همبستگی اجتماعی در قرآن
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در جامعهشناسي، اميل دوركيم نظريهپرداز همبستگي اجتماعي است. هرچند پيش از وي، ديگران تحت عناوين متفاوتي، به اين موضوع پرداختهاند. ابنخلدون، با طرح نظريه «عصبيت» و معنا كردن آن به پيوند دروني و خوني، به نوعي همبستگي اجتماعي مبتني بر پيوندهاي خويشاوندي ناشي از روابط سببي و نسبي تأكيد داشته، آن را محور انسجام، ثبات و يا تحولات و دگرگونيهاي اجتماعي ميداند.
مونتسكيو نيز نظراتي را در باب ملت و جامعه ارائه نموده است. وي به موضوعات مختلف اجتماعي، از جمله نظم در توالي و تعدد علل اجتماعي، توجه نشان داده است. وي به تأثيرپذيري اعضاي جامعه از مناسبات متفاوت اجتماعي و آداب و رسوم حاكم بر آنها سخن گفته و خاستگاه واقعي جامعه را برآيند تلاقي رسوم، عادات، افكار و آرمانها دانسته است. وي در تحليل انواع حكومتها به موضوع سازمان اجتماعي، كه لازمة آن نوعي همبستگي ملي است، توجه نشان داده است؛ زيرا همواره حكومتها كوشيدهاند سلطه و اقتدار سياسي خود را بر سرزمين و مردم همبسته خود بگسترانند. شرط ايجاد و بقاء اتحاد، هماهنگي، تعادل و انسجام اجتماعي، تعادل قوا و يا تعامل سامانيافته گروههاي اجتماعي است.
مونتسكيو بر نهاد اقتصاد و تأثير و تأثر متقابل آن بر روابط و مناسبات اجتماعي و نيز جمعيت و مذهب و تأثير آنها بر سازمان اجتماعي پرداخته تا بتواند بين اقتصاد، جمعيت و اخلاق ارتباط منطقي برقرار سازد.
وي در تحليلهاي اجتماعي خود، روح كلي ملتها را اساس وحدت هر اجتماعي ميداند. روح كلي ملت، همانند چتري است كه كل جامعه را زير پوشش خود قرار داده و اجزاي متفرق آن را به هم پيوند زده است. اين مفهوم كلي در ادبيات مونتسكيو، معادل «فرهنگ» در ادبيات مردمشناسان و انسانشناسان ميباشد.
ژان ژاك روسو، با طرح نظريه قرارداد اجتماعي، بنياد پيوستگي و همبستگي اجتماعي را در قرارداد نانوشتهاي ميداند كه اعضاي جامعه با يكديگر دارند. وي معتقد است: همة اعضاي جامعه به گونهاي با يكديگر متعهد شدهاند كه همه استعدادها و تواناييهاي شخصي و فردي خود را براي حمايت همه جانبه از ديگران بكار بندند. بدين وسيله، از حمايتهاي همه جانبه ديگران بهرهمند خواهند شد. بنابراين، اين تعهد دو سويه و قرارداد اجتماعي، عامل ايجاد و ضامن بقاي همبستگي اجتماعي ميباشد.
سَن سيمون، در ايفاي نقش استادي، تأثيراتي بر اگوست كنت داشته است. سن سيمون، همانند مونتسكيو با مباني محافظهكارانه، هماهنگي و انسجام اجتماعي را سرلوح انديشه خود قرار داده و با حفظ اين مباني، زمينه اتصال كنت با پيشينيان او را فراهم ميكند. از اينرو، كنت همچون استادش، در قامت يك متفكر محافظهكار و اثباتگرا ظاهر ميشود. كنت، نه بر فردگرايي، كه بيشتر بر واحدهاي اجتماعي پهندامنه و گسترده توجه داشت. كلان نگري كنت توجه او را به «خصلت نظامدار جامعه» كشاند. بنابراين، كنت بهدنبال شناخت و كشف پيوندهاي ميان عناصر گوناگون سازنده جامعه بود كه به نوعي زير ساخت طرح موضوع همبستگي اجتماعي ميباشد. ادامه جريان محافظهكاري در جامعهشناسي، به كاركردگرايي و اميل دوركيم ميرسد.
دوركيم و جامعهشناسي
اميل دوركيم به عنوان وارث جريان فكري محافظهكاري در جامعهشناسي، به تدريس در مراكز آموزشي روي آورد. وي با هرگونه تحويلگرايي در جامعهشناسي مخالف بود و اين ايده خود را در كتاب در باره تقسيم كار اجتماعي نشان داد. دوركيم نشان ميدهد كه تقسيم كار اجتماعي، كه يك واقعيت اجتماعي است، چگونه با موضوعات اجتماعي ديگر پيوند داشته، و از آنها تأثير پذيرفته و بر واقعيتهاي اجتماعي ديگر تأثير ميگذارد. وي همچنين در كتاب قواعد روش جامعهشناسي، همين ايده را روشمند ميسازد تا امكان و چگونگي آن را نشان داده و از آن دفاع نمايد. در كتاب خودكشي خود نيز اين پديده را، كه ظاهري روانشناختي دارد، با مدل جامعهشناختي تحليل ميكند و يك بار ديگر بهصورت عملي نشان ميدهد كه تحليلهاي جامعهشناختي، نبايد به علوم ديگر تحويل برود.
