معرفت فرهنگی اجتماعی، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 49، زمستان 1400، صفحات 41-56

    تفسیر کنش متقابل اجتماعی از منظر علامه مصباح‌یزدی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    قاسم ابراهیمی پور / استادیار گروه جامعه شناسی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / ebrahimipoor14@yahoo.com
    چکیده: 
    تفسیر رفتار معنادار و توجه به روش های کیفی مربوط به آن در دهه اخیر با استقبال بیشتری از سوی دانشجویان و اساتید علوم اجتماعی روبه رو شده است. در این میان معمولاً به نظریه های تفسیری مدرن اکتفا می شود، درحالی که به کارگیری نظریه های تفسیری متفکران مسلمان به دلیل تفاوت در مبانی انسان شناختی، ابعاد و زوایای دیگری از تفسیر کنش را به روی پژوهشگر می گشاید و امکان تفسیری متفاوت، عمیق و گسترده را فراهم می آورد. در این پژوهش بازتولید نظریه تفسیری علامه مصباح یزدی را با روش تحلیلی ـ منطقی دنبال کرده ایم. این نظریه با بررسی مبانی کنش در عرصه های شناختی، گرایشی و انگیزشی و زمینه های اجتماعی آن ظرفیت تفسیری متفاوتی را فراهم می آورد. تقسیم آگاهی کنشگر به راهبردی و کاربردی و همچنین حضوری و حصولی، تقسیم گرایش های او به عواطف اولیه و ثانویه و احساسات متنوع و توجه به انواع انگیزه و انگیزه های ترکیبی، پنهان و کتمان شده و اصالت بخشی به جامعه با سه سازوکار آموزش، تقلید و تلقین، از جمله ویژگی های این نظریه است. مراحل تفسیر کنش براساس این نظریه نیز در شش گام تفسیر آگاهی، گرایش، انگیزه، زمینه های اجتماعی، تطبیق آنها بر رفتار و نقد کنش، صورت می گیرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Interpretation of Social Interaction from the Perspective of Allameh Mesbah Yazdi
    Abstract: 
    The interpretation of meaningful behavior and attention to the related qualitative methods in the last decade has been more welcomed by students and professors of social sciences. In the meantime, modern interpretive theories are usually sufficient, while the application of the interpretive theories of Muslim thinkers, due to differences in anthropological foundations, opens other dimensions and angles of action interpretation to the researcher and allows for a different, deep and broad interpretation. Using a descriptive-agnatical method this paper reproduces the interpretive theory of Allameh Mesbah Yazdi . Examining the principles of action in the fields of cognition, tendency and motivation and its social contexts, this theory provides different interpretive capacity. Dividing the actor's consciousness into strategic and practical as well as presence and achievement, dividing his tendencies into primary and secondary emotions and various emotions and paying attention to various types of motives, and combined motives, hidden and obscured ones and giving originality to the society with three mechanisms of education, imitation and imitation are among the characteristics of this theory. The stages of action interpretation based on this theory are done in six steps: interpretation of awareness, tendency, motivation, social contexts, their application to behavior and critique of action.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    بنيان‌گذاران جامعه‌شناسي در ابتدا با پيروي از رويکردهاي اصحاب علوم طبيعي و يکسان‌انگاري ماهيت موضوع در علوم طبيعي و علوم اجتماعي، پديده‌هاي اجتماعي را موضوع مطالعه خود قرار مي‌دادند؛ اما کمي بعد پيروان رويکرد تفهمي با تأکيد بر تفاوت ماهوي موضوع در علوم اجتماعي و علوم طبيعي و تأکيد بر عنصر معنا، مطالعه کنش متقابل اجتماعي را محور پژوهش قرار دادند و پاسخ به پرسش‌هايي از اين دست که «چرا انسان‌ها اين‌گونه عمل مي‌کنند؟» را پی گرفتند. تنوع پاسخ‌ها به اين‌گونه پرسش‌ها، به رهيافت‌هاي علمي، سنتي، نمايشي گافمن، برداشت از خود روزنبرگ و نظريه‌هاي متنوعي در اين عرصه انجامید که تحت عنوان مکتب کنش متقابل نمادين از آن ياد مي‌شود.
    انديشمندان مسلمان نيز از ديرباز با توجه به حيث اجتماعي انسان، علم متفاوتي (علم مدني) را براي مطالعه آن ضروري شمرده‌اند و علاوه بر مطالعات تبييني و انتقادي، به مطالعه رفتارهاي اجتماعي افراد نيز مي‌پرداختند. هرچند با سيطره جامعه‌شناسي غربي بر جهان اسلام، اين‌گونه آثار با عناويني مانند تفکر و انديشه از دايره علم بيرون رانده شد، اما پس از قوت گرفتن جريان‌هاي بومي و طرح و احياي علم اجتماعي مسلمين، اين پرسش دوباره در ميان برخي رخ نمود که آيا دانش اجتماعي مسلمين ظرفيت رويکرد تفهمي يا مطالعه کنش متقابل اجتماعي را دارد؟ حال آنکه کمترين آشنايي با تاريخ تفکر اجتماعي مسلمين، کافي بود تا مطالعه رفتار اجتماعي توسط متفکران مسلمان را هزار سال قبل از تأسيس جامعه‌شناسي توسط فارابي، مسکويه و ديگران يادآور شود.
    به‌‌‌هرحال تقسيم حکمت به نظري و عملي و همچنين توجه انديشمندان مسلمان به حسن فاعلي در کنار حسن فعلي، به‌عنوان يکي از ويژگي‌هاي نظام ارزشي اسلام، ظرفيت توجه به قصد و نيت کنشگر را از همان ابتدا فراهم آورد و تحليل رفتار فرد براساس قصد و نيت را که امروزه تفسير ناميده مي‌شود مورد توجه انديشمندان متعددي قرار داده بود.
    علامه مصباح‌يزدي، فيلسوف و مفسر معاصر، ازجمله انديشمنداني است که با ورود مفصل به اين عرصه، ابعاد مختلف نظريه تفسيري خود را در آثار متعددي مطرح ساخته و در سلسله سخنراني‌هاي متنوع به تفسير رفتار انساني در عرصه‌هاي مختلف پرداخته است. در اين مقاله برآنيم تا با روش تحليلي، نظريه‌ تفسير کنش ايشان را بازتوليد، تدوين و شرح نماييم.
    1. پيشينه
    ابراهيمي‌پور (1391) در مقاله «رويکرد تفهمي در علوم اجتماعي از ديدگاه فلسفه اسلامي»، ظرفيت‌هاي رويکرد تفهمي در فلسفه اسلامي را توضيح داد.
    ابراهيمي‌پور (1393) در مقاله «کنش متقابل اجتماعي از منظر علامه طباطبائي»، به گونه‌شناسي کنش متقابل از منظر علامه طباطبائي و کاربردهاي آن پرداخت.
    مفيد بجنوردي و ابراهيمي‌پور (1396)، در «تفسير كنش متقابل اجتماعي بر مبناي انسان‌شناسي صدرايي»، فرايند صدور کنش از منظر حکمت صدرايي را واکاوي نمودند.
    شريفي (1396) در «بررسي مدل صدرايي گزينش عقلاني به‌عنوان روشي براي تبيين كنش‌هاي انساني» به بازتوليد نظريه گزينش عقلاني از منظر حکمت صدرايي پرداخت.
    گلستاني (1396) در «بررسي نحوه تأثير ساختار بر كنش و معرفت عامليت از منظر تفسير اجتماعي الميزان»، نسبت کنش و ساختار را از منظر علامه طباطبائي بررسي نمود.
