فرهنگ دانشگاهی؛ کاستیها و بایستهها
Article data in English (انگلیسی)
بیان مسئله
دانشگاه از بدو تأسیس در ایران، بهعنوان مهمترین و تأثيرگذارترین مرکز علمی کشور، نقش بیبدیلی در گسترش دانش و حمایت از فرهنگ را بر عهده دارد و توانسته است دانشمندان و محققان بسیاری را در دامن خود بپروراند. درعینحال، از همان آغار همواره با این مشکل مواجه بوده است که نتوانسته نیازهای جامعه را بهطور مطلوبی پوشش دهد (در مورد آمار اولین فارغالتحصیلان و اشتغال نامرتبت با رشته تحصیلیشان، ر.ک: محبوبی اردکانی، 1370، ص 310). با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، ازآنجاکه اسلام جزء اصول اساسی انقلاب بود، بسیاری از ارکان دانشگاه را تحت تأثير خود قرار داد. درعینحال، انتظار میرفت اسلامیت در تاروپود و لایههای مختلف مواد و برنامهریزیهای دانشگاه نمود بیشتری یابد و فرهنگ دانشگاهی را بیشازپیش متأثر کند.
اگر فرهنگ را بهمعنای باورها، فضایل، ارزشها، آرمانها، دانشها، معرفت، تعلیم و تربیت (دهخدا، 1336، ذیل واژة فرهنگ)، فنون و اعمال جامعه و مشخصکنندة ساخت و تحول و کیفیت زندگی یک ملت که در هنر، نظام اجتماعی و در عادات، آداب و مذهب نمود مییابد و رفتار خاص افراد یک جامعه را از رفتار جوامع دیگر ممتاز میکند (روحالامینی، 1365، ص 18) بدانیم، در قرآن تنها واژهای که میتواند بهعنوان نماد مشترک عناصر فرهنگی مطرح شود، «صبغةالله» است که معنا و مفهوم آن تمام ابعاد زندگی انسان را پوشش میدهد. قرآن میگوید: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُون» (بقره: ۱۳۸). رنگآمیزی خدایی با حس عبودیت و خداجویی در تمامی فعالیتهای ذهنی و رفتاری عینیت ميیابد. حسی با این ویژگی، همانگونهکه عقاید، اخلاق، آرمانها و عواطف را پوشش میدهد، هنر، ارزشها و هنجارهای عرصههای مختلف زندگی را نیز دربرمیگیرد (سجادی، 1386، ص 3) و اگر در رویکرد دینی به فرهنگ مورد توجه قرار گیرد، بسیاری از عملکردها را تحت تأثير خود قرار میدهد و زمینهساز حرکت و تحول میشود.
در تعریف دانشگاه، از آن به کانون پرورش نخبگان جامعه بهمنظور پیشرفت آموزش و دانش یاد ميشود، که گروهی از اهل تحقیق و مطالعه و پویندگان دانش را از هر سو میپذیرد (غنیمه، 1372، ص 37-38). دربارة چیستی فرهنگ دانشگاهی پرسشهايي از اين دست مطرح است که آیا همة آنچه در دانشگاه بهعنوان ارزش و باور و دانش و تربیت رد و بدل میشود و تغییراتی که در رفتار دانشجو بهوجود میآید، چه در حیطة عادات و چه باورها و ارزشها، در زمرة فرهنگ دانشگاهی قلمداد میشود یا خیر؟
عدم ارائة تعریفی روشن از فرهنگ دانشگاهی در بيشتر مطالعات، ارائة تعریفی عام و سازمانی با غلبة مدیریتگرایی از فرهنگ دانشگاه که چندان با الزامات و کارکردهای سازمان دانشگاه منطبق نیست، و مشوّش بودن مبانی نظری الگوهای گونهشناسی فرهنگ سازمانی دانشگاه، از جمله انتقادات وارد بر مطالعات فرهنگ دانشگاهی است.
بهطوركلي، در خصوص پيشينه بايد گفت: در تمام پژوهشهایی که تاكنون انجام شده است، جای خالی تعریف مختصات فرهنگ دانشگاهی در شکل مطلوب آن احساس میشود. ذوالفقارزاده و همكاران (1390) نیز به فقدان ادبیات نظری منسجم در مطالعات فرهنگ دانشگاهی در ایران اشاره کرده و به بررسی برخي از خلأهای پژوهشی در زمینة فرهنگ دانشگاهی پرداختهاند. در کنفرانس ملی فرهنگ دانشگاهی که در سال ۱۳۹۵ برگزار شد و محور اصلی آن دربارة چیستی فرهنگ دانشگاهی بود، موفقیت چندانی در ارائة ادبیاتی منسجم از فرهنگ دانشگاهی بهدست نیامد (مجموعه چکیده مقالات همایش، 1395). از سویی، برخی از محققان، چون فیروزه اصغری و همكاران معتقدند: آنچه امروزه در تعاریف فرهنگ دانشگاهی بهچشم میخورد، بیش از آنکه به فرهنگ دانشگاهی متعلق باشد، به فرهنگ سازمان دانشگاه تعلق دارد.
در برخي از تعریفها، فرهنگ دانشگاهی با دانشگاه خوب یکی دانسته شده است؛ بهطوریکه فرهنگ دانشگاهی را شاخصة علمی بودن دانشگاه ميدانند (امیری و همكاران، 1389، ص 35) و فرهنگ دانشگاهی را فرهنگ گروه و اجتماعی از اهالی علم و دانشگاهیان تلقی میکنند که واجد مجموعه از معانی مشترکاند که بهواسطة بهکارگیری زبان خاص خود، این معانی تولید و مبادله میشود (عسگریمقدم، 1397، ص 14).
همین بیتوجهی به اهمیت، حدود و ثغور و بازبینی و پالایش فرهنگ دانشگاهی، روزنههای نفوذ فرهنگی را در آن باز کرده است؛ بهطوریکه میتوان گفت: یکی از مسائلی که بر نظام آموزشی ما بهصورت پنهان و آشکار اثر گذاشته، ترویج فلسفه، فرهنگ و سبک زندگی غربی است. دامنة این نفوذ چنان است که در قسمتها و موارد مختلف، باورها و ارزشهای غیربومی و غیراسلامی کمکم جایگزین ارزشهای ملی و اسلامی شدهاند و تداوم رویکرد پوزیتویستی ـ که در آن، علم مبتنی بر واقعیتهای جزئی است (ملکیان، 1377، ص 157) ـ زمينة بیهویتی و بیتوجهی به فرهنگ خودی را فراهم ميسازد و حتی در این زمینه مطالبهگریهایی را بین جوانان پدید میآورد؛ که اجتماع گروهی از دانشجویان در دانشگاه تهران براي اعتراض به تذکر حراست به حجاب (خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، 23/ارديبهشت/1398)، نمونهای از آن است.
با توجه به تعاریف پیشگفته، بررسی تأثير فرهنگ دانشگاهی از این جهت اهمیت مییابد که فارغالتحصیلان دانشگاه بهعنوان افراد مؤثر و تأثيرگذار در مراکز ثقل تصمیمگیری نقشآفرینی میکنند. از نظر دور نماند که فرهنگ دانشگاهی و عوامل وابسته به آن، یکی از سکوهای جهش یا بهعکس، یکی از موانع پیشرفت کشورند و نقش مهمی را در هدایت علمی و فکری جامعه و هویتبخشی به ارزشهای بومی و دینی دارند. ازآنجاکه با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و در سایة انقلاب فرهنگی، رویکرد تعالیبخشی در فرهنگ دانشگاهی مورد توجه بوده است، ضرورت دارد تا بعد از گذشت بیش از چهل سال از پیروزی انقلاب، روند حرکت، عوامل جهتدهنده و موانع رشد فرهنگ اسلامی در دانشگاهها بازشناسی شوند.