چارچوب مفهومي همبستگي اجتماعي
دوركيم مفهوم همبستگي اجتماعي را به صورت شفاف در بستر تحليلي تقسيم كار اجتماعي به كار برد. وي براي رسيدن به دستگاه تحليلي مورد نظر خود، از مفهوم صنف آغاز و سير تغيير و دگرگونيهاي اصناف را پي گرفت. وي معتقد است كه اصناف در فرايند صنعتي شدن، ميبايست خصلتهاي بومي و محلهاي خود را از دست داده، به اصناف ملي تبديل شوند تا بتوانند كارائي لازم را داشته باشند و نظام تقسيم كار سنتي را به تقسيم كار پيچيده تبديل سازند. زماني كه اصناف از حالت ملي و منطقهاي خارج شوند، خواهند توانست جامعه را از حالت مجمعالجزاير و نواحي جدا از هم، خارج و يكپارچه سازند. وي مينويسد:
ترديدي نيست كه هركدام از ما به شهر و ولايتي تعلق داريم. ولي پيوندهاي ما با ريشههاي محليمان هر روز سستتر و ضعيفتر ميشود. بيشتر اين تقسيمبنديهاي جغرافيايي مصنوعياند. ديگر هيچگونه احساس عميقي را در ما بيدار نميكنند. روحيه محلي براي هميشه از بين رفته است. ميهن دوستي دهاتيوار گذشته ديگر زمانهاش به سر آمده و به ميل خود نميتوانيم دوباره زندهاش كنيم. امور شهري و ايالتي، ديگر تأثيري در ما ندارند و شوقي را در وجود ما برنميانگيزند، مگر اينكه با امور شخصي و حرفهاي ما ارتباط داشته باشند. فعاليت ما از حد اينگونه گروههاي محلي محدود، بسي فراتر رفته و از سوي ديگر، بخش مهمي از آنچه در ايالات و ولايات ميگذرد، از نظر ما بياهميت است. بدين سان، ساخت اجتماعي قديم، خود به خود، سستي گرفته و تضعيف شده است. ميدانيم كه نميتوان اجازه داد كه اين سازمان داخلي از بين برود، بيآنكه چيزي جايش را بگيرد.
وي معتقد است سازمانهاي موجود در نهاد سياست نبايد جاي اصناف را بگيرند، بلكه در دورهاي كه به دليل توليد انبوه صنعتي كالا و خدمات، دولت تنها محيط موجود براي آشنا شدن افراد با حيات مشترك است، ... جامعه نيز به همين نسبت رو به تجزيه خواهد رفت و وجود گروههاي ثانوي براي حفظ همبستگي ضرورت پيدا خواهد كرد. گروههاي حرفهاي و اصناف نيز با ايفاي اين نقش مهم، حلقه اتصال اجزاي اجتماعي خواهند بود.
دوركيم به اين نكته اذعان دارد كه هرچند اصناف نميتوانند به عنوان تنها عامل توسعه فراگير باشند، اما وي جايگاه و كاركرد ويژهاي براي آنها قائل است؛ زيرا اصناف تنظيم كننده فعاليتهاي اقتصادياند كه همواره با اجتماعات بشري بوده است. علاوه بر مفهوم «صنف» در چارچوب نظري دوركيم، مفهوم «تقسيم كار اجتماعي» نيز از جمله مفاهيم مهم ديگري است كه به دليل اهميت آن در نظريهاش، كتاب خود را به همين مفهوم نامگذاري نموده است. وي تقسيمكار را «نوعي نظم خود بنياد اجتماعي و اخلاقي» ميداند كه افراد متفرق و پراكنده را به هم پيوند ميزند و به همبستگي آنها دوام ميبخشد؛ زيرا تقسيم كار پيچيده امروزين، بهگونهاي است كه زندگي همه اعضاي جامعه را به نوعي اجتماعي كرده كه نيازمند ارتباط با ديگران است. اين ارتباطِ پايدار ناشي از تقسيم كار، همبستگي آنان را پايدار ميكند.
صنف، تقسيمكار و روح جمعي نيز متناسب با هم رشد كرده و توسعه يافتهاند. در دورهاي كه اصناف محلي و بومي بودهاند، تقسيم كار سادهاي وجود داشت و وجدان جمعي مبتني بر شباهتها و مشتركات بود. وجدان جمعي در تعريف دوركيم، مجموعه اعتقادات و احساسات مشترك در ميانگين افراد يك جامعه واحد است كه در تمامي جامعه گسترده شده و چون اختصاصي به زمان خاصي ندارد، همه نسلهاي آن جامعه را به هم پيوند ميزند. بنابراين، روح جمعي منافاتي با روح و وجدان فردي اعضا نداشته، بلكه همانند روح عمومي، وجدانهاي فردي را به هم پيوند ميدهد. پايه و اساس وجدان جمعي، مشتركات اجتماعي است. همين مشتركات است كه همبستگي اجتماعي ايجاد ميكند. دوركيم، اين نوع همبستگي اجتماعي را «همبستگي مكانيكي» مينامند.
در جامعهاي كه به جاي هماننديها و مشتركات، تقسيم كار اجتماعي عامل همبستگي است، ديگر نميتوان آن را مكانيكي خواند؛ زيرا به جاي شباهتهاي موجود در همبستگي مكانيكي، تفاوتها و تمايزهاي ناشي از تخصصها و تقسيمكارها حاكم شده است. از اينرو، اين نوع همبستگي، كه مستلزم تفاوتهاست، «همبستگي ارگانيكي» نام دارد.
دوركيم معتقد است: در هر جامعهاي، به تناسب اهميت باورها و احساسات مشترك، نظام حقوقي آن جامعه شكل ميگيرد. بنابراين، درجه مجازاتها نيز متناسب با اهميت تخلفات تعيين ميشود. در يك تقسيمبندي كلان ميتوان مجازاتها را به دو نوع تقسيم كرد: يكدسته، مجازاتهايي هستند كه به دليل آسيبي كه متخلف به جامعه وارد كرده است، مجازات و طبعاً با محروميتها و يا تنبيههايي مواجه ميشود. نوع دوم مجازاتها اين است كه تنبيه كردن متخلف و مجرم هدف نيست، بلكه آنچه اهميت دارد، ترميم خسارتي است كه به جامعه وارد شده است.
در جامعهاي كه همبستگي آن از نوع مكانيكي است، مجرم بر خلاف وجدان جمعي، كه عامل انسجام اجتماعي است عمل كرده و موجب تضعيف آن شده است. بنابراين، مجازات ميشود تا احساسات جريحهدار شده وجدان جمعي آرام بگيرد. در اين نوع مجازات، هدف اصلاح مجرم و يا ديگران نيست، بلكه هدف تنبيه او است. از اينرو، اين نظام حقوقي را دوركيم حقوق تنبيهي ميداند. اما در جامعهاي با همبستگي ارگانيكي، حقوق ترميمي حاكم است. اين به اين دليل است كه در جامعهاي با همبستگي مبتني بر تقسيمكار اجتماعي، وجدان جمعي جريحهدار نميشود؛ زيرا مشتركات جاي خود را به تمايزها داده است. حقوق ترميمي، به جاي تعزير و تنبيه مجرم، به سراغ ترميم ميرود؛ يعني اگر كاري انجام شده و اشكالي پيش آمده، فقط به اين اكتفا ميشود كه خرابيها جبران شده و به حالت اوليه برگردانده شود. براي رسيدن به اين هدف، سازوكار خاصي پيشبيني شده است.
