معرفت فرهنگی اجتماعی، سال دوم، شماره سوم، پیاپی 7، تابستان 1390، صفحات 5-32

    تأملی درباره بایسته‌های رسانه‌های ارتباط‌ جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سعید خورشیدی / دانشجوی دکتری فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم / Khorshidi@isu.ac.ir
    چکیده: 
    معرفت شناسان و فیلسوفان علم با اتخاذ رویکردی منطقی ـ فلسفی سعی در شناخت و تبیین ماهیت علم دارند. اما جامعه شناسان علم و معرفت تلاش دارند تا دلایل و چگونگی تکوین علم در ظرف ذهن و آگاهی عالِم و همچنین در ظرف فرهنگ و آگاهی جمعی جامعه را بررسی نمایند. رسانه های جمعی همچون هر پدیده‌ی اجتماعی دیگر بر فرایند تولید علم اثر می گذارند. مطالعه ء نحوه‌ی اثرگذاری رسانه های جمعی بر تولید علم دینی، مستلزم فراهم کردن سه مقدمه است: 1. اختیار تعریف منقحی از علم دینی؛ 2. اتخاذ تبیینی از نحوه‌ی تولید علم دینی توسط عالم و همچنین پذیرفته شدن آن به عنوان علم در جامعه ؛ 3. توجه به نظریات مطرح در حوزه‌ی اثرات رسانه بر فرد و اجتماع. این مقاله با بررسی عوامل معرفتی و غیرمعرفتی دخیل در فرایند تولید علم دینی و نیز مروری بر چند نظریه‌ی مطرح در حوزه‌ی «اثرات رسانه ای»، بر نقش رسانه ها در فرایند تولید علوم انسانی اسلامی تأکید دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    on Mass Media's Duties in the Course of Islamic Human Sciences
    Abstract: 
    Epistemologists and philosophers of science try to get familiar with and make explicit the nature of science by adopting a logical philosophical approach. As for the sociologists of science and knowledge, they try to investigate why and how science have taken form in a scientist's mind and consciousness and in the culture and collective consciousness of society. Mass media, like any other social phenomena, influence the process of science production. It is necessary to deal with three issues before discussing how mass media influence the production of religious sciences: 1- selecting a satisfactory definition of religious science; 2- adopting an explanation of how religious science is produced by a scientist and accepting it as a science by society; 3- noticing the theories which are discussed in terms of mass media's effects on society and individual. The present paper concentrates on media's role in the process of the production of Islamic human sciences by reviewing the cognitive and non-cognitive factors involved in the process of production of religious science and some of the theories on "media's effects".
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    چيستي، چرايي و چگونگي توليد «علم ديني» را مي‌توان سه پرسش كلان و بنيادين در قلمرو مباحث علم ديني دانست. در سال‌هاي اخير هرچند موضوع «توليد علم ديني» ـ به ويژه در قلمرو علوم انساني ـ بيش از پيش كانون توجه محافل علمي كشورمان قرار گرفته است، تلاش‌هاي علمي انجام شده در جهت پاسخ به پرسش‌هاي بنيادين آن، به يك اندازه نبوده‌اند. تشريحِ نياز به علم ديني و ضرورت توليد آن و همچنين تبيين ماهيت علم و در پي آن، پاسخ به «چيستي علم ديني» حجم گسترده‌اي از محتواي فعاليت‌هاي انجام شده را تشكيل مي‌دهد؛ درحالي‌كه به نظر مي‌رسد به مسئلة چگونگي توليد علم ديني كم‌توجهي شده است.  هرچند بخشي از اين روند، سير منطقي و طبيعي‌اي است كه طرح هر موضوع بديعي ـ (از جمله علم ديني) مي‌بايست بپيمايد، بايد توجه كرد كه باز ايستادن و بسنده كردن به گفت‌وگوهاي علمي در همين سطح، آسيب‌زا است؛ چراكه اگر بخواهيم ثمرة عملي‌ دقت‌هاي نظري و فلسفي در تعريف و تنقيح علوم انساني اسلامي را شاهد باشيم و از بركات آن بهره ببريم، بايد پس از ارائة تبييني دقيق از نحوة تحقق علم ديني در ظرف آگاهي فرد و جامعه، وارد مباحث «سياست‌گذاري علم» شويم و مبتني بر آن آموزه‌هاي نظري، بايسته‌‌هاي هر فرد و نهادي را تعيين كنيم.
    در اين مقاله در آغاز مبتني بر نظرات برخي از صاحب‌نظران صدرايي مباحث علم ديني، تعريف برگزيده‌اي از «علم ديني» و نحوة توليد آن ارائه خواهيم كرد. سپس مروري بر نظريه‌هاي «اثرات رسانه‌اي» و همچنين كاركردهاي اجتماعي رسانه‌هاي جمعي خواهيم داشت. سرانجام با بيان نقشي كه رسانه‌هاي ارتباط‌جمعي مي‌توانند در فرايند توليد علم ديني داشته باشند، به توضيح بايسته‌هاي رسانه‌هاي جمعي در راستاي توليد علوم انساني اسلامي اهتمام مي‌ورزيم.
    1. تعريف علم ديني
    دربارة علم در دو مقام و با دو نگاه مي‌توان بحث كرد: مقام ثبوت و حقيقت نفس‌الامري علم، و مقام اثبات و تحقق تاريخي آن. علم در مقام ثبوت و حقيقت خويش، كشف واقع است و در اين مقام، علم ديني و غيرديني نداريم؛ بلكه علم، علم است؛  اما علم در مقام اثبات، يعني آنچه به منزلة علم در طول تاريخ حيات بشري معروف بوده است كه ممكن است حقيقتاً علم بوده باشد و يا چه بسا جهل مركب.  ازاين‌رو، بحث دربارة «علم ديني» در مقابل ساير علوم و يا سخن گفتن از «علوم انساني اسلامي» در مقابل «علوم انساني غربي» مربوط به مقام تحقق خارجي علم است. به‌عبارت‌ديگر بخش‌هايي از علوم انساني غربي (و يا علوم توليدشده در هر فرهنگ ديگري) كه حقيقتاً كشف واقع باشند، علم اسلامي به شمار مي‌آيند؛ حتي اگر توسط دانشمنداني نامسلمان و در فرهنگ كفر توليد شده باشند. البته بخش‌هايي از علوم انساني غربي كه كشف واقع نيستند، علم نيز نيستند، هرچند مردمِ متعلق به آن فرهنگ (و حتي ساير فرهنگ‌ها) آنها را علم بدانند.
    شهيد مطهري از ديدگاه ديگري به تعريف «علم‌ اسلامي» پرداخته است كه درخور توجه و بهره‌گيري است. برخي نخست علوم را به علوم ديني و غيرديني تقسيم، و سپس صرفاً علومي را كه به گونة مستقيم مربوط به مسائل اعتقادي يا اخلاقي يا عملي دين هستند (همچون كلام، فلسفه، فقه، اخلاق، عرفان و تفسير) و يا علومي را كه مقدمة ياد گرفتن معارف يا دستورها و احكام دين‌اند (از قبيل ادبيات عرب و منطق) علم ديني معرفي مي‌كنند. شهيد مطهري به اين افراد انتقاد، و علم ديني را چنين تعريف مي‌كند:
    هر علمي كه به حال مسلمين مفيد باشد و گرهي از كار مسلمين باز كند، آن علم فريضة ديني و علم ديني است‏. ما چرا نحو و صرف و لغت عرب را علوم ديني مي‏دانيم؟ آيا جز از اين‏ راه است كه نفع و فايده‏اي را در بردارد كه موافق با منظور اسلام است؟ به چه مناسبت ما اشعار عشقي «امرؤالقيس» و اشعار خمري «ابونواس» را به‏ عنوان تحصيل علوم ديني ياد مي‏گيريم؟ البته براي اينكه ما را در فهم زبان‏ قرآن كمك مي‏كند. پس هر علمي كه به حال اسلام و مسلمين نافع است و براي آنها لازم است‏ آن را بايد از علوم ديني شمرد، و اگر كسي خلوص نيت داشته باشد و براي‏ خدمت به اسلام و مسلمين آن علم را تحصيل كند، مشمول اجر و ثواب‌هايي كه‏ در تحصيل علم گفته شده هست. . . اساساً اين تقسيم درستي نيست كه ما علوم را به دو رشته تقسيم كنيم: علوم ديني و علوم غيرديني، تا اين توهم براي بعضي پيش بيايد كه علومي‏ كه اصطلاحاً علوم غيرديني ناميده مي‏شوند، از اسلام بيگانه‏اند. جامعيت و خاتميت اسلام اقتضا مي‏كند كه هر علم مفيد و نافعي را كه براي جامعة‏ اسلامي لازم و ضروري است علم ديني بخوانيم. 
    بر اساس نگرش استاد مطهري، مي‌توان علم اسلامي را مفهومي تشكيكي دانست؛ به اين معنا كه در برخي شرايط خاصِ زماني و مكاني ممكن است علمي نسبت به علم ديگر ديني‌تر باشد، چراكه پاسخ‌گوي نياز مهم‌تر و بااولويت‌تري است. در ادبيات ديني اين نسبت‌ها با عناويني همچون اوجبِ واجبات، واجب، مستحب و مباح مشخص مي‌شوند. شهيد مطهري به اين مسئله نيز اشاره مي‌كند:
    بايد ديد اسلام چه چيز را فايده و چه چيز را ضرر مي‏داند. هر علمي كه به منظوري از منظورهاي فردي يا اجتماعي اسلام كمك مي‏دهد و ندانستن آن، سبب زمين خوردن آن منظور مي‏گردد آن علم را اسلام توصيه مي‏كند، و هر علمي كه در منظورهاي اسلامي‏ تأثير ندارد اسلام دربارة آن علم نظر خاصي ندارد، و هر علم كه تأثير سوء دارد با آن مخالف است. . . با اين مقياس مي‏توانيم همة علوم مفيد را علوم ديني بدانيم. مي‏توانيم‏ بشناسيم چه علمي واجب كفايي است و چه علمي واجب عيني. ... اين ديگر بستگي دارد به ميزان هوشياري و توجه كساني كه در هر زماني اجتهاد مي‏كنند و به استنباط احكام مي‏پردازند. 