در این راستا، این مقاله با رویکرد تحلیلی، نظری و مطالعة اسنادی و با هدف بررسی کاستیها و معایب فرهنگ دانشگاهی تدوین یافته و درپی پاسخ به این پرسش است که عوامل مؤثر بر فرهنگ دانشگاهی چیست و چگونه میتوان معایب آن را رفع کرد؟
بهنظر میرسد، ما در مواجهه با فلسفه و فرهنگ غرب، بهقول جامعهشناسان دستخوش تأخیر فرهنگی شدهایم. تأخیر فرهنگی یعنی اینکه مجموعهای از تفکرات، آرا و سخنان دانشمندان، درست یا نادرست، در جایی از دنیا گفته شود؛ ولی تا آرا و نظراتشان به ما برسد، مدت زیادی طول بکشد. کلام در غرب در مدت ششصد سال لحظهبهلحظه تطور پیدا کرده و این تغییرات بهصورت طبیعی و آهسته صورت گرفته است (ملکیان، 1377، ص 223)؛ اما ترجمة این آثار بهصورت گسترده و افسارگسیخته و بدون بررسی سیر و مبانی فکری که باعث بهوجود آمدن آن شده، در کنار چشماندازی که از رفاه در غرب متصور است، زمینههای ترویج این تفکرات و گاه اصل قرار دادن آن را فراهم كرده است. سهلانگاری و کمکاری در شناساندن اصول و مبانی اسلامی و جدی نگرفتن رقبای فکری در حوزة شناختی، عوارض بسیاری را فراهم ساخته است. نخستین عارضة تأخیر فرهنگی، در حوزة شناختی است که همان فهم مبانی فکری فلسفة غرب و منفعل شدن در برابر آن میباشد. دومین عارضة تأخیر فرهنگی را در حوزة قوانین باید جست که متأثر از همان حوزة معرفتی و بدون توجه به گزارههای فطری و طبیعی وضع شدهاند. این عوارض آسیبهای زیادی بر فرهنگ دانشگاهی وارد كرده و تعالیبخشی و رنگ خدایی داشتن را از آن گرفته است. البته در هر دو حوزه، عوامل درون و برونجامعهای مؤثر است که به بررسی آنها خواهیم پرداخت. ازآنجاکه هدف مقاله بررسی تهاجم فرهنگی بهطور اعم نیست (که خود مقولهاي جداست)، به بررسی عوامل درون و برونجامعهای در کنار هم و اثرگذاری آنها بر یکدیگر و فرهنگ دانشگاهی میپردازیم.
عوامل مؤثر بر فرهنگ دانشگاهی
فرهنگ حاکم بر دانشگاه، بعد از انقلاب تغییرات شگرفی یافته و روحیة حاکم بر آن تفاوت چشمگیری پیدا کرده است؛ بهطوریکه بسیاری از دانشمندان و محققان کشور در همین بستر رشد یافتهاند؛ اما با توجه به خیل گستردة ورود جوانان پرانرژی و با استعداد به این مرکز مهم علمی، فرهنگ حاکم بر دانشگاه میتوانست هدایتگر این گروه برای رفع ابعاد مختلف نیازهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ایران و حتی منطقه باشد. ازاینرو در بررسی فرایند تحول فرهنگ دانشگاهی، یک پرسش اساسی مطرح است: آيا فرهنگ حاکم بر دانشگاه، بر مبناى تفكر و روحية انقلاب، تحول لازم را پيدا كرده است؟
پاسخ مثبت به این پرسش، اگرچه ممکن است زیاد دور از واقعیت نباشد، اما چنانچه براي افراد ژرفنگر، بعيد است كه پذيرفتني باشد. البته تغييرات زيادي ايجاد شده است؛ اما نمىتوان ادعا كرد كه تحول كامل فرهنگى انجام شده است. ایران پس از انقلاب، با نگاهی متعالی به فرهنگ و دانشگاه قصد داشت الگوی دانشگاه اسلامی را که نقش بیبدیلی در تولید علم و معنویت دارد، ارائه دهد؛ اما در مسیر تحقق این چشمانداز با موانع زیادی روبرو شد؛ موانعی که از خارج از مرزها تزریق میشد و مانع رشد علم بود؛ و موانعی از آن خطرناکتر، از درون و پیکرة نظام. در واقع باید گفت: بازتولید نظام معرفتی و بهتبع آن، ساختارهای اجتماعی، تنها به صورت آگاهانه صورت نمیگیرد. موانع نیز تنها از سوي جریان سلطه ايجاد نمیشود؛ بلكه راه دیگر آن، بازتولید ناخودآگاه و بدون قصد و نیت از طریق تودة مردم است. به عبارت دیگر، هرچند نظام سلطه آگاهانه و از طریق گسترش و تعمیق شبکة نیازهای مادی همسو با نظام معنایی مورد حمایتش و تأمین این نیازها، به بازتولید نظام معنایی و ساختارهای وابسته اقدام میکند (سایر، 1385، ص 38؛ موحدابطحی، 1388، ص 205)؛ اما خواست و نگرش جامعه و نخبگان باعث پایداری آن تفکر و ماندگاری آن میشود. براي مثال، در حال حاضر، گرچه برخی مسئولان دانشگاهی و مدرسین به ضرورت همسویی علم و دین معتقدند، اما در عمل به استقلال علم از دین باور دارند که هم در کلاسهای درس و هم در فرهنگ حاکم بر دانشگاه، قابل مشاهده است.
به عبارت دیگر، رویکرد انسانشناسانة اسلامی و باور توحیدی، نه در حوزة دانشهای پزشکی و تجربی و نه در حوزة علوم انسانی، مثل جامعهشناسی و روانشناسی، ديده نمیشود؛ درحالیکه در منابع غربی، چه در حیطة زیستشناسی و چه زمينههاي جامعهشناسی و روانشناسی، سعی شده است نظریات مختلف دربارة پیدایش انسان، ابعاد وجودی انسان، نحوة مطالعة رفتار انسان، و... بر اساس تفکر حاکم بر جامعة غرب و تفکرات پوزیتویستی و مادیگرایانه باشد (موحدابطحی، 1388، ص 206).
از مواردی که بهشدت بر فرهنگ دانشگاهی تأثير گذاشته، مادیگرایی و رسوخ نرم تفکرات مدرنیته و پستمدرنیسم است. از مؤلفههای تفکر پستمدرن میتوان به روح کثرتگرايی، تشکیک شدید دربارة اعتقادات و باورهای کهن و سنتی، و سرانجام رد نگرش به جهان بهعنوان یک تمامیت فراگیر و انکار انتظار برای نیل به راهکارهای نهایی اشاره کرد که بر پایة تصورات طنزآمیز، مبدع و متزلزل استوار است (اکبر، 1380، ص 37-38). این تفکر که خصوصاً در بُعد علمگرایی بهنوعی تداوم رویکرد پوزیتویستی است، انسان را منشأ و محور همة حقایق، معرفتها و ارزشها میداند و اعتقاد به حقایق ماورایی و ابدی و بهصورت واضحتر خداوند را پذیرفتنی نمیداند (ملکیان، 1377، ص 176).
از نظر مدرنیسم و پستمدرنها، ماده و آنچه قابل لمس و مشاهده است، حقایق جامعه را میسازد. ازاینرو آنها باورهای الهیاتی ادیان الهی را با جدیت رد میکنند. آنها در بیان دیدگاههای خود، بهصراحت از مادهگرایی سخن نمیگویند؛ بلکه از اخلاقمحوری و دینداری نیز بهمقتضای حال سخن میگویند؛ اما مراد آنها دین طبیعی است که برساختة جوامع انسانی است (فرمهینی، 1389، ص 58-59).