دوركيم در اثر ديگر خود به نام خودكشي، بين همبستگي اجتماعي و خودكشي رابطه برقرار ميكند و انواع خودكشي را بر اساس شدت و ضعف همبستگي اجتماعي تعيين ميكند. آنگاه كه اعضاي جامعه نتوانند عضويت در يك گروه را بپذيرند و گروه نيز داراي نيروي اجبار تحميلي باشد، خودكشي خودپرستانه در ميان آنان شيوع پيدا ميكند. نوع دوم خودكشي، در صورتي شكل ميگيرد كه فرديت افراد تحت تأثير فرمانهاي اجتماعي ناديده گرفته شود و به جاي آن، تعلقات شديد گروهي حاكم شود. اين نوع خودكشي، دگردوستانه است. خودكشي ناشي از نابساماني اجتماعي، كه نوع سوم خودكشي است، در شرايطي پديدار ميشود كه جامعه با بحراني روبرو شده و تعادل خود را از دست داده باشد.
جمعبندي چارچوب نظري
دوركيم در تحليل خود، همبستگي اجتماعي را مبتني بر روابط اقتصادي ميداند كه همواره در جوامع بشري وجود داشته است. براي اينكار نيز از توليد و اصناف در جوامع سنتي آغاز ميكند و با تأكيد بر فرآيند توليد ساده، بومي و محلي بودن توليدات و توليدكنندگان و در نتيجه اصناف، به همبستگي مكانيكي، كه مبتني بر مشتركات و روح جمعي است، روي ميآورد. آنگاه، بين همبستگي مكانيكي، ناشي از روح جمعي و حقوق تنبيهي رابطه برقرار مينمايد. سپس، با تحولي كه در اصناف صورت گرفته و تقسيم كار اجتماعي را با خود به همراه داشته، شباهتها جاي خود را به تفاوتها داده و در نتيجه، همبستگي ارگانيكي را به جاي مكانيكي مينشاند. به دليل رابطه ضروري بين ميزان و نوع همبستگيها، با پيدايش همبستگي ارگانيكي، حقوق ترميمي جاي خود را به حقوق تنبيهي ميدهد. بدين وسيله، سازمانهاي رسمي عهدهدار طراحي، اجرا و نظارت بر حسن اجراي قواعد حقوقي ميشوند.
نمودار ذيل، اجزاي اصلي دستگاه تحليلي دوركيم را نشان ميدهد.
همانگونه كه ملاحظه ميشود، هر چند دوركيم تلاش ميكند خود را از تحليل تك عاملي برهاند و اسير آن نشود، اما در عمل موفق نيست: تكيه اصلي تحليل وي در همبستگي اجتماعي، روح جمعي است كه خود تابع ميزان مشتركات اجتماعي است. همين وابستگي موجب شده كه در نظريه خود به تحول در كميت و كيفيت مشتركات، تحول در نوع همبستگي و نيز نوع نظام حقوق را ملتزم شود. مهمترين خطاي دوركيم، فرآيند خطي و تك عامل است كه او نظريه خود را اسير آن نموده است.
همبستگي اجتماعي در قرآن كريم
صريحترين آيهاي كه به موضوع همبستگي اجتماعي اشاره دارد، آيه 103 سوره آل عمران است. در اين آيه، هيچ يك از ويژگي¬هاي انساني از جمله مشتركات قومي، خوني، نژادي، زباني و ... به عنوان عامل همبستگي شناخته نشده است، زيرا هيچيك از اين ويژگي¬ها برخاسته از فطرت مشترك همه انسانها نيست. در نتيجه، هرچند در مواردي موجب همگرايي و جمع كردن عدهاي ميشود، اما عدة بيشتري را خارج ميكند. اين امر خود، عامل گسست و جدايي ميشود. عاملي كه در اين آيه، مورد تأكيد قرار گرفته است، پيروي عقيدتي و التزام عملي به دين اسلام است و از همگي خواسته است كه به ريسمان الهي چنگ زده و از هرگونه تفرقه پرهيز كنند.
نكته مهم در اين آيه، اين است كه از مسلمانان خواسته شده، همگي به صورت همبسته و در قالب امت اسلامي بر محور دين اسلام و آموزههاي آن، به صورت يك اجتماع واحد جمع شوند و به ريسمان الهي چنگ بزنند، نه آنكه هر يك از آنها به صورت جداگانه و فردي مؤمن شوند و ايمان بياورند.
در ادامه، يعني آيات 104 و 105 آلعمران، به دو نكته ديگر در باب همبستگي مسلمانان اشاره شده است. يكي آنكه، مسلمانان پس از اسلام آوردنشان، آثار خوب بندگي خدا را مشاهده كردهاند. اسلام اختلافات آنها و قتل و غارت، كه عامل گسست اجتماعي است، را از ميان آنها برداشت و به جاي آن، اتحاد و يكپارچگي را در ميان آنان ايجاد و رواج داد. نكته ديگر آنكه، از مسلمانان خواسته شده تا با دعوت ديگران به اسلام، زمينه اتحاد و همبستگي را در ميان آنها ايجاد كرده، از اختلاف دوري نمايند. و با اينكار، زمينه توسعه همبستگي را فراهم نموده، و در امت بزرگ اسلامي قرار گيرند، در نتيجه، از مزاياي متفاوت مسلماني بهرهمند شوند.
سيد قطب، در خصوص همبستگي اجتماعي ناشي از اسلام، به اين نكته اشاره كرد كه اين همبستگي همراه با تأليف قلوب بوده، و اين نوع همبستگي و اتحاد از عمق قابل توجهي برخوردار است و ماندگاري آن بيش از انواع ديگر است. وي از همين آيه استفاده ميكند كه اين نوع وحدت و همبستگي اجتماعي، ميبايست فراگير شده و در راستاي شكلگيري جامعه جهاني باشد. طبعاً امر به معروف و نهي از منكر، كه لازمه جهاني شدن اسلام است، در عرصه بين الملل، نيازمند تشكيل يك حكومت مقتدر و يك سلطه قابل قبول است. بنابراين، از اين آيه ميتوان همبستگي اجتماعي در سطح بين الملل را در راستاي شكلگيري امت واحده اسلامي به دست آورد.
