رویکرد اسلامی به مبانی انسان شناختی رفتار اجتماعی( با تأکید بر رفتار سازمانی)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
هر نظريۀ سازماني بر مجموعهاي از پيشفرضها دربارۀ ماهيت علوم اجتماعي و پيشفرضهايي دربارۀ ماهيت جامعه مبتني است. پيشفرضهاي مربوط به ماهيت علوم اجتماعي شامل پيشفرضهاي هستيشناختي، معرفتشناختي، ماهيت انسان و روششناسي را دربر ميگيرد (مورگان و بوريل، 1386، ص11). نظريههاي رفتار سازماني نيز بر هريک از اين دو دسته پيشفرض مبتني است که شناخت و تحليل دقيق آنها نيازمند تبيين اين پيشفرضهاست. يکي از اين پيشفرضها، پيشفرض انسانشناختي است که در شکلگيري و تکامل نظريههاي مديريت و رفتار سازماني نقش تعيينکنندهاي دارد. ازآنجاکه مباني انسانشناختي اسلام با ساير مکاتب تمايزي بنيادين دارد، براي تبيين رويکرد اسلام به رفتار سازماني ضروري است مباني انسانشناختي آن بهروشني تشريح و ابعاد مختلف آن مورد توجه قرار گيرد و تأثير هريک از اين ابعاد بر مباحث مطرح در رفتار سازماني تبيين شود. اهميت تبيين نقش مباني انسانشناختي در حوزۀ رفتار سازماني از آنجا ناشي ميشود که تشريح رفتار انسان، تحليل چرايي و چگونگي شکلگيري رفتار، پيشبيني رفتار آيندۀ فرد و هدايت، کنترل و تغيير رفتار به آن وابسته است. رفتار سازماني يکي از دانشهاي ميانرشتهاي است که مطالعۀ رفتار فرد، گروه و سازمان را بر عهده دارد. رفتار سازماني در سطح فردي به دانشي اطلاق ميشود که به تشريح علل رفتار ديگران و پيشبيني و همچنين هدايت، کنترل و تغيير آن ميپردازد. هر مدير بايد درک صحيحي از علل و انگيزههاي رفتاري کارکنان داشته باشد تا بتواند رفتار آيندة آنان را پيشبيني کند و آنگاه اقدامات مؤثر براي هدايت و اصلاح آن را انجام دهد. براي شناخت چرايي نگرشها و رفتارهاي افراد در محيطهاي سازماني، بايد دربارۀ واکنشهاي آنان بهعنوان افراد (مثل ادراکات، انگيزهها)، گروههايي که به آنها تعلق دارند (مثل ارتباطات ميان آنها، هنجارهاي رسمي و غيررسمي که بر رفتار آنان مؤثر است) و سازماني که در آن کار ميکنند (مثل فرهنگ، ارزشها، ساختار) اطلاعاتي بهدست آورد. هدف اصلي دانش رفتار سازماني اين است که مديران با شناخت و مديريت رفتار فردي، فراگردهاي گروهي و سازماني و فراگيري روش کار با ديگران به اثربخشي سازماني برسند (رضائيان، 1384، ص1ـ92). تمرکز بحث در اين پژوهش بر تبيين مباني انسانشناختي در سطح سازماني است. تحقق اين هدف نيازمند شناخت کامل از ماهيت انسان و ابعاد وجودي اوست. بنابراين پرسش اصلي که تحقيق پيشرو به دنبال پاسخگويي به آن است عبارت است از: رويکرد اسلامي به مباني انسانشناسي رفتار سازماني چيست؟
براي دستيابي به پاسخ سؤال اصلي، ضروري است پاسخ پرسشهاي فرعي ذيل استخراج و تبيين شود:
تأثير فطرت بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير نيازمند محض بودن انسان بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير اختيار بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير هدفمند بودن انسان بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير مسئول بودن انسان بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير اصالت روح بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير ارزشي بودن رفتار بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير اجتماعي بودن انسان بر رفتار سازماني چيست؟
تأثير کرامت انسان بر رفتار سازماني چيست؟
هدف تحقيق
با شکلگيري انقلاب اسلامي ايران شاهد دو تحول عظيم در ارکان و عناصر جامعه بوديم: نخست تغيير شکل حکومت از پادشاهي به حکومت ولي فقيه که درواقع اين امر را ميتوان تحولي در سطح کلان ناميد؛ دوم با شکلگيري حکومت ولي فقيه تحولاتي در سطح خرد يعني سازمانها و نهادها و نظام اداري کشور ايجاد شد. با توجه به دو تحول ايجادشده در ساختار کلان حاکميت جامعه و ساختار نظام اداري کشور (سطح خرد)، نياز به تربيت مديران متعهد و انقلابي که توانايي ادارة کشور بر اساس ارزشهاي اسلامي را داشته باشند، به وجود آمد. تحقق اين امر تنها در گرو تحول فکري و علمي در دانشگاهها بود؛ چراکه دانشگاه مرکز اصلي تربيت مديران آيندة کشور تلقي ميشد. به همين جهت طرح انقلاب فرهنگي در دانشگاهها و تغيير متون درسي که مبتنيبر انديشههاي غربي تدوين شده بود، مورد تأکيد قرار گرفت. اسلاميسازي علوم انساني و ازجمله مديريت و رفتار سازماني هرچند از مسائل و دغدغههاي اصلي بوده است؛ ولي با رشد چشمگيري همراه نبوده است. تحقيق پيشرو به دنبال اين است تا با تبيين مباني انسانشناختي رفتار سازماني گامي در جهت شکلگيري و تکميل دانش رفتار سازماني با رويکرد اسلامي را بنا نهد. بنابراين هدف اصلي اين تحقيق تبيين مباني انسانشناختي رفتار سازماني در اسلام است.
روش تحقيق
دستيابي به پاسخ پرسشهاي تحقيق به دو روش امکانپذير است: نخست رجوع مستقيم به آيات و روايات ناظر بر مقولة مباني انسانشناسي و سپس تحليل و تبيين دلالتهاي رفتار سازماني آن است. البته اين روش تحقيق مستلزم شرايط ويژهاي است که محقق بايد از آن برخوردار باشد و آن تسلط بر آيات و روايات و توانايي لازم براي استنباط از آنهاست و اين بدين معناست که محقق خود بايد مجتهد باشد؛ روش دوم اين است که محقق هرچند خود از اجتهاد برخوردار نيست؛ ولي به ديدگاههاي مجتهدان و مفسران رجوع ميکند و از دستاوردها و استنباطهايي که آنان درخصوص مباني انسانشناسي از قرآن و روايات داشتهاند، استفاده ميکند. درصورتيکه دلالتهايي در استدلالات و استنباطهاي آنان در مقولة مباني انسانشناسي اسلام بر رفتار سازماني وجود داشته باشد، آن را ملاک قرار داده و بيان ميکند. در غير اين صورت با تحليل محتواي موجود و استنباطات انجامشده توسط صاحبنظران درخصوص مباني انسانشناسي، دلالتهايي را ناظر بر مباحث رفتار سازماني ايجاد ميکند. در اين تحقيق از روش دوم براي پاسخ به سؤالات تحقيق استفاده شده است. نمودار (2)، روشهاي ممکن براي انجام اين تحقيق بر اساس اينکه محقق مجتهد باشد يا غيرمجتهد را نشان ميدهد.
