اصول قرآنی سبک زندگی اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه و بيان مسئله
در گذشتة تاریخ، شکل و ظاهر، نقش محوری در زندگی بشر نداشت. دنیای مدرن با صورتگرایی و فرمگرایی افراطی، زندگی را به شکل و ظاهر تقلیل داده و اهداف غایی و ماورائی را بیاعتبار ساخته است. در دنیایی که شکل و ظاهر اهمیت پیدا کند، سبک زندگی نیز مهم خواهد شد؛ وگرنه در سدة پیش، واژة سبک زندگی در قاموس ادبیات بشری مطرح نبود. با تغییر شرایط زندگی، مفاهیم جدید همچون سبک زندگی نیز مورد توجه فلاسفه و عالمان اجتماعی قرار گرفت. در واقع، بهمیزانی که در غرب سودمحوری و کمیتگرایی جای کیفیتگرایی را گرفته، سبک زندگی نیز مهم شده است. امروزه تأثیر ادبیات مربوط به سبک زندگی بهحدی زیاد و فراگیر است که نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت. بهنظر میرسد تنها گفتمان بدیل برای سبک زندگی غربی، گفتمان و سبک زندگی اسلامی است.
مفهوم سبک زندگی در تمدن غربی، به این دلیل که اغلب در چهارچوب نوعی مصرفگرایی سطحی نمود یافته، به ابتذال کشیده شده است. سبک زندگی در این تلقی، نوعی زندگی مسرفانه، پرزرقوبرق و تجملی را تداعی میکند که عمدتاً بر منطق چشموهمچشمی در مصرف کالا و مد استوار است؛ اما سبک زندگی در تلقی اسلامی به واقعیت بنیادینی اشاره دارد که همة مفاهیم، تعاریف، دیدگاهها و روایتهای معطوف به فرهنگ و تمدن، از آن سرچشمه میگیرند. سبک زندگی در حقیقت، محتوا و روح عینیتیافتة فرهنگ و تمدن بهشمار میرود. ازاینرو «واقعیت اعلا» یا «بخش حقيقی و نرمافزاری تمدن»، در حقیقت، جامعترین و سنجیدهترین بیانی است که اهمیت کانونی این واقعیت را در حیات انسانی بهوضوح منعکس میکند (بیانات رهبر معظم انقلاب، 23/ 07/ 1391). بنابراین از منظر اسلامی، سبک زندگی نه سیلان لجامگسیخته و مهارناپذیر امیال، که بیشتر شیوههای سنجیده و معقولی است که افراد از طریق آن به پرسشهای اصیل وجودی خود پاسخ میگویند. پرسشهایی از این قبیل که: من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم؟ چگونه باید زندگی کنم؟ پرسشهايی بنیادیناند که تلاش برای پاسخ به آنها، ترسیمکنندة سبکها و شیوههای زندگی انسان است. به عبارت دیگر، از منظر اسلامی تلاش انسان برای یافتن پاسخ پرسشهای بنیادی یادشده و اتخاذ مواضع عملی متناسب در قبال آنها، چهارچوب مرجع سبک زندگی را رقم میزند. بر این اساس، میتوان گفت که سبک زندگی از منظر اسلام یک مفهوم بنيادین و تمدنساز محسوب میشود؛ چراکه از دغدغههای اصیل و متعالی و همچنین ریشهایترین لایههای هستی انسان نشئت میگیرد و میتواند روح تمدن انسانی را تشکیل دهد. در این صورت، میتوان با مراجعه به منابع اصیل اسلامی، بهویژه قرآن کریم، اصول حاکم بر سبک زندگی و زیست مؤمنانه را استخراج کرد؛ چراکه قرآن کتاب هدایت است و اصلاح سبک زندگی، از مهمترین مؤلفههای هدایت بهشمار میرود.
توجه به سبک زندگی دیرینهای بسیار دراز دارد و با تسامح میتوان همة کتابهای اخلاق و آداب معاشرت، همچون: الآداب الدینیه نوشتة شیخ حر عاملی؛ حلیة المتقین نوشتة علامه مجلسی؛ مفاتیح الحیات از آیتالله جوادی آملی، آداب معاشرت از آیتالله مکارم شیرازی... و حتی آثار اخلاقی قرون گذشته را در زمرة آثار مربوط به سبک زندگی برشمرد. آیات قرآن نیز به سبکهای متعدد اقوام گذشته اشاره کرده است؛ لکن بهنظر میرسد امروزه پس از ابداع واژة سبک زندگی از سوی آلفرد آدلر (1992، ص 18)، برداشتی از سبک زندگی وجود دارد که بهراحتی نمیتوان آثار قدما و اخلاق و آدابنویسان را در پیشینة آثار سبک زندگی گنجاند. در سالهای اخیر نیز در موضوع سبک زندگی آثار فراوانی منتشر شده است که از جمله میتوان به ضرورت استنباط سبک زندگی از قرآن نگاشتة مؤدب و رضایی (1396)، اصول سبک زندگی قرآنی بهقلم رضایی اصفهانی (1394)، بررسی مبانی و شاخصههای سبک زندگی اسلامی در قرآن کریم نوشتة عنانپور (1391)، مبانی و اصول سبک زندگی از منظر قرآن و معارف رضوی نگاشتة حقوردی (1394) و مانند آنها اشاره کرد؛ لکن بررسیها نشان میدهد، که هیچ اثری که بهصورت متمرکز، در استخراج اصول حاکم بر سبک زندگی اسلامی، منبع استخراج دادههای خود را قرآن کریم قرار داده باشد، وجود ندارد. ازاینرو پژوهش حاضر با اطمینان از اینکه در موضوع اصول حاکم بر سبک زندگی مؤمنانه از منظر قرآن اثر قابل توجهی منتشر نشده است، بررسی این موضوع را هدف پژوهش خود قرار داده و پرسش اصلی خود را بر محور چیستی اصول حاکم بر سبک زندگی از منظر قرآن کریم سامان داده است و بهمنظور برجستهسازی نگاه قرآن کریم، ذیل هر اصل قرآنی با هدف مقایسه، به دیدگاههای غربی نیز اشاره شده است تا جنبة کاربردی بحث افزونتر شود. بنابراین، از ویژگیهای تمایزبخش تحقیق پیش رو، مقایسة نگاه قرآن کریم به سبک زندگی با دیدگاههای سکولاریستی غربی در این خصوص است.
روش پژوهش
اين پژوهش، از نوع پژوهشهاي كيفي بهشمار میرود که دادههايش از قرآن کریم بهدست آمده است. براي گردآوري دادههاي پژوهش، از روش كتابخانهاي، و براي تحليل و تفسیر دادهها از روش كيفي استفاده شده است؛ به این ترتیب که ابتدا با مرور قرآن کریم، آیات مربوطه استخراج و طبقهبندی شده و در مرحلة بعد با مفهومگیری و مفهومسازی متناسب، ساختار اصول سامان یافته است.
