معرفت فرهنگی اجتماعی، سال شانزدهم، شماره اول، پیاپی 61، زمستان 1403، صفحات 25-44

    تأثیر نظریۀ کنش ارتباطی بر نظریۀ برنامه‌ریزی ارتباطی و نقد کارکرد آن در سازمان از منظر اسلام

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ رضا ابروش / استادیار گروه مدیریت فرهنگی دانشگاه معارف اسلامی / abravesh@maaref.ac.ir
    dor 20.1001.1.20088582.1403.16.1.2.7
    doi 10.22034/marefatefarhangi.2025.5001386
    چکیده: 
    نظریۀ برنامه‌ریزی ارتباطی متأثر از نظریۀ کنش ارتباطی هابرماس است. مسئله‌ای که این پژوهش به آن می‌پردازد، تبیین تأثیر «نظریۀ کنش ارتباطی» بر «نظریۀ برنامه‌ریزی ارتباطی» و بررسی آن مبتنی‌بر تعالیم اسلامی در عرصۀ کاربردی و میدان عمل است. ازاین‌رو هدف این پژوهش تبیین تأثیر نظریۀ کنش ارتباطی بر برنامه‌ریزی ارتباطی در ساحت کاربست و نقد آن بر اساس تعالیم اسلامی است. این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی تأثیر نظریۀ کنش ارتباطی بر برنامه‌ریزی ارتباطی را تبیین می‌نماید و سپس با روش انتقادی به نقد آن بر اساس تعالیم اسلامی می‌پردازد. با بررسی انجام‌شده برنامه‌ریزی ارتباطی با تأثیر از نظریۀ کنش ارتباطی دارای سه عنصر «گفت‌وگو»، «ایجاد فضای گفت‌وگو» و «ایجاد ظرفیت انتقادی» است که این عناصر موجب تغییر نقش‌های مدیران و کارکنان در سازمان‌ها می‌شوند. مهم‌ترین نقش‌های مدیران شامل نقش «تسهیل‌گر»، «اصلاح‌گر» و «مشوق» است و نقش‌های کارکنان نیز شامل نقش «مشارکت‌کننده»، «مداخله‌گر» و «منتقد» است. برنامه‌ریزی ارتباطی در مقام عمل با هفت نقد که مبتنی‌بر تعالیم اسلامی هستند مواجه می‌شود که این انتقادات در سه بُعد «نادیده‌انگاری»، «گم‌گشتگی و سرگردانی» و « فقدان پشتوانۀ تجربی» مطرح می‌شوند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Impact of the Theory of Communicative Action on Communication Planning Theory and Criticising its Function in Organizations from the Islamic Perspective
    Abstract: 
    The communicative planning theory is influenced by Habermas’s Communicative Action Theory. This research explains the impact of Communicative Action Theory on Communicative Planning Theory and examines it based on Islamic teachings in practice. Using the descriptive-analytical method, it criticizes the Communicative Action Theory through the critical method based on Islamic teachings. According to the study, influenced by the theory of communicative action, communicative planning has three elements: "dialogue", "creating spaces for dialogue " and "creating critical capacity", which change the roles of managers and employees in organizations. The most important roles of managers include "facilitator", "corrector" and "encourager", and the roles of employees include "participator", "intervener" and "critic". Communication planning in practice faces seven criticisms based on Islamic teachings, which are presented in three dimensions: "disregard", "misdirection and wandering" and "lack of empirical support".
    References: 
    • Barker Caza, Brianna, Tiedens, Larissa, Lee, Fiona (2011). Power becomes you: The effects of implicit and explicit power on the self. Organizational Behavior and Human Decision Processes, 114, 15-24.
    • Burrell, Gibson & Gareth Morgan (1979). Sociological Paradigms and Organisational Analysis. London: Heinemann Educational Book.
    • Forester, John (1986). Critical Theory and Public life: Only Connect. In: International journal of Urban and Regional Research, 10(2), 185-206.
    • Healey. Patsy (1992). Planning through Debate: The Communicative Turn in Planning Theory. The Town Planning Review, 63(2), 143-162.
    • Hoch, Charles (2017). A Pragmatic Inquiry about Planning and Power. Journal of Planning Education and Research, 4,(2), 86-95.
    • Morieux, Yves (2011). Smart Rules: six ways to get people to solve problem swithout you. Harvard business Review. 9, 78-84.
    • Fischler, Raphael (1989). Planning in the Face of Power by John Forester. Berkeley Planning Journal, 4(1), 125-131.
    • Scott, W. R (2007). Organizations: Rational, Natural and Open System. NewJersey: Hall.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    ظهور پارادايم‌هاي جديد و رويکرد انتقادي به برنامه‌ريزي‌هاي عقلايي موجب شکل‌گيري نظريه‌هاي جديد در برنامه‌ريزي شد. دهه‌هاي 1970 و 1980 برنامه‌ريزي عقلايي مورد نقد جدي قرار گرفت؛ به‌طوري‌که برخي آن را ناکارآمد دانسته و زمان آن را منقضي‌شده تلقي مي‌نمودند. برخي نيز معتقد به اصلاح آن بودند. در اين بين يکي از نظريه‌هاي برنامه‌ريزي، نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي است. برنامه‌ريزي ارتباطي با انتقاد از برنامه‌ريزي‌هاي مبتني‌بر عقلانيت که از بالا به پايين جريان دارد، رويکرد تعاملي و ارتباط در برنامه‌ريزي را مورد توجه قرار مي‌دهد. نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي از طريق ايجاد يک فضاي دموکراتيک بستر مذاکرات و گفت‌وگوها بين اعضا و مخاطبان برنامه‌ريزي را تسهيل مي‌نمايد. نظريه‌هاي سازمان مبتني‌بر نظريه‌هاي جامعه‌شناسي است (Burrell And Morgan, 1979, P. 9). نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي نيز از اين قاعده مستثنا نيست و مبتني‌بر نظريۀ کنش ارتباطي هابرماس مي‌باشد. مسئله‌اي که در اين پژوهش مورد توجه قرار مي‌گيرد، تحليل تأثير نظريۀ کنش ارتباطي بر برنامه‌ريزي ارتباطي است. برنامه‌ريزي به‌عنوان يک عنصر مهم در سازمان از اهميت بسزايي برخوردار است، به همين دليل تحليل و بررسي تأثير نظريۀ کنش ارتباطي بر نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي زمينۀ کاربست آن در سازمان‌ها را مهيا مي‌سازد و البته نقد و بررسي آن نيز مي‌تواند بستري براي توسعه و ارتقاي برنامه‌ريزي‌هاي سازماني گردد. سؤالي که در اين پژوهش مطرح مي‌شود اين است که تأثير نظريۀ کنش ارتباطي بر نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي چيست؟ و چه انتقاداتي با رويکرد ديني در کاربست آن مي‌توان ارائه نمود؟ به همين دليل هدف اين پژوهش تحليل کيفيت و چگونگي تأثير نظريۀ کنش ارتباطي بر برنامه‌ريزي ارتباطي است و سپس به تحليل کارکرد آن را در سازمان مي‌پردازد. ناگفته نماند که در بستر تحليل کارکردي ممکن است کارکرد اين نظريه در سازمان مورد نقد منصفانه نيز قرار گيرد.
    پيشگامان برنامه‌ريزي ارتباطي
    جان فارستر (John F. Forester) و پتسي هيلي (Patsy Healey) از افراد شاخص و نخستين کساني بودند که برنامه‌ريزي ارتباطي را به‌گونه‌اي‌که امروزه مطرح است ارائه نمودند. آنها برنامه‌ريزي ارتباطي را مبتني‌بر عقلانيت ارتباطي هابرماس مطرح مي‌نمايند. آنها به‌عنوان پيشگامان برنامه‌ريزي ارتباطي به‌جاي تمرکز بر برنامه‌ريزي‌هاي سنتي و دستوري، با بررسي و مطالعة عمل برنامه‌ريزي به‌کار برنامه‌ريزان و مديران در عمل پرداختند. فارستر تلاش نمود تا نشان دهد که مديران مي‌توانند با استفاده از افراد و گروه‌هاي به‌‌حاشيه رانده‌شده گام مؤثري براي توسعة برنامه‌ريزي سازمان بردارند. او معتقد است برنامه‌ريزان از طريق سازماندهي جنبش‌هاي اجتماعي کمک مي‌کنند تا افراد و گروه‌هاي مختلف درک خود را از برنامه‌ها و اهداف به اشتراک بگذارند که زيربناي آن ايجاد ساختارهاي ارتباطي است (fischler, 1989, p. 130). فارستر در مواجهه با قدرت برنامه‌ريزي سنتي و عقلاني حاکم در آن برهه، با رويکردي انتقادي و پيروي از نظريۀ کنش ارتباطي، به تبيين برنامه‌ريزي ارتباطي اقدام نمود (Forester, 1986, p. 11). البته در ميان نظريه‌پردازان نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي پتسي هيلي از همه معروف‌تر است. او در مقاله‌اي با عنوان «برنامه‌ريزي از طريق گفت‌وگو: چرخشي ارتباطي در نظريۀ برنامه‌ريزي» (1992) به چالش‌هاي برنامه‌ريزي سنتي در آينده اشاره مي‌نمايد و با طرح عقلانيت ارتباطي، برنامه‌ريزي را به‌عنوان يک اقدام ارتباطي و البته متهورانه و خطير معرفي مي‌نمايد.
