غربي متفاوت خواهد بود. اين نوشتار درصدد تبيين اين مسئله است که هدف نهايي انسان چه نقشي در اسلاميسازي علوم انساني دارد؟ آيا هدف نهايي انسان صرفاً بر جنبههاي دستوري علم اثرگذار است يا جنبههاي توصيفي را نيز تحت تأثير قرار ميدهد؟
به همين جهت نوشتار حاضر در ابتدا به ضرورت و جايگاه هدف در توليد دانش و در ادامه تبييني از هدف نهايي انسان ارائه ميکند و براساس اين مقدمات به تشريح نقش هدف نهايي انسان در ابعاد توصيفي و تبييني، هنجاري و دستوري علوم انساني اسلامي از نگاه فيلسوف برجسته جهان اسلام آيتالله مصباحيزدي ميپردازد.
1. چيستي و ضرورت نقش هدف در توليد علم
نظريهپردازي و توليد علم بر مباني فلسفي معرفتشناختي، هستيشناختي و انسانشناسي مبتني است (شريفي، 1397، ص185)؛ اما در اين ميان مباحث انسانشناسي با توجه به موضوع علوم انساني، از جايگاهی ويژه برخوردارند. علوم انساني از آن جهت که به انسان مربوطاند، اهميت مباحث انسانشناسي و ارزششناختي را دوچندان ميکنند. علامه مصباحيزدي بيان ميکند: «انسانشناسي، ما در ساير علوم انساني است» (مصباحيزدي، 1389، ص50).
ايشان، پيش از ورود به مباحث علوم انساني حل مسائل انسانشناسي را در دو جهت ضروري ميداند و مينويسد:
حل مسائل انسانشناسي پيش از ورود به مباحث علوم انساني از دو جهت ضرورت دارد. اول آنکه براي تبيين پديدهها و روابط انساني نيازمند شناختي صحيح از انسان، ابعاد وجودي او، جنبههاي اصلي و فرعي وجود او، و ظرفيتها و محدوديتهاي اوييم. جنبة دوم، که از نظر اهميت کمتر از جنبة اول نيست، نياز علوم انساني دستوري به معرفتي کامل از حقيقت انسان و سرانجام اوست. علوم انساني دستوري بر شالودة نظام ارزشي استوار ميشود. همانگونه که در فلسفة اخلاق و ارزشها اثبات شده است، ارزشها و دستورالعملها در صورتي از پشتوانة واقعي و عقلاني برخوردار خواهند بود که بر حقايقي نفسالامري و واقعي مبتني باشند. ازآنجاکه اخلاق و ارزشهاي مربوط به انسان، ناشي از رابطة ميان رفتار اختياري او با کمال نهايي اويند، بنابراين بايد انسان، کمالات ممکن براي او، و بالاترين حد ممکن براي کمال او را شناخت، و اين مسائل در انسانشناسي مورد کنکاش واقع ميشوند (مصباحيزدي، 1392، ص251).
با توجه به اهميتي که علامه مصباحيزدي بيان ميکند، در اين پژوهش جهت دوم را بهتفصيل بررسي میکنیم و تأثير کمال نهايي انسان در اسلاميسازي علوم را مورد بحث قرار ميدهيم.
يکي از مباحثي که انسانشناسي از آن بحث ميکند، هدفمندي انسان است؛ هدفمندي در ساية اختيار تحقق مییابد؛ زيرا موجود بياراده، موجودي مقهور است و از خود اختياري ندارد تا بخواهد هدفي داشته باشد. اساساً فعاليت اختياري بدون هدف ممکن نيست (شريفي، 1393، ص438)، افعالي که به نظر بدون هدف از موجودي مختار سر ميزند، نيز داراي هدفهايي مانند سرگرمي هستند (مصباحيزدي، 1397، ص153) که آن افعال را به قصد و غرض بازي يا تفريح انجام ميدهند.
هدف يا غرض جهت و مقصد حرکت را تعيين ميکند (جمعي از نويسندگان، 1390، ص212)، در فلسفه واژة نزديک به هدف، واژة غايت است که در يک معنا مترادف با هدف است، و آن چيزي است که خواست فاعل مختار قرار ميگيرد، يعني مطلوب اوست. گاهي هدف همان چيزي است که مطلوب موردنظر فاعل مختار است و گاهي آن چيزي است که شايسته است مطلوب قرار بگيرد نه آنچه که انسانها آن را هدف خود قرار دادهاند (همان، ص213).
با توجه به نکات پيشگفته، انسانها برای رسيدن به يک هدف و غايت، فعلي را انجام ميدهند. بنابراين مطلوبيت انجام اين فعل، علت غايي و موجب انگيزه ميشود تا نسبت به آن شوق پيدا کنند و آن را تحقق ببخشند. بنا بر نکات یادشده، هر فعاليت آدمي غايتمند و هدفدار است. علم و نظريهپردازي نيز بهعنوان يک نوع فعاليت انساني هدفمند خواهد بود (خسروپناه، 1383، ص383).
براساس نوع نگاه به انسان و هدفي که ميتواند داشته باشد، علوم با يکديگر متفاوت خواهند بود. انديشمنداني که به انسان بهعنوان يک موجودي مادي مینگرند و وراي جسم طبيعي او قائل به هيچ چيز ديگري نيستند، ضروتاً هدفي که از فعاليتهاي انسان مدنظر دارند مادي خواهد بود. برخلاف بينشي که انسان را موجود دو ساحتي متشکل از روح و بدن و هويت اصلي را متعلق به روح ميداند و قائل به جاودانگي اوست. بنابراين هدفي که براي او در نظر دارد چيزي فراتر از امور مادي است. بر همين اساس با توجه به هدف و نيازي که از يک علم خاص انتظار ميرود، ميتوان علم را به اسلامي و غيراسلامي تقسيم کرد. علاوه بر اين، هدفي که از علوم انتظار ميرود و متناسب با آن علوم است ميتواند با يکديگر متفاوت باشند، برای مثال هدف اقتصاد تأمين رفاه و آسايش زندگي است و هدف اخلاق تکامل روحي انسان است (مصباحيزدي، 1389، ص130). اما ميتوان همة اهدافي که علوم مختلف دارند و هرکدام يک علم مستقل از ديگري است را تحت يک سيستم يکپارچه درآورد، چنانکه علامه مصباحيزدي مينويسد:
اين سيستمها که هرکدام سيستم مستقلاند، ممکن است به صورت دواير متحدالمرکز و چهرههاي گوناگون يک فعل باشند. فعلي که انسان روي مال خاصي انجام ميدهد از يک جهت جنبة حقوقي دارد، از يک جهت مربوط به اقتصاد است، و از جهت ديگر با اخلاق ارتباط پيدا ميکند. پس لازمة وجود چند سيستم اين نيست که سيستمها بهطورکلي از هم بيگانه باشند. ممکن است سيستمها متداخل باشند. با توجه به اينکه همة اينها جزء يک سيستم بزرگتر هستند همه بايد يک هدف نهايي داشته باشند، بايد هدفهاي خاص هريک از اين سيستمها در مسير آن هدف نهايي قرار گيرد. بنابراين آن هدف نهايي ميتواند به اين سيستمها جهت خاصي ببخشد (مصباحيزدي، 1389، ص130).
