معرفت فرهنگی اجتماعی، سال پانزدهم، شماره چهارم، پیاپی 60، پاییز 1403، صفحات 72-87

    اصل هستی‌شناختی «تعامل مهر و قهر» و کاربست آن در روابط دو جنس از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ نرجس رودگر / دانشیار گروه فلسفه و عرفان اسلامی جامعة المصطفی العالمیه / Narjes_Rodgar@miu.ac.ir
    dor 20.1001.1.20088582.1403.15.4.4.2
    doi 10.22034/marefatefarhangi.2024.5000900
    چکیده: 
    هدف از این مقاله بررسی نظریة تعامل مهر و قهر در آثار آیت‌الله جوادی آملی و کاربست آن در روابط دو جنس در راستای پاسخ به مسئلة چرایی تفاوت‌های دو جنس بر اساس هستی‌شناسی فلسفی و عرفانی است. مسئلة رابطة مهر و قهر جزو فروعات اصل عرفانی جمال و جلال الهی است که به‌کارگیری آن در توضیح مسئلة تفاوت‌های دو جنس جزو ابتکارات ایشان است. در این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی پس از تحلیل و طبقه‌بندی نظریة ایشان و بیان تفاوت‌های تقریر ایشان از اصل نقش هستی‌شناختی اسما جمالی و جلالی الهی، نسبت به تقریر عرفای قدیم، نشان داده شده است که طبق نظریة مهر و قهر نظام هستی از تعامل دو عامل مهر و قهر پدید آمده است. مهر و قهر هر دو در هستی و کمال ضروری و بایسته‌اند و تعامل آنها در راستای مکملیت انسان است. طبق ایدة مکملیت، مهر و قهر در برابر و مقابل هم نیستند؛ بلکه مهر در خدمت قهر و قهر در خدمت مهر است. اما در عریکة هستی، فرمانروایی و حاکمیت نهایی از آن مهر است. همچنین تفاوت‌های نظام ادراکی و اخلاقی دو جنس، طبق این اصل معنادار می‌شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Ontological Principle of "the Interaction of Love and Force" and its Application in Relations between the Sexes, From the Perspective of Ayatollah Javadi Amoli
    Abstract: 
    The aim of this article is to examine the theory of the interaction of love and force in the works of Ayatollah Javadi Amoli and its application in relations between the sexes. The author seeks to answer this question: why are there differences between the sexes based on philosophical and mystical ontology. The relationship of love and force is one of the branches of the mystical principle of divine beauty and glory, and its application in explaining the differences between the sexes is one of Ayatollah Javadi Amoli’s innovations. Using the descriptive-analytical method, this article analyzes and classifies his theory and states the differences between his interpretation of the principle of the ontological role of the divine names of beauty and glory and the interpretation of the ancient mystics. It shows that according to the theory of love and force, the system of existence has emerged from the interaction of the two factors of love and force. Love and force are both necessary in existence and perfection, and their interaction is in line with the complementarity of man. According to the idea of complementarity, love and force are not opposites; rather, love serves force and force serves love. However, in the world of existence, the ultimate rule and sovereignty belongs to love. Also, the differences in the perceptual and moral systems of the two sexes become meaningful according to this principle.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    بحث از تفاوت دو جنس و يا تساوي و تشابه آنها از مسائلي است که اولين بار توسط فمينيست‌هاي قرن نوزده در جهت ارائة نظرية سياسي فمينيستي براي برون‌رفت از وضعيت نامطلوب زنان و رسيدن به وضعيت مطلوب مطرح گرديد و به‌عنوان معضل ابدي فمينيسم معروف شد (فريدمن، 1381، ص17). نظرية غالب که توسط فمينيست‌هاي ليبرال مطرح شده بود، نظرية برابري دو جنس است که قائل بودند زنان و مردان از هر نظر برابرند. اين نظريه با اين مسئله روبه‌رو بود که در نظرية برابري تفاوت‌هاي فيزيکي دو جنس چگونه تحليل مي‌شود؟ فمينيست‌ها در پاسخ به اين مسئله چند دسته شدند. برخي منکر هرگونه تفاوت شدند و ابراز داشتند تفاوت‌هاي فيزيکي به تفاوت‌هاي بدني در جهاز توليد‌مثل خلاصه مي‌شود و ساير تفاوت‌ها ساختة اجتماع و فرهنگ است که لازم است بازخواني شود (دوبوار، 1380، ص16؛ وود، 1366، ص139). در همين راستا نظرية تفکيک جنس و جنسيت به‌عنوان سياستي راهبردي در توجيه ساختگي بودن اکثر تفاوت‌هاي جنسيتي توسط فمينيست‌هاي موج دوم ارائه شد (فريدمن، 1381، ص27). راديکال‌ها پا را از اين فراتر گذاشتند و با اذعان ضمني به اين مسئله که نمي‌شود تفاوت‌هاي بدني را ناديده انگاشت، طبيعت را عامل ظلم به جنس زن تعريف نموده و راهکار مبارزه با طبيعت را در جهت نفي هر تفاوت بدني بين دو جنس پيش نهادند (ويلفورد، 1375، ص372؛ هيوود، 1379، ص442). دستة کوچک‌تري از فمينيست‌ها بر تفاوت‌هاي زنانه و ارزشمندي آنها اصرار نمودند، که حضور اين دسته در موج سوم فمينيسم بيشتر مجال پيدا کرد (رودگر، 1388، ص107ـ109؛ ر.ک: مشيرزاده، 1381، ص313ـ440).
    آنچه فمينيست‌هاي موج اول و دوم فمينيسم را به سمت نفي تفاوت‌ها و به بياني نوعي احتراز از قبول آنها کشانيد، پيش‌فرض نهفته در پس فرهنگ غرب مبني‌بر نوعي ارزش‌گذاري به تفاوت‌هاي دو جنس و تحقير زنانگي بود (گري، 1378، ص45 و 47؛ تيچمن و اوانز،1380، ص247). مطالعة آثار و اقوال فلاسفه و اديبان و دانشمندان مغرب‌زمين حاکي از نوعي فرودستي و حقارت زنانگي است که در لايه‌هاي نظريات هستي‌شناسانه و انسان‌شناسانه تعبيه شده است و گويا اين ديدگاه بدان‌حد قدرتمند بوده که راهي براي تغيير و بهبود وضعيت زنان به‌جز نفي تفاوت‌ها و سرکوب کردن آنها باقي نگذاشته است. بدين ترتيب خاستگاه انگيزشي نظريات راديکال يا نامأنوس و يا يکسان‌انگارانه نسبت به دو جنس توسط فمينيست‌ها به عدم تبيين صحيح نظري در مورد تفاوت‌ها و ارزش‌گذاري آنها باز مي‌گردد (ر.ک. رودگر، 1388، ص134ـ138).
    در آن سو در فضاي جوامع اسلامي گرچه اوضاع بسان نظريات تحقيرآميز مغرب‌زمين نسبت به زنانگي نبوده است و آموزه‌هاي اسلام در مورد حقيقت انساني زن و ارزش نقش‌هاي زنانه خصوصاً مادري، فضاي متفاوتي را رقم زده بود و به‌تعبير برخي جامعه‌شناسان تعارضات عيني و ذهني که در فضاي غرب سبب پاگيري جنبش‌هاي زنان شده بود در کشورهاي اسلامي به يمن آموزه‌هاي تکريم‌آميز اسلام نسبت به زن کمتر ديده مي‌شد؛ ليکن با ورود نظريات فمينيستي به جوامع مسلمان، مسئلة برابري يا تفاوت و خصوصاً چگونگي تبيين مسئلة تفاوت به‌گونه‌اي‌که توجيه‌گر نابرابري‌ها وضعيت نامطلوب زنان نباشد، به‌عنوان چالشي در مواجهه با دنياي مدرن مطرح گرديد. در اين راستا نياز به نظريه‌پردازي و پاسخ درخور نيازهاي زمان و در عين حال مطابق با مباني اسلام ضرورت بيشتري يافت.