1. سبک زندگی
دهخدا سبک را به «روش خاص ادراک و بیان افکار و وسیلة ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر» معنا کرده است (دهخدا، 1373، مدخل سبک). از معانی لغوی «سبک» استفاده میشود که سبک همیشه دارای متعلق است و سبک زندگی بهمعنای قالب و شیوة زندگی خواهد بود که معادل «اسلوب» در زبان عربی و «استایل» در زبان انگلیسی است. پس باید گفت که شکلِ ظاهر و قالب هر چیزی، سبک آن است. معنای اصطلاحی سبک زندگی نيز در امتداد معنای لغوی آن قرار گرفته است. حضرت آیتالله خامنهای ـ که گسترش ادبیات سبک زندگی در زبان فارسی حقیقتاً مدیون ایشان استـ سبک زندگی را به «رفتار اجتماعی و شیوة زیستن» تعریف کردهاند (جعفرزاده، 1393، ص 109). بهعقیدة مهدویکنی، سبک زندگی عبارت است از: الگوی همگرا یا مجموعة منظمی از رفتارهای درونی و بیرونی، وضعهای اجتماعی و داراییها که فرد یا گروه بر مبنای پارهای تمایلات و ترجیحها (سلیقهها) در تعامل با شرایط محیطی خود، ابداع یا انتخاب میکند (مهدویکنی، 1390، ص 78). از نظر کاویانی، که ظاهراً جامعترین تعریف را ارائه کرده است، سبک زندگی «شیوههایی از زندگی است که انسان با تکیه بر نظام ارزشی و مبانی اعتقادی خود، در زندگی فردی و اجتماعی برای ایجاد ارتباط با محیط و جامعه، پاسخ به خواستهها و تأمین نیازهایش بهکار میگیرد» (کاویانی، 1391، ص 16). پس سبک زندگی، اولاً نظامواره است؛ ثانیاً با حوزة انتخاب و ترجیحات سروکار دارد؛ ثالثاً علاوه بر قالب و شکل ظاهر زندگی، لایههای درونی اعتقادی و ارزشی را نیز شامل میشود و شکل ظاهر زندگی، نمود و تبلور لایههای بینشی و ارزشی است. طبیعی است که بینشهای متفاوت، ارزشها و منشهای متفاوت را بهدنبال خواهد داشت. در این صورت، سبک زندگی قرآن منطقاً با سبک زندگی سکولار متفاوت است.
2. اصول قرآني ناظر به سبك زندگي
مرور اجمالي قرآن كريم و مقولهبندي گزارههاي زيرساختي مرتبط با سبك زندگي، مجموعهاي از ويژگيهاي كلي را در اختيار ما قرار ميدهد كه بهمثابة چهارچوب فهم و ترسيم سبك زندگي اسلامي استفاده شوند. اين ويژگيها تمايز اساسي سبك زندگي اسلامي را با ديگر سبكهاي موجود نشان ميدهد. در اين پژوهش، از اين ويژگيهاي كلي با عنوان «اصول قرآني سبك زندگي» تعبير شده است. مهمترین اصول زیربنایی سبک زندگی از دیدگاه قرآن کریم را میتوان به قرار ذیل برشمرد:
1ـ2. جهان محضر خدا
هستی در اساس، صورت و ماهیت توحیدی دارد؛ به این معنا که عالم خلق در کلیت آن، مشتمل بر یک مبدأ واحد است و هرچه در مراتب عالم، از جمله در مرتبة جهان طبیعت و زیستجهان انسانی رخ میدهد، ریشه در خواست و ارادة او دارد و هیچ رخداد و فرایندی از دایرة علم، قدرت و مشیت او بیرون نیست (بقره: 115؛ ق: 16؛ حدید: 3؛ طلاق: 12؛ رحمن: 29). به عبارت دیگر، «توحید بنیادی هستی، هم بهلحاظ فراوانی الفاظ و بسامد واژگانی و هم از حیث ژرفا و گسترة معنایی، بیشترین حجم و سهم لفظی و معنوی را به خود اختصاص داده است» (رشاد، 1383، ص 202). جهان آفرینش هدفمند و دارای وحدت ارگانیک است (آلعمران: 191؛ انبیاء: 16؛ دخان: 38) و پدیدههای هستی دارای شعورند، و عبودیت در متن جهان هستی جاری است (مریم: 93). صریحترین آیات در دلالت به «خدامحضری جهان»، آیاتی است که شهادت خدای متعال برای هستی را گوشزد میکنند (بروج: 9؛ فصلت: 53؛ سباء: 47). همة عالم آیه و نشانگر خداست: «یَا مَنْ فِی کُلِّ شَی ءٍ دَلائِلُهُ» (دعای جوشن کبیر)؛ ملکوت هر چیز بهدست اوست (یس: 72)؛ پس جهان محضر خداست؛ «به هر سو رو كنيد، آنجا وجه الهي است. كسي كه در اين افق قرار گرفته و از اين منظر به نظاره هستی ميپردازد، با مشاهدة فراگيري و وسعت بيانتهاي وجه الهي درمييابد كه در جهان چيزي جز وجه الهي وجود ندارد» (جوادی آملی، 1378، ص 248-249) و انسان و جهان زیست انسانی نیز خارج از این قاعدة کلی نیست (فصلت: 45؛ بقره: 115). التزام به حضور همهجایی خداوند، به زندگی انسان رنگوبوی توحیدی میدهد (بقره: 138). در سبک زندگی اسلامی، هرگاه انسان بهعنوان مخلوق محوری در عالم خلقت، اهدافِ فردی و اجتماعی خود را در همسویی با آهنگ حرکت هستی قرار دهد، از ظرفیتهای جهان خلقت در راستای اهدافش بهرهمند میشود. انسان تافتة جدابافته نیست. بین جهان و انسان بهعنوان جزئی از جهان، رابطه و دادوستد متقابل وجود دارد. انسان با اعمال، کنشها و تصرفات خود، بر نظم هستی اثر میگذارد و خود نیز از فرایندهای حاکم بر جهان اثر میپذیرد. بنابراین، چنين نيست كه انسان كاري را بيرون از حوزة جهان يا منقطع از عالم انجام دهد؛ بلكه همة ذرات هستي او در عالم اثر ميگذارد (اعراف: 96؛ انفال: 29؛ جن: 6). بههرحال، حیات قرآنی این است که انسان جهان را از منظر توحید ببیند (همان، 1397).
بنابراین، مهمترین ویژگی سبک زندگی اسلامی در این نکته نهفته است که جهان انسانی را در متن جهان هستی قرار میدهد و معنای زندگی را از هدفمندی خلقت و حضور همهجایی خداوند متعال دریافت میکند و ازاینرو اهداف فردی و جمعی و لذایذ نیز در زندگی اینجهانی محدود نمیشود؛ بلکه فراتر از این، زندگی واقعی زندگی اخروی است (عنکبوت: 64) و این جهان در حکم مقدمة جهان دیگر و مزرعة آخرت (شوری: 20؛ اسراء: 18 و 19) تلقی میشود. این نگاه در ترسیم ساحتهای ارتباطی انسان نیز تبلور یافته است. در سبک زندگی اسلامی، ساحتهای ارتباطی انسان به چهار عرصة ارتباط با خالق، ارتباط با خود، ارتباط با خلق و ارتباط با خلقت دستهبندی میشوند که البته ارتباط با خدا، نه در عرض ساحتهای دیگر، که در پسزمینة همة ارتباطات انسانی قرار دارد و به آنها معنا میبخشد (حجر: 21) و در تزاحم حقوق معنوی و مادی، اصالت و اولویت به حقوق معنوی داده میشود.