بدينترتيب اهداف تأثيرگذار ميتوانند به اهداف مياني و نهايي تقسيم شوند. هر کدام از آنها براساس جهانبيني انديشمندان آن علم متفاوت است. آنچه ميتواند موجب تمايز علوم شود، اهداف مياني است، که هر علم با توجه به نقش و کارکردي که در جامعه دارد هدفي مخصوص به خود خواهد داشت و همة علوم ميتوانند در يک هدف نهايي تحت يک سيستم و نظام واحد قرار بگيرند که همين نگاه سيستمي موجب تمايز مکاتب است که با توجه به هدف نهايي آن نظام تبيين ميشود.
نتايج بهدستآمده از مطالب بيانشده را ميتوان به اين صورت عنوان کرد که اهميت و جايگاه نقش هدف در توليد دانش، جهانبيني عالمان آن علم در اهدافي که از توليد آن دارند را تعيين ميکند و همچنين موجب تفاوت در نگاه سيستمي و مکتبي ايشان ميشود؛ چنانکه علوم را به اسلامي و غيراسلامي تقسيم کردهاند.
2. تبيين هدف نهايي آفرينش انسان
بنا بر تعريف هدف و بيان ضرورت آن در مرحلة بعد به تبيين هدف نهايي انسان که از آن به کمال نهايي نام ميبرند، ميپردازيم. بنابراين پيش از ورود به بحث از کمال نهايي، بيان مقدماتي در تبيين آن ضروري است.
1-2. هدفمند بودن فعل خداوند
خداوند حکيم بهعنوان آفرينندة انسان، از فعل خود در پي هدفي است که ممکن است همين هدف، مبنايي براي هدف نهايي انسان قرار گيرد؛ بنابراين براي درک صحيح از هدف و کمال نهايي انسان لازم است فهم درستي از هدفمندي خداوند داشته باشيم.
چنانکه گفته شد خداوند بهعنوان فاعل مختار و حکيم، محال است فعلي بدون هدف يا اهداف غيرمعقول انجام دهد: «وَما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَالْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبين ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَق» (دخان: 38ـ39). اما هدفمندي براي خداوند غير از هدفمندي در ساير موجودات است؛ زيرا در ساير موجودات هدف داشتن يا به وجه نيازمندي آنها بازميگردد و براي برطرف شدن نقص خود بهدنبال مطلوبي هستند، يا براي ارضاي يکي از اميال و گرايشهاي دروني است (مصباحيزدي، 1394ج، ص420)؛ درحاليکه خداوند غني مطلق است و از آفرينش جهان نه بهدنبال رفع نقص خويش است و نه درصدد ارضاي اميال خود، پس منظور از هدفمندي خداوند بايد چيزي غير از هدفمندي در ساير موجودات باشد.
هدفمندي در خداوند را به اين صورت ميتوان بيان کرد: ذات الهي کمال مطلق است و نقصي در آن نيست که بخواهد آن را کامل کند و اين کمال، علت غايي است. به تعبير ديگر چون خداوند حب به ذات دارد يعني کسي که ذات خود را دوست دارد، حب به اين کمالات و ذات خويش منشأ افعال الهي شده است. اين هماني است که علت غايي براي تحقق فعل است (مصباح يزدي، 1394الف، ج 2، ص496). بنابراين آنچه هدفمندي خداوند را توجيه ميکند، حب به ذات است که منشأ و علت غايي افعال الهي است.
بدينترتيب، جهان هستي بهعنوان مخلوق خداوند، آفرينشي حکيمانه و در راستاي هدفي معقول و متناسب با کمالات بينهايت الهي دارد (مصباحيزدي، 1397، ص129). اين سخن در رابطة با هدف کلي آفرينش مجموع جهان است؛ هر موجودي نيز طبق هدفمندي که خداوند از افعال خويش داشته است داري کمال نهايي است و در نيل به آن تلاش ميکند. اما با توجه به اينکه مخلوقات بر يکديگر تأثير گذاشته و برخي وسيلة تکامل بعضي ديگرند (همان، ص130)، تنها موجوداتي داراي کمالي بينهايت هستند که در نظام آفرينش چنين قابليت در نهاد آنها گذاشته شده است. براساس مباني انسانشناختي اسلامي که خواهد آمد، آن موجودي که چنين قابليتي را داراست و هدفش رسيدن به کمالي است که نهايت در آن نيست، انسان است و ساير موجودات در رسيدن انسان به چنين هدفي کمک ميکنند: «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا» (بقره: 29) (همان).
2-2. هدفمندي انسان
هدفمندي انسان و کمال نهايي او در ساية لوازمي محقق خواهد شد که دانستن آنها در شناخت هدف نهايي انسان بسيار مؤثر است.
