سال دوازدهم، شماره چهارم، پياپي 48، پاييز 1400، ص 7ـ22
قربانعلي فكرت / دانشجوي دكتري جامعهشناسي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (قدسسره) qa.fekrat@gmail.com
* اكبر ميرسپاه / استاديار گروه فلسفه مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (قدسسره) mirsepah@qabas.net
دريافت: 1399/12/12 ـ پذيرش: 1400/4/21
چکيده
اين واقعيت که انسانها بيش و پيش از همه، راجع به چيزهاي ديگر عطش دانايي داشتهاند تا شناخت خودشان، شايد طنزآميز و در عينحال اغراقآميز بهنظر رسد. اما از قضا تاريخ تفکر و علم بر آن مهر تأييد مينهد. اين امر موجب شده که انسانشناسي بهرغم اهميت خطيرش، هنوز جوان و ناشکفته بنمايد. با ظهور جهاننگري مدرن در غرب مسيحي، انسانشناسي نيز دچار دگرديسي بنيادين گرديد. گذار از انسانشناسي سنتي به مدرن در غرب، موضوع تحليلهاي انتقادي نوشتار پيشروست. ما ضمن بررسي انتقادي انديشههاي سنتي انسانشناسي غربي ـ که عمدتاً صبغة فلسفي، ديني و اسطورهاي داشتهاند ـ در باب، فرايند و چگونگي گذار آن به انسانشناسي مدرن / علمي را توصيف، تحليل و نقد کردهايم. در نهايت به اجمال، ضعفها و کاستيهاي انسانشناسي مدرن را نشان دادهايم: فقدان تکثر روشي، تکمنبعي بودن آن و از همه مهمتر، غياب دستورالعمل اخلاقي، و ضعف آن در توجيه امر اخلاقي از مهمترين خلأهاي انسانشناسي مدرن است.
کليدواژهها: انسانشناسي مدرن، انسانشناسي سنتي، تحليل انتقادي، غرب مسيحي، گذار.