معرفت فرهنگی اجتماعی، سال دوازدهم، شماره سوم، پیاپی 47، تابستان 1400، صفحات 103-120

    زن معاصر ایرانی و تبیین برخی عوامل زمینه‌ساز چالش‌های هویتی و پیامدها

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ هادی بیگی ملک آباد / دکترای اندیشة معاصر مسلمین، جامعة المصطفی العالمیه / h.beygi12@gmail.com
    بانو بیگی ملک آبادی / دانشجوی دکتری جامعه شناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز / b.beigy.m3764@gmail.com
    چکیده: 
    هویت در کلی ترین نگاه، برداشت هر فرد از خود در جامعه است. هویت، چه زنانه و چه مردانه، در برهه هایی در معرض برخی چالش ها قرار می گیرد. دیدگاه های مختلفی دربارة علت بروز این چالش بیان شده است. آنچه در این مقاله به عنوان چارچوب نظری اختیار شده، اختلاط و رقابت مرجعیت های معنایی است. هر نظام معنایی دارای یک تمامیت و یکپارچگی است که همة اجزای خود را در پیوندی تعادلی (نه لزوماً مطلوب) حفظ می کند و عدم تعادل آن گاه پدیدار می شود که پای یک مرجعیت معنایی دیگر به میان آید. هویت ازآنجاکه لایه های متفاوتی دارد، معمولاً ابتدا در لایه های بیرونی تر ـ که بیشتر ناظر به کنش ها و رفتارها هستند ـ دچار تغییر می شود و این وضعیت در صورت حیات و پویایی لایه های درونی تر، با یک نوع مقاومت فرهنگی همراه خواهد بود و تا مادامی که تمام لایه های هویتی با هم همخوان نشوند، همواره عدم تعادل و چالش هویتی باقی است. اشتغال، تجرد، حجاب و... ازجمله عواملی اند که در موقعیت جدید زن ایرانی را به نوعی با چالش هویتی روبه رو ساخته که در این مقاله با چارچوب نظری یاد شده و روش تحلیلی ـ اسنادی به آنها پرداخته شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Contemporary Iranian Woman and Explaining Some Underlying Factors of Identity Challenges and Consequences
    Abstract: 
    Identity in the most general view is the perception of each person in society. Both female and male identities are exposed to certain challenges sometimes. They have been expressed different views on the cause of this challenge; What is used in this study as a theoretical framework is the mixing and competition of semantic authorities. Every semantic system has a wholeness and integrity that keeps all its components in union equilibrium (not necessarily desirable) connection, and an imbalance arises when another semantic authority arises. The identity usually changes first in the outer layers, which are more concerned with actions and behaviors because it has different layers, and This situation will be accompanied by a kind of cultural resistance if the inner layers are alive and dynamic, and there is always an imbalance and identity challenge as long as all layers of identity are not compatible. Some factors have faced Iranian women a kind of identity challenge in the new situation such as Employment, celibacy, hijab, etc that this study has discussed with a theoretical framework and the analytical method of documents.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    هویت در اصطلاح به‌معنای تلاش آگاهانه، مستمر و دائمی کنشگران برای پاسخ‌گویی به پرسش چیستی و کیستی و نحوۀ شناسایی و معرفی خود در برابر دیگری است. در حقیقت، مفهوم هویت، پاسخ آگاهانۀ هر فرد، قوم یا ملت به سؤالاتی از اين قبیل است: که بوده؟ کجا بوده؟ چه بوده؟ چه هست؟ متعلق به کدام قوم و نژاد است؟ خاستگاه اصلی و دائمی‌اش کجاست؟ به چه جامعه و ارزش‌هایی تعلق دارد؟ صاحب چه فرهنگ و تمدنی است؟ پاسخ به این سؤالات است که یک فرد انسانی و ارزش‌های او را از همنوع خود متمایز مي‌كند و تعلق فرد به گروهی خاص را نشان می‌دهد (قاسمی و ابراهيم‌آبادي، 1390، ص 61).
    هویت باید به‌عنوان سازه‌ای که در روابط بین شخصی ساخته می‌شود، فهمیده شود، نه به‌عنوان احساس تعلق کردن در چارچوب فردیت شخصی. در واقع، هویت یک سازة اجتماعی است و به‌طور اجتماعی تثبیت می‌شود و از زندگی اجتماعی و روزمرة مردم بیرون می‌آید (زارع شاه‌آبادی و ابراهيم‌آبادي، 1391، ص 211، به نقل از: لاور، 2008).
    در جوامع سنتی و در زندگی پیشا‌مدرن، هویت مسئله نبود. طبیعت آدمی امری ثابت و از پیش روشن و استوار بود. به گفتۀ هایدگر، آدمی تصویری بود که از چشم خداوند یا خدایان دیده می‌شد و هویت او کارکرد یک نظام مقتدر از پیش‌تعیین‌شدة باورهای دینی و اسطوره‌ای بود (احمدی، 1378، ص 39).
    اما هویت در جوامع امروزی داده‌ای از قبل تعیین‌شده نیست، بلکه شکلی سیال دارد که باید آن را ساخت و در برهه‌های مختلف تحت بازنگری قرار داد. فرایندهای عقلانی شدن و افسون‌زدایی که از سده‌های پیشین آغاز شده‌اند به زوال ارزش‌های سنتی و تضعیف مراجع سنتی اقتدار و تکثر فزایندة حوزه‌های ارزشی منجر شده‌اند. نتیجة این مسائل، عدم قطعیت و نوعی رها‌شدگی فرهنگی است که به فروپاشی شالوده‌های سنتی هویت منجر می‌شود، اما داشتن هویتی منسجم و مشخص نیاز انسانی است. این نیاز دیگر از قبل به فرد اعطا نمی‌شود، بلکه وظیفة برساختن آن بر عهدة خود فرد است. به عبارتی، هویت در مدرنیتة متأخر به‌صورت پروژه‌ای در‌مي‌آید که باید به ‌گونه‌ای باز‌اندیشانه ساخته شود، اما این تکلیف باید در میان تنوع حیرت‌آوری از انتخاب‌ها و امکان‌ها انجام گیرد (لاپتین، 1380، ص 309).
    در سال‌های اخیر در ایران مسائلی که محور اصلی آنها زنان هستند، به صورت‌های مختلف و از دیدگاه‌های گوناگون مطرح شده است. از جمله واقعیت‌هایی که در جامعه وجود دارد و زمینه‌ساز پیدایش چالش‌های هویتی در میان زنان شده است، مي‌توان به موارد زیر اشاره کرد: تفاوت حقوق و امتیازات زن و مرد؛ نابرابري‌های اجتماعی و فرهنگی میان زنان و مردان؛ وجود فرهنگ مرد‌سالار و رواج باورهای کلیشه‌ای جنسیتی و وجود نوعی جنس‌گرایی در فرهنگ عمومی که غالباً با تحقیر زن همراه است (رفعت‌جاه، 1387، ص 4)؛ بالا رفتن سن ازدواج در میان دختران و مسائل مربوط به تجرد ـ هویت؛ اشتغال زنان و تعارضات نقشی آنها؛ و نحوة پوشش و سبک آرایش زنان در فضای عمومی جامعه.
    امروزه مسئلة زنان، نه صرفاً به‌عنوان مسئله‌ای جهانی، بلکه به‌عنوان درگیری‌های بین سنت و مدرنیته در داخل ایران نیز بدل شده است؛ لذا برخورد سنت با مدرنیته طی دهه‌های اخیر در برجسته کردن مسئلة هویت فردی و اجتماعی زنان و دختران و مشارکت سیاسی و اجتماعی آنان و ایفای نقش‌های اجتماعی مدرن و سنتی بیشتر نمایان شده است (گیدنز، 1378، ص 15).
    دیدگاه‌های گوناگونی در مورد زن و حضور اجتماعی او در جامعه وجود دارد؛ ازجمله اینکه برخی نگران وضعیت موجود زن، ازجمله حضور او در جامعه هستند و ایدئال آنها بازگشت زن به نگاه سنتی است و هویت اصلی و وظیفة اجتماعی زن را در همان تعاریف سنتی از زن مي‌دانند.
    عده‌ای دیگر هم نگران وضعیت موجود زن در جامعه هستند، اما از جهات دیگر و آن اینکه وضعیت زنان را از لحاظ آموزشی و اشتغال و مشارکت اجتماعی با توجه به جمعیت آنها مطلوب نمی‌دانند و معتقدند که در زمینة اشتغال و بسیاری از حوزه‌های اجتماعی و قانونی و فرهنگی به زنان ظلم شده و می‌شود و خواهان وضعیت بهتر و افزایش آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی بیشتری برای زن ایرانی هستند. برخی دیگر هم وضعیت موجود زن ایرانی را رضایت‌بخش می‌دانند. به‌نظر می‌رسد كه این احساس رضایت از چند جنبه ناشی می‌شود: اول اینکه از مقایسة وضعیت زن فعلی با وضعیت گذشتة زن ایرانی باشد؛ چرا‌که خیلی از موقعیت‌ها و شرایط زن کنونی ایرانی برای زنان گذشته، که اکنون مادران و مادربزرگ‌های فعلی هستند، در حد آمال و آرزو بوده است؛ و دوم اینکه می‌تواند از مقایسة زن ایرانی با وضعیت زنان در بسیاری از کشورهای لااقل همسایة ایران و کشورهای اسلامی باشد که از برخی حقوق اولیة اجتماعی هم محروم هستند.