بقا و استمرار اين وحدت و همبستگي اجتماعي، در گرو حفظ الگوهايي است كه موجب پيدايش آن شده است. به همين دليل، ميبايست همواره بر فرآيند اجتماعي كردن و تقويت آن و نيز نظارت اجتماعي، متناسب با اين ارزشها تاكيد داشت. از اينرو، امر به معروف و نهي از منكر عامل مهم بقا و دوام همبستگي است.
آيات ديگري كه به عوامل همبستگي اجتماعي در جامعه اشاره دارد، آيات 23 تا 25 سوره إسراء است. اين آيات، به روابط عاطفي فرزندان با والدين و حفظ حريم آنان اشاره دارد. از آنجايي كه هر يك از فرزندان، به طور معمول عضوي از يك خانواده هستند، همانگونه كه از فرزندان خود احترام دريافت ميكنند، به والدين خود احترام ميگذارند. اين رابطه عميق و صميمي از نوع مبادله غير مستقيم نابرابر است كه احتمال بقاي بيشتري و تأثيرگذاري بهتري را بهدنبال دارد.
علامه طباطبائي معتقد است: اين نوع رابطه عاطفي، اگر در جامعه كمرنگ شود، جامعه انساني متلاشي ميشود. از اينرو، نسلهاي آتي ميبايست به نسلهاي گذشته پيوند خورده، و از آنها حمايت نمايند. نكتهاي كه در اين آيه قابل توجه است، اينكه از آنجايي كه حمايت والدين از فرزندان ريشه در غرايز و فطرت آدمي دارد، والدين به طور طبيعي و بدون نياز به سفارش و تأكيد از فرزندان خود حمايت ميكنند. اما فرزندان ممكن است تحت تأثير عوامل و شرايط متفاوتي، حمايت از والدين را به فراموشي بسپارند. از اينرو، ميبايست اين امر به آنان يادآوري شده، به عنوان يك ارزش اجتماعي تلقي شده و هنجارهايي براي آن وضع گردد. با اين تدبيرها؛ يعني حمايت والدين از فرزندان، كه ريشه در فطرت و غريزه دارد، به علاوه حمايت فرزندان از والدين، كه به نوعي ريشه در ارزشهاي ديني و اخلاق دارد، در جامعه فراگير شده و نهايتاً به يك ارزش اجتماعي تبديل ميشود: در نتيجه شكاف بين نسلها به حداقل رسيده و مانع از آن ميشود كه تفاوتها به گسست بين نسلها، كه خود مانعي براي همبستگي اجتماعي است، تبديل شود. اين امر، عاملي براي حفظ و استمرار همبستگي اجتماعي خواهد بود. اين ارتباط بين والدين و فرزندان خود نيز نبايد مانع همبستگي كلان در سطح شكلگيري امت اسلامي، بر محور ايمان به خدا و انجام دستورات الهي شود؛ زيرا در آيات ديگري از قرآن كريم، به صراحت به اين موضوع توجه شده و از آن برحذر داشته شده است. در همين زمينه، و به دليل اينكه حمايتهاي اعضاي جامعه از يكديگر، به همبستگي اجتماعي آنان كمك كرده و به بقاي آن نيز منجر ميشود، در آياتي از قرآن كريم نيز به اين حمايتها توجه شده است.
همانگونه كه بيان شد، خداي متعال عامل وحدتبخش را خود، و دين الهي و آسماني اسلام ميداند(انفال: 63). اين عامل همبستگي، علاوه بر پايداري و هميشگي بودن آن، به حدي قدرتمند خواهد بود كه در ميان معتقدان و مؤمنان، ساير انگيزهها و عوامل اختلاف انگيز را تحتالشعاع قرار ميدهد. در حاليكه انسانها به طور طبيعي، داراي خصوصيات و ويژگيهايي هستند كه آمادگي انواع رقابتها و دشمنيهاي سخت را دارند، كه همواره واگرايي آنها را بيشتر ميكند، خداوند متعال با فرستادن پبامبر و كتاب آسماني خود، استعداد و زمينههاي واگراييها را مهار كرده و در يك فرآيند زماني و اعلان عقايد و احكام عملي دين اسلام، عدة زيادي از مخالفان و رقباي همديگر را متحد ساخته و همبسته نموده است.
علاوه بر آموزههاي وحدت بخش اسلام و آيات قرآن كريم و تلاشهاي پيامبر اكرم، كه همواره بر اتحاد و انسجام اجتماعي در پرتو عبوديت خدا تأكيد شده است، در آياتي از قرآن كريم، برخي اختلاف افكنيها و ايجاد تفرقهها را به برخي از پيروان ساير اديان نسبت داده است. از جمله رويكردهاي قرآن كريم، به حفظ و تقويت همبستگي اجتماعي، آياتي است كه ناظر به سياست گذاريهاي نظام حقوقي اسلام در قرآن است. بر اساس اين رويكرد، برخي از آيات با اعلان جريمههاي سخت و تنبيههاي متعدد و متفاوت در عرصههاي مختلف، سياستهاي پيشگيرانه خود را نشان ميدهد. اين سياست موجب ميشود كه ضمن طراحي ساختارهاي كنترل اجتماعي، انگيزهها و تمايلات انجام جرائم را كاهش داده، از طريق كاهش جرم و كجروي، همبستگي اجتماعي را بر مدار التزام عملي به دستورات اسلام، تقويت نمايد(بقره:17) و در كنار بيان تنبيه سخت براي جرم قتل، عفو و بخشش را توصيه نموده است كه خود، بر فضاي اخلاقي حاكم بر جامعه مؤثر بوده، با مبادله احسان و نيكي، تأليف قلوب را بهدنبال دارد. آيه 11 سورة توبه، التزام به احكام الهي را ملاك و منشأ اخوت و برادري، كه عميقترين نوع اتحاد و همبستگي اجتماعي است، بيان ميكند. در ادامه آيه، پيمان شكني و تمسخر مقدسات و طعن در دين را عامل دشمني و شكاف تلقي ميكند. در كنار آياتي كه به وحدت و همبستگي بين اديان آسماني و پيامبران اشاره ميكند(بقره: 133و136)، آياتي نيز وجود دارد كه حكايت از اختلاف افكني پيروان ساير اديان با يكديگر(بقره: 113) و نيز نسبت به اسلام و پيامبر اسلام دارند(بقره:120)، و البته همبستگي بين همه اديان آسماني و پيامبران بدان معنا نيست كه همة آنها از همة جهات با هم برابر باشند، بلكه از جهاتي با يكديگر متفاوتند. اين تفاوتها موجب اختلاف بين آنها نميشود.(بقره: 253)