    در جمع‌بندي اين بخش مي‌توان چنين گفت كه گزاره يا گزاره‌هايي را مي‌توان علم اسلامي دانست كه دو شرط ذيل را دارا باشند:
    اولاً علم باشند؛ يعني حقيقتاً كشف واقع كنند نه آنكه تنها جامعه‌اي علمي آنها را به منزلة علم پذيرفته باشد (جهلِ علم‌نما نباشند). تحقق اين مسئله مستلزم آن است كه مبادي تصوري و تصديقي آن علم نيز داراي صبغة معرفتي و كاشف از واقع باشند.  توضيح بيشتر اينكه هر علمي به لحاظ نفس‌الامر خود، با برخي تصورات و تصديقات آغازين همراه است كه در ادبيات مدرن با عنوان «پيش‌فرض» شناخته مي‌شوند. اين تصورات و تصديقات مي‌بايست يا از سنخ امور بديهي و بالضروره راست باشند (كه نيازي به اثبات ندارند) و يا از اصول موضوعه‌اي باشند كه پيش‌تر در علم ديگري اثبات شده‌اند. اين مبادي را مي‌توان به چند دسته تقسيم كرد: مبادي هستي‌شناختي، انسان‌شناختي، معرفت‌شناختي و مبادي برآمده از ديگر علوم.  بهره‌گيري از مباني فلسفة الهي در تعيين مبادي تصوري و تصديقي علوم، موجب مي‌شود كه اين مبادي نيز از صدق معرفتي برخوردار باشند. به‌عبارت‌ديگر با توجه به اينكه اسلام ديني است كه منطبق بر حقيقت است، چنانچه لايه‌ها و زمينه‌هاي بنيادين يك نظرية علمي، اسلامي باشند، آن علم نيز اسلامي خواهد بود؛
    ثانياً در راستاي غايات مورد نظر اسلام باشند. (علم نافع باشند)؛ يعني هر كشف واقعي را نمي‌توان علم اسلامي دانست، بلكه آن كشف واقعي علم اسلامي است كه دربردارندة سود و اثري باشد؛ البته سود و اثري كه اسلام آن را خوب بداند. براي فهم بهتر اين نكته مي‌توان به روايتي از پيامبر اكرم اشاره كرد. ايشان دربارة علم انساب فرموده‌اند: «ذاك علم لا يضر من جهله ولاينفع من علمه.»  علم‌ انساب‌ در نظام‌ جاهلي‌ عرب‌ كه‌ بر محور روابط‌ خويشي‌ و قبيله‌اي بنا شده بود‌، كاركرد و سود اجتماعي داشت به گونه‌اي كه آن‌ نظام‌ بدون‌ اين‌ علم‌ نمي‌توانست‌ استمرار يابد، ولي‌ اسلام‌ نظام‌ اجتماعي‌ نويني ‌را بر اساس ارزش‌هاي الهي و حقيقي ساخت كه در اين نظام جديد علم انساب سودي نداشت. اسلام ‌همچنان‌كه‌ با نظام‌ جاهلي‌ عرب‌ به‌ ستيز پرداخت‌، با دانش‌ها، متون و حتي ابزارهايي كه‌ در خدمت آن‌ نظام بودند، به‌ مبارزه ‌پرداخت‌. به‌ همين‌ دليل‌ اسلام‌ از علم‌‌الانساب‌ كه‌ بنيان‌هاي‌ فرهنگي‌ و نظام‌ جاهلي‌ را حفظ‌ مي‌كرد و انتقال‌ مي‌داد، استقبال‌ نكرد و آن‌ را دانشي‌ سودمند ندانست‌.  فراتر از اين نمونه، اسلام برخي علوم همچون «علم سحر» را تحريم كرد و زيانمند دانسته است. همچنين در برخي ادعيه از علم غيرسودمند به خداوند پناه برده شده است: «اللهم اعوذ بك‌ من‌ علم‌ لا ينفع.» 
    2. چگونگي توليد علم در بستر فرد و اجتماع
    بايد توجه كرد كه هرچند علم پديده‌اي مجرد و غيرمادي است، برخي علل و عوامل مادي در تحقق آن در فرد و جامعه دخالت دارند. حجت‌الاسلام پارسانيا دراين‌باره مي‌گويد:
    واقعيت و هستي شناخت [و علم] يك امر غيرمادي است، و ليكن تحصيل آن براي انساني كه در طبيعت زندگي مي‌كند، مي‌تواند نيازمند مقدماتي طبيعي باشد. اين مقدمات كه در حكم علل اعدادي و طبيعي هستند، نظير مقدماتي هستند كه انسان براي برداشتن قدم صدم بايد انجام دهد. گام صدم عبارت از مجموع نود و نه قدمي نيست كه قبل از آن برداشته مي‌شود و نود و نه قدم پيشين نيز علت فاعلي قدم صدم نمي‌باشد؛ اما گام صدم بدون برداشتن نود و نه قدم قبلي حاصل نمي‌شود. حقيقت شناخت نيز با آنكه امري غيرمادي و مجرد است، عين مقدمات طبيعي و مادي‌اي كه براي تحصيل آن به كار مي‌رود، نيست و غيرمادي بودن آن دليل بر نفي اين مقدمات نيز نمي‌باشد. صاحبان علوم تجربي هر يك در حوزة كار خود به شناخت و معرفي اين مقدمات مي‌پردازند. 
    در اين بخش به دنبال تبيين چگونگي شكل‌گيري و طرح گزاره‌هاي علمي در جامعه و فرهنگ هستيم. هر علمي (چه به منزلة يك تك گزاره‌ و چه به مثابه يك نظام معرفتي) براي آنكه بتواند در جامعة علمي امكان طرح يابد و به رسميت شناخته شود، به برخي از عوامل و زمينه‌هاي اجتماعي و فردي نيازمند است. با توجه به اينكه يك نظرية علمي همواره از طريق افراد به عرصة حيات جمعي وارد مي‌شود، روشن مي‌شود كه زمينه‌هاي فردي دانشمندان نيز در پيدايش و ظهور نظريه دخالت دارند.  در مقام تحقق خارجي علم، مي‌توان از دو سنخ زمينه‌هاي وجودي سخن گفت: زمينه‌هاي وجودي معرفتي و زمينه‌هاي وجودي غيرمعرفتي.
    1ـ2. زمينه‌هاي وجودي معرفتي توليد علم
    بنا بر آنچه كه در بخش تعريف علم ديني بيان شد، هر نظرية علمي‌اي به حسب ذات و نفس‌الامر خود مبتني بر برخي اصول موضوعه و مبادي هستي‌شناختي، معرفت‌شناختي و مانند آن است و بر اساس روش ويژه‌اي كه متأثر از آن مبادي است، شكل مي‌گيرد. از اين‌رو يك نظرية علمي در عرصة فرهنگ نيز مستقل از مباني و ملزومات خود نمي‌تواند شكل بگيرد؛ يعني يك نظريه، براي آنكه به لحاظ تاريخي در درون يك فرهنگ توليد شود و به صورت درون‌زا و طبيعي به قلمرو فرهنگ علمي و عمومي وارد شود، بايد پيش‌تر مباني و مبادي‌اش به قلمرو فرهنگ وارد شده باشند و روش توليد معرفت، متناسب با آن نظريه در جامعة علمي پديد آمده باشد.  از آنجاكه نظريات علمي از طريق افراد (عالمان) طرح مي‌شوند، لذا به طريق اولي مي‌بايست مباني و مبادي آن نظريات در عالم نهادينه شده باشند. البته اين نهادينه شدن مي‌تواند به صورت ناخودآگاه و از طريق فرايندهاي فرهنگي و جامعه‌پذيري رخ داده باشد.
    2ـ2. زمينه‌هاي وجودي غيرمعرفتي توليد علم
    توليد علم علاوه بر زمينه‌هاي معرفتي، از زمينه‌هاي وجودي ديگري كه بيشتر جنبة انگيزشي و غيرمعرفتي دارند، نيز بهره مي‌برد و بلكه تأثير اين دست زمينه‌ها كمتر از زمينه‌هاي معرفتي نيست.  اين عوامل را مي‌توان به دو دستة كليِ فردي و اجتماعي تقسيم كرد.
    1ـ2ـ2. زمينه‌هاي وجودي غيرمعرفتي فردي
    تبيين زمينه‌هاي غيرمعرفتي توليد علم در ظرف آگاهي‌هاي فردي، مستلزم اشاره‌ به برخي گزاره‌هاي انسان‌شناختي است:
    انسان عقل و ادراك محض نيست، بلكه مجموعه‌اي از قواي ادراكي و گرايش‌هاست كه البته اين مجموعه واحد است، نه مركب. لذا هر عملي كه از «من» صادر شود، از تمامي وجود من نشئت مي‌گيرد و فرقي نمي‌كند كه اين عمل يك عمل جوارحي باشد يا عمل پژوهشي در نتيجه پژوهش‌هايي كه انجام مي‌دهم، به عنوان يك فعلي كه از من صادر مي‌شود خالي از گرايش‌هاي وجودي من نيست... ميزان تأثيرپذيريِ معرفت انسان [از گرايش‌هايش] در علوم مختلف، متفاوت است؛ يعني هرچه مطلبي كه مي‌خواهم بدانم، بيشتر به منافع و مضار وجودي من مرتبط باشد، شناخت من بيشتر تحت تأثير گرايش‌هاي من واقع خواهد شد. اينجاست كه هر جهت‌گيري ارزشي‌اي كه در وجودمان باشد، در مقام علم و شناخت واقع نيز تأثير خواهد گذاشت و انسان را از نوعي بي‌طرفي علمي‌، كه ادعا مي‌شود لازمة جست‌وجو و پذيرش حقيقت است، دور مي‌كند و انسان مي‌كوشد از مطلبي دفاع كند كه مطلوب وي نيز هست از اين‌جهت علوم انساني در معرض خطر بيشتري واقع‌اند؛ چراكه اين علوم اساساً با مطلوب‌هاي ما سروكار دارند و پيش از رسيدن به نتيجه، تمايل جدي براي رسيدن به نتيجة خاصي در ما وجود داشته است. 