    با توجه به مسائل مختلفی که زنان جامعة ما با آن روبه‌رو هستند و دیدگاه‌های گوناگونی که در مورد زن و هویت او و حضور اجتماعی او در جامعه ـ که در شاکلة فرهنگی و معنایی جامعة ایرانی وجود دارد ـ زن جامعة ایرانی را با سؤالات و چالش‌های هویتی و به‌ويژه ذهنی روبه‌رو کرده است؛ ازجمله اینکه زنان جامعة ما باید کدام‌یک از این دیدگاه‌ها را اساس هویت خود قرار دهند؟ آیا همان نگاه سنتی به زن را بپذیرند و لوازم و نقش‌های آن را هدف خود قرار دهند یا اینکه نگاه جدید به زن را مهم بدانند؟
    این مقاله قصد دارد تا به مهم‌ترین عوامل زمینه‌ساز چالش‌های هویتی و پیامدهای آنها برای زنان بپردازد.
    هویت و صعوبت ایضاح مفهومی آن
    گیدنز معتقد است، هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجة تداوم کنش‌های اجتماعی به او تفویض شده باشد؛ بلکه چیزی است که فرد باید آن را به‌طور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیت‌های بازتابی خویش از آن پشتیبانی کند. وی معتقد است كه خود انسان در کنش متقابل با دیگران است که هویتش را ایجاد و در جریان زندگی آن را پیوسته تغییر می‌دهد. «خود» مفهوم منفعلی نیست که تنها تحت تأثیر عوامل بیرونی شکل بگیرد، بلکه ناشی از تعامل درون و بیرون است (گیدنز، 1387، ص 32).
    هویت، ماهیتی پاردوکسیکال دارد و همین امر باعث شده كه تعریف جامع و مانعی از هویت وجود نداشته با‌شد. عماد افروغ در کتاب هویت ایرانی و حقوق فرهنگی در مورد پارادوکس‌هایی که در زمينة هویت وجود دارد، به سه پارادوکس اشاره می‌کند:
    اولین پارادوکس هویت به این بر‌می‌گردد که هویت به‌طور هم‌زمان حامل یک عنصر ایستا و یک عنصر پویاست. ازیک‌سو، رجوع به مفهوم هویت بیانگر استمرار و تداوم تاریخی است، اما از سوی دیگر، نباید این واقعیت را نادیده بگیریم که هویت همواره در معرض باز‌تعریف و باز‌تولید است؛ مثلاً اگر زمانی زبان فارسی اساس هویت ایرانی بوده است، معلوم نیست الآن هم بتواند آن نقش را ایفا کند؛ یا اگر زمانی تأهل و مادری مساوی بود با تمام هویت یک زن، آیا همچنان با قوت خود باقی هستند. بنابراین برحسب شرایط مجبوریم تعریف مجددی از هویت داشته باشیم. ما از میان عناصر فرهنگی خویش دست به انتخاب می‌زنیم. این بدان معنا نیست که آنها وجود ندارند، بلکه در واقع ما بعضی از آنها را می‌بینیم و بعضی را نمی‌بینیم و این به شرایط محیطی ما برمی‌گردد.
    پارادوکس دیگر به هویت‌های چندگانه برمی‌گردد. معمولاً افراد و گروه‌های مختلف اجتماعی الزاماً به یک هویت وابسته نیستند و می‌توانند هویت‌های مختلفی را پذیرفته باشند: مثل هویت قومی، هویت دینی، ‌هویت زبانی، هویت ملی، هویت جنسیتی و هویت مربوط به گروه‌های شغلی. بنابراین یکی از معضلات هویت، وجود هویت‌های مضاعف است؛ ‌لکن باید تلاش کنیم وجه اشتراک بین هویت گروه‌های مختلف را پیدا کنیم.
    پارادوکس سوم به این نکته بر‌مي‌گردد که اگر ما بخواهیم بر هویت تکیه کنیم، چون هویت بار احساسی و ارزشی دارد، با رفتار عقلانی تباین پیدا می‌کند. رفتار عقلانی مستلزم برآورد سود و هزینه است؛ اما هویت در واقع باردار سنت است. پاسخ‌های متعددی به این پارادوکس داده شده است. یک جواب این است که هر‌چند هویت مربوط به گذشته و تاریخ است، ولی در‌عین‌حال دلالت‌های اقتصادی و معطوف به سود و زیان نیز دارد؛ یعنی این‌طور نیست که ما عقلانیت را بتوانیم صرفاً در رابطه با سود و زیان اقتصادی ببینیم؛ در غیر این صورت ممکن است به ‌ظاهر به یک سود و نتیجة اقتصادی برسیم؛ اما هزینه‌های فرهنگی زیادی را در قبالش بپردازیم؛ هزینه‌هایی که دیر یا زود منابع اقتصادی را متأثر خواهد کرد (‌افروغ، ‌1387، ص 26ـ27).
    سطوح هویت
    هویت درجات و انواع گوناگونی دارد و به‌تناسب پدیده‌هایی که انسان از طریق آنها خود را می‌شناسد و به دیگران می‌شناساند، می‌توان هویت داشت. برخی از هویت‌ها شناخته‌شده‌تر هستند و روی‌هم‌رفته هویت‌های کلان را شکل می‌دهند. انواع گوناگون هویت در یکی از این سه سطح قرار می‌گیرند:
    سطح خرد (هویت شخصی)
    هویت شخصی نخستین مرحله از شکل‌گیری هویت است که در آن، فرد طی مراحلی خود را متمایز از محیط و دیگران می‌داند. این شکل‌گیری هویت شخصی از طریق فردی شدن صورت می‌گیرد. در جریان این فرایند، فرد غیر‌متعارف به یک وجود منحصر‌به‌فرد تبدیل مي‌شود و یا مراحلی را پشت سر می‌گذارد که از طریق آن جنبه‌های متفاوت زندگی شخص به یک کل غیر‌قابل تقسیم‌تر تبدیل می‌شود. خودِ مفهومی یا خودِ هویتی، جمع کل دانش یک انسان و درک او از خود است. مفهوم خود، از خود‌آگاهی ـ که آگاهی از خود است ـ متفاوت می‌باشد.‌ خودِ مفهومی از ویژگی‌های روانی،‌ فیزیکی و اجتماعی است که می‌تواند تحت نفوذ دیدگاه‌ها،‌ عادت‌ها، اعتقادات و اندیشه‌ها قرار گیرد.
    معمولاً در بحث سطح شخصی هویت، هویت‌های بنیادین و نخستین بشری، یعنی رابطة فرد با محیط کوچک خانوادگی او، مورد بررسی قرار مي‌گیرد. هویت شخصی از نوع هویت‌های مستحکم و ثابت است كه به‌ندرت دچار دگرگونی و بحران می‌شود.
    سطح میانی (هویت اجتماعی)
    دومین سطح در مطالعات مربوط به هویت،‌ سطح اجتماعی و هویت اجتماعی فرد است. هویت اجتماعی دارای گوناگونی و کثرت است و این‌گونه از هویت، که از رابطة فرد با جامعه و محیط اجتماعی وی ناشی مي‌شود، می‌تواند انواع بسیار گوناگونی را که خود به ‌لحاظ جایگاه و اهمیت قابل دسته‌بندی است، در‌بر می‌گیرد.
    پس از گذشت مراحلی از سن، «خود» وارد عرصة اجتماعی می‌شود و با دیگران و همنوعان یا کسانی که با او متفاوت هستند، روبه‌رو می‌شود. در این مرحله است که امر «غیریت‌سازی» خود‌به‌خود توسط فرد با محیط او صورت می‌گیرد. بخش مهمی از هویت‌های انسانی در این سطح قابل بررسی است و فرد در‌عین‌حال می‌تواند از هویت‌های اجتماعی گوناگون برخوردار باشد. هویت‌های اجتماعی از جنبة بالایی از سیالیت برخوردارند. فرد می‌تواند به‌آسانی هویت‌هایی نظیر هویت آموزشی، صنفی، ورزشی و هنری خود را تغییر دهد. در سطح اجتماعی هویت‌های دینی،‌ قومی و نژادی از استحکام بیشتری برخوردارند و شخص، به‌ویژه در رابطه با هویت نژادی و قومی، کمتر قادر به تغییر و فادارای هویتی خود است.
    سطح کلان‌هویت ملی
    هویت ملی که برخی آن را هویت محوری می‌نامند، کلان‌ترین و عالی‌ترین سطح هویتی برای فرد است و در مقایسه با هویت‌های اجتماعی از استحکام و تداوم‌پذیری بیشتری برخوردار است. معمولاً همانند سطح هویت شخصی، هر فرد دارای یک هویت ملی بیش نیست و حتی اشخاص دارای تابعیت مضاعف در نهایت یک هویت ملی برای خود قائل‌اند. گذشته از این، «هویت ملی» برایند هویت‌های دیگر، به‌ویژه هویت‌های اجتماعی است و هویت‌هایی نظیر هویت دینی، نژادی،‌ قومی و ‌فرهنگی، عناصر شکل‌دهندة هویت ملی‌اند و نه در سطح آن (احمدی، 1388، ص 69-71).
    هویت اجتماعی تعبیری است که فرد از خود در رابطه با دیگران دارد و براساس عضویت در رده‌ها و گروه‌های گوناگون اجتماعی شکل می‌گیرد. هویت افراد وابسته به برداشت دیگران و شناسایی دیگران است و شناسایی دیگران لازمه تثبیت هویت است. در معنای اصلی هویت، تشابه و تمایز مطلق است (جنکینز، 1381،ص 45).
    چالش هویت، بحران هویت و رویکردهای نظری
    تعارض هویتی چالشی است که فرد در برآوردن ابعاد گوناگون تشکیل‌دهندة هویت خویشتن با آن مواجه است و ممکن است از تعدد یا تفاوت این ابعاد ناشی شده باشد (تبریزی و هوشنگی، 1392، ص 14).
