صورتبندی هویت در گفتمان توحید محور قرآنی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
هویت، اصلیترین منبع شناخت ادراکات، عواطف و احساسات است که ساماندهندة رفتارهای جمعی و فردی جامعه و معینکنندة حیات هر جامعه است؛ بهطوریکه افراد برای داشتن زندگی اجتماعی، نیازمند هویت مشخص تحت یک گفتمان خاص میباشند. امروزه این مسئله از موضوعات محوری در پژوهشهای دانش انسانی است که ناظر به پدیدآمدن فرایند معناسازی در زندگی انسان بر اساس سلسلهای از ویژگیهای فرهنگی است. به عبارت ديگر، هويت پاسخی است به کیستی انسان و عنصر مهم تمایز او با اشیای دیگر، كه در ابعاد به همپیوستة جسمانی، نفسانی و اجتماعی با ویژگیهای زیادی رقم میخورد. همانطورکه فعالیتهای جسمانی انسان مجرای ارتباط با جهان طبیعی اوست، نقش و عضویت اجتماعی انسان با سلسلهای از عقاید و ارزشها که در طی فرایند جامعهپذیری در او تثبیت میشود، مجرای ارتباط او با جهان فرهنگی و اجتماعیاش بوده که پدیدآورندة نوع خاصی از هویت درون افراد جامعه و زمینهساز پیدایش و رشد آن است.
منبع تغذیة این عقاید و ارزشها و شیوة زندگی و جامعهپذیری انسان، حاکی از نوع گفتمانی است که موقعیت او را در زمينة مشارکت در جهان اجتماعی و تعیین هویت اجتماعیاش مشخص میکند. در واقع، هر گفتمان دربردارندة فضای گسترده و یکدستی از عناصری چون بینشها، گرایشها، ارزشها و هنجارهاست که در یک نظم شبکهای و منسجم دارای اهداف، برنامهها و سازوکارهای مشخصی برای زندگی میباشند. این گفتمان در منطق قرآن، سلسلة این عناصر را بهعنوان یک کل بههمپیوسته و جامع به سمتوسوی شیوهای توحیدی سوق ميدهد و در سپهر معنایی واحد در کلیتی از نظامها، شئون و زوایای مختلف مقولهبندی ميکند و به هویتهای درون خود معنای واحدی میبخشد. چنانچه شیوة زندگی انسان با عقاید و ارزشهای سازندة جهان اجتماعیاش ناسازگار باشد یا شخص را دربارة آنها دچار تردید كند، بهطوریکه نتواند کنشهای خود را بر اساس فرهنگ خود سامان دهد، موجب تزلزل فرهنگی او میشود. در این صورت، شخص ثبات و استقرار خود را در زندگی و توان حفظ و دفاع از عقاید و ارزشهای اجتماعی خود از دست ميدهد و گرفتار بحران هویت میشود. بدیهی است با پدید آمدن چنین بحرانی، راه برای دگرگونی هویت به هویتی دیگر هموار خواهد شد و جهان اجتماعی و فرهنگی دیگری را خواهد ساخت. اینکه در منطق آیات و در تقریر گفتمان وحیانی، درونمایة هویت، منشأ اصلی و نیز مرجع تشخیص آن چیست و در طی چه بافتاری تعریف و تحلیل میشود، از دغدغههایی است که در این مقاله دنبال میشود.
آنچه جوامع انسانی را بهعنوان یک جامعة مستقل به رسمیت میشناسد، استعداد و فعلیت حرکت بهسمت پویایی و تغییرات است که از طریق تفاوتها و شباهتها میسر میشود و بدون آن، امکان برقراری ارتباط معنادار و مستمر از میان افراد و جوامع سلب میگردد. ادامة حیات انسان و معنادار شدن کنشهای او تنها زمانی ممکن است که راهی برای درک و آگاهی از کیستی خود و دیگران وجود داشته باشد؛ چراکه بحث هویت، الزاماً ناشی از مسئلة شناخت خود یا خویشتن فردی یا اجتماعی است. «خود»، یک ظرفیت انسانی است که افراد را قادر میسازد از طریق روابط مختلف دربارة سرشت خود و جهان فرهنگی و اجتماعی خود به تأمل و بازاندیشی بپردازد. در واقع، انسان با تعیین هویت، ابتدا مشخص میکند کیست؛ آنگاه در مرحلة بعد خواهناخواه معلوم خواهد شد چه کسی نیست. ازاینرو، هویت همواره امری آگاهانه و مبتنی بر معناست که بر اساس تمایز و تشابه، هستی مییابد و معطوف به آگاهی و گزینشهای داوطلبانه انسانی است (برتون، 1380، ص 24).
امروزه برخی تصورات بر این فرض استوار است که با تداوم تحولات دنیای جدید، برخی هویتها در ساختارهای جدید رنگ ميبازد و به محاق میروند و بحرانها و تناقض در هویتها مسئلة اصلی انسان معاصر خواهد بود. این اظهارات بر این باورند که دین کارآمدی لازم برای هویتسازی را ندارد؛ اما برخلاف این تصورات، شواهدی نشان ميدهند كه دین بهعنوان منبع اولیة هویت و معنابخشی، در سطح جهان در حال گسترش است و قرآن نيز ضمن ارائة راهکارهای برونرفت از بحرانهای هویتی، بنیانها، زمینهها و عوامل هویتساز را مدنظر دارد.
گذشته از این، قرآن بهدليل قابلیتها و خلق ذخیرههای عمیق در زمينة هویتبخشی در ساحتهای مختلف، دارای ظرفیتهای گستردهای است و هدایتگری و تبیان بودن آن توانسته است همة ابعاد زندگی بشری را در نظر بگيرد و احکام و دستوراتی برای مجموع بهطور مرتبط صادر کند. به تعبیر برخی مفسران، در قرآن احکام و معارف مربوط به فرد و اجتماع را ملازم یکدیگر و شخصیت و هویت اجتماعی و فردی را در طول هم قرار داده است؛ زیرا استعداد و نیروی معنوی و روح اجتماعی انسان، در ارزشهای معنوی و شخصیت ذاتی او نهفتهاند. همان حقیقت ذاتی و فردی انسان ویژگیهای اجتماعی او را حمل میکنند؛ لذا تکامل انسان و شکل هویتی او منوط به تکامل در هر دو جنبة فردی و اجتماعی است. قرآن میخواهد انسانی تربیت کند که هر دو سطح هویت او مورد دغدغه باشد و خود را در برابر خود و اجتماع مسئول ببیند؛ یعنی هویت فردی و اجتماعی انسان در هم تنیدهاند (فضلالله، 1419ق، ج 5، ص 84-86). قرآن معنا و هویت عام و فرهنگی جوامع را با تأکید بر حقیقتی واحد و صبغهای الهی و توحیدی ترسیم میکند: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (بقره: 138). وانگهی با طرح و ایجاد امت واحد، مبنای هویت را در جوامع، از رنگ و نژاد و قبیله به پیروی از اسلام و انقیاد در قول و عمل و عبادت خدای واحد تغییر ميدهد (مغنیه، 1424ق، ج 5، ص 298؛ مراغی، بيتا، ج 17، ص 69) که اساس هویت اجتماعی مسلمانان است و این هویتبخشی، با وحدت و انسجام هرچه بیشتر افراد جامعه در لوای شعار و شعور واحد و نظام معنایی برتر توحیدی سامان مییابد. در واقع، روح توحید انسانها را به آفاق خداوندی متصل میکند و آنان را همبسته میسازد (فضلالله، 1419ق، ج 20، ص 115؛ مکارمشيرازي و همكاران، 1374، ج 24، ص 27، 258 و 391).