از سوي ديگر، با توجه به اينكه همبستگي مورد نظر الهي، بر محوريت دين و خصايص فطري و طبيعي استوار است، اگر افراد با ايمان به خدا و انجام اعمال و مناسك ديني، التزام قلبي و عملي خود را به اسلام و احكام آن نشان دهند، وارد جرگة مسلمانان شده و طبعاً از كليه مزاياي مسلماني برخوردار خواهند شد. اين برخورداري از مزاياي اجتماعي نيز در قالب «برادري» بيان شده كه خود امري طبيعي و تكويني است تا عمق رابطه براي همه ملموستر شود. طبعاً در چنين رابطهاي، همه خصومتها و كدورتهاي پيشين از بين ميرود.(توبه: 11)
نكته ديگري كه در اين آيه و آية پس از آن وجود دارد، تشويق و ترغيب به ايمان آوردن و اعلان همبستگي با مسلمانان و اعلان شدت تنبيه در عدم ايمان و بقاي بر كفر است. (توبه: 11-12) اعلان اين تشويق و تنبيه همزمان، همانگونه كه همبستگي اجتماعي در درون مسلمانان را شدت ميبخشد، زمينه شكاف و گسست اجتماعي در درون مخالفان و كافران را فراهم ميسازد؛ زيرا اين آيه، بيانگر نوعي تهديد براي آنان محسوب ميشود و رعب و ترس را به خصوص در آيات بعدي، كه حاكي از دستور جنگ با كفار و مشركان است، در آنان ايجاد ميكند. خصومت كفار و مشركان با اسلام و پيامهاي توحيدي آن، اختصاص به صدر اسلام نداشته و همواره در طول تاريخ اين دشمنيها نشان داده شده است. در كنار آن، پذيرش توبة كفار و مشركان و اعلان التزام نظري و عملي آنها و اعلان همبستگي با جامعه مسلمانان نيز همواره وجود دارد و طبعاً هر گاه مشرك و كافري به جرگة مسلمانان وارد شود، از حقوق و مزاياي مسلمانان بهرهمند خواهد شد.
از آنجايي كه مدار و محور همبستگي اجتماعي، اسلام است، در آيه 24 سورة توبه، به صراحت بيان ميكند كه هيچ امر ديگري نبايد جايگزين اسلام و آموزههاي آن شود. همانگونه كه همبستگي بر محور دين است، مطلوبيت نهايي دارد، گسستهاي اجتماعي ناشي از قوممداري، مربوط به پيروان ساير اديان است(روم: 32). در اين زمينه، يهوديان بيش از پيروان ساير اديان در صدد ايجاد اختلاف و شكاف بين مسلمانان بودهاند. البته، اين امر نبايد موجب سوء برداشت شده، با همه آنها برخورد ستيزه جويانه شود، بلكه برخوردها بايد همراه با رفق و مدارا و با هدف آگاهي بخشي و تبليغ باشد(عنكبوت:46). بدين وسيله، زمينه وحدت و همبستگي با آنان فراهم خواهد شد. در نتيجه، بر اساس آيات قرآني بايد بين پيروان ساير اديان، كه شيوة آزار و اذيت و ايجاد شكافهاي اجتماعي بين مسلمانان را برگزيدهاند و آنان كه چنين نيستند و آمادگي پذيرش و يا زندگي مسالمتآميز با مسلمانان دارند، تمايز قائل شد.
در قرآن كريم مدار همبستگي اجتماعي، ايمان به خدا، دين و اصول آن مطرح شده است (مجادله: 22). همچنين ساير عواملي را كه به طور طبيعي ميتوانند عامل همبستگي اجتماعي باشند را بيان ميكند كه نبايد مودت و همبستگي ديني را تحت الشعاع قرار دهد؛ زيرا محبت به خدا و ايمان به او، با محبت به دشمنان خدا جمع نميشود. در همين زمينه، پيامبران الهي در مواردي از اقوام خود برائت جستهاند(ممتحنه:4)؛ زيرا آنان كافر و يا مشرك شده و از توحيد الهي رويگردان شدهاند. اين امر موجب شده تا آنان با اقوام خود اعلان جنگ و دشمني كنند؛ زيرا پيامبران اسوه ميباشند، سلوك ايشان الگوي عمل پيروان آنان خواهند بود.
حاكميت و اقتدار آن
يكي از عوامل مهم در حفظ و بقاي همبستگي اجتماعي، اقتدار حاكميت است. قرآن كريم اين خصيصه را در آية 50 نساء بيان كرده است. بر اساس اين آيه، همه مؤمنان بايد از خداي متعال و پيامبرش و آنان كه مديريت جامعه از سوي خدا به آنها سپرده شده است، اطاعت كنند و نافرماني نداشته باشند. تبعيت و اطاعت محض مؤمنان از خدا و پيامبر و اولي الامر، اختلاف و نفاق را از بين ميبرد و از هرگونه تشتت و شكاف جلوگيري ميكند. اگر پس از آن، اختلاف نظري پديد آمد، دستورات الهي مبنا و معيار قرار ميگيرد تا بر اساس دستورات الهي، زمينه اختلاف برچيده شود و يا حل شده و مرتفع گردد. در اين اختلاف و نزاع، سطوح و لايههاي متفاوتي وجود دارد كه به شكاف و گسست اجتماعي منجر ميشود. اين آيه همه سطوح را شامل ميشود. اين گسست، گاه ميتواند بين عموم مؤمنان باشد و يا آنكه به تنازع و رقابتهاي بين نخبگان محدود شود. گاه نيز ممكن است به تنازع بين مردم، نخبگان و حاكمان كشانده شده، هرج و مرج مطلق را نشان دهد. چنانكه موضوع اختلاف نيز ميتواند متفاوت باشد و گاه آنقدر گسترده شود كه شامل هر چيزي در دايره شرع شود.