    «تعامل مهر و قهر» نظريه‌اي هستي‌شناختي (فلسفي ـ عرفاني) است که در ساحت‌هاي مختلف هستي ازجمله روابط انساني و ذيل آن در حيطة روابط زوجين در خانواده تسري مي‌يابد. اين نظريه در عرفان نظري و در بحث اسماي الهي و روابط اسما توسط عارفان مسلمان بيان شده است. در اين نظريه اسماي الهي به دو دستة اسماي جمال و جلال تقسيم‌بندي مي‌شوند که هر دسته حکايتي متفاوت از ذات اله دارند. عارفان مسلمان اضافه مي‌کنند جمال و جلال الهي در تمام مظاهر و موجودات حضور دارد، هيچ‌چيز نيست که صرفاً مظهر جمال يا جلال الهي باشد؛ بلکه اين دو نمودهاي مختلفي در همة مخلوقات دارند. اين هم‌پوشاني و هم‌بودگي نه‌تنها در تکوين وجود دارد؛ بلکه در احکام تشريعي که نمود اراده‌هاي الهي است نيز هويداست. جلال و جمال كه هر دو از اسماي الهي‏ هستند مظاهر و تجليات گوناگوني دارند؛ ولي ازآنجاکه جلال حق در جمال وي نهفته است و جمال وي در جلال او نهفته است، در حقيقت امري كه مظهر و تجلي جلال الهي است، درواقع به نوعي انعکاس جمال حق بوده و امري كه مظهر جمال خداست به سهم خويش واجد جلال الهي است.
    تعبير ديگر از نظرية جمال و جلال، نظرية مهر و قهر است. به اين معنا که در هر پديده‌اي اعم از تکويني و تشريعي، نمود مهر و قهر الهي پيداست. همة عالم به نوعي مظهر مهر و قهر الهي هستند و اين دو از يکديگر جدا نيستند؛ صرفاً در برخي مظاهر غلبه با مهر است و در برخي ديگر غلبه با قهر. اين عموميت شامل امور تکويني و تشريعي هر دو مي‌شود. اين امتزاج قهر و مهر در هر موجودي برابر با ظرفيت وجودي آن موجود در دل آن نهفته است. در عالم ماده که به قول عارفان عالم کثرات است، يکجابودگي مهر و قهر کمتر ديده مي‌شود. به اين معنا که برخي پديده‌ها مظهر مهر به نظر مي‌رسند و برخي ديگر مظهر قهر. درحالي‌که مهر و قهر در هر پديده‌اي و هر حکمي وجود دارد؛ اما غلبه با يکي از آنهاست.
    اين اصل که براي اولين بار و به‌صورت مبسوط در آثار مبسوط توسط حکيم معاصر آيت‌الله جوادي آملي در تبيين مسائل بين دو جنس بيان شده است، بهترين تحليل را هم براي تفاوت‌هاي دو جنس و نيز بهترين توجيه را براي احکام متفاوت فردي و خانوادگي آنها به‌دست مي‌دهد.
    پيشينة پژوهش
    پيشينة بحث از اسماي جمال و جلال الهي و به‌کارگيري آن در توضيح نظام خلقت و تکثرات به آثار عرفاي مسلمان در عرفان نظري بازمي‌گردد. در نوشته‌هاي معاصر به‌کارگيري اين اصل در توضيح مسائل انساني را مي‌توان در مقالاتي مانند «ذکر، اسم اعظم، عدم توقيفيت اسما و جايگاه صفات جلال و جمال الهي در سير و سلوک در سايه‌سار نجم کبري» نوشتة گودرزي منفرد و ديگران و مقالة «انسان در آيينة صفات جمال و جلال الهي» نوشتة حسين مقيسه، يافت. به‌کارگيري اصل عرفاني اسماي جمالي و جلالي در تبيين مناسبات دو جنس براي اولين بار در کتاب زن در آيينة جمال و جلال الهي آيت‌الله جوادي آملي (1378) انجام شده است و مقالاتي که به صورت‌بندي و يا توضيح و يا نقد اين نظريه پرداخته باشند، ديده نشده است. تنها در برخي پايگاه‌هاي علمي، سخنراني‌هايي از آيت‌الله مصباح يزدي ديده مي‌شود که مطالبي نظير آنچه در کتاب نام‌برده ذکر شده است را ايراد فرمودند؛ براي نمونه نوشتة زن و مرد آيينه‌هاي جمال و جلال الهي نمايه‌شده در پايگاه اطلاع‌رساني آثار آيت‌الله مصباح يزدي، 17مرداد 1383.
    باري، مضمون به‌کارگيري اصل عرفاني اسماي جمالي و جلالي در توضيح مسائل پيرامون جنسيت در کتاب مذکور مانده است و کمتر متن مکتوبي به شرح و توضيح و يا صورت‌بندي و يا نقد آن پرداخته است. اصل مهر و قهر که بيان نزديک‌تر و شايد بتوان گفت رقيقه‌اي از اصل جمال و جلال است نيز مورد توجه هيچ نويسنده‌اي قرار نگرفته است. اين اصل در کتاب زن در آيينة جمال و جلال الهي، نه به‌عنوان يک اصل؛ بلکه در لابه‌لاي توضيحات بيانگر نکات کليدي و زيبايي است که برجسته کردن آن به‌عنوان يک اصل و بيرون کشيدن آن از دل حواشي و صورت‌بندي مباني و مسائل آن مي‌تواند نظريه‌اي عميق، مبنايي، همه‌جانبه و کاربردي مبتني‌بر مباني عميق علوم اسلامي در مسئلة جنسيت به فعالان اين حوزه ارائه کند. نکات عميق و ظريفي که آيت‌الله جوادي آملي در لابه‌لاي پاراگراف‌ها و اوراق آثارشان در مسائل مختلف جنسيت ايراد فرموده‌اند تا حدي پاسخگو و مناسب مسائل جنسيتي روز است که خواننده را به اين امر سوق مي‌دهد که ايشان را در کنار ساير حوزه‌هاي علمي و فلسفي و نظري‌شان، فيلسوف جنسيت نيز بنامد.
    اين مقاله درصدد تبيين نظرية تعامل مهر و قهر و کاربست آن در روابط زوجين و ارتباط اين نظريه با اصل عرفاني اسماي جماليه و جلاليه الهي در ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي است. گرچه اين اصل در آثار آيت‌الله جوادي آملي در راستاي توضيح رابط زوجين به‌کار گرفته شده است؛ ليکن اولاً اين امر در لابه‌لاي پاراگراف‌ها و عبارت‌هاي آثار بيان شده است و به‌صورت منسجم به‌عنوان اصلي که ريشه در منابع علوم اسلامي ازجمله فلسفه و عرفان اسلامي دارد صورت‌بندي نشده است؛ به‌علاوه ريشه‌هاي عرفاني اين اصل با بيان تفسير خاص آيت‌الله جوادي آملي از آن و تفاوت آن با تفسير مشهور عرفاني مطرح نشده است. همچنين گرچه مظهريت مهر و قهر توأمان در هستي در برخي از مسائل مربوط به جنسيت توسط ايشان به‌کار رفته است؛ اما تبيين ساير مسائل مربوط به جنسيت با محوريت اين اصل، به‌صورت واضح بيان نشده است. بنابراين در اين مقاله براي اولين بار صورت‌بندي اصل هستي‌شناختي تعامل مهر و قهر به‌عنوان اصلي عرفاني و فلسفي که ساري و جاري در نظام هستي‌شناختي و مظهر شناختي است در راستاي تبيين امري انساني به‌عنوان تعامل بين زوجين و همسران با توجه به تمام آثار آيت‌الله جوادي آملي و با توجه به تفاوت تبيين و توضيح ايشان در مورد مباني عرفاني اين اصل در مقايسه با نظر مشهور صورت مي‌گيرد و قدرت ايضاحي اين اصل در مسائل مربوط به جنسيت نشان داده مي‌شود.