این بحث، در آثار اندیشمندان رشتههای مختلف انعکاس زیادی یافته و در مطالعات بومی نیز آثاری دراینباره پدید آمده است؛ اما بهصورت نظری و در طیفی از مباحث اجتماعی، ضمن توجه به آیات قرآن، بهطور جدی به مباحث قرآنی وارد نشده است.
1. محورهای اساسی هویت
سه معنای مختلف را میتوان در مفهومپردازی شالودة هویت مدنظر داشت:
نخست اینکه هویت یک فرایند مستمر و همیشگی است؛ چراکه تفاوت و تشابه، منوط به معنایابی فرد است که در رابطة با اشیا بهدست میآید و حاصل توافق و عدم توافق و شدن و بودنِ اشیاست. این فرایند بر اساس مجموعهای از ویژگیهای فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده میشود، رقم میخورد. مانوئل کاستلز هویت را منبع اساسی و سامانبخش معنا برای کنشگران میداند که به دست آنها از رهگذر فرایند فردیت بخشیدن ساخته میشود و دنیای درونی یا شخصی را با فضای جمعی اَشکال فرهنگی و روابط اجتماعی ترکیب میکند (کاستلز، 1382، ج 1، ص 22-23). مسلماً بدون وجود چنین فرایندی، بعید است افراد جامعه در قبال رخدادهای دائم زندگی خود کمتر حساسیتی داشته باشند. زمانی این حساسیت وجود دارد که هر کس تصوری از خود در تشابه یا تمایز با دیگران داشته و حسب آن، بهدنبال تحقق انتظاراتی در جریات حیات خود باشد. استمرار این فرایند، ناظر به این است که هویت صرفاً دربردارندة برنامههای فعلی افراد یا جامعه نیست؛ بلکه هم ناظر به برنامههای آینده و حال، و هم ناظر به گذشته و تاریخچة افراد و جامعه است.
دوم اینکه در معنا و فرایند هویتیابی، همواره وجود دیگری مفروض است. تمایز و تشابه هنگامي متصور است که فرد یا شیء، یا افراد و اشیاي دیگر مدنظر گرفته شود و مرزبندیهای حدوداً مشخصی میان آنها وجود داشته باشد؛ بهطوریکه بدون وجود دیگری، امکان معنایابی هرگز فراهم نخواهد بود؛ ازاينرو میتوان گفت: چون «هویت» منبع تولید معنا و تجربه برای افراد است که با تکیه بر تشابه و تمایز در جهان اجتماعی انسانها حاصل میشود، پس اغلب بهصورت اجتماعی و در رابطه با اجتماع ظهور مییابد و ازآنجاکه شاکلهسازِ آن مجموعهای از ویژگیهای فرهنگی است، نمیتواند فارغ و مستقل از اجتماع صورتبندی شود؛ حتی «هویت فردی» ـ از آن روي که معنای «خود» در انسان، در حیطة اجتماعی ساخته میشود ـ جدا از سپهر اجتماعی قابل تصور نیست.
سوم اینکه فرد یا افراد طی فرایندی بازاندیشانه، کنشگرانی فعال و نه منفعل در هویتیابی میباشند؛ یعنی هویت و تعاملات اجتماعی و در دیالکتیک درونی ـ برونی بهطور مداوم در حال بازتولید، نو شدن و بازاندیشی است. به تعبیر گیدنز، هویت شخصی چیزی نیست که در نتیجة تداوم کنشهای اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد؛ بلکه فرد باید آن را بهطور مداوم و روزمره ایجاد کند و در فعالیتهای بازتابی خویش مورد پشتیبانی قرار دهد (گیدنز، 1388، ص 81). افزونبراین، آگاهی فرد به مجموعة خصوصیات اساسی خود ـ که آن را پیوسته در زندگی روزمره ایجاد ميکند و وسیلة شناسایی اوست و بدان وسیله از دیگران متمایز میشود یا ممکن است با آنان مشابه شود ـ معنای هویت را شکل میدهد و اتفاقاً هویت اجتماعی نیز حاصل جمعی از هویتهای فردی است که بیشتر بدان قابل بازشناسی است (هريوت، 2007، ص 26-27).
2. بنیان و منشأ هویت
در تحلیل هویت و منشأ و بنیانهای سازندة آن، سه رویکرد اصلی وجود دارد: عدهای هویتهای انسانی را برایندی از گفتمانها و انگارههای غالب در جامعه میدانند (علیخانی، 1386، ص 22-23) و معتقدند واقعیتهای اجتماعی زادة گفتمانها بوده و وجودی خارج از آنها ندارند و چون گفتمانها تحت شرایط و بروز زمینههای مختلف، امکان دگرگونی دارند، هویت نیز نمیتواند خاصیت انسدادطلبی داشته باشد و با دگرگونیِ علتش دگرگون نشود. عدهای دیگر هویت را برساختة شرایط اجتماعی انسانها میدانند که ذیل ساختهای اجتماعی صورتبندی میشوند. در واقع، هویت پدیدهای طبیعی و ازپیشموجود نیست، بلکه حاصل توافقات افراد در ساختهای اجتماعی است. دستة دیگر، برای هویت جوهری ثابت قائلاند و معتقدند كه این جوهر در همة انسانها بهصورت ازپیشتعیینشده وجود دارد.
این مسئله، در نگرش قرآنی، حسب اقتضای وجودی انسان و با استناد به کیفیتها، قابلیتها، شرایط و زمینههای مختلف حیات انسان دنبال شده است. حیات انسانی با دو عنصر ادراک و فعل در دو وجه عقلی و حسی و از دو قوة محرکه و مُدرکة او ناشی میشود. این دو عنصر، از هر قلمروی نشئت بگیرند، حیات انسانی را بهنسبت غلبة همان قلمرو رقم خواهند زد؛ ازاينرو حیات هر موجود به کیفيت وجودی او وابسته است (جوادیآملی، 1389، ص 157) و هویت، زادة نوع حیاتهای انسانی است.