    کنش ارتباطي و برنامه‌ريزي ارتباطي
    مهم‌ترين عامل فکري و انديشه‌اي مؤثر بر پيدايش نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي، نظريۀ کنش ارتباطي يورگن هابرماس است. دغدغه‌هاي انتقادي مکتب فرانکفورت اگرچه در فضايي کاملاً فلسفي و اجتماعي مطرح گرديد؛ ولي تأثيرات آن بر ساير علوم ازجمله سازمان و برنامه‌ريزي غيرقابل انکار است. يکي از نظريه‌پردازهاي متأخر در مکتب فرانکفورت که با رويکرد انتقادي در عرصه‌هاي اجتماعي شناخته مي‌شود، يورگن هابرماس مي‌باشد. تحليل وي در تبيين حوزۀ عمومي نقش فراواني در شکل‌گيري نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي دارد. وي در تحليل کنش‌هاي اجتماعي، کنش ارتباطي را مطرح مي‌سازد و بنيان شکل‌گيري حوزۀ عمومي را در کنش ارتباطي (Communicative Action) برمي‌شمارد. به همين دليل، به‌منظور تبيين تأثير نظريۀ کنش ارتباطي بر شکل‌گيري و پيدايش نظريۀ برنامه‌ريزي، به‌طور اجمال نظريۀ کنش ارتباطي مورد توصيف قرار مي‌گيرد. هابرماس معتقد است کنش‌هاي اجتماعي دو حالت به خود مي‌گيرند:
    1. کنش‌هاي معطوف به موفقيت (هدف)
    اين کنش که از آن به «کنش معطوف به هدف»، «کنش هدف‌جو» و «کنش معقول هدف‌دار» نيز ياد مي‌شود، در اين نوع از کنش‌هاي اجتماعي، انگيزه‌هاي شخصي براي رسيدن به هدف وجود دارد. کنشگر با توجه به تمام شرايط معين وسايلي را براي پيشبرد اهداف خود انتخاب مي‌کند (هابرماس، 1394، ص288). در اين کنش‌ها معمولاً انگيزه‌هاي شخصي براي رسيدن به هدف وجود دارد. بنابراين کنش‌هاي معطوف به هدف داراي معيارهايي براي داوري هستند (هابرماس، 1394، ص131). اين کنش‌ها با تکيه بر عقلانيت ‌ابزاري به دنبال برنامه‌ريزي‌هاي فني مي‌باشد. در سازمان‌هايي که کنش‌ها معطوف به هدف هستند، برنامه‌ريزي‌هاي سنتي شيوع دارند. اين کنش‌ها نيز دوگونه‌اند:
    1ـ1. کنش‌هاي ابزاري
    در اين نوع از کنش‌ها، کنشگر واحد به شيوه‌هاي معقول و حسابگرانه درصدد استفاده از بهترين وسائل و شيوه‌ها براي رسيدن به هدف مي‌باشد. در کنش ابزاري هر کنشگر تصميم‌هاي کنشگر ديگر را تنها به‌عنوان وسيله يا شرايطي براي تحقق هدف خود او در نظر مي‌گيرد؛ بنابراين هرکس در تلاش است تا بر ديگري تأثير بگذارد و يا از طريق کسب قدرت بر او نفوذ نمايد (هابرماس، 1394، ص601). در اين نوع از کنش‌ها، مديران سعي دارند تا با نفوذ و کنترل منابع انساني و يا ايجاد مشوق‌ها و انگيزه‌هاي مختلف، آنها را در اجراي برنامه‌ها و تحقق اهداف سازماني همراه سازند.
    2ـ1. کنش‌هاي راهبردي
    در اين نوع از کنش‌هاي اجتماعي دو يا چند کنشگر به دنبال يک هدف هستند (هابرماس، 1394، ص116). وقتي پاي چند کنشگر به ميان مي‌آيد کنشگران با مقولۀ شکست و پيروزي در برابر کنشگر ديگر مواجه مي‌شوند (هابرماس، 1394، ص114). در اين صورت کنشگر با ديگران به‌عنوان متخاصم و رقيب برخورد مي‌کند و ممکن است به کنش راهبردي منجر شود (هابرماس، 1394، ص121). در فضاي رقابتي کنشگران ناگزيرند به دنبال چيرگي و سلطه برآيند تا با نفوذ و کنترل شرايط و کنشگران رقيب، زمينۀ دستيابي به اهداف را براي خود مهيا سازند (هابرماس، 1394، ص288). برنامه‌ريزي راهبردي را مي‌توان در ذيل کنش‌هاي راهبردي برشمرد. برنامه‌ريزي راهبردي به دليل تمرکز بر مواضع رقابتي (Scott, 2007, p. 293) حکايت از اين نکته دارد که کنش‌هاي مربوطه در برنامه‌ريزي راهبردي به دنبال کشف ظرفيت‌هاي محيطي براي تفوّق و استفاده از آنها در مدار اهداف سازماني مي‌باشد. به‌عبارت‌ديگر، مديران در برنامه‌ريزي راهبردي سعي دارند در موقعيت‌هايي که تعارض منافع و اهداف با ساير کنشگران وجود دارد با استفاده از تحليل‌هاي رقابتي و راهبردي به اهداف خود دست يابند.
    بنابراين کنش‌هاي معطوف به هدف را مي‌توان منشأ پيدايش برنامه‌هاي فني و راهبردي در سازمان برشمرد؛ برنامه‌هايي که با تحليل و محاسبات تهيه مي‌شوند و با تحليل هزينه و فايده يا نظرات کارشناسان تدوين مي‌شوند (اجلالي و ديگران، 1401، ص252).
    2. کنش‌هاي ارتباطي
    کنش‌هاي ارتباطي (Communicative Action) درواقع کنش‌هاي اجتماعي معطوف به تفاهم و تعامل است. هابرماس با انتقاد از عقلانيت ابزاري، «عقلانيت ارتباطي» (Communicative Rationality) را مطرح مي‌نمايد. عقلانيت ارتباطي در گفتمان‌هاي سازنده بروز مي‌يابد و به دنبال رسيدن به توافق و تفاهم است.
    کنش ارتباطي به هم‌کنشي (تعامل) دو فاعل اشاره دارد که با برخورداري از توان سخن گفتن و عمل کردن (خواه با وسايل کلامي يا غيرکلامي)، روابطي ميان‌فردي برقرار مي‌کنند. اين کنشگران مي‌کوشند دربارۀ وضعيت کنش و برنامه‌هاي خود به تفاهم برسند تا کنش‌هاي خود را از طريق توافق هماهنگ کنند (اجلالي و ديگران، 1401، ص115). مشارکت‌کنندگان به صورت کم‌وبيش دقيق بين «تأثير نهادن» بر يکديگر و رسيدن به «تفاهم» با يکديگر تمايز قائل مي‌شوند (اجلالي و ديگران، 1401، ص465). در کنش ارتباطي کنشگران از طريق عمل حصول توافق با همديگر هماهنگ مي‌شوند. به همين دليل مشارکت‌کنندگان در وهلۀ اول به دنبال موفقيت‌هاي فردي نيستند؛ آنها اهداف فردي خود را تحت شرايطي دنبال مي‌کنند که بتوانند نقشه‌هاي کنش خود را بر مبناي تعاريف مشترک از وضعيت هماهنگ کنند؛ بنابراين مذاکره رکن اصلي کنش اجتماعي محسوب مي‌شود (اجلالي و ديگران، 1401، ص288). در کنش ارتباطي حصول تفاهم مستلزم نبود اجبار است. منظور از حصول تفاهم يک رخداد تجربي نيست که موجب توافق عملي شود؛ بلکه متقاعد کردن ديگران است؛ از‌اين‌رو حصول تفاهم به ارتباطي اطلاق مي‌شود که هدفش رسيدن به توافق داراي اعتبار است (اجلالي و ديگران، 1401، ص381).
    کاربست برنامه‌ريزي ارتباطي در عمل
    وقتي نظريه از مرحلۀ ساختار هنجاري نظريه‌پرداز به مرحلۀ داوري (آزمون در دنياي واقعي) رسيد و تأييد شد، بايد از آن در عمل استفاده کرد. اگرچه کاربرد يک نظريه اقدامي خلاقانه است؛ ولي ارزش يک نظريه آن است که کاربرد خود را در عمل نشان دهد (دانايي‌فرد، 1395، ص315). بنابراين نظريه‌اي که در جهان علمي بررسي شده کفايت لازم را ندارد؛ بلکه بايد مرحلۀ کاربرد آن نيز بررسي و تأييد شود (دانايي‌فرد، 1395، ص315) مرحلۀ کاربرد نظريه است که مفيد بودن آن را نشان مي‌دهد. درواقع همين مرحلۀ کاربرد است که جهان عملي به مأخذ اساسي دانش و تجربه براي شکل‌دهي مستمر نظرية کاربردي تبديل مي‌شود. کاربرد نظريه در عمل، زوايد نظريه را آشکار، قدرت و قوت آن را هويدا و ضعف آن را برملا مي‌سازد. در مرحلۀ کاربرد است که نظريه به تقويت يا پالايش نياز دارد (دانايي‌فرد، 1395، ص316). به منظور کارآمدي و بررسي کفايت نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي بايد کاربرد آن مورد بررسي قرار گيرد. در اين صورت با رفع نواقص و اصلاح آن مي‌توان ارائۀ يک مدل کارآمد و مناسب براي برنامه‌ريزي را در سازمان‌ها به انتظار نشست. به همين منظور در ادامه عناصر برنامه‌ريزي ارتباطي و محدوديت‌هاي آن در مقام عمل مورد بررسي قرار مي‌گيرد.