    جمالي (1400) در رساله دکتري خود با عنوان بررسي نظريه انتخاب عقلاني در تبيين كنش‌‌هاي انساني با تأكيد بر حكمت متعاليه، به بازتوليد نظريه انتخاب عقلاني صدرايي پرداخت.
    2. چارچوب مفهومي
    کنش‌هاي انساني با ويژگي‌هايي مثل آگاهانه، ارادي، هدف‌دار و معنادار بودن و همچنين تناسب با موقعيت‌هاي زماني و مکاني و پيامدهاي ارادي و غيرارادي، از رفتارها و افعال طبيعي انسان متمايز شده‌اند و موضوع علوم انساني قرار مي‌گيرند (پارسانيا، 1391، ص24-27). تحليل ويژگي‌هاي فوق در علوم اجتماعي تفسير کنش ناميده مي‌شود که در برابر تبيين پديده‌هاي اجتماعي و به‌ دنبال فهم دليل کنش است. تفسير کنش متقابل، مبتني بر اصولي شکل‌ مي‌گيرد که مهم‌ترين آنها از اين قرارند:
    1. ساخت واقعيت اجتماعي از تجليات مقصود انسان تشکيل مي‌شود و نمي‌توان آن را به مشاهده صرف تقليل داد؛ زيرا پيچيده‌تر از آن است که نمودي واقع‌گرايانه براي ما فراهم سازد و دقيقاً به‌همين دليل دانشمند بايد با تفسير به سطوح عميق‌تر واقعيت دست يابد (دلانتي، 1384، ص78)؛
    2. علوم اجتماعي هم در موضوع و هم در روش با علوم طبيعي کاملاً متفاوت‌اند (همان)؛
    3. نقد موضوع به ‌دليل جداانگاري واقعيت و دانش از ارزش ممکن نيست (همان)؛
    4. نظريه‌هاي تفسيري، نسبي‌اند؛ يعني زمان‌مند و مکان‌مند‌ند و قابل تعميم نيستند (همان)؛
    5. کنش متقابل افراد منفعلانه نيست، بلکه ناشي از تفکر فرد و تعريف او از موقعيت است (کرايب، 1378، ص114)؛
    6. کنش متقابل نمادين متضمن تبادل نمادهاست (گيدنز، 1387، ص760) و کار جامعه‌شناس، توضيح و قابل فهم کردن معاني ساخته شده، فرايند دروني‌سازي معاني و فرايند تبادل آنها توسط کنشگران است.
    بسياري از انديشمندان مکتب کنش ازجمله جورج هربرت ميد، هربرت بلومر و چارلز هورتون کولي با تکيه بر اصول بالا، و برجسته‌سازي ظرفيت‌هاي ذهني انسان به‌عنوان وجه تمايز او با ساير حيوانات، انسان را به‌‌عنوان يک موجود کنشگر داراي «ذهن»، «خود» و «من» تصور کرده‌اند. اين دسته از انديشمندان مفاهيم مذکور را به‌‌عنوان مفاهيم اساسي نظريه خود در نظر گرفته‌اند و همچنين فرايند شکل‌گيري آنها را بررسي کرده‌اند (کرايب، 1378، ص111و112).
    توجه به عنصر معنا نيز در نظريه‌هاي کنش، افرادي مثل بلومر را بر آن داشت تا به بحث شناخت و انواع آن بپردازند. بلومر سه شناخت فيزيکي، اجتماعي و انتزاعي را از يکديگر تفکيک مي‌نمايد (ريتزر، 1374، ص283).
    نظريه‌هاي کنش، در تفسير رفتار، به‌ دنبال فهم معناي رفتار و قصد و نيت کنشگر هستند، پس سطح تحليل آنها فرد است؛ هرچند خود را مجاز به عبور از اين سطح و توجه به زمينه‌هاي اجتماعي و قواعد فرهنگي مي‌دانند. به عبارت ديگر تفسير از مراجعه به «عامل» (کنشگر) آغاز مي‌شود و با عبور از او به «ناظر»، توسعه مي‌يابد. پذيرش حاکميت قواعد و نه قوانين بر جامعه و قابل تخلف بودن قواعد، پيش‌بيني و کنترل را در تفسير با چالش مواجه مي‌نمايد؛ اما قبول اين پيش‌فرض که افراد در اغلب موارد از قواعد تخلف نمي‌کنند، روزنه‌اي برای فرارَوي از اين چالش ايجاد مي‌کند.
    3. روش
    روش در اين پژوهش تحليلي، منطقي است که در فهم پسيني و نقد نظريه‌ها به کار مي‌رود. اين روش، چهار مرحله تحليل مفهومي، تحليل گزاره‌اي در دو سطح ساختار منطقي و زباني، تحليل مباني معرفتي و تحليل لوازم منطقي را دربر دارد (فرامرز قراملکي، 1380، ص247ـ260). ازآنجاکه در اين پژوهش بنا بر فهم و بازتوليد نظريه تفسير کنش علامه مصباح است، ابتدا بايد محورهاي مطرح‌شده در چارچوب نظري را در آثار علامه مصباح جست‌وجو کنیم و سپس ضمن طي مراحل چهارگانه روش یادشده، بازتوليد و تدوين نظريه را به انجام رسانيم. بنابراين بحث را از تحليل مباني آغاز مي‌کنيم و با تحليل لوازم آن به ساير ابعاد نظريه تفسير عبور مي‌نماييم.
    4. مباني انسان‌شناختي کنش
    ازآنجاکه در تفسير کنش، ذهن کنشگر و فرايند صدور فعل مورد بررسي و تفسير قرار مي‌گيرد، لازم است مباني انسان‌شناختي کنش از منظر علامه مصباح را واکاوي کنیم. از منظر ايشان نفس انسان، داراي قوا، اميال، گرايش‌ها و نيازهاي متعددي است و اگر امور جسمي محض را از اين ميان کنار بگذاريم، با سه عرصه شناخت، گرايش و کنش روبه‌رو خواهيم بود. براين‌اساس رفتارهاي انسان بيش از هر چيز، از دو عامل شناخت و گرايش متأثر است (مصباح‌يزدي، 1388ج، ج 1، ص44و45). بنابراين تحليل مفاهيم شناخت، گرايش و مفاهيم وابسته به آن مثل شناخت حقيقي و اعتباري و عواطف، احساسات و انگيزه را به ‌منظور عبور به تحليل ساختار منطقي گزاره‌ها و مباني معرفتي و دستیابي به نظريه تفسير کنش و تدوين آن پي‌ مي‌گيريم.
    1-4. آگاهي و شناخت
    ازآنجاکه به‌ دنبال آگاهي و شناخت يک سلسله از تمايلات دروني انسان برانگيخته مي‌شود و کار اختياري انجام مي‌گيرد، مي‌توان گفت که شناخت، منطقاً بر رفتار مقدم است. شناخت به دو قسم حضوري و حصولي تقسيم مي‌شود و شناخت حصولي خود شامل ادراکات حسي، خيالي و عقلي است (مصباح‌يزدي، 1376ب، ص243). هريک از اين انواع شناخت، کنش متناسب با خود را رقم مي‌زند.
    يکي ديگر از ويژگي‌هاي مباني تفسير کنش از منظر علامه مصباح توجه به دو دسته شناخت راهبردي و کاربردي است. شناخت‌هاي راهبردي، کلي و شامل اهداف کلان از زندگي و مسيرهاي مناسب براي دستیابي به آن اهداف است؛ اما شناخت‌هاي کاربردي بعد از انتخاب اهداف کلي و معطوف به کنش‌هاي خاص و برنامه‌هاي جزئي زندگي است (مصباح‌يزدي، 1397). براين‌اساس براي تفسير کنش، نبايد به آگاهي کنشگر از يک کنش خاص بسنده کرد، بلکه بايد آگاهي‌ها، باورها و آرمان‌هاي بنيادي‌تر او را نيز بررسي نمود؛ زيرا سطوح بنيادين آگاهي به‌‌عنوان اهداف کلان جامعه، فضاي کلي کنش را ترسيم مي‌کنند.