قرآن هویت انسان را صرفاً مبتنی بر توانمندیهای ذاتیاش نميبیند؛ بلکه این حیات، از خارج از طبیعت او و از منبع وحی و زنجیرة نظام نبوت نیز ذخیرههای فراوانی را دریافت میکند. این ذخیرهها، قابلیتی زوالناپذیر و نه موقتی به تاریخ و زندگی انسان میدهد که با عقلانیت ناشی از منبع وحی، آن را کاملتر میکند. خدا به كساني كه منشأ حیاتشان را صرفاً حس ميدانند و هویت خود را در بُعد حیوانی جهان حیاتی دنبال میکنند: «الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ» (محمد: 12)، عذابی سخت را وعده ميدهد و به رسولش خطاب میکند که اهل باطل را رها کند تا در هویت کفرآلود خود زندگی کنند: «فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّي يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ» (معارج: 42). به اين دليل، انسان اگر قوة عقل راستین را مقتدای قوای وهم و خیال کند، حیات او از حیوانیت فاصله ميگيرد (سجده: 18؛ توبه: 109) و به زندگی انسانی تبدیل میشود. او که تکویناً به مقام خلیفةاللهی و شایستگی مسجود بودن فرشتگان و حمل امانت الهی و اسمای خدایی و کرامت رسیده است (صدر، 1399ق، ص 8)، قابلیت این را مییابد که به حیات طیبه ـ که نشانگر هویت راستین خود است ـ وارد شود.
منشأ هویت، حاصلجمع درونمایههای ذاتی افراد و اکتسابات آنان از جهان است. حیات آدمی بهدليل سعة وجودیاش، بهلحاظ نوع ادراکات و کنشهای ارادی، دارای ابعاد و مراتب مختلفی است و برحسب این ادراکات و کنشها، موجودیت و کیفیت وجودی خود را تعریف میکند. در این نگاه، انسان دارای دو ریشة هویتی درونی و بیرونی است: منشأ درونی برخاسته از نهان، ذات و فطرت اوست؛ و منشأ بیرونی حاصل کنشها و مواجهات او با پدیدارهای اجتماعی است. البته حسب پیوند افراد با هر یک از جنبههای معنوی یا مادی، سهم هر کدام از این دو ریشه در زمينة ارتقا یا تنزل آنان متفاوت است (رجبی، 1385، ص 136-137).
3. مرجع تشخیص هویت
سلسلهای از تشخیصهای هویتی افراد، مربوط به مشخصههای ظاهری و زیستی آنان است که شرایط خاص و منحصربهفردی را برای آنان فراهم میآورد؛ مانند ملاکهای ژنتیکی تشخیص هویت، از جمله اثر انگشت: «بَلىَ قَادِرِينَ عَلىَ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ» (قیامت: 4) که به موزون شدن آن در قیامت بهصورت نخستين خود اشاره دارد (طباطبائی، 1417ق، ج 20، ص 104). گذشته از اینگونه حیثیات ظاهری، دغدغة اصلی این بحث، تشخیص هویت واقعی انسان است که کیستی و چیستی او با عنوان «انسان» شناخته میشود و اینکه مرجع تشخیص هویت کیست و چه کسی یا کسانی باید تعیین کنند فلان فرد یا گروه دارای چه تشخّصی است و مؤلفههای هویت در آن وجود دارد یا نه؟
یک پاسخ این است که ناظران بر افراد یا گروهها با روشهای منطقی و علمی به وجود یا فقدان یک یا چند خصوصیت هویتی در فرد یا گروه آگاهی مییابند؛ به دلیل آنکه افراد یا گروهها شاید نتوانند دربارة وجود یا فقدان مجموعهای از ویژگیها در خود قضاوت کنند؛ زیرا این ویژگیها علائم و اثراتي دارند كه اين علائم و اثرات و کیفیت و کمیت آنها در نگاه و برداشت دیگران مورد ارزیابی قرار میگیرد.
پاسخ دیگر این است که انسانها موجوداتی خودآگاه هستند و به ویژگیها، اعتقادات، تمایلات و احساسات خود آگاهی دارند و بر اساس آن خود را معرفی میکنند و همان هویت آنهاست. پس هویت تعریف و آگاهیاي است که فرد یا گروه از خود ارائه میکند. بنابراين، هم شناختن خود و هم معرفی خود به دیگران حائز اهمیت است؛ اگرچه فرد یا گروه این برداشتها را در تعامل با دیگران و با نگاه کردن در آینة دیگران به دست میآورد (ابوالحسنی، 1389، ص 60).
محتوای آیات و ترسیم معیارها در قرآن، سنجة مهمی برای ارزیابی و تشخیص وجود مؤلفههای هویت است که این سنجهها در سه ضلع مختلف و مرتبط به هم قابل پیگیری است: یک ضلع آن خدا، ضلع دیگر جهان هستی و ضلع سوم آن انسان است. در آیاتی که مسائل مربوط به هویت انسان مطرح است و انسان در محور خطابات و دریافتکنندة پیامهاست، بخشی به خلقت انسان ميپردازد؛ بخش دیگر به هستیشناسی انسان و جایگاه او در هستی مربوط است؛ بخشی ظرفیتهای فطری و غریزی انسان را توصیف و تشریح میکند؛ بخشی مربوط به ضعفها و قوتهای وجودشناختی انسان است؛ مانند جزوع بودن (معارج: 19-20) و در کبد (رنج و زحمت) آفریده شدن (بلد: 4) و دارای روح الهی بودن (حجر: 29)؛ برخی دیگر به عملکردهای تاریخی و اجتماعی مثبت یا منفی انسانها توجه دارند؛ تعدادی نيز ملزومات اعتقادی و ارزشی انسان را مدنظر قرار میدهند که بر اساس آن نیازهای معرفتی انسان را برمیشمرند؛ بخشی دیگر از آیات برای امیددهی و نشاط به انسانها، به بشارتها و انذارهای هدایتگر او مربوطاند و نهایتاً تعدادی از آیات مربوط به پیامدهای اعمال در قالب سنتهای الهیاند.