اولاً انسان موجودي دوبعدي متشکل از جسم و روح است: «وَإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدين» (حجر: 28ـ29). بدينترتيب که انسان موجودي مرکب از روح و بدن است، هويت انساني و حقيقت او همان روح اوست؛ زيرا همانطور که در آيات فوق بدان اشاره شد، سجدة ملائکه بعد از نفخ روح است و انسان زماني انسان است که روحي در بدن داشته باشد، وگرنه بدون دميده شدن روح در بدنش مانند ساير اجسام بيجان است (مصباحيزدي، 1390، ص177)؛
ثانياً انسان موجودي نيست که با مرگش در دنيا از بين رود، بلکه او باقي خواهد ماند و اين بقا نه با جسم او زيرا جسم بعد از مرگ متلاشي شده و از بين ميرود بلکه به روح اوست: «وَهُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا يُفَرِّطُون ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبين» (انعام: 61ـ62). چنانکه در اين آيات بيان ميشود، هنگام مرگ ملائکه جان انسانها را گرفته، سپس به سوي خدا بازگردانده ميشوند و اين بازگشت جان همان روح انسان است که پس از مرگ باقي ميماند (مصباحيزدي، 1394ب، ص52)؛
ثالثاً چنانکه پيشتر بيان شد، انسان داراي قوة انتخاب و گزينش است و همچنين از نيروي عقل برخوردار است که با عقل خود درصدد بهترين انتخاب است (مصباحيزدي، 1390، ص122)؛
رابعاً مطرح شد، انسان موجود قانعي نيست و هميشه براي رسيدن به کمالات بيشتر تلاش ميکند. به بيان ديگر يک موجود کمالطلب و خواستار کمال بينهايت است، که اين ميل يک ميل فطري است؛
خامساً کمال مطلق و بينهايت تنها از آن خداوند است.
بنا بر نکات پيشگفته، انسان با توجه به داشتن نيروي عقل و قوة اختيار در پي دستيابي به بالاترين کمال است و خداوند حکيم نيز هدف از خلقت انسان را دستيابي او به بيشترين کمال قرار داده است و چنانکه گفته شد بالاترين کمال از آن خداوند سبحان است و اگر انسان بخواهد به کمال بيشتر برسد، بايد به کمال مطلق يعني خداوند نزديک شود که از آن به قرب الهي نام برده ميشود که با توجه به حقيقت وجودي او که همان روح او است چنين دستیابيای براي او محال نيست؛ زيرا روح انسان مجرد است و هميشه باقي و دراي سعة وجودي است که ميتواند به بينهايت نزديک شود.
از آنچه گفته شد، اين نتيجه به دست ميآيد که هدف آفرينش انسان، رسيدن به بيشترين کمال است که همان قرب الهي است؛ بنابراين تمام اهداف مياني انسان به جهت رسيدن به همان هدف نهايي بايد باشد. بدينترتيب تمام افعالي که انجام ميدهد تحت تأثير اين هدف خواهد بود.
3. نقش هدف نهايي انسان در علوم انساني
مسئلة مورد بحث در اين بخش اين است که هدف نهايي انسان در علوم انساني چه تأثيري ميتواند داشته باشد: آيا جنبه توصيفي و تبييني دارد يا هنجاري و دستوري؟ که در ادامة اين پژوهش به پاسخ اين پرسش خواهيم پرداخت.
برای از آنکه داوري منصفانه نسبت به نقش هدف نهايي انسان در علوم انساني داشته باشيم، نخست بايد تعريفي از علوم انساني در اختيارمان باشد؛ اما ازآنجاکه در تعريف علم اختلافات بسياري وجود دارد ضرورتاً تعريف علوم انساني نيز مشکل خواهد بود. بنابراين ابتدا به تعريف از علوم انساني از منظر علامه مصباحيزدي خواهيم پرداخت.
4. تعريف علوم انساني يا علوم اجتماعي
علومي انساني چنانکه از نامش پيداست به علومي گفته ميشود که ناظر به رفتار و کنشهاي انسان است و منظور از کنشهاي او رفتارهاي انساني انسان نه فيزيولوژيکي اوست (شريفي، 1393، ص104).
با توجه به اينکه علوم انساني با کنشهاي انساني انسان سروکار دارد، هم به توصيف کنشهاي انسان ميپردازد و هم به بعد توصيهاي و هنجاري رفتارهاي انسان اعم از امور و شئون فردي و شئون اجتماعي او توجه ميکند؛ چنانکه در تعريفي از علوم انساني، هر دو بعد آمده است:
علوم انساني به مجموعه علومي اطلاق ميشود که به شناخت انسان و توصيف، تبيين و تفسير پديدههاي فردي و اجتماعي (از آن جهت که انساني هستند، نه از جهت فيزيکي و زيستي) و جهتبخشي به افعال و انفعالات انساني ميپردازد (مصباحيزدي، 1397، ص23).
بنابراين علوم انساني برخلاف علوم طبيعي داراي دو بعد توصيهاي و توصيفياند. مقصود از علوم انساني توصيفي آن دسته از علومي است که به بررسي و تبيين پديدههاي انساني ميپردازد و از حد وقايعنگاري فراتر است و درصدد کشف سازوکار و قوانين حاکم بر پديدههاي انساني است (مصباحيزدي، 1390، ص25). و مقصود از علوم انساني توصيهاي و هنجاري آن دسته از علومي است که براساس يافتههاي علوم توصيفي، به ارزشداوري و دستورالعمل اجرايي ميپردازند (مصباحيزدي، 1392، ص53).
برايناساس علامه مصباحيزدي در يک تقسيمبندي علوم را به سه دسته تقسيم ميکند:
دسته اول علومي هستند که تنها جنبة توصيفي دارند؛ مانند مسائل رياضي که در آن بايد و نبايدِ متضمن ارزشداوري و دستورالعمل اجرايي وجود ندارد؛ اگرچه بايد و نبايد در اين علوم يافت ميشود؛ مانند اينکه بايد اين روش را برويد تا به حل مسئله برسيد. اين بايد و نبايد ارزشي نيست؛
دسته دوم، علومياند که ماهيتاً دستوري هستند و متضمن بايد و نبايد ارزشي، مانند علم اخلاق؛
و دسته سوم، علومي که هر دو جنبه توصيفي و دستوري را دارا هستند؛ مانند علم اقتصاد يا روانشناسي (مصباحيزدي، 1391الف).