    بحران هویت در واقع بحران رابطة «من» با « غیر من» است (احمدی، 1378، ص 49). بحران هویت هنگامی به وقوع می‌پیوندد که یک اجتماع دریابد آنچه زمانی بدون چون‌و‌چرا به‌عنوان تعاریف فیزیکی و روان‌شاسانة خودِ جمعی خویشتن پذیرفته شده بود، دیگر در شرایط جدید قابل پذیرش نیست (زارع شاه‌آبادی و ابراهيم‌آبادي، 1391، ص 211، به نقل از: لوسین پای، 1977).
    یکی از نظریه‌پردازان هویت اجتماعی، پیتر بورک است. اساس نظرية هویت پیتر بورک عبارت است از اینکه اضطراب‌های اجتماعی ناشی از هویت‌های نامنظم و چند‌گانه‌ای است که تعارض آنها با یکدیگر استرس ایجاد می‌کند. به‌نظر پیتر بورک، افراد دارای هویتی ثابت نیستند، بلکه با توجه به هر نقشی که در جامعه ایفا می‌کنند، هویت جدید ایجاد می‌شود. این هویت‌ها ممکن است گسسته یا شکسته و ناقص باشند و تا وقتی که تعارض این هویت‌های ناقص بر‌طرف نشود، تعارض و اضطراب اجتماعی باقی می‌ماند (ايمان و كيذقان، 1383، ص 83، به نقل از: پیتر بورک).
    دورکیم در نظریة آنومی خود، این مطلب را عنوان می‌کند که دوره‌هایی در جامعه پدیدار می‌شوند که در آنها عامل وحدت‌بخش نخستین دچار خلل می‌شود و وضعیتی به‌وجود می‌آید که در آن ازیک‌سو، پیچیدگی‌های جامعه بیشتر و گروه‌های جدیدی پیدا شده و انسجام سنتی به‌هم‌ریخته و از سوی دیگر، نظام جدیدی استوار نشده است. در این مرحله است که وضعیت بی‌هنجاری یا آنومی پدید می‌آید (آزاد ارمکی و بهار، 1377، ص 83).
    اگر ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی نتوانند اقتداری آمرانه داشته باشند و مدیریت اخلاقی لازم را بر فرد اعمال کنند، فرد نمی‌تواند جهت رفتار خویش را تعیین کند. در این شرایط، هنجارها و معیارهای اجتماعی پریشان مي‌شوند یا اینکه با یکدیگر سازگاري نمي‌يابند و فرد برای هماهنگ شدن با آنها دچار سردر‌گمی مي‌شود. در چنین شرایطی است که بحران هویت معنا پیدا مي‌کند. در واقع دور شدن از هویت‌ها‌ی موجود و نیافتن هویت مطلوب، افراد را سردر‌گم و بلا‌تکلیف می‌کند و خود زمینة مساعدی برای رشد آسیب‌های اجتماعی و تعارض هویتی فراهم می‌سازد (میرآشه، ‌1391،‌ ص 20).
    در نظریة هابرماس، هنگامی که کنش‌های دو کنشگر در جامعه با هم هماهنگ نباشد، تعارضات و تضادهایی به‌ وجود می‌آید. به‌نظر وی، تضادها و تعارضات موجود، ناشی از نبودن آزادی و مشارکت حقیقی مردم در تعیین سرنوشت خود است. لازمة رفع نابرابری‌ها و تعارضات، رسیدن به اجماع عمومی و کنش‌های اجتماعی عام، و در نتیجه سازگاری و یگانگی افراد بر سر ارزش‌ها و همسویی با ساختارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تشکیل اجماع عام، وجود آزادی و پرهیز از سلطه برای انجام گفت‌و‌گویی آزاد و خرد‌مندانه و نیز مشارکت نظری و عملی افراد در حوزة عمومی است. بنا بر اعتقاد هابرماس، از برایند این امور، تکامل اجتماعی انسان در قالب جامعه‌ای مدنی پدید می‌آید؛ جامعه‌ا‌ی که در آن آزادی و عدالت اجتماعی بر محور هویت عام انسان‌ها و استقبال از تجربه‌های نوین تحقق می‌پذیرد (‌عبداللهی، ‌1374).
    هویت زنان در کشاکش مرجعیت‌های معنا و لایه‌های هویت
    هویت یک سازة معنایی است و بعد حالت انضمامی پیدا می‌کند و زمینه‌مند می‌شود. هر مرجع هویتی یک اید‌ئال تایپ دارد که معمولاً در عمل در همة عرصه‌ها با هم هماهنگ هستند. البته این هماهنگی لزوماً به‌معنای مطلوب و بدون عیب و نقص بودن نیست. وقتی به‌دلیل افزایش تعاملات بین ‌فرهنگی و تغییر ارزش‌ها و سبک زندگی افراد جامعه یا همان پذیرش مرجع معنایی دیگر، مراجع هویتی در کنار هم قرار می‌گیرند، به‌دلیل مؤلفه‌ای به‌نام مقاومت فرهنگی ـ که در ادامه به آن پرداخته می‌شود ـ اعضای جامعه با چالش‌ها، تضادها و تناقضاتی مواجه می‌شوند.
    سنت و مدرنیسم با همة بنیان‌های هنجاری و ارزشی‌اي که در دل خود دارند، در حکم دو نیروی متعارض‌اند که هریک برای آدمی جذابیت‌هایی دارند. در نتيجه انسان امروزی در کشاکش دائمی انتخاب بین این دو نیروی متعارض است و این کشاکش تبعاتی به‌همراه دارد. دامنة این تبعات، از مسائل خرد فردی مانند استرس و اضطراب گرفته تا معضلات اجتماعی مانند اعمال خشونت، می‌تواند گسترده باشد (سفیری و همکاران، 1392، ص 3).
    اختلاط و رقابت مرجعیت‌های معنایی، در شرایط گذار جوامع رخ می‌دهد؛ به‌دلیل ارزش‌ها و هنجارهای ریشه‌دار اجتماعی و مقاومت فرهنگی، شرایط اجتماعی این جوامع از جنبه‌هایی محافظه‌کار است و به‌یک‌باره نمی‌تواند همة لوازم و شرایط مرجع هویتی جدید را بپذیرد.
    به‌نظر می‌رسد یکی از دلایل اصلی چالش‌های هویتی زنان جامعة ما اختلاط مرجعیت‌های معنایی باشد. این جمله بدان معنا نیست که وقتی یکپارچگی مرجع معنایی باشد، هیچ مشکل یا آسیبی وجود ندارد. در اینجا ذکر این نکته لازم است که وقتی از نگاه درونی به فضای هویتی و معنایی افراد نگریسته شود، با روال عادی کارها و امور مواجهيم؛ یعنی برای افراد براساس آن مرجع معنایی تعریف خاصی مقرر است و اهداف و آرزوها هم براساس آن اهداف و اصولی است که همان مرجع معنایی برای افراد مقرر کرده است و افرادی هم که ذیل همین مرجع هویت یافتند، با کمترین دغدغه یا چالش مواجه‌اند و براساس همین نگاه روزگار می‌گذرانند؛ اما وقتی از نگاه بیرونی به فضای معنایی و هویتی خاص نگاه شود، آسیب‌ها و نقطه ‌ضعف‌ها نمایان می‌شود.
    اجزای به‌هم‌پیوستة جهان اجتماعی در تأمین حیات و زندگی اجتماعی نقش یکسان و مشابهی ندارد. برخی از آنها نقش حیاتی دارند؛ به‌گونه‌ای‌که حذف یا تغییر آنها به حذف یا تغییر نظام اجتماعی منجر می‌شود و بعضی دیگر نقشی کم‌اهمیت دارند. برای برخی از اجزا می‌توان بدیل یا جایگزینی در نظر گرفت؛ اما بعضی دیگر نمی‌توانند جایگزینی داشته باشند. در لایه‌های عمیق و بنیادین جهان اجتماعی اجزا و پدیده‌هایی وجود دارد که تأثیرات همه‌جانبه و فراگیر نسبت ‌به دیگر اجزا دارند و کمتر در معرض تغییر و تحول قرار می‌گیرند. پدیده‌هایی که در لایه‌های غیر‌بنیادین و غیر‌عمیق جهان اجتماعی قرار دارند، بیشتر در معرض تغییر قرار می‌گیرند. برخی از این پدیده‌ها در مقاطع زمانی خاصی به ‌وجود آمده‌اند و در مقطعی دیگر از بین مي‌روند.
    نمادها، کنش‌ها، هنجارها، ارزش‌ها، عقاید و‌... در لایه‌های مختلفی از جهان اجتماعی قرار دارند. جهان اجتماعی بدون حضور نمادهای مختلف نمی‌تواند تحقق پیدا کند. انسان معانی موردنظر خود را در زندگی اجتماعی از طریق نمادها آشکار مي‌كند و منتقل می‌سازد. با آنکه جهان اجتماعی بدون حضور نمادها مختل می‌شود، نماد بودن هر شیء برای چیز دیگر امری غیر‌بنیادین و متغیر است. نمادها بنا به شرایط مختلف قابل تغییرند و تغییر آنها تا زمانی که با تغییر در لایه‌های عمیق اجتماعی همراه نباشد، موجب تغییر جهان اجتماعی نمي‌شود.
    هنجارها و ارزش‌ها پدیده‌هایی‌اند که در لایه‌هایی عمیق‌تر از کنش‌های اجتماعی افراد قرار دارند. عمیق‌ترین لایه‌های اجتماعی، عقاید کلانی هستند که بر آرمان‌ها و ارزش‌های اجتماعی و بر نمادها و کنش‌های انسانی تأثیر می‌گذارند. باور و اعتقادی که انسان نسبت ‌به اصل جهان و جایگاه خود در آن دارد و تفسیری که از زندگی و مرگ خود ارائه مي‌دهد، از عمیق‌ترین پدیده‌های اجتماعی هستند (پارسانیا، 1391، ص 138-140).
