تحلیلی بر رابطة بُعد بینشی انسان و میل به فرزندآوری در قرآن
/ استادیار گروه علوم قرآن و تفسیر مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / hoseiny.ali.110@gmail.com
/ استادیار گروه جامعهشناسی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / cheraghi@iki.ac.irArticle data in English (انگلیسی)
تحليلي بر رابطة بُعد بينشي انسان و ميل به فرزندآوري در قرآن
سيدروحالله حسيني عليآباد / استاديار گروه علوم قرآن و تفسير مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني hoseiny.ali.110@gmail.com
اسماعيل چراغي کوتياني/ استاديار گروه جامعهشناسي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني esmaeel.cheraghi@gmail.com
مصطفي کريمي/ دانشيار گروه علوم قرآن و تفسير مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني karimi@qabas.net
علي ابوترابي/ استاديار گروه روانشناسي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني aliabootorabi@yahoo.com
دريافت: 11/12/1403 - پذيرش: 27/12/1403
چکيده
بُعد بينشي يکي از ابعاد وجودي انسان است که نقش بسزايي در رفتار وي دارد. يکي از کنشهاي انساني متأثر از آگاهي، ازدواج و فرزندآوري است. بينش فطري انسان نقش مستقيم در اين زمينه دارد. يکي از عوامل مهم و تأثيرگذار در ميزان زاد و ولد در کنار مسائل مالي، نوع نگرش انسان است. سؤال اينکه رابطۀ بينش انسان با ميل به فرزندآوري چگونه است؟ آيا اثر منفي داشته و مانع تکثير نسل ميشود يا اينکه تأثيرش مثبت بوده و موجب افزايش فرزندآوري ميگردد؟ هدف تحقيق آَشنايي بيشتر مردم با ديدگاه قرآني و بينش صحيح جهت تشويق آنان به فرزندآوري است. اين مقاله با شيوۀ مطالعۀ اسنادي و روش پردازش توصيفي ـ تحليلي ـ تفسيري به بررسي رابطه بُعد بينشي با ميل به فرزندآوري در قرآن ميپردازد. يافتههاي تحقيق حاکي است که در نگاه قرآن، انسان فطرتاً خداي خالق، مالک، رب و رازق را ميشناسد. ضعف در اين بينش بهانۀ ترک ازدواج، بيفرزندي يا تکفرزندي است. زشتي قتل در نظر انسان، گواه ناپسندي کم شدن جمعيت براي وي ميباشد. کشتن فرزندان از روي جهل و با دلايل واهي مانند ترس از فقر است. تقويت بينش انسان در جلوگيري از کشتن اولاد مانند سقط جنين تأثير فراوان دارد. ادامۀ حيات بشر در کرۀ خاکي به ازدواج صحيح و فرزندآوري است و همجنسگرايي و حيوانفرزندي خلاف مقتضاي عقل و دين است.
کليدواژهها: جمعيت، فرزندآوري، بُعد بينشي، صفات الهي، قرآن.
مقدمه
انديشمندان دربارۀ نفس و ابعاد آن نظرات متعددي دارند؛ برخي آن را به دو بُعد بينشي و گرايشي تقسيم نموده، برخي نفس را داراي سه بُعد دانسته و بعضي براي آن چهار بُعد متصورند. علامه مصباح يزدي نفس را به هرمى سه بُعدي تشبيه کرده که هر بُعد، نمايانگر شأني از شئون مختلف نفس است. آن سه بُعد عبارتاند از: بُعد شناخت، بُعد قدرت و بُعد محبت (ر.ک: مصباح يزدي، 1398، ج2، ص33). بنابر همۀ اين اقوال انسان بُعدي به نام بينش و آگاهي دارد.
دانش و بينش در زندگي و رفتار انسان تأثيرات فراواني دارد. ازدواج و فرزندآوري يکي از ساحتهاي زندگي انساني است که از بينش او متأثر بوده است. يکي از علتهاي کاهش در زاد و ولد علاوه بر مشکلات مالي و اقتصادي، نوع بينش و نگرش مردم است که تأثيرش از مسائل اقتصادي کمتر نيست. اين تحقيق به دنبال بررسي رابطۀ بين بُعد بينشي انسان و فرزندآوري از منظر قرآن ميباشد. به بيان ديگر، آيا بينش انسان در ميل به فرزندآوري تأثيرگذار است؟ در صورت اثرگذاري، اين تأثير چگونه ميباشد آيا اثر منفي ميگذارد و مانع توليد و تکثير مثل ميشود يا اينکه مثبت بوده و موجب ازدياد نسل ميشود؟
در خصوص اين مسئله به اثري که با اين نگاه به موضوع فرزندآوري از منظر قرآن نگريسته باشد دست نيافتيم، اما برخي آثار به مسئلۀ اين تحقيق پرداخته که در ذيل اشاره ميشود:
1. فولاديوندا (1399) در کتاب فرصت جمعيت چشمانداز تحولات جمعيت در ايران؛ چالشها و راهبردها در فصل دوم بررسي علل و عوامل تغيير جمعيت در بخش تغيير سبک زندگي به نقش نگرش انسان در خودداري از فرزندآوري اشاره ميکند و در فصل چهارم در بخش راهبردهاي فرهنگي افزايش باروري و جمعيت به فرهنگسازي و تغيير سبک زندگي اشاره نموده و اهميت توجه به رازقيت الهي را متذکر ميشود که بخشي از تحقيق را دربر ميگيرد.
2. چراغي کوتياني (1397) در کتاب بحران خاموش در فصل چهارم در بخش تحصيلات و تغيير نگرش رابطۀ تحصيلات و کاهش باروري بررسي ميشود که مباحث غيرقرآني است. در فصل پنجم در بخش الگويي که مبتنيبر آموزههاي ديني ارائه داده شد، بحث توجه به باورها و ارزشهاي ديني بر نگرشها تأکيد شده که بيشتر از روايات بهره برد.
3. جمعي از نويسندگان (1401) در کتاب درسنامۀ مفاهيم و ابعاد جمعيت در درس چهارم ابعاد فرهنگي ـ اجتماعي جمعيت، راهکارهاي تغيير نگرش زنان به مادري ذکر شده که تنها به مواردي مانند رزاقيت الهي اشاره گرديد.
4. موسوي (1397) در کتاب رازقيت الهي و افزايش جمعيت: مباني کلامي جمعيت در فصل چهارم تدابير جمعيتي و توحيد افعالي در بخش بُعد نظري، نقش توجه به رازقيت الهي در جمعيت را مطرح نمود.
5. علوي (1403) در کتاب تغيير نگرش به فرزندآوري در فصل پنجم عوامل مؤثر بر تغيير نگرش به فرزندآوري را در دو دستۀ شناختي و انگيزشي مباحثي در اين خصوص را بيان کردهاند که موارد بيانشده غير از مباحث تحقيق حاضر است. بههرحال منابع بهصورت مستقل و با نگاه قرآني نميباشد؛ ازاينرو به نظر ميرسد بررسي اين موضوع از منظر قرآن کاري فاقد پيشينۀ خاص بوده و در اين مقاله بهعنوان کاري نو بدان پرداخته ميشود؛ لذا ضروري است پژوهشي در آيات صورت گرفته و ديدگاه قرآن روشن شود؛ چراکه امروزه مردم گرايش کمتري به فرزندآوري دارند؛ درحاليکه کشور ما با کاهش باروري مواجه شده و رو به سالمندي آورده است. از سويي قرآن بهمثابۀ کتاب هدايت، راههاي گريز از اين وضعيت را به ما نشان ميدهد؛ ازاينرو لازم است رويکرد قرآني به موضوع فرزندآوري مورد دقت بيشتري قرار گيرد. گردآوري اطلاعات به روش کتابخانهاي و اسنادي و پردازش آن به شکل توصيفي ـ تحليلي است و مرحلۀ مطالعۀ اکتشافي آيات از گونههاي جستوجوي لفظي و مفهوم استفاده و با دلالتهاي مختلف جمعآوري و استنباط شده است.
بررسي موضوع پس از اشارهاي کوتاه به برخي مباحث مقدماتي، در سه محور انجام ميشود: ابتدا آگاهيهاي مربوط به خداوند در سه دستۀ علم به خالقيتالهي، علم به مالکيت و ربوبيت الهي، و علم به رازقيت الهي، تحليل، دلالتشناسي و استخراج ميگردد؛ در محور بعدي بينشهاي مربوط به انسان در سه قسمت علم به زشتي قتل، کشتن اولاد از روي عدم علم و علم به راه تناسل گزارش و تحليل ميشود؛ در انتها نيز نتايج مطرح ميگردد.