    عناصر برنامه‌ريزي ارتباطي
    برنامه‌ريزي ارتباطي نيازمند عناصري است که فرايند برنامه‌ريزي را محقق مي‌سازند. درک اين عناصر زمينۀ ايجاد و شکل‌گيري آن را مهيا مي‌نمايد. اين عناصر عبارت‌اند از:
    1. گفت‌وگو و تعامل متقابل و نتايجي که از آن حاصل مي‌شود مهم‌ترين عنصر برنامه‌ريزي ارتباطي است؛ ازاين‌رو برنامه‌ريزان نيازمند کنش‌هاي ارتباطي و گفت‌وگوهاي آزاد هستند. ارتباط با افراد و گروه‌هاي ذي‌ربط و ذي‌نفع از برنامه‌ها، زمينه‌ساز ايجاد بهترين سازوکارها و ضامن اجراي برنامه‌هاست (Healey, 1992, p. 151-153). برنامه‌ريزي ارتباطي برخلاف برنامه‌ريزي‌هاي سنتي که بر محاسبات و تحليل‌هاي کارشناسي تمرکز داشت، بر تعاملات و گفت‌وگوهاي سازماني متمرکز است. درواقع تحليل‌ها و محاسبات کارشناسي بخش کوچکي از فرايند برنامه‌ريزي هستند و بخش اعظم فعاليت مديران در برنامه‌ريزي به گفت‌وگو و ارتباطات ميان اعضاي درون و بيرون سازمان صرف مي‌شود (اجلالي و ديگران، 1401، ص249). آنچه در برنامه‌ريزي ارتباطي مورد توجه مديران است، کنش ارتباطي هريک از مرتبطان و ذي‌نفعان در برنامه‌ريزي است. به همين دليل برنامه‌ريزي بيش از آنکه فرايندي کارشناسي باشد، ماهيتي ارتباطي و تعاملي دارد؛
    2. ايجاد يک فضاي گفت‌وگوي باز و شرافتمندانه و آگاهانه که عاري از هرگونه ترس و اضطراب باشد، مي‌تواند تجربيات و افکار ضمني افراد را وارد برنامه‌ريزي نمايد و از اين طريق به دستاوردهاي مطلوب نائل شود. در اين بين شنيدن سخنان همۀ اعضا و مرتبطان با برنامه‌ داراي اهميت است؛ ازاين‌رو در چنين شرايطي هيچ حرف و سخني بيهوده نيست و بايد آن را شنيد. به همين دليل، به آن «گفت‌وگوي فراگير» (Inclusive dialogue) نيز اطلاق مي‌شود. ناگفته نماند در اين بين بايد از تعاملات و گفت‌وگوهاي غيرسازنده اجتناب ورزيد. گفت‌وگوها و ارتباطاتي که موجب به حاشيه راندن برخي نظرات مي‌شود را بايد مديريت نمود؛ زيرا ممکن است برخي راهکارهاي مفيد از لابه‌لاي همين نظرات بروز و ظهور يابد؛ همچنين بايد به دنبال روش‌هايي براي دستيابي به فهم مشترک و توافق در گفت‌وگوها بود (Healey, 1992, p. 151-153).
    با ايجاد فضاي گفت‌وگو تلاش مي‌شود تا فقط انتخاب يك گروه خاص در برنامه‌ريزي لحاظ نشود؛ بلكه راه‌كارهاي بديل نيز مورد توجه قرار گيرد. همان‌طور كه هوك (Hoch) اشاره مي‌كند، برنامه‌ريزي به‌عنوان مدافع منافع عمومي عمل مي‌كند نه فقط يك بخش و گروه خاص (Hoch, 2017, p. 93). اين موضوع باعث مي‌شود مديران صرفاً داراي نقش منفعل و مجري بوروکراسي‌هاي اداري را برعهده نگيرند؛ بلکه افرادي فعال در حال گفت‌وگو و رايزني با ديگران محسوب شوند. اين اقدام و فعاليت‌هاي گفت‌وگومحورانه موجب مي‌شود تا همۀ مخاطبان برنامه‌ريزي به کنشگراني فعال تبديل شوند. مديران تمام تلاش‌شان براي رسيدن به تفاهم اعضا مي‌باشد. بايد توجه داشت که اين تفاهم نبايد مبتني‌بر ابزارهاي قدرت و سلطه باشد. در اين صورت ممکن است فرايند تعامل و تفاهم واقعي نباشد و ممکن است اعضا به‌ويژه افرادي که در اقليت يا رده‌هاي پايين هستند و از قدرت کمتري برخوردار مي‌باشند به خودسانسوري و سکوت سازماني روي آورند. ناگفته نماند ايجاد فضاي مذاکره و گفت‌وگو به اين معنا نيست که صداقت در تعاملات ناديده انگاشته شود. مديران مي‌توانند از طريق سازوکارهاي اخلاقي زمينۀ توسعه و بسط مذاکرات و گفت‌وگوهاي مبتني‌بر صداقت و راستي را مهيا سازند. استفاده از مشوق‌ها و ايجاد انگيزه براي مشارکت در برنامه‌ريزي نيز نقش مهمي در توسعة فضاي گفت‌وگو و مذاکرات دارد. مديران با استفاده از مشوق‌هاي مناسب مي‌توانند فضايي کاملاً آرام براي مذاکرات و ارتقاي سطح کيفي آن ايجاد نمايند. چنانچه امکان مشارکت آحاد افراد وجود نداشته باشد، مي‌توان نمايندگاني را انتخاب نمود و از اين طريق حضور همه گروه‌ها را در برنامه‌ريزي مهيا ساخت. مديران براي کارآمدي اين روش بايد اطلاعات مورد نياز را به صورت کافي و يکسان در اختيار همۀ گروه‌ها قرار دهند و همه بايد از موقعيت برابر و يکسان در برنامه‌ريزي برخوردار باشند (اجلالي و ديگران، 1401، ص255). برنامه‌ريزي ارتباطي به جاي تکيه بر روش‌هاي آماري صرف نيازمند اهتمام به روش‌هاي توصيفي و تفسيري است. به همين دليل درک صحيح از فضايي که برنامه‌ريزي در آن شکل مي‌گيرد بسيار حائز اهميت است. امروزه اگر مديران با گروه‌هاي مخاطب در برنامه‌ريزي‌هاي سازماني ارتباط برقرار نکنند و زمينۀ گفت‌وگوهاي سالم را مهيا نسازند، هيچ تضميني براي تحقق و پيشبرد برنامه‌هاي سازماني وجود ندارد. در گذشته مديران با الزامات اندکي در سازمان مواجه بودند؛ اما امروز ميزان اين الزامات رشد فزاينده‌اي داشته (Morieux, 2011, p. 78). يکي از اين الزامات روي آوردن به فرايندهاي گفت‌وگومحور و ارتباط با افراد مختلف و متعدد مي‌باشد. وقتي همۀ اعضاي مرتبط و ذي‌نفع در برنامه‌ريزي مداخله و شرکت نمايند، برنامه‌ها از حمايت‌ها و پشتيباني‌هاي لازم براي اجرا برخوردار خواهند شد. به هيمن دليل برنامه‌ريزي‌هاي ارتباطي از قدرت پشتوانه‌هاي جمعي براي تحقق و اجرا برخوردار است؛
    3. ايجاد ظرفيت انتقادي و انعکاسي در فرايند تعاملات و گفت‌وگوها بايد وجود داشته باشد. اين انتقادپذيري در راستاي اهداف دموکراتيک کردن برنامه‌ريزي بوده و نشان مي‌دهد که صداي همه با احترام شنيده شده است. البته دستيابي به اين مقصود کار آساني نيست؛ زيرا افراد و گروه‌هاي مختلف با منافع متعدد و گاه متضاد درگير برنامه‌ريزي هستند (Healey, 1992, p. 152). ديدگاه‌ها و منافع متضاد موجب مي‌شود تا در بحبوحۀ گفت‌وگوها علاوه بر احترام اعضا، اهداف جديدي در برنامه‌ريزي شكل گيرد (Hoch, 2017, p. 93). همۀ اعضا بايد آزادانه به بيان نظرات و ديدگاه‌هاي خود پيرامون برنامه بپردازند و هيچ‌کس بر ديگري ترجيح ندارد. درواقع مديران تمام تلاش‌شان بر اين است که از طريق ايجاد فضاي مذاکره و گفت‌وگو نظر همۀ افراد مرتبط با برنامه‌هاي مورد نظر در برنامه‌ريزي دخالت داده شود. مديران بايد فرصت مشارکت را براي همۀ افراد مهيا سازند و چنانچه قرار است انتقاداتي نسبت به نظرات ديگران ارائه شود، انتقادات به صورت سازنده باشد نه چالشي.
    برگزاري دوره‌هاي فنون مذاکره و روش گفت‌وگو نيز مي‌تواند موجب ايجاد فضاي مطلوب در مذاکره و گفت‌وگوها گردد. مديران بايد دستور جلسات را تهيه کنند و از اين طريق موضوع بحث‌ها و گفت‌وگوها را هدايت نمايند. با استفاده از اين‌ سازوکارها مي‌توان فضاي پرتنش و التهاب گفت‌وگوهاي انتقادي را به حداقل رساند.
    هريک از عناصر در برنامه‌ريزي ارتباطي نقش‌آفرين هستند؛ اما پيشران برنامه‌ريزي ارتباطي، گفت‌وگو و تعامل است، ليکن اين تعامل و گفت‌وگو توسط دو عنصر ديگر که مي‌توان آنها را عناصر پشتيبان ناميد مورد حمايت قرار مي‌گيرند. همان‌طور که در شکل (1) مشاهده مي‌شود، فضاي گفت‌وگو و ظرفيت‌هاي انتقادي دو عنصر پشتيبان براي توسعۀ گفت‌وگوهاي سازنده در برنامه‌ريزي ارتباطي است. دو عنصر «فضاي گفت‌وگو» و «ظرفيت انتقادي» با حرکت دوراني بر محور عنصر «گفت‌وگو» از گفت‌وگوها و تعاملات حمايت مي‌نمايند. به‌عبارت‌ديگر، عنصر گفت‌وگو زماني در برنامه‌ريزي ارتباطي کارآمد و مؤثر واقع مي‌شود که فضاي گفت‌وگو و ظرفيت انتقادي براي درک و پذيرش سخنان مخالف در بين افراد ايجاد شود. اين عناصر سبب مي‌شوند تا قشر مخاطب برنامه‌ريزي نيز در برنامه‌ريزي‌ها لحاظ گردند و با مشاركت آنها مي‌توان برنامه‌ريزي ارتباطي را تحقق بخشيد.