    تغییرات فرهنگی ابتدا در لایه‌های بیرونی‌تر ـ که همان نمادها و کنش‌های اجتماعی هستند ـ بروز مي‌یابد. مسیر این نوع تغییرات، درصورتی‌که با لایه‌های درونی‌تر همخوان نباشد، هموار و سهل‌الوصول نیست. گاه برخی نمادها و کنش‌های اجتماعی با بقای لایه‌های درونی‌تر اتفاق می‌افتد و از‌این‌رو توأم با تضادها و چالش‌هایی در زمینه‌های فردی و اجتماعی می‌شود. هیچ کنش و نمادی بریده از ارزش‌ها و باورهای کلان نیست و مادامی که تغییرات بیرونی‌تر فرهنگ با لایه‌های درونی‌تر فرهنگ سازگار نباشد، همواره این تغییرات غیر‌ریشه‌ای و سطحی است. برای مثال، اگر مقولة هویت مشتمل بر سه سطح از عناصر مکون، یعنی کنش‌ها و نمادها و ارزش‌ها و باورها باشد، تغییرات در لایة اول، هر‌چند به واسطة چالش‌ها تضادهایی را به‌بار می‌آورد، اما زنده بودن و حیات لایه‌های درونی‌تر باعث مقاومت و مسئله ماندن این نوع تغییرات می‌شود. این تغییرات یا باید لایه‌های درونی‌تر را با خود همخوان کند یا به‌صورت یک معضل باقی بماند؛ و طبیعتاً تغییر لایه‌های درونی‌تر به‌سادگی اتفاق نمی‌افتد و همواره در حالتی از اقدام ـ مقاومت باقی می‌ماند. در حوزة مسائل زنان به ‌نظر می‌رسد که یکی از علل اصلی چالش‌ها و تضادها و تعارضات و مشقاتی که زنان طی سال‌های اخیر در عرصه‌های مختلف با آن مواجه بوده‌اند، مربوط به همین نا‌همخوان بودن لایه‌های مختلف هویتی است. اشتغال، بالا رفتن سن ازدواج، تحصيلات و‌... تغییراتی هستند که در لایه‌های سطحی‌تر هویتی زنان رخ داده و از‌آنجاکه مهم‌ترین لایه‌های هویتی ـ که بیشتر ناظر به ذهنیت فرهنگی جامعة ایرانی نسبت ‌به زنان است ـ هنوز درگیر دوگانة هویتی مرد ـ زن است، نتوانسته خود را با لایه‌های سطحی‌تر همخوان کند.
    زن ایرانی و چالش هویتی؛ تبیین‌ها و راه‌کارها
    در اینجا براساس همین نگاه به هویت، به مهم‌ترین چالش‌هایی که زنان جامعه ما با آن مواجه‌اند اشاره مي‌کنیم و به آسیب‌ها و پیامدهایی که هر کدام از این مراجع هویتی برای زن ایرانی در پی داشته است، اشاره مي‌شود:
    هویت و دو گانه‌ها
    اولین و شاید مهم‌ترین چالش هویتی زنان که در زیست‌جهان فرهنگی جامعة ایرانی وجود دارد، حضور پر‌رنگ دوگانة مرد ـ زن است. با توجه به شیوه‌های تربیتی و جامعه‌پذیری جنسیتی موجود در متن جامعه، حضور در خیلی از فعالیت‌ها، عرصه‌ها و حتی زمان‌ها برای شق دومِ این دوگانه، یا لازم دانسته نمی‌شود یا اینکه عیب شمرده می‌شود.
    ردپای این دوگانة هویتی را در بسیاری از امور، از سیاست‌گذاری‌های کلان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در حوزة زنان گرفته تا اوقات فراغت و ورزش بانوان (زکايي و صديقي، 1394) و تا خصوصی‌ترین حوزه‌های زندگی زنان می‌توان ردیابی کرد و برخورد تبعیض‌آمیز با زن در این حوزه‌ها، از همین اصالت و برتری شق اول این دوگانه ناشی می‌شود.
    در گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی طی دهه‌های اخیر در کشور، به زن به‌عنوان سوژه‌ای که باید تحت نظارت، کنترل و هدایت قرار گیرد، نگریسته شده است (صادقی فسایی و همکاران، 1395، ص199).
    در نتیجه، این نوع نگاه حاشیه‌ای به زن باعث شده که اگر در برخی حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی هم برای زنان رشدی حاصل شده است، از لحاظ کمّی بوده و با نوعی شتاب‌زدگی همراه باشد. بسیاری از مشکلات خانوادگی در جامعة ایران، ازجمله طلاق‌های عاطفی ـ که اثرات زیان‌بار آن کم از طلاق‌های رسمی نیست ـ و ازدواج و طلاق‌های زودهنگام و در سنین پایین، ناشی از همین نگاه ضعیف‌پرور به زن است.
    در نتیجة اعمال خشونت علیه زنان و عوارض آن، هنگامی که حقوق انسانی زن در نقش همسر در امن‌ترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده تضییع می‌شود یا مورد تجاوز قرار می‌گیرد، امنیت‌خاطر و آرامش زن و فرزندان او نیز سلب می‌شود و هراس و ناامنی جایگزین آن می‌شود و هویت زن دچار اختلال مي‌گردد و عزت نفس او تبدیل به احساس حقارت و بی‌ارزشی می‌شود. طبیعی است چنین زنی هرگز قادر نخواهد بود که نقش تربیتی و مدیریتی خود را به‌عنوان مادر، همسر و حتی شاغل و شهروند به‌خوبی ایفا کند (شعاع کاظمی، 1396).
    براساس نگاه مرجع معنا‌ساز هویتی سنتی، مرد، آقا و سالار است و اصالت و برتری او پذیرفته شده است؛ چه از جانب خود و چه از جانب همسر او؛ کار بیرون بر عهدة مرد و کار منزل بر عهدة زن است و به‌ندرت دیده می‌شود که مرد در حیطة وظایف زن ورود کند و خط‌کشی‌های پر‌رنگی در این زمینه دیده می‌شود. زنانی که ذیل این مرجع هویتی هستند، از خیلی از حقوق خود، از جمله تحصیل، اشتغال، فعالیت اجتماعی و سیاسی و حتی اوقات فراغت خود به ‌نفع آرامش همسر و فرزندان خود می‌گذرند و همة سرمایة فرهنگی و اقتصادی زن، همسر و فرزندان اوست. زن در این فضا اگر روزی با مشکلی از ناحیة همسر مواجه شود، بسیار شکننده و آسیب‌پذیر خواهد بود.
    برخی عناصر فرهنگی و مسائل اجتماعی موجود در جامعه، مانند مهریه، نفقه، حضانت فرزندان با پدر بعد از طلاق و مشکلات و رنج‌هایی که زنان از قِبل این تصمیم متحمل می‌شوند، زندانیان نفقه و مهریه و برخی آسیب‌های اجتماعی در حوزة زنان، ذیل این نگاه هویتی سنتی به زن معنا پیدا می‌کند. طبیعتاً زنانی که ذیل این مرجع معنایی تربیت می‌شوند، از تحصیل، اشتغال، سرمایة فرهنگی و اجتماعی متناسب و شایستة زن محروم‌اند و همین مرجع معنایی باید عناصری مبتنی بر این فضای هویتی برای جبران ناتوانی زن در مواقع آسیب نیز در نظر بگیرد. با توجه به واقعیت موجود در جامعه، آنچه یک زن از زندگی مشترک می‌خواهد، مهریه نیست؛ بلکه او هم می‌خواهد در متن زندگی مشترک قرار گیرد و نگاه حاشیه‌ای به زن نگاهی است که زن را در طول همة سال‌های زندگی با یک مرد آزار می‌دهد؛ چرا‌که حق یک زن از زندگی را در همان مهریه خلاصه کرده است. در واقع این نوع نگاه به زن و زندگی مشترک او باعث شده که زن مدام با این ذهنیت روبه‌رو باشد که هر لحظه ممکن است از این زندگی مشترک حذف شود. با تغییر مرجع معنایی هویتی زن، خیلی از این عناصر فرهنگی هم رنگ می‌بازد و جای خود را به عناصری متناسب با جایگاه زن در آن فضای هویتی خواهد داد. در نگاه انسانی به زن، بهترین و شایسته‌ترین و پایدارترین مهریه برای زنان، از نوع فرهنگی است که قبل از هر چیز در قالب نگاه برابر به زن در مقابل مرد در عرصه‌های مختلف آموزشی، اشتغال، مشارکت اجتماعی و حقوق اجتماعی نمود می‌یابد. وقتی در جامعه، زنان نیز مانند مردان از امکان آموزش، اشتغال و البته فرصت‌های شغلی برابر و تربیت خانوادگی و اجتماعی مستقل و شایستة یک زن به‌عنوان انسان برخوردار باشند، دیگر مهریه‌های اقتصادی نمی‌تواند ارزش بالایی در ذهنیت فرهنگی جامعه داشته باشد و آنچه در این فضای هویتی آرامش و دلبستگی زن و مرد را در خانواده و جامعه تأمین می‌کند، مسائل اخلاقی و تعهد اخلاقی و انسانی زن و مرد به همدیگر خواهد بود. اینجاست که برای پویایی اجتماعی و کاهش تعارضات و مسائل اجتماعی، مهندسی فرهنگی در هر جامعه‌ای باید همگام و متناسب با تغییرات اجتماعی و فرهنگی در جامعه باشد. اگر مهندسی فرهنگی در جامعه از تغییرات فرهنگی و اجتماعی عقب بماند، نتیجه‌ای جز تعارضات هویتی و تولید مسائل اجتماعی و ایجاد هزینه‌های اجتماعی و فرهنگی نخواهد داشت.