بُعد بينشي انسان
بُعد بينشي همان بُعد آگاهي و آنچه از مقولۀ علم و ادراک است. علم از ابعاد روشن نفس ميباشد و در ذات آن نهفته و عين وجود نفس است (ر.ک: مصباح يزدي، 1398، ج2، ص33)؛ بنابراين يکي از ابعاد وجودي انسان علم و آگاهي ميباشد که در سرشت او نهادينه شده است. شناخت يکي از مراحل و مقدمات رفتار انسان ميباشد؛ يعني انسان با ابزار شناخت بر حقايقي دست مييابد و بر اساس آن به انجام برخي کارها و فعاليتها شوق پيدا ميکند. در مسئلۀ جمعيت نيز برخي شناختها که ممکن است در توليد نسل و حفظ بقاي انسان تأثيرگذار باشد، مورد بررسي قرار ميگيرد. در اين قسمت، آن بينشي مورد نظر است که انسان در درون خود نسبت به آن آگاهي دارد. اين بينش را ميتوان به دو قسم بينشهاي معطوف به خداوند و علوم مربوط به انسان دستهبندي کرد. در ادامه به بررسي هريک از ابعاد بينشي ميپردازيم.
1. علم معطوف به خدا
در اين بخش بينشهاي انسان نسبت به خداوند و نقش هريک از آنها در موضوع ميل به فرزندآوري مورد بررسي قرار ميگيرد و هرکدام از خالقيت، مالکيت و ربوبيت و رازقيت الهي مورد بحث قرار ميگيرد. بعد از بررسي آيات مربوط، تأثير بينشهاي معطوف به خداوند در توليد نسل بيان خواهد شد.
1ـ1. علم به خالقيت الهي
يکي از بينشهاي انسان، علم به خالقيت خداوند است، يعني او خدا را آفرينندۀ هستي ميداند. در آيات متعددي به مسئلۀ آفرينش جهان و انسان پرداخته و در برخي ديگر از آيات به مسئلۀ شناخت انسان نسبت به پروردگار اشاره شده است. به چند نمونه از اين آيات بهاختصار اشاره ميشود.
در برخي آيات، انسان در پاسخ به اينکه آفرينندۀ هستي کيست، خدا را نام ميبرد: «اگر از آنان [كه شرك مىورزند] بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را رام و مسخّر كرده؟ بىترديد خواهند گفت «الله»؛ پس چگونه [از حق به باطل] منحرف مىشوند؟!» (عنکبوت: 61).
خداوند پاسخ آنان را با لام تأکيد و نون ثقيله ميآورد: «لَيَقُولُنَّ اللهُ»، يعني بدون هيچ ترديدي خدا را آفريننده ميدانند. حتى بتپرستان در توحيد خالق شك نداشتند، آنها در عبادت مشرك بودند (ر.ک: مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج16، ص336)، و مىگفتند ما بتها را براى اين مىپرستيم كه واسطة ميان ما و خدا شوند (يونس: 18)، يا ما را به خدا نزديکتر کنند (زمر: 3).
ازاينرو ميتوان گفت انسان آفرينندهاش را ميشناسد و اين علم در سرشت او نهادينه شده، همانطور که فرمود: «فِطْرَتَ اللهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيها» (روم: 30). اين آيه با آياتي که از مشرکان دربارۀ خالق و رازق ميپرسند و آنها در پاسخ ميگويند «الله»، مرتبط است. در روايت نيز به اين ارتباط اشاره شده است (ر.ک: کليني، 1407، ج2، ص13). مراد از ارتباط اين است که انسان در سرشت و طبيعت خود نوعي شناخت نسبت به خداوند دارد، به همين جهت هنگامي که راجع به آفريننده و روزيرسان از او سال ميشود، بدون ترديد از خدا نام ميبرد.
در سومين آية سورۀ فاطر تأکيد شده است که: «اى مردم! نعمت خدا را بر خودتان ياد كنيد. آيا جز خدا هيچ آفرينندهاى هست كه از آسمان و زمين شما را روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست». خطاب خدا به همة انسانها اعم از مسلمان و غيرمسلمان است که خالقيت، رازقيت و نعمتهايش را به آنان يادآوري ميکند؛ ازجملۀ اين نعمتها، نعمت وجود، آسمان و زمين، خورشيد و ماه، اموال و اولاد است که خداوند آن را عنايت خود معرفي ميکند و ميفرمايد به انحراف نرويد و توحيد را در زندگي فردي و اجتماعي اعمال کنيد؛ زيرا يکي از نمونههاي دغدغة رزق و روزي نسبت به زن و فرزندان است، و اين آيه با توجه به بينش انسان نسبت به آفرينندهاش، او را به پشتوانهاي عظيم دلگرمي ميدهد.
درنتيجه از مجموع آيات و روايات استفاده ميشود که همۀ انسانها خداوند را بهعنوان آفرينندۀ خود ميشناسند و اين آگاهي نسبت به آفريدگار در بُعد بينشي انسان نهادينه شده و با مراجعه به درون خويش، خداوند را خالق خود مييابد. اين بينش بسته به شدت و ضعف آن، در سبک زندگي و عملکرد انسان اثرگذار بوده و در مواردي مانند فرزندآوري نقش بسزايي دارد؛ مثلاً خدا را آفرينندۀ خود و فرزندانش ميداند يا اينکه از او درخواست فرزند ميکند و همچنين روزي عيال خويش را از وي ميطلبد. اين نوع نگاه و بينش نسبت به خداوند، انسان را در برابر امور مهمي مانند فرزندآوري نشاط و اميد داده و وي را در مقابله با مشکلات احتمالي فرزندآوري مانند فقر و مريضي فرزندان نيروي مضاعف ميدهد.
2ـ1. علم به مالکيت و ربوبيت الهي
يکي ديگر از بينشهاي انسان، علم وي به مالکيت و ربوبيت الهي است. انسان مالکيت جهان هستي، ربوبيت، تدبير و تصرف در اين عالم را از آنِ خدا ميداند. بر اساس مالکيت و ربوبيت الهي، جهان هستي و آفريدگان مخلوق خدا هستند و اوست که آنها را پرورش ميدهد و اختيار عالم در دست وي است. بهطورکلي بايد گفت رب کسي است که اختيار کامل مربوب خود را دارد و ميتواند در او تصرف کند. گاهي اين تصرف تکويني است و رب هرگونه بخواهد مربوب را ميسازد، رشد و نمو ميدهد، نيازهاي آنها را ميداند و توانايي تأمين آن را دارد (ر.ک: مصباح يزدي، 1384، ص119). ازجمله نيازهاي موجودات رزق و روزيشان است که از قبل تعيين و تقسيم شده است. خداوند خودش روزي موجودات را به عهده گرفته و به صورتهاي مختلف به دستشان ميرساند (هود: 6).
در آيات 84ـ89 سورة مبارکة مؤمنون از مالکيت زمين و موجودات روي آن، از ربوبيت در آسمانهاي هفتگانه و عرش و از سلطه و سلطنت در عالم هستي پرسيده ميشود و پاسخ مشرکان اين است: «سَيَقُولُونَ لِلَّهِ». روشن است که اين جواب و همچنين لام بر سر کلمة «الله» (ر.ک: جمعي از اساتيد مدارس حوزة علمية قم، 1384، ج1، ص174)، دلالت ميکند که از نظر آنها مالکيت، ربوبيت و سلطنت از آن خداست؛ يعني اين بينش در همة انسانها وجود دارد که عالم مربوب خداست و خدا رب آن ميباشد.
با توجه به اين اقرار مشرکان، به طريق اولي ميتوان گفت که مؤمنان بر اين باور هستند که خداوند همة امور عالم را در اختيار دارد و مالک، رب و حاکم واقعي و حقيقي اوست. روشن است که ربوبيت، تصرف در کائنات است و از مصداقهاي بارز آن در جهان هستي، روزيرساني و تأمين نيازمنديهاي موجودات ميباشد. خداوندي که مالکيت، ربوبيت، سلطنت و حکومت دارد، بهخوبي ميتواند براي هريک از آفريدههايش رزق و روزي مورد نيازش را فراهم کند.