ايشان در يک تقسيمبندي ديگر علوم و معارف بشري را چنین تقسيم ميکنند:
1. علوم ماده بيجان که علوم فيزيکي نام دارند؛ مانند: فيزيک، شيمي، زمينشناسي و اخترشناسي. اين علوم صرفاً توصيفي هستند؛
2. علوم ماده جاندار که به علوم زيستي معروفاند؛ مانند: زيستشناسي، گياهشناسي، فيزيولوژي و جانورشناسي. اين دسته از علوم نيز توصيفي هستند؛
3. علوم مربوط به انسان که علوم انساني يا علوم اجتماعي خوانده ميشوند. اين علوم به توصيفي و توصيهاي تقسيم ميشوند (مصباحيزدي، 1391ب، ص19ـ20).
5. نقش هدف نهايي انسان در ابعاد توصيفي و تبييني علوم انساني
بنا بر تعريفي که از علوم انسانيِ تبييني کرديم، پرسش اين خواهد بود که هدف و کمال نهايي انسان که همان قرب الهي است، در تبيين پديدههاي انساني و بررسي تفصيلي قوانين حاکم بر آن پديدهها چه نقشي خواهد داشت؟ آيا اساساً ميتواند ايفاي نقش کند يا خير؟
پيش از ورود به بحث براي روشن شدن محل نزاع مثالي ميزنيم: در جامعهشناسي که يکي از شاخههاي علوم انساني است، به تبيين و توصيف روابط انسانها با يکديگر و پديدههاي اجتماعي ميپردازد، برای مثال پديدهاي به نام ازدواج و تشکيل خانواده را بررسي میکند و انواع و طرزهاي مختلف آن را که در بين جوامع گوناگون متداول بوده مورد مطالعه قرار ميدهد. بنابراين هدف نهايي انسان در تبيين و توصيف اين پديده چه نقشي ميتواند ايفا کند؟
براي تبيين پديدههاي انساني مانند تحليل فرمولهاي اقتصادي در زندگي بشر و روابط اجتماعي و پديدههاي طبيعي مانند کشف قوانين رياضي يا فيزيکي، بايد ديد چه مؤلفههايي تأثيرگذار است؟ آيا انگيزهها و ذهنيتهاي انديشمندان آن علوم در کشف قوانين مؤثر است يا اساساً نقشي ندارند؟
برای مثال مجموع زواياي يک مثلث برابر با 180 درجه است. چنین نيست که پيشفرضهاي ذهني يک رياضيدان در آن دخالت داشته باشد و اين پيشفرضهاي او سبب شوند تا چنين تحليلي از مثلث به دست آيد. بنابراين در هر فرهنگ و با هر پيشفرضی چه ديني و چه غيرديني و چه معتقد به کمال نهايي انسان که اسلام از آن به قرب الهي نام ميبرد و چه هدف نهايي را مادي بدانيم که محصول نگرش مادي است، مثلث در هر صورت 180 درجه است (مصباحيزدي، 1392، ص264).
در علوم انساني نيز وضع به همين منوال است؛ يعني در کشف يک قاعده در روانشناسي يا جامعهشناسي، پيشفرضهاي ذهني انديشمند آن دخيل نيست. اگرچه ممکن است اين شبهه به ذهن رسد که پيشفرضها بسیار مؤثرند؛ مانند اينکه دانشمند روانشناسي با اين پيشفرض که دين را محصول عقدة اديپ بداند، نتيجه بگيرد که دين يک بيماري روانرنجوري است (پالس، 1383، ص132) که در پاسخ به چنين شبههاي علامه مصباحيزدي مينويسد:
در مسائل توصيفي، گرايشهاي ارزشي، ديني، و فرهنگي نميتوانند دخالت کنند. البته ازآنجاکه گاه برخي از علوم توصيفي مقدمهاي براي علوم دستوري ميشوند، ممکن است ميل و علاقة شخص به پيامدهاي احتمالي عمليِ يک مسئله، هرچند ناآگاهانه، بالعرض بر فهم توصيفي او نيز تأثير بگذارد. چنين تأثيري نيز ناشي از ضعف نفس پژوهشگر است که منافعش امر را بر او مشتبه کرده، وي را به درکي نادرست سوق ميدهد، و ناخوداگاه قضاوتي نابجا و غلط را بر ذهن او تحميل ميکند. اين تأثير بالعرض نيز قابل پيشگيري است و راه آن همان تقواي علمي است (مصباحيزدي، 1392، ص262).
چنانکه پيشتر گفته شد، هر فعاليت انساني بهمنظور هدفي و نيل به آن محقق ميشود. در اين صورت علوم انساني نيز فعاليت بشرياند که به منظور اهدافي طراحي و توليد شدهاند. برای مثال هدف از توليد علم اقتصاد تأمين رفاه و آسايش زندگي انسان است (مصباحيزدي، 1389، ص130) و به اين جهت قواعد و قوانيني که در دانش اقتصاد ذکر ميشوند در راستاي تأمين و دستيابي به هدف مذکورند. به بيان ديگر دست يافتن به همين هدف، سبب توليد قوانيني مانند قانون مزبور در علم اقتصاد شده است؛ به اين بيان که اگر جامعهاي رفاه بيشتري بخواهد، لازم است بين عرضه و تقاضا همسانسازي کند تا مردم دچار سختي نشوند و رفاه بيشتري به دست آورند و در پي يافتن قوانيني هستند که اين هدف را محقق سازند. بنابراين توجه به هدف بهعنوان مهمترين مؤلفة آن علم، لازم و ضروري است و همانطور که گفته شد تمام اين اهداف، هدفهاي ميانياند که براي هر شاخهاي از علوم انساني بيان ميشوند و چهبسا تفاوت اين علوم از جهت هدفهاي متفاوتي است که علوم براي آن ايجاد شدهاند (آخوند خراساني، 1375، ص8). اما آيا چنين هدفي، انديشمند يک علم را واداشته است که قوانين اقتصادي را به گونهاي کشف و تبيين کند که مطابق خواست اوست؟ به بيان ديگر آيا اگر اهداف دانشمندان اقتصاد با هم متفاوت باشند تبيين و تحليلي که از روابط اقتصادي ميکنند با يکديگر متفاوت خواهند بود يا هدف علم هرچه باشد قوانينش ثابتاند؟
پاسخ علامه مصباح به اين پرسش منفي است؛ چنانکه پيشتر نقل قولي از ايشان بيان شد: «در مسائل توصيفي، گرايشهاي ارزشي، ديني، و فرهنگي نميتوانند دخالت کنند» (مصباحيزدي، 1392، ص263).