آنان هر نوع باور قطعی، ثابت و جهانشمول را بهشدت رد میکنند و بهجای آن، معرفتها را نسبی، محلی و کاملاً متأثر از فرهنگها و ارزشهای خاص میدانند. بر اساس اعتقاد آنها، باورها میتوانند آن قدر قوی یا مستحکم باشند که بهصورت یک نظریه مطرح شوند؛ اما در واقع، همین باورهای بهظاهر مستحکم ممكن است موجب سوءفهم شود یا کاذب و بهفراخور زمان و مکان قابل تغییر و دخل و تصرف باشد (آصف، 1392، ص 32-33).
این تفکر که در بستر سکولار غرب زاده شد، بهشدت با نظاممندی مبارزه میکند و بر آزادیهای فردی و نفی الگوپذیری تأكيد دارد. در این صورت، با بسیاری از هنجارهای دینی که آنها را مخالف آزادیهای فردی میبیند، به مخالفت برمیخیزد و طوری وانمود میکند که این برداشت موافق آزادی و پیشرفت است و تبعیت و پایبندی به دین را تعصب و گاه حتی ارتجاع وانمود میکند (اکبر، 1380، ص 29). ارنست کاسیرر می نویسد: «تنها وسیلهای که انسان را از پیشداوری آزاد میکند و راه را برای خوشبختی واقعی او هموار میسازد، مردود شمردن کامل اعتقاد مذهبی است و خصلت کلی روشنگری، رویة آشکار انتقادی و شکاکانه به دین است» (کاسیرر، 1370، ص 210).
این تفکر با ترجمة گستردة متون، بهسرعت میکوشد بهعنوان فرهنگ حاکم بر دانشگاه و از طریق فارغالتحصیلان، در جامعه نقشآفرینی کند و از سبکهای مختلف برای نفوذ بهره میبرد؛ همچون ارائة تصویر نادرست از دین، هنجارشکنی، مخالفت با الگوهای شاخص و...؛ که البته در این راستا، گاه گروهی از اساتید یا بهدليل تعلق خاطر به فرهنگ غرب يا برای عقب نماندن از قافله و خارج نشدن کانون توجه دانشجویان، با آنان همراه میشوند یا در برابر آن سکوت میكنند.
بهطوریکه میتوان گفت: بازتولید رویکرد دینی و ارتباط بین علم و دین در فضای آموزشی و پژوهشی کشور، بهصورت غالب حتی آگاهانه انجام نمیشود. به عبارت دیگر، بيشتر اساتید و برنامهریزان فرهنگی از مبانی فلسفی نظريههايي كه تدريس ميكنند (مباني هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، ارزششناختی و...) آگاه نیستند یا اگر آگاهی دارند، به نسبت معارف و ارزشهای دینی با مبانی فلسفی نظریههایی که تدریس میکنند، آگاهی ندارند یا حتی در صورت آگاهي از تضاد موجود میان آنها، به هدایتگری و تألیف و نشر علوم اسلامی اعتقادی ندارند. افزونبراينها، بسترهای اجتماعی مناسب براي تحقق اهداف آنها، چه از نظر سرفصلهای پیشنهادی و چه به لحاظ اقبال اجتماعی، وجود ندارد و بالطبع آنان به اشکال مختلف ناچارند تنها مطالبی را بازگو کنند که در نظام آموزش رسمی فراگرفتهاند و در کتابها انعکاس یافته است (موحدابطحی، 1388، ص 208). بهطوریکه يكي از مسائل تأثيرگذار بر فرهنگ دانشگاهی، علمگرايی محض و نفی روح مجرد برای انسان و خودبهخود بیتوجهی به امور متعالی و معنوی است. در این نگرش، دین و امور مذهبی در صورتی پذیرفته خواهند شد که رنگوبوی علمی داشته باشند؛ وگرنه نفی شده، یا اموری ذهنی تلقی میشوند. رسوخ تفکرات انديشمنداني مانند هیوم که معتقد است: هیچ پرسش مهمی وجود ندارد که پاسخ آن در علوم ساخت انسان نباشد (تونی، 1378، ص 166)، یا دیدگاههاي پوپر با شیوع فراوان ترجمة آثارش (ملکیان، 1377، ص 185) در بین اساتید و فارغالتحصیلان دانشگاهها، چالشهای فکری فراوانی پیش روی نهاد که نتيجة چنین نگرشی جدایی علم و دین است که نهتنها در قالب فکر، بلکه در عمل بروز مییابد.
علمزدگی و تعهد بيچونوچرا به منابع غربی، چنان در فرهنگ دانشگاهی رسوخ یافته است که هرچه ارجاعات به این منابع بیشتر باشد، اعتبار کار علمی را بالاتر میبرد و این اتفاق، گاه بدون تجزیهوتحلیل و بررسی سازگاری آن مفاهیم با فرهنگ و آیین اسلام یا حتی داشتههای علمی است. گاه این روند چنان پرنفوذ است که میکوشد به علوم وارداتی رنگ دینی بدهد؛ به این صورت كه آیه یا روایتی را به آن ضمیمه ميکنند، بدون اینکه به مبانی و اصول ناسازگار آن با اسلام توجه کنند.
نصر دراینباره مینویسد: غالباً دیده میشود که اصول و مبانی دین که امور متعالی و ثابت هستند، بهگونهای عرضه میشود که در تطابق و سازگاری با آخرین کشفیات و دستاوردهای علمی باشند؛ بهطوریکه تفکر دینی جدید بیشتر به سکولاریزه کردن طبیعت کمک کرده است و در برابرِ آنچه علم در حوزة طبیعت دیکته میکند، عقبنشینی کرده و تسلیم شده است (نصر، 1388، ص 32-37). چنین تفکر روشنفکرمأبانهای از دین و متون علمی اسلامی، نهتنها عقبنشینی در حوزههای نظریهپردازیهای برگرفته از دین است، بلکه مشکلات و مسائل را همچنان باقی میگذارد و آیندة روشنی در زمینة مهندسی فرهنگی بر اساس نیازهای بومی و ارزشهای جامعة دینی به ما ارائه نمیدهد.
روشها و ابزار نفوذ فرهنگهای غیربومی
خلق و گسترش و بقای یک نظریة علمی، علاوه بر وابستگی به اهداف و مقاصد نظریهپرداز، به بستر مفهومی، فرهنگی و مادی جامعه ارتباط دارد؛ بهطوریکه انسانها با توجه به اهداف و مقاصد شخصی و با استفاده از ابزارهای مفهومی و نظری موجود، نظام معرفتی خاصی را پدید میآورند. چنانچه این نظام معرفتی، مورد استفادة افراد دیگر قرار گيرد، آن نظام معرفتی باقی میماند و رشد میکند. در مقابل، نظامهای معناییاي که نتوانند به طرح موفقیتآمیزی منجر شوند، کنار زده میشوند (موحدابطحی، 1388، ص 203). در طول تاریخ، نظریاتی مانایی پیدا کردهاند که حداقل توسط شبکة مریدان در سطح جامعه گسترده شدهاند؛ وگرنه در میان متون مختلف علمی و ادبی نظریاتی یافت میشود که با مرگ نظریهپردازان، نظام معرفتی آنها نیز از هم گسسته است. شیوة رفتار و اعمال شبکة مریدان که آیینهای از نظامهای معرفتی را ارائه میدهد، این نظریه را تأیید میکند که معرفت و عمل درهمتنیدهاند و نهتنها باورها، ارزشها و هنجارها، بلکه علوم محض نیز مجموعهای از اعمال است. در چنین فضایی، فهم نظام معنایی و مفاهیم موجود در جامعه و یافتن راهکار تغییر آنها، متضمن فهم اعمال مادی مرتبط با آنها و درک شیوة چالش با آنهاست (ر.ک: سایر، 1385، ص 27-37). نمیتوان رفتارها و هنجارهای جامعه و در مقیاس کوچکتر، دانشجویان را جدا از فهم نظام معنایی آنان ارزیابی کرد.