    2-4. گرايش‌ و ميل
    گرايش يکي از ابعاد وجودي انسان است و خود به چند مقوله جداگانه مانند عواطف و احساسات تقسيم مي‌شود. اين‌گونه امور، هرچند عين علم نيستند، اما بدون ادراک نیز تحقق نمی‌یابند. اهميت گرايش‌ها در اين بحث از آن جهت است که هيچ کار ارادي و اختياري‌ای بدون آن تحقق نمي‌پذيرد و اصولاً اراده، تبلور اميال است؛ زيرا در انسان بايد کشش فطري به امري وجود داشته باشد تا در شرايط ويژه‌اي عينيت ‌يابد و به تحقق اراده در نفس و عمل منتهي شود (مصباح‌يزدي، 1376الف، ص421).
    3-4. عواطف
    عاطفه، به معناي کشش نفساني طبيعي يا ثانوي فرد به ديگري است. عواطف طبيعي، مثل عاطفه مادر به فرزند، خودشان هدف هستند؛ اما عواطف ثانوي، مثل عاطفه ميان معلم و شاگرد با اهداف ديگري مثل لذت، منفعت و همدردي ايجاد مي‌شوند. اين دو دسته گاهي با يکديگر ترکيب می‌شوند و محبت شديدتري را ميان افراد پدید مي‌آورند. مثل زمانی که فرزند انسان، به ‌دليل ويژگي‌هايي‌ مانند ادب و ايمان يا نفع و خيري که به والدين مي‌رساند، از محبوبيت بالاتري برخوردار مي‌شوند (مصباح‌يزدي، 1388الف، ص291-294). بنابراين در تفسير کنش بايد ميزان و نوع عاطفه موجود در آن نيز بررسي گردد. وجود عاطفه نوع اول، موجب شکل‌گيري کنش‌هاي گرم و نامتقارن خواهد بود که از پايداري بالايي برخوردارند؛ اما عاطفه نوع دوم بسته به اينکه با چه هدفي شکل گرفته باشد، تفسيرهاي مختلفي مي‌يابد. برای نمونه عواطف ناشي از همدردي و ترحم، نسبت به عواطف ناشي از لذت و منفعت از پايداري‌ بيشتري برخوردار است و استمرار کنشِ ناشي از آن، دور از انتظار نيست.
    4-4. احساسات
    احساسات به ‌صورت گرفتگي و انبساط چهره، انزواطلبي و معاشرت، دلسردي و پويايي و اموري از اين قبيل، آثار ظاهري خود را نمايان مي‌سازد. احساسات، انفعالاتي است که تحت تأثير يکي از ابعاد روحي به وجود مي‌آيد؛ به ‌همين دليل گستره آن وسيع‌تر از ديگر ابعاد وجودي انسان است. احساسات خود شاخه‌هاي گوناگون و آثار متنوعي نظير غم، شادي، پشيماني، خشم، خشنودي، ترس، امنيت، ياس و اميد دارد (مصباح‌يزدي، 1388الف، ص296). رفتارهاي ناشي از احساسات، در ادبيات جامعه‌شناسي، رفتار جمعي خوانده مي‌شود که خودانگيخته و پيش‌بيني‌‌ناپذير است (آگ‌برن، 1388، ص181). اما از منظر اين مفسر قرآن، رفتارهاي ناشي از احساسات نيز ارادي است؛ يعني فرد با وجود غلبه هيجانات و احساسات، همچنان از روي اراده و اختيار تصميم مي‌گيرد، هرچند فضاي هيجاني در اين شرايط برخي از گونه‌هاي شناخت را از فرد سلب مي‌نمايد و گزينه‌هاي پيش‌روي او را کاهش مي‌دهد.
    5-4. ترکيب گرايش‌ها
    گرايش‌هاي دروني گاهي با هم ترکيب و موجب رفتاري متناسب با خود مي‌شوند. از سوي ديگر قواي ادراکي نيز بر گرايش‌ها تأثير مي‌گذارند و برخي اميال، تحت تأثير آگاهي‌هاي مختلف شکل‌هاي خاصي به خود مي‌گيرند. برای مثال تنها احساس گرسنگي نيست که موجب کنش صرف غذا مي‌شود، بلکه با ترکيب آن با اميال ديگري مثل ميل به زيبايي، موجب اهميت دادن به رنگ و طعم غذا و همچنين سفره‌آرايي مي‌گردد. اين مسئله در روابط جنسي ظهور بيشتري دارد (مصباح‌يزدي، 1376الف، ص423). بنابراين در تفسير کنش با به تنوع اميال، نوع ترکيب آنها و تأثير آگاهي توجه داشت.
    6-4. تزاحم گرايش‌ها
    گرايش‌هاي مختلف گاهي ترکيب مي‌شوند و گاهي در مقام عمل با هم دچار تزاحم مي‌شوند. برخي از اين گرايش‌ها قوي‌ و برخي ديگر ضعيف‌اند؛ اما اين‌طور نيست که گرايش‌هاي قوي‌ لزوماً تأثير بيشتري در رفتار انسان داشته باشند؛ زيرا انسان در برابر گرايش‌هاي دروني منفعل نيست و از نيروهايي برخوردار است که به او امکان مي‌دهد تا برخلاف گرايش‌هاي قوي رفتار کند (مصباح‌يزدي، 1376الف، ص378). وجود تزاحم عملي در عرصه‌ گرايش‌ها، انسان چاره‌اي جز ارضای يکي و ترک ديگري ندارد و بدين‌صورت زمينه انتخاب و گزينش ايجاد مي‌شود (همان، ص424)؛ اما افراد چگونه در ميان گرايش‌هاي مختلف دست به انتخاب مي‌زنند؟
    از منظر علامه مصباح، رجحان عقلي، انتخاب گزينه ساده‌تر، هيجانات و عادات، از جمله ملاک‌هاي ترجيح يا ترکيب يک گرايش يا چند گرايش مي‌باشد؛ زيرا در تعارض دو خواست، به‌طور طبيعي آنکه راحت‌تر است يا آنکه رجحان دارد، برگزيده مي‌شود (همان). البته هيجانات و عادات نيز دو عامل مهم رواني در ترجيح امور حتي بدون رجحان عقلي هستند (همان، ص441)؛ اما جايي که در تشخيص رجحان يک طرف ترديد وجود داشته باشد، اهميت شناخت و رفتار عاقلانه مبتني بر آن روشن‌تر مي‌گردد (همان، ص424).

    7-4. تحليل نسبت ساختاري شناخت و گرايش
    پس از تحيل مفاهيم، گزاره‌ها و مباني معرفتي، توجه به تحليل ساختار منطقي گزاره‌ها يعني نسبت گزاره‌هاي شناختي و گرايشي در اين ديدگاه به ‌منظور نزديک شدن به يک نظريه تفسيري ضروري است. درخصوص نسبت شناخت‌ها و گرايش‌ها بايد توجه داشت که مجموعه وسيعي از تمايلات دروني انسان، ناشي از شناخت است، اما دسته‌اي از آنها، لزوماً ناشي از شناخت نيست؛ زيرا عوامل اجتماعي و فرهنگي نيز مي‌تواند زمينه‌اي فراهم ساخته تا تمايل افراد را به سمتي خاص سوق دهند که در اين صورت هم انسان از اختيار برخوردار است، هرچند انجام رفتارهاي مخالف فضاي کلي جامعه خصوصاً براي برخي افراد، قدري مشکل خواهد بود. بنابراين براي تکميل نظريه تفسيري علامه مصباح، بايد زمينه‌هاي اجتماعي مؤثر بر گرايش‌ها را نيز مورد بررسي قرار دهيم.