    شکل 1: عناصر برنامه‌ريزي ارتباطي در فرايند دوراني بين عناصر فضاي گفت‌وگو و ظرفيت انتقادي
    مزاياي برنامه‌ريزي ارتباطي
    نظريه‌پردازان برنامه‌ريزي ارتباطي براي اين نظريه مزيت‌هايي را برمي‌شمارند که در ذيل به اختصار بيان مي‌شوند:
    1. موجب افزايش سطح مشارکت در تحقق و اجراي برنامه‌ها مي‌شود؛
    2. کاهش هزينه‌هاي سياسي براي مقابله با مخالفت‌ها در برنامه‌ريزي را به دنبال دارد. وقتي گروه‌ها و افراد در فرايند برنامه‌ريزي مشارکت داده مي‌شوند، به همان ميزان مخالفت‌ها و بالتبع مقاومت‌ها در برنامه‌ريزي‌ها کاهش مي‌يابد و هزينه‌هاي مقابله با آنها نيز کاهش پيدا مي‌کند؛
    3. به جاي تمرکز و استفاده از قدرت و اجبار سازماني به فعاليت‌هاي ميانجي‌گرانه و تسهيل‌گرانه پرداخته مي‌شود و درنتيجه ميزان نارضايتي‌ها و سرخوردگي‌هاي سازماني به ميزان قابل‌توجهي کاهش مي‌يابد؛
    4. افزايش انگيزه‌هاي مشارکت و همراهي در برنامه‌هاي سازمان را به دنبال دارد؛
    5. برنامه‌ريزي ارتباطي به دليل ايجاد بسترهاي گفت‌وگومحور و به صحنه آوردن نظريات به حاشيه رانده‌شده، موجب پيدايش منزلت و اعتبار اجتماعي براي همة افراد در سازمان مي‌شود؛
    6. موجب بروز خلاقيت و نوآوري‌هاي سازماني مي‌شود. ايجاد بستر تعامل و ارتباط در مهم‌ترين اقدام مديريتي که برنامه‌ريزي مي‌باشد، مي‌تواند زمينۀ بروز و ظهور خلاقيت و نوآوري در سازمان شود؛ حتي مي‌توان گفت برنامه‌ريزي ارتباطي مروج فرهنگ خلاقيت و نوآوري در سازمان است؛
    7. استفاده از تجربيات و دانش ضمني افراد و اعضاي مشاركت‌كننده در برنامه‌ريزي را به همراه دارد (Healey, 1992, p. 151-153).
    نقش مديران در برنامه‌ريزي ارتباطي
    تغيير رويکرد برنامه‌ريزي از سنتي و شکل‌گيري برنامه‌ريزي ارتباطي نيازمند تغييراتي در نقش‌هاي مديريتي است. اگرچه در مطالعات انجام‌شده در اين حوزه به‌طور صريح به نقش‌هاي مديران اشاره نشده است؛ ولي با توجه به ويژگي‌ها و جهت‌گيري‌هايي که در برنامه‌ريزي ارتباطي وجود دارد، نقش مديران بسيار متفاوت از نقش‌هايي است که در رويکردهاي سنتي ايفا مي‌نمايند. برخي از مهم‌ترين نقش‌هايي که مديران در برنامه‌ريزي ارتباطي ايفا مي‌نمايند عبارت‌اند از:
    1. تسهيل‌گر ارتباطات و گفت‌وگوهاي ميان‌فردي؛
    2. به ميدان آوردن ديدگاه‌هاي به حاشيه رانده‌شده در سازمان؛
    3. اصلاحگر تعارضات احتمالي در گفت‌وگوها و کنش‌هاي ارتباطي؛
    4. تعديل‌کنندۀ سازوکارهاي بوروکراسي و کنترل‌هاي سازماني؛
    5. مشوق و احياگر فرهنگ گفت‌وگوهاي سازماني.
    تفاوت برنامه‌ريزي ارتباطي با برنامه‌ريزي سنتي
    هابرماس با طرح حوزۀ عمومي به‌عنوان عرصه‌اي براي مشارکت افراد دربارۀ طرح بحث پيرامون مسائل عمومي (هولاب، 1387، ص25ـ26)، رويکردهاي فن‌سالارانه که رويکردي پوزيتيويستي به نظريه‌هاي مديريت دارند را مورد نقد قرار مي‌دهد. او به‌طور خاص رويکردهاي سيستمي در مديريت را به چالش کشيده و معتقد است اين رويکرد توان حل مسائل و اهداف را ندارد (هولاب، 1387، ص160ـ162). نتيجه اين رويکرد انتقادي به برنامه‌ريزي‌هاي فن‌سالارانه که به نظريات وبر بازمي‌گردد، موجب بروز تفاوت‌هايي در برنامه‌ريزي ارتباطي با برنامه‌ريزي‌هاي سنتي مي‌شود. برنامه‌ريزي ارتباطي با اصالت قائل شدن به گفت‌وگو زمينۀ تفاوت‌هاي چشمگير با برنامه‌ريزي‌هاي سنتي (فن‌سالارانه) را موجب مي‌شود. جدول (1) مهم‌ترين تفاوت‌هاي برنامه‌ريزي سنتي با برنامه‌ريزي ارتباطي را نشان مي‌دهد.
    جدول 1: تفاوت برنامه‌ريزي ارتباطي با برنامه‌ريزي سنتي
        برنامه‌ريزي‌هاي سنتي    برنامه‌ريزي ارتباطي
    ماهيت برنامه‌ريزي    تحليلي و فني    تفسيري و سياسي
    نقش مديران در برنامه‌ريزي    تدوين‌گر    تسهيل‌گر
    نقش افراد و اعضا در برنامه‌ريزي    مجري    مشاركت‌كننده و مداخله‌گر
    ابزارهاي برنامه‌ريزي    محاسبات آماري    گفت‌وگوهاي فراگير
    ساختارهاي مورد نياز برنامه‌ريزي    سلسله‌مراتبي    شبكه‌اي
    نقد و بررسي نظرية برنامه‌ريزي ارتباطي
    برنامه‌ريزي ارتباطي اگرچه در مرتبۀ مفهومي، نظريۀ بديعي محسوب مي‌شود؛ ولي در مقام کاربست و عمل امکان تحقق عملي را ندارد، به‌ويژه اينکه با رويکرد اسلامي انتقاداتي بر اجرا و کاربرد برنامه‌ريزي ارتباطي وارد است که هريک از آنها در ذيل ارائه مي‌شوند.
    1. ناديده گرفتن تعارضات سازماني
    ارتباط و تعاملي که در عقلانيت ارتباطي مطرح است، گفت‌وگو را نه يک روش و ابزار در کنار ساير ابزارها؛ بلکه ارتباط را ابزاري بلامانع قلمداد مي‌نمايد (رحيمي، 1391، ص42). گافمن معتقد است وقتي افراد وارد کنش ارتباطي مي‌شوند، سعي دارند از طريق مديريت اثرگذاري (Impression management) برداشت‌هاي معيني از خود ارائه نمايند (ريتزر، 1392، ص218) و حتي ممکن است تلاش کنند تا با پنهان داشتن بعضي چيزها، مخاطب گفت‌وگو را در هاله نگه دارند که به آن هاله‌پوشي (Mystification) گويند (رحيمي، 1391، ص223). بروز چنين رفتارهايي در فضاي کنش ارتباطي و گفت‌وگوهاي سازماني موجب بروز تعارضات سازماني مي‌شود. به همين دليل مي‌توان گفت نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي فضاي گفت‌وگو را خيلي ايدئالي فرض مي‌نمايد و توجه جدي به اين رفتارها و تعارضات سازماني ندارد. نقش اميال و انگيزه‌هاي شخصي و گروهي را ناديده مي‌انگارد و نقش آنها را در شکل‌گيري رفتارهاي ارتباطي اعضاي سازمان ناديده مي‌گيرد. سازمان‌ها را سيستم‌هايي ايستا از حيث رفتار و نگرش‌هاي انساني فرض مي‌نمايد؛ درحالي‌که سازمان مملو از تعارضات است که امکان رسيدن به اجماع و توافق آرماني (رحيمي، 1391، ص46) را در گفت‌وگوها غيرممکن مي‌سازد. بر اساس تعاليم قرآني اختلاف و تعارض موضوعي طبيعي در جوامع محسوب مي‌شود؛ چنانچه در قرآن مي‌فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لآياتٍ لِلْعالِمين»‏ (روم: 22)؛ بنابراين اختلافات فرهنگي، زباني و جغرافيايي زمينۀ بروز تعارض‌ها و تضادهاي سازماني است. درنتيجه فضاي گفت‌وگو که يکي از عناصر برنامه‌ريزي ارتباطي است را با چالش جدي مواجه مي‌سازد؛ زيرا تعارض امکان اجماع و اتفاق نظر را سلب مي‌نمايد. بنابراين تعارضات سازماني تقابل جدي با فضاي گفت‌وگو‌هاي آرماني ادعاشده در مباني برنامه‌ريزي ارتباطي دارند و برهم‌زنندۀ فضاهاي گفت‌وگو و تعاملات سازماني هستند. در اين صورت مديران در برنامه‌ريزي دچار مشکل جدي مي‌شوند و براي برون‌رفت از آن بايد چاره‌اي بيانديشند. در اينجا ناگزير بايد يک مرجع و سياست کلان و بالادستي براي حل‌وفصل وجود داشته باشد. اين موضوع در قرآن نيز قابل درک است. در صورت بروز اختلاف، ارجاع به اسناد بالادستي و سياست‌هاي کلان را توصيه مي‌نمايد؛ چنانچه در آيۀ شريفه هنگام بروز اختلاف مي‌فرمايد: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيه»‏ (بقره: 213). به استناد آيۀ شريفه در صورت بروز اختلافات و تضادهاي موجود در ميان مردم راهکار نهايي مراجعه به پيامبر مي‌باشد که زمام امور را برعهده دارد. در آيۀ ديگري مي‌فرمايد: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُول» (نساء: 59). در اين آيه نيز با اشاره به تعارض و تضاد موجود در بين انسان‌ها، راهکار و برون‌رفت را مراجعه به قوانين الهي و رسول اکرم برمي‌شمارد. به استناد آيات مذکور در موقعيت‌هاي تعارض و نزاع بايد يک مرجع بالاتر وارد عمل شود و اين تعارضات را خاتمه دهد؛ چنانچه درخصوص روايت شريف نبوي «اخْتِلافُ‏ أُمَّتِي‏ رَحْمَةٌ» از امام صادق سؤال شد و ايشان فرمودند منظور از اختلاف، رفت‌وآمد در نزد پيامبر خدا مي‌باشد (صدوق، 1385، ج1، ص85). فلسفۀ اين رفت‌وآمد حل تعارضات موجود مي‌باشد. بنابراين اگرچه گفت‌وگو به‌عنوان يک روش و سازوکار مناسب براي مشارکت و همراه‌سازي و جلب ايده‌هاي مختلف در سازمان است؛ ولي در صورت بروز تعارض بايد ملاک و معيار مشخصي براي حل‌وفصل تعارضات موجود در گفت‌وگوهاي سازماني ايجاد نمود، که متأسفانه در برنامه‌ريزي ارتباطي مبتني‌بر کنش ارتباطي هابرماس چنين چيزي وجود ندارد؛ بلکه معتقد است به صرف گفت‌وگو مي‌توان به اجماع و اتفاق نظر رسيد.
