معرفت فرهنگی اجتماعی، سال چهاردهم، شماره اول، پیاپی 53، زمستان 1401، صفحات 95-116

    جایگاه نماد از منظر آموزه‌های اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علیرضا عباسی صدر / دانشجوی دکتری مدیریت مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / sadr598@chmail.ir
    ✍️ اکبر میرسپاه / دانشیار گروه فلسفه مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / mirsepah@qabas.net
    علی رضاییان / استاد گروه مدیریت دانشگاه شهید بهشتی / h.ali.rezaian@gmail.com
    محسن منطقی / دانشیار گروه مدیریت مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / manteghi@qabas.net
    چکیده: 
    فرهنگ یکی از مهم ترین، پیچیده ترین و پرابهام ترین پدیده های حیات اجتماعی انسان است. به منظور غلبه بر این پیچیدگی، مدیریت فرهنگ نیازمند نگاهی همه جانبه به لایه ها و ابعاد فرهنگ است. نماد به مثابه خارجی ترین لایه فرهنگ، به دلایل گوناگون معمولاً مورد توجه جدی مطالعات مدیریت فرهنگ ـ و به ویژه مطالعات اسلامی ـ قرار نمی گیرد. این مقاله با رویکردی «تحلیلی» و بررسی اسنادی آموزه های اسلامی و با تأکید بر کارکردهای گوناگون نماد، درصدد تبیین جایگاه مهم نماد در فرهنگ اسلامی است. با مطالعه متون دینی متوجه می شویم برخلاف تصور اولیه، نمادهای اسلامی در میان آموزه ها کثرتی فراگیر دارند. در آموزه های دینی بر التزام به نمادها دستور اکید داده شده و تعظیم نماد نشانه تقوا برشمرده شده است. با بهره گیری از این آموزه ها، التزام به نماد می تواند به مثابه یک ملاک مرزبندی بین خودی و غیرخودی قلمداد گردد. یکی از علل این موضوع کارکردهای متنوع نماد (مانند مشخص نمودن هدف، دسته بندی، بهبود درک و همبستگی) است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Status of the Symbol from the Perspective of Islamic Teachings
    Abstract: 
    Culture is one of the most important, complex and confusing phenomena of human social life. To overcome this complexity, culture management needs a comprehensive look at the layers and dimensions of culture. For various reasons, the symbol, as the outermost layer of culture, is usually not given serious attention in culture management studies - especially Islamic studies. Using an "analytical" approach and a documentary review of Islamic teachings and emphasizing the various functions of the symbol, this article tries to explain the importance of the symbol in Islamic culture. Studying religious texts, we realize that, contrary to the initial impression, Islamic symbols have an all-encompassing plurality among teachings. In religious teachings, adherence to symbols is strictly ordered and worshiping symbols is considered a sign of piety. Taking advantage of these teachings, commitment to the symbol can be considered as a demarcation criterion between insider and outsider. Various functions of the symbol (such as specifying the purpose, categorizing, improving understanding and correlation) are among the reasons for this issue.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    فرهنگ يکي از مهم‌ترين، پيچيده‌ترين و پرابهام‌ترين پديده‌هاي حيات اجتماعي انسان است. به‌تبع آن، مطالعات در حوزه مديريت فرهنگ نيز يکي از پيچيده‌ترين و پرچالش‌ترين حوزه‌هاي مطالعاتي علوم اجتماعي محسوب مي‌شود. در عين ‌حال يکي از دغدغه‌هاي مهم انديشمندان اين حوزه غلبه بر اين پيچيدگي به منظور حضوري فعال، مؤثر و کارآمد در روند تحولات فرهنگ است. هرگونه تأثير و دخالت آگاهانه و برنامه‌ريزي‌شده بر فرهنگ و به تعبير دیگر، مديريت فرهنگ بدون نگاهي همه‌جانبه به تمام مؤلفه‌ها و عناصر آن نوعي ساده‌انگاري است که احتمالاً به مقصود نخواهد رسيد.
    با نگاهي لايه‌وار به فرهنگ، معلوم می‌شود که «نماد» خارجي‌ترين و سطحي‌ترين لايه آن محسوب مي‌شود، اما در مطالعات مديريت فرهنگ سهم زيادي را به خود اختصاص نمي‌دهد. براي اين مسئله علل گوناگوني را مي‌توان تصور کرد: هيچ محققي دوست ندارد خودش و کارش کم‌اهميت جلوه کند، و شايد به جاي بحث درباره نماد، پرداختن به لايه‌هاي عميق و طرح مطالبي در باب مفروضات و ارزش‌ها، جاذبه بيشتري براي محققان داشته باشد.
    از سوي ديگر حرف زدن از نماد احتمالاً فرد را متهم به داشتن گرايش‌های نمادگرايي (Symbolism) خواهد کرد. نمادگرايي (سمبوليسم) اشاره به مکتب يا سبکي ادبي دارد که تأکيدش بر کنايه‌گويي است. این مکتب در اعتراض به آثار کلاسيک و قواعد خشک و سخت آن شکل گرفت و البته مباني فلسفي خاص خود را دارد (چدويک، 1375، ص 9-16). اين موضوع در تحقيقات با رويکرد اسلامي نيز وضعيتي بهتر از اين ندارد؛ زیرا:
    اول) ازيک‌سو اغراق‌هاي بيش از اندازه و افراطي نسبت به برخي مصاديق نمادهاي ديني از نماد تلقي‌ علامت‌گونه ارائه مي‌دهند. برای مثال ورود نگاه افراطي به رفتارهاي نمادين عزاداري براي حضرت سيدالشهداء با علامت‌انگاري برخي حرکات نمادين، رفتارهايي همچون قمه‌زني را رقم مي‌زند.
    دوم) از سوي ديگر نگاه‌هايي که بدون در نظر گرفتن وجه نمادينِ نمادهاي ديني، توجه به نمادها را در مسير شرک تعبير مي‌کنند، درحالي‌که نماد براي وجه نمادين‌اش، يعني دلالت، رساندن و به تصوير کشيدن معنايي وضع شده است و بدون در نظر گرفتن اين وجه، غرض از وضع نماد نقض مي‌گردد. برای مثال از داودبن ابي‌صالح نقل شده است: ابوايوب انصاري به‌خاطر بوسيدن، زيارت و تبرک جستن به قبر پيامبر اکرم که عملي نمادين محسوب مي‌شود، از سوي مروان حکم به شدت مؤاخذه شد که چرا به زيارت سنگ و چوب آمده‌اي؟ (اميني، 1417ق، ص 164).
    سوم) در کنار رويکردهاي مشفقانه، دينداراني که پرداختن به نماد را سطحي‌گري دانسته و تمحّض در مباحث عميق‌تر را ترجيح مي‌دهند نيز از جمله موانعي است که در مطالعه و تحقيق درباره فرهنگ و مديريت فرهنگ با رويکرد اسلامي بر موانع قبلي افزوده شده و با وجود برخي تحقيقات در اين زمينه، مطالعه در اين موضوع را دچار چالش مي‌کند. برطرف شدن اين خلأ مستلزم تبيين جايگاه و اهميت نماد است.
    برای تبيين جايگاه نماد مي‌توان راه‌هاي گوناگوني را در نظر گرفت؛ مثلاً مطالعه کارکردهاي جدي نماد در زيست اجتماعي انسان، یا بررسي تأثيرات آن در فرهنگ‌ها، جوامع و اقوام گوناگون. يکي از راه‌هاي اطمينان‌بخش به‌کارگيري آموزه‌هاي ديني و تکيه بر منبع نقلي وحياني در اين زمينه تبيين جايگاه نماد از منظر اين آموزه‌هاست.
    اين نوشتار در مواجهه با اين سؤال که «اهميت و جايگاه نماد از منظر آموزه‌هاي اسلامي، چگونه تبيين مي‌شود؟» درصدد است با بررسي منابع ديني و يافتن سرنخ‌هايي از مفهوم «نماد»، اهميت، جايگاه ويژه و کارکردهاي نمادهاي اسلامي را تبيين نمايد.
    1. پيشينة تحقيق
    پارسانيا در کتاب نماد و اسطوره به صورت خاص به بحث نماد پرداخته است. معناي گسترده‌اي در اين کتاب براي «نماد» اختيار شده و با نمادي که در اين تحقيق مدنظر است مشترک لفظي محسوب مي‌گردد. علاوه بر این به جايگاه و اهميت نماد از نگاه دين توجهی نشده است (پارسانيا، 1373).
    فولادي و حسن‌پور در بخشي از مقاله «نماد و نمادگرايي در زندگي بشر» به اهميت و جايگاه نماد اشاره نموده‌اند؛ ولي اين مسئله را از نگاه ديني بررسي نکرده‌اند (فولادي و حسن‌پور، 1394).
    جباري و فياضي در مقاله «نمادهاي اجتماعي شيعه در عصر حضور» مصاديقي را به‌عنوان نماد شيعه معرفي کرده¬اند. اين مقاله تفکيکي بين نمادهاي اسلامي و نمادهاي مسلمانان قایل نشده و بدون ارائه تحليلي درباره اهميت نماد از منظر دين، گزارشي تاريخي ارائه داده است (فياضي و جباري، 1390).