4. اوصاف هویت
1-4. جامعهزاد بودن
هویت، حاصل دیالکتیک نظام ذهنی و ساختار اجتماعی، و احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عمدتاً عناصر آن قبلاً شکل گرفتهاند. کیستی انسان صرفاً چیزی نیست که فرد یا افراد تولید یا بازتولید میكنند؛ بلکه بخش مهمی از آن در بستری که او پای در آن نهاده است، پیش از او وجود داشته و بر او عارض شدهاند؛ افزونبراین، هویت از جنس معرفت و فرهنگ است که اغلب از بطن جامعه و منظومة دانایی انسانها متأثر میشود. نگرش قرآن به هویت، نه یکسویه، بلکه دارای ویژگیهای هستیشناختی و معناشناختی است؛ در نتیجه، بخش عمدهای از آن میتواند محصول تجربة انسان در جهان و ارجاعاتی از دنیای زندگی باشد و در این چارچوب معنا یابد؛ یعنی فرد در فرایندهای اجتماعی است که به یک هویت خاص منتسب میشود. انسان موجودی دارای اراده است (آلعمران: 20 و 103؛ انعام: 35 و ...) و کنشهای او هم ـ که مبتنی بر اندیشه و شناخت است ـ بدون حق انتخاب نیست و این فرایند، اصلیترین کنش متقابل انسانی است که در جامعه شکل گرفته است؛ بنابراين آنچه در هویتبخشی انسان نقش مؤثر دارد، رفتاری است که با انتخاب و اراده و منطبق با زیستجهان او انجام شده باشد.
2-4. سازوارگی و نظاممندی
مجموعهای از عناصر ذهنی و عینی که با روش و منطق صحیحی در کنار هم گرد آمدهاند و هویت افراد جامعه را تکوّن میبخشند، بهناچار باید از انسجام مستحکم درونی برخوردار باشد تا بتواند اجتماعی شدن، در وجود ایشان نهادینه شده و جزء هویت آنان گردد. صرف انباشت عناصری پراکنده، مانند دادههای پریشان و متشتّتی از دانش است که مساعدت چندانی به دانشمند نمیرساند. بخشی از این عناصر در سطح شناخت و بخش دیگر، متأثر از مناسبات اجتماعی و مؤلفههای وضعیتی است که پیوند و همبستگی میان این دو دسته موجب استقرار هویت افراد در سطوح مختلف میشود. در جهانبینی قرآنی، تمام عناصر ذهنی و عینی در کنار هم و مکمل هم در نظر گرفته میشوند. همچنین وابستگی ابعاد وجودی انسان ـ که هریک به بخشهایی از تشخص او مرتبط است ـ نشان از سازوارگی هویت دارد. از طرفی، این هویت بدون ملاحظة وابستگی دو جهان دنیوی و اخروی قابل تحلیل و شناخت نیست. هویت ایندنیایی انسان، صرفاً در شمار یکی از مراحل حیات او قلمداد میشود: «ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ» (مؤمنون: 15-16) و انسان بدون در نظر داشتن هویت آنجهانی خود، به هدف آفرینش نمیرسد: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُون» (مؤمنون: 115). بنابراین در تبیین ساختاری هویت، برهمکنشی سازوار میان ابعاد ذهنی و عینی و فردی و جمعی در فرایندی غایتگرایانه که بهموازات حیات دنیوی، سعادت اخروی نیز منظور شود، وجود دارد که در آن، هویت از نگرشهای تکسویه رها میباشد. بههمینسان، قرآن در کنار مطالعه و سیر انسان در آفاق، که بهواسطة علم حصولی صورت میپذیرد، به مطالعه و سیر در انفس، که بهواسطة علم حضوری حاصل میشود، نظر دارد: «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» (فصلت: 53) و صورتبندی هویت را حاصل میزان هر دو علم میداند.
3-4. دیرپایی و ثبات
زمان و خصوصیات عصری بر فرایند پیدایش و تداوم هویت، نقشی بسزا دارد؛ بهطوریکه ارتباط افراد با هر زمان خاص نوعی هویت را برایشان به ارمغان ميآورد که در بستر جامعه و تاریخ شکل میگیرد. درعینحال، اصولاً هویت دارای وجودی ذاتی است و برایند تهنشستهای مداومی است از خصوصیاتی که ریشه در همگنان داشته و منشأ آن در انسان نوعی قرار دارد و فرد یا جامعه طی استمرارهای زمانی بدان متصف شدهاند؛ بهطوریکه اشیا بدون ثبات و دوام نسبی، چندان قابلیتی برای شناخت ندارند.
شاید به دليل همین ویژگی است که برخی معتقدند رفتارها صورتهای هویت نفسانی ثابت و متساوی انساناند و در واقع منبع شناخت هویتها، عناصر ذاتیهای است که در افکار و مشاعر آنان وجود دارد؛ ولی چون دسترسی به آنها میسر نیست؛ در رفتارشان تبلور مییابد (فضلالله، 1419ق، ج 14، ص 216). در حقیقت، از طریق مدلولهای رفتاری میتوان به علتهای نفسانی و پایداری آنها پي برد. این دسته از مفسران معتقدند هویت متساوی انسان، بهحسب فطرت اصلیاش، جز اقتضای طاعت ندارد و ابتلای وی به معاصی، تغییرات و گوناگون شدن، به سبب اموری است که بر او عارض میشوند و فطرت اصلی او را از مسیر طبیعیاش خارج میکنند؛ لذا نفوسی که میل به معاصی دارند، مانند مزاج بیماری است که بهجای خوردن مأکولات مفید، خاک تناول کند؛ ازاینروست که بشر همواره خود را نیازمند پیامبران میبیند تا آیات خدا را بر او بخوانند و پيوسته به او هشدار دهند (آلوسی، 1415ق، ج 8، ص 141-142).
این برداشت، در مقابل نظر عدهای از جبریمسلکان است که جوهرة وجودی همة انسانها را ـ که عموم رفتارهای متفاوت انسانها بر اساس آن رقم میخورد ـ مختلف تصور کردهاند. برخی از ایشان در ذیل آیة «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلىَ شَاكلَِتِه» (اسراء: 84) معتقدند: نفس هر فرد با نفس دیگر، در زمينة احوال و رفتار بهطور جوهری مختلف است و مراد از «شاکله» در آیه این است که هر کس وفق آنچه مقتضای روح و وجودش است، رفتار میکند. این جوهره منشأ بروز رفتار نیک و بد افراد است (فخررازی، 1420ق، ج 21، ص 391). دلیل بر این مدعا از آیات قبل قابل استنباط است که دربارة عدهای افادة شفا و رحمت میکند؛ همچون زمین پاکي كه دارای گیاهان بسیار است: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» (اعراف: 58)؛ و دربارة عدهای خزی و خسارت است؛ مانند سرزمین ناپاکی که جز گیاهی اندک و بیسود در آن نمیروید: «وَ الَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً» (اعراف: 58)؛ و همچون نور خورشید است که در مواد مختلف اثرگذاریهای متفاوتی دارد (فخررازی، 1420ق، ج 21، ص 391). به بیان برخی مفسران، انسانها به سبب اختلاف در استعدادها و قابلیتهای درونیشان، تعالی یا تنزل مییابند (آلوسی، 1415ق، ج 8، ص 141).