حال، با وجود انقلاب و حاکمیت نظام دینی، چرا نظام حاکم بر دانشگاهها رویکردی پوزیتویستی است؟ پاسخ این پرسش به این برمیگردد که بررسی کنیم فرهنگهای غیربومی از چه شیوه و شگردهایی برای نفوذ بهره میبرند. اگر شیوه و شگرد را بهمعنای طریقه و طرز کار بدانیم، بحث در این است که برای نفوذ فرهنگی چه روش و شیوههایی وجود دارد؟ در بحث از انتقال مفاهیم و آموزهها، دو طرف وجود دارد: ارسالکنندة پیام، و مخاطب یا همان دریافتکنندة پیام. البته قوانین و تفکرات حاکم بر دانشگاه یا فضای انتقال پیام نیز نباید نادیده گرفته شود. در بحث ارسال پیام، از بعد از جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپایی و غربی برای نفوذ در مناطق آسیای غربی و شمال آفریقا، رفتهرفته از شیوة نظامیگری دست کشیدند و به نفوذ فرهنگی روی آوردند؛ زیرا معتقد بودند كه اگر بتوانند باورها، اعتقادات، رسوم و آداب و زبان و خط خویش را در ملتهاي ديگر نفوذ دهند، بر آنها مسلط میشوند (ر.ک: حتّی، 1394، ص 516-425). اما در بحث دریافتکنندة پیام، عوامل مختلفی اثرگذارند؛ همانگونهکه پیشتر اشاره شد، علمزدگی از عوامل مهم این تأثير فرهنگی است. گاهی اوقات، علمزدگی زمینة نفوذ و تزلزل در فرهنگ دانشگاهی را فراهم میسازد؛ بهطوریکه منابع غربی بدون چون و چرا و بررسی صحت و سقم، مورد توجه قرار میگیرد و هرچه ارجاعات به این منابع بیشتر باشد، اعتبار کار علمی را در نظر ما بیشتر میکند. در بحث علوم انسانی، یکی از مصیبتها همین مسئله است. مقام معظم رهبری با توجه به همین فرهنگ حاکم بر دانشگاه میفرمایند:
شاگردى كردن در علم، بهمعناى تقليد كردن در فرهنگ نيست ...؛ عدهاي فكر مىكنند چون غربىها از لحاظ علمى بر ما برترى دارند، پس ما بايد فرهنگ و عقايد و آداب معاشرت و آداب زندگى و روابط اجتماعى و سياسىمان را از آنها ياد بگيريم. اين اشتباه است. ما ايرانى هستيم و بايد ايرانى بمانيم. ما مسلمانيم و بايد مسلمان باشيم. آنها بيشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما مىرويم علمشان را ياد مىگيريم. چرا بايد عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آنها را ياد بگيريم؟ اين چه منطق غلطى است؟ (بيانات مقام معظم رهبري، 1383).
از سوی دیگر، زبان، بهويژه توجه صرف به زبان انگلیسی، از دیگر عوامل مؤثر در سلطة فرهنگی است. با توجه به اینکه هدف اصلی از پیدایش و توسعة زبان، برآورده ساختن نیازهای ارتباطی بشر است و با توجه به اینکه زبان مورد استفاده نشاندهندة افکار، عقاید و ارزشهای مورد احترام فرد و جامعه است، طبعاً هنگامی که زبان برای برقراری ارتباط و انتقال مفاهیم ذهنی بهکار برده میشود، آن افکار و ارزشها یا همان فرهنگ را نیز با خود منتقل میکنند و بدینترتیب اثر خود را کمابیش بر مخاطب بر جای میگذارند (افضلیشهري، 1388، ص 132). زبان در فرهنگ دانشگاه ما، بدون توجه به این مسئله، دروازة ورود فرهنگ غرب شده و با قوانین نادرست حاکم بر دانشگاه، زمینة آسیبپذیری را بیشازپیش فراهم ساخته است؛ مانند تأکید بدون بررسی علمی برای گرفتن تافل انگلیسی برای همة رشتههای دکتری، بدون توجه به اینکه نیاز برخی رشتهها مثل الهیات یا ادبیات فارسی و ادبیات عرب و...، به زبان عربی برای استفاده از منابع مرجع و تولیدات علمی بیشتر است. علاوه بر این بهدليل نزدیکی ما به کشورهای عربی و ارتباط با کشورهای دوستی مثل عراق، لبنان و سوریه و حوزة تمدنی مدیترانه، تسلط به زبانهاي عربی و عبری و آشنایی با زبان ترکی بهدليل مجاورت با ترکیه و آذربایجان، و آشنايي با زبانهای اردو و مالایو که جمعیت کثیری از شرق آسیا را دربرمیگیرند، نیازهایی است که مغفول ماندهاند. البته این بهمعنای نفی آموختن زبان انگلیسی نیست؛ بلکه بهمعنای نفی روش فعلی زبانآموزی در مقاطع مختلف و بهويژه دانشگاههاست.
دانشجوی دکتری که سرمایة علمی کشور محسوب میشود، باید ماهها و گاه سالها وقت بگذارد تا مدرك تافل انگلیسی را بگیرد؛ درحالیکه در همین فرصت میتواند تولیدات علمی بسیار داشته باشد و در زمینة تولید علوم، بهويژه علوم انسانی و اسلامی نقشآفرین باشد.
در این زمینه، دانشگاه باید بر اساس رشتة تحصیلی و با آیندهنگری و علاقه و توانمندی، دانشجویان مدیریت کلان علمی را بهسوي زبانهای تخصصی مورد نیاز ایران هدایت کند و از یک زبان خاص، حداقل دایرة تافل گرفتن را، به پنج تا هفت زبان زنده گسترش دهد و همزمان به جایگزینهای تافل برای کسانی که تواناییهایی در زمینههای دیگر دارند، فکر کند تا از انرژی نیروی جوان به بهترین شکل استفاده شود. این در حالی است که در رشتههایی مثل ادیان، توجه به زبانهای سُریانی و عبری مغفول مانده است و ما حتی با ادیان بزرگی مثل یهودیت و مسیحیت از طريق زبانهای انگلیسی و فرانسه در ارتباط هستیم. این مسئله در کشف حقایق یا سوگیریهای علمی میتواند اثرات نامطلوبی داشته باشد. در واقع، آنچه باعث ادامة روند فعلی است، همان تفکر غالب فرهنگی حاکم بر دانشگاه و بهتبع آن اجتماع است که چون غرب از نظر فناوري برتر است، پس باید به هر قیمت زبان و فرهنگ آنان را به کودکان و جوانانمان بیاموزیم و این همه، بدون توجه به نیازهای جامعه و نیز آنچه به همراه آموزش این زبانها به فکر و ذهن فرزندان و نسل جوان منتقل میشود، صورت میگیرد؛ بهطوریکه اگر در رویآوری به هر زبان، نیازهای دست اول رشتههای علمی مورد توجه قرار گیرد، جهش بزرگی در تولید علم و نوآوری روی خواهد داد؛ و از طرفی، تأثيرپذیری از یک فرهنگ خاص بهعنوان فرهنگ مسلط غالب کم خواهد شد.
از سوی دیگر، متأسفانه یکی از مهمترین ملاکها در تشخیص موفقیت استاد و دانشجو نیز پناه بردن به تأیید غرب در قالب مقاله، چه ISI، چه SCOPUS و ... است؛ اما سرودن چند غزل در رشتة ادبیات و تصحیح و ترجمه و حاشیه بر متون قدیمی و احیای نسخ خطی در رشتههایی مثل الهیات، حفظ قرآن و نهجالبلاغه و اختراعات در رشتههای فنی مهندسی و... هیچگاه ارزش و اعتبار چاپ یک یا چند مقاله در نشریات بینالمللی را نمییابد.