یکی از دلایل اصلی اينکه مکاتب مادیگرا قادر نیستند سبکهای زندگی متکامل را برای بشر بهارمغان آورند، اين است که آنها نمیتوانند رابطة انسان و جهان آفرینش را بهدرستی ارزیابی کنند. این مکاتب غافل از آناند که اعمال و رفتارهای آدمی در جهان تأثیرگذارند و برخی رفتارهای انسانی وضع جهان را بسامان و برخی دیگر آن را نابسامان میکند. این غفلت سبب شده است کسانی كه برای بهبودی وضع جهان تلاش میکنند، «براي رفع آلودگيهاي مادي احساس مسئوليت كنند؛ اما بر آلودگيهاي حقيقي جهان چشم بربندند؛ آلودگيهايي كه حاصل سياهكاريها و گناهان خود انساناند» (جوادی آملی، 1386، ص 264). در واقع، انقطاع از ماورا، انسان غربی را با خسران مواجه ساخته است. از دیدگاه قرآن، حاصل این انقطاع چیزی جز پیروی از خدایگان متعدد و رنگارنگ و فرمانبری از شیطان و فرو رفتن در ضلالت ابدی نخواهد بود. بر اساس مفاد آیات 117 تا 121 سوره نسا، جامعهای که اطاعت و پرستش خداوند یگانه را رها کند، ناگزیر است که به ولایت شیطان تن بدهد و خواستههای او را برآورده سازد؛ و در یک کلمه، عالم اگر محضر خدا نباشد، محضر شیطان خواهد بود.
2ـ2. توحید، چهارچوب مناسبات در سبک زندگی اسلامی
توحید صرفاً یك نظریة فلسفی و فكری نیست؛ بلكه یك روش زندگی برای انسانهاست؛ خدا را در زندگی خود حاكم كردن و دست قدرتهای گوناگون را از زندگی بشر كوتاه نمودن است (بیانات مقام معظم رهبري، 2 /7/ 1382). همة کارها و اقدامات و همتهای ما باید بر گردِ محور وحدانیت الهی و توجه به ذات اقدس ربوبی باشد (بيانات مقام معظم رهبري، 25 /10 /1381). آیة 36 سورة نحل بهنحو روشن، فلسفة بعثت پیامبران الهی را تشکیل جامعة توحیدی، نهادینهکردن شیوة زندگی مبتنی بر خداپرستی و رهایی بشر از قید و بند ساختارهای ظالمانه بیان میکند: «وَلَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».
تا جایی که به سبک زندگی مربوط میشود، توحیدمداری دلالتهای جهانشناختی، انسانشناختی، جامعهشناختی و فرهنگشناختی فراوانی دارد و بهمثابة هستة مرکزی نظام معنایی اسلام، و بیانگر و هدایتگر الگوی ارتباطات انسان با خود، خالق، خلق (همنوعان) و خلقت (طبیعت) است. توحید در دلالت جهانشناختیاش به این معناست که سلسلهجنبان آفرینش یکی است و همگان از یک مبدأ و منشأ هستند؛ همه اجزاي یک مجموعهاند و کل جهان یک واحد و دارای یک جهتگیری است (ملک: 3)؛ و چون دارای آفریننده و پدیدآورندهايی حکیم است، پس ضرورتاً در اصل وجود آن حکمتی است و برای آن غایت و هدفی (انبیاء: 16). توحید در دلالت انسانشناختیاش بهمعنای وحدت و یکسانی انسانها در رابطه با خداست: او رب همة انسانهاست؛ هیچ کس از جنبة طبیعت انسانیاش با او ارتباط ویژه و اختصاصی ندارد؛ هیچ کس با او خویشاوندی ندارد (حسيني خامنهای، 1356، ص 5). بهتعبیر امام خمینی، «اصل توحید به ما میآموزد که انسان در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند؛ مگر اینکه اطاعت از او اطاعت از خدا باشد» (موسوي خمینی، 1368، ج 5، ص 378). خداوند، خدای ملت یا قوم یا قبیلة خاص نیست که دیگران را بهطفیل آنها و برابر آنها و همچون وسیلهای برای سروری آنها آفریده باشد. همگان در برابر او یکساناند. اگر تمایزی هست، از سوی سعی و کوششی است که هر کس میتواند در راه خیر و صلاح انسانها و عمل به برنامة او مبذول کند (حجرات: 13). توحید در دلالت فرهنگی و سیاسیاش صلاحیت هرگونه طراحی و کارگردانی مستقل و خودسرانه در امور جهان و انسان را از هر کسی جز خدا سلب میکند. خداوند بهحکم آنکه آفرینندة انسان و جهان و طراح نظام پیوستة آن است، به امکانات و نیازها نیز واقف است؛ ذخاير و استعدادهای نهفته در جسم و جان آدمی و گنجینهها و قابلیتهای بیشمار هستی و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگی ترکیب اینهمه را او میداند و بهنیکی میشناسد. پس فقط اوست که میتواند شیوة زندگی و الگوی ارتباطات انسان را که همان خطمشی حرکت وی در این نظام تکوین است، طرحریزی کند و سیستم قانونی زندگی و قواره و نظام اجتماعی او را ترسیم کند. پس باید تسلیم برنامة ارتباطی او که در قالب دین توسط رسول ارائه میشود، بود و در دل، حتی ذرهای نیز ناخشنود نبود (نساء: 65).
پس توحید از سویی یک جهانبینی است؛ تلقی بخصوص است از جهان و انسان و موضع انسان در رابطه با دیگر پدیدههای گیتی و موضع وی در تاریخ و امکانات و استعدادها، و نیز نیازها و خواستهایی که در او و با او همواره هست و بالاخره، جهت و نقطة اوج و تعالی او...؛ و از سویی دیگر، یک دکترین اجتماعی است؛ طرحی و ترسیمی است از شکل محیط متناسب انسان. محیطی که وی میتواند در آن بهسهولت و سرعت رشد کند و به تعالی و کمال ویژة خود نائل آید (حسيني خامنهای، 1356).
ولایتمداری بهمثابة تبلوری از توحید، عنصر محوری در تنظیم مناسبات سیاسی و اجتماعی سبک زندگی اسلامی است (آلعمران: 28) که به بسیاری از کنشهای مؤمنان معنا میبخشد. گروهبندیهای اجتماعی، فراتر از مناسبات خونی، کاری و...، بر مبنای همفکری، رحمت، مودت، همدلی درونی، اخوت و خویشاوندیهای ایمانی شکل میگیرد و شبکههای اجتماعی در راستای تقویت جامعة ولایی فعال میشود.
سبکهای زندگی میتواند گوناگون باشد. از این منظر است که شاهد سبک زندگی آمریکایی، اروپایی و هندی از جهت جغرافیایی، یا سبک زندگی مسیحی، یهودی و اسلامی از جهت مذهبی، یا سبک زندگی اسلامی سنی، وهابی (تکفیری)، شیعی و غیره از جهت فرقهای هستیم . آنچه در سبک زندگی اهمیت دارد، جهتمندی آن است که بتواند انسان را به هدف غایی الهی رهنمون شود؛ یعنی تعریف سبک زندگی صرفاً با توصیف جریان زندگی معمول کفایت نمیکند؛ سبک زندگی باید جهتمند و در یک کلمه، «توحیدی» باشد. از اینکه در قرآن کریم دو نوع صراط مطرح شده است: «صراط مستقیم» و «صراط جحیم»، دو نوع سبک زندگی کلان قابل طرح است: سبک الهی و سبک طاغوتی. بقیة سبکها بهنوعی «سبیل» و با یکی از این دو سبک کلان در ارتباطاند. به عبارت دیگر، سبک زندگی میتواند توحیدی و خدایی باشد و میتواند غیرتوحیدی و طاغوتی یا شیطانی باشد. سبک زندگی، یا بر محور ولایت الهی میچرخد یا بر محور ولایت شیطان. در آیة 76 سورة نساء، «طاغوت» جانشین «الله» شده است. بنابراین در نقطة مقابل سبیلالله، سبیلالطاغوت قرار دارد. به عبارت دیگر، سبک زندگی اسلامی دارای یک الگوی ایدئال است که در قرآن از آن به صراط تعبیر میگردد (نساء: 175) و معطوف به آن، سبکهای متنوعی در جوامع و جامعة اسلامی جریان دارد که از آنها به سبُل تعبير میشود (عنکبوت: 69)؛ به این معنا که سبک زندگی اسلامی در عین تحولپذیری در فرم و صورت و انطباق با زمان و محیط، مبتنی بر ارزشها، غایات و آرمانهای ثابت است که هیچگاه دستخوش دگرگونی نمیشوند. نوآوریهای سطحی در راستای شکوفایی هرچه بیشتر قابلیتها و ظرفیتهای برتر انسانی صورت میگیرد (ابراهیم: 24).