4-4. طیفوارگی
هویت واحد، مانند بسیاری از موجودات، دارای طیفها و مراتبی است (سبزواری، بیتا، ج 5، ص 23). ذومراتب بودن موجودات از حیثیات مختلف، موجب تغییر در هویت آنها نیست؛ بلکه هویت همچون نور و دارای مراتب است و آنچه سبب اختلاف آنهاست، همان سبب اشتراک آنها نیز میباشد.
طیفوارگی در نسبی بودن هویت، حسب شرایط مختلف است. هر شخص در تعیین هویت خویش، از آزادی نسبی برخوردار است. این آزادی از آن جهت مطلق نیست که اولاً شکل اولیة هویت انسان با حقیقتی دیگر در پیوند است و ثانیاً امکان محدودی برای تغییر یا تثبیت هویت در قبال شرایط طبیعی و اجتماعی ازپیشتقدیرشده ـ که جهتدهندة هویت انسان میباشد ـ فراهم است. با این حال، قرآن تغییرات ناظر به کنشهای سیاسی، اقتصادی، قومی و غیره و تعیین هویتهای حاصل از آن را با توجه به ارادة انسان ترسیم کرده است: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (انفال: 53). هویتیابی برخی ملتها و اقوام در سایة یک فرهنگ، تمدن، گفتمان جدید یا تحت رهبری انبیا و مصلحان تاریخ، متضمن تبیینی از آزادی انتخاب هویت برای انسان است.
ازآنجاکه حوزههای زیادی از دانش انسان برایند کنشهای مادی مرتبط با پدیدههای خارجی بوده و بسیاری از نظامات معنایی او نیز ساختهشده از این دانشهای متغیری است که در هجمة پدیدههای گوناگون، بهویژه عناصر مهمی چون زمان و مکان، شکل میگیرند، هویت نیز شکلی طیفواره و نسبی مییابد و افراد از حیثهای مختلف دارای هویتهای متفاوت میشوند. وانگهی بهلحاظ آنکه با در هم آمیختن مرزهای جغرافیایی و نفوذپذیر شدن فرهنگها ـ که بر اثر آن، ساختارهای معنایی افراد دچار تغییر ميشود و در قبال شرایط و پدیدههای اجتماعی کمتر دوام میآورد ـ دستكم در برخی صورتهای هویتی، نوعی کثرتگرایی فرهنگی بهوجود میآید که هویتِ حاصل از آن را در شکلها و طیفهای مختلف تشکیل میدهد.
5-4. فرایند استکمالی هویت
هویت، اغلب بهعنوان امری معین که تنها با نگاه درونی «من» و «ما» بودنی را بیان کند، ملاحظه نمیشود؛ یعنی شکلگیری آن، امری دفعی و ازپیشساختهشده نیست؛ بلکه امری دیرهنگام و فرایندی است و چون عصارة فرهنگ بهشمار میآید، همچون خاستگاه خود، در گذر و بستری از زمان و زمینههای مختلف ساخته میشود. هویت، در رابطه با عناصر پیرامونی صورتبندی میشود و ابعاد تشکیلدهندة آن بهعنوان امری سیال، بهشکل صورتهای تقابلی یا چندوجهی ترسیم میشود.
این ویژگی ممکن است بهظاهر قدری با وصف دیرپایی و ثبات هویت چالشانگیز بهنظر برسد. برای حل این دغدغه باید گفت استکمال بُعد انسانی انسان از طریق قوة عقل است که دو بُعد دارد: یکي بُعد نظری که مبدأ انفعال است و ديگري بُعد عملی که مبدأ فعل است. عقل نظری برای آگاهی از اسرار نظام هستی، دریافتکنندة معرفت از عالم فوق است و عقل عملی به تصرف و استکمال قوای انسان و تدبیر آنها بر اساس حکم عقل نظری میپردازد (صدرالمتألهين، 1382، ج 3، ص 292). لذا نفس در زمينة حرکت اشتدادی دارای مراحل اشد و اضعف در جوهر است و عقل نظری و عملی در فرایند استکمال نفس، پيوسته مشغول میباشند.
هویتها معمولاً به حیثیتی در نسبت با آنچه در اطراف آن وجود دارد، توصیف میشوند و بهخودیخود گویا وجود ندارند و محصول روابط اجتماعیاند؛ لذا دربارة هویت، تعریف از خود هرگز جدا از تعریف دیگری نیست و با تغییر شرایط، هویت نیز بازتعریفی از خود خواهد داشت. این تقابلهای دو یا چندگانه، مانند تقابل ذکر و انثی، ایمان و کفر، نفاق و ایمان، حق و باطل و... ـ که در قرآن بهوفور یافت میشود ـ بیانگر هویتهای مختلف در جوامع انسانی است. در قرآن معمولاً از هویتهای مختلف در قبال هویتهای متقابل خود، میتوان مفهوم منضبطتر و جامعتری استکشاف کرد. مقابله، یکی از شیوههای حکیمانهای است که قرآن هویتهای متقابل را معرفی ميکند و نمایش دو حقیقت در مقابل یکدیگر در آیات مختلف، بهجز جلوههای زیباشناسانه و تأثیر روانشناختی بر مخاطبان، به دو جبهة برابر هم با هویتهای متفاوت اشاره دارد.
براي مثال، اختلاف و تقابل زبان و رنگ که در آیة «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ» (روم: 22) آمده، بیانکنندة آن است که هر رنگ و زبان، حکایتگر هویتی است که با هویتِ حاکی از رنگ و زبان دیگر مختلف است و این اختلاف، در بسیاری از جهات دیگر نیز سرایت دارد که بیانگر هویتی خاص است (ابنعاشور، بیتا، ج 21، ص 33). به تعبیر برخی مفسران، قرار دادن دو نشانة الهی رنگ و زبان در کنار آیات آفاقی آسمانها و زمین، بیانگر حقیقتی است که آن هم اعلان استقلال آیات الهی از همدیگر قلمداد میشود (آلوسی، 1415ق، ج 21، ص 43)؛ یعنی هریک با رسالتی مستقل، هویتی مستقل را نشان میدهند و در آیه، درک ارزشگذاریهای رنگ و زبان هم ـ ازآنروي که از بارزترین ارزشهای فرهنگ ظاهری هر قوم است ـ به عهدة عالمان گذاشته شده است.