همچنين ایشان در جاي ديگر درخصوص علم اقتصاد ميگوید:
اقتصاد فرمولهايي است که از روابط عيني و تجارب زندگي اجتماعي بهدست ميآيند، مثل قانون عرضه و تقاضا که در اقتصاد شهرت دارد و براساس آن قيمت تعيين ميشود. کشف اين رابطه، مسئلهاي جدا از راههاي بايسته براي تغيير آن است؛ اين مسئله که براي ارزان شدن يک کالاي گران چه بايد کرد، غير از مسائل علمي، متأثر از ارزشهاي شخصي و گروهي است. همين فرمولهاي اقتصادي در مکان و زمان خاص، تأثيري غير از مکان و زمان ديگر دارد (مصباحيزدي، 1391الف).
بدينترتيب هدف علم هرچه باشد، نقشي در تبيين و تحليل پديدههايي که علم درصدد کشف آن است ندارد تنها انگيزه و علت غايي براي توليد چنين دانشي است. ممکن است در بحث تأثير نقش هدف در توليد قواعد علوم انساني خلط شود؛ به اين بيان که مثلاً در همان قانون فوقالذکر هدفهايي وجود دارند که غيرمستقيم بر علوم تأثير ميگذارند. برای مثال خريد لباس مشکي بهمنظور عزاداري در محرم سبب تقاضاي بيشتر میشود و در صورت عرضة کم، موجب گراني خواهد شد و اين هدف (خريد لباس مشکي براي عزاداري) در وضع اين قانون دخالت داشته است، اما دخالت مستقيم ندارد؛ يعني اساساً اين علم براي تحقق چنين اهدافي تدوين نشده است. به عبارتي علم اقتصاد به دنبال اين نيست که شما لباس مشکي بپوشيد يا نپوشيد، بلکه فقط روابط بين پديدهها را با منافعي که شما از آن ميدانيد در نظر ميگيرد (مصباحيزدي، 1391الف)؛ يعني اين اهداف در تبيين و توصيف علوم دخالتي ندارند.
حاصل بيان فوق اين است که تبيين و توصيف پديدههاي انساني و قوانين حاکم بر آنها و توليد دانش مرتبط به جهت دستيابي به اهدافي است که البته خود اين اهداف نقشي در تبيين و توصيف پديدههاي انساني ندارند و صرفاً علت غايي و انگيزة تبيين آن پديدهها ميشوند و در نهايت سبب توليد علم خواهد شد.
تا اينجا سخن از هدف خود اين علم بود؛ اما اين هدف به جهت اينکه منتهي به هدف نهايي ميشود و در مطالب پيشين بيان شد که هدف نهايي تقرب به خداوند است، اين هدف نهايي مثل خود هدف علم کارايي تبيين و توصيف ندارد بلکه صرفاً هدف علم را جهتدهي ميکند. به اين بيان که هدف علم بايد در مسير قرب الهي قرار ميدهد (مصباحيزدي، 1389، ص130).
نتيجه آنکه هدف خود علم در تبيين و توصيف علوم انساني نقشي ندارد، نهايتاً انگيزة توليد آن علم را بيان ميکند و هدف نهايي انسان که اهداف علوم بدان منتهي ميشوند، آنها را جهتدهي ميکند. بنابراين در توصيف و تبيين علوم نقش مسقيم ندارد، ولي جهتدهي و سوگيري علوم را معين ميکند و به نوعي در بعد توصيهاي و هنجاري علوم نقشآفرين است نه در بعد توصيفي و تبيين آن.
6. نقش هدف نهايي انسان در ابعاد دستوري و توصيهاي علوم انساني
گام دوم، تأثير هدف نهايي انسان در بعد توصيهاي علوم انساني است. برخي علم را صرفاً تبييني قلمداد کردهاند و اساساً جايگاهي براي بعد توصيهاي و هنجاري علوم قائل نيستند، که اين سخن معلول تفکر پوزيتيويستي است که براي ارزشها واقعيت عيني قائل نيستند (شريفي، 1393، ص104).
علوم توصيهاي، علوم هنجاري و ارزشياند و براساس تقريري که از ارزش اخلاقي ميشود و براي آن حيثيت عيني در نظر گرفته شده است، علوم انساني نيز داراي بعد توصيهاي خواهند بود؛ زيرا بعضي از علوم انساني صرفاً توصيهاي و دستورياند، مانند علم اخلاق و حقوق و برخي مانند روانشناسي هر دو بعد را دارا هستند (مصباحيزدي، 1392، ص53). به گفتة علامه مصباحيزدي مسئلة ارزش منحصر در فلسفة اخلاق نيست، بلکه در علوم انساني نيز مطرح است؛ چنانکه مينويسد:
اهميت مسئلة «ارزش» منحصر به فلسفة اخلاق نيست، بلكه اين مبحث در ساير علوم اجتماعي و انساني نيز جايگاه ويژهاي دارد. در علوم مختلف روانشناسي، روانشناسي اجتماعي، جامعهشناسي، علوم سياسي و علوم اقتصادي به انحاء مختلف و از ابعاد گوناگون به مبحث ارزش پرداخته شده و تحقيقات وسيع و گستردهاي نيز در اين موضوع و مسائل جانبي آن صورت گرفته است (مصباحيزدي، 1391ج، ص137).
بدينترتيب پيش از ورود به بحث نقش هدف نهايي انسان در بعد توصيهاي علوم، لازم است به بيان واقعي بودن ارزشها و جايگاه هدف نهايي انسان در ارزشگذاري را تبيين کنيم.