نمودار 2: انواع روشهاي ممکن براي انجام تحقيق بر اساس محقق مجتهد و غيرمجتهد
پيشينة تحقيق
بهمنظور يافتن پاسخ پرسشهاي تحقيق، مقالات و کتابهايي که در اين زمينه نگارش يافته بود مورد بررسي قرار گرفت. در اينجا بهاجمال به برخي از اين آثار و محتواي آنها دربارة مباني انسانشناختي رفتار سازماني اشاره ميشود. در برخي از پژوهشها، مباني انسانشناختي به دو دستة مباني عام و مباني خاص طبقهبندي ميشود. در مقولة مباني عام به ترکيب انسان از روح و بدن، اصالت روح، جاودانگي انسان، وابستگي انسان به خداوند، فطرت الهي انسان، تواناييها و کاستيهاي او اشاره ميشود و در مورد مباني خاص مديريت اسلامي؛ مباحثي مانند مختار بودن انسان، کمالجويي انسان، اجتماعي بودن انسان، مسئوليت انسان، فرهنگي بودن انسان و سرشت خير و شر انسان اشاره شده است (منطقي، 1400، ص98ـ112). برخي از نويسندگان شناخت انسان را پيشنياز شناخت مديريت دانسته و بيان ميکنند که مديريت متضمن توصيه به رفتارهاي خاص انساني است که در قالب بايدها و نبايدها و ارزشها مطرح ميشوند. اين بايدها و نبايدها و ارزشها طبق تفکرات گوناگون، مباني متفاوت پيدا ميکنند (مصباح يزدي،1391الف، ص15ـ27). در آثار ديگر، کارکردهاي مباني انسانشناختي؛ مانند فطرتنگري، کرامت و مختار بودن در حوزة سازمان و مديريت مورد بحث قرار گرفته است (مشايخيپور، 1390، ص57ـ51). جاودانگي انسان، ارزشمندي عمل، مسئوليت انسان توسط برخي از نويسندگان بهعنوان مباني انسانشناسي رفتار سازماني مطرح شده است (منطقي، 1399، ص212ـ213). در برخي از تحقيقات، ابعاد ارتباط انسانشناسي با مديريت و رفتار سازماني مورد بحث و بررسي قرار گرفته است (مصباح يزدي، 1401، ص22ـ26). آثار رفتار سازماني مجبور بودن انسان، اصالت روح، لذتجويي و سعادتخواهي و فرايند شکلگيري رفتارهاي اخلاقي در برخي ديگر از آثار تبيين شده است (مصباح يزدي، 1388، ص31ـ189). برخي از نويسندگان نيز موضوع هدفمندي انسان را مورد توجه قرار داده و بحث نمودهاند (شريفي، 1394، ص327). در تحقيقات ديگر موضوع اجتماعي بودن انسان از منظر علامه طباطبائي (طباطبائي، 1387، 78ـ79) و آيتالله جوادي آملي (آزاد و ديگران، 1400، ص126) مورد بررسي و مطالعه قرار گرفته است.
ابعاد ارتباط انسانشناسي با رفتار سازماني
انسانشناسي به دانشي اطلاق ميشود که به بررسي انسان، بعد يا ابعادي از وجود او يا گروه و قشر خاصي از انسانها ميپردازد. انسانشناسي به لحاظ روش يا نوع نگرش، داراي انواع گوناگون است که از يکديگر متمايز ميشوند. انسانشناسي بر اساس روش به چند دسته طبقهبندي ميشود که عبارت است از: انسانشناسي تجربي، عرفاني، فلسفي و ديني و به لحاظ نگرش به دو دستة انسانشناسي کلان يا کلنگر و انسانشناسي خرد يا جزءنگر تقسيم ميشود. انسانشناسي مورد نظر در اين تحقيق کلان يا کلنگر است؛ يعني موضوع انسانشناسي بهطورکلي است و قلمرو آن را مسائل کلي و کلان ناظر به انسان تشکيل ميدهد و انبوه دادههاي تجربي که انسانها در اوضاع، زمان و مکان خاصي سخن ميگويند يا بعدي خاص از آدمي را بررسي ميکنند، از قلمرو آن خارج است (مصباح يزدي، 1401، ص22ـ25). بهطورکلي ميتوان گفت يکي از عوامل مهم تکامل نظريههاي مديريت و پيدايش نظريههاي جديد، تغيير در نگرش نسبت به انسان و تحول در مباني انسانشناختي است. درهرصورت تبيين مباني انسانشناختي نقش مهمي در مباحث مربوط به رفتار سازماني؛ مانند تشريح رفتار انسان، تحليل چرايي و عوامل مؤثر بر شکلگيري رفتار، پيشبيني رفتار آينده و روش هدايت، کنترل و تغيير رفتار دارد. ابعاد ارتباط انسانشناسي با رفتار سازماني را ميتوان از چند جهت مورد بررسي قرار داد:
1. انسانشناسي مقدمة خداشناسي است. اگر انسان نسبت به خدا و آفرينندة جهان هستي معرفت پيدا کند، در حقيقت به منبع اصلي همة نيکيها دست يافته است. انسان خداشناس تمام رفتارهاي خود را بر اساس رضايت خالق هستي تنظيم خواهد کرد و به مسئوليتهاي شرعي و قانوني خود بر اساس توافقي که بين او و کارفرما و يا مديران مافوق منعقد شده است، عمل خواهد کرد.
2. انسانشناسي پشتوانه و مبناي همة نظامهاي اجتماعي و اخلاقي است؛ چراکه دليل وجودي نظامها و نهادهاي اجتماعي، برآوردن نيازهاي اساسي انسان است و درصورتيکه نيازهاي اصيل انساني از نيازهاي کاذب وي بازشناسي نشود و نظامهاي اجتماعي و اخلاقي بر اساس نيازهاي واقعي و اصيل انسان و متناسب با هدف نهايي او پايهريزي نگردد، اين نظامها پشتوانة منطقي و معقول نخواهند داشت (مصباح يزدي، 1401، ص22ـ25).
3. با شناخت درست انسان، نيازها و روابط او مشخص ميشود و بر اين اساس ميتوان دستورالعملها و احکامي که بايد وضع گردد تا با عمل به آنها به کمال و سعادت دست يابد، معين ميگردد.
4. کشف قوانين حاکم بر پديدهها، رفتارها و روابط انسان منوط به شناخت درست از انسان است؛ براي مثال با پذيرش سرشت مشترک انسانها، زمينة کشف و ارائة قوانين فراگير دربارة همة انسانها فراهم ميآيد (مصباح يزدي، 1401، ص25ـ26).
5.علوم انساني بهطور مستقيم انسان و کنشهاي او را مطالعه ميکند؛ بنابراين تعريف انسان و مباني انسانشناختي هر مکتبي در تعيين پيشفرضها، اصول موضوعه و توصيههاي علمي تأثيرگذار خواهد بود (ديرباز و گنجخاني، 1401، ص40ـ47). همچنين شناخت بهتر انسان از منظر اسلامي کمک ميکند تا بهتر بتوانيم روابط او را با ساير انسانها چه در سطح سازمان و يا جامعه تبيين کنيم. بر اساس شناخت درست انسان است که ميتوان نيازها و تواناييهاي او را شناخت و بر اساس همين شناخت رابطة او را با موجودات و پديدههاي ديگر تبيين کرد. بهطورکلي اين شناخت از انسان در تبيين، هدايت و پيشبيني رفتار کارکنان سازمان، بسيار مؤثر است (منطقي، 1399، ص202).