    2. محدوديت در تحليل تغييرات محيطي
    سازمان‌ها پديده‌هايي منفک از محيط پيراموني خود نيستند؛ بلکه در تعامل حداکثري با محيط هستند؛ ازاين‌رو نمي‌توان سازمان را بدون توجه به محيطي که در آن فعاليت مي‌نمايد درک نمود. امروزه محيط عامل مهم و حياتي در شکل‌گيري و تداوم فعاليت‌هاي سازمان محسوب مي‌شود. به همين دليل مديران و طراحان سازمان، اهتمام ويژه‌اي به محيط و نقش آن در برنامه‌هاي سازماني دارند. عوامل محيطي نقش قابل‌توجهي در عدم اطمينان‌هاي سازماني دارند. به همين دليل نمي‌توان در محاسبات برنامه‌ريزي‌هاي سازماني به آن توجه نکرد. توسعۀ فنون و مهارت‌هاي مختلف براي درک عوامل محيطي گوياي اين حقيقت سازماني است که برنامه‌هاي سازماني اگر نسبت به عوامل محيطي بي‌توجه باشند، هيچ تضميني براي تأثير برنامه‌ها بر پيشرفت سازمان وجود ندارد. تحليل عوامل و مسائل محيطي نيازمند تمرکز بر تمام اسباب و سازوکارهاي سازماني است.
    اگرچه گفت‌وگو که از عناصر برنامه‌ريزي ارتباطي مي‌باشد، آغاز خوبي براي گردآوري اطلاعات پيرامون تغييرات محيطي است، اما پايان راه نيست؛ زيرا همان‌طور که هابرماس در نظريۀ کنش ارتباطي اشاره مي‌نمايد فرض را بر اين نهاده که گفت‌وگوها داراي چهار اصل آسان فهمي، درستي و صحت، مشروعيت و صداقت مي‌باشد (رحيمي، 1391، ص41). آسان فهمي (Comprehensibility) به‌معناي اين است آنچه گفته مي‌شود قابل فهم باشد؛ درستي و صحت (Accuracy) به‌معناي اين است آنچه گفته مي‌شود غيرواقعي و دروغ نيست؛ مشروعيت (Legitimacy) به‌معناي اين است که افراد سخنانشان با جايگاه، شأن و اختياراتشان سازگاري دارد؛ صداقت (sincerity) به اين معناست که هدف از شرکت در کنش ارتباطي رسيدن به توافق است نه فريب‌کاري و نيرنگ (اجلالي، 1401، ص245). اما اگر افراد به دلايل مختلفي در فرايند گفت‌وگو اين اصول را رعايت نکنند چه تضميني وجود دارد که مديران و برنامه‌ريزان بتوانند درک درست و صحيح از تغييرات محيطي به‌دست آورند. همان‌طور که پيش از اين بيان شد اگر افراد به هاله‌پوشي روي آورند و يا به دنبال مديريت اثرگذراي بر ديگران باشند و با رفتارهاي خودخواهانه و زدوبند سياسي وارد گفت‌وگو در برنامه‌ريزي ارتباطي شوند، (اوث‌ويت، 1386، ص189) مديران چگونه مي‌توانند از آن برحذر باشند.
    گفت‌وگوي آرماني که هابرماس بر آن تأکيد دارد به‌گونه‌اي است که گفت‌وگوي سالم از گفت‌وگوهاي ناسالم را تمييز نمي‌دهد. در سازمان‌ها ممکن است افراد يا گروه‌هاي مختلف درصدد باشند تا از طريق توسعه و ترويج گفتمان‌هاي غيرواقعي و کذب، ذهن اعضاي سازمان و مديران را به سمت مقاصد و منافع خود سوق دهند. در اين صورت هيچ سازوکاري براي راستي‌آزمايي و اعتبارسنجي گفت‌وگوها و اطلاعات به‌دست‌آمده از اين گفت‌وگوها وجود ندارد؛ زيرا برنامه‌ريزي ارتباطي تمام تمرکز و توجهش معطوف به گفت‌وگوها و توسعۀ ظرفيت‌هاي گفت‌وگوهاي سازماني است. درحالي‌که بر اساس تعاليم اسلامي براي رفع آسيب‌هاي احتمالي از گفت‌وگوهاي غيرواقعي و نادرست توصيه به بررسي آنها شده است؛ چنانچه در قرآن مي‌فرمايد: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (حجرات: 6)؛ اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، دربارة آن تحقيق كنيد، مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد! در آيۀ ديگري مي‌فرمايد: «لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء: 36)؛ از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن. به استناد اين آيات هر سخن و کلامي قابل اعتماد نيست و شما را از مسائل محيط پيراموني اغفال مي‌نمايند؛ بنابراين نمي‌توان تحليلي واقع‌بينانه از محيط پيراموني به دست آورد. در روايتي از امام علي نقل شده است: «لاتَقُلْ‏ مَا لاتَعْلَمُ‏ بَلْ‏ لاتَقُلْ‏ كُلَّ مَا تَعْلَم‏» (تميمي آمدي، 1366، ص477)؛ آنچه را نمى‏دانى مگو، بلكه هرچه را هم مى‏دانى به زبان نياور.
    تمرکز بر گفت‌وگوهاي فراگير اگرچه داراي محسناتي است؛ ولي اکتفا به آن مي‌تواند مديران را در تحليل تغييرات محيطي که سرنوشت سازمان به آنها گره خورده است، مخدوش سازد و موجب شکست سازماني شود. اگرچه گفت‌وگو مي‌تواند شرط لازم باشد؛ ولي شرط کافي نيست. درواقع مديران در برنامه‌ريزي نيازمند استفاده از ظرفيت ابزارهاي کارآمدي همچون تحليل روند و محاسبات علمي و عقلائي مي‌باشند تا اعتبار و صحت اطلاعات برآمده از گفت‌وگوهاي سازماني را مورد سنجش و ارزيابي قرار داده و بتوانند تحليل درست و واقع‌بينانه از تغييرات محيطي به‌دست آورند.
    3. جابه‌جايي و انحراف از اهداف
    برنامه‌ريزي ارتباطي ماهيتي تعاملي دارد؛ ازاين‌رو سعي دارد با توسعۀ گفت‌وگوهاي آرماني، فضاي سازمان را به سمت گفت‌وگو و تعامل سوق دهد. تمرکز حداکثري بر گفت‌وگو و ظرفيت‌هاي تعاملي در سازمان موجب شده نوعي جابه‌جايي در هدف رخ دهد. تمرکز مديران بر اهداف فرعي، شخصي يا غيرمرتبط به اهداف اصلي سازمان را جابه‌جايي اهداف گويند. پديدة بسيار خطرناکي که ممکن است سازمان را از مأموريت اوليه‌اش منحرف نمايد. تعارض منافع گروه‌هاي مختلف و توجه بيش از اندازه بر گفت‌وگوهاي سازماني موجب شده تا مديران به اجراي مؤثر برنامه‌ها به دنبال افزايش رضايت سياسي در گفت‌وگو باشند. در اين حالت مديران دچار هدف‌انگاري گفت‌وگوهاي سازماني مي‌شوند و اهداف اصلي و اولية سازمان به بوتة فراموشي سپرده مي‌شوند. پيروي از گفت‌وگوها در برنامه‌ريزي ارتباطي به منظور کسب رضايت آحاد اعضا و گروه‌ها مي‌تواند مديران و سازمان را از مسير اصلي اهدافشان منحرف و آثار زيانباري را متوجه آنها نمايد. گفت‌وگوهايي که بي‌پايه و اساس هستند به مراتب آثار تخريبي بيشتري دارند. در اين خصوص قرآن مي‌فرمايد: «وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاّ يَخْرُصُونَ» (انعام: 116)؛ اگر از بيشتر کساني که در روي زمين هستند اطاعت کني، تو را از راه خدا گمراه مي‌کنند؛ (زيرا) آنها تنها از گمان پيروي مي‌نمايند و تخمين و حدس (واهي) مي‌زنند. آيۀ شريفه اشاره به گفت‌وگوهاي مشرکان دارد که اکثريت آنها با پيروي از هواي نفس درصدد القاي شبهه و تفکرات انحرافي خود در نظام اجتماعي مسلمين داشتند (طباطبائي، 1374، ج7، ص450). در مفهوم‌شناسي مفاهيم قرآني «خرص» به سخني گفته مي‌شود که گوينده آن را بر اساس علم و آگاهي نگفته و مبتني‌بر يقين نيست؛ بلکه بر اساس گمان و تخمين است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص279). به هر سخن و گفت‌وگويي که جعلي و ساختگي باشد و فاقد مبناي محکم باشد نيز اطلاق مي‌شود (مصطفوي، 1426ق، ج5، ص279). بنابراين برنامه‌ريزي ارتباطي با محور قرار دادن گفت‌وگو به دنبال توسعۀ فضاي گفت‌وگوها و ايجاد ظرفيت انتقادي در سازمان رفته و به تدريج از اهداف سازمان منحرف مي‌گردد.