پس سبک زندگی، اگر صورت و بخش ظاهری و نمادین حیات بشری را شامل شود، قطعاً تبلور معنا و محتوایی است که در باطن آن قرار دارد و همچون نظام معنایی چتر خود را بر همة عرصههای زندگی میگستراند. باطن، اگر توحید باشد، زندگی توحیدی میشود؛ و اگر طاغوت باشد، زندگی طاغوتی میشود. از جمله کاستیهای اساسی سبک زندگی غربی، صورتگرایی افراطی یا غلبة صورت بر محتواست. البته بهنظر میرسد كه غرب بهمرور زمان دچار صورتگرایی و فرمگرایی افراطی شده است. زیمل معتقد بود که حیات انسانی جریان مداومی از مبارزة شکل و محتواست و سبک زندگی حاصل توازن میان صورت و محتوا یا فرهنگ ذهنی و عینی است؛ اما مدرنیتة غربی به سمتوسویی رفت که نتیجة آن خالی شدن زندگی از معنا و محتوا و اسارت روح و ذهن آدمی در بند مدوارگی و فرمگرایی افراطی است (برمن، 1384، ص 111). استعارة «بازی کودکانه» برای بیان بیمحتوایی و غیر اصیل بودن سبکهای زندگی در نظم مابعد مدرن، احتمالاً استعارة مناسبی است. در این دوره، زندگی در قالب صورتها و سبکهای فاقد معنا و عاری از هدف و کارکرد عقلانی، به بازی و بلکه به تمسخر گرفته میشود. در مدرنیتة واپسین غربی، تنها مشکل این نیست که ارزشها، اهداف و غایات اصیل انسانی ابتذال یافته و جای خود را به آرمانهای کاذب و غیراصیل دادهاند؛ بلکه بسیار فراتر از این، در مدرنیتة واپسین، زندگی به صحنهای برای بازی بیهوده با اشکال عاری از محتوا تبدیل میشود. مدوارگی که مشخصة اصلی سبک زندگی غربی بهشمار میآید، چیزی جز آفرینش بیپایان اشکال و صور فاقد عمق و معنا نیست.
3ـ2. شریعت، چهارچوب انتخاب در سبک زندگی اسلامی
زندگی دارای لایههای درونی و معرفتی (عقاید و ارزشها) و بیرونی یا عینی (کنشها)ست. چنانکه در بیان مفهوم سبک زندگی و ویژگیهای آن اشاره شد، سبک زندگی، بیشتر با لایههای بیرونی، خلاقانه و گزینشی سروکار دارد. در واقع، سبکی شدن زندگی با فراوانی و کثرت مدلهای انتخاب پیوند خورده است. سبک زندگی، مجموعة انتخابها و ترجیحاتی است که در نهایت، کنشهای فردی و اجتماعی افراد را شکل میدهد. اساساً کنش یعنی انتخاب از میان گزینههای چندگانه. زندگی انسانی سراسر انتخاب است، اعمال روزمرة ما مملو از انتخابهاست. هر فردی معتقد باشد یا ملحد، معناگرا باشد یا صورتگرا، همواره در حال انتخاب کردن است. تفاوت، در چهارچوبها و ملاکهای انتخاب است. ازاینرو سبک زندگی دارای دلالتهای جدی برای فقه و شریعت (بهمعنای خاص) است؛ چراکه فقه نیز همچون سبک زندگی، عمدتاً ناظر به کنشهای بیرونی است؛ لکن نظام کنشی تحت تأثیر نظام بینشی قرار میگیرد. نوع سبک زندگی، مستقیماً با سعادت افراد ارتباط دارد. شیوة زیستن انسان باید بهگونهای باشد که سعادت دنیوی و اخروی او را تضمین کند و فقه که ترجمة نظام معنایی توحیدی و نظامنامة چگونه زیستن است، چنین ادعایی دارد.
قرآن کریم بهعنوان اصیلترین و کاملترین منبع سبک زندگی اسلامی که داعیهدار تنظیم حیات مطلوب و طیبه (نحل: 97) است، در جهت اصلاح مسیر حیات بشر، ضمن اینکه برای بسیاری از کنشهای مؤمنان چهارچوب دقیق تعریف کرده و ویژگیهای دقیق کنشها را مشخص نموده (بقره: 187)، در یک نگاه کلی نیز مؤمنان را برای اطاعت از معیارها دعوت کرده است: «وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره: 189). طبق این آیة شریفه، هر منزلی مدخلی دارد که بایستی از آن وارد شد. ارزیابی کنشها بر اساس انطباق با چهارچوبها صورت میگیرد و میزان ارزشمندی آنها، بهمیزان انطباق آنهاست. چهارچوب کلی کنشهای مؤمنانه، توحید است که در سطح انضمامی در قالب شریعت و فقه متبلور میشود. فقه، امتداد توحید در زندگی فردی و اجتماعی است. آدمی آنگونه عمل میکند که میاندیشد. آیات فراوانی تأثیر اندیشه بر کنش را متذکر شدهاند: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا» (فرقان: 63).
توحید منبع ارزشها و اهداف، و فقه ابزار نیل به آنهاست. فقه با تبیین کنشهای مجاز و کمالگرایانه، نقش بیبدیل در هماهنگی نظام تکوین و تشریع ایفا میکند؛ چراکه برای رشد، هم هدف باید مشروع باشد و هم وسیله. اگر اهداف مشروع را ارزشها تعیین کنند، وسایل مشروع در فقه معین میشود؛ یعنی توحیدگرایی منطقاً به کنشهای مبتنی بر فقه منجر میشود. فقه جهان انسانی را با جهان خلقت و آهنگ حرکت هستی هماهنگ میکند. بيشتر مطلوبیتهای دین مبین اسلام، در قالب قواعد کلی فقهی متبلور شدهاند و مسلمانان همة ارتباطات خود را در همة ساحتهای حیات جمعی، با تکیه بر قواعد کلی فقهی تنظیم میکنند. بهتعبیر آیتالله خامنهای، «ما اگر بخواهیم آنچه را که باید عمل بشود، در یک جمله خلاصه کنیم، آن یک جمله عبارت از فقه اسلامی است. ما باید فقه اسلامی را در جامعه پیاده کنیم. فقه اسلامی، فقط طهارت و نجاسات و عبادات که نیست. فقه اسلامی مشتمل بر جوانبی است که منطبق بر همة جوانب زندگی انسان است؛ فردیاً، اجتماعیاً، سیاسیاً، عبادیاً، نظامیاً و اقتصادیاً؛ فقهاللَّهالأکبر این است. آن چیزی که زندگی انسان را اداره میکند ـ یعنی ذهن و مغز و دل و جان و آداب زندگی و ارتباطات اجتماعی و ارتباطات سیاسی و وضع معیشتی و ارتباطات خارجی ـ فقه است (بیانات مقام معظم رهبري، 30 /11 1370). ما مسائل اقتصادی و نظامی و سیاست خارجی و ارتباطات اخلاقی خود را بایستی از دین دربیاوریم؛ خیلی از مسائل فردیمان را باید بازنگری کنیم (همان).