    علاوه بر نسبت ساختاري گرايش و شناخت، نسبت ساختاري شناخت با برخي از انواع گرايش مثل احساسات نيز مورد توجه مفسر قرآن کريم بوده است. از منظر ايشان انسان در حد آگاهي و معرفت خود، از وجود آنچه به نفع آن باور دارد شاد و از وجود آنچه به ضرر آن باور دارد اندوهگين مي‌شود. البته در اين ديدگاه، نفع و ضرر به امور دنيايي منحصر نمي‌شود و توجه به نفع و ضرر اخروي نيز مي‌تواند احساسات را برانگيزد و موجب شکل‌گيري کنش شود (مصباح‌يزدي، 1388ب، ص51).
    5. انگيزه‌ها
    ازآنجاکه رفتار اختياري، بدون نيت و انگيزه انجام نمي‌گيرد (مصباح‌يزدي، 1388الف، ص55)، در بازتوليد نظريه تفسير کنش نمي‌توان نسبت به آن بي‌توجه بود. انگيزه در اينجا به معني قصد، نيت، هدف و غايت است و زيربناي آن آگاهي است. پس هر قدر آگاهي بيشتر باشد، نيت قوي‌تر است و بدون آگاهي، نيت جايگاهي ندارد (مصباح‌يزدي، 1376ب، ص173)، به‌همين دليل است که يکي از ويژگي‌هاي کنش متقابل، آگاهي است. به ‌همين دليل است که يکي از ويژگي‌هاي کنش متقابل، آگاهي است. انگيزه با غريزه تفاوت دارد؛ زيرا انگيزه‌ها تغيير مي‌يابد و پراکندگي بيشتري دارند هرچند به باور برخي آنها نيز در انسان ذاتي هستند (اسکيدمور، 1385، ص269). بررسي ذاتي بودن انگيزه‌ها مجالي ديگر مي‌طلبد، اما مي‌توان گفت که نيت و انگيزه به باور کنشگر نسبت به ميزان مطلوبيت و منافع کنش بازمي‌گردد. اگر کنشگر امري را نزد خود مطلوب بپندارد، از آن لذت ببرد يا براي آن منافع دنيوي يا اخروي تصور کنيد، آن را قصد مي‌کند.
    1ـ5. انواع انگيزه
    رفتارهاي مختلف انسان از انگيزه‌هاي گوناگوني سرچشمه مي‌گيرد که براساس مباني انسان‌شناختي علامه مصباح به دو دسته انساني و حيواني تقسيم مي‌شوند. انگيزه‌هاي حيواني براي رفع نيازهاي مادي و فيزيولوژيک شکل مي‌گيرند. بنابراين انگيزه اوليه انسان در رفتارهاي ارادي مثل خوردن، آشاميدن و لذت‌هاي جنسي در انسان بالغ، ارضاي غرايز حيواني است. اين نيازهاي طبيعي در بعد حيواني انسان‌ها ظهور می‌یابد و آنان می‌کوشند که اين غرايز و خواست‌هاي حيواني را هرچه بهتر و بيشتر ارضا نمايد. به عبارت ديگر، هدف چنين انسان‌هايي، مسائل مادي و اقتصادي و به‌تبع آن مسائل جنسي است و امور ديگر جنبه وسيله‌اي دارد؛ يعني تمام فعاليت‌‌هاي فرد در ابعاد گوناگون اجتماعي، اعم از زمينه‌هاي علمي، صنعتي و هنري، همه در جهت خدمت به اين غرايز حيواني و ارضاي آنها انجام مي‌شود. انساني که تمامي همتش ارضای اين‌گونه غرايز است، حيواني بس عجيب است. چنين موجودي عواطف خانوادگي و اجتماعي را نمي‌شناسد، از رنج ديگران غمي به دل راه نمي‌دهد و تمامي هم و غم او تأمين رفاه زندگي خويش است (مصباح‌يزدي، 1376ب، ص232)؛ کنش‌هاي ناشي از اين انگيزه‌ها، از نوع استخدام يک‌سويه، استثماري، سرد و نامتقارن خواهند بود.
    با اين ‌حال يک ميل فطري در وجود انسان نهاده شده که مي‌تواند انگيزه‌هاي حيواني او را مهار کند. بنابراين در اين ميان تنها يک ويژگي است که ممکن است خودبيني و خودانديشي چنين انساني را تا حدودي مهار و او را به انديشيدن در مورد ديگران نيز وادار کند و آن ميل فطري به جلب احترام ديگران است. اين ويژگي فطري که ديرتر از ساير ويژگي‌ها به شکوفايي مي‌رسد، تا حدودي افسارگسيختگي حيواني را کنترل مي‌کند و موجب مي‌شود که آدمي از خواسته‌هاي خود بکاهد و به نياز ديگران نيز توجه کند (مصباح‌يزدي، 1376ب، ص234). توجه به خواست و نياز ديگران، کنترل و مهار خواست‌هاي حيواني، توجه به کمالات معنوي و امور متعالي مثل محبت، عدالت، انصاف، احسان، ايثار، در زمره انگيزه‌هاي انساني قرار مي‌گيرد. کنش‌هاي ناشي از بالفعل شدن انگيزه‌هاي انساني، يا مبتني بر استخدام متقابل، عدالت و انصاف، سرد و متقارن است؛ يا مبتني بر عواطف عقلاني، ايثار و احسان و گرم و نامتقارن است.

    2-5. انگيزه‌هاي ترکيبي
    گاهي ممکن است چند انگيزه انسان را به يک کار مشخص وادار کند يا به چيزي علاقه‌مند سازد. براي نمونه، حقيقت‌طلبي در اغلب موارد با انگيزه‌هاي ديگري مثل کسب قدرت، ثروت، لذت و منزلت، همراه مي‌شود و با قوت و قدرت بيشتري انسان را به تلاش وامي‌دارد (مصباح‌يزدي، 1388الف، ص189). بنابراين در تفسير کنش بايد به انواع انگيزه‌هاي مؤثر در آن و نسبت ميان انگيزه‌ها توجه نشان داد.
    3-5. انگيزه‌هاي پنهان
    در مراتب عميق‌تر نفس که کمتر در معرض آگاهي قرار دارند، فعل و انفعالاتي صورت مي‌گيرد و عوامل و انگيزه‌هايي مخفي، بدون آنکه فرد متوجه شود او را به کاري وامي‌دارند؛ آنچنان‌که او را به اشتباه مي‌اندازد تا انگيزه کار خود را به ‌غلط تفسير کند (مصباح‌يزدي، 1388الف، ص192). بنابراين در تفسير رفتار معنادار بايد توجه داشت که شخص عامل و کنشگر نيز ممکن است از انگيزه‌هاي خود بي‌خبر باشد يا حداقل به آن توجه نداشته باشد. از‌اين‌رو لازم است شخص پژوهشگر، روشي براي فراتر رفتن از کنشگر و کشف انگيزه‌هاي پنهان، در تفسير رفتار او بيابد.
    4-5. کتمان انگيزه
    گاهي انگيزه فرد از رفتار براي خود او پنهان نيست، اما آن را از ديگران کتمان مي‌کند. کتمان انگيزه خود کنشي است که با انگيزه‌هاي مختلف صورت مي‌گيرد و نيازمند تفسير است؛ مثلاً به ‌دليل غلبه انگيزه‌هايي از قبيل خودخواهي، خودمحوري و مقام‌پرستي، روح حق‌شناسي در انسان ضعيف و يک حالت منافق‌‌گونه در او ايجاد مي‌شود؛ به‌صورتي‌که قدرشناسي و سپاسگزاري را اظهار مي‌کند، ولي در باطن از آنها خبري نيست (مصباح‌يزدي، 1376ب، ص235و236)؛ يعني معنا و انگيزه‌هاي ظاهري رفتار عامل اصلي کنش نيست و کنشگر به کتمان انگيزه دست زده است که مي‌تواند تفسير رفتار معنادار را با مشکل مواجه سازد.