    در نگاه مدرن و جدید به زن، بسیاری از این مرزبندی‌ها و خط‌کشی‌ها در حوزة وظایف زن و مرد یا قلمروهای حضور آنها، یا برداشته یا کم‌رنگ شده و در بین کسانی که ذیل این مرجع معنایی هویت یافتند، پایة سلسله‌مراتب موجود در دوگانة مذکور سست شده و زن و مرد با نگاه برابرانه‌تری در کنار هم قرار گرفته‌اند و سبک جدیدی از زندگی و تقسیم کار در بین آنها و شبکة خانوادگی و خویشاوندی آنان دیده می‌شود.
    اما زمانی که اختلاط این مرجعیت‌های معنایی در ذهن زنان و مردان جامعه و شبکة خویشاوندی آنها وجود دارد، زن در این فضای هویتی از یک طرف باید سالاری مرد را بپذیرد و از طرف دیگر، لااقل در ذهنش می‌گوید: «خوب من هم مهم هستم‌؛ من هم خواسته‌ها و علایق خودم را دارم؛ دوست دارم درس بخوانم؛ دوست دارم از لحاظ اقتصادی مستقل باشم؛ دوست دارم اوقات فراغت داشته باشم؛ دوست دارم زمانی هم به خودم اختصاص داشته باشد» و بسیاری از این مرزبندی‌هایی که در عمل پیش‌روی او وجود دارد، در ذهنش با علامت سؤال مواجه است و بسیاری از این باید‌ها و نبایدها که در متن زندگی زنان جامعة ما وجود دارد، در زنان متعلق به مرجعیت‌های معنا‌ساز مختلف مورد شک و پرسش قرار گرفته است. به‌نظر می‌رسد که یکی از دلایل افزایش طلاق در سال‌های اخیر همین مسئلة اختلاط مرجعیت‌های معنایی باشد که در قالب عدم تفاهم، اختلاف فرهنگی و خشونت علیه زنان و ارزش‌های اجتماعی متفاوت بروز یافته، که بسیاری از کشمکش‌ها و بگو‌مگوهای خانوادگی را در پی داشته است. در این فضای هویتی، در واقع طلاق راهکاری است بر به‌ نتیجه نرسیدن کشاکش مرجعیت‌های معنایی در گذشت یکی به نفع دیگری (کلانتری و همکاران، 1390؛ توسلی و غياثي ندوشن 1390؛ قاسمی، 1391؛ غیاثی و همکاران، 1389).
    تجرد- هویت
    دومین چالش هویتی که به‌ویژه در سال‌های اخیر در بین تعداد قابل‌توجهی از دختران ایرانی دیده می‌شود، مسئلة تجرد ـ هویت است. ازدواج همواره در طول تاریخ جزء مسائل مهم انسانی بوده است. در سالیان اخیر با تغییرات مختلف اقتصادی و اجتماعی و تغییر در ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی، ازدواج و تشکیل خانواده نیز دچار تغییر و تحول شده است.
    هر‌چند ازدواج به‌عنوان یک عمل ارادی، تابع خواست، تمایلات و دیدگاه‌های فردی است، اما زندگی اجتماعی انسان و روابط پیچیدة او با پیرامونش، ازدواج را تحت روابطی دو‌سویه با متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و جمعیتی و حتی سیاسی قرار می‌دهد؛ لذا به‌عنوان یک پدیده اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است (کاظمی‌پور، 1383، ص 104).
    آنچه امروز در میان جوانان به‌صورت یک چالش اصلی جامعة ایرانی در‌آمده، افزایش سن ازدواج آنان است؛ جوانانی که ازدواج نمی‌کنند؛ جوانانی که فرصت ازدواج نمی‌یابند؛ جوانانی که به دليل باورهای غلط اجتماعی مجبور به خانه‌نشینی هستند و همچنین جوانانی که دوست دارند مدت زیادی از عمر خود را مجرد باشند. این مسائل و عوامل دیگر دست در دست هم داده و پدیدة سن ازدواج را به‌صورت یک مسئله درآورده‌اند (آزاد ارمکی، 1386، ص 102).
    افزایش سن ازدواج تا زمانی که خود خواسته باشد و به‌دلیل کسب مهارت‌های علمی، فنی و اجتماعی باشد و در نهایت به محدود شدن شانس و فرصت ازدواج دختران منجر نگردد، می‌تواند نشانه‌ای از توسعه‌یافتگی و افزایش شاخص‌های توسعه در جامعه به‌حساب آید؛ اما اگر افزایش سن ازدواج تحت تأثیر عوامل غیر‌خود‌خواسته، ازجمله موانع اجتماعی و فرهنگی باشد، باعث بروز آسیب‌ها و مسائل و مشکلات اجتماعی خواهد بود (کاظمی‌پور، 1383، ص 122).
    در سال‌های اخیر یکی از مهم‌ترین عواملی که به‌عنوان عامل مؤثر بر افزایش سن ازدواج دختران در پژوهش‌های متعدد و اظهار‌نظر‌های مسؤلان اجتماعی و فرهنگی بر آن تأکید شده، افزایش تحصیلات در میان آنان است. این در حالی است که با توجه به نتایج سرشماری‌های سال‌های 85، 90 و 95 تعداد دختران 30 تا 34 ساله و بالاتر از 35 سال که دارای تحصیلات عالی هستند و هرگز ازدواج نکرده‌اند، با دختران همین گروه‌های سنی و بدون تحصیلات عالی که هرگز ازدواج نکردند، اختلاف چندانی ندارند و در برخی سال‌ها، ازجمله سال‌های 85 و 90، گروه‌های سنی دختران بدون تحصیلات عالی که هرگز ازدواج نکرده‌اند، بیشتر از دختران با تحصیلات عالی بودند که هرگز ازدواج نکرده‌اند. بنابراین عامل تحصیلات نمی‌تواند به‌عنوان یکی از عوامل اصلی مؤثر بر افزایش سن ازدواج در دختران مطرح باشد؛ چرا‌که مسئلة افزایش سن ازدواج در بین دختران با تحصیلات عالی و هم دختران بدون تحصیلات عالی تا حدودی یکسان است و ما به‌علت ضعف و فقدان پژوهش‌های اجتماعی مرتبط با شرایط سنی و تحصیلی و فرهنگی و اجتماعی دختران، دچار نوعی کلی‌گویی در مورد علل افزایش سن ازدواج در دختران هستیم. در واقع ما در پژوهش‌های مرتبط با علل افزایش سن ازدواج در دختران، به‌دلیل نمونه‌های در دسترس، شرایط تعدادی از دختران را به همه تعمیم می‌دهیم و همین عدم شناخت باعث شده که ما در برخوردها و موضع‌گیری‌های خود در مورد علل افزایش سن ازدواج و راه‌کارهایی که در این زمینه داده می‌شود، با موضع‌گیری‌های ناصحیح مواجه باشیم. بنابراین باید به عواملی غیر از تحصیلات به‌عنوان عوامل اصلی مؤثر بر افزایش سن ازدواج در دختران تأکید كرد. به‌نظر می‌رسد كه عواملی از جمله ناهمسان‌همسری سنی و تحصیلی، تأکید بیش از حد بر عامل ظاهر و قیافه، تغییرات اجتماعی و ارزشی و فرهنگی که سبک‌های زندگی مختلفی را به‌بار آورده و به عدم شناخت و اعتماد در جامعه دامن زده و باورهای جنسیتی، تعداد زیادی از دختران را در مضیقة ازدواج قرار داده است. در ایران اگر مضیقه‌ای در زمینة ازدواج دختران وجود دارد، مضیقه‌های جمعیتی نیست، بلکه این مضیقه‌های فرهنگی و اجتماعی‌اند که شاید بتوان از آن با عنوان «مضیقة کوفیت» نام برد.
    وضعیت موجود از چند جنبه قابل بحث است: ازیک‌سو، با توجه به ریشه‌دار بودن نگاه هویتی سنتی به زن در جامعة ایران، وضعیت این طیف از دختران مقبولیت فرهنگی ندارد و دائم با پرس‌و‌جوهای اطرافیان، ابراز نگرانی و گاه با برچسب‌های فرهنگی و نگاه‌های سنگین اطرافیان مواجه‌اند که این وضعیت در بین دخترانی که زیست تجردی دارند، قابل تأمل‌تر است و همین نگاه فرهنگی بیش‌از‌پیش آنها را در مضیقة ازدواج قرار داده است؛ چرا‌که تجرد‌زیستی معمولاً در بین دخترانی دیده می‌شود که بنا به هر دلیلی از شهر محل سکونت خود مهاجرت کرده‌اند و مهاجرت به‌خودی‌خود انسان را در حاشیة محل اجتماعی و فرهنگی جدید قرار می‌دهد. حال دخترانی که به‌صورت مستقل و تنها زندگی می‌کنند، به‌دلیل عدم نگاه مثبتی که به این شیوة زیست دختران وجود دارد، بیش‌از‌پیش در حاشیه و مضیقه قرار دارند.
    دامنة فشار اجتماعی و فرهنگی، بسته به محل زندگی و سکونت آنها ـ اینکه در شهرهای بزرگ‌تر باشند یا در شهرهای کوچک‌تر یا روستاها ـ متفاوت است. دختران با زادگاه روستایی و شهری، تفاوت زیادی در نگرش به تجرد و هویت خود داشته‌اند؛ دخترانی که در محیط روستا زندگی می‌کرده‌اند، تحت تأثیر فشار فرهنگ سنتی روستایی دارای نگرش بسیار منفی نسبت ‌به تجرد بوده‌اند؛ به‌گونه‌ای‌که پیامدهای تجرد برای آنان بسیار سنگین است و فشار اجتماعی زیادی را به سبب تجرد متحمل می‌شوند. آنها هویت خود را به ازدواج وابسته مي‌دانند و معتقدند که با ازدواج می‌توانند به جایگاه اجتماعی ثابتی دست یابند (سفیری و شهانواز، 1394، ص 26).