    علاوه بر اين سنخ انگيزه‌هاي شخصي، مسائلي همچون نبوغ، زمينه‌هاي خانوادگي، تجربيات زيستي و ويژگي‌هاي رواني نيز از جمله عوامل فردي‌اي هستند كه بر توليد علم تأثير مي‌گذارند. تبيين اين دسته از عوامل، بيشتر بر عهدة روان‌كاوي شخصيت و روان‌شناسي فرد است. 
    2ـ2ـ2. زمينه‌هاي وجودي غيرمعرفتي اجتماعي
    عوامل اجتماعي غيرمعرفتي از دو جهت مي‌توانند بر فرايند توليد علم اثرگذار باشند: اول از طريق تأثيرگذاري بر فرد و دوم از راه اثرگذاري بر جامعة علمي. جزء نخست اين تأثيرگذاري، مبيّن اين نكته است كه عوامل اجتماعي موجب شكل‌گيري برخي بينش‌ها و گرايش‌هاي ويژه در عالِم مي‌شوند كه توضيح چگونگي تأثير اين بينش‌ها و گرايش‌ها بر علم توليدشده توسط آن فرد، در بخش‌هاي پيشين آمد.
    در توضيح جزء دوم مي‌توان گفت كه يك نظرية علمي هنگامي مي‌تواند منشأ عمل جمعي و اثرات اجتماعي شود كه از ذهن و زبان عالم بيرون آيد و در جامعة علمي به منزلة علم پذيرفته شود. براي نمونه اگر جامعة علمي كشوري نسبت به نظريه‌ها و گزاره‌هايي كه در فرهنگي بيگانه «علمي» دانسته شده‌اند، شيفته و منفعل باشد، و آن‌گاه دانشمندي نظريه‌اي حقيقتاً علمي و سودمند، ولي در تناقض با نظريات مزبور ارائه كند، نظرية جديد نه‌تنها مورد پذيرش و مبناي عمل قرار نمي‌گيرد، كه ممكن است موجبات انزواي آن دانشمند را نيز فراهم سازد.
    اثرات عوامل اجتماعي غيرمعرفتي را مي‌توان در تقسيم‌بندي‌هاي جزئي‌تري همچون عوامل اقتصادي، سياسي، ايدئولوژيك و نظامي پيگيري كرد. براي نمونه، نظرية فوكو دربارة رابطة «علم و قدرت» را مي‌توان در زمرة نظرياتي دانست كه به بررسي نقش عوامل سياسي در توليد علم مي‌پردازند. گفتني است كه ميزان اهميت و اثرگذاري هر يك از اين عوامل در تكوين و توليد علم، بسته به شرايط و ويژگي‌هاي فرهنگي و تاريخي هر جامعه، متفاوت است. 
    3. اثرات رسانه‌هاي ارتباط جمعي
    رسانه‌هاي ارتباط‌جمعي، رسانه‌هايي هستند كه اين امكان را دارند تا پيام ارتباطي مورد نظر خود را هم‌زمان به جمع عظيم و گوناگوني از مخاطبان برسانند.  بخشي از مطالعاتي كه در قلمرو اين رسانه‌ها انجام شده است، به بررسي اثرات آنان بر مخاطبان (در سطح فردي و اجتماعي) مي‌پردازد. مراد از تأثير رسانه‌اي آن است كه در نتيجة فعاليت‌هاي ارتباطي يك رسانه‌، چيزي در ذهن فرد (و يا در فرهنگ جامعه) باشد يا نباشد كه اگر آن فعاليت رسانه‌اي وجود نمي‌داشت، آن چيز نبود يا بود.  پرسش كليدي در پژوهش‌هاي انجام‌شده در قلمرو اثرات رسانه‌اي، اين است كه آيا رسانه‌ها آن‌قدر قدرت دارند تا طرز تفكر، گرايش‌ها و رفتار افراد گوناگون را شكل يا تغيير دهند؟  مطالعات مزبور در سطوح گوناگون از تنوع و گسترة درخور توجهي برخوردارند كه در اين مجال، تنها به بخشي از اين نظريه‌ها كه بيشتر با موضوع نوشتار پيش‌رو مرتبط‌اند، اشاره مي‌كنيم.
    1ـ3. نظريه كاشت
    يكي از مطرح‌ترين و بانفوذترين نظريه‌ها دربارة تأثير رسانه‌ها، نظرية «كاشت» است كه بر اساس تحقيقات و بررسي‌هاي جورج گربنر شكل گرفته است. اين محقق امريكايي، به خاطر ويژگي‌هاي منحصر به فرد پيام‌هاي تلويزيون، يعني سادگي و قابليت تكرارپذيري برنامه‌ها و همچنين به دليل سلطه‌اي كه ـ نسبت به ساير رسانه‌ها ـ بر جامعة امريكايي دارد، مطالعات خود را بر تلويزيون متمركز كرد. به زعم او، تلويزيون بذر نگرش ويژه‌اي را دربارة جهان در ذهن مخاطبان مي‌كارد و تماشاي پيوستة تلويزيون در درازمدت مي‌تواند بر باورهاي مردم و رفتار آنان اثر بگذارد. به اعتقاد گربنر، تماشاي فزايندة تلويزيون، مردم را مانند هم مي‌كند و آنان را وامي‌دارد تا واكنش‌هاي همساني به رخدادهاي ملي و بين‌المللي از خود نشان دهند.  او معتقد است كه تماشاي تلويزيون جهان‌بيني افراد را شكل مي‌دهد.  گربنر واژة «كاشت» را براي رد عقايد كساني كه معتقد به تأثيرات آني تلويزيون بودند و همچنين تأكيد بر تأثيرگذاري طولاني‌مدت آن به سبب استفادة فراوان به كار برد. پس بر پاية اين نظريه يك برنامة تلويزيوني (رسانه‌اي) منفرد، ممكن است اثراتي بر مخاطبان داشته باشد، ولي اين اثرات چندان درخور توجه نيستند؛ درحالي‌كه براي درك تأثيرات بنيادين و فراگير تلويزيون (رسانه‌هاي جمعي) بايد بر كليت پيام‌ها، برنامه‌ها، داستان‌ها و تصاويري كه مكرر از آن پخش مي‌شوند، تمركز كرد. گربنر معتقد است رسانه‌ها تصويري كاذب از حقيقت به مخاطبان خود عرضه مي‌كنند؛ تا آنجا كه مخاطب، از تفسير محتواي رسانه دست برمي‌دارد و به جاي آنكه حقيقت عيني پيرامون خود را دريابد، بدان سوي مي‌گرايد كه حقيقت بودن تصاوير رسانه‌ها را باور كند. بينندگانِ هميشگي، به واقعيتي اعتقاد خواهند داشت كه با آنچه در تلويزيون نشان داده مي‌شود، هماهنگ است؛ درحالي‌كه تلويزيون هميشه دنياي واقعي را باز نمي‌تاباند.  نظرية كاشت، تلويزيون نه يك پنجرة رو به جهان يا بازتاباننده آن، بلكه جهاني در خود است كه همچنين مي‌تواند مخاطبان خود را سازگار با اين جهانِ درخود، «فرهنگ‌پذير» كند. به طور خلاصه مي‌توان گفت بر اساس نظرية «كاشت»، رسانه‌هاي جمعي در فرايندي طولاني، پيوسته انباشتني و متراكم، يك جهان‌بيني را در ذهن مخاطب خود كشت مي‌كنند. 
    2ـ3. نظرية برجسته‌سازي
    توجه رسانه‌هاي جمعي به موضوعي، موجب مي‌شود كه اهميت آن موضوع در نظر عموم افزايش يابد؛  چراكه مردم تصور مي‌كنند كه اگر خبري واقعاً داراي اهميت باشد، رسانه‌ها جايگاه ويژه‌ و مهمي به آن مي‌دهند.  ازاين‌رو، كاركرد برجسته‌سازي رسانه‌ها را چنين توصيف كرده‌اند: گرايش رسانه‌ها به تأثيرگذاشتن بر آنچه مردم درباره‌اش خواهند انديشيد و يا آنچه مهم مي‌پندارند. بر اساس اين نظريه، رسانه‌هاي جمعي بيش از اينكه به دنبال آن باشند كه به مردم بگويند «چه بينديشند»، در پي آن‌اند كه به مخاطبان خود بگويند «دربارة چه بينديشند». به‌عبارت‌ديگر رسانه‌هاي جمعي اولويت‌هاي مخاطبان خود را تعيين مي‌كنند.  رسانه‌ها ديدگاه‌هاي افراد را دربارة مهم‌ترين مشكلات و مسائلي كه جامعه با آنها روبه‌روست شكل مي‌دهند؛ هرچند ممكن است مسائل و مشكلاتي كه در رسانه‌ها مورد تأكيد قرار گرفته‌اند، در واقعيتِ جامعه وجود نداشته باشند و يا به واقع از ضريب اهميت چنداني برخوردار نباشند. 
    3ـ3. نظرية مارپيچ سكوت
    نظرية مارپيچ سكوت تأثير متقابل بين ارتباطِ جمعي و ارتباط فردي را در رسانه‌هاي گروهي كانون مطالعه قرار مي‌دهد. اين الگو در پاسخ به اين پرسش كه افكار عمومي چگونه تشكيل مي‌شوند، ارائه شده است.  پيش‌فرض اين نظريه آن است كه بيشتر افراد مي‌كوشند از داشتن يك نگرش و باور به‌صورت منزوي و تنها بپرهيزند. بنابراين فرد به محيط اطرافش چنان مي‌نگرد كه بياموزد كدام نظريه حكم‌فرما و شايع است و كدام نظر كمتر مسلط، و روبه‌زوال است. اگر در فردي اين تصور ايجاد شود كه نظرات شخصي او با نظرات غالب در اجتماع متفاوت‌ است، رغبت كمتري براي بيان آن نظرات خواهد داشت؛ تنها به اين دليل كه از انزوا مي‌هراسد. مردم هنگام ابراز عقيده مي‌كوشند خود را با عقيدة اكثريت و وفاق عمومي، هماهنگ و از آن پيروي كنند.