6. انسانشناسي اسلامي با اثبات وجود روح مجرد که شاکلة اصلي شخصيت انسان را تشکيل ميدهد، اهداف، انگيزهها و نيازهاي انسان را در گسترهاي فراتر از غايات مادي قرار ميدهد و بدينترتيب ارزشها و برترين کمالات وجودي نيز در ساحت روح انساني خواهد بود.
7. روح داراي مراتب طولي است؛ نفس نباتي، نفس حيواني و نفس ناطقة انساني. توجه به اين ويژگي نفس انساني و تفاوت مراتب طولي انساني، مطالعة کنشهاي انساني و تحليل علل آن را دقيقتر ميکند.
8. موضوع رفتار سازماني؛ رفتار سازماني يکي از رشتههاي علوم انساني است که محور آن انسان و شناخت رفتارهاي اوست؛ ازاينرو لازم است نخست از خود انسان بحث شود.
9. ارزشهاي اخلاقي و انساني؛ بهعلاوه يکي از مباحث مهم مطرح در رفتار سازماني، ارزشهاي اخلاقي و انساني حاکم بر مديران و کارکنان است.
10. نهادينهسازي ارزشهاي اخلاقي و انساني؛ اگر اعضاي يک سازمان پايبند به ارزشهاي اخلاقي باشند، کارآيي و اثربخشي سازمان نيز ارتقا خواهد يافت. با تثبيت ارزشهاي اخلاقي و دروني شدن آن در کارکنان و مديران نياز به واحدهاي کنترلي کاهش پيدا ميکند و هزينههاي نيروي انساني که براي اين کار استخدام ميشود نيز بهتبع آن کاهش خواهد يافت. با حذف کنترل بيروني و جايگزين شدن کنترل دروني از طريق ايجاد تعهد اخلاقي، کارکنان بيشازپيش احساس شخصيت و ارزشمند بودن را در خود احساس خواهند کرد و نتيجه اين برخورد آثار مثبت رواني و اقتصادي است که بهنوبة خود کيفيت و کمّيت کار را افزايش خواهد بخشيد. بنابراين براي شناخت ارزشهاي اخلاقي نيز بايد نخست انسان و سعادت و کمال وي را شناخت. رفتارهايي که انسان را به کمال برسانند داراي ارزش اخلاقياند و رفتارهايي که او را از نيل به کمال نهايي بازدارند فاقد ارزش اخلاقي هستند (مصباح يزدي، 1391الف، ص18ـ19). به دنبال طرح ارزشهاي اخلاقي که نياز رفتار سازماني به انسانشناسي را تبيين ميکند، اين بحث در رفتار سازماني مطرح ميشود که چگونه ميتوان ارزشهاي اخلاقي را در ميان افراد رواج داد و چگونه ميتوان آنها را وادار کرد که اين ارزشها را بپذيرند و به آنها پايبند شوند؛ يعني چگونه ميتوان افراد متعهد تربيت کرد. بديهي است تحقق اين امر زماني امکانپذير است که شناخت کافي از انسان و ابعاد وجودي او حاصل شود و از غرايز، ميلها و کششهاي دروني افراد آگاهي لازم بهدست آيد. و بايد دانست که چگونه ميتوان ميلي را تقويت کرد و به چه وسيلهاي ميتوان آن را برجسته و بر ساير اميال حاکم کرد و چگونه فعل و ارادة اختياري انسان شکل ميگيرد. بنابراين ايجاد انگيزه در نيروي انساني، به شناخت حالات روحي انسان و شناخت اينکه چگونه ميشود انگيزة کار را در فرد ايجاد کرد، بستگي دارد. در رويکرد مادي به انسان، ريشة انگيزهها را صرفاً در منافع مادي جستوجو ميکنند؛ ولي در نگرش فرامادي به انسان، ابعاد روحي انسان اهميت بيشتري مييابد. به همين جهت نيز انگيزههاي معنوي به مراتب مؤثرتر از انگيزههاي مادي تلقي ميشوند (مصباح يزدي، 1391الف، ص20ـ21). در نهايت با شناخت کامل مباني انسانشناختي اسلام ميتوان به الگوي رفتار سازماني متناسب با فرهنگ اسلامي پرداخت (منطقي، 1399، ص202). ابعاد ارتباط انسانشناسي با رفتار سازماني در نمودار (3) تبيين شده است.
نمودار3: ابعاد ارتباط انسانشناسي با رفتار سازماني
مباني
در هر علم با پيشفرضهايي روبهروييم که يا بديهياند يا در علومي ديگر اثبات ميشوند که بدون پذيرش آنها هيچ گزارهاي در هيچ دانشي به اثبات نخواهد رسيد. به اين پيشفرضها «مباني» ميگويند (گروه نويسندگان، 1391، ص65ـ66). بهطورکلي مباني هر علم باورهاي بنياديني هستند که در قالب مجموعهاي از قضايا، بخشي از مبادي تصديقي آن علم را تشکيل ميدهند و مسائل آن علم بر آنها استوارند. پس از بيان ابعاد ارتباط انسانشناسي با رفتار سازماني اکنون مباني انسانشناسي اسلام بررسي و رابطة هريک از آنها با رفتار سازماني بيان ميشود. اين مباني بدين شرح است: 1. فطرت؛ 2. نيازمند محض بودن انسان؛ 3. اختيار؛ 4. هدفمند بودن انسان؛ 5. مسئوليت انسان؛ 6. اصالت روح؛ 7. ايمان؛ 8. اجتماعي بودن انسان؛ 9. کرامت.
1. فطرت
بر اساس انديشة اسلامي همة انسانها از سرشتي مشترک و فطرت الهي برخوردار هستند. اين فطرت شامل شناختها و ادراکهايي ميشود که از آن به شناختهاي فطري تعبير ميشود. خداشناسي فطري را ميتوان ازجمله شناختهاي فطري دانست و بدين معناست که انسان در درون خود درک ميکند که موجودي وابسته به خداست و هيچ استقلالي از خود ندارد. علاوه بر شناختهاي فطري، گرايشهاي فطري نيز در انسان وجود دارد. اين ميلها در هر انساني بهطور کاملاً فطري و منفرد رشد ميکنند؛ مانند ميل به آب و غذا، ميل به ارضاي جنسي و... که در ابتداي خلقت ضعيف و کم رنگاند؛ ولي بهتدريج رشد کرده و قوي ميشوند. اگر نيازهاي بدني انسان تأمين شود، نيازهاي معنوي او نيز شکوفا ميگردد. خداپرستي يکي از گرايشهاي فطري انسان است و بدين معني است که انسان نياز فطري دارد که در مقابل يک موجود بينهايت کامل، خضوع کند و او را پرستش نمايد. اين مبناي انسانشناسي يک پيام روشن رفتاري را به همراه دارد و آن اينکه اگر تمايلات و نيازهاي اساسي جسمي کارکنان و مديران تأمين شود، گرايش فطري خداپرستي در آنان ظهور پيدا خواهد کرد. اين حالت معنوي؛ يعني نيل به مرحلة بالاي محبت الهي چنان قوي است که زمينهاي براي بروز نيازهاي جسمي و جنسي باقي نميگذارد (مصباح يزدي، 1391الف، ص93ـ99). با توجه به اينکه تعاليم ديني با فطرت انسان انطباق دارد، در تربيت نيروي انساني معيار اساسي براي پذيرش يا عدم پذيرش گفتار، اعمال و تعاليم، انطباق آن با فطرت است. فطرت باارزشترين سرماية وجودي انسان است که اگر در ادارة امور به آن توجه شود، همواره در صراط مستقيم حق حرکت خواهد کرد. همة فضايل انسان به فطرت او باز ميگردد و اگر انسان از آن چشمپوشي کند نهتنها از تحقق مسير قرب الهي باز ميماند؛ بلکه دچار انحطاط ميشود (آزاد و ديگران، 1400، ص126). شناختها، ادراکات و گرايشهاي فطري دو مقولهاي است که بر رفتار سازماني تأثير ميگذارد. نمودار (4) تأثير اين دو دسته عوامل فطري بر رفتار سازماني را نشان ميدهد.