مرزبندی میان خود فردی یا جمعی ما با خود فردی یا جمعی دیگری، و تشابه و تمایز این دو «خود»، ما را به نگاه روشنی از هویت میرساند. قرآن مرز میان این دو هویت را با معیارها و سنجههای مختلفی در محورهای بینشی، ارزشی و نظام رفتاری بیان میکند. این محورها هرگز بهصورت دفعی در یک جامعه پدید نیامدهاند؛ بلکه بر اثر تراکم و انباشت عناصر ساختی و شناختی بر هم و ایجاد شدن تشابه میان آنها از سویی، و تمایز یافتن آنها با عناصر متقابل از سوی دیگر بهوجود آمدهاند. ازاینرو چون هويت بهصورت فرایندی و تدريجي و مبتنی بر نوع گرايشها، دانشها و رفتارهای افراد شکل ميگيرد، فرايند تکوين هويت شدیداً به محيط اجتماعي وابسته است. البته قرآن در کنار این قسم از هویتِ فرایندی، هویتی جوهری را نیز مدنظر دارد که حسب ذات و فطرت افراد به دست میآید.
6-4. تعددناپذیری هویت
هویت، ازآنجاکه عامل شناسایی افراد با ویژگیهای خاصی است که با آنها شناخته میشوند، نمیتواند تعددپذیر و قابل اشتراک با دیگری باشد؛ زیرا تعددپذیری با خاص بودن یک یا چند ویژگی ـ که هویت فرد بدان مشخص ميشود ـ منافات دارد. حتی اگر به هویتی عناوین و صفات متعددی افزوده ميشود، موجب حصول تعدد در هویت نمیگردد؛ مثلاً وقتی انسان با وصفهای متعددی توصیف شود، ترکیب یا تعددی از انسان و آن وصفها پدید نمیآید و موجب پديدايي هویتهای متعدد و متکثر نمیشود (صدرالمتألهين، 1410ق، ج 2، ص 90). انسان مراحل زیادی را در یک نحوهای از وجود طی میکند؛ ولی این مراحل، یک «شدن» بیشتر نیست. در واقع، هویتْ امری اتصالی، تدریجی و منتشر در زمان است (همان، ص 138 و 198) که در مسیر حرکت اشتدادی و تکاملیاش، دارای بودنهای متعدد نیست و چنانچه هویتهای متعدد و همزمان بيابد، موجب تناقض و بحران هویتی میشود.
در واقع، اگرچه حدود و مراتب هویت افراد در فرایند حرکت جوهری در سیلان و گوناگونی است، بهطوریکه میتوان گفت با حرکت جوهری شیء هر لحظه هویت جدیدی مییابد، اما بهلحاظ پیوستگی، این هویتها در عین حرکت، وحدت شخصی خود را حفظ ميکنند و حسب اصالةالوجود، ذات شیء و اصل موضوع باقی است؛ چون وجودِ متحرک با وحدت اتصالی، واحد و باقی بوده و وحدت اتصالی مساوق با وحدت شخصی است (ر.ک: فناییاشکوری، 1385).
از نگاه قرآنی، هویت واقعی انسان بهصورت فطری در پرتو عبودیت خدا و در مجموعة هستی بهعنوان خلیفة خدا و مظهر تجلی صفات او تعریف شده است؛ این هویت بايد در احساس هماهنگی سه امر شناختاری، کرداری و گفتاری در حیات انسان مؤمن تبلور یابد و چنانچه تعلقهای هویتی او از این وحدت خارج شود و بهموازات وجود واقعی خود ـ که وجودی سراسر فقر، عین ربط به خالق و متکی به خداست ـ برای خود وجود و هویتی مستقل قائل شود، بهطوریکه خود را کسی بپندارد که واقعاً نیست، احساس بحران هویتی در او شکل خواهد گرفت (طباطبائی، 1417ق، ج 19، ص 220-221). ازاینرو انسان از ابتدای زندگی تا پایان عمر، تغییرات زیادی میکند؛ ولی مجموعة زندگیاش یک شدن و یک واحد مستقل و یکپارچه بیش نیست که در جریان حرکت و بسیاری از تغییرات، آن هویت واقعی از بین نمیرود؛ و چنانچه هویت جدیدی حاصل شود، به تناقض و بحران هویتی خواهد انجاميد.
7-4. ذوابعاد بودن هویت (وضعیت دو یا چندگانه)
هویت در ابعاد مختلفی قابل تحلیل است که در برخی ابعاد، تغييرناپذيرند و انسان نقش چندان فعالی در آنها ندارد؛ مانند زمان و مکان و جنسیت، که هر کدام حکایتگر نوعی هویت است؛ ولی بسیاری از ویژگیهای هویتی قابليت تغيير دارند و سهم انسان در آنها پررنگ است؛ مانند جایگاه فرد در جهان اجتماعی خود. از زاویة دیگر، میتوان هویت را در دو جنبة اصلی «ذهن» و «خارج» تصور کرد (صدرالمتألهين، 1410ق، ج 2، ص 348). تصویرهای بیرونی همان است که در ذهن وجود دیگری ميیابند؛ ولی نحوة وجود ذهنی افراد با وجود خارجی آنها متفاوت است. اگر مغایرتی میان هویت ذهنی و هویت خارجی وجود داشته باشد، ادراکات بشری بیارزش خواهند شد و اصولاً علوم و ادراکات به کشف واقعیات نمیانجامند.
همچنین هویت در برخی از ابعاد، فردی است، مانند صبوری، تنبلی، کیاست و... ؛ و برخی ابعاد آن اجتماعی است؛ مانند عضویت فرد در یک جامعه که در شکلهای مختلف تبلور مییابد. همچنين هویت افراد ممکن است بر اساس ابعاد مختلف ارزشی و عقیدتی رقم بخورد و متناسب با جهان اجتماعی افراد شکل بگیرد. همينطور، بخشهایی از هویت و ابعاد آن، بهشکل آگاهانهاند و بخشی دیگر برای انسان پنهان و ناشناختهاند؛ ازهمینرو پیامبران و دین آمدهاند تا هم هویت آگاهانة انسان را جهتدهی کنند و هم هویت پنهان او را نشان دهند. همچنین ممکن است بخشی از هویت انسان را جهان اجتماعی او تعیین کند؛ بخشی دیگر در فطرت و ذات انسانهاست و بخش عمدهای از آن از طريق جامعهپذیری بهدست میآید که به سه بُعد جسمانی، نفسانی و اجتماعی ناميده میشوند.