در آيات قرآن نيز به اين مطلب تصريح شده است؛ آنجا که خداوند ميفرمايد: «و هيچ جنبدهاى در زمين نيست، مگر اينكه روزىِ او بر خداست» (هود: 6)؛ همچنين در جاي ديگر چنين ميخوانيم: «چه بسيارند جنبندگانى كه قدرت ندارند [به دست آوردن] روزى خود را بر عهده بگيرند، خداست كه به آنان و شما روزى مىدهد» (عنکبوت: 60). همة جنبندههايى كه در زمين هستند، رزق و روزيشان بر عهدة خداى تعالى است و هرگز بدون رزق نمىمانند.
طبق آيات دانسته شد که انسان خدا را آفرينندة عالم هستي و مالک و صاحب اختيار آن ميداند. از طرفي روشن است که همان کسي که مخلوقات را آفريده، همو به آنان و نيازهايشان آگاه است و توان تأمين نيازمنديشان را دارد، همانگونه که قدرت آفرينش آنان را داشت؛ بنابراين روزىرساني به موجودات نيز همچون ايجاد آنان، بهطور حقيقي به خداوند اختصاص دارد.
از سوي ديگر انسان با دقت در جهان آفرينش و ديدن نظم و ترتيبي که در آن حکم فرماست، پي ميبرد که خالق حکيمي آن را آفريده، آن را رشد و پرورش ميدهد و به سوي کمالشان راهنمايي ميکند. همانطور که در قرآن آمده: «قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه: 50).
مراد از هدايت در اين آيه، هدايت عامه است که همة موجودات چه جاندار و چه بىجان، چه مختار و چه غير آن را دربر ميگيرد. اين هدايت از طريق آفرينش قوا، استعدادها و فراهم ساختن زمينهها براى رسيدن هر موجودى به کمالى که سزاوار اوست، صورت گرفته است. هدايت عام حيوانات و همچنين انسان از طريق غرايز انجام مىپذيرد (ر.ک: مصباح يزدي، 1383، ص256 و 257)، و اين هدايت تمام امور غريزي را شامل ميشود؛ مثل غريزة خوردن و آشاميدن که نياز طبيعى حيوان را رفع مىکند، غريزة جنسى که بقاي نسل و تکثير آن را تضمين مىنمايد و غريزة دفاع از خويشتن که ادامة حيات را دربر دارد.
عبارت «ثُمَّ هَدى»؛ يعني هر موجودي را بهسوي کمالش هدايت نموده و او را به لوازم زندگي و ضروريات آن مانند آب و غذا و توليد مثل راهنمايي ميکند (ر.ک: طبرسي، 1372، ج7، ص22). به بيان ديگر، آب، غذا، لباس و زوج بودن از نعمتهاي خداوند است که روش دسترسي به آن و استفاده از آن را به آفريدگانش آموخته است (ر.ک: فخر رازي، 1420ق، ج22، ص58)، و همانگونه که به موجود نر و ماده نحوة جمع شدن را ياد داد، به فرزندان آنها نيز روش پستان گرفتن و غذا خوردن را آموخت.
در روايتي منقول از امام صادق آمده که در تفسير اين آيه فرمود: «در همة آفريدههاي خداوند جنس نر از جنس ماده تمييز داده ميشود و هرکدام از آنها به آميزش با جنس مخالف از نوع خود کشش و گرايش دارد و به جنس موافق چنين گرايشي ندارد» (ر.ک: کليني، 1407ق، ج5، ص567). همة اين موارد گوياي آن است که خداوند آفرينش را طوري قرار داده تا موجودات به سمت توليد و تکثير نسل پيش روند و چرخة حيات ادامه يابد.
بنابراين انسانها آفريدگار و پروردگار خويش را ميشناسند و او را نيز هدايتگر خود و همة موجودات ميدانند که جهان هستي را به سمت کمال سوق ميدهد. خداوند در آفرينش انسان وسايل لازم را براي ادامة زندگي به او عطا کرد و ازجملۀ آنها تفاوت جسمي مرد و زن است. انسانها با هدايت غريزي دليل اين تفاوت را تشخيص ميدهند و به همين سبب به يکديگر ميل پيدا کرده و ازدواج ميکنند تا ادامه نسل دهند. ازاينرو مطابق آية شريفه و روايات ميتوان گفت که يکي از مصاديق هدايت، راهنمايي انسان به ازدواج و همسرگزيني است.
بنابراين اگر انسان بخواهد مطابق هدايت الهي و ميل غريزي پيش رود و از فرزنددار شدن جلوگيري نکند، تعداد فرزندانش در طول زندگي مشترک قابل توجه خواهد بود.
3ـ1. علم به رازقيت الهي
از ديگر بينشهاي انسان نسبت به خداوند، رزاقيت خداست. در برخي آيات بيان شده که انسان خدا را روزيرسان ميداند. در اينباره در آيات چنين آمده است:
بگو: كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مىدهد؟ يا كيست كه بر گوشها و چشمها مالكيت و حكومت دارد؟ و كيست كه زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مىآورد؟ و كيست كه همواره امور [جهان هستى] را تدبير مىكند؟ به زودى خواهند گفت: «الله»! پس بگو: آيا [از پرستش غير او] نمىپرهيزيد؟ (يونس: 31).
اين آيه بهصراحت بيان ميکند که مشرکان و کفار (ر.ک: طبرسي، 1372، ج5، ص162) خداوند را هم رب خود و هم روزيرسان ميدانند. انسانها و موجودات ديگر براي ادامة زندگي نياز به روزي دارند و اين رزق بهدست خداست که در آيات متعدد به «خَيْرُ الرَّازِقين» (مائده: 114؛ حج: 58؛ مؤمنون: 72؛ سبأ: 39؛ جمعه: 11) تعبير شده است.
نکتة قابل توجه اين است که از لفظ «رازق» هم ميتوان پي برد که روزيدهندة واقعي تنها خداوند است؛ زيرا رزق بهمعناي عطا (ر.ک: جوهري، بيتا، ج4، ص1481) و بخشش مستمر و جاري (ر.ک: عسکري، 1400ق، ص160 و 161) است و کسي ميتواند مدام روزي دهد که مالک همهچيز براي هميشه باشد و توانايي چنين کاري را داشته باشد. ميدانيم که بخشندة تمام نعمتها و مواهب در عالم هستي تنها خداوند است؛ زيرا خالق، رب، مالک، مدبر و قادر مطلق در دنيا و آخرت اوست؛ ازاينرو بخشش هميشگي از او برميآيد؛ زيرا هستي را آفريده و تمام نعمتها و مواهب از اوست و اگر رزق در آيات قرآن براي غير خدا بهکار رفته (بقره، 233)، اطلاق آن مجازي ميباشد (ر.ک: فخر رازي، 1420ق، ج30، ص544).
به هر روي انسان خدا را رازق ميداند و البته گاهي در اثر گناهان و سرگرميهاي دنيا، نسبت به رازق دچار غفلت شده و به اين ميانديشد که روزي عيال و فرزندان را چگونه تأمين کند. اين فراموشي در بسياري از وضعيتها ممکن است براي انسان اتفاق بيفتد؛ مثلاً قرآن مؤمنان را اهل انفاق معرفي کرده و چنين توصيف مينمايد: «از آنچه به آنها روزي دادهايم، انفاق ميکنند» (بقره: 3؛ انفال: 3؛ حج: 35؛ قصص: 54؛ سجده: 16؛ فاطر: 29؛ شوري: 38)، و در برخي ديگر خطاب قرار ميدهد که: «از آنچه به شما روزي کردهايم، انفاق کنيد» (بقره: 254؛ منافقون: 10). مجموع اين آيات بيانگر اين است که با وجود شناخت انسان نسبت به روزيرساني خداوند، باز در اين کتاب آسماني بر اين مطلب تأکيد ميشود که تمام رزق و نعمتهايي که مدتي در اختيار شماست، همه از جانب حق تعالي است. به نظر ميآيد علت اين همه يادآوري همان فراموشي است که در اثر اعمال انسان دامنگير او ميشود.
همانطور که شناخت آفريدگار فطري است، با همان علم، رازق خود را ميشناسد و در روايات به اين نکته اشاره شده است: زراره از امام باقر از آية فطرت پرسيد، حضرت در جواب فرمود: «خداوند آنان را بر شناخت و معرفت خويش آفريد و اگر چنين نبود آنان پروردگار و روزيدهندة خود را نميشناختند» (ر.ک: مجلسي، 1403ق، ج64، ص134).