در این صورت، مهمترین تفاوت سبک زندگی اسلامی با سبکهای بدیل در این است که دامنة اختیارات، ترجیحات و انتخابها در سبک زندگی اسلامی، عمدتاً به چهارچوبهای فقهی (شامل اخلاق) محدود میشود و آزادیهای فرد نیز در همین دامنه تعریف میشود؛ یعنی انسان اگرچه بهلحاظ تکوینی کاملاً مختار است، لکن از نظر عقلی مجاز به رفتارهای بیقاعده نیست (مدثر: 38)؛ نباید دست به رفتارهایی بزند که با تکامل او در تضاد است؛ و ازآنجاکه تشخیص مصادیق رفتارهای کمالگرا از عهدة عقل خارج است، ناگزير به گزارههای شریعت تن میدهد و از آن کمک میگیرد. البته هم فقه و هم عقل در حیطة عمل خود کاشفاند؛ هر دو بهدنبال کشف حقیقتاند؛ برآیند هر دوی آنها در کنش انسانی بروز میکند و هماهنگی نظام تکوین و تشریع با فطرت و نیازهای انسانی، معقولیت سبک زندگی قرآنی را در مقایسه با ديگر سبکهای زندگی به رخ میکشد. در حقیقت، انتخاب و آزادی در سبک زندگی اسلامی یک اصل است و رفتارهای غیرارادی انسانها، فاقد ارزش تلقی میشود (انسان: 3؛ بلد: 10؛ قصلت: 17؛ کهف: 29؛ بقره: 256؛ انعام: 35؛ یونس: 99). انتخاب صور، فرمها و ابزارها در سبک زندگی اسلامی، عقلانی است. احساسات نیز با تدبیر عقل عمل میکنند. انسانها بهدلیل ناتوانی در درک سعادت حقیقی خویش، عاجز از انتخابهای دقیقاند؛ از اين روست که به دین الهی نیاز دارند.
4ـ2. خودشناسی بهمثابة نقطة عزیمت در مسیر تعالی
موضوع و متعلق نخستینِ سبک زندگی، «انسان» است. نمیتوان معنا و مفهومی برای سبک زندگی بدون انسان تصور کرد. واژة «سبک» به هوشمندی، انتخابشدگی و ارادهمندی زندگی اشاره دارد که در میان همة مخلوقات، تنها در حیات انسانی رخ میدهد. محوریت انسان و اهداف او در سبک زندگی اسلامی، خودشناسی و انسانشناسی را به ضرورتی اجتنابناپذیر تبدیل میکند (البته نه انسانشناسیای که در دانشگاهها تحت عنوان آنتروپولوژی یا در حوزهها در قالب مباحث فلسفی مطرح میشود). خودشناسی مسیری برای خودسازی است (مائده: 105؛ شمس: 8-10) که البته جامعهپردازی و تمدنسازی اسلامی ـ که در بیانیة گام دوم انقلاب آمده است ـ نیز بدون خودسازی میسر نمیشود. حرکت بیپایان انسان بهسوی خدای متعال (بقره: 156) نشاندهندة جایگاه بیبدیل انسان در نظام توحیدی است. بدون خودشناسی، هرگونه حرکت عقلانی و مطلوب بیمعناست؛ همة علوم انسانی بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم انسان را مطالعه میکنند. بدون شناخت انسان، شناخت غایتها نیز ناممکن میشود. پرسش از تکامل و پیشرفت، بهطور حتم ناظر به انسان است؛ وگرنه بدون انسان، نه جامعهای وجود دارد و نه تاریخی. جامعهشناسی و جهانشناسی نیز در راستای تعاملات انسان با آنها صورت میگیرد. بنابراین، خودشناسی نقطة عزیمت برای ترسیم و تحقق هرگونه سبک زندگی است که بهطور ویژه مورد توجّه قرآن کریم قرار گرفته است. شناختهای متفاوت از انسان، مسیرهای متفاوتی را برای خودسازی و جامعهپردازی خواهد گشود. برای مثال، انسانشناسی فطرتمدار با انسانشناسی طبیعتمدار یا غریزهمدار تفاوتها و دلالتهای جدی در زمينة سبک زندگی دارد؛ بهحدیکه امروزه دو مکتب کاملاً ناهمسو با عنوانهای مکتب اسلامی و مکاتب غربی شکل گرفته است. انسانشناسی اسلامی امتداد جهانشناسی توحیدی است (ذاریات: 21)؛ درحالیکه انسانشناسی غربی خودبنیاد است. انسان اسلامی آیینة خداست (اعراف: 172). هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را میشناسد (تميمي آمدی، 1410ق، ح 7946). درون ما نام مبارک خداست (جوادی آملی، 1397) و لذا خدافراموشی به خودفراموشی منجر میگردد (حشر: 19). نتیجه این است که انسان موجودی دو ساحتی است: ساحت جسمی طبیعی و ساحت روحی اخروی که توجه توأمان به هر دو ساحت، دلالتها و پیامدهای مهمی برای سبک زندگی دارد: از جمله اینکه شیوة تعامل صحیح انسان با خدا، خود و خلقت روشن میشود؛ وزن و میزان اصالت نیازهای طبیعی و نیازهای معنوی و نیز اولویت آنها در مقام تزاحم مشخص میشود؛ نیازمندی انسان به هدایتهای ادیان (مائده: 104) واضح میگردد؛ غایت زندگی فردی (خلیفة الهی) و زندگی اجتماعی (حیات طیبه) ترسیم میگردد؛ بهمیزانی که علوم ناظر به ساحت طبیعی گسترش مییابند، علوم ناظر به ساحت روحانی نیز بایستی رشد کنند؛ زندگی و حرکتهای تکاملگرایانه معنا پیدا میکند؛ نیازمندی انسان به زندگی جمعی در جهت شکوفایی استعدادهایش آشکار میگردد؛ و مبتنی بر زوجیت قرآنی (نباء: 8)، تفاوتهای طبیعی میان زن و مرد و پیامدهای آن در مناسبات اجتماعی (نساء: 34) به رسمیت شناخته خواهد شد.
5ـ2. فطرتمداری، بنیان زیست جمعی و نظام اجتماعی
در دورانی که همه چیز به شکل و ظاهر و لذتگرایی افراطی خلاصه شده است، ارجاع به فطرت و اصالت انسانی ممکن است پدیدهای غریب یا سخنی نو تلقی شود؛ لکن قرآن کریم مملو از مفاهیمی است که مخاطب را به حقیقت، فطرت و فطرتمداری دعوت میکند (روم: 30). فطرت از اختصاصات قرآني است و در مورد انسان به ساختار وجودي و الهي او دلالت دارد.