    ليام بِرک و همکارانش در کتاب نماد ابرقهرمان در ضمن بحث و بررسي برخي نمادهاي رسانه‌اي و بيان اهميت اين نمادها براي اصحاب رسانه، بر کارکردهايي از نماد، همچون هويت‌بخشي، بقا و ماندگاري تأکيد کرده¬اند. این کتاب صرفاً از منظر اهالي رسانه، روي نمادهاي رسانه‌اي و البته نوع ابرقهرمان آن تمرکز دارد و مشخصاً نگاه ديني نسبت به موضوع ندارد (بِرک و ديگران، 2019).
    عباسي ‌صدر و منطقي در مقاله «تبيين جايگاه نماد در فرهنگ سازماني با تكيه بر انديشه اسلامي» به منظور نمايان ساختن اهميت ويژه نماد با طرح آراء برخي از انديشمندان مسلمان درباره نماد، به اين موضوع پرداخته‌اند. اين مقاله از منظر آيات و روايات تبييني ارائه نکرده است (عباسي‌صدر و منطقي، 1395).
    2. روش
    اگرچه در تحقيقات کيفي نمي‌توان انتظار داشت که همانند تحقيقات کمّي همه مراحل به‌طور دقيق و کنترل‌شده طي شود، اما نبايد اين دست تحقيقات را بدون ضابطه هم تصور کرد. به صورت کلي براي تحقيق کيفي پنج مرحله در نظر گرفته مي‌شود: گردآوري و تدوين داده‌ها، واسازي، بازترکيب داده‌ها، تحليل و تفسير، نتيجه‌گيري (يين، 2011، ص 177).
    در اين مقاله با اتخاذ روش «اسنادي» براي جمع‌آوري داده‌ها، منابع ديني، اعم از متن قرآن کريم، روايات و آثار بزرگان ديني گردآوري و بررسي شده است. در پژوهش اسنادي برخلاف روشي مانند روش ميداني، داده‌ها مستقيم و توسط محقق و براي تحقيق مدنظر تهيه نشده است. در اين روش، داده‌ها به صورت اسنادي از پيش موجود است و محقق به تناسب و با معيار خاص تحقيق خود از آنها استفاده مي‌کند (ازکيا، 1389، ص 378).
    رسيدن به اين معيار خاص، مستلزم ارائه مفهوم‌شناسي دقيقي از «نماد» و البته رديابي اين مفهوم در اسناد مرتبط بود. بنابراين با مشخص نمودن منظور اين تحقيق از «نماد»، «شعائر» به‌عنوان واژه‌اي شناسايي شد که در اسناد ديني بتوان اين منظور را به کمک آن رديابي نمود. بر اين‌ اساس اسناد موجود بدون تهي شدن از معناي پيشين خويش، از منظر اين تحقيق قابليت استناد مي‌يابند. در اين مقطع و با مواجهه با حجم عظيمي از داده‌هاي قابل استناد، به منظور تلخيص داده‌ها، با بهره‌گيري از عناصر اصلي مفهوم «نماد» و دستيابي به ملاک مدنظر، برخي از مصاديق کثير نمادهاي ديني بررسي گردید (خاکي، 1378، ص 360).
    در مرحله تحليل و تفسير، داده‌ها از منظر خاص تحقيق توصيف شده و در جهت رسيدن به پاسخ سؤال تحقيق، تحليل شدند. بر اين ‌اساس روش تجزيه و تحليل در اين تحقيق روش «تحليلي ـ توصيفي» محسوب مي‌شود (حافظ‌نيا، 381، ص 62). در نهايت و مبتني بر تحليل ارائه‌شده، نتيجه‌گيري شده است.
    3. مفهوم‌شناسی «نماد»
    تقريبا اتفاق‌ نظر وجود دارد که نخستين کاربرد دقيقِ مفهوم «فرهنگ» به معناي مصطلح امروزي‌اش را ادوارد برانت تايلور (Edward Burnett Tylor)، انسان‌شناس انگليسي، در کتاب فرهنگ اوليه ارائه کرده است (آشوري، 1357، ص 28). اگرچه تعريف منسوب به وي را منابع گوناگون کمي متفاوت ذکر کرده‌اند (بشيريه، 1387، ص 2)، اما از نگاه تايلور «فرهنگ» به کليت پيچيده‌اي اطلاق مي‌گردد که مشتمل است بر: دانش‌ها، باورها، هنر، اخلاقيات، قوانين، آداب و رسوم، و تمام انواع ديگر توانايي‌ها و عاداتي که آدمي به‌عنوان عضو جامعه کسب کرده است (تايلور، 1920، ص 1).
    مي‌توان گفت: مجموع عناصر عيني و ذهني که در سازمان‌هاي اجتماعي جريان مي‌يابند و از نسلي به نسلي منتقل مي‌شوند، «ميراث اجتماعي» (Social Heritage) يا «ميراث فرهنگي» (Cultural Heritage) يا «فرهنگ» نام دارد (آگ‌برن و نيم‌كوف، 1380، ص 69).
    مجموعه باورها، ارزش‌ها و الگوهاي رفتاري هر جمع انساني يا يک جامعه، شاکله آن جمع يا آن جامعه يا به تعبيري بهتر، «فرهنگ» آن تلقي مي‌شود. براساس نظر شاين، فرهنگ در سه سطح قابل بررسي است: سطح مصنوعات و تجليات خارجي، سطح ارزش‌ها، و سطح زيربنايي و مباني (شاين، 2002، ص 26).

    شكل 1: سطوح فرهنگ از نظر شاين (شاين، 1383، ص50)
    همان‌گونه که در شکل (1) مي‌بينيم اين سطوح با هم در تعامل بوده و برهم‌ کنش دارند (شاين، 1383، ص 50). فرهنگ و اصطلاحات مربوط به آن داراي پيچيدگي‌های فراواني هستند (ويليامز، 1985، ص 87). نماد نيز به‌عنوان لايه خارجي فرهنگ پيچيدگي‌هاي خاص خود را دارد.
    نمودن (نُ، نِ يا نَ) اسم مصدر به معناي «نمود» است. «نماد» به معناي فاعل، يعني «ظاهرکننده» هم آمده است؛ نماينده و ظاهرکننده. نیز رجوع به نمادن داده شده که «نمادن» نمودن، نشان دادن، ظاهر کردن، نمايان گردانيدن، معنا شده است (دهخدا، 1377، ج 14، ص 22731). نمادن: نمودن، نشان دادن (معين، 1388، ج 4، ص 4809). «نمود» (نُ يا نِ) نيز اسم مصدر به معناي نمايش، ظهور، تجلي، اسم مصدر است از نمودن (دهخدا، 1377، ج 14، ص 22753).
    «نماد» به معناي «نمود»، نشان، سمبل، آنچه مظهر چيزي است و به معناي جهان هستي به‌کار مي‌رود. معناها و تعريف‌هايي که براي واژه «نماد»، مصدر (نمودن) و حاصل مصدر (نمود) آن بيان شده، با وجود تفاوت و اختلاف در تعبير، بيان‌کننده مفهوم واحدي هستند و يا به لوازم معنا اشاره دارند، و آن معناي واحد «ظهور و ارائه حقيقتي است که در قالب مصدر به صورت ظهورکردن و ارائه دادن» بيان مي‌شود (پارسانيا، 1373، ص 11ـ13).

    شكل 2: لايه‌هاي پيازي فرهنگ
    همان‌گونه که در شکل (2) مي‌بينيم، اگر لايه‌هاي فرهنگ را به صورت محاط بر لايه‌هاي زيرين در نظر بگيريم ـ همان تعبير لايه‌هاي پيازي هافستد ـ نماد آن لايه بيروني است؛ يعني فرهنگ که به صورت لايه‌لايه تصور شده، در دل خود و لايه‌هاي زيرين خود ـ به ترتيب ـ مباني، ارزش‌ها، ... را دارد، تا به خارجي‌ترين لايه، يعني نماد مي‌رسد (هافستد، 2010، ص 8). به تعبير ديگر «نماد» هر چيزي است که تجلي نوعي پيوند آگاهانه يا ناآگاهانه با نوعي مفهوم يا معناي گسترده‌تر باشد (هچ، 1389، ص 296).
    با لحاظ فرهنگ به‌عنوان مجموعه باورها، ارزش‌ها و الگوهاي رفتاري هر جمع انساني يا يک جامعه، «نماد هر پديده‌اي است که به نوعي با سطحي از فرهنگ پيوندي اعتباري دارد و آن بخش از فرهنگ را در يک نظام نمادين نمايندگي می‌کند».
    در اين تعريف، هر چيزي که بتواند اين نقش نمايندگي را ايفا کند نماد تلقي خواهد شد. اگر جمعي از انسان‌ها در مواجهه با يک شيء خارجي، يک کلام، يک حالت بدني، يک رنگ، يک فرد انساني، يک روز، يک علامت و نشانه، يک شخصيت داستاني و غیر آن درکي مشترک و مبتني بر يک قرارداد جمعي داشته باشند که اين درک مشترک فراتر از درک خود آن پديده باشد، آن پديده نماد تلقي مي‌شود. نشانه، اسطوره، استعاره، يک لوگو، يک برند و مانند آن نيز اگر اين خصوصيت را بيابند، نماد خواهند شد.