نمودار 4: تأثير عوامل فطري بر رفتار سازماني
2. نيازمند محض بودن انسان
در جهانبيني الهي خداوند مبدأ و آفرينندة موجودات و انسان موجودي وابسته و نيازمند به او معرفي ميشود: «يا أَيهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ» (فاطر: 15)؛ اي مردم! شماييد نيازمندان به خدا، و فقط خدا بينياز و ستوده است. بدين جهت هرگاه انسان در اشيا تصرف كند و از آنها بهره ببرد، بايد بداند كه در ملك خداوند تصرف كرده است. بنابراين انسان بايد در برابر اوامر و نواهي خداوند تسليم محض باشد؛ زيرا اعتقاد به ربوبيت تكويني و تشريعي خداوند چنين اقتضايي دارد كه انسان در مقام عمل، گوش به فرمان او و مراقب باشد تا چه كاري از وي ميخواهد و چه كاري را منع ميكند.
3. اختيار
هدف از خلقت بشر رسيدن به کمال حقيقي از راه رفتار اختياري است؛ بنابراين ميبايست زمينة انتخاب و گزينش ميان راههاي مختلف برايش فراهم باشد تا بر اساس گزينش خود به کمال برسد. و به همين جهت است که خداوند متعال کتب آسماني و انبياي معصوم را براي آموزش و هدايت بشر مبعوث کرده است. در بينش اسلامي عواملي مانند وراثت، محيط، خوراک و… در عين تأثيرگذاري بر رفتار انسان، او را در رفتارهايش مجبور نميکنند؛ زيرا اين عوامل علت تامه نيستند. آنچه کار را تعين ميبخشد و به انجام ميرساند، اراده انسان است و انسان ميتواند در موارد تزاحم انگيزهها، يکي را انتخاب کند (ديرباز و گنجخاني، 1401، ص47). عوامل مؤثر بر رفتار و نقش تعيينکنندة اراده در نمودار (5) تبيين شده است.
نمودار 5: عوامل مؤثر بر رفتار و نقش تعيينکنندة اراده بر آن
مختار بودن بدين معناست که انسان قدرت بر اختيار انجام کارهاي نيک و بد را دارد و بر همين مبناست که پاداش و تنبيه توجيه پيدا ميکند و برنامة تربيتي براي رشد و تعالي نيروي انساني معنا مييابد. اگر قائل به جبر شديم ديگر پاداش دادن که هدف آن تقويت رفتار مثبت و تکرار آن در سازمان است، کارايي خود را از دست خواهد داد؛ چون فردي که مجبور است کار نيک انجام دهد حتي اگر به او پاداش هم ندهيم آن را انجام خواهد داد، و کسي که از روي جبر رفتار زشتي را مرتکب ميشود؛ هرچند هم او را تنبيه کنيم اثر بازدارندگي ندارد؛ چون فرد از روي اختيار اين کار را انجام نداده است تا با تنبيه آن را ترک کند. بهعلاوه برنامههاي تربيتي براي اصلاح رفتار کارکنان و رشد و تعالي آنان نيز بيفايده خواهد بود؛ چون فرض بر اين است که انسان در انجام رفتارهاي خود چه خوب و چه بد مجبور است و از خود اختياري ندارد. با فرض مختار بودن انسان است که ميتوان گفت مديران و کارکنان بايد مسئوليتپذير باشند و نسبت به اقدامات خود پاسخگو باشند. با فرض مجبور بودن انسان، مسئوليتپذيري مديران و کارکنان مفهوم نخواهد داشت. اگر انسان در کارهايش مجبور باشد و اختياري در ساختن سرنوشت خود نداشته باشد، ديگر امر و نهي وي و طرح کردن بايد و نبايد براي او بيمعنا خواهد بود. بهعلاوه اگر انسان بر اين باور باشد که در کارهايش اختياري از خود ندارد و محکوم عوامل جبري بيروني است، در تلاشهايش سست ميگردد و احساس مسئوليت از وي سلب خواهد شد (مصباح يزدي، 1388، ص31). تأثير فرض مختار بودن انسان بر مباحث حوزة رفتار سازماني در نمودار (6) تبيين شده است.
نمودار 6: فرض مختار بودن انسان و تأثير آن بر رفتار سازماني
4. هدفمند بودن انسان
با پذيرش اين مبنا که انسان داراي اختيار و اراده است، ميتوان مبناي ديگر يعني هدفدار بودن انسان را نيز از آن نتيجهگيري کرد؛ چراکه انسان مختار هدفي را در نظر ميگيرد و فعاليتهاي اختياري خود را براي رسيدن به آن انجام ميدهد. بنابراين يکي ديگر از مباني مطرح در انسانشناسي و نظام اخلاقي اسلام که بيانگر اين است که انسان داراي مطلوب نهايي است، اثبات ميگردد. اين مطلوب نهايي همان چيزي است که بهطور فطري براي انسان مطلوب است و از آن به سعادت، فلاح، فوز و امثال آن تعبير ميشود. سعادت به معناي لذت پايدار است و اگر کسي در زندگي از لذت پايدار برخوردار باشد، او کاملاً سعادتمند بوده؛ ولي ازآنجاکه زندگي خالي از درد و رنج نيست ميتوان گفت سعادتمند در جهان کسي است که لذتهاي وي از نظر کيفيت و کمّيت بر درد و رنجهايش برتري و فزوني دارد. قرآن نيز در مقايسة لذتهاي دنيايي و آخرتي به منظور دعوت به سوي آخرت و تشويق انسان به حرکت در مسير سعادت معنوي با تعبيراتي مانند: «وَالآخِرَةُ خَيرٌ وَأَبْقَي» (اعلي: 17)؛ درحاليکه آخرت بهتر و پايدارتر است، بر اين دو ويژگي تأکيد دارد و پيوسته اين حقيقت را گوشزد ميکند که لذت آخرت از لذت دنيا از نظر کيفي بهتر و به لحاظ کمّي پايدارتر است.