    6. زمينه‌هاي اجتماعي کنش
    در تفسير کنش علاوه بر مباحث دروني مثل شناخت، گرايش و انگيزه که از آن تحت عنوان مباني انسان‌شناختي کنش ياد کريم، توجه به زمينه‌هاي اجتماعي در انديشه فيلسوف معاصر نيز ضروري است؛ زيرا به‌خلاف آنچه مشهور شده، علامه مصباح در زمينه‌ نسبت فرد و جامعه، قائل به اصالت جامعه‌اند. از منظر ايشان محيط اجتماعي در تکوين شخصيت هريک از افراد انساني تأثير و نفوذ دارد و اين نفوذ درباره اکثريت قابل‌توجهي از افراد، عميق و همه‌جانبه است؛ يعني در بسياري از موارد اراده فرد تابع و محکوم اراده جامعه مي‌گردد، و شخص نمي‌تواند خلاف آداب و رسوم اجتماعي، دست به کنش بزند. با پذيرش اصالت جامعه (مصباح‌يزدي، 1379، ص44) و تقدم ايجاد محيط اجتماعي مناسب بر اصلاح افراد (مصباح‌يزدي، 1380، ص124)، امکان فرارَوي از عامل (کنشگر) به عرصه‌هاي اجتماعي و فرهنگي در تفسير کنش فراهم مي‌شود. هرچند اصيل شمردن جامعه منافاتي با اراده و اختيار انسان ندارد و مستلزم پذيرش جبر اجتماعي نيست (مصباح‌يزدي، 1379، ص45). ديگر اينکه جامعه تنها به‌‌عنوان يک محرک بيروني عمل مي‌کند و نهايت تأثير آن، تقويت يا تضعيف ويژگي‌هاي رواني و به فعليت رساندن آنهاست (همان). بدين‌ترتيب براي تدوين نظريه تفسير کنش، بايد تأثيرات جامعه در فرد را در دو عرصه گرايش‌ها و ادراکات مي‌توان مورد توجه و بررسي قرار داد.
    1-6. تأثير زمينه‌هاي اجتماعي در گرايش‌ها
    جامعه از ديدگاه آيت‌الله مصباح‌يزدي: 1. گرايش‌هاي فطري را تقويت يا تضعيف مي‌کند؛ 2. وسايل و ابزار ارضای آنها را فراهم ساخته؛ 3. آنها را فعليت مي‌بخشد؛ 4. کمّ و کيف و راه و رسم ارضای آنها را تعيين مي‌کند؛ 5. براي آن دسته از ميل‌ها و گرايش‌ها که جنبه اجتماعي دارند، ايجاد موضوع و متعلق مي‌کند (مصباح‌يزدي، 1379، ص196)، از‌اين‌رو در تفسير گرايش‌هاي افرد بايد در اين پنج محور به زمينه‌هاي اجتماعي مراجعه کرد. البته اميال طبيعي و حيواني خودبه‌خود شکوفا مي‌گردند (مصباح‌يزدي، 1376الف، ص428) و به‌ همين دليل اهداف حيواني در رفتار زودتر تجلي مي‌يابند؛ اما کمالات معنوي خود، شکوفا نمي‌شوند و بايد آنها را به شکوفايي رسانيد، بلکه پس از شناخت موضوع و مورد آن، بايد اعمال اختيار کرد يعني هنگامي‌که ميلي در فرد پيدا شد درصدد برآيد که قدمي به جلوتر رود تا به مراحل نهايي نزديک گردد (مصباح‌يزدي، 1376الف، ص428)؛ و جامعه در اين ميان به‌‌عنوان يک محرک بيروني تنها نقش زمينه‌اي ايفا مي‌نمايد؛ يعني جامعه تأثير علّي ندارد و اختيار را از فرد سلب نمي‌کند، هرچند در حد اکراه و اضطرار او را وادار به رفتارهايي مي‌کند.
    2-6. تأثير جامعه در شناخت‌ها
    نقش جامعه در دستیابي به شناخت دو گونه است؛ گاهي جامعه به فرد کمک مي‌کند تا وي خود، حقيقتي را کشف و فهم کند و گاهي نيز فرد از راه تقليد به شناختي دست مي‌يابد (مصباح‌يزدي، 1379، ص200) و گاهي نيز در فراند تلقين و اقناع، شناخت فرد تحت‌الشعاع قرار مي‌گيرد و دست به کنش مي‌زند. بنابراين بايد نسبت جامعه با سه سازوکار آموزش، تقليد و اقناع را مورد بررسي قرار دهيم.
    3-6. آموزش
    آموزش، سه دسته شناخت حقيقي، اعتباري داراي منشأ حقيقي و اعتباري صرف را دربرمي‌گيرد. شناخت‌هاي حقيقي تأثير نسبتا مهم در تکوين شخصيت افراد و به‌تبع آن در کنش‌هاي صادره از آنها دارند و بسياري از معلومات ما از طريق جامعه به ما منتقل شده است؛ اما در اين‌گونه موارد معلم (جامعه) فقط نقش اعدادي دارد و فرد پس از فراگيري مطلب، استقلال مي‌يابد و ديگر تابع معلم خود نخواهد بود (مصباح‌يزدي، 1379، ص203). در فراگيري شناخت‌هاي حقيقي فرد تابع جامعه نيست؛ زيرا جامعه شرايط فراگيري را فراهم مي‌آورد والا محتواي معرفت و پذيرش آن از سوي فرد حتي اگر جامعه از آن روي بگرداند، تغييري نخواهد کرد.
    اعتباريات داراي خاستگاه حقيقي مثل ارزش‌هاي ديني و اخلاقي نيز در تکوين شخصيت افراد نقش مهمي دارند. اين دسته از اعتباريات نيز اموري نفس‌الامري هستند که بايد درست همچون حقايق فلسفي و علمي کشف و عملي گردند. در اين موارد نيز جامعه، خواه از طريق عقل نقش خود را ايفا کند، يا از طريق وحي و يا علوم ديني مثل فقه، نقش اعدادي دارد (مصباح‌يزدي، 1379، ص204).
    اما در عرصه اعتبارياتِ صرف با اينکه نقش جامعه علّي است و نه اعدادي و زمينه‌اي، این امور نقشي در تکوين شخصيت ندارند. اين امور (مثلاً زبان، خط، پاره‌اي از احکام و مقررات حقوقي و اجتماعي و عادات و رسوم) صرفاً سليقه‌اي، وضعي و قراردادي هستند و از يک جامعه تا جامعه ديگر و حتي درون يک جامعه از قشري به قشري و از گروهي به گروهي ديگر تفاوت مي‌يابند. آموزش و به‌کارگيري اعتباريات صرف، از راه تقليد و بيشتر به ‌منظور همرنگي با ديگران، که براي زندگي اجتماعي ضروري است، صورت مي‌گيرد (مصباح‌يزدي، 1379، ص209).