    از سوي ديگر، وضعیت روحی و روانی خود این دختران به‌عنوان یک انسان است که براساس طبیعت انسانی خود داراي برخي نیازهای اجتماعی، عاطفی، جسمانی و‌... هستند. در بین این طیف از دختران، با توجه به شرایط روحی و وضعیت خانوادگی و میزان فشار اجتماعی در بین آنها، درجات متفاوتی از احساس انزوای اجتماعی، احساس تنهایی، بلاتکلیفی و گاه مشکلات عصبی و روانی دیده می¬شود (کجباف و دیگران، 1387؛ حسینی و ایزدی، 1395؛ قانع عزآبادی و دیگران، 1392؛ قادرزاده و همكاران، 1396).
    ترویج نگاه انسان‌مدارانه به زن، یکی از نیازها و مطالبات هویتی زن در جامعة ایرانی است؛ چرا‌که هویت شخصی یک زن ـ که اساسی‌ترین بخش وجودی اوست ـ نباید زیر سلطة هیچ نقش و هویت اجتماعی خاصی قرار گیرد و زن قبل از هر چیز یک انسان است با همة ویژگی‌ها و نیازها و تمایلاتش؛ و حق دارد به‌ دور از هرگونه فشار اجتماعی و فرهنگی زندگی کند.
    در اینجا هم باز براساس تفاوت همان مرجع‌های معنا‌ساز، طیف‌های مختلفی در بین این دختران دیده مي‌شود. برخی که براساس نگاه سنتی به زن و اید‌ئال آنها از زن معنای زندگی را برگرفتند، پایبند به این اید‌ئال‌ها هستند و همة فشارها و سختی‌ها را تحمل می‌کنند و به‌جای مقابلة آگاهانه با فشارهای ساختاری، خود را با اوضاع تطبیق می‌دهند و با آن کنار مي‌آیند؛ چون چاره‌ای جز پذیرش آن ندارند. از جمله رفتارهای شایعی که در بین این طیف از دختران دیده می‌شود، تقدیرگرایی، انکار تمایل به ازدواج و انزوای شدید اجتماعی، محدود کردن ارتباط با مردان مجرد و ترس از حرف‌های دیگران است (معمار و یزدخواستی، 1394، ص 164).
    عده‌ای هم براساس نگاه جدید به زن و هویت او، برخورد فعالانه‌تری با تجرد خود دارند. در واقع این دختران به‌دلیل عنصر آگاهی، به مقاومت در برابر این دست فشار‌های اجتماعی می‌پردازند؛ در برابر فشارهای اجتماعی خود را نمی‌بازند و با تأکید بر نظام ارزشی خود، اختیار زندگی خویش را بیش‌از‌پیش به‌دست می‌گیرند. از جمله رفتارهای این دختران می‌توان به تغییر نگرش به زندگی، از جمله نفی خلاصه کردن زندگی یک دختر در ازدواج کردن، بازنگری در آگاهی‌هایی که از طریق خانواده و جامعه به آنها منتقل شده است، ترجیح عشق به‌جای ازدواج و... اشاره کرد (معمار و یزد خواستی، 1394).
    بیشترین چالش و دغدغه متوجه دخترانی است که هم می‌خواهند اید‌ئال‌های سنتی دربارة زن را مراعات کنند و ترس از حرف‌های دیگران و فشار اجتماعی موجود را در نظر دارند و هم به‌دلیل ارزش‌ها و معناهای جدیدی که پذیرفته‌اند، در ذهن خود باز با خیلی از سؤالات و چراها مواجه‌اند. بسياري از آن اید‌ئال‌های فرهنگی سنتی برای زن در بین این طیف از دختران با دیدة تردید نگریسته می‌شود؛ اما به هر دلیلی و شاید همان اصالت دوگانة مرد ـ زن در جامعة ما، خواسته‌ها و سؤالات و مسائل مربوط به این طیف از دختران به‌مثابة همان نیندیشده‌‌ها باقی مانده‌اند.
    اشتغال زن
    سومین چالش هویتی و وضعیت متعارضی که زن در جامعة ایران با آن مواجه است، اشتغال زن است. در مورد اشتغال زن، عده‌ای مخالف‌اند و عده‌ای هم خواهان وضعیت بهتر و بیشتر زنان شاغل در جامعه، با توجه به جمعیت آنها هستند. قبل از اینکه به چالش‌ها و تعارضاتی که زنان شاغل با آن مواجه‌اند بپردازیم، در مورد اشتغال زن ذکر چند نکته لازم به ‌نظر می‌رسد: اول اینکه حضور زن در خیلی از موقعیت‌های شغلی در جامعه، لازم و از مطالبات حقوق شهروندی است. همان کسانی هم که مخالف اشتغال زن هستند، حضور زن را در این موقعیت‌ها لازم می‌دانند. دوم اینکه نباید این نیاز و حق زن به حضور در جامعه بر اثر درست فهم نشدن و شتاب‌زدگی نهادهای فرهنگی و اجتماعی در این زمینه و نگاه سطحی به زن و جایگاه او یا بر اثر تبلیغات سود‌جویانی که فقط می‌خواهند از حضور زن برای رونق کسب‌و‌کار خود استفاده کنند، حالتی آسیب‌گونه به خود بگیرد. اینکه در خیلی از آگهی‌های تبلیغاتی و نیازمندي‌ها دیده می‌شود که به یک یا چند زن با روابط عمومی بالا و‌... برای شغل فروشندگی و کار در کافی‌شاپ و رستوران و منشی‌گری نیاز داریم، چه نگاه اخلاقی و انسانی به زن می‌تواند در آنها وجود داشته باشد؟
    در واقع این به معنای آن نیست که زنان در چنین مشاغلی وارد نشوند یا اگر کسی فروشنده و منشی شد، حتماً با آسیب‌هایی همراه است، بلکه منظور این است که نباید سیاست‌گذاری‌های اجتماعی و فرهنگی به‌گونه‌ای پیش برود که بخش اعظم حضور زن در جامعه در جایگاه‌های شغلی فروشندگی و منشی‌گری و کار در رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌ها و بخش‌های خدماتی باشد. اگر وضعیت به همین‌گونه پیش برود، زنان بیش‌از‌پیش در حاشیة جامعه باقی خواهند ماند.
    زنان شاغل با توجه به داشتن نقش‌های چند‌گانة مادری و کاری یا دانشجویی، به‌طور عمده با پدیده‌ای به نام تعارض کار و مادری و فشار نقش روبه‌رو هستند. این وضعیت سبب شده تا زنان با مسائل و چالش‌های متعددی در زندگی خانوادگی و کاری خود روبه‌رو شوند. نداشتن توانایی و نبود شرایط برای ترکیب کار و بچه در زندگی مادران شاغل موجب شده که در محیط کار به ‌لحاظ ذهنی آسوده‌خاطر نباشند و به‌طور دائم در فکر فرزندان و خانة خود باشند (صادقی و شهابی، 1398، ص100).
    بیشترین اثر منفی تعارض نقش برای زنان شاغل، معطوف به گران‌باری نقش است که منجر به خستگی و کاهش آسایش و راحتی آنها می‌شود. این مسئله فرد را به تنش روانی، اختلال و ناتوانی در برقراری ارتباط اجتماعی مؤثر مبتلا می کند؛ در نتیجه امکان دارد در کار نیز دچار ناخشنودی شغلی، رخوت روانی و احساس از‌خود‌بیگانگی شوند و به افزایش تأخیر و غیبت از کار، افزایش تمایل به تغییر شغل و عدم تعهد شغلی و سازمانی و کاهش بهره‌وری بينجامد. در خانواده نیز احتمال ابتلا به افسردگی، اضطراب، بدخلقی و بد‌رفتاری با همسر و فرزندان، انجام ضعیف‌تر نقش‌های خانوادگی، کاهش رضایت از زندگی و عدم بهداشت روانی افزایش می‌یابد. در نتیجه، خانواده‌ها و سازمان‌ها هم به ‌نوعی دچار کارکرد نادرست و نابسامانی می‌شوند (رستگار خالد، 1383، ص 36، به نقل از: آدامز و لیندا؛ دوکسبوری).
    اشتغال زنان، جانشین وظایف اصلی آنها در خانه نمی‌شود و ایشان مجبورند بعد از یک نوبت کاری که به منزل باز‌مي‌گردند، نوبت دوم کاری خود را آغاز کنند. بنابراین اغلب زنان بین انتظارات، توقع‌ها و مسؤلیت‌های کاری و خانوادگی دچار تعارض و تناقض مي‌شوند (کرمی و کرمی، 1393، ص29).
    اینجا هم براساس همان مرجع‌های هویت‌ساز مختلفی که در جامعه وجود دارد، برخورد‌های متفاوتی با اشتغال زن دیده می‌شود: براساس نگاه سنتی و ریشه‌دار فرهنگی، اولویت اصلی و مهم زن همسرداری و مادری و خانه‌داری است. زنانی که با این نگاه هویتی زندگی می‌کنند، وضعیت و موقعیت خود را مي‌پذيرند و دیده مي‌شود كه برخي زنان در حال تحصیل یا شاغلی که این نگاه معنا‌ساز در زندگی آنها پر‌رنگ است، تحصیل و شغل خود را براي رسیدگی به وظایف منزل کنار گذاشته یا به تحصیل خود ادامه نداده‌اند. نتیجة این نگاه به زن، عرضة زنان خانه‌دار به جامعه است.