5. مسئوليت انسان
پرسش اساسي که درخصوص مسئوليت انسان مطرح ميشود اين است که آيا انسان نسبت به رفتارها و اعمال خويش مسئول است يا خير؟ برخي از دانشمندان علوم انساني رفتارها و اعمال انسانها را متأثر از عوامل محيطي و ژنتيکي دانسته و به نوعي انسان را فاقد اختيار و ارادة آزاد تلقي ميکنند. بر اين اساس هيچ انساني را نميتوان اخلاقاً مسئول کارهايش دانست. اسلام هرچند تأثير عوامل محيطي و ژنتيکي بر رفتار انسان را ميپذيرد؛ ولي اراده و اختيار را عامل تعيينکنندة رفتار در نظر ميگيرد. به همين جهت او را مسئول همة اعمال و رفتارهاي خود بيان ميکند. انسان به تناسب انواع ارتباطاتي که دارد، مسئوليتهايي نيز متوجه اوست. ازآنجاکه مالک حقيقي تمام نعمتهاي جسمي و روحي و دروني و بيروني خداوند است، انسان بهسبب تصرف در اين نعمتها در برابر مالک حقيقي آنها مسئول است و بايد پاسخگو باشد. گفتني است كه اگر خداوند براي بعضي افراد يا اشياي ديگر حقوق و مالكيتي قائل شده باشد، در آن صورت در برابر آنان نيز مسئول خواهيم بود؛ مانند مسئوليت در برابر اولياي الهي. پس از مسئوليتي كه در برابر خداوند داريم، مسئوليت در برابر اولياي دين بزرگترين مسئوليت انسانهاست؛ هرچند مسئوليتي است در شعاع مسئوليت خداوند و مستقل از آن نيست. مسئوليت انسان در برابر والدين خود نيز در شعاع مسئوليت در برابر خداوند ميباشد. يكي ديگر از انواع مسئوليت انسان، مسئوليت در برابر خودش است. هريک از اعضا و جوارح ظاهري و باطني انسان حقوق خاصي نسبت به او دارند که در روز قيامت مورد بازخواست قرار ميگيرند و دربارة نحوة عملكرد آدمي با آنها شهادت ميدهند. بهعلاوه هر انساني مسئوليت هدايت و سعادت خودش را بر عهده دارد و يكي از وظايف روزانه او در قبال خودش، محاسبه و مراقبه است. در اسلام هر فردي علاوه بر اينكه به مصالح خودش ميانديشد و در برابر خودش مسئول است، در برابر ديگر افراد جامعه و همنوعان خود نيز مسئوليت دارد. خداوند براي ساير افراد حقوقي را بر عهدة آدمي گذاشته است كه ازجمله آنها اين است كه هر فرد متديني بايد دغدغة هدايت و رستگاري ديگران را نيز داشته باشد. مسئوليت ديگر انسان، مسئوليت در برابر طبيعت و ساير موجودات، اعم از گياهان و حيوانات است. انسان حق هرگونه تصرفي را در محيط زيست ندارد؛ همچنين نميتواند هرگونه كه بخواهد با حيوانات رفتار نمايد؛ بلكه حيوانات نيز حقوقي بر عهدة صاحبانشان دارند كه در روايات بهخوبي بيان شده است (مصباح يزدي، 1394، ص155ـ178). در نمودار (7) ارتباط انواع مسئوليتهاي انسان با باور به مختار بودن او نشان داده شده است.
نمودار 7: مسئوليتهاي انسان و ارتباط آن با پيشفرض مختار بودن او
6. اصالت روح
انسان از دو ساحت وجودي برخوردار است: 1. جسم؛ 2. روح. حقيقت انسان به بعد روحي اوست که تمام رفتارهاي او به اين بعد مرتبط ميباشد و از آن نشئت ميگيرد. براي تحليل رفتار انسان نخست بايد نفس، ابعاد آن، استعدادها و انگيزههاي آن که منشأ رفتارهاي آدمي ميشوند را شناخت. نفس انسان از ابعاد سهگانه تشکيل شده است: 1. بعد آگاهي و شناخت؛ 2. بعد قدرت؛ يعني در وجود هر فرد تواناييهايي وجود دارد که مبدأ فعاليتهاي جسماني و رواني ميشود؛ مانند درک کردن، تصور کردن، تصديق کردن و تصميمگيري. بنابراين ارادهاي که در نفس وجود دارد سرچشمة کارها و فعاليتها و تحرک نفس است که در ذات نفس و درون روح انسان قرار دارد؛ 3. بعد محبت؛ يعني در درون نفس انسان، محبت به خود و به تعبيري خوددوستي و همچنين عشق به خدا و پرستش او وجود دارد (مصباح يزدي، 1394، ص182ـ183). اين ابعاد سهگانه در داخل نفس با يکديگر ارتباطات دارند و منشأ ايجاد سه گرايش اصلي در نفس ميشوند. در واقع اين گرايشها سرچشمة اصلي ظهور فعاليتهاي انسان است و او را به رفتارهاي گوناگون واميدارند که ميتوان آنها را غرايز اصلي ناميد. در اصل ريشة اين سه گرايش اصلي حب نفس است. با ايجاد اين گرايشها و غرايز اصلي، ساير گرايشها و تمايلات فرعي انسان که از نظر کمّي بسيار و از جهت کيفي پيچيدهاند و منشأ رفتارهاي گوناگون التذاذي، مصلحتي، عاطفي، فردي، اجتماعي، مادي و معنوي انساناند، از اين شاخههاي اصلي شکل ميگيرند و هريک از آنها به نوعي به اين سه گرايش اصلي بازميگردند. فرايند شکلگيري رفتار در نمودار (8) تبيين شده است.
نمودار 8: فرايند شکلگيري رفتار
اين غرايز اصلي سهگانه عبارت است از:
1. حب بقا نخستين غريزه از سه غريزة اصلي انسان است که منشأ برخي از رفتارهاي انسان ميباشد. اينکه انسان ميخواهد باقي و هميشه زنده باشد، ريشهاش همان حب ذات است. اگر انسان حقيقت نفس را به همين وجود مادي بدن تصور کند و زندگي را در همين حيات دنيايي بداند، در اين صورت حب بقا به شکل آرزوهاي دراز و علاقه شديد به داشتن عمر طولاني در اين دنياي مادي بروز خواهد کرد. در اين فرض انسان علاقهمند است که در اين دنيا و جهان مادي براي هميشه باقي بماند. ولي درصورتيکه انسان حقيقت نفس را به وجود روح که مجرد است و براي هميشه باقي است، بداند و زندگي حقيقي را حيات اخروي در نظر بگيرد، در اين صورت به زندگي دنيا دل نميبندد؛ بلکه به کارهايي ميپردازد که براي آخرت و آيندهاش مفيدتر است؛
2. کمالجويي؛ يعني علاوه بر اينکه انسان ميخواهد باقي بماند و عمر طولاني داشته باشد، دوست دارد جريان زندگياش همواره در مسير تکامل و پيشرفت باشد (مصباح يزدي، 1388، ص184ـ189). انسان موجودي هدفمند است و معنادار بودن زندگياش در گرو اين است که هدف اصلي زندگي را بشناسد و تمام ارتباطات و امور خود را در راستاي آن قرار دهد. اين هدف بايد درخور وجود انسان و متناسب با گسترة زندگي ابدي او باشد. در ساية کنشهاي اختياري ميتوان به کمال نهايي نائل يا از آن دور شد (شريفي، 1394، ص327). قرب الهي مفهوم محوري معارف توحيدي است و مصداق سعادت و کمال نهايي است؛ زيرا خداوند متعال کمال مطلق است و انسان با کمالات محدود خود بالفطره در پي کمال نامحدود است و برطرف شدن اين ضعف وجودي صرفاً با ارتباط با اين کمال مطلق است که از آن به قرب الهي تعبير ميشود (مصباح يزدي، 1391ج، ص74ـ75). با پذيرش اين پيشفرض که انسان همواره به دنبال فرصت ميگردد تا زمينههاي کمال خويش را فراهم آورد، بايد در سازمان اين شرايط را بهوجود آورد تا مديران و کارکنان با پذيرش مسئوليتهاي جديد و عمل به وظايف سازماني و خدمت به مردم به رشد و کمال دست يابند. (منطقي، 1399، ص210)؛
3. لذتجويي و سعادتخواهي؛ سومين غريزة اصلي انسان، ميل به کامجويي، رفاه و سعادتخواهي است که گسترة زيادي دارد و ميتوان همة آنها را به سه بخش تقسيم کرد: يک دسته مربوط به جسم ميشود؛ مانند غريزة تغذيه و جنسي؛ دستة ديگر ميان بدن و روان انسان قرار دارد و به رابطة روح با بدن مربوط ميشود؛ مانند زيباييدوستي و جمالطلبي مادي و معنوي و دستة سوم مخصوص روح و روان است؛ مانند عواطف و احساسات و انفعالات (مصباح يزدي، 1388، ص185ـ189).