    1. نظرية جمال و جلال و کاربست آن در بحث جنسيت
    يکي از ابتکارات و نوآوري‌هاي نظري آيت‌الله جوادي آملي در بحث جنسيت، طرح نظرية موسوم به جمال و جلال و به‌کارگيري آن در توضيح مسئلة جنسيت است. شهرتي که اين نظريه در مجامع علمي يافت، اولاً نشان‌دهندة نوآورانه بودن آن و ثانياً قدرت تبيين‌گري آن در مسئلة تفاوت‌هاي دو جنس مبتني‌بر ادبيات عرفاني بوده است.
    قابل توجه است که اين نظريه منحصر به مسئلة جنسيت نبوده است و اساساً طرح آن نيز محدود به اين غرض نبوده است؛ بلکه مسئله‌اي عرفاني است که تبيين‌گر مسئلة کثرت و تفاوت‌هاي در تجلي بوده است که در مسئلة جنسيت نيز توسط نظريه‌پرداز محترم به خوبي به‌کار گرفته شده است.
    علاوه بر اين سابقة نظرية عرفاني جمال و جلال به آثار ابن‌عربي برمي‌گردد؛ هرچند تدوين و تنسيق اين نظريه در آثار وي متفاوت از بيان آيت‌الله جوادي آملي بوده است.
    1ـ1. نظرية جمال و جلال به بيان ابن‌عربي
    يکي از مهم‌ترين مسائل در عرفان نظري مبحث اسماي الهي است که طبق آن تمامي تعينات، مظهر و نمود اسما و صفات الهي‌اند. «اسم» ذات حق‌تعالي به همراه صفتي خاص است که از مقام ذات با اوصاف و احکامي متمايز مي‌شود.
    در تعابير عرفاني تقسيم‌بندي‌هاي متعددي براي اسماي الهي بيان شده که يکي از اين تقسيمات، تقسيم اسماي الهي به اسماي جمالي و اسماي جلالي است. بيشتر اهل معرفت جمال حق را سبب ايجاد حالت انس و جلال الهي را سبب هيبت مي‌دانند. ابن‌عربي اين برداشت را دقيق نمي‌داند. از نظر او جلال و جمال دو وصف حق‌تعالي است، درحالي‌که هيبت و انس دو وصفي انساني است. هيبت و قبض دو وصف انساني است که با مشاهدة جلال الهي در دل عارف پديد مي‌آيد، همان‌گونه که با شهود جمال حق، انس و انبساط او را فرامي‌گيرد (ابن‌عربي، 1367ق، ص3).
    وي جلال را معنايي مي‌داند که از حق به سوي ذات او رجوع دارد و ما از معرفت آن منع شده‌ايم، اما معناي جمال از حق‌سبحانه به سوي ما بازمي‌گردد. اين معناي جمال در ما دو نوع حالت متفاوت ايجاد مي‌کند: هيبت و انس؛ چراکه جمال مذکور داراي مراتب عالي و داني است. مرتبة عالي آن جلالِ جمال است و آن همان امري است که بسياري از عرفا گمان مي‌کنند همان جلال اول و مطلق است (ابن‌عربي، 1367ق، ص3ـ4؛ بي‌تا، ج2، ص542).
    از نظر او تمام عالم مظهر جمال حق است؛ چراکه جلال مطلق الهي سوزاننده و هلاک‌کننده است و به همين جهت امکان نمود و ظهور در غير ندارد. مظهريت جمال الهي ذومراتب است و هر مظهري ظرفي خاص و محدوده‌اي متفاوت براي تجلي جمال اوست، که سبب تنوع و تکثر جمال و زيبايي‌ها در عالم کثرات مي‌شود. (ابن‌عربي، بي‌تا، ج2، ص114، 542 و 677؛ ج3، ص449؛ ج4، ص146).
    اين امر سبب تفاوت و تفاضل مظاهر عالم در ميزان جمال شده و برخي را نسبت به ديگري زيباتر نموده است. در اين بين انسان اين شرافت را دارد که مظهر کامل‌تر جمال الهي است. در ميان افراد انسان‌ها نيز جمال الهي در انسان کامل که مظهر اسم جامع اسماي الهي است به عالي‌ترين مرتبه تجلي نموده است. ساير افراد انساني نيز هريک بسته به ميزان استعداد خويش مظهر مراتب جمال الهي‌اند. از ميان آدميان جنس زن بيشتر معروف زيبايي است و جمال بيشتر به او نسبت داده مي‌شود. همچنين وابستگي اين جنس به تجمل و آراستگي و استفادة بيشتر از زينت و نمودهاي زيبايي نيز بيشتر از مردان است که به تعبير ابن‌عربي اين امر بر جمال و زيبايي او افزوده است؛ چراکه زماني که زيبايي و جمال زينت به زيبايي زنانگي افزوده شود، سبب افزون زيبايي مي‌گردد (ابن‌عربي، بي‌تا، ج4، ص269).
    بنابراين مي‌توان گفت زنان اغلب مراتب بالاتر و شديدتري از جمال حق‌تعالي را انعکاس داده و به دليل ارتباط جمال با مؤانست است که زنان از اين طريق محل انس و مؤانست دانسته مي‌شوند. محيي‌الدين در وصف دختر استاد خويش که بانويي عارف و صاحب کمالات بوده و کتاب ترجمان الأشواق را در رساي او نگاشته است، گفته است: «او مقام جمال و زيبايي از اسم جميل حق‌تعالي دارد و مزين به اسماي الهي است» (ابن‌عربي، 1420ق، ص136).
    2ـ1. طرح عمومي نظرية جمال و جلال
    آيت‌الله جوادي آملي نظرية جمال و جلال الهي را نه‌فقط براي توضيح مسئلة جنسيت؛ بلکه به‌عنوان نظرية عام در عرفان نظري مطرح نموده‌اند. تبيين ايشان از اين نظريه خصوصياتي دارد که آن را با تبيين ابن‌عربي متفاوت مي‌کند. از نظر ايشان جمال و جلال الهي در تمام مظاهر و موجودات حضور دارد، هيچ‌چيز نيست که صرفاً مظهر جمال يا جلال الهي باشد؛ بلکه اين دو وصف نمودهاي مختلفي در همة اعيان دارند. به‌عبارت‌ديگر، جمال آن روي سکة جلال است و جلال آن روي سکة جمال. اين هم‌پوشاني و هم‌بودگي نه‌تنها در تکوين وجود دارد؛ بلکه در احکام تشريعي که نمود اراده‌هاي الهي است نيز هويداست. از اين جهت احکام مختلف شرعي جنبه‌هاي جماليه و جلاليه دارند که هر دو جنبه مد نظر شارع مقدس بوده است (ر.ک: جوادي آملي، 1378، ص23ـ28).
    هم‌پوشاني و هم‌بودگي جمال و جلال در امور تشريعي را مي‌توان در آيات قصاص و دفاع (بقره: 179) مشاهده نمود که در آنها از اموري؛ مانند قصاص، کشتار و خونريزي در جهاد، قهر و غضب، انتقام و سلطه، استيلا، چيرگي و مانند آنكه از مظاهر جلال و عوامل و کارگزاران ويژة آن به‌شمار مي‏روند به‌عنوان احيا، صيانت ارزش حيات و خون افراد، مهر و رحمت، تشفّي و راحتي خاطر ستمديده و نظاير آنكه از مظاهر جمال و سپاهيان خاص آن است تعبير شده است (ر.ک: جوادي آملي، 1378).