اما آنچه از نگاه قرآن دربارة هویت واقعی انسان اهمیت دارد، ابعاد اصلی زندگی اوست که بر اساس قوای درونیاش شکل میگیرد. يكی از این ابعاد، مربوط به حیات حیوانی و متعلق به بخش جسمانی، حسی و غریزی و شهوی اوست و در راستای عملی ساختن آثار قوة وهم و خیال است (جوادیآملی، 1389، ص 161)؛ همانگونهکه قرآن زندگی عدهای را منحصر در این بعد میداند: «وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكلُُونَ كَمَا تَأْكلُُ الْأَنْعَامُ» (محمد: 12). این گروه چنان در امور حیوانی خود افراط کردهاند که خدا به رسولش میفرماید: اینان را که به زندگی دنیایی رضایت دادهاند (یونس: 7)، رها سازد تا در ورطة حیوانی خود بمانند (معارج: 42). این نازلترین مرتبة حیات انسانی است.
بُعد دیگر زندگی انسان، حیات انسانی اوست و مربوط به زمانی است که قوة عاقلة انسانی به خدمت گيرد و زعامت قوای وهم و خیال را عهدهدار شود. قرآن در آیات مختلفی، از جمله آیات 7-10 سورة شمس «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»، تصویری دو بُعدی از انسان عرضه میکند که یک جنبه «خود» اوست و جنبة دیگر، ظرفیتها و استعدادهای بهودیعهنهاده در درون اوست که در پرتو شکوفا کردن آنها از راه خردورزی و ایمان به دستورات الهی و عملی که هویت او را میسازد و از راه همافزایی بر مدار حق و شکیبایی، به نتیجه میرسد (بهجتپور، 1394، ج 1، ص 41-42). زندگی مؤمنانه، مربوط به این مرتبه از حیات است و چون بنایی است که بر پایة تقوا و حق تأسیس شده است (توبه: 109). بُعد دیگری از زندگی انسان، حیات الهی اوست که فراتر از حیات انسانی است و روح الهی در آن دمیده شده است (حجر: 29؛ ص: 72). دراين بُعد انسان به مرتبهای میرسد که به قرب جایگاه ربوبی بار ميیابد و زمان و مکان را درمينوردد و به باطن عالم دیگر مرتبط میشود؛ همانطورکه به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین نشان داده شد (انعام: 75). انسان الهی از همان آغاز خلقت، جایگاهش در نظام آفرینش، مقام جانشینی خداست (بقره: 30)؛ یعنی مظهر یک یا چند اسم و صفت الهی است و اسمای الهی به او تعلیم میشود (بقره: 31) تا به کرامت انسانیاش نائل آید (اسراء: 70).
5. بافتار هویت
در منطق قرآن، کیستی انسان که دربارة تمامیت هستی او بحث میکند، زمانی پاسخ میگیرد که برحسب دریافتی معمول در وحدتی تام از جسم، نفس و روح مورد تأمل قرار گیرد؛ ازاينرو، صرفاً دادههای صوری هویت، نباید عزیمتگاه بررسیها باشد.
هویت از یک سو متأثر از شرایط تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و جغرافیایی است و از سوی دیگر، منبعث از منابع معرفتی است. مجموع این دو عنصر، سازندة تصاویری است که انسان از خود و جهان زیستة خود دارد. بنابراين میتوان عناصر معنابخش را به دو دستة مشخصههای وضعیتی و مؤلفههای معرفتی تقسیم کرد که هر یک به سهم خود سرچشمة معنا و تجربه در زندگی انسان است.
1-5. مشخصههای وضعیتی
این دسته از عناصر، در زمرة شناختهای عینی قرار میگیرند که به وضعیتهای مختلف جهان زندگی انسان مرتبط است و به تعبیری «سببی» است. در واقع، راهبردهایی هستند که بهمنظور هماهنگی و ساماندهی و دستیابی به هویتی واحد براي معنادار کردن کنشهای فردی و جمعی شکل گرفتهاند. از جملة این مؤلفهها و راهبردها، میتوان زمان و مکان را برشمرد. قالبهای متنوع تاریخی و جغرافیایی، شناسههایی هستند که بسیاری از تفاوتها و اشتراکات میان انسانها را تعریف ميکنند و نشانههای هویتی قلمداد میشوند و نوعی الگوهای رفتاری بهدنبال دارند که آن را از الگوهای موجود در فرهنگهای مختلف دیگر جدا میکنند.
تاریخ که نوعی اعتبار و پدیدهای انسانی قلمداد میشود و حاصل تقدم و تأخر امور و رخدادهای جهان است، نقش زیادی در هویتسازی انسان دارد. این عنصر ممکن است در شکل ایجاد مبدأ تاریخی در میان یک امت ظهور کند؛ مانند مبدأ تاریخ هجرت رسول خدا از مکه به مدینه که بهمنزلة تاريخ رسمي اسلام ابلاغ گرديد (یعقوبی، بیتا، ج 2، ص 145؛ مسعودی، 1409ق، ج 4، ص 300؛ ابناثیر، بیتا، ج 1، ص 11) و با این حرکت سرنوشتساز، حيات و هویت تازهاي به جامعة اسلامی بخشيده شد. همچنین ممکن است تاریخ همراه با فریضهها و مناسکی در مقطعی از زمان باشد که نوعی هویتبخشی دینی برای عدهای از انسانها بهدنبال دارد؛ مانند ماه رمضان که با تشریفات و اعمال و عبادات خاصی همراه است (بقره: 185)؛ یا انجام حج که صبغة هویتی دینی زیادی دارد و سر باز زدن از آن، نادیدهانگاري بخشي از دین قلمداد شده است (طباطبائی، 1417ق، ج 6، ص 406).
همچنین جنبهها و نشانههای هویتی زمان را در آیات دیگر از قرآن میتوان استفاده کرد؛ مانند تعداد ماههای سال و اعلام چهار ماه از سال بهعنوان ماههای حرام در بین مسلمانان (توبه: 36) که تدین به آن، بهعنوان دین ثابت و مستقیم و مقیاسی برای هویتسنجی امت اسلامی قلمداد میشود (طوسی، بیتا، ج 5، ص 214). به هر تقدیر، زمانها در قرآن در مقیاسهای بسیار کم تا زیاد، مقاطعیاند که عدة زیادی از انسانها در حافظة ذهنیشان دارند و اغلب همراه با رفتارهایی است که تکرار مداوم آنها نشاندهندة نوعی التزام به هویتی خاص است.
مکان و جغرافیا نیز نشانههایی برای تشخیص تفاوتها و اشتراکات جمعیِ عدهای از انسانها قلمداد ميشوند و بیانگر یا سازندة نوعی هویتاند. این عنصر که سرشار از تجربههای عینی و محل انجام و استقرار تعاملات و تضمینکنندة دوام فعالیتهای افراد است، رابطة عمیقی با هویت انسان برقرار میسازد. اماکنی مانند کعبه، مسجد، قبله، مسجدالاقصی، مسجد ضرار و غیره ـ که در قرآن با رویکردی توقیری یا تحقیری آمدهاند ـ بهنوعی با وجهههایی از هویت جمعی انسانها در ارتباطاند و مقتضی نوعی رفتار و مواجهه دربارة آنهايند. براي مثال، کعبه که با عناوین مختلف «بیت» (بقره: 125؛ انفال: 35)، «بیت عتیق» (حج: 29 و 33)، «بیت معمور» (طور: 4)، «مسجدالحرام» (اسراء: 1؛ حج: 25) در قرآن آمده، همواره همراه با یک حافظة ذهنی و نوعی مناسک و مراسم است که تشابه جمعی تعداد زیادی از انسانها با یکدیگر و تمایز آنها با عدهای دیگر را مشخص میسازد.