    پيرس درباره همه نشانه‌ها الگويي سه‌گانه ارائه نمود. با تکيه بر اين سه‌گانه، نشانه‌اي که رابطه دال و مدلول در آن مبتني بر همانندي و شباهت باشد «شمايل»، و نشانه‌اي که رابطه دال و مدلولش مبتني بر عقل و طبيعت باشد «نمايه»، و نشانه‌اي که رابطه دال و مدلولش مبتني بر وضع باشد «نماد» ناميده مي‌شود (دَنِسي، 2004، ص 27).
    نمادي که مدنظر اين تحقيق است مبتني بر وضع و قراردادي است که عموميت يافته است. بنابراين ـ مثلاً ـ پديده‌اي مانند رفتار، زماني در يک فرهنگ نماد تلقي مي‌شود که مبتني بر يک قرارداد، معنايي فرهنگي را نمايندگي کند.
    براين‌‌اساس جوهر فرهنگ را باورها و ارزش‌ها تشکيل مي‌دهند، و بقيه عناصر فروع آن محسوب مي‌شوند. اگرچه فرهنگ در عام‌ترين تعريفش، شامل مؤلفه‌هايي همچون باورها، ارزش‌ها، انگيزه‌ها، خط، زبان، هنر و مواريث ملي، ‌بومي و قومي مي‌شود، ولي دقت در اين عناصر نشان مي‌دهد که برخي از اين مؤلفه‌ها در طول برخي ديگر قرار داشته، در شکل‌دادن آنها نقشی اساسي ایفا مي‌کنند. بنيادي‌ترين بخش فرهنگ، نوع نگاه و درک افراد نسبت به هستي است که از آن به «هستي‌شناسي» يا «جهان‌بيني» تعبير مي‌شود.
    مباني هستي‌شناختي به ذهن افراد شکل مي‌دهد و در اين چارچوب است که ديگر حقايق و روابط آنها تفسير و فهم مي‌شوند. اين قالب فکري در مرحله بعد، نظام ارزشي و رفتاري متناسب با خود را پديد مي‌آورد که رفتارهاي اختياري انسان‌ها را هدايت مي‌کند و نظام‌هاي اخلاقي، حقوقي، و سياسي جامعه را شکل مي‌دهد. ارزش‌ها از سوي ديگر، انگيزه‌هاي مناسب را در افراد ايجاد و تقويت کرده، ظهور رفتارهاي هماهنگ با باورها و ارزش‌ها را موجب مي‌شوند. باورها‌، ارزش‌ها، و انگيزه‌ها به‌مثابه سه رکن فرهنگ، تجلي‌شان در قالب نمادها، بخش‌هايي ديگر از فرهنگ را به‌وجود مي‌آورند.
    زبان، خط، هنر، و برخي آداب و رسوم نمادين در فرهنگ‌هاي گوناگون، بازتاب همان زيربناهاي اصلي فرهنگي‌اند که باورها و ارزش‌ها را قابل ارائه و قابل تبادل ساخته، موجب تفاهم ميان افراد مي‌شوند؛ همان‌گونه که در ابعاد گوناگون زندگي ‌(ازجمله معنويات و ارتباط با خدا، رفتارهاي شخصي، روابط خانوادگي، تعاملات اجتماعي، و رفتار با محيط‌زيست) تأثير مي‌گذارند و بدين‌سان ساير مظاهر فرهنگي را سامان مي‌بخشند.
    ازاين‌روست که تمايز فرهنگ‌ها عمدتاً در تفاوت‌هاي جوامع در زيرساخت‌هاي فکري و ارزشي آنها نهفته است. به همين علت است که تحول در باورها و ارزش‌هاي يک جامعه مي‌تواند ساير اجزای فرهنگ آن را تحت تأثير قرار دهد (مصباح يزدي، 1392، ص 18ـ20).
    نماد در ادبيات، فلسفه زبان، انسان‌شناسي، انسان‌شناسي فلسفي، روان‌شناسي، عرفان، مکاتب گوناگون و متعدد جامعه‌شناسي، مطالعات فرهنگي، مردم‌شناسي، فلسفه، ارتباطات، رسانه و مانند آن مورد بحث قرار گرفته است.
    با تعريفي که از «نماد» ارائه کرديم، بايد توجه داشته باشيم که با وجود تشابهاتي در همه اين استعمال‌ها، گاهي ما با يک مشترک لفظي مواجهيم؛ مثلاً در برخي رشته‌ها، مانند پزشکي يا روان‌پزشکي منظور از «نماد» علامت يک عارضه، بيماري يا اختلال است. در اين نگاه ديگر خبري از فهم عمومي نسبت به يک رابطه قراردادي و اعتباري نيست. نماد در اينجا تنها علامتي است که ـ برای مثال ـ يک پزشک به‌عنوان یک متخصص با ديدن آن ادعا مي‌کند به صورت طبيعي پديد آمده و نشانه فلان عارضه، درد، رنج، اختلال، عقده و غیر آن است (روسيلون، 2011، ص 13-26).
    4. واژه‌شناسی نماد در متون ديني
    در ادبيات ديني (شامل متن مصحف شريف، روايات و نوشته‌هاي بزرگان دين) لغت و اصطلاحي را نمي‌توان دقيقاً مترادف يگانه‌اي براي «نماد» قلمداد کرد. اما با توجه به مفهوم مدنظرمان از «نماد» کليدواژه‌هايي يافت مي‌شوند که احتمال داده شود با مفهوم این واژه قرابت داشته باشند.
    1ـ4. سنت
    در آموزه‌هاي ديني عمدتاً دو منظور از اين کليدواژه فهمیده مي‌شود: با توجه به تعريف «نماد»، «سنت» به معناي سخن، رفتار و تقرير معصوم (طباطبائی، 1416 ق، ص 13) قطعاً خارج از بحث است. درباره سنت‌هاي الهي، در آيات قرآن که به نوعي وراي خودش به صفاتي از صفات الهي اشاره دارند ـ هرچند تشابهاتي مي‌توان يافت ـ اما مفهوم کاملاً متفاوتي دارد. اگرچه ـ مثلاً ـ در قرآن لفظ «سنت» درباره نزول فلان عذاب براي فلان قوم فاسق به‌کار رفته است، به استناد اينکه هيچ‌يک از افعال الهي عبث نيست، وراي رويداد ظاهري، معنايي نهفته را دنبال مي‌کنيم (مصباح يزدي، 1388، ص 409). اما اگرچه سنت به اين معنا حامل معنايي وراي خويش است، ذاتاً نماد ـ به معنايي که مدنظر اين تحقيق است ـ تلقي نمي‌شود.
    2ـ4. علامت
    در آية شريفة «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ» (نحل: 16)، «علامت» معناي نشانه دارد و اگرچه به معناي چيزي است که بر چيزي ديگر دلالت مي‌کند، اما منظور دلالتي نشانه‌اي و علامت‌گونه است، نه نمادين. البته در لسان روايات «علامت» معناي نزديک به معناي مدنظر ما را دارد. رواياتي درصدد بيان ويژگي‌ها، اعم از ويژگي‌هاي جوارحي يا جوانحي هستند.
    برای نمونه رواياتي با عنوان «علامت»، نشانه‌هايي براي مؤمنان ذکر کرده‌اند؛ مثلاً «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ: ...الْوَرَعُ فِي الْخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِي الْقِلَّةِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ (صدوق، 1362، ص 269).
    در روايتي ديگر داريم: «علامات المؤمن خمس: صلاة الاحدی و خمسين و زيارة الاربعين و التختم في اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم» (حرعاملي، 2003، ج 14، ص 478؛ مجلسي، 1992، ج 98، ص 106).
    3ـ4. شعائر
    در قرآن برخی پديده‌ها به سبب آنکه با واسطه تشريع، دلالتي وراي معناي خود دارند، «شعائر» خوانده شده‌اند. نزديک‌ترين واژه به معناي نماد نيز همين است. برای نمونه:
    الف) پديده‌اي فيزيکي، مانند کوه صفا ومروه: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» (بقره: 158)؛
    ب) پديده‌اي وضعي، مانند احکام الهي: «إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ» (مائده: 1و2)؛
    ج) شتران قربانى در حج، «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ‌« (حج: 36)؛
    د) مناسک حج که مجموعه‌اي از پديده‌هاي رفتاري و کلامي است: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ... ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (حج: 27ـ32).
    براساس اين واژه‌شناسي دو واژه «علامت» و «شعائر» به معناي نماد نزديک هستند. اما چون براي «شعائر» به سبب صراحت بيشتري که بر جنبه نمادين دارد، قرابت بيشتري با معناي نماد احساس مي‌شود و البته شمولي که معناي شعائر دارد ـ به‌گونه‌اي‌که موارد مربوط به «علامت» را نيز دربر مي‌گيرد ـ مسير بحث با تکيه بر شعائر دنبال خواهد شد. پس «شعائر» نزديک‌ترين کليدواژه‌اي است که در ادبيات ديني براي نماد يافت مي‌شود. به استناد نگاه برخي اسلام‌شناسان:
    آن سلسله تعليماتى كه حكمت و فلسفه وضع آنها اين است كه معرف منش اسلامى فرد يا جمع باشد و خاصيتش زنده نگه داشتن روح دينى فرد يا اجتماع باشد شعائرند. هرکدام از شعائر متضمن نوعى اعلام وابستگى است (مطهري، 1377، ج 6، ص 44).