    شايد در نگاه اول اينکه چنين امور به ظاهر متخالف و متضادي به‌عنوان دو روي يک سکه حقيقت دانسته شود قابل دسترسي به فهم نباشد و نياز به توضيح داشته باشد. اينکه قصاص که در ظاهر اعدام و اماته و خشم و غضب است، احيا خوانده مي‌شود از اين جهت است که در قصاص، مرگ يک فرد، حيات جامعه را تأمين مي‌کند و گرچه اين حکم حاوي خشم و قهر است؛ اما زمينه‌ساز مهر دامنه‌دار و مستمر در جامعه مي‌شود. ازاين‌روست که قرآن کريم حيات را از ثمرات قصاص مي‌داند و يا جنگ دفاعي را عامل زندگي و زنده نگاه داشتن معرفي مي‌کند (انفال: 24) و نيز حقيقت شهادت در راه خدا را رسيدن به حياتي ناب در نزد پروردگار و ارتزاق از سفرة نعمات الهي توصيف مي‌کند (آل‌عمران: 169).
    آنچه از آيات قصاص، قتال و شهادت در راه خدا بيان شد، تنها مصاديق و نمونه‌هاي اين اصل نيستند؛ بلکه اصل درهم‌تنيدگي جمال و جلال و يا مهر و قهر و جوشش آن دو از حقيقتي واحد در سراسر شريعت نهفته است. به‌طوري‌كه هر ميل، اشتياق و ارادتي در كراهت و انزجار نهفته است و بسياري از امور شر و ماية کراهت تلقي مي‌شوند؛ اما مبنايي براي خير (بقره: 216) خواهند بود (ر.ک: جوادي آملي، 1378).
    از نظر ايشان نوع ديگري از حضور دووجهي اين اصل در تکاليف الهي از اين منظر است که تکايف از آن جهت که تکليف است با نوعي رنج و تکلف همراه است و بدين جهت نشانة جلال خداوند است؛ ليكن باطن آن تشريف و ارج نهادن و جمال الهي است. به همين خاطر هر مكلّفي مشرّف خواهد شد و اين كلفت و رنج زودگذر امتثال دستورهاي الهي، شرافت پايدار را به ارمغان خواهد آورد. ازاين‌روست که قرآن کريم در توضيح چرايي تکاليف الهي به اين اصل اشاره مي‌کند که قصد خداوند از وضع تکاليف، سخت‌گيري و ايجاد زحمت براي انسان‌ها نيست؛ بلکه اتمام نعمت براي آنهاست (مائده: 6). (ر.ک: جوادي آملي، 1378).
    آيت‌الله جوادي آملي پس از توضيح و تبيين عموميت اصل مذکور در تشريع، يکي از مهم‌ترين مظاهر کارکرد اين اصل هستي‌شناختي را حوزة خانواده عنوان مي‌کنند، با اين توضيح که در مسائل خانوادگي نيز تحمل برخي از مصائب اخلاقي ظاهراً شر به‌شمار مي‏آيد؛ ليكن خير بي‏شمار را كه همان تحكيم خانواده و حراست از كيان آن است در درون خود و به دنبال خود دارد (ر.ک: جوادي آملي، 1378).
    2. نظرية مهر و قهر
    تعبير ديگر ايشان از نظرية جمال و جلال، نظرية مهر و قهر است. تغيير ادبيات «جمال و جلال» به «مهر و قهر» توسط ايشان مي‌تواند نوعي راهبرد ادبي در راستاي ارائة اصل عرفاني جمال و جلال در قالب ادبياتي متعارف براي به‌کارگيري آن در ساير حوزه‌هاي زندگي انساني در حوزة فردي، خانوادگي و حتي اجتماعي باشد. اصل نظرية مهر و قهر که در آثار ايشان به صورت متمايز به‌عنوان يک اصل بيان نشده است؛ بلکه به‌عنوان توضيحي هستي‌شناختي از امور مربوط ذکر شده است، حاوي اين محتواست که در هر پديده‌اي اعم از تکويني و تشريعي، مهر و قهر توأمان الهي حضور دارد. همة عالم به نوعي مظهر مهر و قهر الهي هستند و اين دو از يکديگر جدا نيستند. هيچ موجودي را نمي‌توان يافت که صرفاً نمود قهر باشد و از عنصر مهر خالي باشد و نيز هيچ حقيقتي را نمي‌توان يافت که به‌طور خالص مهر باشد و از جنبه‌هاي قهرآميز خالي باشد. اگر برخي از امور مظهر قهر و برخي ديگر نمايندة مهر به نظر مي‌رسند، از اين جهت است که صرفاً در برخي مظاهر غلبه با مهر است و در برخي ديگر غلبه با قهر؛ همانند آنچه در مورد جمال و جلال الهي بيان شد. اين عموميت مهر و قهر و حضور توأمان آن در هر پديده‌اي شامل امور تکويني و تشريعي هر دو مي‌شود. بر اين اساس بسياري از آيات قرآن کريم طبق اين توأماني تفسير و توضيح داده مي‌شوند.
    از سوي ديگر امتزاج قهر و مهر در موجودات داراي شدت و ضعف است، به اندازه‌اي که موجودي از شدت و سعة وجودي بيشتر و بالاتري برخوردار باشد، عينيت، اتحاد و توأماني اين دو حقيقت بيشتر مشاهده مي‌شود؛ براي مثال در موجودهاي مجرد تام عينيت و اتحاد اين حقيقت دووجهي، قوي‏تر از موجودهاي مثالي است و در موجود مثالي نيز اين امر نيرومندتر از موجودهاي مادي است و به همين وزان در ذات اقدس خداوند كه فوق تمام است، توأماني مهر و قهر به حد نهايي و به كمال اعلي مي‏رسد. سر اين مسئله در اين است که طبق نظر فلاسفه نشئة مادي، نشئة كثرت است و حقايق به حالت تکثر و تفرق ظهور و وجود پيدا مي‌کنند و در نتيجه دو امر مهر و قهر به‌عنوان دو امر کثير و حتي متخالف ظاهر مي‌شوند و اين تخالف و تکثر براي فهمي که در محسوسات و تکثرات زنداني و محدود است، مشخص نيست و در نتيجه به نظر مي‌رسد كه برخي از حقايق فقط مظهر قهر بي‏مهرند و بعضي مدار مهر بي‏قهرند. اما بررسي عقلي و برهاني نشان مي‌دهد ممكن نيست چيزي آيت حق‌تعالي باشد؛ ولي همة اوصاف او را ارائه ندهد. بنابراين عنصر مهر و قهر در تمام موجودات حاضر است و هر پديده‌اي آيت و نشانه‌اي از مهر و قهر توأمان اوست؛ هرچند در چگونگي ظهور و بروز مهر و قهر و کيفيت آيت بودن و نحوة ارائه بين آنها تمايز برقرار است (ر.ک: جوادي آملي، 1378).
    1ـ2. تجلي مهر و قهر در انسان كامل
    پس از بيان عموميت حضور مهر و قهر توأمان در همة مظاهر به دليل حضور اين حقيقت در ذات باري تعالي، نوبت به بيان حضور اين امر در انسان کامل مي‌رسد. طبق آنچه آيت‌الله جوادي آملي تحليل و تبيين مي‌نمايد مهر و قهر به‌عنوان يک حقيقت عيني واحد در ذات باري تعالي در عالي‌ترين و شديدترين حالت و درجة ممکن موجود است. از سوي ديگر انسان کامل به‌عنوان مظهر تام اسماي الهي، بهترين نمونه و ظرف انعکاس و تجلي اسماي الهي است. طبق اين تبيين، امتزاج مهر و قهر در انسان کامل به عالي‌ترين درجة مظهريت است. به اين معنا که انسان کامل اوج و درجة عالي امتزاج مهر و قهر را در خود دارد. اين امر در همة شئونات زندگي انسان کامل نقش‌آفريني مي‌کند. وي از آن جهت كه جامع همة كمال‌هاي امكاني است؛ چون مظهر تمام اسما است، اين هماهنگي را بهتر از ديگر موجودات ارائه مي‏دهد. آيت‌الله جوادي آملي تجلي اعلاي توأماني مهر و قهر در وجود انسان کامل را در يکي از وقايع تاريخي زمان پيامبر اکرم توضيح مي‌دهد که حضرتشان در جريان جنگ اُحد با تحمل همة رنج‌ها، پيشنهاد نفرين به کافران را رد كرد؛ سپس در نيايش خود براي آنان طلب هدايت نمود. اين کنش و رفتار پيامبر در قرآن کريم به‌عنوان «هجر جميل» توصيف شد (احقاف: 3)، که نمونه‌اي از آميختگي مهر و قهر در رفتار انسان کامل است. جامعيت و ظرفيت وجودي انسان کامل سبب مي‌شود وي توان هماهنگي اين دو صفت برجسته يعني مهر و قهر را داشته باشد و در مسائل كلي و جزئي توازن آنها را حفظ نمايد. بنابراين تاريخ شاهد آن است که به همان نسبت كه در مسائل سياسي و نظامي و مباحث فرهنگي جلال قهر رسول اكرم با جمال مهرش آميخته بود (احقاف: 3)، در مسائل جزئي خانوادگي نيز پيوند آنها را حفظ مي‏نمود؛ چنان‌كه بدان مأموريت يافته بود (احزاب: 18). (ر.ک: جوادي آملي، 1378، ص23ـ28).