    بنابراين درباره دو دسته اول از انواع شناخت که به‌واسطه تأثير در تکوين شخصيت افراد، با کنش و تفسير آن نسبت برقرار مي‌کنند جامعه نقش اعدادي دارد و در مورد دسته سوم از انواع شناخت که تأثيري در تکوين شخصيت افراد ندارد، نقش جامعه هم در محتواي شناخت و هم در فرايند انتقالش علّي است؛ اما اين مسئله ابعاد ديگري نيز دارد که نيازمند بررسي است؛ ازجمله اينکه جامعه قادر است برخي از انواع آگاهي را از افراد جامعه سلب نمايد يا افق فکري آنها را توسعه دهد يا محدود کند. بنابراين تفکيک نقش‌هاي اعدادي و علّي جامعه در انواع شناخت، مانع از توجه به آن در عرصه تفسير کنش نخواهد بود.
    4-6. تقليد
    هرچند رشد و استکمال شخصيت فرد تا حد فراوانی در گرو شناخت‌هايي است که از طريق اعداد و امداد جامعه در فرايند آموزش فراهم مي‌آيد، اما تقليد نيز از اهميت خاصي برخوردار است. تقليد به معناي اقتباس که محل بحث ماست، تکرار کار ديگران با آگاهي کافي از حسن آن کار و همراه با علم و آگاهي است. تقليد در هر سه دسته ادراک حقيقي، اعتباري با منشأ حقيقي و اعتباري صرف صورت مي‌گيرد؛ هرچند انگيزه افراد در آنها متفاوت است (مصباح‌يزدي، 1379، ص215).
    اکثريت قريب به اتفاق افراد هر جامعه‌اي در عقيده و عمل، استقلال ندارند و تابع و مقلد ديگران هستند؛ زيرا افراد معمولاً از محيط خود و رفتار ديگران متأثر مي‌گردند و درصدد برمي‌آيند به گونه‌اي رفتار کنند که با ديگران مخالفت نکنند و در بين مردم انگشت‌نما نباشند. حتي گاهي افراد براي اينکه چند لحظه يا يک گام از ديگران عقب نيفتند، بسیار سريع و گسترده اثر مي‌پذيرند. بنابراين اجتماع و رفتارهاي جمعي و محيط، تأثير نافذي در رفتار افراد دارد و خواه‌ناخواه فرد تحت تأثير عمل، رفتار و قضاوت‌هاي ديگران واقع مي‌شود. البته اين ميزان تأثيرپذيري، در فعاليت‌هاي دنيوي و اعمالي که هدف آنها بهره‌مندي از لذايذ دنيوي است، به مراتب شديدتر و قوي‌تر مي‌گردد (مصباح‌يزدي، 1388ج، ج 1، ص294).
    علامه مصباح، تقليد را تنها عامل براى اجتماعى شدن و فرهنگ‌‌پذيرى انسان نمى‌‌داند، اما بر اين باور است که نقش تقليد در زندگى انسان قابل چشم‌‌پوشى نيست و كسى نمى‌‌تواند تصميم بگيرد كه در زندگى در هيچ زمينه‌‌اى از ديگران چيزى فرا نگيرد. بدون تقليد، سخن گفتن به زبان رايج، خواندن و نوشتن و غلبه بر بيماري‌هاي خطرناک (بدون تقليد از پزشک) ممکن نخواهد بود (مصباح‌يزدي، 1382، ص36).
    تقليد در علوم و معارف راه ميان‌بري است که فرد را از فوايد اين دسته از شناخت‌ها بهره‌مند مي‌کند؛ اما تقليد در اعتباريات صرف، با انگيزه همرنگي با جماعت صورت مي‌گيرد (مصباح‌يزدي، 1379، ص216و217)، بنابراين اغلب افراد در اکثر موارد از شناخت‌هاي سه‌گانه بالا و به‌تبع آن از الگوهاي رفتاري حاکم بر جامعه و قواعد و آداب و رسوم پيروي مي‌کنند و به‌همين دليل رفتار آنان قابل پيش‌بيني است.
    به‌‌‌هرحال تقليد، گسترده بودن عرصه تقليد نسبت به آموزش به اين معنا نيست که فرد در فرايند تقليد چنان مقهور و محکوم جامعه است و بکلي مسلوب‌الاراده مي‌شود و نمي‌تواند در برابر جو غالب و حاکم بر جامعه، در هر زمينه‌اي مقاومت ورزد؛ بلکه شرايط اجتماعي موجب مي‌شود که فرد تصميم بگيرد و از ديگران تقليد نمايد (مصباح‌يزدي، 1379، ص212).
    5-6. انگيزه‌هاي تقليد
    تقليد با انگيزه‌هاي متفاوتي صورت مي‌گيرد؛ زيرا افراد در جامعه با رفتارهاي متضادي روبه‌رو مي‌شوند که تنها برخي از آنها را انتخاب و از آن تقليد مي‌کنند، بنابراين تقليد دليل و انگيزه مي‌خواهد. انگيزه‌هاي تقليد مي‌تواند کشف حقيقت يا همرنگي با جماعت برای کسب شهرت، منزلت و منفعت باشد:
    الف) کشف حقيقت: افراد به ‌دليل دانش اندک و عدم برخورداري از تخصص کافي براي فهم و درک مسائل و عدم توانايي تشخيص نظر صحيح از فاسد، به ‌منظور کشف حقيقت دست به تقليد از افراد مطمئن در عرصه‌هاي مختلف مي‌زنند (مصباح‌يزدي، 1382، ص59)؛
    ب) همرنگي با جماعت: گاهي افراد بدون اعتقاد به خوبي و بدي و بهتري و بدتري يک سلسله عادات و رسم خاص و با انگيزه همرنگي با جماعت، دست به تقليد مي‌زنند؛ زيرا فرد به‌ دنبال دستیابي به نفع و صلاح خود و پرهيز از تقبيح و نکوهش ديگران است. پس بايد با پذيرش يا دست‌کم عدم رد هنجارهاي اجتماعي، تأييد و عاطفه مثبت ديگران را جلب کند يا حداقل عاطفه منفي آنها را جلب نکند (مصباح‌يزدي، 1379، ص217). مصاديق منافع و مصلحت‌هايي که فرد در همرنگي با جماعت دنبال مي‌کند فراوانند، يکي از اين منافع کسب شهرت و منزلت است.
    گاهي افراد به ‌منظور کسب شهرت و پايگاه اجتماعي از افراد محبوب و مشهور، در گزينش مد لباس و اصلاح و آرايش ظاهر خود، تبعيت مي‌کنند. برای مثال کرنش برخي در برابر بت‌ها، از آن جهت بود که اگر آنها با ساير بت‌پرست‌ها همراه نمي‌گشتند، احساس سرشکستگي و ذلت مي‌کردند و براي اينکه نظر آنها را جلب کنند و آبرويي کسب نمايند، با آنان همراه مي‌شدند (مصباح‌يزدي، 1382، ص65-69).
    تقليد گاهي با هدف تأمين منافع شخصي، گروهي، حزبي و جناحي و دستیابي به لذت‌ و دست برداشتن از ارزش‌ها، صورت مي‌گيرد. اين نوع تقليد از دیدگاه قرآني (عنکبوت: 20) به ‌منظور حفظ روابط دوستانه با گروهي که از آنها تقليد مي‌شود صورت مي‌گيرد (مصباح‌يزدي، 1382، ص66).
    6-6. تلقين
    دو شيوه آموزش و تقليد، انديشه و به‌تبع آن، هدف و رفتار افراد را تحت تأثير قرار مي‌دهد؛ اما تلقين در جايي رخ مي‌دهد که فرد مجال انديشيدن ندارد و از طريق تحريک هيجانات به انجام کاري وادار مي‌شود؛ زيرا در هر جامعه‌اي اکثريت افراد هم از ديدگاه علمي و هم از دیدگاه اخلاقي و عملي در حد ميانگين قرار دارند. اين دسته از افراد چون نه از علم و معرفت کافي و رشد عقلي و استقلال فکري لازم برخوردارند و نه داراي ملکات اخلاقي راسخ و تغييرناپذيرند، شديداً تحت تأثير ديگران قرار مي‌گيرند. از‌اين‌رو تبليغات و تلقينات بيش از همه در اين افراد مؤثر مي‌افتد (مصباح‌يزدي، 1379، ص378). برخي از هيجانات که مانند عادات، محرک‌هاي بسيار قوي هستند، با عوامل تبليغاتي و قرار گرفتن در جوّ ويژه و کادر بسته پدید مي‌آيند. استمرار شعارهاي هيجان‌انگيز نيز مجال انديشيدن را از فرد مي‌گيرد و انجام رفتاري ويژه را به او القا مي‌نمايد (مصباح‌يزدي، 1376الف، ص441).