    اين برداشت از شعائر، نه عيناً، اما بسيار به تعريف مدنظر از «نماد» در اين تحقيق نزديک است. در اين نگاه مواردي همچون سلام کردن، «بسم‌ الله»، صلوات، و همه پديده‌هاي ديني که به نوعي متضمن معنايي وراي خود باشند، شعائرالله محسوب مي‌شوند (همان، ص 38).

    شكل 3: مدل پويايي‌هاي فرهنگي هچ
    5. کارکردهاي نماد
    ماري جو هچ با انتقاد از کم‌اهميت جلوه داده شدن نماد در نظريه شاين (شکل 1)، الگوی «پويايي‌هاي فرهنگی» خود را ارائه نمود. این الگو فرهنگ را به‌مثابه فرايندي به‌شمار می‌آورد که از طريق آن نمادها در بستر ارزش‌ها و مفروضات بنيادي خلق مي‌شوند. همچنين نحوه حفظ و تفسير مفروضات و ارزش‌ها از طريق به‌کارگيري و تفسير نمادها را تبيين مي‌نمايد (هچ، 1389، ص 479).
    بنابراين در نگاه هچ، به تأثير نمادها بر لايه‌هاي بنيادي فرهنگ نیز توجه شده است. پس تأثيري که التزام يا عدم التزام به نماد، کيفيت التزام به نماد، سطح گستردگي آن در جامعه و مانند آن در فهم، تفسير، بازتفسير، بازتوليد مفروضات بنيادي فرهنگ مي‌گذارد، يکي از کارکردهاي اساسي نماد است. يکي ديگر از کارکردهاي آن تجلي‌بخشي به مفروضات بنيادي است.
    برای مثال، نماد شدن برخي افراد، رويدادها و اشيای مرتبط با هشت سال دفاع مقدس مبتني بر مفروضات بنيادیني است که در فرهنگ شيعي نسبت به ايثار، جهاد و شهادت وجود داشته و در فهم، تفسير، بازتفسير و بازتوليد اين مفروضات براي شيعه دوران معاصر بسيار تأثيرگذار بوده ‌است. يا ـ مثلاً ـ وقتي از نماد شدن شهيد محسن حججي سخن به ميان مي‌آيد، مي‌توانيم به خوبي او و حرکت او را تجلي‌بخش عظيمي از معارف و مفروضات بنيادين شيعه به حساب آوريم.
    علاوه بر اين برخي انديشمندان براي نماد کارکردهاي ديگري نيز برشمرده‌اند؛ از جمله:
    ـ سر و سامان دادن به دنياي اجتماعي با طبقه‌بندي اجزا و عناصر آن؛
    ـ بهبود توانايي درک انسان نسبت به محيط؛
    ـ بهبود توانايي انديشيدن؛
    ـ بهبود توانايي حل مسئله؛
    ـ ايجاد امکان فرازماني، فرامکاني، فراشخصي بودن؛
    ـ ايجاد امکان تخيل امور مابعدالطبيعه؛
    ـ و از همه مهم‌تر، نمادها نمي‌گذارند انسان اسير محيطش شود. انسان‌ها از اين طريق مي‌توانند به جاي منفعل بودن فعال گردند (ريتزر، 1374، ص 286).
    همچنين شهيد مطهري برخي کارکردهاي شعائر را اين‌گونه بيان مي‌کند:
    ـ احيا و جلوگيرى از فراموش شدن مفاهيم ذی‌‌ربط؛
    ـ جهت‌دهي و مشخص کردن هدف؛
    ـ اعلام وابستگي به يک گروه، تفکر و مانند آن؛
    ـ ارزش تبليغي (مطهري، 1377، ج 6، ص 44ـ49).
    برخي از کارکردهاي مذکور را بهتر است مختص برخي از انواع نماد (مثلاً نمادهاي کلامي) بدانیم که در دیگر انواع وجود ندارد. تفکيک و دسته‌بندي و احصای دقيق اين انواع خارج از حوصله بحث حاضر است. بنابراين براي استفاده در اين تحقيق، به صورت کلي، مي‌توان نکات ذیل را به‌عنوان کارکردهاي مشترک همه آنچه به‌عنوان نماد شناخته مي‌شود در نظر داشت:
    ـ فهم، تفسير، بازتفسير، بازتوليد مفروضات بنيادي فرهنگ؛
    ـ تجلي‌بخشي به مفروضات بنيادي؛
    ـ سروسامان دادن به دنياي اجتماعي با طبقه‌بندي اجزا و عناصر آن؛
    ـ فعال گردیدن انسان‌ها به جاي منفعل بودن؛
    ـ جهت‌دهي و مشخص کردن هدف.
    6. مصاديقي از نمادهاي اسلامي
    براساس واژه‌شناسي «نماد» در آموزه‌هاي ديني روشن شد که نزديک‌ترين واژه در متون ديني «شعائر» است که در قالب «شعائر الله» در قرآن کريم به‌کار رفته است. با تکيه بر کلام بزرگان دين و توسعه مفهومي که براي اين واژه قائل شده‌اند، سلسله تعليماتى كه حكمت و فلسفه وضع آنها اين است كه معرف منش اسلامى فرد يا جمع بوده و خاصيتشان زنده نگه داشتن روح دينى فرد يا اجتماع باشد، شعائرند (مطهري، 1377، ج 6، ص 44).
    مصاديق بسياري از پديده‌هاي فيزيکي، رفتاري و کلامي را در اين بخش مي‌توان مطرح نمود، و چون عملاً بررسي مجزاي هریک ممکن نخواهد بود، برخي از مصاديق نمادهاي اسلامي بررسی مي‌شود:
    1ـ6. قبله
    قبله از دو بعد قابل بررسي است:
    1ـ1ـ6. بعد رفتاري (رو به قبله بودن)
    در آموزه‌هاي اسلامي رو به قبله بودن يا نبودن، از اهميت خاصي برخوردار است. گاهی رو به قبله بودن واجب يا مستحب و گاهی حرام يا مکروه است (موسوي خميني، 1366، ص 21؛ يزدي، 1422ق، ص 291). در کارهاي داراي ارزش و احترام، رو به قبله بودن توصيه شده و به‌عکس، در کارهای فاقد ارزش و احترام، توصيه به رو به قبله ـ يا حتي پشت به قبله ـ نبودن شده است. حتي در مسائل جزئي، توصيه‌هايي درباره رعايت اين نماد رفتاري شده است. برای مثال در برخي روايات از انداختن آب دهان به سوى قبله نهي شده است (ديلمي، 1376، ص 311؛ صدوق، 1404ق، ج 1، ص 277). رعايت اين نکات کاملاً بي‌معناست، اگر جنبه‌اي نمادين برايش در نظر نگيريم.
    شهيد مطهري در اين‌‌باره مي‌نويسد:
    ... مي‌گويند: طواف گرد يك خانه سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقايايى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است؛ اسلام هم نتوانست توحيد خالص بياورد، والا مى‏بايست حج را به‌طور كلى منسوخ كند! حج به‏طوركلى از بقاياى شرك است كه در اسلام باقى مانده است! (مطهري، 1377، ج 6، ص 543).
    اين‌گونه ترديدها ناشي از همان غفلت نسبت به جنبه نمادين يک نماد است.
    2ـ1ـ6. بعد فيزيکي (نفس خانه کعبه يا بيت‌المقدس)
    مصداق کنونی قبله ـ با اهميتي که بيان شد ـ «کعبه» است. در ارزش و اهميت کعبه نيز در آموزه‌ها نمونه‌های زيادي يافت مي‌شود. در قرآن کريم آمده است: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً...» (بقره: 125)؛ و زمانى كه ما اين خانه (كعبه معظمه) را مرجع مردم و جايگاه امن و امان قرار داديم.
    اگر جنبه نمادين را در نظر نگيريم و اين مرجعيت کعبه را مختص ذاتش بدانيم نظر برخي سلفي‌ها راجع به شرک بودن احترام به کعبه را تأييد کرده‌ايم. اين جنبه نمادين از آیه ذیل به روشني قابل برداشت است: «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَ مَاجَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ مَاكَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤوفٌ رَحِيمٌ» (بقره: 143).
    اين آيه که در مقام بحث تشريع حج است (طباطبائي، 1378، ج 1، ص 424)، تصريح دارد: تعيين و تشريع کعبه به‌عنوان قبله (و تغيير قبله از بيت‌المقدس) انجام نشده است، مگر براي اينکه معلوم شود چه کساني از رسول اكرم تبعيت مي‌کنند. از «ال» بر سر «القبله» و تأکيدي که «الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا» ايجاد مي‌کند، مشخص است که پديده‌ای فيزيکي‌ که قبله قرار گرفته، مدنظر است. از لفظ «جعلنا» استفاده مي‌کنيم که به واسطه وضع شارع، کعبه اين اهميت را يافته است؛ يعني توجه به اين پديده فيزيکي جنبه نمادين دارد.
    کارکردهايي که براي نماد قبله از اين آيه استفاده مي‌شود، جهت‌دهي و مشخص کردن هدف و همچنين طبقه‌بندي افراد و گروه‌هاست.