در همة این موارد، لزوم توجه به فرهنگ خودی و اسلامی و مرعوب نشدن در برابر غرب و آثار علمی آنان، نهتنها میتواند فرهنگ خودی را غنا بخشد؛ بلکه میتواند زمینة تولید علم را در دامنة فرهنگ اسلامی فراهم سازد. ازاینرو لازم است بهجای اینکه بیچونوچرا محصولات علوم جدید و تفکرات دانشمندان غربی آموزش داده شود، روند شکلگیری نظریهها با رویکردی انتقادی و تحلیل تعلیم داده شود تا دانشجو بهتدریج ذهن خلاق خویش را بهکار اندازد و دریابد چگونه میتواند از این بستة موجود استفاده کند و نظریاتی متناسب با جهانبینی و غایات اسلامی در رشتة خویش ارائه نماید. در این صورت است که بهتدریج رویکرد نظریهپردازپرور جایگزین رویکرد کارشناسپرور میگردد (سوزنچی، 1388، ص 17) و باب دانش و تولید فکر با همان ظرفیتهای اسلامی باز میشود و دانشگاه ظرفیت تربیت افرادی را مییابد که از نظر علمی و عملی سرآمدند و توان مدیریت و گشودن گرههاى ريز و درشت اقتصادی و اجتماعی را دارند و درعینحال تقوا و رنگ خدایی را در کارها بیشتر لحاظ میکنند.
ضرورت مدیریت دانش
یکی از راههای مقابله با نفوذ غرب، مدیریت دانش در حوزههای کاربردی و مورد نیاز کشور است. با توجه به اینکه دانش نوعی ادراک و فهم است که از طریق تجربه، استدلال، درک مستقیم و یادگیری دربارة جهان بیرونی در فرد ایجاد شده و حاصل میشود (شعبانی، 1384، ص 63-69)، موقعیت خاص دانشگاهها، واقعیتهای موجود و ضرورت پویایی دانشگاهها، ایجاب میکند بهطور مستمر به بازبینی دانش موجود و خلق دانش جدید بپردازند.
دنیای ما سرشار از دادهها و اطلاعاتی است که در فضای پیرامون ما پراکنده هستند. ما برای از دست ندادن و استفادة بهینه از آنها، ناگزیر به ادارة آنهايیم. این عمل بهوسیلة مدیریت دانش انجام میشود؛ اما برای مقابله با تغییرات و حرکت بهسوی هدف در اجتماع پیشرفتة امروزی، باید علاوه بر مدیریت دانش فعلی، دست به خلاقیت و نوآوری زد و راههای جدید را آزمود (عالینسب و همكاران، 1394). ارتباط دانشجویان و اساتید با صنعت و با بطن جامعه، از جمله روشهای مدیریت دانش است که در فرهنگ دانشگاهی کمرنگ است. مکرر دیده شده است، بسیاری از پروژههای دانشجویان ارشد و دکتری بلاتکلیف و بیاستفاده میماند و چنانچه دانشجویی در یکی از حوزههای صنعت و فناوری حرفی نو برای گفتن داشته باشد، نه از جانب دانشگاه و نه از جانب صنایع و کارخانهها، حمایت نمیشود، و دانشجو موظف است هزینههای مادی و معنوی آن را بر عهده گیرد. آنگاه پس از اتمام کار و حتی ارائة طرح، اختراع یا خلاقیت و نوآوری در بازآفرینی، کمترین حمایت از سوی نهادهای مختلف در این زمینه صورت میگیرد و دانش و خلاقیت نیروی جوان با وجود نیاز کشور رها شده، منابع خارجی جایگزین میشود. نتيجة چنين نگرشی سرخوردگی نیروهای خلاق و جوان و سیطرة بیشتر غرب بر فرهنگ و فناوري داخلی است.
افزونبراین، نتيجة این بیمهریها خروج بسیاری از این نخبگان از کشور است؛ بهطوریکه بر اساس پژوهش مرکز مطالعات راهبردی وزارت ورزش و جوانان در پاسخ به علت مهاجرت، دستیابی به رفاه و امنیت و آیندة برتر، مهمترین انگیزه بیان شده است (پژوهشکده سیاستگذاری علم، فناوری و صنعت دانشگاه صنعتی شریف، 1397، ص 43). درحالیکه هزینة تحصیلات ابتدایی تا دیپلم ـ که هزینه نسبتاً بالایی است ـ و هزینة تحصيلات عالي، دستكم در مقطع کارشناسی، بر دوش اعضای جامعه است، در هنگام سوددهی و استفاده از این نیروهای فکري، شاهد روند تصاعدی خروج از کشور، ابتدا برای ادامة تحصیل و سپس اقامت در همان کشورها، هستیم. شیوع این روند، بهويژه در بین دانشجویان فنی و مهندسی، جنسیت نمیشناسد و گاه اساتید و محیط فرهنگی حاکم بر دانشگاه نیز مشوق دانشجو بر خروج و ادامة تحصیل در دیگر کشورهايند. شعار این گروه، عمدتاً این است که علم مورد بیمهری است و خیل بسیاری از نخبگان علمی نتوانستهاند، چنانکه باید، در بازار کار موفق باشند؛ پس همان بهتر که در کشور نمانند. بر اساس اطلاعات بانک اطلاعاتی مهاجرت (Dioc) ايران از نظر نسبت مهاجران تحصیلکرده به کل مهاجران، رتبة چهارم جهانی را دارد (پژوهشکده سیاستگذاری علم، فناوری و صنعت دانشگاه صنعتی شریف، 1397، ص 36) و بر اساس آمار، 75 درصد مهاجران تحصیلکرده از ایران، دانشآموختگان رشتههای مهندسی، ریاضیات و علوم تجربی هستند (همان، ص 45).
گرچه فاصلة زیاد صنعت با دانشگاه انگيزة فرار مغزها را شدت بخشید، اما نکتة قابل تأمل اینکه همین دانشجو حاضر است در خارج از کشور سختترین تمرینها و برنامهها را تحمل کند. پس اگر روحیة تحمل دانشجویان بالاست و علاقة علمی در نهاد آنان وجود دارد، آیا اشکال به فرهنگ دانشگاهی در زمينة عدم انتقال صحیح شناخت دینی و نارسايي در انتقال محتواهای انسانی در حوزة فکر و جهانبینی، و سرانجام اشکال در زمينة برنامهریزی هوشمندانه براي بهکارگیری هوش و استعداد دانشجویان و نیز مطالبهگری دانشجویان از مسئولان برای ساماندهی امور نخبگان و فراهم ساختن زیرساختهای لازم برای ارتباط بین صنعت و دانشگاه بازنمیگردد؟
باید در فرهنگ دانشگاه به این نکته توجه خاص شود که دانش در مغز نیروی انسانی خلق میشود. بنابراین نظام جذب نیروی انسانی در دانشگاهها برای رشد و توسعة دانشآفرینی و تفکر خلاق، بايد به کشف استعداد و تربیت نیروی انسانی نوآور، متعهد، نخبه، بااستعداد، باانگیزه، متخصص، آرمانگرا، سختکوش، تلاشگر، مشارکتجو و علاقهمند به وطن اقدام کند. این اقدامات نهتنها در علوم انسانی ـ که پایة ساخت فکر جامعه است ـ بلکه در علوم مهندسی و زیستی نيز ضروري است و چنانچه دانشجو از نظر جهانبینی با فرهنگ صحیح اسلامی آشنا شود و از سوی دیگر، زمینة بهرهوری صحیح از دانش بومی در ایران فراهم گردد، میتوان شاهد جنبش علمي و زمینهسازي براي تأسيس دانشگاه اسلامی بود.