    شايان توجه است که از ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي اين جامعيت جمال و جلال و مهر و قهر در قرآن کريم نيز وجود دارد. با اين توضيح که انسان کامل مظهر قرآن و به تعبيري قرآن ناطق و حي است؛ ازاين‌رو قرآن کريم نيز همچون انسان کامل نمايندة اعلاي مهر و قهر توأمان است. بنابراين نمايندگي قرآن کريم را مي‌توان در اين آية شريفه ملاحظه نمود که در آن خداوند قرآن را هم به‌عنوان داروي شفابخش و زدايندة دردها معرفي كرد و هم به‌عنوان زايندة درد و عامل خسارت (اسراء: 82). (ر.ک: جوادي آملي، 1378).
    3. کاربست نظرية جمال و جلال و مهر و قهر در تبيين مسئلة تفاوت‌هاي دو جنس
    تبيين و شرح نظرية جمال و جلال و سپس بيان اقسام و انواع آن در تفسير و تشريح مسئلة جنسيت به‌کار مي‌رود. ايشان پس از بيان مباني و اصول و فروع اين نظريه، برخي ديگر از روايات و مضامين ديني با محور جنسيت را طبق آنچه گذشت توضيح مي‌دهند.
    زن و مرد در اقسام جمال تفاوتي ندارند؛ چراکه محور همة آنها انسانيت است و خصوصيت ذكورت و انوثت در حقيقت انسان، ايمان و اموري مانند آن تأثيري ندارد. ليکن اصل توأماني مهر و قهر در دو جنس، علاوه بر داعية نفي ارزش‌گذاري تفاوت‌ها، مدعي ارزش و حقانيت و اصالت تفاوت‌هاست. بر اين اساس مهر و قهر با توجه به غابة حضور و نمودشان در هريک از دو جنس، سلسله‌اي از هست‌ها و نيست‌ها و بايد و نبايدها را در نظام هستي‌شناختي، معرفت‌شناختي و ادراکي و نظام ارزشي پيش مي‌کشد.
    1ـ3. تفاوت‌ها در حوزة نظام ادراکي
    ارزش‌گذاري عقل و عاطفه و ربط بين آن دو يکي از مباحث مبهم و ناگشوده است که نه در فلسفه و نه در هيچ قلمرو علمي ديگري آن‌گونه که بايد از آن بحث نشده است. همواره اين ادعا که عاطفه درجة پايين‌تري از عقل دارد، جزو مسلمات افکار عمومي و حتي دانشمندان بوده است بدون آنکه مبناي مشخصي و دليل معقولي براي آن بيان شود. همواره عقل آن هم به‌معناي عقل نظري و فلسفي خصوصاً از جانب فلاسفه به‌عنوان مهم‌ترين کمال و قلة مفاخر انساني محسوب مي‌شود و عاطفه و مهر در مقابل عقل قرار داده مي‌شود. از سوي ديگر در بسياري از متون فلسفي مباحث جدي در مورد جايگاه مهر و عشق در هستي مطرح مي‌شود و مهر و محبت دليل و انگيزة برافراشته شدن خيمة هستي و کائنات عنوان مي‌شود، نه عقل و انديشه! در مقام ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها قساوت قلب کليد بسياري از پليدي‌ها و نقصان‌ها عنوان مي‌شود و البته عقل و انديشه‌ورزي نيز تاج مفاخر انساني محسوب مي‌گردد.
    دوگانة عقل و عاطفه آنگاه معنادارتر مي‌شود که عاطفه در برابر عقل و به‌عنوان طيف فروکاهشي تعقل محسوب مي‌شود، که گويا هر آنچه از آن کاسته شود بر تعقل افزوده مي‌شود و بهره‌مندي هرچه فزون‌تر از عقلانيت به‌معناي کاستگي او از عاطفه و احساس است. آنگاه اين دوگانة معنادار با اطلاق به دو جنس جهت‌دار هم مي‌شود به اين صورت که مردان نماد عقلانيت و انديشه‌ورزي و در طرف مثبت متعالي و برتر ماجرا قرار مي‌گيرند و زنان نمود عاطفه و ضعاف در تعقل و انديشه و در طرف ضعيف زبون و پست ماجرا جاي مي‌گيرند. اين دوگانة خواهي نخواهي بر تمام ادبيات علمي و فلسفي چه غرب، چه اسلامي حاکم بوده است و متأسفانه ادبيات معارفي و ديني نيز از آن مصون و محفوظ نبوده است.
    شالوده‌شکني اين دوگانه و بر هم ريختن اساس مبتني‌بر وهم آن کار مهمي است که در درجة اول از دستان قدرتمند فيلسوفان و افکار منزه انديشمندان ديني ساخته است. اين مسئله را در مباحثي که فيلسوف مسلمان معاصر، آيت‌الله جوادي آملي در آثار مختلف خود اظهار داشته‌اند مي‌توان ديد. هرچند مباحث به اجمال مطرح شده‌اند؛ اما مبادي تصوري و تصديقي ارزشمندي براي پيگيري بحث ارائه شده است.
    1ـ1ـ3. عقل جمالي و جمال عقلي
    ايشان از اين مباني در تفسير متفاوتي از حديث شريف علوي كه فرمود: «عقول النّساء في جمالهنّ و جمال الرّجال في عقولهم» استفاده مي‌کنند. طبق آنچه گذشت از اين گزاره مي‌توان معناي دستوري فهميد، نه معناي وصفي. معناي وصفي به اين شکل است که حديث شريف در وصف دو صنف از انسان است و درصدد بيان اين امر است که عقل زن در جمال او خلاصه مي‏شود و جمال مرد در عقل او تعبيه شده است. طبيعي است که اين بيان نوعي نکوهش براي زن و نوعي ستايش براي مرد نخواهد بود؛ بلكه طبق مطالب مذکور مي‌توان معناي حديث شريف را دستوري دانست، به‌طوري‌که دو جنس را به امري سازنده دعوت مي‌کند بدون اينکه قدح يکي و مدح ديگري باشد. به اين معنا که:
    زن موظف است و يا مي‏تواند عقل و انديشة انساني خويش را در ظرافت عاطفه و زيبايي گفتار و رفتار وكيفيت محاوره و مناظره و نحوة برخورد و حكايت و نظاير آن ارائه دهد؛ چنان‌كه مرد موظف است و مي‏تواند هنر خود را در انديشة انساني و تفكر عقلاني خويش متجلي سازد (جوادي آملي، 1378، ص33ـ35).