فطرت بهمثابة مفهوم كانوني انسانشناسي، به سوية ثابت ويژگيها و نيازهاي انساني اشاره ميكند و سرشتي را براي انسان تصوير ميكند كه الهي، ذاتي و فراگير است و اگر گفته ميشود سبك زندگي اسلامي داراي لايههاي دروني و بيروني است، به همين نكته اشاره ميكند. پس هر سبک از زندگی، از دو سطح ثابت و متغیر برخوردار است (ابراهيم: 24 و 25)؛ سطح ثابت زندگی برآمده از ارزشهای آدمی است و سطح متغیر آن نیز به ظواهر و ابزار زندگی وابسته است. ربط این دو سطح و کشف منشأ این دو، از مهمترین بایستههای شناخت لوازم و معیارهای «سبک زندگی» است. در منطق اسلام، سطح ثابت زندگی به فطرت انسان بستگی دارد و سطح متغیر آن به طبیعت او؛ زیرا انسان از دو سطح فطرت و طبیعت برخوردار است؛ فطرت به نحوة هستی روح انسان اطلاق میشود و طبیعت به اقتضائات جسم و حیات مادی انسان تعلق میگیرد. جمع میان این دو سطح، از مهمترین مباحث سبک زندگی و از ذخاير اندیشة ناب اسلامی است. ازاینرو، سبک زندگی باید بهعنوان فرایندی که با تمام ابعاد و زوایای زندگی و با کلیترین مسائل فکری و عقلی تا جزئیترین موضوعات رفتاری انسان ارتباط دارد، مورد توجه قرار گیرد. گويا اينكه رذايل انسان ناشي از طبيعت و فضايل وي مربوط به فطرت اوست. «در ذات هر انسان، جهادي برپاست و كساني كه نداي فطرت را خاموش ميكنند، به دام طبيعت ميافتند» (جوادي آملي، 1389، ص 169). فطرتمداري در مقابل غريزهمداري و طبيعتمداري مطرح ميشود. نظام اجتماعي كه بر مدار فطرت شكل ميگيرد، تمايزات ماهوي با نظامهاي طبيعتمدار دارد (ابراهيم: 24-26)؛ براي مثال:
1. فطرتمداري بنيان زيست جمعي و نظام اجتماعي در اسلام را شكل ميدهد و مسيري را ترسيم ميكند كه نهايت آن خليفهاللهي (بقره: 30) و بسط عبوديت (ذاريات: 56) است؛ لكن منتهياليه طبيعتمداري، حداكثرسازي سودهاي مادي و دنيوبي است. ميان اين دو نظام، تمايز هويتي آشكار وجود دارد: «قُل لاَّ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ» (مائده: 100).
2. در متن نظام اجتماعي فطرتمدار، دين قرار دارد (آلعمران: 164) كه هدايت كلي نظام اجتماعي را در جهت بهفعليت رساندن استعدادهاي فطري انسان بر عهده دارد: «ضامن اجتماعِ صالح، دين است» (طباطبائي، 1374، ص 146). در كانون نظام اجتماعي طبيعتمدار، فلسفة بشري و علوم سكولار است. در نظام سکولار، فلاسفه جای انبیا را گرفتهاند.
3. نظر به اینکه انسانها بهلحاظ توانایی دستگاههای ادراکی، تمایلات، قدرت و نظام ارادی، متفاوتاند، تقسیم کار اجتماعی متناسب با اصل توانایی سامان مييابد و نقشهای جنسیتی در سبک زندگی اسلامی بهرسمیت شناخته میشود. بنابراين، ميتوان از نظام تعليم و تربيت فطرتمدار در مقابل نظام تعليم و تربيت طبيعتمدار سخن گفت.
4. فطرتمداري بر توليد و زهد تأكيد ميكند؛ لكن از پيامدهاي طبيعتمداري اين است كه مصرفگرايي به ارزشمحوري تبديل ميشود. در واقع برخلاف سبک زندگی فطرتمدار قرآنی که بر اساس انتخابهای عقلانی استوار است، آنچه بنیاد انتخابهای سبک زندگی طبيعتمدار در گفتمان مدرن را شکل میدهد، امیال و هوسهای آنی و زودگذر است. به همین دلیل است که در این گفتمان، سبک زندگی اغلب در چهارچوب نوعی مصرفگرایی سطحی و اشباع تمایلات بیپایان نفسانی نمود یافته و به ابتذال کشیده شده است. تجددی که در غرب شکل گرفت، در مراحل اولیة خود دستکم بر عقل حداقلی یا عقلانیت ابزاری و سودمحور استوار بود؛ اما بهاعتقاد بسیاری از منتقدان، در مرحلة نهایی تکامل تمدن مدرن، این عقل حداقلی نیز نقش خود را از دست داد و از شکلدهی به شیوههای حیات مدرن به حاشیه رانده شد و «سیاست امیال» یا محوریت امیال، جایگزین آن شد (باکاک، 1381، ص 3037؛ بودریار، 1390، ص 57-142). در واقع، وفور امکانات مادي در نتیجۀ پیشرفتهای تکنولوژیک موجب شد تا مدرنیتة غربی ـ که روزگاری «اخلاق پروتستان» روح آن را تشکیل میداد ـ به سمتوسویی سوق یابد که مصرفگرایی و لذتجویی در آن به ارزشهای محوری تبدیل شود. تأکید افراطی بر مصرف بهعنوان یک ارزش والا و بهعنوان مکانیسم اصلی تحقق سبک زندگی، منبعث از مفروضات زمینهای لذتجویانهاست که در اثر دوري از فطرت، روح حاکم بر تمدن دنیاگرایانة غربی را شکل داده است.
5. آزادی و خودمختاری بهعنوان مبنای سبک زندگی، مفهوم مشترکی است که هم در گفتمان مدرن که مبتنی بر دنیاگرایی و طرد معنویت است، وجود دارد و هم در گفتمان اسلامی که توحید و معنویت شالودة آن را تشکیل میدهد. هر دو گفتمان، از نقش مرکزی خودمختاری انسان و فضیلت آزادی در تعیین شیوههای زندگی، سخن بهمیان آوردهاند؛ لیکن بحث در این است که اولاً خودمختاری واقعی چیست و چگونه بهدست میآید؟ ثانیاً آیا گفتمان غربی اساساً قادر است که شرایط خودمختاری و رهایی انسان از بند انواع بندهای درونی و بیرونی را فراهم سازند؟ پاسخی که گفتمان مدرن به پرسش نخست میدهد، مبتنی بر فلسفة اصالت ماده و اصالت لذت است. در چهارچوب تفکر مدرن، خودمختاری بهمعنای فقدان مانع در مسیر لذتجویی انسان است. به همین دلیل، انسان مدرن مکانیسم تحقق خودمختاری را در عمل مصرف که با لذتطلبی و ارضای امیال پیوند دارد، جستوجو میکند. تردیدی نیست که مدرنیتة غربی بهدلیل مسیر اشتباهی که در تحقق خودمختاری انسان در پیش گرفته است، نهتنها شرایط لازم برای خودمختاری و انتخاب آزاد را برای بشر فراهم نساخته، که از بسیاری جهات و به شیوههای نامرئی، حتی بدتر از گذشته، انسان را به اسارت کشیده است. آن نوع خودمختاری که تمدن مدرن منادی و مدافع آن است و جامعة غربی درگذر تاریخی خود آن را تجربه کرده، تکساحتی، مبتنی بر اصالت ماده و متناسب با قد و قوارة «انسان طبیعی» و ساحت ملکی انسان است و ابعاد روحی، ملکوتی و معنوی بشر در آن ملحوظ نشده است؛ درحالیکه انسان موجود ذیابعاد است و همانطورکه نیاز دارد از اسارتهای جبروی بیرونی و سيطرة ساختارهای غلط اجتمادی آزاد باشد، بهنحوی بنیادیتر نیازمند است که از بندهای درونی نیز آزاد گردد.
6. سبك زندگي فطرتمدار بهدليل ابتناي آن بر سوية ثابتات و جنبههاي ذاتي بشري، ظرفيت جهانشمولي دارد. در واقع، تنها در پرتو فطرت ميتوان از اشتراكات اجتماعي و قوانين مشترك جوامع سخن گفت و براي همة بشريت، آيندة مشتركي را لحاظ كرد. سبك زندگي قرآني كه هماهنگ با فطرت انساني است، محدود به زمان و مكاني خاص نيست و همة بشريت را بهسوي رستگاري حتمي هدايت ميكند (نور: 55).