7. ايمان
اساس رفتارهاي اخلاقي انسان ايمان و تقواست. ايمان در قلب انسان ميجوشد و در اعضا و جوارح انسان جريان مييابد و به صورت اعمال نيک ظاهر ميشود. بنابراين ريشة ارزش اخلاقي در اسلام ايمان است و براي بهدست آوردن تقوا و آراسته شدن به اخلاق شايسته، نخست بايد ايمان را بهدست آورد. تحصيل و تقويت ايمان نيز با دو شرط بهدست ميآيد: نخست اينکه به توحيد، نبوت و معاد علم و يقين حاصل کنيم و به اين حقيقت توجه کنيم که غير از پاسخ گفتن به اميال غريزي، حقايق ديگري هم هست كه انسان در برابر آنها مسئول و ناگزير از پذيرش و تسليم و پايبندي به لوازم آنها خواهد بود. قرآن کريم دربارة اهميت رابطة علم و ايمان ميفرمايد: «فقط علما از خدا ترس دارند» (فاطر: 28)؛ زيرا ترس از خدا از آثار ايمان به خداست و ايمان به او بدون علم و شناخت حاصل نميشود. البته امکان اينکه کسي علم و يقين به وجود خدا، پيامبر و معاد داشته باشد؛ ولي باز هم ايمان نياورد وجود دارد. بنابراين علم بهتنهايي براي تحصيل ايمان کافي نيست؛ بلكه علاوه بر آن، شرايط رواني ما نيز بايد براي پذيرش حق مساعد باشد؛ زيرا اعمال اختياري انسان درواقع از دو مايه سرچشمه ميگيرد: يكي شناخت و بينش؛ ديگري ميل و گرايش، كه اينها از دو مقولة متفاوتاند. بنابراين براي فراهم آوردن ايمان در دو زمينه بايد تلاش كنيم: نخست در زمينة تقويت شناخت خويش؛ دوم در زمينة انگيزش ميل فطري خويش به ايمان آوردن و اجراي كارهاي شايسته. البته بين شناخت و ميل نيز يك نحو ترتب وجود دارد؛ چراكه برانگيخته شدن اميال مسبوق به نوعي شناخت است؛ زيرا انسان تا چيزي را نشناسد، نميتواند به آن شوق پيدا كند. پس درواقع، علم دو نقش را بازي ميكند: نخست آنكه حقيقت را براي ما روشن ميكند و حق و باطل را به ما ميشناساند؛ دوم آنكه ميلهايي كه بهطور فطري در ما هستند، پس از علم و آگاهي، مصداق خود را پيدا ميكنند و بدين ترتيب، علمْ به شكوفايي آن ميلها و تأثير عملي آنها كمك خواهد كرد. با حصول ايمان انگيزة نيرومندي در انسان براي انجام عمل صالح و ترک کارهاي زشت بهوجود ميآيد. توجه بيشازحد به مسائل مادي موجب ميشود توجه به معنويات فراموش شود و در اين صورت است که ايمان به بار نمينشيند و آثار مطلوب از آن بهدست نميآيد. سير در آفاق و انفس و مطالعة تاريخ زندگي گذشتگان، انسان را به تفکر و عبرت گرفتن از تاريخ واميدارد و او را نسبت به حقايق بينا و شنوا ميکند (حج: 46). انديشيدن دربارة آثار دنيايي و آخرتي کارهاي نيک و بد نيز موجب بيداري انسان ميشود تا خود را از آثار زيانبار برهاند و به آثار مطلوب نزديک کند. اگر انسان به اين موضوع بينديشد که بيشتر مشکلات و گرفتاريهايي که در دنيا و آخرت به آن دچار ميشود، نتيجة اعمال و گناهاني است که مرتکب شده است، به خود آمده و در رفتار خود تجديدنظر خواهد کرد. همچنين اگر بداند درصورتيکه تقوا پيشه کند خداوند برکات خود را از آسمان و زمين بر او نازل خواهد کرد و در آخرت نيز از نعمتهاي الهي برخوردار خواهد شد، تلاش خواهد کرد در همة کارها به ياد خدا باشد و تنها براي او کار کند. مقايسة نعمتها و نقمتهاي دنيايي و آخرتي و سنجش لذايذ و آلام مادي و معنوي نيز در زندگي انسان تأثير چشمگيري خواهد داشت و زشتيها و آلودگيها را از رفتار او برطرف خواهد کرد. روش ديگر براي حفظ و تقويت ايمان اين است که خدا را حاضر و ناظر بر همة کارهاي خود بدانيم: «وَاللهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (آلعمران: 153)؛ خدا به آنچه ميكنيد، آگاه است. در اين صورت روح انسان تعالي پيدا ميکند و بر ايمان او افزوده ميشود. در برخي از آيات قرآن محبت الهي ماية حفظ ايمان تلقي شده است. محبت خدا و اولياي او نيرومندترين انگيزهاي است که انسان را قادر ميسازد تا در برابر همة گناهان و جاذبههاي انحرافي مقاومت کند. انسان با انديشيدن در نعمتهاي بيشمار و گوناگون که خداوند به او ارزاني داشته است، به او محبت پيدا ميکند و انگيزة شکرگزاري و اطاعت از وي را بهدست ميآورد و در اين صورت بسياري از مشکلات شخصي و اجتماعي او برطرف ميشود. خداوند براي هدايت مردم از حضرت موسي خواست تا با يادآوري نعمتهاي الهي کاري کند که مردم خدا را دوست بدارند (مصباح يزدي، 1388، ص87ـ99). نمودار (9) فرايند شکلگيري رفتارهاي اخلاقي را نشان ميدهد.
نمودار 9: فرايند شکلگيري رفتارهاي اخلاقي
8. اجتماعي بودن انسان
صاحبنظران منشأ رفتارهاي انسان را نيازها معرفي ميکنند. مزلو سلسلهمراتبي از نيازها را بيان ميکند که بهترتيب باعث شکلگيري و ظهور رفتارهاي گوناگون ميشود. يکي از اين نيازها، نياز اجتماعي است. انسانها در ساية زندگي اجتماعي و عضويت در گروههاي رسمي و غيررسمي ضمن تأمين نيازهاي مادي و معنوي، اجتماعي ميشوند و قدرت حل مسئله و خلاقيت آنان نيز افزايش مييابد. بهطورکلي زندگي اجتماعي زمينة رشد و تعالي نيروي انساني را بههمراه خواهد داشت (منطقي، 1399، ص211). انسان از يک طرف نيازمنديهاي بيشمار خود را که هرگز بهتنهايي از عهدة برآوردن همة آنها نخواهد درآمد، حس ميکند. امکان رفع بخشي از آن نيازمنديها را به دست همنوعان ديگر خود درک ميکند و از طرف ديگر، مشاهده ميکند که نيرويي که وي دارد و آرزوها و خواستههايي که در درون وي نهفته است، ديگران نيز که مانند وي انسان هستند، دارند و چنانکه از خود دفاع ميکند و چشم نميپوشد، ديگران نيز همين حال را دارند. اينجاست که اضطراراً به تعاون اجتماعي تن ميدهد و مقداري از منافع کار خود را براي رفع نيازمندي به ديگران ميدهد و در مقابل، آن مقداري که براي رفع نيازمنديهاي خود لازم دارد از منافع کار ديگران دريافت ميکند و در حقيقت وارد يک بازار دادوستد عمومي ميشود که پيوسته سرپاست. از بيان گذشته روشن ميشود که مقتضاي طبع اولي انسان که منافع خود را ميخواهد، اين است که ديگران را در راه منافع خود استخدام کند و از بهرة کار ايشان استفاده کند و تنها از راه اضطرار و ناچاري است که به اجتماع تعاوني تن ميدهد (طباطبائي، 1387، ص78ـ79). نمودار (10) آثار رفتار سازماني و اجتماعي بودن انسان را نشان ميدهد.