7. جايگاه هدف نهايي انسان در ارزشگذاري
اولاً ارزش به معناي مطلوبيت است. به اين معنا وقتي از ارزشمندي کاري پرسش ميشود، در پاسخ گفته ميشود کاري ارزشمند است که مطلوب واقع شود (مصباحيزدي، 1391ج، ص138)؛
ثانياً مقصود از مطلوبيت، آن چيزي است که مربوط به افعال اختياري باشد. در اين صورت کاري داراي ارزش اخلاقي خواهد بود که مطلوب مختار باشد، وگرنه کاري که از روي اجبار صورت گيرد ارزش اخلاقي نخواهد داشت (همان، ص141)؛
ثالثاً مطلوبيت اختياري داراي ارزش اخلاقي است که خواست هويت انساني انسان باشد نه اموري که مشترک است بين حيوان و انسان مثل غذا خوردن که فعلي اخلاقي نيست هرچند مطلوب اختياري انسان هم هست (همان، ص142)؛
رابعاً در تزاحم چند مطلوب اختياري بايد دست به انتخابی آگاهانه و خردمندانه زده شود و از ميان همه مطلوبهايي که انتخاب همزمانشان ممکن نيست، آنچه بيشترين مطلوبيت را دارد انتخاب گردد (همان، ص144). پرسش مهم در اين زمینه اين است که با چه معيار و ملاکي ميتوانيم فعل دارای بيشترين مطلوبيت را مشخص کنيم؟
براي پاسخ به اين پرسش و تعيين معيار ارزشگذاري اخلاقي ذکر مقدماتي لازم است:
1. پيشتر در بحث تبيين هدف نهايي انسان گفته شد که انسان با توجه به هدفي که خداوند حکيم از خلقتش در نظر داشته، هدف نهايي او رسيدن او به بيشترين کمال است؛
2. ازآنجاکه خداوند نيز داراي کمال مطلق است، بيشترين کمال ممکن نيز تقرب به خود خداوند خواهد بود؛
3. کمال نهايي انسان بيشترين ارزش را داراست. به بياني تقرب به خداوند بهعنوان هدف نهايي انسان از مطلوبيت ذاتي برخوردار است؛
4. فعل اختياري که در راستاي اين هدف باشد، ارزش اخلاقي خواهد داشت.
پس ملاکي که ارزش اخلاقي تعيين ميکند، متناسب بودن فعل اختياري با هدف نهايي انسان (قرب الهي) خواهد بود. بنابراين تنها کاري ارزشمند خواهد بود که ما را به هدف مطلوب برساند و ارزش آن نيز بسته به ميزان تأثيري است که در تحصيل هدف مطلوب باشد (مصباح، 1398، ص228).
پس از آنکه نقش هدف نهايي انسان در ارزشگذاري افعال اختياري روشن شد، و با دست داشتن يک نظام ارزشي، درصدد تبيين مسئلة اصلي اين بخش خواهيم بود که هدف نهايي به عنوان بخشي از نظام ارزشي، چه نقش و تأثيري در علوم انساني در بعد توصيهاي دارد؟
8. انواع تأثير هدف نهايي انسان در علوم انساني اسلامي توصيهاي
براي پاسخ به پرسش پيشين، انواع تأثير هدف نهايي در علوم انساني اسلامي را بررسی میکنیم.
1-8. تأثير هدف نهايي انسان در انتخاب مسئلة پژوهش
در جهانبيني که ارزش يک فعل بر معيار قرب الهي سنجيده شود، هرگز اجازة طرح مسائلي داده نمیشود که بار ارزشي منفي داشته باشند و در راستاي کسب کمال نهايي نباشند (شريفي، 1393، ص436). برای مثال در نظام ارزشي اسلامي به هيچ عنوان اجازة مطرح شدن مسئلة خودارضايي براي درمان امراض رواني داده نخواهد شد. بنابراين هدف نهايي انسان تنها مسائلي را در علوم اسلامي مجاز به طرح ميداند که منجر به قرب الهي باشند.
2-8. تأثير هدف نهايي انسان در انتخاب هدفهاي مياني علوم انساني
پيش از اين گفته شد که هر فعاليت انسانيای هدفمند است. علوم انساني نيز بهعنوان يک فعاليت اختياري داراي اهدافي است. ممکن است طرح يک مسئله يا علمي به جهت رسيدن به يک غايت باشد که اين غايات بسته به جهانبينيهاي انديشمندان اين علوم متفاوت خواهد بود. جهانبيني غيرالهي و ماترياليستي ممکن است هدف از اقتصاد را دستيابي به بيشترين سود مادي يا بيشترين لذت مادي بداند، اما نظام ارزشي اسلام که هدف نهايي انسان را قرب الهي ميداند، برخي از اين اهداف جهتدهي ميشود و برخي ديگر اساساً مانع رسيدن به هدف نهايي دانسته میشود و انديشمندان دعوت و توصيه به تصحيح اهداف میشوند. به تعبيري ديگر هدف نهايي انسان که همان تقرب به ذات الهي است، مانع از اهدافي میشود که صرفاً برخاسته از هوا و هوس نفساني و ماديگرايي است.
اين واقعيت، خود را در زندگي اجتماعي و نحوه تنظيم مناسبات اجتماعي بهتر نشان ميدهد. سازماندهي جهان اجتماعي به نرمافزار خاص خود نيازمند است، که از آن بهعنوان فرهنگ تعبير ميکنند. فرهنگ در قالب نهادهاي مختلف شکل ميگيرد و اينکه نهادها از چه ويژگيای برخوردار باشند و نحوه جامعهپذيري و تربيتي اجتماعي را پيگيري کنند به اهداف تعيينشده ارتباط مييابند. براساس مباني معرفتي آيتالله مصباحيزدي هدف زيست اجتماعي تحقق غرض وجود انسان يا همان قرب الهي است. بنابراين سعادت اجتماعي بهعنوان مقدمهاي براي رسيدن به آن غايت، شناخته ميشود. ازاينرو نهادهاي اجتماعي مهندسيشده در جامعه نيز بايد مطابق همين هدف، هدفگذاري و سازماندهی شوند. در اين نظام معنايي است که حرام و حلال در نهاد اقتصاد معنا پيدا ميکند، سکولار و غيرسکولار بودن قوانين حقوق ناظر به نظم اجتماعي معنا و توجيه عقلاني مييابد و علوم انساني به اسلامي و غيراسلامي تقسيم ميشوند.