    با توجه به اينكه دسترس به نظر همة مردم در يك موضوع ويژه، بسيار دشوار و تقريباً ناممكن است، لذا منبع اصلي كسب اطلاع دربارة نظر اكثريت جامعه در يك موضوع، رسانه‌هاي جمعي و به تبع آن رابطان رسانه‌اي هستند كه قدرت فراواني براي تعريف «جوِ فكري» (فضاي فكري) در زماني معين يا دربارة موضوعي خاص يا احياناً عام دارند.  مخاطبان با رجوع به رسانه‌ها، درمي‌يابند كه اولاً آيا نظر آنان دربارة آن موضوع خاص در اكثريت قرار دارد يا خير و سپس مي‌كوشند تا تعيين كنند كه تغيير افكار عمومي در جهت موافقت با آنهاست يا خير. اگر احساس كنند در اقليت قرار دارند، گرايش مي‌يابند كه دربارة موضوع سكوت كنند. اگر گمان برند كه افكار عمومي در جهت فاصله گرفتن از آنهاست، باز بدان سوي مي‌گرايند كه دربارة موضوع ساكت بمانند. هرچه بيشتر ساكت بمانند، افراد ديگر بيشتر احساس مي‌كنند كه ديدگاه متفاوت (نسبت به نظر غالب) عرضه نشده است و بيشتر ساكت مي‌مانند. لذا اين چرخه به‌صورت فرايندي مارپيچي افزايش مي‌يابد. رسانه‌هاي جمعي در اين فرايند اهميت دارند؛ چراكه مرجعي هستند كه افراد براي درك توزيع افكار عمومي در يك موضوع به آنان رجوع مي‌كنند. در حقيقت پوشش يك عقيده توسط رسانه‌هاي جمعي، سبب مي‌شود كه آن عقيده بر وضعيت اجتماعي تسلط يابد. در چنين شرايطي بسيار محتمل است كه مخالفان آن عقيده، كمتر به گونة آشكار و علني دربارة عقيدة خود سخن گويند. 
    4. نقش رسانه‌هاي جمعي در توليد علم ديني
    همان‌گونه كه گفتيم، زمينه‌هاي وجودي معرفتي و غيرمعرفتي بر توليد علم مؤثرند. در اين بخش خواهيم كوشيد نقش رسانه‌ها را در ارتباط با اين دو سنخ زمينه بررسي كنيم.
    1ـ4. زمينه‌هاي وجودي معرفتي
    1ـ1ـ4. بسط و نهادينه كردن جهان‌بيني اسلامي در جامعه
    شهيد مطهري معتقد است كه «يك مسلك و يك فلسفة زندگي خواه‌ناخواه بر نوعي اعتقاد و بينش و ارزيابي دربارة هستي و بر يك نوع تفسير و تحليل از جهان مبتني است‏.»  مي‌توان گفت افزون بر مكاتب فكري، هر فرهنگ ‌نيز بر گونه‌اي جهان‌بيني استوار است كه گرايش آن فرهنگ را دربارة خدا، انسانيت، طبيعت، مسائل هستي، جهان، زندگي و مرگ، بيماري و ديگر مسائل فلسفي كه بر درك اعضا از دنياي خود تأثير مي‌گذارند، تبيين مي‌كند.  اين بخش از فرهنگ ـ كه ژرف‌ترين لاية آن به شمار مي‌آيد ـ بيشترين بنيادهاي معرفتي علم را در خود جاي مي‌دهد. به‌بيان‌ديگر مهم‌ترين مبادي منطقي و معرفتي هر علم (مبادي هستي‌شناختي، انسان‌شناختي و معرفت‌شناختي) در اين لاية فرهنگ قرار مي‌گيرند.  ازاين‌رو، اگر به دنبال توليد علوم انساني اسلامي هستيم، بايستي در نخستين گام‌ها، جهان‌بيني اسلامي را در ژرف‌ترين لايه‌هاي فرهنگي جامعه نهادينه سازيم. نگاهي به پيشينة توليد علم غربي نيز تأييد كنندة اين ادعاست؛ چراكه توليد علوم مدرن در قرن نوزدهم ميلادي پس از آن آغاز شد كه بنيان‌هاي نظري آن علوم (هستي‌شناسي سكولار، انسان‌شناسي اومانيستي، معرفت‌شناسي پوزيتويستي و...) اولاً در سده‌هاي پس از رنسانس توسط افرادي چون بيكن، دكارت و كانت طرح شده بود و ثانياً به وسيلة هنرمندان، نويسندگان و فعالان فرهنگي در قلمرو گوناگون بازتوليد شده و در فرهنگ آن جامعه استقرار يافته بود. 
    با توجه به نظرية «كاشت»، كه قوي‌ترين اثر رسانه‌هاي جمعي را شكل‌دهي به جهان‌بيني مخاطبان مي‌داند، رسانه‌هاي ارتباط‌جمعي (به‌ويژه صداوسيما كه به‌گونة انحصاري در اختيار حاكميت اسلامي قرار دارد) در كشور ما مي‌توانند مهم‌ترين و كارآمدترين ابزار براي طرح، بسط، تعميق و تثبيت جهان‌بيني اسلامي باشند. هرچند بخشي از اين هدف مي‌تواند از راه پخش برنامه‌هاي آموزشي مستقيم (مانند پخش سخنراني‌هاي آيت‌الله جوادي آملي، آيت‌الله مصباح و ديگران) و برنامه‌هاي ارشادي و مناسبتي محقق شود. تحقق اصلي آن مستلزم بهره‌گيري از هنر ديني است؛ چراكه هنر مي‌تواند انديشه‌هاي فلسفي و عقلي را به‌گونه‌اي ممثل و حسي نمايد كه فرهنگ عامه و عمومي به آساني با آن ارتباط برقرار كنند.  يكي از نظريه‌پردازان فرهنگي در اين‌باره مي‌گويد:
    بعد از دين، جايي كه در آن معرفت باز توليد مي‌شود، هنر است. جامعه‌اي كه هنر نداشته باشد، هرگز دين آن جامعه تبديل به علم نخواهد شد. هنر يعني بازتوليد معرفتي يك كشور، يا به‌عبارت‌ديگر نشانه‌شناسي براي معناهاي توليدشده در كشور. يك هنرمند با نشانه‌هايي كه توليد مي‌كند، باعث مي‌شود كه مردم بتوانند ارزش‌ها را قابل گفت‌وگو كنند. هنر خيلي مهم است. جامعه بدون هنر هرگز نمي‌تواند تمدن به وجود بياورد. 
    از اين ديدگاه، مي‌توان به مسئلة وجود رسانه‌هاي جمعي و امكان بهره‌گيري حاكميت اسلامي از آنها به مثابه فرصتي مغتنم در جهت توليد علم اسلامي نگريست؛ چراكه با استفاده از اين فرصت مي‌توان با سرعتي بسيار بيشتر، جهان‌بيني اسلامي را در گستره‌اي افزون‌تر ترويج كرد. توضيح بيشتر آنكه در غرب چندين قرن طول كشيد تا تحولات فكري و فلسفي پس از رنسانس توسط آثار هنري (مانند تابلوهاي نقاشي، رمان‌ها و موسيقي) و ديگر فعاليت‌هاي فرهنگي، سپهر فرهنگ عمومي را تسخير كند و راه را براي توليد علوم مدرن بگشايد؛ اما به نظر مي‌رسد با استفاده از رسانه‌هاي جمعي و هنر ديني، اين امكان براي نظام اسلامي هست تا گزاره‌هاي بنيادين اسلام ناب و نگرش توحيدي به عالم را در زمان كمتري در فرهنگ جامعه نهادينه سازد.
    2ـ1ـ4. برجسته‌سازي مسائل واقعي جامعه‌ بر مبناي اهميت ديني آنها
    علوم انساني اسلامي بايستي قابليت پاسخ‌گويي به نيازهاي جامعة اسلامي و نظام اسلامي را داشته باشند. اين سخن حضرت امام دربارة دانشگاه اسلامي، مؤيد اين نكته است:
    دانشگاه‏هاي ما بايد در [رفع] احتياجاتي كه ملت دارند، در خدمت ملت باشند... بايد دانشگاه، اسلامي شود تا علومي كه در آنجا تحصيل مي‏شود، در راه تقويت ملت [بوده] و با احتياج ملت همراه باشد. 
    تحقق اين ويژگي مستلزم آن است كه محيط‌هاي علمي و دانشمندان علوم انساني گرفتار مسائل تقليدي، خودساخته، انتزاعي و بيگانه از جامعه نباشند؛ بلكه از مسائل و مشكلات واقعي جامعة ديني آگاهي يابند و مسئله‌هاي خود را از ميان نيازهاي واقعي و موجود جامعه و نظام اسلامي برگزينند. همچنان‌كه در علوم فني ـ مهندسي از لزوم ارتباط دانشگاه با صنعت سخن گفته مي‌شود، در علوم انساني نيز بايستي ميان دانشگاه و متن جامعه ارتباط منسجم و متقابل برقرار شود. رسانه‌ها مي‌توانند در اين راستا نقش «واسطه» را بر عهده گيرند و شكاف ميان‌ آنها را ترميم كنند.
    بر پاية نظرية «برجسته‌سازي»، رسانه‌هاي جمعي فهرستي از مهم‌ترين مسائل جامعه را ارائه، و از اين طريق بخش سترگي از اولويت‌هاي فكري مخاطبان خود را تعيين مي‌كنند. مديران رسانه‌‌اي هنگامي مي‌توانند از اين كاركرد در جهت توليد علوم انساني اسلامي بهره برند كه اولاً از ديدگاه اسلامي به جامعه بنگرند و مسائل و معضلات آن را بيابند؛ ثانياً مبتني بر نظامِ اولويت‌بندي ديني، براي اين مسائل اهميت و ضريب رسانه‌اي قايل شوند. شايد از اين ديدگاه، اهميت اين سخن حضرت امام دربارة كاركرد اجتماعي هنر ديني بيشتر كانون توجه قرار گيرد: «هنر در مدرسة عشق نشان‌دهندة نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي است. »  افزون بر اين، برپاية نظرية «كاشت» رسانه‌ها، تصويري از جامعه را نيز در ذهن مخاطبان خود مي‌كارند. ازاين‌رو، هرچه واقعيت‌هاي جامعه عادلانه‌تر در قاب رسانه‌ها بازنمايي شوند، ادراك دانشمندان علوم انساني از جامعه به واقعيت نزديك‌تر خواهد بود و علمي كه ناظر به مسائل جامعه توليد مي‌كنند نيز صبغة ديني‌تري خواهد داشت.