در آية ديگري به جهت وضوح مطلب انسانها را به فکر فرو ميبرد و انديشهشان را درگير اين مسئله ميکند که آيا غير از خداوند رازقي سراغ داريد؟ «اى مردم! نعمت خدا را بر خودتان ياد كنيد. آيا جز خدا هيچ آفرينندهاى هست كه از آسمان و زمين شما را روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست؛ پس چگونه [از حق] منصرفتان مىكنند؟» (فاطر: 3).
نخست اينکه خطاب در اين آيه عام است و همة مردم از جمله مشرکان (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج17، ص16) را به نعمتهاي خداوند متوجه ميسازد. در اين آيه دو نعمت از نعمتهاي الهي را بهطور اجمال بيان نمود: يکي نعمت وجود و ديگري نعمت بقا است (ر.ک: فخر رازي، 1420ق، ج26، ص222). خداوند موجودات را ايجاد کرد و همو رازق ميباشد و بقاي آنان به روزيرساني او وابسته است؛ ازاينرو ميتوان گفت رزق چيزي است که موجب ادامة بقاي موجودات ميشود (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج17، ص16)، و بر همين اساس ميفرمايد: «آيا آفرينندهاي که شما را از آسمان و زمين روزي دهد، غير از خداوند وجود دارد؟». در واقع با اين بيان ميفهماند که خداوند هم شما و هم روزي شما را خلق کرد؛ البته اين استفهام تقريري است (ر.ک: طبرسي، 1372، ج8، ص626)، و درصدد اقرار گرفتن از مردم است. به همين جهت در پايان آيه کساني را که به خالقيت و رازقيت الهي اقرار کردند، توبيخ نموده و ميفرمايد: «فَأَنىَ تُؤْفَكُونَ»؛ يعني چو ميدانيد چرا به انحراف ميرويد. شايد بتوان گفت يکي از انحرافات در زندگي غم و غصه انسان نسبت به روزي است. خداوند در اين آيه و مانند آن ميفرمايد حداقل مطابق علم خود عمل کنيد. اگر در نظام بينشي شما خداوند روزيسان است، پس از فرزندآوري نهراسيد و از ترس فقر و نداري و عدم تأمينِ روزي فرزند، به کجراهه نرويد و اقدام به کشتن فرزندان و يا جلوگيري از توليد و تکثير نسل نکنيد.
بنابراين از مجموع مطالب بيانشده به دست ميآيد، اگر انسان با اين علم که خدايي روزيرسان دارد که خالق، مالک، رب و حاکم است و بداند همة امور جهان بهدست اوست، ديگر نگران زياد شدن فرزندانش نخواهد بود. از طرفي خداوند هنگام آفرينش، همة نيازهاي مخلوقات را در نظر گرفت و به همين جهت آنها را به صورتي کامل درآورد تا پاسخگوي نيازمنديهايشان باشد. يکي از آن موارد اسباب توليد مثل است که با ظرافتي حکيمانه آنان را بهصورت زوج آفريد و تفاوتهاي جسمي و روحي در آنها قرار داد تا بدين وسيله به هم نزديک شوند و زندگي نسل به نسل ادامه يابد.
درنتيجه ميتوان گفت بينش انسان نسبت به خداي متعال که همة امور عالم در دست اوست و هم نيازهاي انسان را ميداند و نيز توانايي تأمين نيازمنديهاي او را دارد و هم اينکه روزيرسان واقعي و حقيقي اوست، اين آگاهي او را به کثرت نسل سوق ميدهد.
2. علم معطوف به انسان
منظور از علم معطوف به انسان اين است که وي به بعضي امور مربوط به خويش که با فرزندآوري مرتبط است، آگاهي دارد؛ البته با فراگيري آن بهويژه توسط آيات و روايات، تقويت يافته و بهگونهاي از قوه به فعل ميرسد. بنابراين آفرينش انسان بهگونهاي است که وي در زندگي نيکويي و زشتي بعضي افعال را ميداند. در اين بخش به دنبال بررسي آگاهيهاي انسان در ارتباط خويشتن و نقش هريک از آنها در موضوع فرزندآوري هستيم. لازم به ذکر است که بينشهاي مطرح در اين قسمت به شناخت انسان به خير و شر و صلاح و فساد خويش در زندگي برميگردد که در آية شريفة «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها» (شمس: 8) به آن اشاره شده است.
1ـ2. علم به زشتي قتل
يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پس از اينکه خلقتش کامل شد، تعليم بايدها و نبايدها به اوست، که با الهام الهى تقوا را از فجور و كار نيك را از زشت تميز مىدهد. در سورة شمس مسئلة الهام را نتيجة تسويه قرار داده و ميفرمايد: «وَنَفْسٍ وَما سَوَّاها فَأَلْهَمَها...»؛ چون نفس را تسويه كرد، پس به او الهام كرد. ازاينرو ميتوان گفت اين الهام از ويژگيهاي خلقت آدمى است (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج20، ص298)؛ يعني خداوند در سرشتشان آگاهي نسبت به خوبيها و بديها را قرار داده است.
يکي از کارهايي که انسان به زشتي آن علم دارد، عمل قتل است و اثبات زشتي آن به دليل و برهان نياز ندارد. در آيات قرآن کريم هم نمونههايي مطرح شده که بيانگر آگاهي انسان به ناپسندي اين عمل بوده و قاتل را فردي غيرمصلح ميداند. علم به اينکه کشتن ديگران ستم به حساب ميآيد، از همان آغاز آفرينش بشر مشهود بوده و در آيات الهي به داستان هابيل و قابيل اشاره شده است؛ آنجا که حرف از کشتن به ميان آمد، نخست هابيل گفت: «مسلماً اگر تو براى كشتن من دستت را دراز كنى، من براى كشتن تو دستم را دراز نمىكنم؛ زيرا از خداي پروردگار جهانيان مىترسم» (مائده: 28).
اينکه در آيه جناب هابيل ترس از خدا را مطرح نموده، بيانگر آن است که قتل عملي نادرست و خلاف رضاي خداست و ديگر اينکه درصورتيکه برادرش تصميم بر اين جنايت داشته باشد، او چنين کار زشتي را انجام نخواهد داد.
در ضمن هابيل اين عمل را گناه و مرتکب آن را ظالم و ستمکار ميدانست؛ زيرا در آية بعد ميگويد: «من مىخواهم به گناه كشتن من و گناه خودت بازگردى و درنتيجه از دوزخيان باشى؛ و اين پاداش ستمكاران است» (مائده: 29). از سخنش برميآيد که وي، قتل را گناه و قاتل را گنهکار ميدانست.
از جهتي در ادامه اشاره ميکند که نفس قابيل اين جنايت را بر او سهل و آسان جلوه داد (مائده: 30). بعد از انجام قتل از واژههاي زيانکار (خاسرين) و پشيمان (نادمين) براي وي بهکار برده شده و بيانگر اين است که او به زشتي اين عمل آگاه بود و بعد از ارتکاب جنايت پشيمان شد و ازجمله زيانکاران قرار گرفت.
از مجموع اين آيات برميآيد که هابيل و قابيل هر دو به زشتي قتل آگاهي داشتند و آن را گناه ميدانستند.
خداوند بعد از بيان داستان قتل هابيل، خطاب به بنياسرائيل ميفرمايد:
به اين سبب بر بنىاسرائيل لازم و مقرر كرديم كه هركس انسانى را جز براى حق، قصاص يا بدون آنكه فسادى در زمين كرده باشد، بكشد، چنان است كه همة انسانها را كشته، و هركس انسانى را از مرگ برهاند و زنده بدارد، گويى همة انسانها را زنده داشته است (مائده: 32).
دربارة اين حکم الهي ميتوان گفت انسان داراي حقيقت واحدي است که با آن زنده است و با آن ميميرد. اين حقيقت در همة افراد يکي است و فرقي در اين زمينه بين بعض افراد و همة افراد نيست. لازمة آن اين است که كشتن يك فرد بهمنزلة كشتن نوع انسان و به عكس زنده كردن يك فرد، زنده كردن همة انسانها باشد. پس همة انسانها از يك نوعاند و هر فرد آن مانند شاخههاى يك تنة درخت است؛ درنتيجه يك فردِ اين نوع از انسانيت همان را دارد كه هزاران فرد آن را دارند و بر عکس. هدف خداوند از خلقت افراد اين نوع و تكثير نسل آن، اين است كه اين حقيقت كه در تكتك افراد وجود دارد، همچنان در روى زمين باقى بماند، به همين منظور نسلى را جانشين نسل گذشته مىكند، تا نسل بعدي مانند گذشتگان، خدا را در روى زمين عبادت كنند؛ بنابراين اگر يك فرد از اين نوع كشته شود، آفرينش الهي از بين رفته و غرض خداى متعال كه بقاى انسانيت نسلي بعد از نسل قبلي بود، باطل ميشود. قاتل از اين جهت در مقام مقابله با مقام ربوبى است؛ ازاينرو جناب هابيل گفت: «من تو را نميکشم، من از پروردگار عالم ميترسم»، و با اين گفتارش اشاره كرد به اينكه قتل بدون دليل، نزاع با ربوبيت پروردگار است (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج5، ص315 و 316).
