سرمقاله
Article data in English (انگلیسی)
علوم اجتماعی یکی از کارآمدترین رشته های علوم انسانی در جامعه اسلامی ماست اگر سه قلمرو اساسی آن یعنی مفاهیم، حوزه ها و نظریه های آن از فرهنگ اسلامی و بومی، تغذیه شود و با آن هماهنگ گردد.
علوم اجتماعی رایج در جامعه ما، بدون شک علوم وارداتی است که از آبشخور فرهنگ و مبانی غیر اسلامی و نوعاً غربی و سکولار تغذیه و با مسایل و راه کارهای غربی عجین شده است. تلاش های صورت گرفته در سال های اخیر در راستای بومی سازی این رشته ـ چه رسد به اسلامی سازی آن ـ بسیار ناچیز و نوعاً بسیار سطحی است و این اندک نیز نتوانسته خود را از تار و پود رویکردها و مبانی مادی گرایانه، پوزیتویستی و سکولاریستی رها سازد. علوم اجتماعی رایج به دلیل عدم پیراستگی از فرهنگ زادگاه خود، یک علوم اجتماعی با خود بیگانه است که مسایل جامعه غربی را مسئله خود و راه کارها و راه حل های آن را، راه حل معضلات خویش پنداشته است. برای نجات از این با خود بیگانگی، باید مسایل، راهکارها، مفاهیم، نظریه ها، پارادایم ها و روش ها را در متن جامعه و فرهنگ خود جست وجو کند. البته، ما هیچ گاه اقتباس خردمندانه و به گزینی منطقی از دستاوردهای بشری را نفی نمی کنیم، ولی این اقتباس و به گزینی باید به گونه ای باشد که بر آن زیرساخت های فرهنگ اسلامی و بومی استوار و با آن هماهنگ باشد. اصولاً مهم ترین معیار به گزینی و اقتباس معقول همین هماهنگی و قابلیت پیوند خوردن با زیرساخت های فرهنگ اسلامی است.
از این رو، تحول در علوم اجتماعی با رویکرد بومی سازی و اسلامی سازی آن یکی از ضروری ترین امور در این رشته علمی است که ادامه حیات و بالندگی این رشته علمی در جامعه، در گرو آن است. هر چند در علوم اجتماعی نقاط مشترکی وجود دارد که در جامعه ما نیز کاربرد دارد و به دلایل مختلف، نقاط تفاوت و تمایز به قدری است که جز با بنیانگذاری یک علم نوین اجتماعی بومی، رشد و بالندگی آن مسیر نیست.
اما نکته اساسی در این تجدید نظر، بازسازی، تأسیس و نوآوری آن است که مراقب باشیم بار دیگر در این مسیر در گرداب همان پارادایم ها و نظریات، که ناکارآمدی خود را حتی در جوامع غربی نشان داده اند، گرفتار نشویم و تحت عنوان مبانی نظری و عقلانی، بی طرفی علمی و عناوین مشابه تسلیم این مقولات نگردیم.بی شک تحول در مفاهیم، حوزه ها و نظریه های علوم اجتماعی در پرتو فرهنگ اسلامی و بومی در گرو بازنگری اساسی در مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، روش شناختی و انسان شناختی علوم اجتماعی است. آنچه امروزه بدان نیازمندیم، ساختار شکنی در مبانی و پارادایم ها و نظریه های کلان و نظریه پردازی جدید بر اساس مبانی اسلامی است؛ موضوعی که از آغاز انقلاب فرهنگی تا کنون بارها در مقاطع مختلف زمانی تحت عناوینی مانند انقلاب فرهنگی، اسلامی و بومی سازی علوم اجتماعی و دانشگاه اسلامی مطرح شده و هر بار کما بیش به آن توجه شده است. ولی به دلیل عدم اعتقاد متولیان و یا عدم آگاهی و تصویر درست از مسئله، پس از اندک زمانی مورد غفلت قرار گرفته و به فراموشی سپرده شده است.
از این رو پیشنهاد می شود:
1. مراکز علمی حوزوی و دانشگاهی با همکاری و همدلی، مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، روش شناختی و انسان شناختی علوم اجتماعی رایج را شناسایی و در جهت نظریه پردازی به ارائه مبانی و پارادایم های نوین هماهنگ فرهنگ بومی و اسلامی رسالت بپردازند؛
2. در رساله های دکتری در علوم اجتماعی رویکرد بومی سازی و اسلامی سازی لحاظ شود؛
3. عناوین دروس و سرفصل های رشته ها و گرایش ها در راستای این هدف تجدید نظر شود؛
4. فلسفة علوم اجتماعی تطبیقی با رویکرد انتقادی به عنوان یک ماده درسی الزامی در همه گرایش ها در نظر گرفته شود؛
5. مؤسسات پژوهشی علوم اجتماعی، اعم از دانشگاهی و حوزوی، یکی از اولویت های تحقیقات خود را در مسئله یابی و ارائه راهبرد و راهکار بومی و متناسب، فرهنگ اسلامی قرار دهند؛
6. انجمن ها و مجامع علمی، کرسی هایی به نقد مبانی علوم اجتماعی، نظریه پردازی بومی و اسلامی اهتمام و مبذول دارند. رویکرد یاد شده از جمله اهداف سامان یافتن مجله «معرفت فرهنگی اجتماعی» به عنوان یک نشریه علمی ـ تخصصی است و مجله از آثاری که در این حوزه رقم می خورد، استقبال می نماید.
سردبیر