    براي نمونه ايشان ضمن اشاره به آياتي نظير «فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَها وَقالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ» (ذاريات: 29)؛ و زنش با فريادي سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت: زني پير نازا؟! و آية «وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَمِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يعْقُوبَ» (هود: 71)؛ و زن او ايستاده بود، خنديد؛ پس وي را به اسحاق و از پي اسحاق به يعقوب مژده داديم، بيان مي‌دارد طبق روايت از آيات مذکور مي‌توان اين‌گونه نتيجه گرفت:
    زن بايد بتواند قداست همسر حضرت ابراهيم و كيفيت برخورد او با فرشته‏ها و نحوة شنيدن بشارت مادر شدن و حالت تعجب و ابراز انفعال نمودن ظريفانه را كه در آيه اشاره شده است، متجلي سازد. درصورتي‌كه هرگز اين ظرايف هنري كه تمثل عين طرايف عقلي است ميسور مردان هنرمند نخواهد بود. همان‌طور که مردان هنرمند توان مقابل آن را دارند كه هنرهاي ظريف را در جامه عقل طريف حكايت كنند (جوادي آملي، 1378، ص35ـ33).
    بنابراين اين فيلسوف معاصر طبق اصل توأماني جمال و جلال، به نوعي نظرية جنسيت در تبيين تفاوت دو جنس مي‌رسد که علاوه بر تأييد برخي تفاوت‌ها در اينکه اين تفاوت‌ها را در جايگاه و منزلت انساني دو جنس دخالتي نمي‌دهد؛ اما حکايت از تجويز و تأييد دو سبک متفاوت رفتاري و ادراکي در زن و مرد دارد: «زن بايد طرايف حكمت را در ظرايف هنر ارائه دهد و مرد بايد ظرايف هنر را در طرايف حكمت جلوه‏گر كند؛ يعني جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او تجلي مي‏يابد» (جوادي آملي، 1378، ص35ـ33). اين بيان که نوعي توزيع نقش‌ها و تقسيم کارها بر اساس حکمت را معرفي مي‌کند؛ گرچه از هرگونه بار ارزشي فارغ است؛ چراکه هر دو سنخ آن يعني مهر و قهر هر دو را تجلي اسماي الهي مي‌داند که در هر دو جنس موجود است. اما از آن جهت که اين حضور و وجود به صورت يکسان و مشابه نيست؛ بلکه عامل تکثرات و تفاوت‌هاست؛ در نتيجه اين تفاوت‌هاي حق و حقيقي تفاوت‌هايي را در نظام اخلاقي و ارزشي توصيه شده براي دو جنس سبب مي‌شود و نيز بر وجود تفاوت‌هايي در نظام انديشه و روش در دو جنس صحه مي‌گذارد (جوادي آملي، 1378، ص35ـ33).
    2ـ1ـ3. راه قلب و تفاوت‌هاي جنسيتي آن
    کانال‌هاي معرفتي از ديدگاه حکما منحصر در عقل، حس، خيال و وهم است. عرفا راه شهود را نيز به آن اضافه مي‌کنند. در قرآن کريم مجرا و کانال معرفتي ديگري مطرح شده است که مي‌توان گفت تقسيمات حکما را به‌نوعي درهم شکسته است و آن راه قلب است. معرفت قلبي در قرآن بالاتر از معرفت عقلي جانمايي شده است. حال اگر سودهي فلاسفه به اختصاص عقل به مردان و قلب به زنان را بپذيريم، نتيجه‌اي که با اين رويکرد قرآني به‌دست مي‌آيد، قوت جنس زن در مجراي معرفتي قلب است که از مجراي معرفتي عقل برتر و فراتر است. البته ممکن است اين چينش استدلال مورد خدشه‌هاي واقع شود؛ اما آنچه که هست اولاً معرفي راه قلب در قرآن کريم به‌عنوان يکي از مهم‌ترين مجاري معرفت است که توسط فلاسفه نيز مورد استمساک واقع شده است و در ادبيات فلسفي نيز وارد شده است؛ دوماً اذعان انديشمندان مسلمان در امکان قوت نسبي زنان در راه‌هاي قلبي است (جوادي آملي، 1378، ص275).
    فيلسوف محترم معاصر تأکيد دارند عقل در هر دو ساحتش اعم از ساحت نظر و عمل، نه مذکر است و نه مؤنث. بنابراين علم، تجربه و شهود که از محصولات عقل نظري هستند و يا ايمان، اخلاص و فضايل اخلاقي که محصولات عقل عملي هستند، محفلي جز روح مجرد ندارند و به همين خاطر فارغ از جنسيت‌اند و هرگونه اسناد تفاوت‌هاي بدني دو جنس به آنها اسناد از نوع اخذ مابالعرض مکان مابالذات است؛ بنابراين قلب نه مذکر است نه مؤنث (جوادي آملي، 1378، ص79 و 80).
    اما ممکن است همين تفاوت‌هاي بدني و يا تفاوت‌هايي که با اصل مهر و قهر توضيح داده شد، سبب تفاوت‌هايي در شئونات عقلي دو جنس شود. از ديدگاه ايشان انسان داراي دو شأن متفاوت نظر و عمل است که هر دو بايد در مسير تکامل قرار گيرد. نظر و انديشه ابزاري است که انسان را به عمل صالح برساند. انسان به‌وسيلة بعد نظري مي‌انديشد و به‌واسطة بعد عملي مي‌پذيرد. بعد نظري عهده‌دار انديشه و بينش است و بعد عملي متکفل پذيرش و کوشش و گرايش است که همان کاربست قلب است (جوادي آملي، 1378، ص263ـ264). کمال انسان در گرو هماهنگي نظر و عمل است، اما اين هماهنگي هميشه به راحتي حاصل نمي‌شود؛ چراکه بين مرکز انديشه که عقل است و مرکز عزم که قلب است حجابي واقع است (جوادي آملي، 1378، ص268).
    قرآن كريم سعي دارد هم از راه موعظه كه ارتباط تنگاتنگ و مستقيم با قلب و دل دارد، با انسان سخن بگويد، و هم از راه حكمت كه ارتباط غيرمستقيم با دل دارد، انسان را آموزش دهد. اما بايد توجه داشت اگر انديشه به عمل منتهي نشود و کانال عقل به دالان قلب نرسد سودي ندارد. بنابراين عقل و قلب هر دو بخشي از راهند (جوادي آملي، 1378، ص274).
    خطابات قرآني در زمينة هدايت و سعادت، گاه راجع به عقل نظري است، آنجا که دعوت به انديشه و تفکر مي‌کند، (آل‌عمران: 65؛ هود: 51؛ انبياء: 10 و 67؛ صافات: 138: «أفلا تعقلون» يا انعام: 50: «أفلا تتفكّرون») و گاه بخشي از اينها مربوط به راه عمل و عقل عملي است، آنجا که به واعظان غيرمتّعظ مي‏گويد: چرا ديگران را نصيحت مي‏كنيد و خودتان را فراموش مي‏كنيد؟ مگر عاقل نيستيد؟ اين عقل، عقل عملي است (بقره: 44). منظور اين است که آنچه مورد توصية قرآن کريم است، تفکر و انديشه به‌تنهايي نيست؛ بلکه تدبر و عبرت‌پذيري است و اين امر محصول مشترک عقل نظري و عقل عملي است و به‌تنهايي با عقل نظري به‌دست نمي‌آيد (جوادي آملي، 1378، ص275).
    مهم‌تر اينکه هدف قرآن کريم در پيوند عقل نظري و عقل عملي اين است که اگر کسي در راه دل قوي‌تر شد بتواند از آن طريق ضعف راه عقل را جبران کند و بالعکس ضعف راه دل در برخي اصناف و افراد بتواند با قوت عقل پوشش داده شود. حکمت اين امر اين است که انسان‌ها با طرق مختلف به مقصد و غايتشان متصل مي‌شوند و نمي‌توان گفت در اين سير مسير صنفي بر صنفي مقدم و يا از مواهبي برخوردارتر است (جوادي آملي، 1378، ص281ـ282).