    2ـ6. حج
    «حج» يکي از مراسم و عبادات سراسر نماد است. نمادهاي فيزيکي همچون خود خانه کعبه، که در منابع بر احترام و جايگاه آنها تأکيد شده؛ نمادهاي رفتاري همچون طواف، سعي، حلق و غیر آن؛ نمادهاي کلامي مانند گفتن «لبيک...» و خواندن سورة «قدر» هنگام طواف، تکبير گفتن در هنگام رمي جمره و جز آن، همه نمادهايي هستند که در نهايت بندگي بنده را اعلان مي‌کنند و اگر اين معاني را از آنها بگيريم پديده‌ها و افعال و رفتارهايي بيهوده تلقي خواهند شد.
    خداوند در قرآن مراسم حج را يکي از «شعائر الله» برشمرده و البته در ادامه، بر تعظيم و احترام شعائر اسلامي تأکيد مي‌کند: «ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (حج: 32)؛ اين (برنامه حج) است، و هر كس شعائر الهي را بزرگ شمارد (گرامي بدارد) بى‏ترديد (تعظيم شعائر الهى) نشئت يافته از تقواى دل‏هاست.
    نه‌تنها خداوند به بزرگداشت اين نماد دستور داده، بلکه حاکم جامعه را ملزم کرده است براي اقامه اين نماد، اعلان عمومي کند: «وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ» (حج: 27)، و حتي مقدمات کار را ـ تا حد آماده و پاکيزه کردن ـ فراهم سازد: «وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ» (حج: 26) و افراد جامعه را ملزم کرده است با هر سطح امکانات و از هر جايي به اين کار اقدام کنند: «... يأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلي کُلِّ ضامِرٍ يأْتينَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَميقٍ» (حج: 27) و ترک آن مايه کفر دانسته شده است (مجلسي، 1992، ج 65، ص 294) که پرده از اهميت والاي اين نماد برمي‌دارد.
    بر اين نکته تأکيد مي‌شود که اگرچه مدعي نيستيم علت وجوب حج جنبه نمادين آن است، اما همان‌گونه که گفته شد، نمي‌توان و نبايد حج را بدون در نظر گرفتن جنبه نمادين اجزا، اعمال و پديده‌هاي دخيل در آن تصور کرد.
    کارکردهاي متعدد نماد را مي‌توانيم در حج دنبال کنيم:
    ـ در آيه 32 سورة «حج» التزام و بزرگداشت نمادهاي حج نشئت‌گرفته از تقوا معرفي شده است؛ يعني نشان مي‌دهد ملتزم به اين نمادها متقي است و اين همان کارکرد تجلي‌بخشي به لايه‌هاي دروني فرهنگ است.
    ـ تحليل اجتماعي اين تجلي‌بخشي کارکرد اعلان و تبليغ اين نماد را نيز نشان مي‌دهد. اگر همه مسلمانان خود را ملتزم به بزرگداشت اين نماد بدانند، مفاهيم مربوط به حج در جامعه تبليغ مي‌شود.
    ـ همچنين افراد مؤمن و متقي با برچسب التزام اين نماد، مؤمنان ديگر را در جامعه مي‌يابند. بدين‌سان درک افراد نسبت به جامعه و محيطشان بهبود يافته، کارکرد ايجاد همبستگي افراد يک گروه و طبقه‌بندي افراد جامعه محقق مي‌شود.
    ـ در آيه 28 سورة «حج»، پس از دستور به اقامه حج مي‌فرمايد: «... لِيشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ». لام بر سر «يشهدوا» چه تعليل باشد و چه غايت، نشان مي‌دهد که براي اقامه اين نماد و التزام به آن منافعي پيش‌بيني شده است. از اطلاق «منافع»، هم منافع دنيوي برداشت مي‌شود و هم مادي.
    علامه طباطبائي پس از بهره بردن از اين اطلاق، مي‌نویسد: وقتي همه مسلمانان از اقوام گوناگون و رنگ‌ها و سنن متفاوت گرد هم مي‌آيند و مي‌بينند همه معبود واحد داشته، بر کلمه واحدة حق گرد آمده‌اند و وجهه همه کعبه است اين اتحاد روحى آنها به اتحاد جسمى و آن وحدت کلمه، ايشان را به تشابه در عمل مى‌کشاند. به سبب غلبه فضاي معنويت حاکم بر اين تعاملات، خوبي‌هاي يکديگر را ياد گرفته، همچنين به کمک هم مي‌شتابند. در نتيجه جوامع کوچک در حکم يک جامعه بزرگ شده و نيروهاي جزئي به نيرويي عظيم تبديل مي‌گردد که هيچ دشمني حريف آن نخواهد شد.
    ايشان اضافه مي‌کند: علاوه بر اين منافع مادي، برترين منافع اخروى هم تحقق مي‌يابد که همان وجود انواع تقرب‌ها به سوى خداست؛ تقربى که عبوديت آدمى را مجسم سازد و اثرش ‌در عمل و گفتار آدمى هويدا مي‌گردد (طباطبائي، 1378، ج 14، ص 521).
    ـ براين‌‌اساس چرايي دستور به اعلان حج نيز روشن‌تر مي‌شود. مردمي که به دعوت براي زيارت بيايند و منافع دنيوي و اخروي را ببينند به حج و خانه خدا علاقه‌مند مي‌شوند؛ زیرا انسان منفعت را دوست دارد (طباطبائي، 1371، ج 14، ص 370).
    3ـ6. صفا و مروه
    چون مشرکان در دو طرف صفا و مروه بت‌هايي را مي‌گذاشتند و بين آن دو سعي مي‌کردند، ذهنيتي وجود داشت که سعي را بدعت مشرکان مي‌دانست. اما خداوند صفا و مروه و به‌تبع آن سعي را نمادي اسلامي معرفي کرده است؛ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ...» و مي‌فرمايد: «... فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما...» (بقره: 158).
    از عامر شعبى روايت شده است كه گفت: در صفا بتى نصب شده بود به نام «اساف»، و در مروه هم بتى به نام «نائله». مردم دوران جاهليت وقتى پيرامون كعبه طواف مى‏كردند، مى‏آمدند بين اين دو بت سعى مى‏كردند و دست به آنها مي‌كشيدند. پس همين كه رسول خدا وارد مكه شد، مردم عرضه داشتند: يا رسول‌الله، مشركان كه بين صفا و مروه سعى مى‏كنند، به خاطر اساف و نائله‏شان است، نه اينكه سعى ميانه صفا و مروه خود از شعائر باشد. در پاسخ اين حرف، آيه «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ» نازل شد و فهماند كه خداى تعالى اين دو مكان را از شعائر خود قرار داده است (طباطبائي، 1371، ج 1، ص 387).
    بنابراين هم خود صفا و مروه و هم سعي بين آن دو به واسطه معنايي که واجد آن شدند، نمادهايي اسلامي محسوب مي‌شوند. «سعي» وقتي نماد مشرکان بود حرام بود، ولی اکنون واجب است. جالب اينکه بعد از نماديت يافتن سعي، برخي براي شيطنت بت‌ها را برگرداندند، اما حکم سعي پابرجا ماند (عياشي، 1380ق، ج 1، ص 72).
    4ـ6. پوشش و لباس
    در مفهوم «نماد» روشن شد که يکي از مصاديق بارز نماد نوع پوشش است. روايات بسياري راجع به نوع پوشش داريم که در مطالعات مربوط به سبک زندگي (life style) مدنظر محققان قرار مي‌گيرد. ما در اينجا بعد نمادين آن را بررسي مي‌کنيم.
    براساس فرمايش امام صادق که فرمودند: «فَخَيْرُ لِبَاسِ كُلِّ زَمَانٍ لِبَاسُ أَهْلِه‏» (کليني، 1365، ج 1، ص 412)؛ بهترين پوشش هر عصرى لباس مردم همان زمان است، اما در عين ‌حال نسبت به تشبه به اقوام روايت «من تشبه بقوم فهو منهم‏» (مجلسي، 1992، ج 107، ص 107) و همچنين نسبت به تشبه به غيرخودي‌ها «ليس منّا من تشبّه بغيرنا» (پاينده، 1382، ص 663) را داريم. چون «تشبه» در روايات مذکور به صورت مطلق آمده است، شامل باطن (افکار، عقايد، ارزش‌ها و جز آن) و ظاهر (پوشش، گفتار، نوع کلام و غیر آن) مي‌شود. تأکيد ما در اينجا بر نوع پوشش است. بنابراين اگرچه داشتن پوشش مردم هر عصری توصيه شده، اما در پوشش و نوع ظاهر نيز اجازه تشبه به غيرمؤمنان را نداريم.
    از امام صادق نقل شده است: كودكى را نزد پيامبر اكرم آوردند تا برايش دعا كنند. موهاى دور سرش را كاملاً نسترده بودند، بلكه مقدارى را زده بودند و مقدارى مانده بود؛ «وَ لَهُ قَنَازِعُ». پيامبر اكرم از دعا خوددارى کردند و دستور دادند ابتدا سرش را بتراشند. «فَأَبَى أَنْ يَدْعُوَ لَهُ وَ أَمَرَ بِحَلْقِ رَأْسِه‏». ظاهراً «قزع» به اين معناست که موهاي سر را غير از بالا و وسط سر بتراشند (کليني، 1365، ج 6، ص 40).