احتمال ديگر اينکه کشتن يک نفر مانع از ادامة نسل او ميشود و اين بهمانند کشتن همة مردم است؛ يعني با قتل يک شخص به دنبالش فرزندان، نوهها و ذريهاي که ميتوانست ادامة نسل او باشند، قطع ميشود و گويا همة اين افراد با کشته شدن او از بين ميروند. درنتيجه از اين آيه اهميت مرگ و زندگي يك انسان از نظر قرآن بهطور کامل آشكار مىشود و ميدانيم که خودكشى و سقط جنين، از نمونههاى قتل نفس بوده و از اين جهت حرام است (ر.ک: کليني، 1407ق، ج۱۳، ص۶۷۹).
در برخي آيات تصريح شده است که کشتن ديگري، کاري ناپسند است. در جريان همراهي حضرت موسي با حضرت خضر يکي از اتفاقات، کشتن نوجواني توسط حضرت خضر بود. حضرت موسي در اعتراض به قتل نوجوان گفت: «آيا شخص بىگناهى را بدون آنكه كسى را كشته باشد، كُشتى؟ به راستى كه كارى بسيار ناپسند مرتكب شدى»: «لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً» (كهف: 74).
واژة «نُکر» که در اين آيه بهکار رفته از لفظ «إمر» که در آيات قبل آن آمده شديدتر است و بر زشتي بيشتري دلالت ميکند (ر.ک: طبرسي، 1372، ج6، ص747). «شَيْئاً نُكْراً»؛ يعنى كارى بسيار زشت و ناپسند كه طبع انسان آن را نميپذيرد و شرع (ر.ک: طبرسي، 1372، ج6، ص747) و جامعة بشرى آن را رد ميکند. آدمكشى در نظر مردم كارى زشتتر از سوراخ کردن کشتي يا تخريب ديوار است؛ زيرا کشتن ديگري را نميتوان جبران کرد (طباطبائي، 1390ق، ج13، ص345؛ فخر رازي، 1420ق، ج21، ص487؛ زمخشري، 1407ق، ج2، ص736).
بنابراين حضرت موسى به خاطر اينكه قتل را کاري ناپسند مىدانست، نهى از منكر را بر خود لازم ديد و به تعهدى كه به جناب خضر داده بود، عمل نکرد (ر.ک: قرائتي، 1388، ج5، ص205). در زمان حاضر نيز نهي از کشتن بهويژه سقط جنين بايد بهصورت جديتر در دستور کار مسئولان قرار بگيرد و با برخورد شديد با عوامل اين کار، مانع از کشتن انسانهاي بيگناه شوند؛ همچنين با فرهنگسازي خانوادههاي ناآگاه که جنين را انسان نميدانند و به بهانههاي واهي به اين امر ناپسند اقدام ميکنند، آگاهي داد و آنان را نيز از قتل نفس انساني نهي کرد.
از اينکه انسان قتل را يکي از گناهان و ظلم ميداند و از ارتکاب آن احساس جرم و پشيماني ميکند، بهدست ميآيد که وي قتل را که نوعي کم شدن افراد بشر است، خوش ندارد و حفظ نفس آدمي حداقل در جلوگيري از کاهش جمعيت نقش دارد؛ زيرا با کشتن ديگري تعداد افراد بشر کاسته شده و اگر در شبانهروز در سراسر دنيا طبق اين بينش عمل شود، جلوي کشته شدن و کاهش تعداد زيادي از جمعيت گرفته ميشود. در مقابل، برخي حاکمان ظالم براي بقاي حکومتشان از بين بردن نسلِ مخالفان را در دستور کار قرار ميدهند تا جمعيت آنان کاهش يافته و گروه مخالفان توان مبارزه با آنان را نداشته باشند، که نمونة آن نسلکشي مردم غزه توسط صهيونيستها ميباشد و در قرآن نيز به آن اشاره شده: «و هنگامى كه [چنين دشمن سرسختى] قدرت و حكومتى يابد، مىكوشد كه در زمين فساد و تباهى به بار آورد، و زراعت و نسل را نابود كند» (بقره: 205).
1ـ1ـ2. کشتن اولاد از روي عدم علم (جهل)
انسان تلاش، حرکت و زندگي را دوست دارد و در مقابل از بيتحرکي و مرگ بيزار است. تمام زحماتي که او در طول زندگاني به جان ميخرد به همين خاطر است که چند صباحي بيشتر عمر کند. از طرفي انسان خانواده و خويشان خود را دوست ميدارد. همين دوست داشتن سبب ميشود تا در زندگي خوشيها و ناخوشيهاي آنها را از خودش بداند. در شعر بنيآدم اعضاي يکديگرند، انسانيت انسان را اينگونه به تصوير ميکشد و ميگويد انسان، اين حس و عاطفه را نسبت به تمام بشريت دارد و درد و خوشي ديگران را از آن خود ميداند. با اين توضيحات انساني که براي ديگران خيرخواه است و از رنج و سختيشان غمگين ميشود، نسبت به خانوادة خود به طريق اولي چنين ميخواهد؛ نهتنها خوشي آنها را ميخواهد، بلکه رنج و ناراحتيشان دل وي را به درد ميآورد. سؤالي که در اينجا مطرح ميشود اين است که چنين کسي که خود را براي راحتي خانوادهاش به زحمت مياندازد، چگونه راضي به کشتن فرزندش ميشود؟ با گواهي تاريخ و همچنين قرآن کريم برخي افراد فرزندان خويش را ميکشتند و در زمان حاضر بعضي با سقط جنين، حق حيات و زندگاني را از آنها ميگيرند.
در پاسخ ميتوان گفت انسان از روي علم و آگاهي تن به اين فاجعه نميدهد و اين جهل و ناداني است که او را به انجام چنين عمل ناپسندي سوق ميدهد.
در برخي آيات الهي کشتن فرزندان را نتيجة سفاهت و ناداني افراد ميداند و ميفرمايد:
مانند [اين سهمبندى بىاساس كه هواى نفسشان در نظرشان آراست] بتان، كشتن فرزندانشان را در نظرشان آراستند تا سرگردان و هلاكشان سازند و دينشان را بر آنان مُشتبه كنند. اگر خدا مىخواست آن كار را نمىكردند؛ پس آنان را با آنچه دروغ مىسازند واگذار... قطعاً كسانى كه فرزندان خود را از روى سبك مغزى و جهالت كشتهاند، و آنچه را خدا روزى آنان كرده بود بر پاية دروغ بستن به خدا حرام شمردهاند، زيان كردند؛ به راستى كه گمراه شدند و هدايت يافته نبودند (انعام: 137 و 140).
در جاهليت فرزندان خود را از ترس فقر و گرسنگي، اسير شدن و ننگ ميکشتند (ر.ک: قمي، 1363، ج1، ص218؛ طبرسي، 1372، ج4، ص572). در اين آيه اشاره به دليل ديگري براي کشتن فرزندان ميکند و آن اينکه بتها با محبوبيتى كه در دلهاى مشركان داشتند، فرزندكشى را در نظر بسيارى از آنان زينت داده و تا آنجا در دلهاى آنان نفوذ پيدا كردند كه فرزندان خود را بهمنظور تقرب به بتها قربانى مىكردند و يا نذر مىكردند كه اگر فرزندى نصيب آنها شد، آن را براى بت قربانى كنند؛ ازاينرو منظور از «شركاء» در اينجا بتها هستند (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج7، ص361؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج5، ص451). برخي مفسرين منظور از «شرکاء» در آيه را شياطين و متوليان و خدمة بتكدهها ميدانند که اين کار زشت را براي مشرکان زينت ميدادند (ر.ک: طبرسي، 1372، ج4، ص572؛ فخر رازي، 1420ق، ج13، ص159؛ زمخشري، 1407ق، ج2، ص69 و 72). «اولاد» در اين آيه دختران و پسران هر دو را شامل ميشود (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج7، ص361)، و قتل فرزندان در اين مورد غير از مسئلة زنده به گور كردن دختران و كشتن پسران به خاطر ترس از فقر است.