نمودار 10: آثار رفتار سازماني و اجتماعي بودن انسان
9. كـرامت
كرامت بهمعناى سخاوت، شرافت، نفاست و عزت است. راغب اصفهاني ميگويد: كرم اگر وصف انسان باشد، نام اخلاق و افعال پسنديدة اوست كه از وى ظاهر ميشود. به كسى كريم نگويند، مگر بعد از آنكه آن اخلاق و افعال از وى ظاهر شود و هر چيزي كه در نوع خود شريف است با كرم توصيف ميشود. بنابراين واژة کرمنا در آية شريفة سورة اسراء بهمعناي فضيلت دادن و شرافتمند کردن آمده است؛ يعني ما اولاد آدم را فضيلت داديم و شرافتمند كرديم و راه خشكى و دريا را بر وى گشوديم (قرشي، 1371، ج6، ص103). انسان از منظر قرآن نهتنها بهعنوان جانشين خدا در ميان همة موجودات معرفي ميشود؛ بلکه از همة آنها نيز گراميتر است و اين مزيتى است كه خدا فقط براى انسان قرار داده است. كرامتى كه خدا به انسان داده به هيچ موجود ديگرى نداده است. اين برتري هرچند در بعد مادي انسان نيز مطرح است؛ ولي برتري بعد مادي او با ساير موجودات محدود است و کموبيش با ساير حيوانات قابل مقايسه است؛ ولى وضعيت روحى انسان با هيچ موجود ديگرى قابل مقايسه نيست. با ظرفيت روحى كه انسان دارد، ميتواند با کنشها و رفتارهاي فردي، سازماني و اجتماعي خود به درجهاي از رشد و کمال دست يابد که هيچ موجود ديگري نميتواند به آن جايگاه دست يابد (مصباح يزدي، 1391الف، ص57): «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً» (اسراء: 70)؛ بهيقين فرزندان آدم را کرامت داديم، و آنان را در خشکي و دريا [بر مرکبهايي که در اختيارشان گذاشتيم] سوار کرديم، و به آنان از نعمتهاي پاکيزه روزي بخشيديم، و آنان را بر بسياري از آفريدههاي خود برتري کامل داديم. بنابراين همگان بايد کرامت انساني را حفظ کنند (آزاد و ديگران، 1400، ص126)، هم خود انسان بايد کرامت خود را پاس بدارد و هم افراد ديگر موظفاند بهعنوان يک وظيفة متعامل کرامت يکديگر را حفظ کنند. اين کرامت الهي با فعاليتها و کارکردهاي مثبت حمايت و حفاظت ميشود (آزاد و ديگران، 1400، ص132). نمودار (11) پيشفرض کرامت انسان و کارکردهاي رفتار سازماني منتج از آن را نشان ميدهد. در اين نمودار ازآنجاکه کرامت مادي انسان در مقايسه با ساير موجودات محدود است، ارتباط چنداني با رفتار انسان را نشان نميدهد؛ ولي دربارة کرامت روحي انسان نشان ميدهد که اگر انسان بپذيرد که برترين موجودات است، در اين صورت با رفتارهاي خود تلاش ميکند به آن مرتبة برتر دست يابد. در اين صورت انسان ضمن اينکه کرامت خود را حفظ خواهد کرد، کرامت ساير همنوعان و همکاران را نيز حفظ خواهد کرد.
نمودار 11: پيشفرض کرامت انسان و کارکردهاي رفتار سازماني آن
نمودار (12)، مباني حاکم بر انسانشناسي در اسلام و پيامدهايي که هر مبنا بر رفتار سازماني دارد را نشان ميدهد.
نمودار 12: مباني حاکم بر انسانشناسي در اسلام و پيامدهاي آن بر رفتار سازماني
نتيجهگيري
نظريههاي علوم اجتماعي و ازجمله رفتار سازماني برخواسته از مباني هستيشناسي، معرفتشناسي، ارزششناسي، روششناسي و انسانشناسي است. يکي از دلايل اصلي تمايز بين نظريههاي اجتماعي و رفتار سازماني به تفاوت در مباني يادشده بازميگردد. به همين جهت بازنگري در نظريههاي اين علوم بر اساس مباني اسلامي بهمنظور تحقق علوم انساني اسلامي بهطور عام و رفتار سازماني بهطور خاص يک ضرورت به نظر ميرسد. بيترديد تصور شکلگيري سازمان و نظام اداري اسلام بدون تحول در نظريههاي پشتيبان آن توهمي بيش نخواهد بود و راه به جايي نخواهد برد. يکي از مباني تأثيرگذار در شکلگيري و تحول نظريههاي علوم اجتماعي و رفتار سازماني، مبناي انسانشناختي است که لازم است ابعاد آن از منظر اسلامي مورد بحث و مطالعه قرار گيرد و آثار آن بر نظريههاي علوم اجتماعي و رفتار سازماني تبيين شود. مهمترين ويژگي انسان نيازمندي و وابستگي او به خداوند است، هم به جهت تکوين و آفرينش و هم به جهت تشريع؛ ازاينرو انسان در همة ابعاد زندگي فردي، سازماني و اجتماعي بايد تسليم اوامر و نواهي الهي باشد. اگر انسان بخواهد اوامر و نواهي الهي را پيروي کند، بايد داراي اختيار و اراده باشد تا بتواند بهدرستي تصميمگيري کند و خواست خداوند را نسبت به ساير خواستها ترجيح دهد. تنها با فرض مختار بودن انسان است که پاداش و تنبيه توجيه پيدا ميکند و برنامة تربيتي براي رشد و تعالي نيروي انساني معنا مييابد و ميتوان گفت مديران و کارکنان بايد مسئوليتپذير باشند و نسبت به اقدامات خود پاسخگو باشند. انسان با اين دو ويژگي که توصيف شد؛ يعني نيازمند محض و داراي اختيار و اراده يقيناً براي خود هدفي را در نظر ميگيرد و تلاشهاي خود را براي رسيدن به آن انجام ميدهد و آن هدف چيزي جز قرب الهي نيست. ويژگيهاي يادشده در انسان ايجاد انگيزه نميکند و انسان را به تلاش و حرکت به سمتوسوي هدف ترغيب نخواهد کرد؛ بنابراين ويژگي ديگري بايد در انسان محقق شود و آن اينکه انسان بايد باور داشته باشد که تلاشهاي او در رسيدن به اهداف و خواستههايش نقش دارد و نتيجه آنها عايد خود او خواهد شد. اگر انسان به اين باور برسد، در زندگي سازماني و اجتماعي خود با دلگرمي به تلاش و فعاليت ميپردازد. در انسانشناسي اسلامي، فطرت از جايگاه خاصي برخوردار است و نقش مهمي در شکلگيري رفتارهاي انسان ايفا ميکند. فطرت از دو بخش شناختهاي فطري و گرايشهاي فطري تشکيل شده است. تقويت شناختهاي فطري؛ مانند خداجويي فطري در کارکنان و مديران موجب ميشود آنان دستورات الهي را مقدم بر هر دستوري بدارند و در انجام کارها رضايت الهي را بر رضايت ديگران ترجيح دهند و رعايت قوانين و مقررات سازماني و عمل به تعهدات و تکاليف سازماني را بر خود لازم بشمارند. بهعلاوه با تأمين