    به عنوان نمونه‌اي از اهتمام به اين هدف رسانه‌اي، مي‌توان به برنامة تلويزيوني «ثريا» اشاره كرد كه مي‌كوشد با طرح مشكلات و مسائل واقعي جامعه (البته بيشتر در قلمرو علوم مهندسي، پزشكي و فن‌آوري‌هاي وابسته به آنها) اذهان محققان و سياست‌گذاران اين بخش‌ها را به موضوعات مورد نياز جامعه متوجه سازد و آنان را نسبت به توليد علم سودمند در عرصه‌هاي مزبور دغدغه‌مند كند.
    3ـ1ـ5. آگاهي بخشي نسبت به هويت علم غربي و شكستن اقتدار آن
    در فرهنگ ديني جامعة ما نه‌تنها «علم» از قداست برخوردار است، كه عالمان و جويندگان دانش نيز داراي احترامي ويژه‌اند و تلاش آنان براي كسب علم، عبادت به شمار مي‌ياد. علم سكولار غرب به پشتوانة قدرت سياسي، اقتصادي و استعماري كشورهاي غربي و با گرفتن قداستي كه مفهوم علم در جامعة ما داشت، به‌صورت چراغ‌خاموش و بدون ايجاد حساسيت، وارد جامعة ما شد.  تزريق علم سكولار غربي در نگاه ديني به علم و عالم، موجب شده تا اين علوم در جامعة ما از مصونيتي كاذب برخوردار شوند؛ چراكه دانش‌آموزان و دانشجويان با اين نگاه كه اين علوم واقعا علم‌اند(كاشف واقع‌اند) آنها را تنها بدين دليل مي‌آموزند تا در زندگي فردي و اجتماعي خود به كارشان گيرند؛ درحالي‌كه علوم مزبور درحقيقت آميخته‌اي درهم‌تنيده و پيچيده از علم و جهلِ مركب‌اند كه بر مبادي و مباني‌اي شكل‌گرفته‌اند كه در تعارض با جهان‌بيني اسلامي (و حقيقتِ هستي) قرار دارند. اين‌گونه رويارويي با علوم غربي از سويي مانع نقد و ايجاد تحول در اين علوم مي‌شود و از سوي ديگر، موجبات آن را فراهم مي‌سازد تا مبادي فلسفي و فرهنگي علوم مزبور (كه در تعارض با فرهنگ اسلامي و بومي مايند) به مرور زمان و به‌صورت ناخودآگاه و غيرنقادانه در ذهن آموزندگان رسوب كنند و در پي آن تعارضات و گروه‌هاي فرهنگي در جامعه ايجاد شود. 
    يكي از نخستين گام‌هايي كه در مسير توليد علوم انساني اسلامي بايد برداشت، اصلاح اين نگرش به علوم انساني غربي در سطح فرهنگ نخبگان حوزوي و دانشگاهي، و سپس فرهنگ عمومي است. رسانه‌هاي جمعي مي‌توانند نقش مهمي در تحقق اين هدف داشته باشند. دراين جهت، يكي از راهبردها توجه به كاركرد آموزشي رسانه است. به‌عبارت‌ديگر رسانه‌ها بكوشند تا با پرداختن به مباحث فلسفة علم ـ البته با زبان هرچه ساده‌تر ـ اين مسئله را نهادينه كنند كه اولاً زمينة فرهنگي ـ فلسفي يك نظريه در شكل‌گيري آن دخيل است و ثانياً علوم غربي ـ به ويژه علوم انساني غربي- از زمينه‌هاي غيرديني، الحادي و سكولار تغذيه كرده‌اند؛ لذا نمي‌بايست آنها را به‌صورت كامل پذيرفت. هرچند مباحث تخصصي‌تر مي‌بايست از طريق رسانه‌هايي كه مخاطب خاص دارند (همچون شبكة آموزش، شبكة معارف، شبكة 4 و صفحات انديشة روزنامه‌ها) ارائه شوند، مي‌توان اين‌گونه موضوعات را با زبان ساده‌تر از رسانه‌هايي با مخاطب عمومي‌تر نيز منتقل كرد. ارتباط برقرار كردن بسياري از مخاطبان صداوسيما با مباحث نظري‌اي كه آقاي رحيم‌پور ازغدي ارائه مي‌كند، مؤيد اين مدعاست.
    سياست رسانه‌اي پيشنهادي ديگر براي تحقق هدف مزبور، رسانه‌اي كردن ناكارآمدي نظريه‌هاي علمي غربي در توصيف و تبيين پديده‌هاي انساني و اجتماعي است. علوم انساني غرب در پناه پيشرفت‌هاي تكنولوژيكي كه اين تمدن، بيشتر در قلمروهاي فني و تجربي به دست آورده ‌است، توانسته اين تصور عمومي را ايجاد كند كه در قلمرو توصيف و تبيين پديده‌هاي انساني و اجتماعي و بالتبع سيطره بر آنها و مديريتشان نيز كارآمد است. رسانه‌هاي متعلق به تفكر انقلاب اسلامي مي‌توانند غيرواقعي بودن اين تصور را نشان دهند و هيمنه و اقتدار ساختگي علوم انساني غربي را در هم شكنند. يكي از عملياتي‌ترين راهبردها در اين زمينه، رسانه‌اي كردن نظرياتي است كه غربيان دربارة پديده‌هاي انساني و اجتماعي پيرامون ما ارائه كرده‌اند؛ چراكه مردم (از جمله تحصيل‌كردگان) به دليل ارتباط بي‌واسطه‌اي كه با آن پديده‌ها دارند، با اندك توضيحي نادرستي آن نظريه‌ها را درمي‌يابند. براي نمونه مي‌توان به نظريه‌هايي در غرب اشاره كرد كه كوشيده‌اند «انقلاب اسلامي» را تبيين كنند. راهبرد عملياتي ديگر، برجسته‌سازي مشكلات اجتماعي‌اي است كه امروز غرب را دچار بحران‌هاي ژرف و گسترده كرده است؛ چراكه اگر علوم انساني توليدشده در غرب كارآمد بودند، امروز آن جوامع نمي‌بايست دچار چنين بحران‌هايي مي‌بودند. براي نمونه مي‌توان به وضعيت زنان در غرب اشاره كرد. سخن رهبر معظم انقلاب در اين جهت راه‌گشاست:
    از من سؤال كردند كه شما در مقابل آنچه كه غربي‌ها دربارة مسئلة زن در كشور مي‌گويند، چه دفاعي داريد؟ من گفتم: ما دفاع نداريم، ما هجوم داريم! ما در مسئلة زن، از غرب طلبكاريم. ما مدعي غربيم. آنها هستند كه دارند به زن ظلم مي‌كنند، زن را تحقير مي‌كنند؛ جايگاه زن را پايين مي‌آورند. به اسم آزادي، به اسم اشتغال، به اسم مسئوليت دادن، آنها را مورد فشارهاي روحي، رواني، عاطفي و اهانت شخصيتي و شأني قرار مي‌دهند. آنها بايد جواب بدهند. جمهوري اسلامي در اين زمينه يك مسئوليتي دارد. جمهوري اسلامي در مسئلة زن بايد به طور صريح و بدون هيچ مجامله، حرف خودش را ـ كه عمدتاً اعتراض به نگاه غربي و اين نامعادلة ظالمانة غربي است ـ بگويد. 
    2ـ 4. زمينه‌هاي وجودي غيرمعرفتي
    1ـ2ـ4. تقويت انگيزة حقيقت‌جويي از راه طرح مباحث اخلاقي
    بنا بر تحليلي كه از توليد علم ارائه شد، معرفت انسان، از انگيزه‌ها و منافع فردي و اجتماعي او متأثر است. براي نمونه، نويسندگان كتاب چگونگي علم با موردكاوي هفت رويداد علمي گوناگون، نشان مي‌دهند چگونه منافع و جهت‌گيري‌هاي ارزشي غيرعلمي موجب مي‌شود تا دانشمندان بزرگي همچون لويي پاستور نتايج برخي آزمايش‌هاي خود را ناديده بگيرند و از نظريه‌اي دفاع كنند كه خواسته‌هاي نفساني‌ آنان را بيشتر برآورده مي‌سازد.  راه‌حلي كه مي‌توان از ديدگاهي اسلامي براي جلوگيري از اين مشكل ارائه كرد، عبارت است از تقويت ابعاد اخلاقي عالِم و جامعة علمي. توضيح بيشتر اينكه انسان در كنار ديگر گرايش‌هاي خود از يك گرايش مهم فطري به نام «حقيقت‌جويي» نيز برخوردار است. از آنجاكه آموزه‌هاي ديني و اخلاقي در جهت تقويت اين گرايش آدمي سامان يافته‌اند، عمل به اين آموزه‌ها موجب مي‌شود تا افزون بر تعديل ديگر گرايش‌ها، پژوهش‌هاي عالِم ذيل اين گرايش استوار شوند و از گزند انحراف به سوي ساير مطلوب‌هاي ديگر او ايمن بمانند.  ازاين‌روست كه قرآن بر نقش «تقوا» در كسب تعليم الهي صحه مي‌گذارد و مي‌فرمايد: «وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ.»(بقره: 282) به علاوه تقوا را عامل پيدايش قدرت تميز ميان «حق و باطل»، «صدق و كذب» و «احسن و قبيح» معرفي مي‌كند: «إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا».(انفال: 29).  بنابراين تلاش رسانه‌هاي جمعي براي طرح آموزه‌هاي اخلاقي اسلام در جامعه و نيز تحريك گرايش حقيقت‌جويي انسان‌ها، علاوه بر آثار مثبتي كه بر فرهنگ عمومي مردم و سبك زندگي آنان مي‌گذارد، زمينه‌ساز توليد علم ديني نيز مي‌تواند باشد.