    پيامبر اکرم که «رحمة‌ للعالمين» بودند و آية شريفة «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبياء: 107) در وصف ايشان نازل شده و کسي هستند که براي دشمنان خويش نيز خيرخواهي و بلکه دعا مي‌کردند؛ چرا از دعا براي يک کودک خودداري کردند؟ در این زمینه احتمالاتي به ذهن مي‌رسد:
    ـ سليقه شخصي ايشان؛ نمي‌توانيم بپذيريم؛ زیرا خداوند می‌فرماید: «وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى» (نجم: 3).
    ـ متوجه بيماري و عارضه‌اي شدند؛ با توجه به رواياتي که از سيره حضرات معصوم درباره همنشيني با بيماران و دلجويي از ايشان داریم، اين احتمال هم مردود است. علاوه بر آن در روايت هم اشاره‌ به چنين مطلبي نداریم.
    ـ بعد نمادين نوع آرايش؛ ظاهراً نمي‌توان احتمالي جز اين را پذيرفت؛ چنان‌که راوي هم همين مطلب را متوجه شده و روي همين مطلب دست گذاشته است. منوط شدن دعا به نوع آرايش موي سر اهميت نماد در نگاه اسلامي را مي‌رساند.
    متون ديگري نيز هستند که تصريح بيشتري به جنبه معنا در نوع آرايش دارند؛ مثلاً روايت «اخفوا الشوارب و اعفوا اللحى و لاتشبّهوا باليهود» (طبرسي، 1380، ص 69) مبناي دستور بر نوع آرايش خاص را عدم تشبه به يهود بيان مي‌کند؛ يعني عدم تشبه به يهود به‌عنوان ملاک بيان شده است. به تعبير دیگر می‌خواهد بفرماید: با اين سبک آرايش نشان دهيد که از چه گروهي نيستيد.
    7. نگاه تحليلي
    در اين نوشتار به دنبال ارائه نگاهي عميق‌تر نسبت به نمادها در فرهنگ اسلامي با هدف تبيين اهميت و جايگاه ويژه نماد در معارف اسلامي هستيم. بدين‌منظور با روشن کردن منظورمان از «فرهنگ» و «نماد»، مصاديقي از نمادهاي اسلامي را بررسی کردیم. خلاصه کارکردهاي اين نمادها در جدول ذیل نمايش داده شده است. به اقتضاي اين تحقيق و رعايت اختصار، امکان مطالعه برخي از نمادهاي اسلامي وجود داشت. اما شرح داده شد که وجه نمادين هریک از اين نمادها مدنظر است و بنابراين داشتن وجه نمادين به‌مثابه يک ملاک، امکان تعمیم به دیگر مصاديق نيز خواهد داشت. با فهمي که از واژه‌شناسي «شعائر» ارائه شد، مصاديق نماد اسلامي بسيار است. بنابراين در اولين گام، فرضيه تحقيق نسبت به جايگاه ويژه نماد در نگاه اسلامي، تقويت مي‌شود و مي‌توان از کثرت نمادها به نفع اثبات فرضيه تحقيق بهره برد.
    شايد اين فکر به ذهن خطور کند که چه‌بسا اين کثرت توان اثبات فرضيه را نداشته باشد. بدين‌منظور دستور شارع به التزام به نمادها مطالعه و بررسی شد تا اين ترديد برطرف گردد. در گام بعدي با بهره‌گيري از قرآن کريم روشن مي‌شود که اين التزام و توجه به نمادهاي اسلامي نشانه تقواي الهي است. در نهايت براي بهتر نشان دادن جايگاه اين التزام، به اجمال به رواياتي اشاره مي‌شود که ملاک‌هايي براي مرزبندي بين خودي و غيرخودي‌ها مشخص مي‌کنند. جالب توجه است يکي از ملاک‌هاي مهم، التزام به نمادهاي اسلامي است.
    جدول 1: نمادهای اسلامی و کارکرد آنها
    نماد    کارکرد
    قبله    معلوم شدن دسته تبعيت‌کننده
        جهت‌دهي و مشخص کردن هدف
    حج    اعلان و تبليغ
        تجلي‌بخشي به لايه‌هاي دروني فرهنگ
        بهبود درک جامعه
        همبستگي
        رسيدن به منافع دنيوي و اخروي
        تشابه در عمل
        تأثير بر مفروضات بنيادي
        هم‌افزايي
        غلبه بر دشمن
    صفا و مروه    موارد مربوط به حج
    پوشش و لباس    طبقه‌بندي
        خروج از دايره خودي‌ها به سبب التزام به نماد اسلامي
        ورود به دايره غيرخودي‌ها با التزام به نمادهاي آنها
    1ـ7. کثرت نمادها
    زيست انساني غرق در انواع نمادهاست. انسان در تعامل با ديگران، اداي احترام، ابراز احساسات، مبادلات اقتصادي و مانند آن به شکل‌های گوناگون از نمادها بهره مي‌گيرد. اين کثرت نمادها در آموزه‌هاي ديني نيز خودنمايي مي‌کند. آنچه در اين نوشتار به آنها اشاره گرديد، تنها نمونه‌هايي از باب «مشت نمونه خروار» است. کارهايي که از بدو تولد تا مرگ يک مسلمان به‌عنوان يک مسلمان برايش انجام مي‌گيرد؛ از باز کردن کام طفل با تربت تا همراه گذاشتن تربت کنار ميت مسلمان، سرشار از افعال نمادين است. اماکن مقدس، افراد مقدس، اذکار و اوراد، همه جنبه نمادين دارند و بدون در نظر گرفتن اين جنبه نمادين، چهره دينداري ما تغيير مي‌کند. در نظر نگرفتن جنبه نمادين اين کارها اشکالاتي در پي خواهد داشت که به برخي از آنها اشاره مي‌گردد:
    1-1-7. غلو
    همواره افرادي بوده‌اند که با تأکيد بيش از حد روي برخي مصاديق نمادها، از جنبه نمادين آن نماد غافل گشته و دچار غلو شده‌اند؛ مانند تأکيد افراطي روي برخي رفتارهاي نمادين مخصوص اظهار ارادت به اهل‌بيت که منجر به علامت‌انگاري آن رفتارها شده و در نهايت رفتارهايي همچون قمه‌زني از دل آن متولد گشته است.
    2-1-7. سطحي‌نگري
    غفلت از جنبه نمادين نماد، آن را تا سطح علامت تنزل می‌دهد و بنابراين نمادي که قرار بود معاني فراتر از خود را نمايندگي کند، به‌مثابه يک علامت تلقي شده ـ به معناي بهتر ـ ابتر مي‌گردد؛ مثلاً اگر علامت‌انگاري در همان رفتارهاي نمادين مخصوص اظهار ارادت به اهل‌بيت با سطحي‌نگري همراه شود، افراد بين رفتارها و معاني مدنظر آن، تصور اين‌هماني يافته، دچار مغالطه خواهند شد.
    3-1-7. تلقي شرک
    ناديده انگاشتن نماد بودن نماد، روي ديگري هم دارد: افرادي با اين نگاه ـ مثلاً ـ طواف گرد کعبه را نيز شرک تلقي کرده، آن را مغاير نگاه توحيدي مي‌انگارند.
    2-7. دستور شارع به التزام به نمادها
    توجه به کثرت نمادها در زندگي ايماني، تلنگري است براي درکي بهتر از اهميت نمادها از منظر آموزه‌هاي اسلامي. اما اين همه ماجرا نيست. شارع نسبت به التزام به اين نمادها نيز دستوراتي دارد؛ دستوراتي مبني بر التزام به نمادها که گاهي دال بر استحباب و گاهي دال بر وجوب هستند. به يکي از اين نمونه‌ها اشاره مي‌کنيم:
    همان‌گونه که گفته شد، در متون ديني واژه «شعائر» يکي از نزديک‌ترين کليدواژه‌ها به نماد است. در آيه 2 سورة «مائده» «ياأَيّهَا الّذِينَ آمَنُوا لاتُحِلّوا شَعائِرَ اللّه...» خداوند متعال خطاب به جامعه ايماني دستور مي‌دهد که التزام به شعائر الهي را زير پا نگذاشته، به آن پايبند باشند.
    در جمله «لاتحلوا» كلمه «احلال» مصدر فعل به معناي «حلال كردن» است، و حلال كردن و مباح دانستن ملازم با بي‌مبالات بودن نسبت به حرمت و مقام و منزلت پروردگاري است كه اين عمل را بي‌احترامي به خود دانسته، و اين كلمه در هر جا به يكي از اين معاني است: يا به معناي بي‌مبالاتي است، و يا به معناي بي‌احترامي نسبت به مقام و منزلت. «احلال شعائر اللّه» به معناي بي‌احترامي به آن شعائر و يا ترك آنهاست (طباطبائي، 1371، ج 5، ص 264).
    مراسم حج سرشار از نمادهاي فيزيکي، رفتاري و کلامي است که حاجيان خود را ملزم به آن مي‌دانند. مطالعه همين نمادها و جايگاهي که شرع براي التزام دقيق به آنها لحاظ کرده براي تبيين جايگاه نماد کفايت مي‌کند. اما فارغ از التزام خود حاجيان به نمادهاي مربوط به مراسم حج، علامه حلي درباره مردمی که ساکن مکه هستند، بر التزام به برخي نمادهاي حج تأکید می‌کند. ايشان مي‌فرمايد: شايسته است اهل مکه خود را شبيه حاجيان محرم کرده و لباس دوخته شده نپوشند: «ينبغي لأهل مكّة أن يتشبّهوا بالمحرمين في ترك لبس المخيط، لأنّه شعار المسلمين في ذلك الوقت و المكان» (حلي، 1414ق، ج 8، ص 446). ایشان به دليل تصريح کرده است؛ زیرا اين پوشش در آن زمان و مکان از نمادهاي مسلمانان تلقي مي‌گردید. اين حکم توجه عميق ايشان را به نماديت نماد روشن‌تر مي‌سازد.