مقام معظم رهبری با توجه به رسالتی که در فرهنگ دانشگاهها باید به آن توجه شود، میفرمایند:
تا كى بايد ملتهاى مسلمان، از آن چيزى كه در تحرك و شخصيت يك نظام، در وصول به حقوق يك ملت، در تأثير براى سازندگى دنيا، ماية اصلى است، تهىدست بمانند؟ بدون علم كه در دنيا هم نمىشود اثر گذاشت. شما بهترين آدمهاى دنيا باشيد، ما بهترين و شريفترين و عزيزترين ملتها باشيم، وقتى نتوانيم روى بشريت اثر بگذاريم، وقتى نتوانيم اين گرداب مهلك را مهار بكنيم، چه فايدهيى دارد؟ رسالت يك انسان كه يك رسالت فردى و خانوادگى و يك رسالت ملى بهمعناى محدود نيست؛ بلكه يك رسالت انسانى است. انسان، اصلاً در محدودة انسانيت زندگى مىكند. مگر مىشود اين همه كارهاى بزرگ را بدون علم انجام داد؟ اين علمِ ما كجاست؟ (بيانات مقام معظم رهبري، 1369).
ضرورت تعالیبخشی به فرهنگ دانشگاه
تعالیبخشی به فرهنگ دانشگاهی و اهمیت کمی و کیفی آن، از ضرورتهایی است که باید دستكم در دو حوزة اقناعبخشی علمی و دیگری بازآفرینی هویت ملی و دینی مورد توجه قرار گیرد. در زمینة ارتقای علمی بعد از انقلاب، خوشبختانه دستاوردهای خوبی در بسیاری از رشتهها داشتهایم؛ اما این نهتنها کافی نیست؛ بلکه دیده میشود در برخی از رشتهها بیتوجهی به غنابخشی اطلاعات و فهم عمیق در مباحث علمی، رفتهرفته عادی شده و بهروزرسانی اطلاعات کمتر مورد توجه است. در بسیاری از موارد دیده میشود که استاد و دانشجو با بیمیلی و فقط برای گذران ترم، چه برای انجام موظفی و چه برای دریافت مدرک، در کلاس شرکت میکنند. در تحقیقی که در سال 1389 در 27 دانشکدة شهر تهران از 355 نمونه بهصورت تصادفی صورت گرفت، توجه به رشد علمی، متوسط ارزیابی شد. یافتههای این پژوهش میرساند، رعایت این مؤلفه باعث پیشرفت افزایش اعتمادبهنفس و انگیزة دانشجویان و تلاش بیشتر در زمینة یادگیری میشود (آراسته و مطلبیفرد، 1389). در این صورت، آیا میتوان بدون توجه به فعالیتهای علمی و پژوهشی، به نتيجة کلاسها بهعنوان پشتوانة علمی کشور نگریست؟ بیتوجهی به تحقیقات درسی و فعالیتهای پژوهشی، چه از جانب اساتید و چه از جانب دانشجو، و خرید و فروش آن، از دیگر موارد ضعف علمی است که بهسرعت در فرهنگ دانشگاه رشد یافته است.
از دیگر ضرورتها برای تعالی دانشگاه، آیندهنگری و برنامهریزی است. مسئولان و اساتید دانشگاه نهتنها باید بدانند برای ده سال و پنجاه سال آینده چه نیازهایی در حوزههای تخصصی وجود دارد، بلکه باید بکوشند تا دانشجو را بهسوی برنامهها و نیازهای کشور هدایت کنند.
اما در زمینة بازآفرینی هویت ملی و دینی، آنچه ضروری بهنظر میرسد، احیای تفکر قرآنی و بازگشت به سیرة اهلبیت، بهويژه در زمینههای اخلاقی و اجتماعی است. احیای قرآن و سنت و سیرة اهلبیت، یعنی شناساندن واقعی رفتار و طرز معاشرت، تصمیمگیری و زندگی پیامبر اسلام و امامان معصوم است؛ چرا در کشور اسلامی و شیعی ایران، جوانان کمترین شناخت را دربارة خطمشی و نظریههای آن بزرگواران دارند؟ چرا در هر رشتهای سعی نمیشود الزامات قرآنی یا خطمشیهای ائمه در زمینة مشکلات و مسائل مربوط به آن رشته، دستكم در قالب چهار واحد درسی تخصصی گنجانده شود؟
چنانکه قبلاً اشاره شد، توجه به علوم انسانی و حتی تجربی و زیستی با رویکرد دینی، از ضروریاتی است که مغفول مانده است و رشتههای روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، زیستشناسی و...، نیاز به تجدیدنظر و ارائه نظرات و تفکرات نو بر اساس متون اسلامی دارند و لازم است رویکرد پوزيتيویستی حاکم بر این علوم برطرف شود؛ بهطوریکه دانشجو در مطالعات تجربی، نظم نظام حاکم را مؤیدی بر ارتباط خالق هستی با یکایک ذرات عالَم بداند.
ازاینرو بررسی و تعمیق در متون اسلامی و پاسخگویی به نیازهای علمی که بر اساس فطریات و مبانی دینی باشد، اهمیت مییابد. البته این بررسی و تعمیق، بهمنزلة تأسیس علوم دینی از نقطة صفر معرفتی بهبهانة نقص علوم موجود نیست؛ چراکه علوم جدید با همة کاستیهایش تلاشهای فراواني داشته که هم به کشفیاتی دست یافته و هم ناصواب بودن بعضی از مسیرها را نشان داده است و خطاست اگر بخواهیم تمامی تجارب بشر را نادیده بگيريم و همه را از نو تکرار کنیم؛ بلکه ـ چنانکه پیشتر اشاره کردیم ـ باید این علوم بر اساس مبانی اسلامی تکمیل و اصلاح شوند.
در واقع، آنچه به اسم علوم جدید در دورة مدرنیته پدید آمد، نواقص جدی و مهمی داري که نهتنها با اندیشة دینی و معارف وحیانی، بلکه با فرهنگ و نحوة زندگی جامعة ایرانی کموبیش ناسازگاریهایی دارد و ما چارهای نداریم جز اینکه با توجه به معارف دینی و نیازهای بومی خویش و تأملی عمیقتر در علوم کنونی، این خلأها را پر کنیم و از ناسازگاریهای آن بکاهیم. البته این تحولآفرینی نباید به این معنا قلمداد شود که چند گزاره از آن علوم را اخذ، چند گزاره را حذف و چند آیه و روایت را به آنها ضمیمه کنیم. چنین دیدگاهی، به احتمال زیاد دیدگاهي التقاطی خواهد بود. بلکه منظور برقراری نوعي تعامل و دادوستد بین آموزههای دینی و دستاوردهای علوم جدید است و اگر میخواهیم علوم جدیدی تأسیس کنیم، باید با آن علوم آشنا باشیم؛ اما نه بهمعنای پذیرفتن اصول و مبانی آن و ملتزم شدن به مبناهای معرفتی و دفاع بیچونوچرا از تمام التزاماتش (سوزنچی، 1388، ص 10)؛ بلکه میتوان آن را تکمیل کرد یا حتی بر اساس نیازهای بومی گونههايي جدید ابداع کرد؛ مانند آنچه در آغاز ورود اسلام به ایران و شام روی داد. اسلام علوم و تمدن این مناطق را نهتنها رد نکرد، بلکه با افزودن، تکمیل و اصلاح، آنها را وارد تمدن اسلامی كرد (ر.ک: بلاذری، 1367، ص 344 و 424؛ شلبی، 2004، ص 67-69).
آموزههای مورد نیاز
بهنظر میرسد دانشگاه در زمینة اصالت فرهنگ اسلامی باید بکوشد نگرشهای اسلامی در باب کل جهان و جهانبینی صحیح را ناظر به رشتة تحصیلی و نیازهای دانشجویان به آنان آموزش دهد. هر علمی بر یک دسته مبادی و مبانی فلسفی مبتنی است؛ چه دانشمندِ آن علم متوجه آن مبادی و مبانی باشد و چه نباشد؛ و در بيشتر موارد، این مبانی بهنحو ناخودآگاه همراه علوم منتقل میشوند. اگر این مسئله جدي گرفته شود، آنگاه لازم است مبانی فلسفی توحیدی برای هر علمی تا حد امکان تدوین شود؛ که آنها را میتوان به دو دسته مبادی تصوری و تصدیقی تقسیم کرد و در هر علمی به فراخور خود، مبادی متعددی را مطرح نمود.