    4. از دست دادن فرصت‌هاي سازماني
    گفت‌وگوهاي بي‌فايده که هر فرد يا گروه منافع و مطالبات خويش را در آن دنبال مي‌نمايد، کاري عبث و بيهوده در سازمان است؛ به‌ويژه اينکه اگر موجب از دست رفتن فرصت‌ها شود. به همين دليل چنين گفت‌وگوهاي فراگيري که فوايدي بر آن مترتب نيست، نه‌تنها بي‌فايده؛ بلکه تهديدي براي سازمان و اهداف سازمان محسوب مي‌شود. عقلانيت ديني به‌شدت از اين امور نهي مي‌نمايد و توصيه به اعراض از چنين گفت‌وگوهايي مي‌نمايد؛ چنانچه در قرآن مي‌فرمايد: «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ» (قصص: 5)؛ و هرگاه سخن لغو و بيهوده بشنوند، از آن روى مى‏گردانند. علامه در تفسير الميزان در ذيل آيۀ شريفه مي‌فرمايد: «مراد از "لغو" سخن بيهوده است» (طباطبائي، 1374، ج16، ص77). به همين دليل ويژگي مؤمنان را اعراض از چنين گفت‌وگوهاي لغو و بيهوده برشمرده و مي‌فرمايد: «وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏» (مؤمنون: 3). از امام علي نقل شده: «أَفْضَلُ‏ الْعَقْلِ‏ مُجَانَبَةُ اللَّهْو» (ليثي واسطي، 1376، ص118)؛ برترين خردمندى، دورى از امور بيهوده و لهو است. اگرچه در قرآن به مشورت و گفت‌وگو نيز اشاره شده است، ولي مشورت را يگانه راه و روش براي رسيدن به اهداف برنمي‌شمارد؛ چنانچه در قرآن به رسول خدا مي‌فرمايد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى الله» (آل‌عمران: 159)؛ و در كارها با آنان مشورت كن! اما هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكل كن. به استناد آيۀ شريفه مشورت و گفت‌وگو آغاز کار است، ولي براي پيمودن مسير و تحقق اهداف نيازمند اقدامات ديگري است؛ چنانچه به رسول خدا توصيه مي‌کند عزم خويش را جزم نمايند و سپس بر خدا توکل نمايند. بنابراين در عقلانيت ديني اگرچه مشورت و گفت‌وگو جايگاه برجسته‌اي دارد؛ ولي گفت‌وگويي که در عقلانيت اسلامي مطرح است با عقلانيت ارتباطي هابرماس تفاوت و تمايز جدي دارد. در عقلانيت ديني، گفت‌وگو سازوکاري براي مشارکت افراد و گردآوري ايده‌هاي نوين است و اين به‌معناي روش وصول و رسيدن به اهداف سازماني نيست؛ بلکه مقدمات را براي مديران مهيا مي‌سازد و آنها نيازمند استفاده از سازوکارهاي مکمل و مبين هستند. در مقابل، عقلانيت ارتباطي، گفت‌وگو را تنها راه ممکن براي حصول به اهداف سازماني برمي‌شمارد. به همين دليل گفت‌وگويي که برآمده از اميال، خواسته‌هاي شخصي و منفعت‌جويانه کنشگران ارتباطي باشد، نه‌تنها سازمان را به اهداف نمي‌رساند، بلکه مي‌تواند فرصت‌هاي سازماني را از دست بدهد. سرگرم‌سازي مديران و کنشگران به گفت‌وگوهاي بي‌حاصل نه‌تنها فرصت‌ها را هدر مي‌دهد، بلکه مي‌تواند تهديدي جدي براي سازمان محسوب شوند.
    برنامه‌ريزي ارتباطي که بر مباني عقلانيت ارتباطي بنا شده، هيچ سازوکاري براي سنجش اعتبار گفت‌وگوهاي سازماني ارائه نمي‌دهد و بسيار خوش‌بينانه به گفت‌وگوهاي سازماني نظر دارد. به همين دليل موجب مي‌شود تا فرصت‌هاي سازمان ناديده گرفته شوند و مخاطراتي را براي سازمان‌ها به همراه آورند.
    5. فقدان مصداق عملي و اجراشده
    نظريه‌هاي علمي زماني ارزشمندند که در عمل بتوان از آنها استفاده نمود و کاربرد آنها در عمل تأييد شود (دانايي‌فرد، 1395، ص315). به‌عبارت‌ديگر، به استناد اصل «ادل دليل علي امکان الشيء وقوعه» زماني مي‌توان از حقيقت يک نظريه در عمل سخن گفت که نمونۀ عملي و اجراشده داشته باشد. بنابراين به صرف ادعا نمي‌توان گفت برنامه‌ريزي ارتباطي يک نظرية کارآمد و کاربردي در سازمان‌ها مي‌باشد؛ زيرا هيچ نمونۀ واقعي و آزمايش‌شده براي کاربست نظريۀ برنامه‌ريزي ارتباطي به اين شکل که نظريۀ کنش ارتباطي مي‌گويد، وجود ندارد.
    برنامه‌ريزي ارتباطي در انتقاد به برنامه‌ريزي‌هاي سنتي تلاش دارد تا ديدگاه‌هاي به حاشيه رانده‌شده را وارد عرصة برنامه‌ريزي نمايد. به همين دليل با ابتنا بر نظريۀ کنش ارتباطي و از طريق گفت‌وگو و مجال دادن به همة گروه‌ها و افکار در سازمان‌ها سعي دارد يک برنامه‌ريزي ايدئال و مطلوب در سازمان‌ها ارائه نمايد. اين در حالي است که نظريۀ کنش ارتباطي با طرح حوزۀ عمومي، مهم‌ترين و بارزترين مصداق کنش‌هاي ارتباطي را قهوه‌خانه‌ها معرفي مي‌نمايد. در قرن 18 ميلادي در انگلستان قهوه‌خانه‌ها مهم‌ترين مصداق براي عرصة عمومي و گفت‌وگو و تبادل نظر محسوب مي‌شد و افراد بدون توجه به منزلت‌هاي اجتماعي وارد گفت‌وگو و تعامل مي‌شدند (هابرماس، 1388، ص65ـ66). از نظر هابرماس توسعۀ «موقعيت‌هاي گفت‌وگوي آرماني» زمينۀ مشارکت افراد در مسائل اجتماعي و سياست‌گذاري‌هاي عمومي را محقق مي‌نمايد (پارسونز، 1385، ج1، ص25). به همين دليل با استناد به نمونه‌هايي مثل گفت‌وگوهاي رايج در قهوه‌خانه‌ها در انگلستان، درصدد اثبات مدعاي خويش است. درحالي‌که با بررسي‌هاي انجام‌شده، قهوه‌خانه‌ها در قرن 18 ميلادي محل تردد مردان تحصيل‌کرده و در عين حال مرفه بوده و طبقۀ کارگر، زنان و اقليت‌ها را به شيوه‌هاي رسمي يا غيررسمي از رفت‌وآمد به قهوه‌خانه منع مي‌نمودند (اسميت، 1387، ص85ـ86). بنابراين نمي‌توان مدعي شد که قهوه‌خانه‌ها که محل بسط گفت‌وگوها هستند، مصداق عملي و اجراشده براي شکل‌گيري برنامه‌ريزي ارتباطي مي‌باشد. با توجه به هنجارهاي حاکم در آن زمان، قهوه‌خانه‌ها هم به نوعي از عقلانيت ابزاري پيروي مي‌کردند و نگاه تبعيض‌آلود به گروه‌ها و افراد داشتند. بنابراين قهوه‌خانه‌ها نه‌تنها گروه‌ها و اقليت‌هاي به‌حاشيه رانده‌شده را به ميدان عمل و برنامه‌ريزي وارد نمي‌نمودند؛ بلکه موجب طرد و حاشيه رفتن آنها نيز مي‌شدند.
    قرآن به اين موضوع اشاره مي‌نمايد که وقوع يک چيز نشان مي‌دهد که اين چيز در حيطة امکان قرار دارد. در مواردي نيز به ذکر نمونه مي‌پردازد؛ وقتي کافران منکر امکان وقوع معاد مي‌شدند، قرآن به آفرينش اوليۀ پديده‌ها و موجودات اشاره نموده و مي‌فرمايد: «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» (يس: 79)؛ بگو همان كسى كه نخستين‏ بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشى داناست. به استناد آيۀ شريفه وقتي يک پديده‌اي تحقق عملي و عيني دارد، دليلي بر صحت مدعاي اثبات شده است؛ بنابراين برنامه‌ريزي ارتباطي تا زماني که تحقق عيني و کاربرد عملي نيابد، نمي‌توان آن را تأييد نمود.