    براي نمونه آيت‌الله العظمي خامنه‌اي رذيلة «ترس از غيرخدا» را به منزلة مانعي در برابر فهم مطرح مي‌كنند:
    ما نه فقط در عمل احتياج به شجاعت داريم، در فهم هم احتياج به شجاعت داريم. در فهم فقيهانه، احتياج به شجاعت هست. اگر شجاعت نبود، حتي در فهم هم خلل به وجود خواهد آمد... درك صحيح از مباني دين و از موضوعات ديني و از موضوعات خارجي منطبق با آن مفاهيم كلي و عمومي يعني كُبريات و صُغريات، احتياج دارد به اينكه ما شجاعت داشته باشيم؛ ترس نداشته باشيم؛ و الا ترس از مالمان، ترس از جانمان، ترس از آبرويمان، انفعال در مقابل دشمن، ترس از جو، ترس از فضا؛ اگر اين حرف را بزنيم، عليه ما خواهند بود؛ اگر اين حرف را بزنيم، فلان لكه را به ما خواهند چسباند؛ اين ترس‌ها فهم انسان را هم مختل مي‌كند. گاهي انسان به خاطر اين ترس‌ها، به خاطر اين ملاحظات، صورتِ مسئله را درست نمي‌فهمد؛ نمي‌تواند مسئله را درست درك بكند و حل بكند؛ موجب اشتباه خواهد شد. لذا «و لا يخشون احدا الّا اللَّه» خيلي مهم است. 
    از اين‌رو هرچند در نگاه اول، تلاش رسانه‌ها براي ترويج روحية شجاعت و جسارت، فعاليتي در جهت اصلاح فرهنگ عمومي جامعه و... به نظر آيد، در درازمدت اثر آن را در قلمرو مجاهدت‌هاي علمي نيز مي‌توان ديد. البته توجه به اين نكته ضروريِ است كه ترويج ارزش‌هاي اخلاقي ناظر به عرصة توليد علم و ارتقاي اخلاقي پژوهشگران مستلزم آن است كه توليدكنندگان رسانه‌اي از رايج‌ترين و مهم‌ترين لغزشگاه‌هاي اخلاقي در مسير توليد علم آگاهي داشته باشند تا آنها را در اولويت برنامه‌سازي خود قرار دهند و همچنين محصولات توليدي‌شان تا حد امكان ناظر به مصاديق فعاليت‌هاي علمي باشد تا تأثيرگذاري بيشتري داشته باشند.
    2ـ2ـ4. دغدغه‌مند ساختن محققان علوم انساني نسبت به آرمان‌هاي ديني
    علاوه بر آنچه گفتيم، رسانه‌هاي جمعي همچنين مي‌توانند از راه برانگيختن پژوهشگران نسبت به برخي مطلوب‌ها و غايات، توليدات علمي آنان را جهت‌دهي كنند. در تبيين اين مسئله چنين گفته شده است:
    انسان فعل ارادي بدون غايت نمي‌تواند انجام دهد و پژوهش نيز يك فعل ارادي است و لذا اينكه غايت ما از هر علمي چه باشد، فوق‌العاده پژوهش ما را تحت تأثير قرار مي‌دهد و جهت پژوهش‌هاي ما را تعيين مي‌كند كه اصلاً به چه اموري بينديشيم و دربارة چه اموري فكر نكنيم؛ چه واقعيت‌هايي را در تحقيق خود لحاظ بكنيم و از كنار كدام واقعيت‌ها بي‌اعتنا عبور كنيم؛. ... اينجاست كه معلوم مي‌شود كه مثلاً اينكه غايت علم اقتصاد را تحقق «رفاه حداكثري» بدانيم يا تحقق «عدالت حداكثري»، چقدر در ماهيت علم اقتصادي كه حاصل مي‌شود، مؤثر است. 
    هرچند آشنايي محقق با جهان‌بيني اسلامي به گونة طبيعي آگاهي او از غايات و اهداف اسلام را نيز در پي خواهد داشت، صرف اين آگاهي براي توليد علم اسلامي بسنده نيست، بلكه بايسته است كه محقق نسبت به آرمان‌هاي اسلامي علاقه‌مند و دغدغه‌مند شود؛ چراكه حركت پيوسته در مسير توليد علم ديني ـ به‌ويژه در شرايطي كه علم سكولار غربي بر محيط‌هاي علمي حاكميت دارد ـ نيازمند مجاهدت فراوان، جنگيدن با مشكلات گوناگون و گذشتن از برخي از منافع و راحت‌طلبي‌هاست. اين امر مهم تحقق نمي‌يابد مگر آنكه آرمان‌هاي ديني به قدري در فرد انگيزه ايجاد كرده باشند كه دغدغة تحققشان لحظه‌اي او را آرام نگذارند و مانع نااميدي و توقف او شوند. نگاهي به شخصيت اثرگذارترين عالمان علوم انساني اسلامي مؤيد اين مدعاست. استاد مطهري همچنان‌كه در اوج نظريه‌‌پردازي ديني قرار دارد، الگويي كامل از يك مسلمان دردمند و آرمان‌خواه نيز هست. يكي از صاحب‌نظران اهميت اين ويژگي شهيد مطهري را چنين شرح مي‌دهد:
    افراد فاضل و داننده، پيوسته در ميان ما بوده‌اند و اينك بيش از هر زمان ديگري
    فضلاي دانشگاهي و حوزوي داريم؛ اما مطهري چه چيزي داشت كه عمده صاحبان
    فضل و تصديق‌دارهاي ملّا و محقق و مؤلف حوزوي و دانشگاهي ما كمتر دارند؟!
    چيست كه ما كم داريم؟!... چه شد كه او يك‌تنه و بي‌هيچ امكانات، پيش از
    انقلاب، چنان جبهة عظيمي در محاجه‌هاي نظري مي‌گشايد و چنان بركتي بر جاي
    مي‌نهد و هنوز كه هنوز است، يكي از عمده‌ترين منابع تغذية تئوريك انقلاب همان آثاري است كه از چهل تا سي سال پيش به دست او به نگارش درآمده است. درد ما چيست
    كه با وجود بودجه‌هاي فرهنگي در اين همه سال، هنوز به اندازة يك مطهري كار را
    به سامان نرسانده‌ايم؟ آيا «درد بي‌دردي» نيست؟... يك مصلح ديني و اجتماعي، بدون
    يك قلب شعله‌ور، قادر به هيچ اصلاح جدي‌اي نخواهد بود. آري؛ اينهاست كه جامعه‌اي را شخم مي‌زند و بذر يك نسل جديد را مي‌پرورد؛ اما اگر يك محقق، يك فقيه، يك فيلسوف، يك عالم علوم انساني، يك نويسنده و خطيب، دچار «درد بي‌دردي» بود و اگر خواست از راه كلمه نوشتن و گفتن ارتزاق و سر در توبرة علم خويش كند، اگر فكر اصلاح و انقلاب، فكر تربيت و آزادي، فكر عدالت و عبادت، به پرده‌هاي مغزش فشار نياورد و درد تشكيل حكومت و نشر معرفت و مرگ اشرافيت و مظالم اقتصادي، در حدي نيست كه قفسة سينه‌اش را در هم شكند و نسبت به اعمال ايده‌هاي قدسي خويش كم‌تفاوت است و مايه‌گذار نيست و... چنين دانشمند محترم و متفكر مردمي‌اي، ارزش يك نگاه تأييدآميز را هم ندارد و افسوس كه چقدر از اين نوع انديشمندان دانشگاهي و حوزوي روي دستمان مانده‌اند. 
    بخش سترگي از اين دغدغه‌مندي را رسانه‌هاي جمعي مي‌توانند با طرح هنرمندانة آرمان‌هاي ديني و برجسته‌سازي كاستي‌هاي وضعيت موجود در قلمرو هريك از آن آرمان‌ها، ايجاد كنند. براي نمونه شايد يك محقق اقتصادي، از واپسين آمار فقر و سطح درآمد پايين‌ترين دهك‌هاي اقتصادي در جامعه آگاهي كامل داشته باشد و مبتني بر جهان‌بيني اسلامي آن را نامطلوب هم بداند، ولي از آنجاكه به‌گونة ملموس با اين پديده رويارويي شخصي نداشته است، همة همت علمي خود را در جهت حل اين معضل به كار نبرده باشد (تنبلي و كاهلي كرده و يا در كنار آن به موضوعاتي با اهميت كمتر پرداخته باشد). لازم نيست رسانه همة مصاديق اين معضل را پوشش رسانه‌اي دهد؛ بلكه مي‌تواند با به تصوير كشيدن هنريِ اين معضل تنها در يك خانواده و نشان دادن تبعات آن (بررسي مصداقي يك نمونه) انگيزة محقق را در جهت توليد علم براي حل اين معضل صد چندان كند و به تعبير اسلامي او را به جهاد علمي در اين قلمرو فرابخواند. مثال ديگر را مي‌توان در قلمرو دانش مديريت مطرح كرد. يكي از نكاتي كه در حاشية سازمان‌دهي ديوان‌سالارانه و تقسيم كار تخصصي و جزئي در كارخانجات و سازمان‌ها مطرح مي‌شود (و حتي دانشجويان دوره‌هاي كارشناسي رشتة مديريت نيز آن را فرامي‌گيرند) اين است كه در اين‌گونه سازمان‌دهي، شأن كارمندان در حد ابزارهايي براي كسب اهداف سازماني فروكاسته، و ديگر شئون آنان (همچون احساسات، خلاقيت‌ها، كمال و رشد معنوي) ناديده گرفته مي‌شود. صرف وجود اين آگاهي در اذهان عالمان، انگيزه‌اي قوي براي حل اين مسئله نيست. به‌رغم اينكه سال‌هاست اين آگاهي حاصل شده، اين مشكل تا حد بسياري همچنان پابرجاست؛ چراكه آنان به‌صورت عيني و ملموس پيامدهاي منفي اين نوع سازمان‌دهي بر كاركنان را تجربه نكرده‌اند. رسانه‌هاي جمعي مي‌توانند اين پيامدهاي منفي را در قالب مستند و يا داستان براي نظريه‌پرداز رشتة مديريت ملموس كنند. بيان دراماتيك و داستاني زندگي يكي از افرادي كه در اين‌گونه سازمان‌ها از هويت انساني خويش فاصله گرفته‌اند (چنان‌كه در فيلم «عصر جديد»، چارلي‌چاپلين با زبان طنز به بخش‌هايي از آن اشاره مي‌كند؛ هرچند با رويكرد اسلامي مي‌توان انتقادهاي بسيار بنيادي‌تري نيز مطرح كرد)  ـ مي‌تواند اولاً مشكل را ژرف‌تر به پژوهشگر انتقال دهد. و ثانياً او را براي حل اين مشكل دغدغه‌مند كند. خلاصة اين سرفصل آن است كه رسانه‌ها مي‌توانند كاري كنند كه پژوهشگران علوم انساني به مثابه مسلمان دردمندي كه به دنبال مرهم‌گذاري بر دردهاي جامعة اسلامي است، با روحية جهادي به فعاليت علمي بپردازد، نه صرفاً با انگيزة كسب معيشت و وجاهت علمي.