نظریهپردازان عرصة تعلیم و تربیت معتقدند انسان موجودی است که تعلیم وی باید مقدمه و زمینهساز تربیت باشد؛ بهطوریکه استعدادهای فروتر را باید با در نظر داشتن استعدادهای برتر پرورش داد؛ همانند پرورش هوش و قوة خیال با نيروي فهم (نقیبزاده، 1378، ص 136). بنابراین، اگر یکی از معیارهای اصلی دانشگاه اسلامی را اجرای برنامههای فرهنگی متناسب با فرهنگ دینی و ارزشی جامعه، از جمله فراهم کردن زمینة انتخاب طرح و اجرای برنامههای فرهنگی ـ مذهبی هدفمند و ازپیشتعیینشده و پرهيز از برنامههای متناقض با اعتقادات و باورهای دینی فراگیران بدانیم (فضلالهی و حیدرزاده، 1394، ص 127)، خودبهخود زمینههای شکوفا شدن علوم انسانی ـ اسلامی و بروز خلاقیتها و نوآوریها در این زمینه فراهم خواهیم شد؛ چراکه محیط میتواند زمینهساز خلاقیت و شکوفایی فکر شود و زمینة ترویج و تعمیق آنچه با آن روبرو بوده است را فراهم کند.
در کنار عوامل پیشگفته، کمتر کوشش میشود تا خلأهای معرفتی جوانانی که تشنة حقیقتاند، برطرف شود. بیاعتنايي به این نیازها و اتلاف وقت، عدم دغدغه برای هدایت و دستگیری از اذهان تشنه و مشتاق، و بیتوجهی به درسهای معارف و عمومی خواندن آنها، انگيزة دانشجویان را براي مطالعة این دروس در حد کسب نمره و ارتقای معدل تنزل میدهد و از نشاط و اثربخشی آنان ميكاهد و سطح تبادل اطلاعات را پايين ميآورد. همة اينها از عواملیاند که به شدت بر فرهنگ دانشگاهی اثر گذاشتهاند. از سوي دیگر، بيتوجهي به تنوع نیازها و خواستههای معنوی و لحاظ نکردن مراتب و درجات انسانی، از موانع گسترش فرهنگ دینی است. حضرت علی در این زمینه میفرمایند: «لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَكُوا» (مجلسی، 1403ق، ج 74، ص 384)؛ خیر مردم در تفاوت آنها [در استعدادها] است و اگر همه [در استعداد] مساوی باشند، هلاک شوند. اگر در مقام ارائة دین، این واقعیت و ضرورت نفی شود یا بهدرستی لحاظ نگردد، به انزوای دین و بیرنگی دینداری منجر میشود.
همانگونهکه دوری از مباحث دین به فرهنگ جامعه خدشه وارد میکند، بدفهمی دین هم مشکلآفرین است. اگر عالمان دین و برنامهریزان آموزشی مقتضیات زمان را درک نکنند و ضروریات زمانه را درنیابند و نتوانند زبان و بیان و شیوة ارائة دین را در هر دوره بهروز کنند، دین صورت و قالب نامتناسبی با زمانه و نیازهای پیشآمده پیدا میکند و نمیتواند پاسخگوی ضروریات زمانه باشد (دلشاد تهرانی، 1379، ص 138).
تعصب و سوءبرداشت، و افراط و تفریط در نحوة ارائة آموزههای دین، از دیگر مصائب است؛ بهطوریکه گاهی چنان تکبُعدی به قالبهاي ديني توجه میشود که محتوا و روح و جان از یاد میرود. اين در حالي است كه قالبها و احکام برای حفظ ارزشهای انسانی، اخلاق، و ارتباطات اجتماعی تشریع شدهاند که ارائة نادرست آن، موجب فاصله گرفتن از روح دین و شریعت میشود.
حقیقت این است که روحیة تسامح و تساهل اسلامی هیچ مخالفتی با فرهنگ و تمدن و مظاهر آن ندارد و در واقع با تشویق انسان به ترک گناه و درک حقایق هستی، او را به استفادة بهینه از علم و تمدن فرامیخواند. ازاینرو عزمی راسخ لازم است تا پیوند بین علم و دین را بر فرهنگ دانشگاه غلبه دهد و مانع گسست این دو از یکدیگر شود.
مقام معظم رهبری با نگرشی کلینگر، دغدغة علمی و دینی حاکم بر دانشگاه را بهعنوان يك ضرورت، اینگونه مطرح میکنند و راهکار اشاعة آن را نیز تبیین می فرمایند:
محيط دانشگاه بايد محيط دينى باشد. بايد اين را تأمين كنيم و اين نمىشود، مگر اينكه شما كه رؤسا و مسئولان دستگاههاى دانشگاهى كشور هستيد...، صددرصد با تعصب دينى و انقلابى و پايبندى شديد و اصرار بر اينكه بايد دين حاكميت پيدا كند و چترى بر زندگى محيط دانشگاه بزند، اين هدف را تعقيب كنيد. از كلمة تعصب نترسيد. تعصب جاهلى بد است. عصبيتى كه از روى جهالت نباشد، خيلى هم خوب است. عصبيت، معنايش جهالت نيست (بيانات مقام معظم رهبري، 1369).
ناگفته نماند که واقعیت بخشیدن به چشماندازهای کلان نظام آموزشی و اصلاح و بهبود بسیاری از مسائلی که آموزش عالی با آن درگیر است، نهتنها نیازمند محتوا و برنامهریزی مناسب است، بلکه روحیة مسئولیتپذیری و عرق اسلامی و ملی و استفادة صحیح از روشهای ارائه، بسیار ضروری است. در این میان، مدرسان دانشگاه نقش اصلی را بر عهده دارند که میتوانند فرهنگ حاکم بر دانشگاه را به محیطی پویا، امیدوار و اثرگذار تبدیل کنند. اهمیت تزکیه و خودسازی و مسئولیتپذیری توسط اساتید در کنار افزایش بنیة علمی، یکی از مهمترین مقولههایی است که میتواند بهشدت بر فرهنگ دانشگاهی اثر بگذارد. تقوا و تزکیه با دستور و نامه بهدست نمیآید؛ اما محیط دینی زمینة تزکیه را فراهم میسازد و فهم صحیح اعتقادات معرفت را افزایش میدهد و خودبهخود زمینهساز عبودیت است. همة اينها در کنار هم میتوانند زمینة ارتقای فرهنگ دانشگاهی را فراهم سازند؛ تعالیبخش شوند؛ نیازهای جامعه را پاسخ گویند و آیندة روشنی را برای آن رقم زنند.
نتیجهگیری
با پیروزی انقلاب اسلامی و حاکمیت نظام دینی، چنانکه شایسته است، نظام معنایی دینی بر فرهنگ دانشگاهی مسلط نشد و حتی پس از دوران جنگ، رفتهرفته از آن دور شد. ترجمة گسترده و افسارگسیخته و بدون بررسی سیر و مبانی فکری غرب، در کنار چشماندازی که از رفاه در غرب متصور است، زمینههای ترویج تفکر پوزیتيویستی و مدرنیته بر فرهنگ دانشگاه و گاه اصل قرار دادن آن را فراهم آورد و نیز زمینهساز فاصله گرفتن دانشگاه از نیازهای جامعه شد.
با اینکه در متون دینی پاسخ بسیاری از نیازهای فکری، اجتماعی و اقتصادی نهفته بود، کمتر به آن توجه شد؛ بهطوریکه مبانی علوم انسانی تحت تأثير مبانی فرهنگ غرب رشد یافت و دانشجویان ما را نهتنها بر اساس فرهنگ اسلامی و ایدئولوژی برگرفته از قرآن و سنت رشد نداد، بلکه دنبالهرو نظریات غرب ساخت. از سوي ديگر، قوانین نادرست بر علمزدگی و تسلط فرهنگ غیربومی دامن زده؛ بهطوریکه همین قوانین، گاه سالها دانشجو را به مشغولیتهای غیرضرور واداشته است.