حاكمي كه بايد از او اطاعت شود، در زمان حضور، پيامبراكرم و يا ائمه معصوم ميباشند و در دوران غيبت، جانشينان ايشان و كساني كه از سوي ايشان به نصب عام تعيين شدهاند. بر اساس آراي مفسران شيعي، اطاعت و تبعيت پس از رسول اكرم جانشينان ايشان و اهلبيت ميباشند. پس از ايشان عالمان ديني هستند كه مسير پيامبر و اهلبيت را دنبال كردهاند. بنابراين، تبعيت از پيشوايان دين، كه خود جزيي از دين و آموزههاي ديني است، عامل ايجاد و بقاي همبستگي اجتماعي ميشود.
اطاعت تام و كامل از پيامبر و عدم ايجاد شكاف در ميان مؤمنان در آيه 115 نساء مورد تأكيد واقع شده است. در اين ميان، مؤمنان نبايد از فناوريها و دستاوردهاي ساير ملل خود را محروم سازند؛ زيرا بهرهگيري از فناوريهاي ساير اقوام و جوامع، به معناي عدم تبعيت از جامعه نبوي نيست، بلكه عدم تبعيت از سيرة پيامبراكرم در آنجايي است كه اهداف و لوازم آن ناديده گرفته شده، جامعه اسلامي آلوده به كفر و شرك شود.
همبستگي اجتماعي با پيروان ساير اديان الهي
دسته ديگر، آياتي هستند كه تكيه بر ايمان به خدا و پيامبران الهي را مورد تأكيد قرار داده، در صدد خارج كردن همبستگي اجتماعي از قلمرو مسلمانان بوده، تا پيروان اديان متفاوت آسماني را در درون آن جاي دهد. در اين آيات، يادآوري شده كه اسلام و مسلمانان به پيامبران و آئينهاي ساير اديان احترام گذاشته، و هماننديها و شباهتهاي ايشان را در اصول و زيربناها متذكر گرديده است. در اين آيات، به اشكال گوناگون به اولين اصل مشترك در همه اديان آسماني، ايمان به خداي واحد و فرستادن پيامبران الهي توجه دهد؛ زيرا ايمان به خدا را امري فطري معرفي ميكند كه همه انبيا بر آن تأكيد داشتهاند. پس از ايمان به خدا، ايمان به آموزهها و شرايع انبياء مطرح ميشود. از اينرو، تفاوتي اصولي بين آنها وجود ندارد. ايمان به خداي واحد و آموزههاي انبياي الهي در اسلام، تجلي عيني يافته است. در نتيجه، ايمان به اسلام، ايمان به شرايع و انبياي پيشين نيز ميباشد. اما از آنجا كه ايمان امري قلبي است و تجلي خارجي ندارد، قرآن ميفرمايد: بايد ايمان به خدا و آنچه همه پيامبران آوردهاند را با زبان اعلان كنيد. و اين اعلان، خود بهترين عامل همبستگي بين پيروان اديان آسماني است؛ زيرا همه پيروان اديان، آنگاه كه ايمان و احترام اسلام و مسلمانان را به پيامبرانشان مشاهده كنند، دلهاي آنان نسبت به اسلام و مسلمانان خاضع شده، زمينه مناسبتري را براي پذيرش آن پيدا ميكنند. در نتيجه، ميتوان انتظار تحقق جامعه جهاني اسلامي را داشت كه در آن، همه انسانها در كنار يكديگر با همدلي، زندگي مسالمت آميزي را در كنار هم خواهند داشت.
موضوعگيري قرآن كريم نسبت به آموزههاي ساير اديان و پيامبران الهي، برخلاف مواضعي است كه پيروان يهوديت و مسيحيت داشتهاند؛ زيرا آنها بهدنبال تمايز و جدايي عميق بودهاند. علامه فضلالله به اين نكته تأكيد ميكند كه اين آيات زمينه گفتگوي بين پيروان اديان آسماني را فراهم و اين نوع مواجهه با اديان از يك سو، مانع از سرگيري مخاصمه، جنگ و جدال بين آنان شده و از سوي ديگر، زمينه مودّت و محبت ميان آنان را فراهم ميكند. در نتيجه، جامعه را به انسجام اجتماعي كلان نزديك ميكند. ايجاد محبت و مودت بين پيروان اديان و نيز وجود اصول اساسي مشترك بين اديان آسماني، منافاتي با خاتميت دين اسلام ندارد؛ زيرا ايمان به آنچه پيامبران الهي پيشين آوردهاند، در واقع بيانگر اين است كه همه آنها، در حكم معناي عام اسلام و تسليم بودهاند. با اين رويكرد، وحدت و انسجام بين اديان ملموس و مشهود ميشود و همه بشريت، در يك مجموعه واحد قرار ميگيرند؛ زيرا منشأ وحدت و منبع اقتدار، و نظام بخشي به نظام اجتماعي، خداي متعال ميباشد و بر ساير منابع قدرت، خط بطلان ميكشد.
كاركردهاي همبستگي اجتماعي
در قرآن، خداي متعال از مسلمانان ميخواهد كه دوران قبل از اسلام و بعثت نبي مكرم اسلام را به ياد آورند؛ دوراني كه ساختار قبيلگي بر سرزمين حجاز حاكم و تضاد منافع موجب جنگ بين قبايل بوده. از اينرو، ميفرمايد: شما دشمن يكديگر بوديد، اما اسلام تفرقه و دشمني شما را به الفت و برادري تبديل كرد. اين تغييرات حاصل تغييراتي بود كه در زيرساخت اجتماعي آنان ايجاد شده بود، اسلام عقايد آنها را كه تغيير داد، روبناها نيز به تبع آن زيرساختها متحول شد. در نتيجه، تضاد منافع، به اشتراك منافع به معناي عام آن مبدل شد؛ زيرا جهتگيريها، ايمان به خدا بود. يعني محور همبستگي، ريسمان الهي است كه هم كتاب آسماني قرآن كريم است و هم رسالت پيامبر اكرم. چنگ انداختن به ريسمان الهي، نه تنها موجب همبستگي و وحدت و الفت ميشود، بلكه تمايز و جدايي از ديگران را نيز نشان ميدهد؛ با توجه به آنكه، هر آنچه براي هدايت انسان لازم است در اسلام پيشبيني شده است، اين امر موجب سعادت انسان در دنيا و آخرت خواهد بود. همبستگي اجتماعي بر محور دين و ريسمان الهي، علاوه بر ايجاد وحدت و انسجام اجتماعي، افزايش نيرو و توان و در نتيجه، دستيابي به نتايج بهتر و بيشتر را بهدنبال خواهد داشت.