گرايشهاي مادي نيروي انساني؛ مانند نيازهاي جسمي، زمينة شکوفايي گرايشهاي معنوي؛ مانند خداپرستي فطري در آنان شکل خواهد گرفت که در رشد و بالندگي آنان تأثيرگذار خواهد بود. در خصوص راه رسيدن به هدف که سعادت و کمال انسان در آن است بايد گفت انسان با انجام افعال اخلاقي به هدف نزديک ميشود و با ارتکاب رفتارهاي غيراخلاقي از نيل به هدف بازميماند. انسان براي شناخت مصاديق افعال اخلاقي و غيراخلاقي و حدود و شرايط آنها نيازمند وحي است. شکلگيري رفتارهاي اخلاقي در سازمان با تحصيل و تقويت ايمان افراد بهدست ميآيد. براي تقويت ايمان نيز بايد در دو زمينه تلاش کرد: 1. تقويت شناخت و بينش افراد نسبت به توحيد، نبوت و معاد؛ 2. تقويت ميل فطري آنان به ايمان آوردن و انجام کارهاي شايسته. براي تحليل رفتار انسان بايد فرايند شکلگيري رفتار را شناخت و اين مستلزم شناخت نفس و ابعاد آن است. نفس انسان از سه بعد تشکيل شده است: 1. بعد آگاهي و شناخت؛ 2. بعد اراده و قدرت؛ 3. بعد محبت. اين ابعاد سهگانه در داخل نفس با يکديگر ارتباطاتي دارند و منشأ ايجاد سه گرايش اصلي ميشوند که عبارتاند از: 1. حب بقا؛ 2. کمالجويي؛ 3. لذتجويي و رفاه. اين سه گرايش اصلي منشأ ساير گرايشها و تمايلات فرعي انسان که از نظر کمّي بسيار و از نظر کيفي پيچيدهاند و منشأ رفتارهاي گوناگون التذاذي، مصلحتي، عاطفي، فردي، اجتماعي، مادي و معنوي انساناند، ميشوند. ازجمله ويژگيهاي انسان، اجتماعي بودن اوست. انسان نيازهاي گوناگوني دارد که بهتنهايي از عهدة تأمين آنها برنميآيد؛ بنابراين ناچار است در ساية زندگي اجتماعي نيازهاي خود و جامعه را تأمين کند. انسان با زندگي اجتماعي به عضويت گروههاي رسمي و غيررسمي درميآيد و نيازهاي اجتماعي، تعلق و شخصيت او تأمين ميشود و قدرت حل مسئله و خلاقيت او زياد ميشود و به رشد و تعالي و شکوفايي ميرسد. مسئول بودن، خصوصيت ديگر انسان است که او را از ساير موجودات متمايز ميسازد. انسان نخست در برابر خداوند که مالک حقيقي همة نعمتهاي جسمي و روحي اوست، مسئول است و ساير مسئوليتهاي او مانند مسئوليت در برابر اولياي الهي، مسئوليت در برابر والدين، مسئوليت در برابر خود، مسئوليت در برابر ساير افراد جامعه و همنوعان، مسئوليت در برابر طبيعت و ساير موجودات، ناشي از مسئوليتي است که خداوند براي او مشخص کرده است. ويژگي ديگر انسان اين است که نسبت به ساير موجودات برتري داده شده است و اين کرامت به هيچ موجود ديگري داده نشده است. انسان هرچند در بعد مادي نيز نسبت به ساير موجودات برتر است؛ ولي برتري اصيل او به دليل ظرفيت روحي اوست که با هيچ موجود ديگري قابل مقايسه نيست. با ظرفيت روحي که انسان دارد، ميتواند با کنشها و رفتارهاي فردي، سازماني و اجتماعي خود به درجهاي از رشد و کمال دست يابد که هيچ موجود ديگري نميتواند به آن جايگاه دست يابد. حفظ کرامت انسان يک الزام همگاني است. انسان بايد نخست خود کرامت خويش را حفظ نمايد و ساير افراد نيز موظفاند کرامت يکديگر را حفظ کنند.
- آزاد، محسن و دیگران (1400). بررسی مبانی انسانشناختی تربیت اخلاقی از دیدگاه آیتالله جوادی آملی و امام محمد غزالی. اخلاق وحیانی، 10(1)، 115ـ142.
- مورگان، گارت و بوریل، گیبسون (1386). نظریههای کلان جامعهشناختی و تجزیه و تحلیل سازمان. ترجمة محمدتقی نوروزی. تهران: سمت.
- دیرباز، عسکر و گنجخانی، آسیه (1401). بررسی مبانی انسانشناختی علوم انسانی از دیدگاه علامه مصباح یزدی. مطالعات میانرشتهای تمدنی انقلاب اسلامی، 1(1)، 35ـ52.
- رضائیان، علی (1384). مبانی مدیریت رفتار سازمانی. تهران: سمت.
- شریفی، احمدحسین (1394). مبانی علوم انسانی اسلامی. تهران: آفتاب توسعه.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1387). قرآن در اسلام. به کوشش سیدهادی خسروشاهی. قم: بوستان کتاب.
- قرشی، سیدعلیاکبر (1371). قاموس قرآن. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
- گروهی از نویسندگان، (1391). فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی. زیر نظر محمدتقی مصباح یزدی. تهران: مؤسسة فرهنگی مدرسة برهان.
- مشایخیپور، محمدعلی (1390). مبانی اخلاق کار از دیدگاه امام علی(ع). مدیریت اسلامی، 19(1)، 37ـ65.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1388). انسانسازی در قرآن. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مصباح یزدی، محمدتقی (1391الف). پیشنیازهای مدیریت اسلامی. تحقیق و نگارش: غلامرضا متقیفر. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مصباح یزدی، محمدتقی (1391ب). چکیدهای از اندیشههای بنیادین اسلامی. تدوین: محمدمهدی نادری قمی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مصباح یزدی، محمدتقی (1391ج). فلسفة اخلاق. تحقیق و نگارش: احمدحسین شریفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مصباح یزدی، محمدتقی (1392). انسانسازی در قرآن. تنظیم و تدوین: محمود فتحعلی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مصباح یزدی، محمدتقی (1394). فلسفة اخلاق. تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- مصباح یزدی، محمدتقی (1401). انسانشناسی در قرآن. تنظیم و تدوین محمود فتحعلی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
- منطقی، محسن (1399). طراحی مدل مطالعة انسانشناختی اسلامی در مطالعات اجتماعی (با تأکید بر دانش رفتار سازمانی). اسلام و مطالعات اجتماعی، 8(1)، 195ـ221.
- منطقی، محسن (1400). درآمدی بر مدیریت اسلامی (مبانی و مسائل). قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و دانشگاه جامع امام حسین (ع).