    3-7. نشانه تقوا
    خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (حج: 32)؛ اين (برنامه حج) است، و هركس شعائر الهي را بزرگ شمارد (گرامي بدارد) بى‏ترديد (تعظيم شعائر الهى) نشئت يافته از تقواى دل‏هاست. خداوند در قرآن کريم مراسم حج را يکي از نمادهاي اسلامي برشمرده و البته در ادامه، بر تعظيم و احترام شعائر اسلامي تأکيد مي‌کند. فهم اين آيه براي کسي بهتر ميسر خواهد شد که معناي «تقوا»، جايگاه، شرايط و حالات متقين را با توجه به منابع ديني به خوبي درک کرده باشد.
    برای نمونه مي‌توان به خطبه 193 نهج‌البلاغه مراجعه کرد (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص 303ـ307). در اين خطبه، اميرمؤمنان علي در پاسخ به درخواست همّام که يکي از شيعيان عابد و پرهيزگار بود، در وصف متقين مطالب عميقی فرمودند که آرزوي هر مؤمني رسيدن به آن مراحل و کسب آن اوصاف است. همّام از شنيدن اين اوصاف تاب نياورد و سخن امام تا به انتها رسيد، ناله‌اي زد و بيهوش شد و در همان بيهوشي از دنيا رفت (شهيدي، 1377، ص 227).
    در اين خطبه امام در توصيف پرهيزگاران، رفتار متقين در اجتماع، رفتار فردي آنها، نحوه عبادتشان و ارتباطشان با قرآن و نگاهشان به خويشتن، برنامه زندگي‌شان در روز و شب، و بخش‌هايي ديگر در ارتباط با خودسازي را ترسيم مي‌کنند (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص 303ـ307). با در نظر گرفتن آموزه‌هايي از اين دست و فهم عميق‌تري نسبت به جايگاه متقين، اهميت نمادهاي اسلامي بهتر درک خواهد شد. طبق آيه 32 سورة «حج»، هر که نمادهاي اسلامي را گرامي بدارد، نشئت‌گرفته از تقواي عميق و قلبي اوست؛ يعني: نه اينکه نتيجه تعظيم شعائر، رسيدن به تقوا باشد، نه و بلکه بالاتر؛ تعظيم شعائر از نتايج داشتن تقواي عميق قلبي و از آثار و تجليات آن است.
    4-7. روايت «ليس منّا»
    همان‌گونه در بحث پوشش شرح داديم، براساس روايت «ليس منّا من تشبّه بغيرنا» (پاينده، 1382، ص 663)، هر کس خود را شبيه غيرخودي‌ها کند بيرون از دايره خودي‌هاست. براي «تشبه به غير» مي‌توان فروضي در نظر گرفت؛ مثلاً، تشبه به غير در اعتقادات، در ارزش‌ها، در رفتار، در ظاهر، در پوشش، در آداب و مانند آن. اطلاق کلام همه اين فروض را دربر مي‌گيرد؛ اما تشبه در نمادها اظهر است؛ زیرا «نماد» جلوه بيروني است و «تشبه» ظهور در جلوه بيروني دارد. کسي که خود را شبيه غيرخودي‌ها کند از دايره خودي‌ها خارج شده و براساس «من تشبه بقوم فهو منهم» جزئي از غيرخودي‌هاست؛ يعني براساس اين روايت کسي که ملتزم به برخي نمادهاي کليدي غيرخودي‌ها شود به نحوي که به غيرخودي‌ها شباهت بيابد، به حکم معصوم از دايره خودي‌ها خارج شده، ديگر خودي محسوب نمي‌شود.
    به‌ شکل‌های گوناگونی مي‌توان اين مطلب را تحليل کرد:
    1-4-7. جنبه پيشگيرانه
    اين حکم تشريعي بهترين پيشگيري براي جامعه مؤمنانه در جهت التزام به نمادهاي خودي و عدم التزام به نمادهاي غيرخودي محسوب مي‌شود؛ زیرا براي انسان مؤمن تهديدي بالاتر از محسوب شدن جزو غيرخودي‌ها وجود ندارد.
    2-4-7. جنبه روان‌شناسانه
    اين تحليل را مي‌توان، هم در سطح فردی و هم در سطح جمعي شرح داد:
    3-4-7. سطح فردي
    نفس انسان داراي سه حيثيت کنش، بينش و گرايش است. اين سه بعد در ارتباط با هم بوده، بر هم تأثير دارند (مصباح يزدي، 1395، ص 33). «تشبه به غير» به معناي التزام به نمادهاي بيگانه، مستلزم نوعي کنش داراي استمرار است. بنابراين کسي که ملتزم به نمادهاي غيرخودي شده است، به تدریج اين کنش بر بينش و گرايش وي نيز تأثير می‌گذارد و در نتيجه، بينش و گرايشی متناسب با نماد مدنظر خواهد يافت.
    در دسته‌بندي خودي و غيرخودي، اگر ملاک دسته‌بندي را مفروضات بنيادي هر گروه بدانيم، کسی که خود را شبيه غيرخودي‌ها کرده است، رفتارهاي متناسب با غيرخودي‌ها را بروز مي‌دهد و در نهايت گرايش‌ها و بينش‌هايش نيز متناسب با رفتارهاي غيرخودي تغيير مي‌کند و عضوي از غيرخودي‌ها تلقي مي‌شود.
    4-4-7. سطح جمعي
    در سطح جمعي نيز اين روند قابل بررسي است. اگر افراد جامعه ملتزم به نمادهاي غيرخودي باشند در دايره فرهنگ مخالف جاي مي‌گيرند. البته اين التزام، هم مي‌تواند نشانه‌اي تلقي شود که اين افراد خارج از فرهنگ خودي بوده و اين امر را با اين التزام بروز داده‌اند و هم مي‌تواند علت خروج از فرهنگ خودي قلمداد شود؛ يعني التزام به نمادهاي غيرخودي سبب تغيير گرايش‌ها، ارزش‌ها و مفروضات افراد مي‌شود. اين سببيت التزام يا عدم التزام به نماد، در فهم، تفسير، بازتفسير و بازتوليد مفروضات بنيادي فرهنگ را در الگوی پويايي‌هاي فرهنگي هچ به‌مثابه يکي از کارکردهاي جدي و اساسي نماد شرح داديم (شکل 3).
    به‌گونه‌اي ديگر نيز مي‌توان اين تحليل را ارائه کرد: اگرچه براي نفس افراد سه بعد بينش، کنش و گرايش را برشمرديم، اما در بيشتر اوقات و اکثر افراد غلبه با گرايش است. اين امر را، هم به تأييد تجربه زيسته خود و تأمل در وضعيت افراد جامعه و مطالعه احوال پيشينيان مي‌توان تأييد کرد و هم از برخي آموزه‌هاي قرآني. اندکي تأمل نسبت به زندگي اجتماعي کافي است تا تأييد کنيم مردم غالباً سعي مي‌کنند کمتر نسبت به موضوعات زندگي خويش فکر کنند. غالباً مسير زندگي افراد را چيزهايي تعيين مي‌کند که متناسب با گرايش‌های آنهاست. بينش در اين سؤال سهمی جدي‌ ندارد. ترسيم وضعيت اکثريت در برخي آيات قرآن نيز مي‌تواند مستمسک اين برداشت باشد؛ مانند «اکثرهم لا يعقلون» (مائده: 103)؛ «اکثرهم لايعلمون» (انعام: 37؛ اعراف: 131).
    البته علل متعددی براي غلبه گرايش بر بينش مي‌توان مطرح کرد که نياز به مطالعات مجزايي دارد و خارج از هدف اين مقاله است؛ مثلاً در آية «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا» (نمل: 14) «جحد» به معناي مخالفت است با آنچه در دل به آن يقين وجود دارد (طباطبائي، 1378، ج 15، ص 491) و علت اين مخالفتِ با يقين، گرايش به ظلم و داشتن خصلت تکبر معرفي شده است.
    با اين وصف اگر مثلا خودي‌ها و غيرخودي‌ها هرکدام هزار نفر باشند، اگر به علت بي‌اهميت تلقي کردن «تشبه» نيمي از خودي‌ها تشبه به غير پيدا کنند پانصد نفر باقي‌مانده که احتمالاً براساس پيش‌فرضمان غالباً تحت تأثير هيجانات هستند، چون در ظاهر جامعه اکثريت را با غيرخودي‌ها مي‌بينند، در وضعيت خود دچار ترديد شده، احتمالاً تعداد زيادي به فکر تغيير وضعيت خواهند افتاد. پانصد نفری هم که تشبه پيدا کرده بودند وضع بهتري نخواهند داشت. بماند که اگر غيرخودي‌ها ظرفيت رسانه‌اي خوبي داشته باشند، از آن بهره برده، افراد زيادي را تحت تأثير «مارپيچ سکوت» ايجاد شده قرار داده، وضعيت را به نفع خويش تغيير مي‌دهند. بنابراين روايت «ليس منا» اين هشدار را به خودي‌ها مي‌دهد که اين التزام يا عدم التزام تکويناً در جامعه تأثيرگذار خواهد بود.