    3ـ2ـ4. برجسته‌سازي رسانه‌اي نظريه‌پردازان و نظريه‌هاي علوم انساني اسلامي
    بنا بر نظرية مارپيچ سكوت، افراد (از جمله نظريه‌پردازان و پژوهشگران) اغلب از طرح نظريه و نگرشي كه موجب انزواي آنان در جامعه (و نيز جامعة علمي) شود مي‌پرهيزند. محققان از طريق رويارويي مستقيم با محافل علمي ـ دانشگاهي و نيز بهره جستن از رسانه‌هاي جمعي درمي‌يابند كه طرح چگونه نظرياتي موجبات انزواي آنان را در جامعه فراهم مي‌آورد. سيطرة علوم انساني غربي بر محافل دانشگاهي كشور و نيز پشتيباني گستردة رسانه‌هاي جهاني از اين جريان فكري، اين پيام را به پژوهشگران علوم انساني اسلامي مي‌دهد كه همفكران آنان در اقليت‌اند؛ لذا اگر نظريه‌هاي نوآورانة خود را ارائه دهند، در انزوا قرار خواهند گرفت. ازاين‌رو، آنان به سكوت و يا حداكثر طرح ديدگاه‌هاي خود در محيط‌هاي محدودِ همفكر گرايش مي‌يابند. اقدامي كه رسانه‌هاي وابسته به تفكر انقلاب اسلامي مي‌بايست براي شكستن اين مارپيچ تكرارشونده انجام دهند، بازنمايي رسانه‌اي و برجسته‌سازي نظريات و نظريه‌پردازان علوم انساني اسلامي است. البته اين بازنمايي لزوماً نمي‌بايست با رويكرد ترويجي و تبليغاتي باشد (هرچند در نظرياتي كه استحكام علمي‌شان يقيني است، مي‌توان از چنين رويكردي بهره برد)، بلكه يكي از مهم‌ترين راهبردها در اين زمينه مي‌تواند دامن زدن به فضاي گفت‌وگوها و مناظرات علمي باشد. چنين مناظرات علمي‌اي ـ علاوه بر ساير ثمرات- اين پيام ضمني را به مخاطب خواهند فرستاد كه اولاً جريان فكري معتقد به علوم انساني اسلامي به آن شدتي كه رسانه‌هاي متعلق به تفكر رقيب تصوير مي‌كنند در اقليت نيست؛ ثانياً طرح يك نظرية مبتني بر مباني اسلامي، نه‌تنها به انزوا نمي‌انجامد، كه مجال خودنمايي در برابر نظريه‌هاي حاكم در محيط‌هاي علمي را مي‌يابد؛ چراكه صرف شكل‌گيري فضاي سنجش و انتقاد نسبت به نظريه‌اي علمي، اين حس را به محقق مي‌دهد كه ديدگاه وي كانون توجه قرار گرفته و چنانچه اهتمام علمي بيشتري داشته باشد، پذيرش آن در جامعة علمي نيز ممكن است. برخي از قسمت‌هاي برنامة تلويزيوني «زاويه» از شبكة چهار، مصداقي در خور بيان از اين نوع سياست‌اند.
    4ـ1ـ4. تقويت چرخة تعاملي ميان علم و عمل
    از آنجاكه علم ديني در جهت حل مسائل فردي و اجتماعي مسلمانان توليد مي‌شود، گسترش و تعميق آن مستلزم به‌كارگيري آن در صحنة عمل است. به كار بستن نظريه‌اي علمي در سپهر عمل (البته پس از آنكه نظريه توانست صدق خود را به جامعة علمي بقبولاند) ممكن است نواقص، كاستي‌ها و حتي نادرستي آن را روشن سازد. لازم است اين بازخورد به جامعة علمي ارائه شود تا نسبت به اصلاح و يا طرد آن نظريه اقدام كند؛ چراكه نقدهاي وارد بر نظريات گذشتگان در درون جامعة علمي، آشكارشدن نقص‌هاي نظريات پيشين و به طور كلي ذخيرة معرفتي درون يك علم و تطوراتي كه يك دانش در مسير تلاش‌هاي عالمان گذشته داشته است، از جملة عوامل وجودي براي شكل‌گيري نظريه‌اي جديدند.  از سوي ديگر ممكن است كه نظرية مزبور افزون بر صدق نظري در قلمرو عمل نيز از كارآمدي برخوردار باشد كه دراين‌صورت علم ياد شده يكي از مسائل فرد يا جامعة ديني را حل مي‌كند و او را در مسير كمال خود گامي به پيش مي‌برد. با اين حركت، مسائل تازه‌اي در برابر فرد يا جامعه رخ مي‌نمايانند كه نيازمند كار فكري و پژوهش علمي‌اند. براين‌اساس مي‌توان گفت كه يكي از عوامل مؤثر بر توليد علم ديني، «مصرف علم ديني» توسط فرد و جامعة ديني است.  به منزلة مؤيد اين مدعا مي‌توان به آية مباركه «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت: 69) و نيز حديثِ «من عمل بما علم علمه اللّه ما لا يعلم» اشاره كرد. مقام معظم رهبري نيز يكي از علل عدم پيشرفت در برخي زمينه‌ها را بي‌توجهي به «عمل» مي‌دانند:
    وقتي علم را در وادي عمل و تجربه انداختيد، هم شكوفا مي‌شود و هم با گوشه‌هاي ناشناختة زيادي برخورد و آنها را كشف مي‌كند. «العلم يهتف بالعمل فان اجابه والا ارتحل عنه.  خيلي جملة عجيبي است؛ يعني علم عمل را صدا مي‌زند و به عمل مي‌گويد بيا. اگر عمل دنبال علم آمد، چه بهتر؛ اگر نيامد، علم هم مي‌رود. اينكه شما مي‌بينيد ما در خيلي از بخش‌هاي علمي پيشرفت نكرده‌ايم، به خاطر همين است. 
    افزون بر آثار يادشده، عمل به نظريات علوم انساني اسلامي توليدشده، براي محققان و پژوهشگران اين عرصه اثر انگيزشي بسيار مثبتي نيز خواهد داشت؛ چراكه آنان احساس «منشأ اثر بودن» مي‌كنند.  از سوي ديگر، عمل‌نكردن به اين علوم موجب بي‌رغبتي ديگران به علوم ديني و حتي اصل دين مي‌شود.  در حديثي از حضرت علي نيز چنين آمده است:
    «انما زَهَّد الناس في طلب العلم، كثْرَةَ ما يرون مِن قلَّةَ مَن عَمِلَ بما عَلِم»؛  آنچه موجب مي‌شود مردم در طلب علم راغب نباشند، اين است كه بسيار مي‌بينند كه عالم عامل و كسي كه به آنچه مي‌داند عمل كند، اندك است.
    رسانه‌هاي جمعي اين ظرفيت را دارند كه هم افراد را به عمل به علوم ديني توليدشده تشويق و ترغيب كنند و هم از سازمان‌ها و نهادهاي گوناگون حاكميتي، عمل به علوم انساني اسلامي توليدشده را بخواهند. توضيح بيشتر اينكه با توجه به اقتدار و مرجعيتي كه علوم انساني غربي يافته‌اند، به‌گونة طبيعي افراد و سازمان‌هاي گوناگون تمايل دارند براي حل مشكلاتشان به علوم مرسوم و نظريه‌هاي مشهور رجوع كنند. لذا سوق دادن آنها به‌كارگيري علوم انساني اسلامي علاوه بر آگاهي‌بخشي، نياز به حمايت و فشار افكار عمومي نيز دارد كه اين هدف مهم را رسانه‌ها مي‌توانند تحقق بخشند. براي نمونه، هرچند در زمينة بانك‌داري اسلامي راه‌ نرفتة طولاني و دشواري در برابر اقتصاددانان اسلامي وجود دارد، بسياري از نظرياتي كه آنان در راستاي حل بخشي از مشكلات نظام بانكي كشور ارائه كرده‌اند، مورد بي‌اعتنايي مديران و مسئولان بانكي قرار گرفته است؛ چراكه آنان دانش‌آموختة علوم انساني غربي‌اند.  چندي پيش، پخش چند برنامة تلويزيوني دربارة بي‌اعتنايي نظام بانكي كشور به بانك‌داري اسلامي، ربوي بودن برخي تعاملات بانك‌ها با مردم و پيامدهاي آن (همچون وضعيت نابسامان برخي كشاورزاني كه وام بانكي دريافت كرده بودند) بازتاب گسترده‌اي در جامعه (به ويژه در ميان مردم مذهبي‌تر) يافت؛ ازاين‌رو مسئولان بانكي به سبب فشار افكار عمومي و رسانه‌ها مجبور به پاسخ‌گويي شدند و پس از مدتي يكي از بانك‌هاي بزرگ كشور، اجراي دو طرح در زمينة بانك‌داري اسلامي را آغاز كرد. براين اساس اگر رسانه‌هاي متعلق به جبهة فرهنگي انقلاب اسلامي سياست «مطالبة عمل به علوم اسلامي» را در پيش گيرند، «نهضت مصرف علم ديني» را به راه خواهند انداخت كه مقدمه‌اي خواهد بود بر گسترش هرچه بيشتر «نهضت توليد علم ديني» در قلمروهاي گوناگون.