خداوند ميفرمايد اينان که فرزندان خود را کشتند، زيان کردند. اين زيان و خسارت به خاطر سفاهت و ناداني آنان بود؛ زيرا فرزندان نعمت خداوند هستند که بر بندگانش عنايت ميکند و اين افراد به اين امر توجه نداشتند. بنابراين عدم علم در آيه، همان عدم توجه و آگاهي نعمت بودن فرزندان و اينکه روزيشان به دست اوست (اسراء: 31). جهت ديگر اينکه سفاهت که بهمعناي سبکي، سبکسري و کمخردي است (ر.ک: ازهري، بيتا، ج6، ص82)، موجب شد تا به خاطر ترسي موهوم که فقر باشد، به قتل که گناهي است بزرگ، اقدام کنند. سفاهت به اين جهت است که براي پيشگيري از ضرري موهوم و کوچک مانند فقر، گناهي قطعي را مرتکب و عذاب واقعي را به جان خريدند (ر.ک: فخر رازي، 1420ق، ج13، ص161). بنابراين سبکمغزي و ناداني، انسان را به جايي ميرساند که نهتنها از کشتن فرزندش احساس شرم نکند، بلکه آن را بهعنوان يک سنت و قانون در جامعة خود بپذيرد (ر.ک: مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج5، ص453).
ازاينرو بايد گفت که بيخردي و جهالت انسان را به مرتبهاي از پستي و پليدي ميرساند که احساس و شعور در وي کمرنگ يا ناپديد شده و همين سبب ارتکاب قتل جگرگوشه خود ميشود. اگر اين افراد عقل خود را به کار ميگرفتند، هرگز چنين عمل ناپسندي را انجام نميدادند.
در برخي آيات بيان ميشود که غفلت از رازقيت خداوند، زمينهساز قتل فرزندان در جاهليت بوده است. خداوند در اينباره ميفرمايد:
و فرزندانتان را به خاطر تنگدستى نكشيد، ما شما و آنان را روزى مىدهيم و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزديك نشويد و انسانى را كه خدا محترم شمرده جز به حق نكشيد؛ خدا اين [گونه] به شما سفارش كرده تا بينديشيد (انعام: 151).
خداوند در اين آيه با بيان روزيرساني خودش، دليل کشتن فرزندان را توسط اعراب جاهلي بيان ميکند. به اين صورت که آنها به جهت ترس از گرسنگي و ناتواني در تأمين ضروريات زندگي و بهويژه در زمان تنگدستي فرزندان خود را ميکشتند. به همين سبب خدا آنان را از ارتکاب اين جنايت به خاطر نداري و فقر، نهي ميکند و آنان که دچار غفلت شدهاند، اين آگاهي را ميدهد که خودش شما و فرزندانتان را روزي ميدهد.
در اين آيه از ارتکاب کارهاي زشت نهي شده و قتل که يکي از مصاديق آن است در انتهاي آيه بهخصوص از آن نام برده شد که نوعي تأکيد بر بزرگي گناه قتل است. علاوه بر اين در بين همۀ قتلها، به کشتن فرزند پرداخته است؛ زيرا عرب تصور مىكرد ترس از فقر و حفظ آبرو مجوزي براي ريختن خون فرزندان است و اينکه پدر بودن يكى از اسباب تملك ميباشد؛ درنتيجه عرب جاهلي کشتن فرزند را با اين دلايل جايز ميدانست (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج7، ص375).
از آيه فهميده ميشود سبب کشتن ديگران، غفلت و عدم تعقل است؛ ازاينرو ميتوان گفت انسان با تعقل و بينش درست به اين نتيجه ميرسد که کشتن ديگران بهويژه فرزندکشي و سقط جنين، کار درستي نيست. کشتن فرزند به بهانۀ تنگدستي و دلايل واهي، عملى جاهلانه است و در انتهاي آيه به اين مطلب چنين اشاره شده است: «اينها امورى است كه خداوند به شما سفارش كرده تا بينديشيد و با بينش و آگاهي از ارتكاب زشتيها خوددارى نماييد». در واقع خداوند به حکم عقل ارشاد نموده است (ر.ک: حکيم، 1427ق، ص59).
اين عمل جاهلي مخصوص گذشته نبوده و در زمان حاضر نيز اتفاق ميافتد؛ ازاينرو نهي از فرزندکشي در آيات تکرار ميشود. در آيهاي از اين عمل به خاطر ترس از نداري نهي نموده و ميفرمايد: «فرزندانتان را از بيم تنگدستى نكشيد؛ ما به آنان و شما روزى مىدهيم، يقيناً كشتن آنان گناهى بزرگ است» (اسراء: 31).
اين آيه و مانند آن بيانگر آن است که فقر و ترس از مشکلات، فکر انسان را درگير ميکند و او را به انجام کاري که خلاف انديشه است، ميکشاند؛ ازاينرو تهيدستى حتى در قوىترين عواطف انسانى تأثير ميگذارد و او را به آدمکشي سوق ميدهد که جنايتي آشکار است.
انسان با انديشه و خرد مييابد که رزق و روزي بهدست خداست و زيادى نفرات و جمعيت در تهيدستي و نداري اثري ندارد و فرزند عامل فقر نيست؛ زيرا روزي هر کسي تعيين شده و در آيۀ شريفه که ميفرمايد: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ»، فرزندان را مقدم آورده تا بفهماند اين ترس و واهمه در کنار روزيرساني خداوند جايگاهي ندارد و هر کسي روزي مخصوص به خود را دارد.
در پايان آيه جملۀ اسميه با حرف «إنّ» آمده: «إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيراً»، که با تأکيد بيان ميکند فرزندکشي گناه بزرگي است. با توجه به ماضي بودن فعل «كان»، انسان اين عمل را بهطور فطري ناپسند ميداند؛ بنابراين در هر عصري اينگونه است (ر.ک: مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج12، ص102).
بنابراين ازآنجاکه يکي از عوامل کشتن اولاد جهل و ناآگاهي است؛ ازاينرو آگاهيبخشي نسبت به مردم و ترغيب آنان به انديشيدن، مانع از ارتکاب اين جنايت ميشود؛ درنتيجه به هر مقدار از اين جنايت جلوگيري شود، به تعداد جمعيت افزوده خواهد شد. اگر فرض کنيم در ايران هر روز از هزار نفر خانوادهاي که قصد کشتن فرزندشان را دارند، اندکي بيانديشند و در فرمايش الهي تدبر کنند؛ آنجا که فرمود: «فرزندانتان را از ترس فقر نکشيد»، و اينکه مشکلات مادي و معيشتي دليل قانعکنندهاي براي فرزندکشي نيست، اين بينش و آگاهي ميتواند جلوي ارتکاب اين عمل ناپسند را بگيرد و درنتيجه به تعداد حدود هزار نفر به جمعيت کشور بيافزايد.
2ـ2. علم به راه توالد و تناسل (ازدواج)
حيوانات بهطور غريزي روش زندگي خود را ميدانند؛ بهعنوان نمونه براي در امان ماندن از خطرات، ميدانند کجا خانه بسازند و چگونه از خود دفاع کنند و هنگام گرسنگي چه بايد بخورند و آن غذا را چگونه به چنگ آورند؛ همچنين براي توليد نسل با چه جنسي از خود درآميزند و براي نگهداري فرزند چه کنند. اينچنين سؤالاتي در زندگي انسان مطرح است و چون انسان علاوه بر غريزه، از فطرت الهي و عقل نيز برخوردار است، اين پرسشها را بهروشني پاسخ ميگويد؛ ازاينرو در طول تاريخ براي انسانها اين سؤال مطرح نبوده که براي ادامۀ نسل چه کنيم؟ چون هرکدام از آنها چه مرد و چه زن ميدانستند که راه توليد و تکثير نسل، رابطۀ مرد و زن با يکديگر است. هيچ گروه و قبيلهاي در اين زمينه به دنبال همجنس نبوده و به همين جهت گناه قوم لوط، بيسابقه بود.
در آيات قرآن به اين مطلب اشاره شده که انسان راه فرزندآوري را ميداند. به همين دليل انسانها بعد از رسيدن به سن بلوغ و فعال شدن قوۀ شهواني، ميل به جنس مخالف پيدا ميکنند و خداوند راه صحيح ارضاي آن را ازدواج معرفي ميکند تا هم شهوت را از راهش پاسخ دهد و هم به مسئلۀ فرزندآوري بپردازد.