اين مسئله در نهاد تعليم و تربيت که بهتعبير آيتالله مصباحيزدي از مهمترين نهادهاي فرهنگي است و اصالت با اين نهاد است (مصباحيزدي، 1391ب، ص350) جلوة روشنتري دارد. آيتالله مصباحيزدي بر پايه همين هدف نهايي بر اهميت نهاد تعليم و تربيت تأکيد ميکند و مينويسد:
هدف اعلاي زندگي اجتماعي، برآورده شدن نيازهاي بدني و مادي و تأمين منافع و مصالح دنيوي انسانها نيست، و بنابراين نبايد در مقام ارزيابي نهادها و تعيين درجة اهميت هريك از آنها، فقط به تأثيري چشم دوخت كه هر نهادي در زمينه رفع حوايج مادي و دنيوي دارد؛ و اين كاري است كه بيشتر متفكران علوم اجتماعي ميكنند و حتي دين را، كه بهزعم آنان يكي از نهادهاي اجتماعي است، براي حفظ يا افزايش همبستگي اجتماعي و رسميت بخشيدن به وقايع مهم شخصي يا براي تثبيت مناسبات اجتماعي ميخواهند. درواقع غايت قصواي زندگي اجتماعي، استكمال روحي و معنوي هرچه بيشتر يكايك افراد بشر است كه از راه خداشناسي، خداپرستي، كسب رضاي خداي متعالي، و تقرب به او حاصل ميآيد... اين سنجش مجدد، كه از نظرگاه معنوي صورت ميگيرد، نهاد آموزش و پرورش را رجحان ميدهد، قدر مينهد، و بر صدر مينشاند؛ زيرا فراهم آمدن زمينه رشد و استكمال معنوي و باطني آدميان بيش از هر چيز و پيش از هرچيز مرهون اين نهاد است، نه هيچ نهاد ديگري. نهاد آموزش و پرورش است كه آرا و عقايد هستيشناختي و ارزششناختي صحيح را به مردم تعليم ميكند و آنان را برطبق ارزشهاي پسنديده اخلاقي و حقوقي پرورش ميدهد و بدينطريق، خداپرستي و استكمال معنوي انسانها را گسترش ميدهد و ژرفا ميبخشد (همان، ص350ـ351).
بدينترتيب با جهتدهي اهداف تعليم و تربيت به سمت هدف برتر و قرب الهي جامعه آرماني شکل خواهد يافت که هدف آن کسب رضاي خداوند است و تمام مناسبات اجتماعي آن درصدد کسب اين هدف عالي گام مينهند و اينجاست که اهداف علوم اجتماعي و انساني موجود جهتدهي مثبت خواهد داشت و با نظام ارزش اسلامي مطابقت خواهد کرد.
3-8. تأثير هدف نهايي انسان در روند پژوهش
نظام ارزشي مقبول پژوهشگر علوم انساني در فرايند فهم علمي او مؤثر است (شريفي، 1393، ص436)؛ بهطوريکه فرضيههاي علمي تحث تأثير پيشفرضها محقق ميشوند. يکي از آن پيشفرضها نظامهاي ارزشي است. برای مثال نگاه به بعد مادي انسان و حيات دنيوي او و ناديده گرفتن حيات ابدي و سعادت نهايي او محقق علوم انساني را وادار ميکند که تنها به نيازها و خواستهاي مادي انسان بنگرد و امور ارزشي و ديني را در روند پژوهش خود دخيل نکند. بر همين اساس هدف نهايي انسان در روند پژوهش نقش تأثيرگذاري را ايفا ميکند و پژوهشگر علوم انساني اسلامي با اين ديد که افعال اختياري انسان در تکامل روحي و معنوي او نقش دارد میکوشد پژوهشهاي خود را در همين راستا به فعليت برساند و از نگاههاي حيواني و نفساني مخل در تحقيقات خود چشمپوشی کند.
4-8. تأثير هدف نهايي در نتيجهگيري و داوري علمي
اين مسئله را در حوزههاي مختلف ميتوان پي گرفت که داوري ارزشي نسبت به رفتار و فردي و اجتماعي و ارزشها و هنجارهاي اجتماعي از مصاديق بارز آن است. پرسش اين است که آيا بهرغم تفاوتهاي جغرافيايي و محتوايي، امکان داوري ارزشي نسبت به جوامع و فرهنگها وجود دارد؟
مباني معرفتي مذکور پاسخ اين پرسش را مثبت نشان ميدهند. وجود هدف به اين معناست که ميتوان بر محور آن، جامعه آرماني متناسب با آن تدوين کرد و بر پايه وجوه مشترک انسان اجتماعي، به مقايسه و داوري آنها پرداخت. طرح جامعه آرماني که مبتني بر هدف نهايي انسان سازمان مييابد در همين راستا قابل ارزيابي است. آيتالله مصباح در ترسيم جامعه آرماني مبتني بر هدف چنین مينويسد:
جامعة آرماني، جامعهاي است که هدف اصلي و نهايي آن استكمال حقيقي انسانهاست كه جز براثر خداشناسي، خداپرستي، اطاعت كامل و دقيق از اوامر و نواهي الهي، كسب رضاي خداي متعالي، و تقرب به درگاه او حاصلشدني نيست (مصباحيزدي، 1391ب، ص457).