    7. کنش متقابل اجتماعي
    رفتار اختياري اعم از ظاهري و قلبي (مصباح‌يزدي، 1376ب، ص243)، واسطه بين نيازها و تمايلات فطري انسان و اهداف موردنظر اوست. در درون انسان نيازها و انگيزه‌ها‌يي وجود دارد که به‌طور فطري او را به جانبي متمايل مي‌کند و رفتار واسطه بين نيازها و اهداف اوست. البته بين رفتار و هدف، رابطه‌اي منطقي وجود دارد؛ زيرا در غير اين صورت، اهداف قابل تبيين عقلاني نخواهند بود و تنها براساس ميل، علاقه و رغبت مردم تعيين مي‌شوند (مصباح‌يزدي، 1376ب ص146).
    در تحليل ساختار منطقي اين اصول بايد توجه داشت که ميل، در واقع به‌منزله موتوري است که انرژي لازم براي حرکت را توليد مي‌کند. آگاهي، چراغي است که راه را روشن مي‌کند و مسير حرکت را مشخص مي‌سازد و قدرت به‌منزله ساير ابزار آن از قبيل چرخ و ديگر اموري است که حرکت به‌ وسيله آنها انجام مي‌شود؛ يعني ابزاري که انرژي را مي‌گيرد و به مصرف مي‌رساند (مصباح‌يزدي، 1376الف، ص429). قدرت در اين تبيين شامل توانايي جسماني براي انجام کنش و همه امکانات و شرايط خواهد بود.
    1-7. انواع رفتار
    تيپ‌بندي رفتار، زمينه فهم و تفسير عميق‌تري را فراهم مي‌آورد. تيپ‌بندي کنش براساس انواع شناخت، انواع گرايش‌، انواع انگيزه و زمينه‌هاي اجتماعي در سطح تحليل لوازم مباحث بالا قابل طرح و بررسي است، اما در اينجا به معرفي تيپ‌بندي رفتار به عقلايي و غيرعقلايي که مورد توجه و تصريح علامه مصباح بوده است، بسنده مي‌کنيم.
    کارهاي اختياري از منظر ايشان، گاهي هدفي عقلايي يا شايسته دارند که حق ناميده مي‌شوند و رفتارهاي اختياري، اکراهي و اضطراري را دربر می‌گیرند؛ اما گاهي چنین نيست و جز سرگرمي، لذت يا اغراض خيالي چيزي بر آنها مترتب نيست که غيرعقلاني به‌شمار می‌آیند و انواع لهو، لعب يا عبث را دربر مي‌گيرند. بنابراين رفتارهاي ارادي را مي‌توان به دو نوع عقلاني و غيرعقلاني تقسيم نمود.
    الف) رفتارهاي عقلايي
    برخي نظريه‌پردازان مکتب کنش نيز از کنش عقلاني يا انتخاب عقلاني سخن گفته‌اند؛ اما نظريه آنها معطوف به عقلانيت خود کنش و نه هدف آن است؛ چراکه مکتب تفهمي اصلاً ظرفيت بررسي هدف کنش را ندارد و عقلانيت آن را پيش‌فرض مي‌گيرد؛ اما فيلسوف نوصدرايي ظرفيت بررسي عقلانيت هدف را براي خود محفوظ شمرده است. از منظر ايشان رفتار عقلاني که مي‌توان آن را حق ناميد، کاري است که داراي هدفي عقلايي و شايسته باشد (مصباح‌يزدي، 1396).
    ب) رفتارهاي غيرعقلايي
    رفتاري که هدف عقلاني نداشته باشد، غيرعقلاني و شامل انواعي مثل لهو، لعب و عبث است. لَهو کاري است که فقط براي سرگرمي انجام مي‌شود و نهايت هدف عقلايي‌اش اين است که خستگي‌ را رفع مي‌کند، هرچند در بسياري از موارد خود سرگرمي خستگي مي‌آورد. لعب، کاري است که غرض خيالي دارد؛ ولي نتيجه حقيقي و واقعي بر آن مترتب نمي‌شود و عبث‌ کاري است که ممکن است يک نوع لذتي در آن وجود دارد ولي هدف عقلايي و صحيحي بر آن مترتب نمي‌شود (مصباح‌يزدي، 1396). براين‌اساس بسياري از کنش‌هايي که از منظر جامعه‌شناسان تفسيري مثل وبر، از حيث وسيله و ابزار، عقلاني تلقي مي‌شود، از حيث هدف غيرعقلاني است.
    8. مراحل تفسير کنش
    نظريه‌پردازي در علوم اجتماعي مبتني بر فلسفه اسلامي از تفسير رفتار معنادار آغاز مي‌شود و با بررسي هدف کنش، شايستگي اعتباريات براي دستیابي به هدف، تبيين پيامدهاي تکويني و تأويل کنش، ادامه مي‌يابد (ابراهيمي‌پور، 1394، ص209). اما نقطه آغاز نظريه يعني تفسير رفتار معنادار خود سطوحي دارد. براي واکاوي اين سطوح بايد آگاهي، گرايش و انگيزه کنشگر و زمينه‌هاي اجتماعي کنش و نوع کنش، مورد تحليل و بررسي قرار گيرد. بنابراين تفسير کنش طي شش گام به شرح ذيل صورت مي‌گيرد:
    گام اول: نخست بايد با مراجعه به کنشگر از ميزان و نوع آگاهي او باخبر شد. تشخيص شناخت‌هاي راهبردي، حضوري يا حصولي (حسي، خيالي، عقلي) بودن آگاهي، نقصان‌هاي شناختي کنشگر و همچنين بررسي صدق آگاهي او، نخستین گام تفسير است؛
    گام دوم: پس از بررسي و تحليل آگاهي کنشگر، گرايش‌هاي او مورد توجه قرار مي‌گيرد. بديهي است در اين مرحله نيز مرجع بررسي خود کنشگر است. تشخيص عواطف طبيعي و ثانويه، هدف در عواطف ثانوي (لذت، نفع، همدردي)، احساسات مؤثر در کنش، نوع ترکيب گرايش‌ها، وجود گرايش‌هاي مزاحم و ملاک گزينش يک گرايش (انتخاب اسهل، عمل براساس عادت، عمل براساس هنجانات، ترجيح عقلاني) در اين مرحله صورت مي‌گيرد؛
    گام سوم: مرحله سوم در تفسير کنش، بررسي و تحليل انگيزه‌، نوع انگيزه، انگيزه‌هاي ترکيبي، انگيزه‌هاي پنهان و انگيزه‌هاي کتمان‌شده را دربردارد. بديهي است که کشف انگيزه‌هاي پنهان کنشگر و انگيزه‌هايي که او کتمان نموده نيز با مراجعه به خود کنشگر صورت مي‌گيرد؛
    گام چهارم: در اين مرحله بررسي زمينه‌هاي اجتماعي کنش در دو سطح عام و خاص صورت مي‌گيرد: سطح عام به نسبت زمينه‌هاي اجتماعي در سه مرحله قبل، يعني آگاهي، گرايش و انگيزه و در سطح خاص به آموزش‌هايي که کنشگر دريافت نموده و تقليد‌ها و تلقين‌پذيري‌ها و عادات او پرداخته مي‌شود. بديهي است در سطح عامل، مراجعه به کنشگر کافي نيست و بايد قواعد فرهنگي و زمينه‌هاي اجتماعي بررسی شوند، اما در سطح خاص همچنان مي‌توان به کنشگر مراجعه کرد؛
    گام پنجم: این گام عبارت است از بررسي نوع رفتار و تطبيق داده‌هاي به‌دست‌آمده از مراحل چهارگانۀ بالا بر رفتار. نسبت‌سنجي تأثير عقلانيت و احساسات در يک کنش خاص، قصد و نيت کنشگر از اين کنش، بررسي ميزان اختيار، اکراه يا اضطرار و ميزان پايداري و پيش‌بيني‌پذيري رفتار در اين مرحله صورت مي‌گيرد؛
    گام ششم: در مرحله آخر نقد کنش صورت مي‌گيرد؛ هرچند نظريه‌هاي تفسيري در مورد هدف کنش سکوت اختيار کرده و نقد کنش را برنمي‌تابند، اما بر مبناي فلسفه اسلامي، به ‌دليل پذيرش احاطه علم بر فرهنگ (پارسانيا، 1390، ص50) و با توجه به پيامدهاي فردي و اجتماعي کنش، نقد کنش کاملاً مجاز شناخته مي‌شود.