آيهاي که شهوات دنيوي را بيان ميکند، اولين مورد آن ميل مردان به زنان است. خداوند ميفرمايد: «محبت و عشق به خواستنىها [كه عبارت است] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپايان و كشت و زراعت، براى مردم آراسته شده است» (آلعمران: 14).
از آيه استفاده ميشود که در سرشت انسان ميلي نسبت به جنس مخالف وجود دارد که يکي از قويترين غرايز انسان است و به اين خواست علم دارد. نکتۀ ديگر اينکه بين محبت انسان به همسر و فرزندان رابطهاي وجود دارد و آن بقاي نوع انساني و توليد نسل ميباشد (ر.ک: مراغي، بيتا، ج3، ص109).
بهطورکلي ميتوان گفت انسان براي ادامۀ نسل، راهي غير از ازدواج مرد و زن نميتواند تصور کند. به همين سبب حضرت مريم بعد از بشارت به حضرت عيسي با تعجب (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج14، ص41؛ فخر رازي، 1420ق، ج8، ص226) گفت:
پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؛ درحالىكه هيچ بشرى با من تماس نگرفته؟! [خدا] فرمود: چنين است كه مىگويى [ولى خدا مُقيد به علل و اسباب نيست،] خدا هرچه را بخواهد [با مشيت مطلقة خود] مىآفريند؛ چون چيزى را اراده كند جز اين نيست كه به آن مىگويد «باش» پس بىدرنگ مىباشد (آلعمران: 47).
بر اساس علم انسان به اينکه راه توليد نسل همان مباشرت با جنس مخالف است، تعجب حضرت مريم هم بر اين اساس بود که اين امر چگونه ممکن است؛ درحاليکه او ازدواج نکرده و با هيچ مردي ارتباط نداشته است.
اين سؤال و تعجب از آنجا ناشي ميشود که انسان بهطور طبيعي از چيزهاى غيرعادى تعجب ميكند. البته گفته شده پرسش ايشان به اين صورت بود كه آيا به همين حال بىشوهرى و از روى خرق عادت فرزند ميآورد يا با مردي ازدواج کرده و بهطور عادى از او بچهدار ميشود (ر.ک: طبرسي، 1372، ج2، ص750). خداوند در پاسخ فرمود: «كَذلِكِ اللهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ»؛ يعني اين مطلبي که «چگونه فرزندار شوم؛ درحاليکه با مردي ارتباطي نداشتم»، درست است و راه عادي و طبيعي فرزندآوري همين راه ازدواج است، اما خداوند هرچه را بخواهد ميآفريند؛ يعنى خدا تو را به همين حالت دخترى و بىشوهرى فرزند خواهد داد (طبرسي، 1372، ج2، ص750). براي از بين بردن تعجب او فرمود: «خداوند آفرينش هرچه را اراده کند و فرمان وجود آن را صادر نمايد، ايجاد ميشود».
همين مضمون در سورۀ مريم نيز آمده است، با اين تفاوت که علاوه بر جملة «وَلَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ»، حضرت ميگويد: «و زن آلودهاي نبودهام» (مريم: 20)؛ ازاينرو معناي «لَمْ يَمْسَسْني» در معناي ازدواجِ صحيح و شرعي ميباشد (ر.ک: طبرسي، 1412ق، ج2، ص390؛ طباطبائي، 1390ق، ج14، ص41).
در آيات الهي هنگامي که به حضرت زکريا بشارت فرزند داده شد، او در مقابل اين خبر گفت: «پروردگارا! چگونه برايم پسرى خواهد بود؛ درحالىكه همسرم نازا بوده است و خود نيز از پيرى به فرتوتى رسيدهام؟!» (مريم: 8). دربارة همسر حضرت ابراهيم نيز چنين مطلبي بيان شده که او بعد از بشارت به فرزنداني، با تعجب گفت: «آيا من داراي فرزند ميشوم؛ درحاليکه من و شوهرم پير و سالخورده هستيم؟» (هود: 72).
بعضي گفتهاند که سؤال حضرت زکريا به جهت اين بود که فرزنددار شدن وي در همين سن پيري خواهد بود که در آن زمان بيش از نود سال از عمر ايشان گذشته بود، يا اينکه جوان ميگردد؟ (ر.ک: طبرسي، 1372، ج6، ص780).
واژة «عِتِيًّا» از «عتي» به چيزي گفته ميشود که گذشت زمان، آن را خشك و چروكيده كند (ر.ک: ابنعباد، بيتا، ج2، ص131)، و اينكه حضرت زكريا عرض كرد: «وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا»؛ يعني بدنم فرسوده و استخوانهايم سست شده (ر.ک: طبرسي، 1372، ج6، ص780)، و در واقع كنايه از بين رفتن شهوت ازدواج و نوميدى از فرزندآوري است (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج14، ص16)، و بيان ميکند که راه توليد نسل علاوه بر وجود رابطة بين مرد و زن، بايد شرايطي مانند جواني و زايايي فراهم و موانعي مانند سالخوردگي و نازايي در دو طرف نباشد تا بهطور طبيعي داراي فرزند شوند.
رابطة همسرگزيني و فرزندآوري روشن و معلوم است. شايد به همين خاطر خداوند عمل قوم لوط را زشت شمرده که نتيجة آن عذاب و خشم الهي است؛ زيرا مانع از فرزندآوري است. خدا دربارة اين گروه ميفرمايد:
و لوط را [نيز فرستاديم]، آنگاه به قومش گفت: شما كار بسيار زشتى مرتكب مىشويد كه پيش از شما هيچيك از جهانيان آن را انجام ندادهاند. آيا شما با مردان آميزش مىكنيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مىنماييد و در محفل عمومى خود [در انظار يكديگر] اين كار بسيار زشت را مرتكب مىشويد؟ پس جواب قوم او جز اين نبود كه گفتند: اگر تو از راستگويانى عذاب خدا را براى ما بياور (عنکبوت: 28ـ29).
حضرت لوط که فرمود: «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ»، به ظاهر جملهاى خبرى است، ولى منظور از آن تعجب و انكار ميباشد. «فاحشه» از مادة «فحش» بهمعناي هر چيزي که از حد و اندازهاش فراتر رود (ر.ک: ازهري، بيتا، ج4، ص111)، و اين واژه بر زشتي و پليدي آن چيز دلالت ميکند (ر.ک: ابنفارس، 1404ق، ج4، ص478) که در اينجا كنايه از همجنسگرايى است (ر.ک: طباطبائي،1390ق، ج16، ص123؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج16، ص254). ميتوان گفت اين تعجب ازآنرو بود که آن حضرت راه غريزي و فطري جمع شدن را براي مردان و زنان ميدانست و به همين جهت در ادامه ميگويد: «چنين عمل زشتي بيسابقه است». بنابراين با وجود راه عرفي و شرعى ازدواج براى ارضاي شهوت و فرزندآوري، لواط و همجنسبازى، شگفتآور است (ر.ک: قرائتي، 1388، ج7، ص135).
عبارت «ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ»، معناى فاحشه را روشن و تأکيد مىكند و گويا مراد اين است كه آن عمل بهصورتيكه در بين شما همگاني شده، در هيچ قوم و گروهى قبل از شما شايع نبوده است.
در عبارت «أَإِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ» که با «إنّ» و «لام» تأکيد شده است، منظور از آمدن مردان همان عمل ناپسند لواط و مراد از قطع سبيل، قطع نسل است (ر.ک: طبرسي، 1412ق، ج3، ص245؛ زمخشري، 1407ق، ج3، ص452)، و به بيان ديگر ترک ازدواج با زنان و جلوگيري از راه توليد و تکثير نسل انسان است (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج16، ص123؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج16، ص255). در اين آيه دو چيز مورد اشکال قرار گرفته است: يکي بهکار بردن شهوت در غير جاي خودش است که مردان با مردان و زنان با زنان در هم بياميزند و ديگري مانع شدن از روند طبيعي ادامة نسل و زندگي است. چون راه توليد و تکثير نسل عبارت از نزديكى و رابطة مردان با زنان است و قوم لوط اين راه را بستند؛ پس تعبير به قطع سبيل كنايه از روگرداني از زنان و عدم رابطه با آنان است که درنتيجه اين کار، روند بقاي نوع انسان و فرزندآوري قطع ميشود و نسل بشر ادامه نمييابد.