    راه قلب از برخي جهات نسبت به راه عقل امتياز دارد: اول اينکه راه انديشه از اوايل عمر آدمي شروع مي‌شود و در اواخر بسته مي‌شود، اما راه قلب هميشه گشوده است (جوادي آملي، 1378، ص282)؛ دوم اينکه راه قلب در قرآن کريم بيشتر مورد تأکيد واقع شده است؛ مثلاً آنجا که لقمان حکيم وجود خدا را با امري از امور عقل عملي که با ميل و گرايش باطني انسان پيوند خورده است براي فرزندش اثبات مي‌کند و از او مي‌خواهد به خداوند شرک نورزد؛ زيرا شرک ظلم بزرگي است (ر.ک: جوادي آملي، 1378، ص281). يا آنجا که ابراهيم محبت را حد وسط برهان خويش بر وجود حق‌تعالي مي‌خواند و اظهار مي‌دارد که غروب‌کنندگان و آفلان را دوست ندارد؛ بنابراين نمي‌تواند خورشيد و ماه را خداي خويش بداند (جوادي آملي، 1378، ص279) و يا آنجا که مردم را علاوه بر تعقل و تفکر به عبرت‌گيري و پذيرش حق مي‌خواند و نشان مي‌دهد آنچه براي قرآن کريم اهميت دارد عبرت‌پذيري است و انديشه را به‌عنوان مجرايي براي عبرت و بيداري توصيه مي‌کند نه براي عالم و دانشمند شدن (جوادي آملي، 1378، ص275).
    سپس انديشمند مسلمان معاصر به بررسي جنسيتي اين دو شأن انساني مي‌پردازد. اين بررسي در اغلب عبارات ايشان همراه با اما و اگرهايي است. از نظر ايشان حتي اگر قوت نظري مرد را بپذيريم، ظرافت قلبي زن ابزار ممتازي به دست او مي‌دهد و او را به کمال نزديک مي‌کند؛ چراکه دستگاه پذيرش او قوي‌تر است (جوادي آملي، 1378، ص274). اگر فرض بر اين شد که مرد در انديشه قوي‌تر است، اين به معناي ضعف زن نيست؛ چراکه همة راه‌هاي کمال و معرفت راه نظر نيست و راه ذکر و محبت و موعظه اگر قوي‌تر نباشد ضعيف‌تر نيست (جوادي آملي، 1378، ص276) و يا اينکه ممکن است زن به دليل قوت عاطفه و رقت قلبش در مناجات و نيايش و دعا که از اهم عبادات است قوي‌تر و و اصل‌تر باشد (جوادي آملي، 1378، ص204)؛ حتي شايد بتوان گفت بکا که در ادعيه و معارف ديني به‌عنوان ابزاري راهگشا در مسير تقرب الي الله عنوان شده است از آن جهت که بيشتر در دسترس جنس زن است براي او امتيازي را در راه کمال فراهم آورد (جوادي آملي، 1378، ص208).
    حاصل آنکه از نظر انديشمند معاصر مسلمان زن در ظرافت انديشه پيش‌روتر از مرد است. تعقل در قرآن گاه به معناي عقل نظري است و گاه به‌معناي عقل عملي و زن در عقل عملي که پذيرش و انعطاف و تسليم و تن دادن به مدعاي عقل نظري است قوي‌تر است.
    شايان ذکر است استناد قوت در عقل عملي به زنان گرچه به نوعي جزو مسلمات و يا مشهورات است؛ اما تاکنون براهين يا برهان خاصي بر آن اقامه نشده است و حتي به تفصيل و جداگانه مورد مداقة فلسفي قرار نگرفته است، اما مانند متن پيش‌رو همواره به‌عنوان يکي از مقدمات مورد استفاده قرار مي‌گيرد. اينکه زنان در عقل عملي قوي‌تر و در عقل نظري ضعيف‌ترند، نياز به بحث جدي دارد. همچنين در استناد ظرافت گرايش قلبي به زن بايد به‌معناي قلب توجه داشت که آيا مراد از آن جايگاه عواطف و احساسات است يا جايگاه معارف باطني‌اي که از غير راه استدلال به‌دست مي‌آيد؟ اينکه عنصر عاطفه و مهر زن سبب قوت او در اين سنخ از ادراکات مي‌شود يا مي‌تواند رهزن نيز باشد؟ يا اين سؤال که آيا عقل مردانه و قوت او در آن سبب ضعف او در معرفت قلبي مي‌شود؟ بحث از اين موارد براي اجتناب از هرگونه مغالطة مفهومي و مغالطه به اشتراک اسم در استدلال‌هاي ناظر به مسئلة جنسيت لازم است. بحث از معاني عقل، عاطفه، احساس، قلب، معرفت عقلي و قلبي و ربط هريک از دو جنس به عقل عملي و نظري از مباحث خام و چکش‌نخورده‌اي است که با تمام خامي‌اش ترجيع‌بند استدلال‌هاي مهمي در حيطة مسائل جنسيت چه در قلمرو ديني و چه در قلمرو فلسفي است.
    2ـ3. تفاوت‌ها در حوزة نظام اخلاقي با تأکيد بر اصل مهر و قهر
    برخلاف تصوري که از فلاسفة مسلمان در مورد تماميت کمال انسان در بعد انديشه و نظر به نظر مي‌رسد، از ديدگاه آيت‌الله جوادي آملي انحصار کمال به انديشه و نظر وجهي ندارد. کمالات انساني منحصر در کمالات عقلاني نيستند. انسان مجموعه‌اي از عقل و عاطفه و احساس است که هريک از آنها در استکمال انسان شرط ضروري و لازم است. تعابير نويسندة انديشمند در راستاي ارج نهادن به ساير کمالات انساني و شکستن حصر کمالات در عقل قابل توجه است:
    همة كمالات به انديشه‏هاي نظري وابسته نيست. انسان گاهي خوب مي‏فهمد؛ اما فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است: بخشي محكم‏كارند به نام مرد، و بعضي ظريف‏كارند به نام زن، اسماي الهي هم دو صنف است و كمالات نيز از دو راه نصيب انسان مي‏شود. بعضي از كمالات بر اساس جنگ و قوام و قيام و مبارزه و ستم‌ستيزي و مظهر قهر و جلال حق بودن است، و بعضي مظهر مهر و رأفت و عاطفه و محبت و جمال و لطف حق بودن است و اگر يكي از اين دو صنف در خشونت و انديشه قوي‏ترند، دليلي بر آن نيست كه در بخش‌هاي مهر، عاطفه، لطف، رأفت، صفا، صميميت و رقّت نيز قوي‏تر باشند (جوادي آملي، 1378، ص219).
    1ـ2ـ3. اولويت مهر بر قهر در هستي
    مهر و قهر گرچه هر دو کمال‌اند؛ اما فرمانروايي الهي عالم به‌دست مهر است و قهر نيز بايد در خدمت مهرآفريني باشد و الا قهر اگر زمينه را براي مهر و مهرآفريني فراهم نکند ارزشي ندارد.
    گاهي راه عاطفه، مهر و رحم، بيش از راه قهر كارساز است. ذات اقدس اله عالم را بر محور محبت اداره مي‏كند و بسياري از آيات قرآن درس محبت مي‏دهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درك مي‏كند؛ اگرچه راه قهر را ممكن است مرد بهتر از زن درك كند. احاديث و اشعار عرفاني و نثر و نظم و ادب عرفاني در زن اثر بيشتري دارد تا مرد همان‌گونه كه تأثير آيات و سخنان حماسي و احاديث و نثر و ادب حماسي، در مرد مؤثرتر است و اين يك نوع تقسيم كار است. البته اگر زن به كمال نهايي راه يافت توان تعديل قوا را نيز خواهد يافت؛ همچنان‌كه مرد اگر به كمال نهايي بار يابد، قدرت تعديل قوا را دارد. اما متوسطين ـ از باب تقسيم كمالات ـ هريك از رشته‏هاي خاص مدد مي‏گيرند. رشتة محبت كمتر از رشتة قهر نيست و بلكه محبت را بايد فرمانرواي قهر معرفي كرد، و قهر زماني مطلوب است كه در تحت رهبري مهر اداره شود (جوادي آملي، 1378، ص219).