بنابراين با محوريت اين جامعه که بر پايه هدف نهايي انسان تدوين ميشود ميتوان جوامع و فرهنگهاي ديگر را ارزيابي انتقادي نمود. به بيان ديگر ميتوان مطابق هدف نهايي انسان اجتماعي، نظام ارزشي ترسيم کرد که، مطلقاً، يعني هميشه و در هر جا و براي همه جامعهها خوب است؛ و ساير نظامهاي ارزشي، بسته به ميزان اختلاف و تباعدي كه با اين نظام دارند، بد خواهند بود. پس در اين چارچوب ميتوان نظامهاي ارزشي و فرهنگها را با يكديگر مقايسه كرد و در باب بهتر يا بدتر بودن هريك از آنها نسبت به ديگري سخن گفت. هر نظام ارزشي و فرهنگيای كه به آن نظام ارزشي و فرهنگ آرماني و كمال مطلوب نزديكتر و يا با آن سازگارتر باشد، بهتر است (همان، ص166). همين مسئله از مهمترين شاخصههاي تفکيک علوم انساني اسلامي و علوم انساني سکولار است. از نقايص علوم انساني سکولار فقدان رويکرد انتقادي و داوري ارزشي آن است که در واقع ريشه در ماهيت اين علوم دارد و آن را از ظرفيت انتقادي تهي نموده است؛ زيرا علمي که بر محور انسانشناسي مادي شکل ميگيرد و برايش هدف نهايي غيردنيوي تعريف نشده است، به طور طبيعي نخواهد توانست فرهنگ معياري را براي اين انسان اجتماعي ترسيم کند و در سايه آن رويکرد انتقادياش را سازمان بدهد؛ حال آنکه در دستگاه ارزشي اسلام که معيار ارزشگذاري براساس قرب الهي تعيين ميگردد، اين امکان به دست داده میشود که فرهنگهاي ديگر مقايسه، نقادي و به خوب و بد تقسيم شوند و هر نظام ارزشي و فرهنگيای که به آن نظام ارزشي و فرهنگ آرماني و کمال مطلوب نزديکتر و يا با آن سازگارتر باشد، بهتر خواهد بود (همان، ص166).
با توجه به نظام ارزشي اسلامي مبتني بر قرب الهي ميتوان نظريههاي اجتماعي و مفاهيم معطوف به زندگي اجتماعي، از قبيل توسعه، عقلانيت و ازخودبيگانگي را بازخواني انتقادي کرد. ازاينرو میتوان توسعه مبتنی بر فرهنگ غربي و معيارهاي مادي را نقد کرد و آن را برخلاف ارزش انساني مبتني بر آن هدف غايي دانست؛ زيرا اين توسعه به شاخصههاي اصيل هويت انسانها که مطابق فطرت و در امتداد غايات وجودي مهندسي شده توجه نکرده و صرفاً به بعد حيواني انسان توجه ميکند و بر همين مبنا پيشرفت حاصل از استثمار و چپاول کشورهاي ديگر را توسعه ميداند.
نتيجهگيري
بنابراين نتيجهاي که براساس پژوهش حاضر در خصوص نقش هدف نهايي انسان (قرب الهي) در علوم انساني اسلامي در بعد توصيفي و توصيهاي بنا بر ديدگاه آيتالله مصباحيزدي بهدست آمد به شرح ذيل است:
1. نظريهپردازي و توليد علم بر مباني فلسفي معرفتشناختي، هستيشناختي و انسانشناسي مبتني است؛
2. يکي از مباحثي که انسانشناسي از آن بحث ميکند، هدفمندي انسان است؛ هدفمندي در ساية اختيار تحقق پيدا ميکند؛
3. اهميت و جايگاه نقش هدف در توليد دانش، جهانبيني عالمان آن علم در اهدافي که از توليد آن دارند را تعيين ميکند و همچنين موجب تفاوت در نگاه سيستمي و مکتبي ايشان ميشود، چنانکه علوم را به اسلامي و غيراسلامي تقسيم کردهاند؛
4. انسان با توجه به داشتن نيروي عقل و قوة اختيار در پي دستيابي به بالاترين کمال است و خداوند حکيم نيز هدف از خلقت انسان را دستيابي او به بيشترين کمال قرار داده است و چنانکه گفته شد بالاترين کمال از آن خداوند سبحان است و اگر انسان بخواهد به کمال بيشتر برسد بايد به کمال مطلق يعني خداوند نزديک شود که از آن با عنوان قرب الهي نام ميبرند؛
5. هدف نهايي انسان که قرب الهي باشد، هدف علم را جهت دهي ميکند. بنابراين در توصيف و تبيين علوم نقش مسقيم ندارد، ولي جهتدهي و سوگيري علوم را معين ميکند؛
6. ملاکي که ارزش اخلاقي را تعيين ميکند، متناسب بودن فعل اختياري با هدف نهايي انسان (قرب الهي) خواهد بود؛ بنابراين تنها کاري ارزشمند خواهد بود که ما را به هدف مطلوب برساند؛
7. هدف نهايي انسان در انتخاب مسئلة پژوهش، انتخاب هدفهاي مياني علوم انساني، روند پژوهش و نتيجهگيري پژوهشهاي علوم انساني اسلامي در بعد هنجاري تأثير جدي و اساسي دارد؛
8. نمونه بهرهمندي از بحث هدف نهايي انسان (قرب الهي) را در ايجاد جامعة آرماني ميتوان نام برد.
- آخوند خراسانى، محمدكاظم، 1375، کفاية الاصول، قم، مؤسسة آلالبيت.
- پالس، دانيل، 1382، هفت نظريه در باب دين، ترجمه و نقد محمدعزيز بختياري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- جمعي از نويسندگان، 1390، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي، زيرنظر محمدتقي مصباحيزدي، تهران، مدرسه.
- خسروپناه، عبدالحسين، 1383، کلام جديد، قم، مؤسسه حکمت نوين اسلامي.
- شريفي، احمدحسين، 1393، مباني علوم انساني اسلامي، قم، آفتاب توسعه.
- ـــــ ، 1397، نظريهپردازي اسلامي در علوم انساني، قم، آفتاب توسعه.
- مصباحيزدي، محمدتقي، 1389، جستارهايي در فلسفة علوم انساني، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1390، انسانشناسي در قرآن، تحقيق و نگارش محمود فتحعلي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391الف، سخنراني حضرت آيتالله مصباحيزدي در جمع اساتيد مراکز آموزش عالي.
- ـــــ ، 1391ب، جامعه و تاريخ از نگاه قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391ج، فلسفة اخلاق، تحقيق و نگارش احمد حسين شريفي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1392، رابطه علم و دين، تحقيق و نگارش علي مصباح، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1394الف، آموزش فلسفه، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1394ب، پيشنيازهاي مديريت اسلامي، تحقيق و نگارش غلامرضا متقيفر، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1394ج، خداشناسي، نگارش اميررضا اشرفي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1397، مباني علوم انساني اسلامي، جمعي از نويسندگان، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مصباح، مجتبي، 1398، فلسفه اخلاق سلسه دروس مباني انديشه اسلامي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.