از ديگر آياتي كه به همبستگي اجتماعي اشاره دارد، آيه 200 آل عمران است. در اين آيه، به دو نكته اجتماعي توجه شده است، ميفرمايد: «صابروا و رابطوا». واژه «صابروا»، از باب مفاعله حكايت از صبر و مقاومت اجتماعي دارد و از آنجايي كه اعضاي جامعه، مقاومتهاي خود را به مقاومت و تحمل ديگران تكيه ميزنند، موجب همافزايي تحمل آنها شده و دوام مييابد. تكيه تحملهاي اعضا به يكديگر و هم افزاييها، به همبستگي آنان كمك كرده، ضمن عمق بخشيدن به آن، بقا و دوام آن را بهدنبال دارد.
«رابطوا» در آيه نيز به آمادگي دفاعي مسلمانان و ارتباط تنگاتنگ آنان در مقابل دشمنان دلالت دارد؛ به اين معنا كه مسلمانان ميبايست، همانگونه كه دهانه اسبها را به يكديگر گره زده و ديواري نسبتاً مقاوم از اسبها ايجاد ميكردند تا مانع نفوذ ديگران به محدوده خاص شوند، ميبايست با گره خوردن به يكديگر، مقاومت خود را در مقابل نفوذ ديگران افزايش دهند.
برخي مفسران گفتهاند: واژه «اصبروا» و «صابروا»، مقاومت و تحمل در برابر همه ناملايمات را ميرساند. طبعاً اين نوع تحملها و عدم واكنش در برابر آنها موجب افزايش همبستگي اجتماعي ميشود. همانگونه كه در آيه 60 سوره انفال، به تجهيز همه جانبه مسلمانان در برابر دشمنان اشاره شده، اين آيه نيز به تجهيز در مقابل دشمن اشاره دارد تا بدين وسيله دشمن نتواند حدود و ثغور عقيدتي و سرزميني مسلمانان را با آسيب مواجه نموده، يكپارچگي آنان را تبديل به شكاف و جدايي نمايد. راه مقابله با چنين آسيبي، بيداري، توجه و مراقبت همه جانبه و دايمي مسلمانان است. به همين دليل، بيداري و مراقبت همه جانبه براي كليه مسلمانان لازم است.
از آنجايي كه صبر و مقاومت فردي و اجتماعي و نيز ايجاد آمادگيهاي لازم موجب بقا و تقويت همبستگي اجتماعي ميشود، سستي و خمودي در برابر فشارهاي دشمنان كه موجب نفوذ جغرافيايي و عقيدتي آنان ميشود، نيز موجب شكاف و عدم انسجام اجتماعي خواهد بود. از اينرو، همواره در آيات قرآن كريم، به معرفي دشمنان پرداخته شده و برنامههاي آنان را به مسلمانان گوشزد ميكند.
موانع حفظ همبستگي اجتماعي
هرچند اسلام عامل اتحاد و همبستگي است و مسلمانان با پايبندي به اسلام، متحد و همبسته شدهاند، اما ممكن است عوامل ديگري همبستگي آنان را به تفرقه و جدايي تبديل كند. از اينرو، بايد مسلمانان همواره مراقب عوامل تفرقه انگيز باشند. در آيه 105 آل عمران، به يكي از تهديدهايي كه وحدت و همبستگي مسلمانان را به مخاطره مياندازد، اشاره كرده و آن را به مسلمانان گوشزد ميكند.
از منظر قرآن كريم، هرگونه اختلاف و تفرقه در ايمان و عقيده و تفاوت ديدگاههاي عقيدتي، منجر به كشمكشهاي عميق اجتماعي ميشود و همبستگي با آسيب جدي مواجه ميشود. (آلعمران: 105). لازم به يادآوري است كه نهي قرآن از اختلاف و تفاوتهاي عميق عقيدتي، به معناي ركود دين و آموزههاي ديني نيست، چنانكه ضمن ثبات اصول و تداوم آن در اعصار و دورههاي متفاوت حيات بشري توسط انبيا و پيامبران الهي، فروع دين نيز به تناسب شرايط زماني و مكاني متفاوت شده، اين تفاوتهاي رو بنايي، به اختلاف و درگيري و جدايي پيروان اديان منجر نشده، و همبستگي آنان را به مخاطره نينداخته است. اين امر، برگرفته از اصل اجتهاد در فروع دين ميباشد. از اينرو، قرآن براي پيشگيري از پيدايش و جلوگيري از رشد اختلافات اصولي و عميق، امر به معروف و نهي از منكر را مطرح ميكند كه لازمه آن، تشكيل حكومت اسلامي است.
يكي از عواملي كه موجب تشتت و اختلاف در جامعه ميشود، تعدد رهبري نظام اجتماعي است. اگر بايدها ونبايدهاي الهي و فرمانهاي پيامبر در رأس تصميمگيريها باشد، جامعه هيچگاه با شكاف و اختلاف مواجه نميشود. قوممداري شديد موجود بين يهوديان و تلاش آنها براي نفوذ در ميان مسلمانان، از جمله موانع رشد و تحكيم همبستگي اجتماعي مسلمانان شناخته شده است. آياتي از قرآن كريم به اين موضوع تأكيد دارند.
سورة انعام، خطر تفرقه را بازگو كرده، تأكيد دارد كه مسلمانان در گرد باد اختلاف و تفرقه نيافتند و با پيروان اديان ديگر وارد منازعات بيمورد نشوند و بر وحدت اديان آسماني و توحيدي تأكيد نمايند.(انعام: 153)؛ زيرا همبستگي، اتحاد و عدم تفرقه بر محور ديانت مورد تأكيد قرآن است. از اينرو، در آيات متفاوتي، پيامبراكرم و مسلمانان را از اتفاق و ائتلاف با كساني كه در ايمان به خدا و اصول اساسي فطري تشكيك ميكنند، برحذر ميدارد. گاهي نيز در آيات قرآن كريم، تفرقه و اختلاف را، كه مخالف همبستگي و انسجام اجتماعي در پرتو اسلام و توحيد است، مورد تأكيد قرار داده و به جاي آنكه مسلمانان را دعوت به اتحاد و همبستگي نمايد، توصيه به اجتناب از تفرقه و اختلاف ميكند.