    نتيجه‌گيري
    مديريت فرهنگ به دنبال تأثير و دخالت آگاهانه و برنامه‌ريزي‌شده بر فرهنگ است. اين امر بدون داشتن نگاهي همه‌جانبه به تمام مؤلفه‌ها و عناصر فرهنگ، دچار اختلال خواهد بود. با اين‌همه در مطالعات مديريت فرهنگ با رويکرد اسلامي، «نماد» به‌مثابه يکي از لايه‌هاي فرهنگ به علل گوناگون تا حدي دچار چالش است. اين تحقيق به منظور تبيين جايگاه ويژه و اهميت نماد در آموزه‌هاي اسلام انجام گرفت.
    کثرت فراگير نمادهاي اسلامي در زيست ايماني، دستور بر التزام به نمادهاي اسلامي و نهي از زيرپاگذاشتن و اهمال‌کاري نسبت به آنها ـ با تأکيد بر وجه نمادين آن ـ معرفي شدن التزام به نماد به‌مثابه نشانه تقوا، و معيار قرار گرفتن نماد براي مرز بين خودي يا غيرخودي، اين جايگاه ويژه را مي‌رساند. براي اين جايگاه ويژه‌اي که آموزه‌هاي اسلام براي نماد در نظر گرفته‌اند، علل متعددی را مي‌توان برشمرد.
    در اين تحقيق با تأکيد بر کارکردهاي متنوع نماد در جهت تبيين اين جايگاه تلاش شده است. نمادهاي اسلامي مي‌توانند بر الگوهاي رفتاري، ارزش‌ها، و مفروضات بنيادي افراد جامعه تأثيرگذار بوده، در احيا و فراموش نشدن آنها دخيل باشند. کارکردهاي متنوع ديگري همچون ايجاد همبستگي و اتحاد، حس تعلق، جهت‌دهي و مشخص کردن هدف، و ارزش تبليغي را نیز مي‌توان براي نمادها برشمرد. در نتيجه با تبييني که از اهميت و جايگاه ويژه نماد ارائه گرديد، نمي‌توان نماد را در مسير مديريت فرهنگ ـ چه در فضاي تحقيقات و چه در فضاي عمل ـ ناديده گرفت.
    بنابراين مستند به آموزه‌هاي اسلامي، با بهره جستن از کارکردهاي نماد ـ که بدان اشاره شد ـ نيل به اهداف مديريت فرهنگ تسهيل مي‌گردد و نمي‌توان نماد را در مطالعات فرهنگ و مديريت فرهنگ ناديده گرفت.

     

     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1414ق، قم، هجرت.
    • آشوري، داريوش، 1357، تعريف‌ها و مفهوم فرهنگ، تهران، مرکز اسناد فرهنگي آسيا.
    • آگ‌برن، ويليام فيلدينگ و ماير فرانسيس نيم‌کوف، 1380، زمينه جامعه‌شناسي، ترجمة اميرحسين آريان‌پور، تهران، گستره.
    • ازکيا، مصطفي، 1389، روش‌هاي کاربردي تحقيق، تهران، کيهان.
    • اميني، عبدالحسین، 1417ق، الزيارة، تحقیق محمد الحسون، تهران، مشعر.
    • بشيريه، حميد، 1387، فرهنگ از ديدگاه انسان‌شناسي و قوم‌شناسي، چ دوم، تهران، نگاه معاصر.
    • پارسانيا، حميد، 1373، نماد و اسطوره، قم، اسراء.
    • پاينده، ابوالقاسم، 1382، نهج الفصاحه، تهران، دنياي دانش.
    • چدويک، چارلز، 1375، سمبوليسم، ترجمة مهدي سحابي، تهران، نشر مرکز.
    • حافظ‌نيا، محمدرضا، 1381، مقدمه‌اي بر روش تحقيق در علوم انساني، تهران، سمت.
    • حرعاملي، محمدبن حسن، 2003م، وسائل الشيعه، بيروت، مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث.
    • حلي، حسن‌بن يوسف مطهر، 1414ق، تذكرة الفقهاء، قم، موسسة آل‌البيت.
    • خاکي، غلامرضا، 1378، روش تحقيق با رويکردي به پايان‌نامه‌نويسي، تهران، کانون فرهنگي انتشارات درايت.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران.
    • ديلمي، حسن، 1376، ارشاد القلوب إلى الصواب، قم، جامعة مدرسين.
    • ريتزر، جورج، 1374، نظريه جامعه‌شناسي در دوران معاصر، ترجمة محسن ثلاثي، تهران، علمي و فرهنگي.
    • شاين، ادگار، 1383، مديريت فرهنگ سازماني و رهبري، ترجمة برزو فرهي، تهران، سيماي جوان.
    • شهيدي، سيدجعفر، 1377، ترجمه نهج‌البلاغه، تهران، علمي و فرهنگي.
    • صدوق، محمدبن علي، 1362، الخصال، تصحيح علي‌اکبر غفاري، قم، جامعة مدرسين‌.
    • ـــــ ، 1404ق، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعة مدرسين.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1371، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
    • ـــــ ، 1378، الميزان في تفسير القرآن، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعة مدرسين.
    • ـــــ ، 1416 ق، سنن النبی، تحقیق محمد هادی فقهی، قم، مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين.
    • طبرسي، فضل‌بن حسن، 1380، الآداب الدينية للخزانه المعينيه، تحقیق احمد عابدي، قم، زائر.
    • عباسي‌صدر، ‌عليرضا و محسن منطقي، 1395،‌ «تبيين جايگاه نماد در فرهنگ سازماني با تكيه بر انديشه اسلامي»، اسلام و پژوهش‌هاي مديريتي، ش 12، ص 37ـ60.
    • عياشي، محمدبن مسعود، 1380ق، تفسير العياشي، تهران، مطبعة العلميه.
    • فولادي، محمد و مريم حسن‌پور، 1394، «نقش نماد و نمادگرايي در زندگي بشر؛ تحليلي جامعه‌شناختي»، معرفت فرهنگي اجتماعي، ش 4، ص 133-152.
    • فياضي، محمدانور و محمدرضا جباري، 1390، «نمادهاي اجتماعي شيعه در عصر حضور»، تاريخ در آينه پژوهش، ش 29، ص 137ـ163.
    • کليني، محمدبن يعقوب، 1365، الکافي، تصحيح علي‌اکبر غفاري، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • مجلسي، محمدباقر، 1992م، بحارالأنوار، بيروت، دار احياء التراث.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1388، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، نشر بين الملل.
    • ـــــ ، 1392، رابطه علم و دين، تحقيق و نگارش علي مصباح، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1395، انسان شناسي در قرآن، تحقيق و نگارش محمود فتحعلي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1377، يادداشت‌هاي استاد مطهري، چ دهم، تهران، صدرا.
    • معين، محمد، 1388، فرهنگ معين، چ بيست و ششم، تهران، اميرکبير.
    • موسوي خميني، سيدروح‌الله، 1366، توضيح‌المسائل، تهران، رجاء.
    • هچ، ماري جو، 1389، تئوري سازمان، ترجمة حسن دانايي‌فر، تهران، مهربان نشر.
    • يزدي، محمدبن کاظم‌بن عبدالعظيم، 1422ق، العروة الوثقي، تحقیق روح‌الله موسوي خميني، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • Burke, Liam & Gordon, Ian, 2019, The Superhero Symbol, New Brunswick, Rutgers University Press.
    • Danesi, Marcel, 2004, Messages, Signs, and Meanings, Toronto, Canadian Scholars’ Press Inc.
    • Hofstede, Geert, 2010, Cultures and Organizations, New York, McGraw-Hill.
    • Roussillon, René, 2011, Primitive Agony and Symbolization, London, Karnac.
    • Schein, Edgar H., 2004, Organizational Culture and Leadership, San Francisco, Jossey-Bass.
    • Tylor, Edward B., 1920, Primitive Culture, London, John Murray, Albemarle Street.
    • Williams، Raymond. 1985, Keywords : a vocabulary of culture and society, New York, Oxford University Press.
    • Yin, Robert K, 2011, Qualitative Research from start to finish, New York, The Guilford Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی صدر، علیرضا، میرسپاه، اکبر، رضاییان، علی، منطقی، محسن.(1401) جایگاه نماد از منظر آموزه‌های اسلامی. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 14(1)، 95-116

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا عباسی صدر؛ اکبر میرسپاه؛ علی رضاییان؛ محسن منطقی."جایگاه نماد از منظر آموزه‌های اسلامی". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 14، 1، 1401، 95-116

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی صدر، علیرضا، میرسپاه، اکبر، رضاییان، علی، منطقی، محسن.(1401) 'جایگاه نماد از منظر آموزه‌های اسلامی'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 14(1), pp. 95-116

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی صدر، علیرضا، میرسپاه، اکبر، رضاییان، علی، منطقی، محسن. جایگاه نماد از منظر آموزه‌های اسلامی. معرفت فرهنگی اجتماعی، 14, 1401؛ 14(1): 95-116