6ـ2. حقمداری و حکمتوارگی دو عنصر ممیز فرهنگ اسلامی
کلمة حق بهطورکلی 280 بار، بهشکلهای وصفی (از جمله در بقره: 228 و 247)، فعلی (از جمله در: مؤمن: 6، سجده: 13) و اسمی (حق) در قرآن کریم تکرار شده است که از اهمیت بسیار بالای حقمداری (که در حقیقت خدامداری است)، در زیست مؤمنانه حکایت دارد. حقمداری، بستر و زمینة مناسبات انسانها با یکدیگر در ساحتهایی همچون ارتباط با خدا، والدین، همسر (بقره: 228)، فرزندان، خویشاوندان، حاکم (بقره: 247)، مردم و مانند آن است. حقگرايي مؤمنان در مقابل باطلگرايي كفار قرار دارد (محمد: 3). حقمداري بهمعناي حقطلبي نيست؛ حقمداري يعني به رسميت شناختن حقوق در همة ساحتهاي ارتباطي انسان. اصرار بر عدالت و ظلمستيزي در مناسبات اجتماعي نيز بهدليل اتكاي آن بر حقمداري است. حقمداري سوية ديگر عدالتمداري است. در اين نگاه، استيفاي حق روي ديگر اداي تكليف يا اخلاقمدراي است. اسلام بيش از استيفاي حق بر اداي حقوق تأكيد ميكند كه عين اخلاقگرايي است. اينجا دقيقاً نقطة تمايز سبك زندگي اسلامي و غربي است.
یکی از تفاوتهای روحیة شرقی و غربی در این است که شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به حقوق؛ شرق شیفتة اخلاق است و غرب شیفتة حقوق. شرقی به حکم طبیعتِ شرقی خودش، انسانیت خود را در این میشناسد که عاطفه بورزد؛ گذشت کند؛ همنوعان خود را دوست بدارد؛ جوانمردی به خرج دهد؛ اما غربی، انسانیت خود را در این میبیند که حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع کند و نگذارد دیگری به حریم حقوق او پا بگذارد (مطهري، 1383، ص 138 ـ 139).
حقمداری همان است كه با تعبير «اِعطاءُ کُلِ ذی حق حَقَّهْ» در بيان حكيمان آمده است. «عدالت، عبارت است از اینکه آن استحقاق و آن حقی که هر بشری بهموجب خلقت خودش و بهموجب کار و فعّالیت خودش بهدست آورده است، به او داده شود. نقطة مقابل ظلم است که آنچه را که فرد استحقاق دارد، به او ندهند و از او بگیرند» (همو، 1377، ج 8، ص 154).
سبکهای متنوع زندگی بر بنیاد نظامهای متفاوت فرهنگی استوارند. برای اصلاح و تعالی سبک زندگی باید نظام فرهنگی تصحیح و ترمیم شود و تعالی یابد. سبک زندگی اسلامی بر بنیاد حقایق استوار ميشود و با تعقیب سودمندی حقیقی امور، از منافع صوری و زودگذر اجتناب میگردد. رفتارها بر مبنای حکمت و عقلانیت استوارند و از رفتارهای غیرعقلانی اجتناب میشود (رعد: 17). بدينترتيب، چيزي كه منطق توليد، توزيع و مصرف كالاهاي فرهنگي در سبك زندگي اسلامي را شكل ميدهد، حقمداري و حكمتوارگي است. براي مثال، برايند فعاليتهاي رسانهاي در جامعة اسلامي گسترش حق و حقيقت و نشر حكمت و عقلانيت در جهان است.
7-2. جمعگرايي، منطق نهادي پيشرفت در سبك زندگي اسلامي
فهم سبك زندگي، مؤلفهها و ویژگیهای آن به این دلیل اهمیت مضاعف پیدا میکند که دستیابی به سبك زندگي، در حقیقت بسترسازي براي پیشرفت است. به میزانی که بشر سبك زندگي را محقق ميكند، به پیشرفت نایل میشود. علامه جعفري، هفت ابزار و منبع معرفتی (علم، فلسفه، شهود، اخلاق، حکمت، عرفان و مذهب) را برای فهم جهان به بشر معرفی میکند که از طریق هر کدام از آنها باید تلاش کند چهار مرحلة مهم را طی کند: شناخت، دریافت، گردیدن و گرداندن. در واقع، تكامل جامعة بشري با اهتمام جدي به هر چهار مرحله، به اهداف خود نايل ميگردد. در اينجا تأكيد بر مرحلة چهارم است: حركت جمعي. براي مثال، انسان باید هستی را بشناسد؛ آن را درونی کند؛ بخشی از آن شود و دیگران را در این امر با خود همراه کند. منابع معرفتی هفتگانه، بهعلاوة چهار مرحله، تلفیق مبانی معرفتشناختی، جهانشناختی، انسانشناسی و جامعهشناسی است. انسان از طریق منابع معرفتی که در اختیار دارد، تلاش میکند جهان و معادلات و نیز خود را بفهمد؛ شناخت خود را در فهم و رفتار خود جای دهد و در معیت دیگران مسیر تکامل و سعادت را طی کند. انسان موجودی است که بدون همراه شدن با دیگران و همراه کردن آنها با خود، نمیتواند به حیات معقول دست پیدا کند. گردیدن تكاملی انسان، بدون شناخت و دریافت وحدت خود با دیگران، امكانپذیر نیست. به عبارت دیگر، «من» در مسیر تكاملی خود با دیگر «من»ها هماهنگی دارد و گردیدن «من» بدون گرداندن دیگر «من»ها ممكن نیست. انسانی كه در مسیر تكامل قرار میگیرد، نمیتواند نسبتبه سرنوشت دیگران بیتوجه باشد. درد و رنج و عقب ماندن دیگران از مسیر كمال، برای انسان رشدیافته زجرآور است و وی سعی میكند تا دیگران را به رشد و كمال برساند (جعفری، 1390، ص 1331). خلاصه، هیچگاه گردیدن انسان بدون تكاپو، در راه گرداندن دیگران امكانپذیر نیست. بهتعبير شهيد مطهري، «افراد انسان در حکم درختان یک باغ نیستند؛ بلکه در حکم اعضای یک پیکرند؛ چون گذشته از اینکه مقررات اسلامی بر همین پایه گذاشته شده است، یعنی تنها جنبة فردی ندارد، نمیگوید فرد هیچ ارتباطی با افراد دیگر ندارد؛ بلکه برای اصلاح فرد که "جزء" هست، اصلاح "کل" را لازم میشمارد و هر فردی به خاطر خودش هم که هست، مسئول آن کل و آن جمع است» (مطهري، 1383، ج 21، ص 420). اهتمام به اجتماع در روایات اسلامی بهصورت زیر بیان شده است: «مَن اَصبَحَ وَلَم یهتَمَّ بِاُمورِالمُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم»؛ هر كس شب را بهسر آورد و اهمیتی به امور مسلمانان ندهد، مسلمان نیست. اثرپذيري افراد از جامعه بهحدي است كه روايت، مؤمنان را همچون كالبدي واحد لحاظ كرده است: «مثل المؤمنين... مثل الجسد» (محمدي ريشهري، 1386، ص 452). احاديثي از اين قبيل، ترجمة آياتي است كه مؤمنان را اعضاي يك خانواده ميداند (حجرات: 10).