    آنچه از عبارات اين فيلسوف معاصر به‌دست مي‌آيد حاوي نکات ذيل است:
    1. مهر مانند قهر و عاطفه مانند عقل، کمال است؛
    2. راه عاطفه در برخي موارد مصيب‌تر و رساننده‌تر از راه عقل است؛ همچنان‌که عقل نيز چنين امتيازي را دارد؛
    3. هريک از زن و مرد از راهي که بهره بيشتري از آن دارند، در راستاي کمال بيشتر سود مي‌برند؛
    4. امکان تعديل قوا هم در مرد و هم در زن وجود دارد؛ يعني مرد مي‌تواند عاطفه خود را در کنار عقلش بپروراند و زن نيز مي‌تواند عقل خود را در کنار قدرت عاطفه‌اش رشد و پرورش دهد.
    نتيجه‌گيري
    هستي‌شناسي و انسان‌شناسي اسلامي را بايد از علوم اسلامي استنباط نمود. فلسفه و عرفان اسلامي در صدر مسائل‌شان به ارائة احکام هستي و انسان پرداخته است. اعتدال، همه‌جانبه‌نگري، انسجام و کفايت از خصوصيات جهان‌بيني و انسان‌شناسي فلسفي و عرفاني است.
    چالش‌هاي امروز انسان طبعاً نتيجه فلسفه‌هايي است که هويت انسان و غايت و جايگاه او در هستي را بدين‌گونه تعريف کرده است. ارائة آموزه‌هاي هستي‌شناختي و انسان‌شناختي اسلامي مي‌تواند راه‌حلي فراسوي چالش‌هاي انسان معاصر بگشايد.
    نظرية «تعامل مهر و قهر» با به رسميت شناختن تفاوت‌هاي دو جنس و ارزش نهادن بر هر دو ضرورت وجود آنها در راستاي رسيدن به زندگي انساني در سايه‌سار اعتدال و صلح را فراهم مي‌کند. اين نظريه با ابتنا بر هستي‌شناسي فلسفي و عرفاني راه‌حل بحث تفاوت‌ها و شباهت‌ها را از گفته‌هاي کليشه‌اي و سطحي دور مي‌کند.
    عدم تقابل مهر و قهر يا عقل و عاطفه طرح جديدي است که بسياري از منتقدان به فلسفه‌هاي موجود را متوجه خود مي‌نمايد. ارزش‌گذاري به برخي شاخصه‌هاي زنانه؛ مانند مهر، عاطفه، نه صرفاً به‌عنوان امري تبعي و درجة دو؛ بلکه به‌عنوان کمال اصيل انساني که در صورت نبودنش استکمال هر دو جنس به غايت نمي‌رسد، تبيين ديگري از اين تفاوت‌هاست، که از شبهاتي مانند تعريف کمالات زن در راستاي مردان و اصالت بخشيدن به کمالات مردانه مبراست. با اين نظريه مي‌توان ادعا نمود اسلام عزيز ناب‌ترين تبيين را در مورد تفاوت‌هاي دو جنس دارد که بسيار عالي‌تر از سطوح ترويجي در سطح دانشي و نظري اثبات و تبيين مي‌شود.
    بر اساس نظرية تعامل مهر و قهر جايگاه دو جنس از نظر تفاوت‌هاي تکويني و تشريعي تبيين مي‌شود. هر پديده‌اي ازجمله انسان، اعم از زن و مرد مظهر صفات جماليه و نيز صفات جلاليه الهي است؛ يعني ذاتش توأمان برخوردار از مهر و قهر است و هر دو را منعکس مي‌کند. جمال و جلال يا مهر و قهر دو مظهر يک حقيقت‌اند و بين آنها بينونت و تنافر نيست. به‌طور عمومي زنان بيشتر مظهر مهر و جمال به‌شمار مي‌روند و مردان جلال و قهر را بيشتر انعکاس مي‌دهند، اما هر دو داراي صفت ديگر نيز هستند و در حقيقت طيفي از مهر و قهر در هر دو جنس وجود دارد. علي‌رغم وجود اين دو دسته از صفات، هستي در سيطرة مهر مطلق است و همة تقسيم‌بندي‌ها ذيل حاکميت عشق و مهر معنا مي‌يابند. تسري اين اصل در روابط زوجين به معناي حاکميت مهر و عشق در بنياد خانواده است که علي‌رغم ارزش‌گذاري مهر و قهر در جايگاه خودش، حاکميت نهايي را از آن «مهر» مي‌داند. 
     

    References: 
    • قرآن کریم.
    • نهج البلاغه.
    • ابن‌عربی، محیی‌الدین (1367ق). مجموعة رسائل ابن‌عربى. بیروت: دار احیاء التراث العربى‏.
    • ابن‌عربی، محیی‌الدین (بی‌تا). الفتوحات المکیه. بیروت: دار الصادر.
    • ابن‌عربی، محیی‌الدین (1420ق). ذخائر الأعلاق شرح ترجمان الأشواق. تحقیق خلیل عمران المنصور. بیروت: دار الکتب العلمیه.
    • تیچمن، جنی و اوانز، کاترین (1380). فلسفه به زبان ساده. ترجمة اسماعیل سعادتی. تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
    • جوادی آملی، عبدالله (1378). زن در آیینة جلال و جمال. قم: اسراء.
    • دوبوار، سیمون (1380). جنس دوم. ترجمة قاسم صنعوی. تهران: توس.
    • رودگر، نرجس (1388). فمینیسم؛ تاریخچه، نظریات، گرایش‌ها، نقد. قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
    • فریدمن، جین (1381). فمینیسم. ترجمة فیروز مهاجر. تهران: آشیان.
    • گری، بنوات (1378). زنان از دید مردان. ترجمة محمدجعفر پوینده. تهران: جامی.
    • گودرزی منفرد، شهروز، محبتی، مهدی، تجلیل، جلیل و صدرایی، رقیه (1402). ذکر، اسم اعظم، عدم توقیفیت اسما و جایگاه صفات جلال و جمال الهی در سیر و سلوک در سایه‌سار آثار نجم کبری. فصلنامۀ زبان و ادب فارسی. 15(54)، 182-201.
    • مشیرزاده، حمیرا (1381). از جنبش تا نظریه‌های اجتماعی، تاریخ دو قرن فمینیسم. تهران: نشر و پژوهش شیرازه.
    • مقیسه، حسین (1388). انسان در آیینة صفات جمال و جلال الهی. فصلنامۀ فلسفه و کلام اسلامی آینۀ معرفت، 9(2).
    • وود، شرمن (1366). دیدگاه‌های نوین جامعه‌شناسی. ترجمة مصطفی ازکیا. تهران: کیهان.
    • ویلفورد، ریک (1375). فمینیسم؛ مقدمه‌ای بر ایدئولوژی‌های سیاسی. ترجمة م. قائد. تهران: مرکز.
    • هیوود، اندرو (1379). درآمدی بر ایدئولوژی‌های سیاسی. ترجمة محمد رفیعی مهرآبادی. تهران: وزارت امور خارجه.
    • پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت‌الله مصباح یزدی. زن و مرد آینه‌های جمال الهی. 17مرداد 1383:
    • https://mesbahyazdi.ir/node/8314
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رودگر، نرجس.(1403) اصل هستی‌شناختی «تعامل مهر و قهر» و کاربست آن در روابط دو جنس از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 15(4)، 72-87 https://doi.org/10.22034/marefatefarhangi.2024.5000900

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نرجس رودگر."اصل هستی‌شناختی «تعامل مهر و قهر» و کاربست آن در روابط دو جنس از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 15، 4، 1403، 72-87

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رودگر، نرجس.(1403) 'اصل هستی‌شناختی «تعامل مهر و قهر» و کاربست آن در روابط دو جنس از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 15(4), pp. 72-87

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رودگر، نرجس. اصل هستی‌شناختی «تعامل مهر و قهر» و کاربست آن در روابط دو جنس از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی. معرفت فرهنگی اجتماعی، 15, 1403؛ 15(4): 72-87