    6. ناديده گرفتن احساسات و عواطف
    هابرماس عقلانيت ارتباطي را به توافق زباني محدود مي‌کند؛ به‌طوري‌که کنشگران با هم گفت‌وگو مي‌کنند تا به تفاهم برسند (هابرماس، 1394، ص115). اين نظريه فقط تعاملات و گفت‌وگوهاي زباني را دربر مي‌گيرد؛ ولي احساسات و عواطف افراد را شامل نمي‌شود. درحالي‌که احساسات و عواطف نقش مهمي در کنشگري دارند. عواطف با تمام گونه‌هايش خاصيت حرکت‌زايي دارد (نجاتي، 1381، ص۳۱، ۹۵، ۱۰۸، ۱۶۷). هر کنشي بايد جنبۀ عاطفي داشته باشد تا به وقوع بپيوندد. رفتار از انگيزه برمي‌خيزد، انگيزه بدون هيجان و عاطفه از نيروي لازم براي حرکت برخوردار نخواهد بود (قاسم‌زاده، 1378، ص۷). به همين دليل عواطف و احساسات بخش غيرمحرمانه و سطحي‌تر حالات جان انسان را تشکيل مي‌دهند و در قالب گرفتگي، انبساط چهره، انس‌گيري، انزواطلبي، فعاليت، دلسردي و مانند اينها خودنمايي مي‌نمايد (مصباح يزدي، 1380، ج2، ص۳۴۱). قدرت حرکت‌آفريني عواطف غيرقابل انکار است. بسياري از رفتارها و کنش‌هايي که از افراد سرمي‌زند مانند شيفته شدن، آرزو کردن، حرارت و حرکت دادن از کانون دل ريشه مي‌گيرد و عقل نيز با آنها هماهنگ است و پسند دل را تصديق مي‌کند (مطهري، 1384، ج23، ص 771). در همين خصوص از پيامبر خدا نقل شده: «أَفْضَلُ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ عَشِقَ‏ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ» (کليني، 1407ق، ج2، ص83)؛ بهترين آدم‌ها کسي است که به عبادت عشق ورزد، پس آن را در آغوش گيرد و در دلش آن را دوست داشته باشد و با بدنش بدان بچسبد و خودش را براي انجام آن فارغ کند. چنين کسي برايش مهم نيست که در سختي باشد يا در آساني و گشايش. عبادت به‌عنوان مهم‌ترين کنش انسان موحد برخاسته از احساس و عواطف انساني است که توصيه به پذيرش و مداومت بر آن شده است؛ بنابراين نمي‌توان نقش عواطف و احساسات را در کنش‌هاي انساني ناديده گرفت. با توجه به ناديده گرفتن نقش عواطف و احساسات در نظريۀ کنش ارتباطي، برنامه‌ريزي ارتباطي نيز هيچ جايگاهي براي احساسات و عواطف انساني در نظر نمي‌گيرد. درحالي‌که عواطف و احساسات نقش محرک و پيش‌برنده براي برنامه‌هاي سازماني دارند. درواقع تحقق برنامه‌هاي سازماني در گرو استفاده از محرک‌هاي دروني و مشوق‌هاي بيروني براي بروز احساسات و عواطف مخاطبان برنامه‌ريزي است. همچنين لازمۀ ايجاد فضاي گفت‌وگو در برنامه‌ريزي ارتباطي، برانگيختن احساسات و عواطف مخاطبان و اعضا مي‌باشد. فضاي گفت‌وگو به ميزان قابل‌توجهي متأثر از احساسات و عواطف افراد است؛ زيرا تا احساس مطلوبي در آنها نسبت به گفت‌وگوهاي سازماني شکل نگيرد، هرگز در گفت‌وگوها مشارکت فعال نمي‌کنند. بنابراين برنامه‌ريزي ارتباطي در مقام نظر بر گفت‌وگوهاي فراگير و آرماني تمرکز دارد و وقعي به احساسات و عواطف نمي‌نهد، ولي در مقام عمل و اجرا تا احساسات و عواطف افراد درگير موضوع نشود، هيچ‌گونه گفت‌وگويي شکل نمي‌گيرد.
    7. ناديده گرفتن قدرت ضمني و پنهان
    برنامه‌ريزي ارتباطي با انتقاد به قدرت نهفته در برنامه‌ريزي‌هاي سنتي پا به عرصه نهاد و بر فعاليت‌هاي ميانجي‌گرانه و تسهيل‌گرانه براي توسعۀ فضاي گفت‌وگوهاي سازماني تأکيد دارد. نظريه‌پردازان برنامه‌ريزي ارتباطي بر اين باورند که سازوکارهاي قدرت و اجبار سازماني فرصتي براي اظهار نظر افراد و گروه‌هاي به‌حاشيه رانده‌شده باقي نمي‌گذارد. به همين منظور سعي نمودند تا مداخلة قدرت سازماني را در برنامه‌ريزي‌ها کاهش دهند.
    قدرت هميشه در سازمان ساختاري و آشکار نيست؛ بلکه قدرت مي‌تواند به صورت ضمني و پنهان در لايه‌هاي عميق روابط سازماني بروز يابد. قدرت ضمني در سازمان به نوعي قدرت گفته مي‌شود که در چارچوب رسمي و آشکار سازمان مشخص نشده است؛ اما به‌طور غيررسمي تأثير قابل‌توجهي بر برنامه‌ريزي و کنش‌هاي سازماني دارد. اين نوع قدرت معمولاً از روابط، شبکه‌هاي غيررسمي، دانش خاص و يا ويژگي‌هاي فردي افراد نشئت مي‌گيرد و اغلب در تضاد يا مکمل قدرت رسمي است (Barker, 2011, p. 15).
    برنامه‌ريزي ارتباطي قدرت ضمني در سازمان را ناديده مي‌گيرد. توسعۀ فضاي گفت‌وگو در برنامه‌ريزي ارتباطي موجب پيدايش روابط غيررسمي مي‌شود و شبکه‌هايي از روابط را بين افراد مختلف ايجاد مي‌کند. همچنين وجود دانش خاص و ويژگي‌هاي شخصي در برخي از اعضا و گروه‌ها مي‌تواند زمينه‌ساز شکل‌گيري روابطي غيررسمي در سازمان شود. اگرچه به ظاهر روابط غيررسمي در سازمان شکل گرفته است؛ اما اين حکايت از بروز نوعي قدرت پنهان مبتني‌بر روابط غيررسمي و شبکه‌هاي درون و برون سازماني دارد. درنتيجه ممکن است موجب پيدايش ائتلافات مختلف بين گروه‌ها و افراد مختلف در سازمان شود. از سوي ديگر، روابط غيررسمي شکل‌گرفته و شبکه‌هاي بروزيافته خنثي نيستند؛ بلکه داراي منافعي هستند که ممکن است آنها براي رسيدن به اهداف خود وارد بازي قدرت و رفتارهاي سياسي شوند؛ به‌عنوان مثال همان قهوه‌خانه‌اي که هابرماس با استناد به آن درصدد تبيين گفت‌وگوهاي عاري از قدرت ساختاري و پيدايش حوزۀ عمومي است، روابط موجود در بين اعضاي آن نمي‌تواند خنثي باشد؛ بلکه در بين افراد آن نيز نوعي روابط غيررسمي شکل مي‌گيرد که موجب پيدايش قدرت در آنها شود.
    قدرت ضمني همان‌طور که از اسم آن مشخص است پنهان مي‌باشد؛ بنابراين نمي‌توان آن را به‌طور صريح و آشکار درک نمود. نمونۀ بارز قدرت ضمني در قرآن را مي‌توان در قدرت ايمان و صبر مؤمنان بيان نمود؛ وقتي فرمان مقابله و جهاد با کفار صادر مي‌شود خداوند در قرآن خطاب به پيامبرش مي‌فرمايند: 
    يا أَيهَا النَّبِي حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يغْلِبُوا مِائَتَينِ وَ إِنْ يکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ يغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذينَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لايفْقَهُونَ. الآْنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيکُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يغْلِبُوا مِائَتَينِ وَ إِنْ يکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ يغْلِبُوا أَلْفَينِ بِإِذْنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصّابِرينَ» (انفال: 65ـ66)؛ اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق کن، هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر غلبه مى‌کنند؛ و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کسانى که کافر شدند پيروز مى‌گردند؛ چراکه آنها گروهى هستند که نمى‌فهمند. هم اکنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست که در شما ضعفى است؛ بنابراين هرگاه يکصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مى‌شوند و اگر يک هزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد و خدا با صابران است. 
    در اين آيات به قدرت ايمان و صبر مؤمنان اشاره مي‌نمايد و اينکه اگر مؤمنان مجهز به ايمان و صبر باشند، از قدرت پنهاني برخوردار مي‌شوند که مي‌توانند در مقابل کفار پيروز شوند و به اهدافشان دست يابند. بنابراين کساني که در فکر قدرت و قوت مضاعف هستند، بايد به قوت و قدرت ايمان خود توجه کنند و ايمان خود را با توکل به خداوند افزايش دهند (طباطبائي، 1374، ج9، ص123). بنابراين هرچه مراتب ايمان و صبر مؤمنان افزايش يابد، به همان ميزان قدرت ضمني و پنهان آنها نيز افزايش مي‌يابد. اين آيه مؤيد وجود قدرت ضمني و پنهان در افراد مي‌باشد. در آيات ديگر قرآن نمونة ديگري از قدرت ضمني را در کثرت افراد و نيروهاي طرف‌دار معرفي مي‌نمايد. در سورة يوسف چنين آمده: «إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفي‏ ضَلالٍ مُبين»‏ (يوسف: 8). در اين آيه برادران يوسف با طرح فزوني تعداد آنها بر يوسف و برادرش بنيامين مدعي برخورداري از قدرت بودند. در مفردات قرآن کلمة «عصبه» به گروهي به‌هم‌پيوسته و ياور يکديگر اطلاق مي‌شود (راغب اصفهاني، 1412ق، ص568). کثرت تعداد اعضاي گروه با توجه به روابطي که بين آنها شکل مي‌گيرد، زمينه‌هاي قدرتمندي را در آنها در برابر ديگران ايجاد مي‌نمايد. در برنامه‌ريزي ارتباطي نيز با توسعة گفت‌وگوهاي فراگير در سازمان، روابط غيررسمي بين اعضاي گروه شکل مي‌گيرد و مقدمات قدرتمندي آنها در برابر ديگران مهيا مي‌شود. کثرت تعداد اعضاي گروه نيز مزيد بر علت بوده و قدرت اعضاي گروه را در برابر سايرين موجب مي‌شود؛ درنتيجه برنامه‌ريزي ارتباطي اگرچه با هدف کاهش قدرت در برنامه‌ريزي‌هاي سنتي شکل گرفت؛ ولي از اين نکته غفلت نموده است که توسعة گفت‌وگوها خود مي‌تواند زمينة شکل‌گيري قدرت جديدي در سازمان و برنامه‌ريزي‌هاي ارتباطي در سازمان شود. برايند قدرتمند شدن گروه‌ها موجب به حاشيه رفتن ساير گروه‌هاي ضعيف در سازمان مي‌شود. بنابراين برنامه‌ريزي ارتباطي به منظور کاهش و بي‌اثر ساختن قدرت ساختاري در برنامه‌ريزي است؛ ولي مبتلا به قدرت ضمني مي‌شود.