بنابراين، انسانها بهحکم سرشت و برای بقای خویش و رسیدن به کمال، نیازمند همکاری و تشکیل اجتماعاند. نیازهای آدمی چنان متنوع و فراوان است که هیچ کس بهتنهایی نیارد که آنها را برآورده سازد. این اجتماع و تقسیم کار اجتماعی است که همة افراد را در دستیابی به خواستههایشان کامیاب میکند (ر.ک: فارابی، 1358، ص 148). علاوه بر اینکه انسان نیز مانند همة هستی به زوجیت خلق شده است و صرفنظر از آياتي كه به خلقت انسانها در قالب اقوام و قبايل اشاره ميكند (حجرات: 13)، در قرآن كريم، آيات فراواني وجود دارد كه مؤمنان را به حيات جمعي دعوت ميكند. بهنظر ميرسد كه آية 200 آلعمران (یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا)، صريحترين و مهمترين آيهاي است كه در اين خصوص قابل ذكر است. علامه طباطبايي در تفسير اين آية شريفه ميفرمايد:
...آنگاه امر بر «مصابره»، یعنی یکدیگر را سفارش به صبر کردن، مینماید و این امر موجب میشود که افراد جامعة اسلامی در کنار هم یک نیروی واحد و متحد شوند و بتوانند بهاتفاق یکدیگر اذیتها را تحمل کنند؛ و «مرابطه» از نظر معنا اعم از مصابره است؛ چون مصابره یعنی اتحاد و پیوستن نیروها در برابر شدايد؛ اما مرابطه یعنی پیوستن همة نیروها و همة کارها در جمیع شئون زندگی اجتماعی دینی؛ چه در حال شدت و چه در حال خوشی؛ و مراد از این مرابطه این است که جامعه به سعادت حقیقی دنیوی و اخروی خود برسد؛ چون اگر این ارتباطات نباشد، صبر هر کس بهتنهایی یا علم هر کس بهتنهایی یا مال هر کس بهتنهایی سعادتآور است؛ اما نه سعادت کلی و تام و حقیقی؛ و لذا در ادامه میفرماید: اگر با تقوا بوده و به حدود الهی پایبند باشید، در این صورت به هدف نهایی خود، یعنی رستگاری حقیقی، خواهید رسید (طباطبائي، 1374، ج4، ص 144).
در سوية ديگر، آياتي قرار دارند كه مؤمنان را نسبتبه تفرقه و اختلاف هشدار ميدهند. منازعه و اختلاف سبب به تحليل رفتن نيروهاي اجتماعي سازنده ميشود (انفال: 46).
خلاصه اينكه در غیاب نظم و انسجام اجتماعی، و اهتمام به اصلاح سبک زندگی، نهتنها فرایند تکامل حیات بشری متوقف میشود، بلکه بقا و استمرار حیات انسانی از اساس ناممکن میگردد. نظم اجتماعی، همانگونهکه شرط امکان زندگی جمعی بهشمار میرود، فرایندهای تکاملی و پیشرفت اجتماعی نیز وابسته به آن است (طباطبايي، 1374، ج 8، ص 187).
نتيجهگيری
بررسي اصول هفتگانة قرآني سبك زندگي ـ كه با مروري بر آيات كريمه انجام شد ـ نتايجي بهدست داد كه بهطور خلاصه به شرح ذيل است:
لحاظ جهان انساني و اجتماعي در متن هستي و تلاش براي فهم هستي و جستوجوي جايگاه انسان با هدف هماهنگي با آهنگ حركت هستي، سبك زندگي اسلامي را به شكل ماهوي از سبكهاي بديل متمايز ميسازد. در واقع، سبك زندگي اسلامي چيزي جز التزام به حضور همهجايي خدا و دلالتهاي آن در ترسيم روابط انسان در ساحتهاي چهارگانة ارتباط با خدا، خود، خلق و خلقت نيست. استفاده از مفاهيمي همچون «خلق و خلقت» بهجاي «ديگران و طبيعت»، از دلالتهاي منطقي «خدامحضري» هستي و معنامندي آن است. در خدامحضري جهان، همه چيز «آيه» و نشانه است؛ همة «نمودهاي» زندگي، داراي «بودهايي» در متن خود هستند و نقش حكايتگري دارند.
التزام به خدامحضري در بينش، توحيدمداري را بهعنوان زيرساخت همة مناسبات انساني در سطح فردي و اجتماعي در عرصههاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي بهدنبال ميآورد كه مهمترين آنها ولايتمداري و حيات كوثري، بهجاي طاغوت مداري و حيات تكاثري است. در واقع، ارزيابي كنشهاي انساني در سبك زندگي اسلامي، با جهتگيري توحيدي آنها صورت ميگيرد.
درست است که از سبک زندگی میتوان نوع حیات را شناخت، لکن در واقع نوع حیات است که در سبک زندگی خاص نمود مییابد (ابراهيم: 24). فراتر از رابطة فرد و اجتماع که در ادبیات امروزی جامعهشناختی و روانشناختی مورد توجه قرار گرفته و انسان را به اعمال بدنی و حیات نباتی و حیوانی تقلیل داده است، رابطة انسان با خدا و دعوت به حقیقت و فطرت و حیات ایمانی، در متن سبک زندگی قرآنی قرار میگیرد. بدیهی است که سبک زندگی مبتنی بر حیات ایمانی، با سبک زندگی مبتنی بر حیات نباتی و حیوانی تفاوت اساسی دارد (محمد: 12). قرآن کریم زندگی نااصیل و بیروح را به چوب خشک «خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ» (منافقون: 4) تشبیه کرده است.
برخلاف نظريههاي مدرن كه با رويكردهاي افراطي، يا سوية فرد را گرفته و از قوانين اجتماعي غفلت كردهاند يا طرف ساختارهاي اجتماعي را گرفته و نقش عامليت انساني را ناچيز شمردهاند، سبك زندگي قرآني از سويي خودشناسي را بهمثابة نقطه عزيمت هرگونه حركت فردي و جمعي لحاظ ميكند و از سوي ديگر، زندگي جمعي را بهمثابة بستر شكوفايي استعدادهاي انساني قلمداد مينمايد و نيل به اهداف بلند را در توجه توأمان به فرد و جامعه ميسر ميداند.
ناتواني بشر از درك سعادت واقعي خود و راههاي كسب تضميني سعادت دنيوي و اخروي، ضرورت تمسك به شريعت (با تأكيد بر فقه) بهمثابة چهارچوب انتخابهاي فردي و جمعي را گريزناپذير كرده است. در واقع، تناسب روشها با بينشها جايگاه فقه در سبك زندگي توحيدي را تحكيم بخشيده و مبنايي براي انتخابها و ترجيحات در بسياري از ساحتهاي ارتباطي قرار داده است.
سبك زندگي قرآني، هم فطرتنمون است و هم حقگرا. بنابراين، ضمن اينكه با نيازهاي و خواستهاي انسان هماهنگ است، ظرفيت جهانشمولي نيز در ذات آن نهفته است. ازاينرو تنها سبك زندگي كه ميتواند ادعاي جهانشمولي داشته باشد، سبك زندگي قرآنبنبان است.
در نهايت اينكه، پژوهش حاضر نسبتبه جامع و مانع بودن اصول قرآني سبك زندگي اسلامي، ادعای قطعی ندارد؛ لكن شايان ذكر است كه اصل خدامحضري جهان، نگاه ما به عالم و آدم را نشان ميدهد؛ اصل توحيد تنظيمكنندة همة مناسبات در سبك زندگي اسلامي است؛ اصل شريعت بهعنوان چهارچوب انتخابها و ترجيحات مورد استفاده قرار ميگيرد؛ اصل خودشناسي و جمعگرايي، ناظر به منطق حركت، و اصل فطرتنموني و حقمداري، ناظر به ويژگيهاي انسانشناختي و فرهنگشناختي سبك زندگي اسلامي است.