برای اصلاح فرهنگ دانشگاهی، بازگشت به متون اسلامی و برقراری ارتباط بین علم و دین در رشتههای مختلف انسانی و تجربی بر اساس نظام فلسفی اسلام ضرورت دارد. البته در زمینة اسلامی کردن علوم باید از شعارزدگی و افراط و تفریط پرهیز کرد و به کشف اصول و مبانی اسلامی پرداخت. آنچه در این سیر باید به آن بها داد، استقبال از هرگونه مواجهه با آراء و نظرات دیگران (شرقی و غربی) از مسير درست و علمی است. آنچه در این مواجهه مهم است، مقابله با تفکر مادیگرایانه است. افزونبراین لازم است محیط دانشگاه نیز دینی شود و به سیره و سنت نبوی و ائمة معصوم و بهطور ويژه به قرآن در زمينة تدوین متون تخصصی توجه شود؛ بهطوریکه دانشجو در حین علمآموزی، لذت خداشناسی و خدامحوری زیستن را نیز درک کند. برنامهریزان در کنار اسلامی کردن محتوا و متون باید با اصول آیندهنگری آشنا باشند و با دیدهبانی صحیح، نیازهای آیندة کشور و منطقه را شناسایی كرده، بر اساس آن تدابیر لازم را اتخاذ كنند.
در فرایند تربیت، نحوة تعامل با محتوا و اهداف نیز جایگاه ویژهای دارد. واقعیت بخشیدن و تعالیبخشی به بسیاری از مسائلی که فرهنگ دانشگاهی با آن درگیر است، از قبیل ارتباط بین علم و دین، کاربردیسازی علوم انسانی بر اساس تعالیم دینی، ایجاد روحیة خودباوری، خلاقیت، حل مسئله، پرورش توانایی استفاده از فناوري و ارتباط دانش با نیازهای جامعه، نهتنها به برنامة درسی مناسب، بلکه به تصحیح و ارتقای باور مدرسان دانشگاهها نيازمند است. ازاینرو توجه به موضوع تربیت مدرس دانشگاه، اهمیت ویژهای دارد و تهیة برنامة خاصی در این زمینه ضروری است.
- آراسته، حمیدرضا و علیرضا مطلبیفرد، 1389، «بررسی وضعیت اخلاق آموزشی اعضای هیئت علمی دانشگاههای دولتی شهر تهران»، راهبرد فرهنگ، ش 8 و 9، ص 203-226.
- آصف محسنی، محمد، 1392، «بررسی و نقد پستمدرنیسم به تعلیم و تربیت ارزشها»، اسلام و پژوهشهای تربیتی، ش 9، ص 25-41.
- اصغری، فیروزه و همكاران، 1397، «ضرورتهای مفهومی و الزامات روشی در مطالعات فرهنگ دانشگاهی»، مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی، ش ۱۱، ص 130-164.
- اکبر، ص. احمد، 1380، پست مدرنیسم و اسلام، ترجمة فرهاد فرهمند، تهران، نشر ثالث.
- افضلی شهری، محمد، 1388، «طرحی نو در محتوای کتابهای درس زبان»، پژوهشهای فلسفی کلامی، ش3، ص 131-151.
- امیری، علینقی و همكاران، 1389، «پیچیدگی فرهنگ و گونهشناسی مطالعات آن در آموزش عالی»، راهبرد فرهنگ، ش 10 و 11، ص 7-39.
- بلاذری، احمدبنیحیی، 1367، فتوحالبلدان، ترجمة محمد توکل، بیجا، نشر نقره.
- پژوهشکده سیاستگذاری علم فناوری و صنعت، 1397، جابجایی بینالمللی دانشجویان و تحصیل کردگان در سطح ایران و جهان، تهران، دانشگاه صنعتی شریف.
- تونی، دیوس، 1378، اومانیسم، ترجمة عباس مخبر، تهران، مرکز.
- حتّی، فلیپ، 1394، شرق نزدیک در تاریخ، ترجمة قمر آریان، تهران، علمی و فرهنگی.
- دهخدا، علیاکبر، 1336، لغتنامه، تهران، چاپخانه مجلس.
- دلشاد تهرانی، مصطفی، 1379، رهزنان دین، تهران، دریا.
- ذوالفقارزاده، محمدمهدی و همكاران، ۱۳۹۰، «کشف فرهنگ دانشگاه؛ واکاوی نظری و گونهشناختی مطالعات فرهنگ دانشگاهی»، اندیشه مدیریت راهبردی، سال پنجم، ش 1، ص 45-97.
- روحالامینی، محمد، 1365، زمینه فرهنگشناسی، بیجا، عطار.
- سایر، آندرو، 1385، روش در علوم اجتماعی، رویکرد رئالیستی، ترجمة عماد افروغ، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی.
- سجادی، سیدابراهیم، 1386، «قرآن، حکومت و توسعه فرهنگی»، پژوهشهای قرآنی، ش 54 و 55، ص 86-126.
- سوزنچی، حسین، 1388، «تأملی در باب بایستههای تحول در علوم انسانی»، راهبرد فرهنگ، ش 5، ص 7-28.
- شلبی، ابوزید، 2004، تاریخ الحضاره الاسلامیه و الفکر الاسلامی، قاهره، مکتبه وهبه.
- شعبانی، حسن، 1384، مهارتهای آموزشی، تهران، سمت.
- عالینسب، زهره و همكاران، 1394، «دانشآفرینی در دانشگاهها، بررسی نقاط قوت و ضعف»، معرفت فرهنگی اجتماعی، سال چهارم، ش 24، ص 87-108.
- عسکریمقدم، رضا، ۱۳۹۷، «طرحی برای سنجش فرهنگ علمی و دانشگاهی»، مطالعات اجتماعی ایران، دورة دوازدهم، ش 2، ص 52-83.
- غنیمه، عبدالرحیم، 1372، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمة نورالله کسائی، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
- فرمهینی فراهانی، محسن، 1389، پستمدرنیسم و تعلیم و تربیت، چ دوم، تهران، آژیر.
- فضلاللهی، سیفالله و مریم حیدرزاده، 1394، «دانشگاه اسلامی؛ دانشگاهی یادگیرنده»، اسلام و پژوهشهای مدیریتی، ش 10، ص 111-134.
- کاسیرر، ارنست، 1370، فلسفه روشنگری، ترجمة یدالله موقن، تهران، نیلوفر.
- کارکن بیرق، حبیب، 1392، «نگرشی تربیتی به جایگاه حکمت و دانش در دنیای معاصر»، اسلام و پژوهشهای تربیتی، سال پنجم، ش 1، ص 69-88.
- مجموعه چکیده مقالات همایش ملی فرهنگ دانشگاهی و نهادینه شدن گفتمان علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، 1397، دانشگاه تهران.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- محبوبی اردکانی، حسین، 1370، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
- ملکیان، مصطفی، 1377، تاریخ فلسفه غرب، قم، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه.
- موحدابطحی، سیدمحمدتقی، 1388، «تحلیلی جامعهشناختی از علت تداوم رویکرد پوزیتویستی به علوم انسانی»، اسلام و علوم اجتماعی، سال اول، ش 2، ص 192-222.
- نصر، سیدحسین، 1388، انسان و طبیعت (بحران معنوی انسان متجدد)، ترجمة عبدالرحیم گواهی، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- نقیبزاده، میرعبدالحسین، 1378، نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، چ بیست و سوم، تهران، طهوری.
- خامنهای، سیدعلی، 1369، دیدار با وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ: http://farsi.khamenei.ir.
- خامنهای، سیدعلی، 1383، بیانات در نماز جمعه تهران: http://farsi.khamenei.ir.
- خبر گزاری دانشجویان ایران، ایسنا،23/2/98: www.isna.ir/news.