    نتيجه‌گيري
    برنامه‌ريزي ارتباطي رويکردي انتقادي براي به چالش کشيدن برنامه‌ريزي‌هاي سنتي در سازمان دارد. اين نظريه با پيروي از نظرية کنش ارتباطي هابرماس سعي دارد تا با رفع محدوديت‌هاي برنامه‌ريزي سنتي که مبتني‌بر عقلانيت وبر شکل گرفته، طرحي نو دراندازد. برنامه‌ريزي ارتباطي بر محور گفت‌وگو شکل مي‌گيرد که البته بايد توسط دو عنصر «فضاي گفت‌وگو» و «ظرفيت انتقادي» مورد حمايت و پشتيباني قرار گيرد. به همين دليل نقش مديران در سازمان‌ها تغيير مي‌کند. مديران از طريق ايفاي نقش تسهيل‌گر، اصلاحگر، تعديل‌کننده و مشوق گفت‌وگو تلاش مي‌کنند تا ديدگاه‌هاي به‌حاشيه رانده‌شده را به ميدان برنامه‌ريزي وارد نمايند. برنامه‌ريزي ارتباطي ماهيتي متفاوت با برنامه‌ريزي‌هاي سنتي دارد و تلاش مي‌کند تا افراد و مخاطبان برنامه‌ريزي را به مشارکت گرفته و وارد گفت‌وگوهاي سازماني نمايد؛ ازاين‌رو از ساختارهاي سلسله‌مراتبي موجود پيروي نمي‌کنند. بنابراين نظرية کنش ارتباطي ماهيت، نقش مديران و افراد، ابزارها و ساختارهاي مورد نياز برنامه‌ريزي در سازمان را دگرگون مي‌سازد.
    برنامه‌ريزي ارتباطي با نقدهاي جدي مواجه است که مي‌تواند سازمان‌ها را با چالش‌هاي جديدي روبه‌رو کند. در اين پژوهش با تکيه بر تعاليم اسلامي مشخص شده است که برنامه‌ريزي ارتباطي فاقد کارکرد ادعاشده مي‌باشد. نقدهايي که بر اين نوع برنامه‌ريزي وارد است، در سه بُعد اصلي قابل بررسي هستند.
    1. ناديده‌انگاري
    برنامه‌ريزي ارتباطي باعث ناديده گرفتن عوامل مهمي همچون «تعارضات سازماني»، «احساسات و عواطف»، «قدرت ضمني» و «محدوديت در تحليل تغييرات محيطي» مي‌شود. اين مسئله مي‌تواند وسعت ديد مديران را محدود کرده و آنها را با چالش‌ها و حتي بحران‌هاي جدي مواجه کند.
    2. گم‌گشتگي و سرگرداني
    اين نوع برنامه‌ريزي ممکن است به «جابه‌جايي اهداف» و «از دست رفتن فرصت‌ها» منجر شود؛ درنتيجه مديران دچار نوعي گم‌گشتگي و سرگرداني خواهند شد که مديريت مؤثر را دشوار مي‌سازد.
    3. فقدان پشتوانة تجربي
    برنامه‌ريزي ارتباطي از نبود «مصاديق عملي و اجرايي» رنج مي‌برد. اين فقدان پشتوانة تجربي، کفايت نظري و کاربرد نظريه را به چالش کشيده و زير سؤال مي‌برد.
    همان‌طور که در شکل (1) نشان داده مي‌شود، نظرية کنش ارتباطي مبناي برنامه‌ريزي ارتباطي است و از سه عنصر «گفت‌وگو»، «فضاي گفت‌وگو» و «ايجاد ظرفيت انتقادي» تشکيل مي‌شود. اين عناصر موجب مي‌شود تا مديران و کارکنان نقش‌هاي متفاوتي نسبت به گذشته ايفا نمايند. نقش‌هاي مديران شامل نقش‌هاي اصلاحگر، تسهيل‌گر و مشوق گفت‌وگوها و تعاملات است و نقش‌هاي کارکنان شامل نقش‌هاي مشارکت‌کننده، مداخله‌گر و منتقد مي‌شود. البته اين نقش‌ها مختص به هر گروه نيست؛ بلکه غالب نقش‌هاي مديران و کارکنان را بيان مي‌نمايد و ممکن است با هم تداخل نيز داشته باشند. برايند نقش‌آفريني‌هاي مديران و کارکنان، ظهور و بروز نظرية برنامه‌ريزي ارتباطي است که البته با نقدهاي متعددي مواجه مي‌شود که در سه بُعد «ناديده‌انگاري»، «گم‌گشتگي و سرگرداني» و «فقدان پشتوانة تجربي» مطرح مي‌شوند. بنابراين نظرية برنامه‌ريزي ارتباطي به محض بروز و ظهور با نقدهاي چالشي و جدي مواجه مي‌شود که همين خود موجب زوال و ناکارآمدي آن مي‌شود.
    پيشنهادات پژوهش
    1. پيشنهاد مي‌شود ساير نظريه‌هاي برنامه‌ريزي که در حوزة مديريت و سازمان مطرح مي‌شود، بر اساس تعاليم اسلامي مورد بررسي قرار گيرند.
    2. پيشنهاد مي‌شود با تعديل مباني و عناصر برنامه‌ريزي ارتباطي و ترکيب آن با تعاليم اسلامي، پژوهشي انجام پذيرد تا بتوان برخي از نقطه‌قوت‌هاي نظرية برنامه‌ريزي ارتباطي را در برنامه‌ريزي‌هاي سازماني مورد استفاده قرار داد.

    References: 
    • قرآن کریم.
    • اجلالی، پرویز و دیگران (1401). نظریۀ برنامه‌ریزی دیدگاه‌های سنتی و جدید. تهران: آگه.
    • اسمیت، فیلیپ (1387). درآمدی بر نظریۀ فرهنگی. ترجمۀ حسن پویان. تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
    • اوث‌ویت، ویلیام (1386). هابرماس معرفی انتقادی. ترجمۀ لیلا جوافشامی و حسن چاوشیان. تهران: اختران.
    • پارسونز، واین (1385). مبانی سیاست‌گذاری عمومی و تحلیل سیاست‌ها. ترجمۀ حمیدرضاملک محمدی. تهران: پژوهشکدۀ مطالعات راهبردی.
    • تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد (1366). غررالحکم و دررالکلم. قم: دارالکتاب الاسلامی.
    • دانایی‌فرد، حسن (1395). نظریه‌پردازی: مبانی و روش‌شناسی‌ها. تهران: سمت.
    • راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق). مفردات الفاظ القرآن. بیروت: دارالقلم.
    • رحیمی، سلمان‌علی (1391). دین و عقلانیت ارتباطی بررسی انتقادی نظریۀ هابرماس دربارۀ دین و عقلانیت. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • ریتزر، جرج (1392). نظریه‌های جامعه‌شناختی معاصر و ریشه‌های کلاسیک آن. ترجمۀ خلیل میرزایی و علی بقایی سرابی. تهران: جامعه‌شناسان.
    • صدوق، محمد بن على (1385). علل الشرائع. قم: داوری.
    • طباطبائی، سیدمحمدحسین (1374). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: جامعۀ مدرسین.
    • قاسم‌زاده، حبیب‌الله (1378). شناخت و عاطفه. تهران: فرهنگیان.
    • کلینى، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
    • لیثى واسطى، على بن محمد (1376). عیون الحکم و المواعظ. قم: دارالحدیث.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1380). اخلاق در قرآن. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصطفوی، حسن (1426ق). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
    • مطهری، مرتضی (1384). مجموعه‌آثار. تهران: صدرا.
    • نجاتی، محمد عثمان (1381). قرآن و روان‌شناسی. ترجمۀ عباس عرب. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.
    • هولاب، رابرت (1387). یورگن هابرماس نقد در حوزۀ عمومی. ترجمۀ حسین بشیریه. تهران: نشر نی.
    • هابرماس، یورگن (1388). دگرگونی ساختار حوزۀ عمومی: کاوشی در باب جامعۀ بورژوایی. ترجمۀ جمال محمدی. تهران: افکار.
    • هابرماس، یورگن (1394). نظریۀ کنش ارتباطی. ترجمۀ کمال پولادی. تهران: نشر مرکز.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابروش، رضا.(1403) تأثیر نظریۀ کنش ارتباطی بر نظریۀ برنامه‌ریزی ارتباطی و نقد کارکرد آن در سازمان از منظر اسلام. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 16(1)، 25-44 https://doi.org/10.22034/marefatefarhangi.2025.5001386

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رضا ابروش."تأثیر نظریۀ کنش ارتباطی بر نظریۀ برنامه‌ریزی ارتباطی و نقد کارکرد آن در سازمان از منظر اسلام". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 16، 1، 1403، 25-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابروش، رضا.(1403) 'تأثیر نظریۀ کنش ارتباطی بر نظریۀ برنامه‌ریزی ارتباطی و نقد کارکرد آن در سازمان از منظر اسلام'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 16(1), pp. 25-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابروش، رضا. تأثیر نظریۀ کنش ارتباطی بر نظریۀ برنامه‌ریزی ارتباطی و نقد کارکرد آن در سازمان از منظر اسلام. معرفت فرهنگی اجتماعی، 16, 1403؛ 16(1): 25-44