فتنهها و دامن زدن به اختلافات داخلي، يكي از جلوههاي شكاف اجتماعي در درون جامعه است. اين امر ممكن است توسط جمع محدودي صورت بگيرد، اما آثار و نتايج آن اختلافها به همان جمع محدود خلاصه نميشود، بلكه ممكن است كل جامعه را در برگيرد. بنابراين، عدم التزام مسلمانان بر بايدها و نبايدهاي ديني و سرپيچي از آنها، موجب شكلگيري جريانهاي انحرافي شده و اين جريانهاي انحرافي، ميتواند كليت نظام اجتماعي را با اختلال مواجه سازد.
در آيه 46 سوره انفال به اختلاف ميان مسلمانان توجه شده است. در اين آيه، به از همگسيختگي و سست شدن بنيانهاي اجتماعي مسلمانان در اثر اختلاف بين آنها تأكيد شده است كه شكست مسلمانان و پيروزي دشمنان آنها را بهدنبال دارد. لازمه عدم اختلاف مسلمانان و تقويت همبستگي ميان آنان اين است كه مسلمانان به تفاهم روي آوردند و آراي خود را به يكديگر نزديك نموده، تا سرانجام به يك نظر واحد برسند.
يكي از موانع همبستگي اجتماعي، دستگاههاي حاكم ظالم ميباشد: آنها براي آنكه بتوانند سلطه خود را تحكيم و تثبيت كنند، ميان شهروندان اختلاف ايجاد ميكنند و با ايجاد نابرابريهاي اجتماعي، اين خواسته خود را عملي ميسازند (قصص: 4).
نتيجهگيري
همبستگي اجتماعي از نظر دوركيم، تك عاملي بوده و بر تقسيم كار اجتماعي مبتني است. از اين رو، تغيير و دگرگوني در نظام تقسيم كار، كه امري اجتناب ناپذير است، بر نوع، شدت و ضعف همبستگي مؤثر واقع ميشود و آن را نيز متحول ميسازد. وابستگي نظام حقوقي، به نوع همبستگي اجتماعي نيز تحت تأثير تغييرات آن متحول ميشود. سياستهاي حاكم بر نظام حقوقي تنبيهي رنگ ميبازد و سياستهاي حاكم بر نظام حقوق ترميمي، جاي آن را ميگيرد.
در مقابل، همبستگي اجتماعي مورد نظر قرآن كريم، بر پايههاي تغييرناپذير توحيدي كه امري فطري و تغييرناپذير است، استوار است. مبناي توحيدي و فطري همبستگي اجتماعي در قرآن، نه در محدوده زماني محصور ميشود و نه در تنگناهاي مرزهاي جغرافيائي. از اينرو، مواردي از هنجارها و قواعد حقوقي برآمده از ارزشهاي ثابت و استوار، همواره ثابت خواهند بود. مواردي هم كه بر ارزشها و هنجارهاي اجتماعي و قواعد حقوقي مبتني بر عرف و قراردادهاي اجتماعي تنظيم شدهاند، با تغيير و دگرگوني روبرو خواهند بود.
تكيه همبستگي اجتماعي مورد نظر قرآن كريم بر امور فطري و تكويني، مشترك بين همه انسانها، علاوه بر وجه ماندگاري آن، از عمق خاصي نيز برخوردار است و از آن با تعابير ويژهاي همچون «الفت» و «برادري» ياد شده است. با وجود اشتراك در خالق واحد، مبدأ و معاد نيز مشترك شده و با وجود اين اشتراكات عميق، تفاوتها نميتواند بهگونهاي رخنمايي كند كه تبديل به اختلاف و نزاع شود. طبعاً اختلافات و نزاعها نيز با همين معيار ارزيابي ميشود. تأكيد بر اشتراكات فطري و گذر از تفاوتهاي موجود ميان انسانهاي دورههاي متفاوت زماني و جغرافياي فرهنگي و سرزميني، زمينه را براي انديشه جهاني و در نتيجه، شكلگيري «امت واحده» فراهم ميسازد. قرآن از همه انسانها دعوت ميكند تا در يك زيست مؤمنانه و مسالمت آميز، به جاي نگاهي ستيزهجويانه، در انديشه طراحي الگو و مدلي براي تعامل باشند كه برآيند آن، افزايش توان حركت به سوي هدف مطلوب، متعالي و مشترك بندگي خدا باشد.
- آبراهامز، جی. اچ، مبانی و رشد جامعهشناسی، ترجمه حسن پویان، تهران، چاپخش، 1369.
- آرون، ریمون، مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370.
- ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بیجا، بینا، بیتا.
- حجازى، محمد محمود، التفسير الواضح، چاپ دهم، بيروت، دارالجيل الجديد، 1413 ق.
- دورکیم، امیل، در باره تقسیم کار اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مرکز، 1381.
- ریتزر، جورج، نظریه جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1386.
- زحيلى وهبة بن مصطفى، تفسير الوسيط (زحيلى)، چاپ اول، دمشق، دارالفكر، 1422 ق.
- شاذلي، سيد بن قطب بن ابراهيم، فى ظلال القرآن، چاپ هفدهم، بيروت و قاهره، دارالشروق، 1412 ق.
- شوكانى، محمد بن على، فتح القدير، چاپ اول، دمشق و بيروت، دار ابن كثير و دار الكلم الطيب، 1414 ق.
- صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، چاپ دوم، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى، 1365.
- طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق.
- فضل الله، سيدمحمدحسين، تفسير من وحى القرآن، چاپ دوم، بيروت، دارالملاك للطباعة و النشر، 1419 ق.
- قرشی، سيدعلی اكبر، تفسير احسن الحديث، چاپ سوم، تهران، بنياد بعثت، 1377.
- کوزر، لوئیس، زندگی و اندیشه بزرگان جامعهشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1370.
- مدرسى، سيدمحمدتقى، من هدى القرآن، چاپ اول، تهران، دار محبى الحسين، 1419 ق.
- مراغى، احمد بن مصطفى، تفسير المراغى، بيروت دار احياء التراث العربى؛ بيتا.
- مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، چاپ اول، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1374.