    نتيجه‌گيري
    کنشگر يا عامل که علت فاعلي رفتار است، نيازهاي متعدد و متنوعي دارد. رفع اين نيازها، انگيزه و هدف او را تشکيل مي‌دهد که در ادبيات فلسفي، علت غايي ناميده مي‌شود. اين انگيزه‌ها و اهداف در دو سطح کاربردي و راهبردي قرار دارند که از انگيزه‌هاي ابتدايي و حيواني تا انگيزه‌هاي متعالي و انساني را دربر مي‌گيرند و گاهي حتي براي خود کنشگر نيز آشکار نیستند.
    سازوکار تحقق رفتار نيز که با نيازها آغاز مي‌شود، با دو دسته شناخت‌ حصولي (حسي، خيالي و عقلي) و حضوري در دو سطح راهبردي و کاربردي ازيک‌سو و دو دسته گرايش عاطفي و احساسي از سوي ديگر، به يک هدف عقلايي يا غيرعقلايي معطوف می‌شود و موجبات شکل‌گيري اراده و در پي آن تحقق فعل را فراهم می‌آورد. البته همه اين مراحل در بستر فرهنگي رخ مي‌دهد. فرهنگ و جامعه مي‌تواند غايت و هدف يا گرايش‌هاي افراد را بيش از ابعاد دیگر تحت تأثير قرار دهد و از طريق فراهم ساختن يا از بين بردن شرايط، امکانات و وسايل مناسب، تحقق انواع رفتارهاي متفاوت را موجب شود.
    تفسير کنش نيز طي شش مرحله با بررسي آگاهي، گرايش و انگيزه‌هاي کنشگر آغاز مي‌شود و با تطبيق آن بر رفتار و نوع آن و نقد کنش پايان مي‌يابد. 
     

    References: 
    • ابراهيمي‌پور، قاسم، 1391، «رويکرد تفهمي در علوم اجتماعي از ديدگاه فلسفه اسلامي»، اسراء، ش 14، ص117-148.
    • ـــــ ، 1393، «کنش‌ متقابل اجتماعي از منظر علامه طباطبائي»، معرفت فرهنگي اجتماعي، ش 19، ص19-40.
    • ـــــ ، 1394، روش در علوم اجتماعي از ديدگاه پوزيتيويسم، مکتب تفهمي و فلسفه اسلامي، قم، مرکز بين‌المللي ترجمه و نشر المصطفي.
    • اسکيدمور، ويليام، 1385، تفکر نظري در جامعه‌شناسي، ترجمة علي‌محمد حاضري و ديگران، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • آگ‌برن، و نيم کوف، 1388، زمينه جامعه‌شناسي، اقتباس ا.ح. آرايانپور، چ پنجم، تهران، سروش.
    • پارسانيا، حميد، 1390، روش‌شناسي انتقادي حکمت صدرايي، قم، کتاب فردا.
    • ـــــ ، 1391، جهان‌هاي اجتماعي، قم، کتاب فردا.
    • جمالي، مهدي، 1400، بررسي نظريه انتخاب عقلاني در تبيين کنش‌هاي انساني با تکيه بر حکمت متعاليه، رسالة دكتري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • دلانتي، گرارد، 1384، علم اجتماعي فراسوي تعبيرگرايي و واقع‌گرايي، ترجمة محمدعزيز بختياري، تهران، دانش و انديشه معاصر.
    • ريتزر جورج، 1374، نظريه جامعه‌شناسي در دوران معاصر، ترجمة محسن ثلاثي،‌ تهران، علمي و فرهنگي.
    • شريفي، احمدحسين، 1396، «بررسي مدل صدرايي گزينش عقلاني به‌‌عنوان روشي براي تبيين كنش‌هاي انساني، معرفت فرهنگي اجتماعي، ش 33، ص25-40.
    • فرامرز قراملکي، احد، ۱۳۸۰، روش‌شناسي مطالعات ديني، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
    • کرايب، يان، ۱۳۷۸، نظريه اجتماعي مدرن: از پارسونز تا هابرماس، ترجمة عباس مخبر، تهران، آگاه.
    • گلستاني، صادق، 1396، «بررسي نحوه تأثير ساختار بر كنش و معرفت عامليت از منظر تفسير اجتماعي الميزان»، فرهنگي اجتماعي، ش 32، ص5ـ22.
    • گيدنز، آنتوني، ۱۳۸۷، جامعه‌شناسي، ترجمة حسن چاوشيان، تهران، نشر ني.
    • مصباح‌يزدي، محمدتقي، 1376الف، معارف قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1376ب، پيش‌نيازهاي مديريت اسلامي، تحقيق و نگارش غلامرضا متقي‌فر، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1379، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • ـــــ ، 1380، جامی از زلال کوثر، تحقیق و نگارش محمدباقر حیدری، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1382، نقش تقليد در زندگي انسان، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1388الف، انسان‌سازي در قرآن، تنظيم و تدوين محمود فتحعلي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1388ب، بهترين‌ها و بدترين‌ها از ديدگاه نهج‌البلاغه، تدوين و نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1388ج، پند جاويد، تحقيق و نگارش علي زينتي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1396، سخنراني در دفتر مقام معظم رهبري، در: mesbahyazdi.ir
    • ـــــ ، 1397، سخنراني، در: mesbahyazdi.ir
    • مفيدبجنوردي، مجيد و قاسم ابراهيمي‌پور، 1396، «تفسير كنش متقابل اجتماعي بر مبناي انسان‌شناسي صدرايي»، معرفت فرهنگي اجتماعي،
    • ش 33، ص41-57.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی پور، قاسم.(1400) تفسیر کنش متقابل اجتماعی از منظر علامه مصباح‌یزدی. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 13(1)، 41-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قاسم ابراهیمی پور."تفسیر کنش متقابل اجتماعی از منظر علامه مصباح‌یزدی". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 13، 1، 1400، 41-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی پور، قاسم.(1400) 'تفسیر کنش متقابل اجتماعی از منظر علامه مصباح‌یزدی'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 13(1), pp. 41-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابراهیمی پور، قاسم. تفسیر کنش متقابل اجتماعی از منظر علامه مصباح‌یزدی. معرفت فرهنگی اجتماعی، 13, 1400؛ 13(1): 41-56