    براساس نگاه مدرن و نو به زن، پایه‌های دوگانة مرد ـ زن سست شده و خیلی از خط‌کشی‌ها و مرزبندی‌های اجتماعی و فرهنگی بین زن و مرد برداشته شده و زن حضور اجتماعی بیشتری دارد و سبک تقسیم کار جا‌افتادة «مرد بیرون از خانه و زن در خانه» بر هم خورده است و مردان در حوزهایی که قبلاً فقط مختص به زن بود، وارد شده‌اند و در مواردی هم نفر سومی را به‌عنوان خدمتکار یا پرستار بچه استخدام می‌کنند. زنانی که در این فضای معنایی و هویتی زندگی می‌کنند، کمتر دغدغة مربوط به امور خانه را دارند و با فراغت بشتری به مسئولیت اجتماعی خود می‌پردازند.
    اما زنانی که در فضای معنایی اختلاط مرجعیت‌های هویت‌ساز حضور دارند، کشاکش لایه‌های هویتی، بیشترین چالش و دغدغه را برای آنها به ‌وجود آورده است؛ چرا‌که از یک طرف باید به‌عنوان یک کارمند، معلم، پرستار و‌... ایفای نقش كنند و از طرف دیگر، به دليل نگاه ریشه‌دار سنتی به زن، از وظایف خود در قبال خانواده نكاهند؛ و در مواردی دیده می‌شود، یکی از شرط‌هایی که شوهران این زنان برای حضور زن در بیرون از منزل دارند، این است که در وظایف داخل منزل نباید کم گذاشته شود؛ وگرنه مخالفت می‌کنند. این طیف از زنان با تعارضات و تضاد‌ها و مشقت‌های فراوانی مواجه‌اند؛ مثلاً یکی از رفتارهای شایعی که در بین این زنان دیده می‌شود، این است که در روز تعطیل کاری چند نوع غذا می‌پزند و فریز می‌کنند که در ایام هفته همسر و فرزندان او کمتر غذاهای کنسرو‌شده استفاده کنند یا دیده می‌شود ساعت‌ها بعد از نیمه‌شب این زنان همچنان بیدارند و به امور منزل ـ که در ساعت‌های عدم حضور‌شان روی هم تلنبار شده‌اند ـ رسیدگی می‌کنند و زمانی هم كه در محیط کار حضور دارند، دائم دغدغة فرزندان و امور خانه را دارند.
    زن و پوشش
    یکی دیگر از مسائلی که در حوزة زنان مناقشه‌انگیز است و از دیدگاه‌های گوناگونی به آن پرداخته شده و از نگاه برخی مسئولان و متولیان فرهنگی و نخبگان سیاسی و مردم، از آن به‌عنوان یک مسئله و نگرانی اجتماعی یاد مي‌شود، نحوة پوشش و آرایش زنان در فضای عمومی جامعه است.
    در جامعة ایران در زمینة میزان پوشیدگی زنان، اختلاف و دسته‌بندی‌هایی وجود دارد؛ مثل با‌حجاب و بی‌حجاب و کم‌حجاب، كه نگرانی‌های اجتماعی و فرهنگی را هم در پی داشته است. در این زمینه برخی اقدامات اجتماعی هم شکل گرفته است؛ مثل گشت ارشاد. بنابراین میزان پوشیدگی زنان در جامعة ایران می‌تواند به‌عنوان یک چالش هویتی برای زنان مطرح باشد.
    براساس همان مرجعیت‌های مختلف معنا‌سازی که در فضای اجتماعی و فرهنگی جامعة ایران وجود دارد، ما با سه سبک اصلي پوششی در بین زنان مواجهيم که در زیر به هر کدام از آنها اشاره می‌کنیم:
    1. سبک اول شامل زنان و دخترانی است که براساس مرجع‌های معنایی سنتی و دینی هویت یافته‌اند. ايشان همواره سعی می‌کنند که اید‌ئال‌های این فضای معنایی را از نظر نوع پوشش و آرایش و حتی رنگ و ضخامت آن رعایت کنند و با کمترین جلوه و خود‌آرایی خاصی در فضای عمومی جامعه حضور پیدا کنند و دغدغة خاصی هم از نظر اینکه فلان لباس و فلان کفش امروز مد است و فردا نیست، کمتر در بین این زنان دیده می‌شود. به‌نظر می‌رسد که استفاده از لوازام آرایش در بین این طیف از زنان، بالاخص در فضای عمومی، کمترین میزان را داشته باشد. البته در بین همین زنان و دختران، به‌ویژه نسل جوان‌تر، برخی مظاهر مدگرایی هم دیده می‌شود؛ اما قاطبة این طیف از زنان، خیلی ساده در فضای جامعه حضور دارند. در واقع این گروه از زنان و دختران آن اید‌ئال‌ها را پذیرفته‌اند و به‌اصطلاح مقید به این فضای فکری و معنایی هستند و بسياری از مفاهیم، مثل محرم و نامحرم در بین آنها مراعات می‌شود و سبک لباس و آرایشی هم که برای خود انتخاب می‌کنند، در داخل همین چارچوب‌هاست و دغدغه این است که تعرضی به آنها نداشته باشند. دیده می‌شود، نوآوری‌هایی هم که در زمینة پوشش دارند، در راستای تأمین همان چارچوب‌هاست. این گروه از زنان و دختران با چالش خاصی در زمینة پوشش بجز مواردی مانند مشکلات مربوط به مد و لباس مواجه نیستند؛ اما با توجه به واقعیت موجود در جامعه، به دليل مقایسه‌هایی که بین آنها و زنان دیگر با سبک‌های پوششی متفاوت صورت مي‌گيرد و بعضاً به دليل وجود فاصله ميان نظر و عمل در بین برخی از اعضای جامعه، آنان با بخري فشارهاي اجتماعي مواجه‌اند و دیده می‌شود که برخی چالش‌های خانوادگی و کشمکش‌ها نيز برای آنها به‌ وجود آمده است.
    2. سبک دوم شامل زنان و دخترانی است که براساس مرجع معنایی مدرن و دیدگاه‌های فمينیستی، معنای رفتارهای خود را بر‌گرفته و سبک خاصی از پوشش و آرایش را برای خود انتخاب کرده‌اند و خیلی از آن چارچوب‌ها و دغدغه‌هایی که طیف اول از نظر نوع پوشش با آن مواجه بودند، در بین این گروه از زنان و دختران کمتر به ‌چشم می‌خورد، اما همین طیف با برخي فشارهای اجتماعی مواجه‌اند و شاید یکی از خواسته‌ها و دغدغه‌های این زنان و دختران این باشد که این فشار‌های اجتماعی و فرهنگی در زمینة پوشش کم‌رنگ‌تر شود و زنان آزادانه‌تر در فضای عمومی جامعه حضور پیدا کنند.
    3. اما سبک سومی که در بین زنان دیده می‌شود، سبک ترکیبی یا سنتی ـ مدرن یا سنتی ـ شبه‌مدرن است که اساس آن همان اختلاط مرجع‌های هویت‌ساز در بین این افراد است. این طیف از دختران و زنان جامعه برخی مصادیق و مظاهر سبک پوشش سنتی و دینی را دارند و برخی مظاهر سبک نوین.
    در زمینة سبک پوشش و آرایش زنان در جامعة ایران، به‌دلیل وجود همین مرجعیت‌های معنا‌ساز مختلفی که وجود دارد، بین مردم و مسئولان و متولیان فرهنگی و نهادهای آموزشی اجماعی بر سر مسئله بودن آن وجود ندارد و همین یکی از دلایلی است که با وجود تأکیدات فراوان مسئولان و برخی از مردم و نخبگان فرهنگی و نهادهای آموزشی، وضعیت پوشش و آرایش زنان راه خود را در پیش گرفته است. به عبارتی، طی سال‌های اخیر برخورد با پوشش زنان، از نگاه درون‌هویتی بوده و هر بخش از جامعه براساس نگاه معنایی خودش به آن پرداخته است. با توجه به واقعیت موجود و معناهای مختلفی که از سویه‌های هستی‌شناختی تا جنسیت و مقاومت و اعتراض که بر پوشش مترتب است، در جامعه نیازمند به یک اجماع عقلانی و فرهنگی در زمینة پوشش زنان هستیم؛ به این صورت که فارغ از نگاه ارزشی و هویتی و قرائت خاص از پوشش، فرهنگ‌سازی پوشش، متناسب با فضاهای عمومی و رسمی و آموزشی به‌عنوان یک هنجار اجتماعی نهادینه شود.
    نتیجه‌گیری
    هویت هرگاه به‌طور کامل ذیل یک مرجعیت معنایی قرار بگیرد، حالت تعادلی خود را حفظ می‌کند و آن‌گاه که بخواهد ذیل مرجعیت‌های مختلف خود را برسازد، حالتی از ناسازواری و چالش در آن پدیدار می‌شود. راز این چالش و عدم تعادل، به ماهیت متفاوت مرجعیت‌های معنا باز‌می‌گردد. هر مرجعیت معنا، جهان و انسان را به‌گونة خاصی تعریف و تبیین مي‌نمايد و اید‌ئال‌ها و مقاصد خاصی را ترسیم می‌کند. هویت از‌آنجا‌که لایه‌های متفاوتی دارد، معمولاً ابتدا در لایه‌های بیرونی‌تر ـ که بیشتر ناظر به کنش‌ها و رفتارها هستند ـ دچار چالش می‌شود. این وضعیت در صورت حیات و پویایی لایه‌های درونی‌تر، با یک نوع مقاومت فرهنگی همراه خواهد بود و مادامی که تمام لایه‌های هویتی با هم همخوان نشوند، همواره عدم تعادل و مقاومت باقی است. در حوزة مسائل زنان به‌نظر می‌رسد که یکی از علل اصلی چالش‌ها و تضادها و تعارضات و مشقاتی که زنان طی سال‌های اخیر در عرصه‌های مختلف با آن مواجه بوده‌اند، مربوط به همین نا‌همخوان بودن لایه‌های مختلف هویتی است. اشتغال، بالا رفتن سن ازدواج، تحصيلات و‌... تغییراتی هستند که در لایه‌های سطحی‌تر هویتی زنان رخ داده‌اند و از‌آنجا‌که مهم‌ترین لایه‌های هویتی ـ که بیشتر ناظر به ذهنیت فرهنگی جامعه ایرانی نسبت ‌به زنان‌اند ـ هنوز درگیر دوگانة هویتی مرد ـ زن هستند، نتوانسته‌اند خود را با لایه‌های سطحی‌تر همخوان کند. برای پویایی اجتماعی و کاهش تعارضات و مسائل اجتماعی، مهندسی فرهنگی در هر جامعه‌ای باید همگام و متناسب با تغییرات اجتماعی و فرهنگی در جامعه باشد. اگر مهندسی فرهنگی در جامعه از تغییرات فرهنگی و اجتماعی عقب بماند، نتیجه‌ای جز تعارضات هویتی و تولید مسائل اجتماعی و ایجاد هزینه‌های اجتماعی و فرهنگی نخواهد داشت. 