بنابراين انسان بهطور غريزي و طبيعي بعد از رسيدن به سن بلوغ و فعال شدن نيروي شهواني به دنبال انتخاب فردي از جنس مخالف ميرود. انسانها در طول تاريخ چنين بودهاند و در آينده هم چنين خواهند بود. اين آگاهي انسان نسبت به توليد و ادامة نسل است، اما کساني که مانند قوم لوط به دنبال همجنسگرايي هستند، پا را فراتر از اندازه خود ميگذارند و نيروي شهواني را هدر داده و بر خلاف مسير تکويني، مانع از توليد و تکثير نسل ميشوند. بنابراين بينش سليمِ انسان در اينکه راه فرزندآوري ازدواج مرد و زن است، او را به ادامة نسل و بقاي نوع ياري ميدهد و تأثير بسزايي در اين زمينه دارد و در جهت هدف الهي از ادامة زندگي در عالم دنيا کمک ميکند.
در مجموع ميتوان گفت که بينش انسان نسبت به ناپسندي کشتن ديگران و بهويژه فرزندان و همچنين آگاهي او از راه توليد نسل که ازدواج صحيح است، انسان را در ميل به فرزندآوري و زياد شدن جمعيت کمک ميکند و در مقابل قتل و همجنسگرايي از تعداد جمعيت ميکاهد يا مانع ازدياد آن ميشود.
نتيجهگيري
از مجموع مباحث بيانشده در بينشهاي فطري انسان دربارة خداوند و نيز علوم معطوف به خودش، نتايج ذيل بهدست ميآيد:
1. انسان بهطور فطري خدا را آفريننده، مالک، رب و روزيرسان ميداند. اين شناخت بر اثر غفلت و دلبستگي به دنيا پوشيده ميماند که با ايمان و ياد خدا، بايستي آن را از حالت قوه به فعليت رساند.
2. اين شناخت در سبک زندگي انسان تأثيرگذار بوده و در انتخاب گزينههاي درست به وي کمک ميکند. يکي از اين موارد همسرگزيني و فرزندآوري است.
3. آگاهي انسان از اينکه تدبير امور جهان و هدايت موجودات بهدست كسى است كه آن را ايجاد كرده، موجب امنيت و آرامش خاطرش ميشود.
4. دغدغههاي رزق و روزي که بهانهاي شده براي عدم ازدواج يا تک فرزندي، ريشه در ضعف اين بينش دارد.
5. تغيير نگرش انسان نسبت به عالم هستي و آفرينندة آن و علم به اينکه خدا هم نيازهاي انسان را ميداند و هم توانايي تأمين نيازمنديهاي او را دارد و هم اينکه روزيرسان واقعي و حقيقي اوست، او را به ميل به فرزندآوري سوق ميدهد.
6. در بينش انسان قتل امري ناپسند بوده و بيانگر اين است که وي نابودي انسان را دوست ندارد، بر خلاف تولدِ فرزند که غالباً موجب شادي و سرور است. درنتيجه عمل به مقتضاي اين علم و عدم ارتکاب قتل حداقل در جلوگيري از کاهش جمعيت نقش دارد.
7. با توجه به آية 32 سورة مائده که کشتن يک نفر با کشتن همة مردم برابري ميکند و همچنين زنده نگه داشتن يک فرد، زنده نگه داشتن همة آنهاست، اهميت حفظ جان افراد و همچنين مقدار جمعيت فهميده ميشود.
8. عدم علم و آگاهي انسان در برخي موارد موجب ارتکاب جنايت ميشود و نمونة بارز آن در گذشته و حال، کشتن فرزندان است. انسان قتل را کاري ناپسند ميداند، اما به دلايلي مانند ترس از فقر مرتکب آن ميشود که به جهل او برميگردد.
9. آگاهيبخشي به مردم نسبت به اينکه سقط جنين همان قتل نفس ميباشد و اينکه ترس از نداري، توهمي شيطاني است، تأثير زيادي در عدم ارتکاب قتل و افزايش جمعيت دارد.
10. آگاهي غريزي انسان نسبت به راه توليد نسل، يعني ازدواج زن و مرد، در ادامة زندگي دنيايي بشر و بقاي نسل وي تأثير بسزايي دارد.
11. همجنسگرايي که خلاف مقتضاي عقل و دين است، مانع از توليد نسل و ازدياد جمعيت ميشود که قرآن آن را قطع سبيل ميداند.
12. در مجموع ميتوان گفت که بينش انسان نسبت به آفريننده و صفات او و همچنين علوم مرتبط با خودش، در ميل به فرزندآوري نقش روشني دارد؛ ازاينرو دشمنان با تغيير در سبک صحيح زندگي درصدد کاهش جمعيت جوامع بهويژه مسلمانان هستند، که از مهمترين آنها تغيير نگرش انسان نسبت به ازدواج و فرزندآوري است. براي پر کردن خلأ نياز انسان به همدم و فرزند نيز راههاي جايگزيني مانند همجنسگرايي و نگهداري حيوانات خانگي را با روشهاي متنوع توصيه و ترويج ميکنند؛ البته بايد با استعانت از آيات الهي و ارزشهاي اسلامي، فرهنگسازي و آگاهيبخشي نمود و با نقشة دشمنان مقابله کرد.
- قرآن کریم.
- ابندرید، محمد بن حسن (بیتا). جمهرة اللغة. بیروت: دار العلم للملایین.
- ابنعاشور، محمدطاهر (1420ق). تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور. بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
- ابنعباد، اسماعیل بن صاحب (بیتا). المحیط فی اللغة. تصحیح محمدحسن آلیاسین. بیروت: عالم الکتب.
- ابنفارس، احمد بن زکریا (1404ق). معجم مقاییس اللغة. تصحیح عبدالسلام محمد هارون. قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
- ازهری، محمد بن احمد (بیتا). تهذیب اللغة. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- جمعی از اساتید مدارس حوزۀ علمیۀ قم (1384). مغنی الادیب. قم: قدس رضوی.
- جمعی از نویسندگان، زیر نظر علی ابوترابی (1401). درسنامۀ مفاهیم و ابعاد جمعیت. قم: مؤسسۀ آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- جوهری، اسماعیل بن حماد (بیتا). الصحاح. تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار. بیروت: دار العلم للملایین.
- چراغی کوتیانی، اسماعیل (1397). بحران خاموش واکاوی جامعهشناختی علل فرهنگی ـ اجتماعی کاهش باروری در ایران. قم: مؤسسۀ آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- حکیم، سیدمحمدتقی (1427ق). الاصول العامة للفقه المقارن. قم: المجمع العالمی لأهلالبیت.
- زمخشری، محمود بن عمر (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل. تصحیح مصطفى حسین احمد. بیروت: دار الکتاب العربی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1390ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- طبرسی، فضل بن حسن (1412ق). تفسیر جوامع الجامع. تصحیح ابوالقاسم گرجى. قم: مرکز مدیریت حوزۀ علمیه.
- طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تصحیح فضلالله یزدى طباطبایى. تهران: ناصرخسرو.
- عسکری، حسن بن عبدالله (1400ق). الفروق فی اللغة. بیروت: دار الآفاق الجدیده.
- علوی، سیداسماعیل (1403). تغییر نگرش به فرزندآوری. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی و دبیرخانۀ حمایت از طرحهای پژوهشی.
- فخر رازی، محمد بن عمر (1420ق). التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب). بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- فولادیوندا، محمد (1399). فرصت جمعیت چشمانداز تحولات جمعیت در ایران؛ چالشها و راهبردها. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- قرائتی، محسن (1388). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن.
- قمی، علی بن ابراهیم (1363). تفسیر القمی. تحقیق طیب موسوى جزایرى. قم: دار الکتاب.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. تصحیح علىاکبر غفارى و محمد آخوندى. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحار الأنوار. تحقیق جمعى از محققان. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- مراغی، احمدمصطفی (بیتا). تفسیر المراغى. بیروت: دار الفکر.
- مصباح یزدى، محمدتقى (1398). اخلاق در قرآن. تحقیق و نگارش: محمدحسین اسکندری، قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مصباح یزدى، محمدتقى (1398). آموزش فلسفه. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مصباح یزدى، محمدتقى (1383) به سوی تو. تدوین و نگارش کریم سبحانی. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مصباح یزدى، محمدتقى (1384) حقوق و سیاست در قرآن1. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مکارم شیرازى، ناصر و دیگران (1371). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
- موسوی، سیدمرتضی (1397). رازقیت الهی و افزایش جمعیت: مبانی کلامی جمعیت. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.