    5ـ2ـ4. ترويج خلاقيت
    هرچند تعاريف پرشماري از خلاقيت، به ويژه توسط روان‌شناسان ـ ارائه شده است، مي‌توان ويژگي‌هاي اصلي اين تعاريف را چنين برشمرد: توانايي مشاهدة اشيا به روش‌هاي جديد، يادگيري از راه تجربيات گذشته و دادن آنها به موقعيت‌هاي جديد، آميختن ايده‌هاي گوناگون به شيوه‌اي منحصربه‌فرد، تفكر در راستاي برداشتن موانع و خطوط نامتعارف، استفاده از ديدگاه‌هاي غيرمتداول براي حل مسائل، خلق و ابداع چيزي تازه و ابتكاري، و پيمودن مراحلي فراتر از اطلاعات داده‌شده.  ازآنجا كه يك نظرية علمي در جهت پاسخ به مسئله‌اي علمي طرح مي‌شود، لذا تفكر خلاق مي‌تواند از راه توليد ايده‌هاي خام، ابتكاري، گوناگون و غيرتكراري در راستاي حل مسايل، چرخ توليد علم را به حركت درآورد. ازاين‌رو، داشتن روحية خلاق را مي‌توان يكي از عوامل فردي مؤثر در راه توليد علم دانست.
    رسانه‌هاي جمعي اين امكان را دارند تا با بهره‌گيري از ابزارهاي رسانه‌اي و هنري، بر قدرت و شيوة تخيل و تفكر مخاطبان خود اثربگذارند و خلاقيت آنان را پرورش دهند. از سوي ديگر، رسانه‌اي شدن ايده‌هاي بديع و صاحبان آنها را مي‌توان تشويقي دانست كه به افزايش انگيزه‌ و جسارت ديگران در طرح نظرات نوآورانة خود مي‌انجامد. رهبر معظم انقلاب اسلامي نيز تقدير از نوآوران را عامل انگيزش ديگران به خلاقيت مي‌دانند:
    بايد توليد نظريه و فكر، تبديل به يك ارزش عمومي در حوزه و دانشگاه شود و
    در قلمروهاي گوناگون عقل نظري و عملي، از نظريه‌سازان تقدير به عمل آيد و به
    نوآوران جايزه داده شود و سخنانشان شنيده شود، تا ديگران نيز به خلاقيت و اجتهاد تشويق شوند. 
    بنابراين رسانه‌هاي گروهي گوناگون مي‌توانند به نسبت درجة اهميت و فراگير بودنشان، نقشي سودمند در فرهنگ‌سازي و نهادينه‌سازي خلاقيت و نوآوري در كشور داشته باشند. 
    نتيجه‌گيري
    توليد علوم انساني اسلامي، مستلزم فراهم‌آمدن زمينه‌هاي وجودي معرفتي و غيرمعرفتي پرشمار فردي و اجتماعي است. رسانه‌هاي جمعي مي‌توانند در فراهم آوردن هر دوي اين مقدمات، مؤثر باشند. اين امر مهم با در پيش گرفتن راهبردهايي همچون «بسط و نهادينه‌سازي جهان‌بيني اسلامي در جامعه»، «برجسته‌سازي مسائل واقعي جامعه‌ بر مبناي اهميت ديني آنها»، «آگاهي‌بخشي نسبت به هويت علم غربي و شكستن اقتدار آن»، «تقويت انگيزة حقيقت‌جويي از راه طرح مباحث اخلاقي»، «دغدغه‌مند ساختن محققان علوم انساني نسبت به آرمان‌هاي ديني»، «برجسته‌سازي رسانه‌اي نظريه‌پردازان و نظريه‌هاي علوم انساني اسلامي»، «تقويت چرخة تعاملي ميان علم و عمل» و «ترويج خلاقيت» تحقق مي‌يابد.

     
     

    References: 
    • پارسانيا، حميد و ديگران، بومي شدن علم، درآمدي بر آزادانديشي و نظريه‌پردازي در علوم ديني، دفتر اول مجموعه سخنراني، قم، مرکز مديريت حوزة علميه قم، 1383.
    • پارسانيا، حميد، علم و فلسفه، تهران، موسسه فرهنگي دانش و انديشة معاصر، 1379.
    • ـــــ ، نظريه و فرهنگ، مقالة منتشر نشده.
    • تميمي‌آمدي، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، قم دفتر تبليغات اسلامي، 1366.
    • جليلي، وحيد، «حاشيه‌اي بر توليد علم بي‌مصرف، سوره، ش 18، 1384.
    • جوادي‌آملي، عبدالله و ديگران، درآمدي بر آزادانديشي و نظريه‌پردازي در علوم ديني: دفتر اول، مجموعه سخنراني‌ها، قم، مرکز مديريت حوزة علميه قم، 1383.
    • جوادي‌آملي، عبدالله، شمس الوحي تبريزي، قم، اسرا، 1386.
    • خامنه‌‌اي، سيدعلي، بيانات مقام معظم رهبري در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري، 2/7/1388.
    • ـــــ ، بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با جمعي از بانوان نخبه، 1/3/90.
    • ـــــ ، روشناي علم: مروري بر بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي پيرامون دانش و توليد علم، تهران، انقلاب اسلامي، 1390.
    • خندان، علي‌اصغر، نظام فک ري و شيوه‌هاي کسب آن، سخنراني در جمع فعالان واحد فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه امام صادق، منتشر نشده، 1385.
    • دفلور، ملوين، دنيس، اورت. اي، شناخت ارتباطات جمعي، ترجمه: سيروس مرادي، تهران، دانشکده صداوسيما، 1383.
    • رحيم‌پور ازغدي، حسن، «مطهري با جاني آتش‌گرفته و سينه‌اي سوخته»، شاهدياران، دوره جديد شماره 5 و6، فروردين و ارديبهشت 1385.
    • زيباکلام، سعيد، «از چيستي علم به سوي چگونگي علم»، حوزه و دانشگاه، ش 34، بهار 1382.
    • سورين، ورنر و جميز تانکارد، نظريه‌هاي ارتباطات، ترجمه علي‌رضا دهقان، تهران، دانشگاه تهران، 1381.
    • سوزن‌چي، حسين، معنا، امکان و راه‌کارهاي تحقق علم ديني، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگي واجتماعي، 1389.
    • فياض، ابراهيم، تعامل دين، فرهنگ و ارتباطات، تهران، شرکت چاپ و نشر بين‌الملل، 1389.
    • ـــــ ، سخنراني پيرامون علوم انساني اسلامي: سلسله جلسات مقدمات مديريت اسلامي، واحد پژوهش و نشر بسيج دانشجويي دانشگاه امام صادق، منتشر نشده، 1386.
    • كليني، محمدبن يعقوب اصول كافي، ج 1، ص 32.
    • لاري، اسماور، و ديگران، ارتباط بين فرهنگ‌ها، ترجمه غلام‌رضا گياني، تهران، باز، 1379.
    • ليتل‌جان، استيفن، نظريه‌هاي ارتباطات، ترجمه سيدمرتضي نوربخش و سيداکبر ميرحسيني، تهران، جنگل، 1384.
    • محسنيان‌راد، مهدي، ارتباط شناسي: ارتباطات انساني(ميان‌فردي، گروهي، جمعي)، چ پنجم، تهران، سروش، 1382.
    • محمدنژاد، أيته، خلاقيت و راه‌هاي پرورش آن در دانش‌آموزان، مجموعه مقالات نخستين كنگره بين‌المللي نهضت توليد علم، جنبش نرم‌افزاري و آزادانديشي، فروردين1384، http: //www. bashgah. net/pages-21260. html
    • محمدي ري‌شهري، محمد ميزان الحكمه، ترجمه حميدرضا شيخي، ح 14005 و 14113.
    • مصباحي‌مقدم، غلام‌رضا، «انديشه‌هاي اقتصادي امام اجرايي نشد، شرق، 23/5/89.
    • مطهري، مرتضي، بيست گفتار، تهران، صدرا، 1358.
    • ـــــ ، ده‌گفتار، تهران، صدرا، 1361.
    • ـــــ ، مقدمه‏اي بر جهان‌بيني توحيدي، چ ششم، تهران، صدرا، 1372.
    • مک‌کوايل، دنيس، درآمدي بر نظرية ارتباطات جمعي، ترجمه پرويز اجلالي، تهران، دفتر مطالعات و توسعه رسانه‌ها، 1385.
    • موسوي، سيدعلي، تبيين راهبرد تمدن‌گرايي توحيدي در تاسيس علوم انساني اسلامي، چکيده مقالات همايش مباني فلسفي علوم انساني اسلامي، قم، موسسة آموزشي و پژوهشي امام‌خميني، 1389.
    • موسوي خميني، سيدروح الله، دانشگاه و دانشگاهيان از ديدگاه امام خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني، 1383.
    • ـــــ ، صحيفه امام، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني، 1384.
    • مهدي‌زاده، سيدمحمد، مطالعة تطبيقي نظرية کاشت و دريافت در ارتباطات، تهران، مرکز تحقيقات صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران، 1384.
    • نصيري، فهيمه، بررسي نقش رسانه‌ها در توسعه و ترويج فرهنگ نوآوري، خلاقيت و كارآفريني، مجموعه مقالات اولين كنفرانس بين المللي مديريت و نوآوري، 1389.
    • ويليامز، کوين، درک تئوري رسانه، ترجمه، رحيم قاسميان، تهران، ساقي، 1386.
    • ويندال، سون، سيگنايتزر، بنو، اولسون، جين، کاربرد نظريه‌هاي ارتباطات، ترجمه: علي‌رضا دهقان، چ دوم، تهران، جامعه‌شناسان، 1387.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خورشیدی، سعید.(1390) تأملی درباره بایسته‌های رسانه‌های ارتباط‌ جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 2(3)، 5-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سعید خورشیدی."تأملی درباره بایسته‌های رسانه‌های ارتباط‌ جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 2، 3، 1390، 5-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خورشیدی، سعید.(1390) 'تأملی درباره بایسته‌های رسانه‌های ارتباط‌ جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 2(3), pp. 5-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خورشیدی، سعید. تأملی درباره بایسته‌های رسانه‌های ارتباط‌ جمعی در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی. معرفت فرهنگی اجتماعی، 2, 1390؛ 2(3): 5-32