     

    References: 
    • احمدی، بابک، 1378، معمای مدرنیته، تهران نشرنی.
    • احمدی، حمید، 1388، بنیادهای هویت ملی ایرانی، تهران، پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی.
    • افروغ، عماد، 1387، هویت ایرانی و حقوق فرهنگی، تهران، سوره مهر.
    • ایمان، محمدتقی و طاهره کیذقان، 1383، «بررسی عوامل مؤثر بر هویت اجتماعی زنان»، علوم انسانی دانشگاه الزهرا، ش 44 و 45، ص 79-107.
    • آزادارمکی، تقی و مهري بهار، 1377، بررسی مسائل اجتماعی، تهران، جهاد.
    • آزادارمکی، تقی، 1386، جامعه‌شناسی خانواده ایرانی، تهران، سمت.
    • پارسانیا، حمید، 1391، جهان‌های اجتماعی، تهران، کتاب فردا.
    • تبریزی، منصوره و طاهر هوشنگی، 1392، «تجربه تعرض‌های هویتی در سبک زندگی زنان متأهل و شاغل»، مطالعات زن و خانواده، دوره اول، ش 2، ص 1-28.
    • توسلی، غلامعباس و علي غیاثی ندوشن، 1390، «عوامل اجتماعی موثر بر طلاق طی دهه اخیر 80-86»، مطالعات توسعه اجتماعی ایران، سال سوم، ش 4، ص 35-50.
    • جنکینز، ریچارد، 1391، هویت اجتماعی، ترجمة تورج یاراحمدی، تهران، شیرازه.
    • حسینی، سیدحسن و زينب ایزدی، 1395، «پدیدارشناسی تجربه زیسته زنان مجرد، جمعیت مورد مطالعه: زنان مجرد بالای 35 سال شهر تهران»، مطالعات اجتماعی و روانشناختی زنان، دوره چهاردهم، ش 1، پیاپی 46، ص 41-72.
    • رستگار خالد، امیر،1383، «تعارض نقش‌های شغلی و خانوادگی و عوامل موثر بر آن»، دانشور رفتار (دانشگاه شاهد)، ش 4، ص 35-48.
    • رفعت‌جاه، مریم، 1388، تأملی در هویت زن ایرانی، تهران، دانشگاه تهران.
    • زارع شاه‌آبادی، اکبر و مهدي ابراهیم‌آبادی، 1391، «بررسی عوامل اجتماعی مرتبط با بحران فرهنگی در بین دانش‌آموزان دبیرستانی تبریز»، تحقیقات فرهنگی، دوره چهارم، ش 4، 207-228.
    • زکایی، محمدسعید و سعيده صدیقی، 1394، «زنانگی و ورزش»، مطالعات اجتماعی روانشناختی زنان (مطالعات زنان سابق) دوره سیزدهم، ش 2، ص 67-92.
    • سفیری، خدیجه و سارا شهانواز، 1394، «بررسی تجرد و هویت با استفاده از نظریه زمینه ای (مطالعه موردی دختران مجرد بالای 35 سال شهرستان لاهیجان)»، مطالعات توسعه اجتماعی-فرهنگی، دوره چهارم، ش 3، ص 9-37.
    • سفیری، خدیجه و همكاران، 1392، «تعارض های هویت جنسیتی سنتی و مدرن و عوامل موثر بر آن (مطالعه موردی زنان 24-34 ساله شهر قزوین)»، جامعه، فرهنگ و رسانه، ش 6، ص 57-80.
    • شعاع کاظمی، مهرانگیز، 1396، «خشونت خانوادگی، دلزدگی زناشویی و احساس ارزشمندی در زنان عادی و مراجعه‌کننده به دادگاه خانواده شهر تهران»، مطالعات زن و خانواده، ش1، ص 35-52.
    • صادقی فسایی، سهیلا و همكاران، 1395، «تحلیل گفتمان سه دوره اجرایی جمهوری اسلامی ایران در زمینه وضعیت اجتماعی زنان»، الگوی پیشرفت اسلامی-ایرانی، سال چهارم، ش 7، ص 175-201.
    • صادقی، رسول و زهرا شهابی، 1398، «تعارض کار و مادری، تجربه گذار به مادری زنان شاغل در تهران»، جامعه‌شناسی کاربردی، سال سی‌ام، ش 73، ص 91-104.
    • عبدالهی، محمد، 1374، «بحران هویت، هویت جمعی، دینامیسم و مکانسم تحول آن در ایران»، نامه انجمن جامعه‌شناسی ایران، دفتر اول، ص 63-83.
    • علیرضانژاد، سهیلا،1392 «هویت حرفه¬ای یا جنسیتی: مطالعه¬ای بر دختران تحصیل کرده و شاغل بالاتر از 35 سال در شهر تهران»، مجله علوم اجتماعی دانشگاه علامه، شماره60، ص 276-311.
    • غیاثی، پروین و همكاران، 1389، «بررسی علل اجتماعی گرایش به طلاق در بین زنان مراجعه‌کننده به دادگاه خانواده شیراز»، زن جامعه، سال اول، ش 3، ص 79-108.
    • قادرزاده، امید و همكاران، «بازسازیی معنایی تجارب زیسته دختران از تجرد»، زن در توسعه و سیاست، دوره پانزدهم، ش 3، ص 426-403.
    • قاسمی، علی‌اصغر و غلامرضا ابراهیم‌آبادی، 1390، «نسبت هویت ملی و وحدت ملی در ایران»، راهبرد، سال بيستم،‌ش 59، ص 138-107.
    • قاسمی، علیرضا، 1391، «دومین نشست مشترک گروه جامعه‌شناسی خانواده و کارگروه زنان و مناسبات خانواده»، انجمن جامعه‌شناسی ایران، 22 آبان، با موضوع نظریه پردازی در زمینه طلاق و طلاق توافقی.
    • قانع عزآبادی، فرزانه و همكاران، 1392، «نگرش اجتماعی نسبت به تجرد دختران 30 سال بالاتر (مورد مطالعه شهر یزد)»، پژوهش‌های جامعه‌شناسی معاصر، سال چهارم، ش 7، ص 99-127.
    • کاظمی‌پور، شهلا، 1383، «تحول سن ازدواج در ایران و عوامل جمعیتی موثر بر آن»، پژوهش زنان، ش 3، ص 103-124.
    • کجباف، محمدباقر و همكاران، 1387، «تحلیل کیفی تجردهای ناخواسته در دختران و پسران»، خانواده‌پژوهی، ش 14، ص 123-132.
    • کرمی، محمدتقی و فيروزه كرمي، 1393، «بررسی تعارضات نقش‌های خانوادگی و اجتماعی بانوان و ارائه الگوی مناسب برای زندگی خانوادگی زنان شاغل»، مطالعات راهبردی زنان، سال شانزدهم، ش 64، ص 7ـ46.
    • کلانتری، عبدالحسین و همكاران، 1390، «مرور سه دهه تحقیقات علل طلاق در ایران»، مطالعات راهبردی زنان، سال چهاردهم، ش 53، ص 129-162.
    • گیدنز، آنتونی، 1378، تجدد و تشخص، ترجمة ناصر موفقیان، تهران، نشر ني.
    • ـــــ ،1387، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری کاشانی، نشر نی.
    • لاپتین، دبورا، 1380، «بیم و مدرنیزاسیون تأملی»، ترجمة مریم رفعت‌جاه، ارغنون، ش 18، ص 294ـ325.
    • معمار، ثریا و بهجت یزدخواستی، 1394، «تجارب زیسته دختران شاغل 30-49 سال از تجرد»، مسائل اجتماعی ایران، سال ششم، ش 2، ص 149-172.
    • میرآشه، سمیه، 1391، تعرض‌های هویت اجتماعی سنتی و مدرن و عوامل مؤثر بر آن (مطالعه موردی زنان 24 تا 34 ساله شهر قزوین)، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
    • .
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بیگی ملک آباد، هادی، بیگی ملک آبادی، بانو.(1400) زن معاصر ایرانی و تبیین برخی عوامل زمینه‌ساز چالش‌های هویتی و پیامدها. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 12(3)، 103-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هادی بیگی ملک آباد؛ بانو بیگی ملک آبادی."زن معاصر ایرانی و تبیین برخی عوامل زمینه‌ساز چالش‌های هویتی و پیامدها". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 12، 3، 1400، 103-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بیگی ملک آباد، هادی، بیگی ملک آبادی، بانو.(1400) 'زن معاصر ایرانی و تبیین برخی عوامل زمینه‌ساز چالش‌های هویتی و پیامدها'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 12(3), pp. 103-120

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بیگی ملک آباد، هادی، بیگی ملک آبادی، بانو. زن معاصر ایرانی و تبیین برخی عوامل زمینه‌ساز چالش‌های هویتی و پیامدها. معرفت فرهنگی اجتماعی، 12, 1400؛ 12(3): 103-120