عناصر مختلف دیگری نیز در قرآن بهمثابة مشخصههای وضعیتی هویت آمدهاند که ذیل عناوین قومیت، قبیله، اهل، طبقة اجتماعی و... قابل تبییناند. اگرچه قرآن معیار اصلی در هویت انسان را ایمان و تقوا معرفی میکند (حجرات: 13)، اما به هر صورت، این عناصر شکلدهندة نوعی تشخّص، تمایز و تشابهاتی است که در دستهای از انسانها با کنشهای مشابه، عناصر هویتی قلمداد میشوند؛ همانگونهکه جنسیت، شعوب و قبايل، مشخصههای مهمی برای تشخص شمرده شدهاند: «يَأَيهَُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ وَ جَعَلْنَاكمُْ شُعُوباً وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُوا» (حجرات: 13).
هویت و تشخص این عناصر، بهسبب تعارف و همشناسی تدریجی حاصل میشود و مجموع درجاتی که هر یک از این عناصر به همشناسی میرسند، نقش مهمی در صورتبندی هویتی دارند و به همین سبب، امتها و تمدنها شکل میگیرند (ابنعاشور، بیتا، ج 26، ص 216) و به تعبیر برخی مفسران، این اختلافها و تمایزاتی که در گروهها و امتها وجود دارند موجب همشناسی آنان و انگیزة یکپارچگی ایشان ميشوند که در اشکال گوناگون ظهور میکنند (خطیب، بیتا، ج 13، ص 454).
2-5. مؤلفههای معرفتی
در مؤلفههای معرفتی، نوع ارزشها و اولویتهای انسان تعیینکنندة هویت هر جامعه بوده و معناداری زندگی به آنها وابسته است. این مؤلفهها جوهرة هویت و معنابخش زندگی انساناند. پرسش دربارة تصاویر و پاسخهایی که انسان به موضوعات اساسی زندگی خود میدهد و از این مسیر، معرفت تولید میشود، بخش مهمی از هویت را شکل میدهد.
این بخش از هویت، تعیینکنندة ازکجایی، بهکجایی، چگونه زیستن و بایدها و نبایدهایی است که او را در حیات انسانیاش تعریف میکنند و به او معنا میدهند و او را از غیر خود «متمایز» میکنند تا از این راه بتواند «موجودیت» خود را در نظام فرهنگی و اجتماعی که در آن حضور دارد، بر عهده بگیرد.
شاکلة هویتی افراد، همواره معطوف به نوع رابطة آنها با غیر خود و چگونگی شكلگيري این روابط است؛ لکن در نگاه قرآن، تمام روابط انسانی در رابطة با خدا و در طول ارادة او تعریف میشود و معیار همة تقسیمبندیهای اجتماعی و هویتی، این نوع رابطه است؛ بهطوریکه اثبات و نفی آن، به پدید آمدن دو هویت کاملاً متمایز میانجامد. در این نگاه، هویت انسان در فقر ذاتی به حق در زمينة حدوث و بقا تبیین میشود: «يَا أَيهَُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ الله» (فاطر: 15)؛ یعنی هویت انسانی یک حقیقت ربطی است و واقعیتی جز ربط به خدا ندارد.
رابطة انسان با هر چیز و درک هویت او بر آن اساس، فرع بر ادراک او دربارة آن چیز است؛ ازاینرو رابطة انسان با خدا، نوعی رابطة ادراکی است که نحوة آن را ادراک او مشخص میکند. این رابطه، رابطهاي تشریعی و باطنی است که برحسب قابلیت روحی انسان چنین توانی در او وجود دارد که از حیطة مادی بگذرد و بر اساس فطرت، توجهش را به یک وجود عالی معطوف کند و پیوندی بر پایة ایمان و معنویت برقرار سازد و هویت خود را طی این ارتباط شکل دهد.
این رابطه، از دو زاویه در قرآن قابل طرح است: شناخت آفاقی در کنار شناخت انفسی؛ و نقش پراهمیت آن، در آیات مورد توجه است: «وَ فىِ الْأَرْضِءَايَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ وَ فىِ أَنفُسِكمُْ أَ فَلَا تُبْصِرُون» (ذاریات: 20-21؛ ر.ك: فصلت: 53). حاصل این دو شناخت، سعادت و کمال انسان است که نقطة اوج هویت حقیقی او را نشان میدهد. در این نگرش، عناصر مهمی چون فطرت، بهعنوان شالوده و هستة بنیادین آن قلمداد ميشود که در مراحل بعد، انسان با اراده و طی تغییراتی که در حیات مادی و معنوی خود به وجود میآورد، این حقیقت و نقطة کانونی را لباس هویت میپوشاند که از آن به «شاکله» تعبیر میشود و با بهکارگیری دانشهای مفهومی و گرایشهای جهتدار از طریق سمع و بصر و افئده، آن را شکوفا میکند. ازاینرو هویت از منبعیت امری ثابت تغذیه میکند و بسته به تغییراتی که حسب ذات آزاد نفس انسان دارد، ممکن است شکوفا شود. انسان در جریان زندگی، با رفتار، گرایش و دانش خود، شاکلة انسانیاش را مشخص میکند و با فطرت خود ـ که یک امکان واقعی برای اوست ـ هویت خویش را معین میسازد.
در نگاه قرآن، انسانْ مفطور به فطرتی است که خدا بهسبب آن، انسان را به ادراک مستقیم حقایق اشیا که در متن واقع دارد، آفریده است؛ بهطوریکه با سلامت حواس و عقل سلیم خود، به تحلیل اشیا ميپردازد و در مواجهه با تلقینهای گمراهکننده به دفاع و مقابله برمیخیزد (ابنعاشور، بیتا، ج 30، ص 375).
فطرت انسان، پيوسته او را بهسمت ولایت الهی سوق میدهد و واكنش انسان در برابر این ولایت، هویت او را رقم میزند. این رابطه در هویتسازی، هم جهتدهندة فرد در نوع جهانشناسی او بهشکل عبودیت است؛ هم ترسیمکنندة فلسفة وجودی اوست: «وَ مَاخَلَقْتُ الجِْنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون» (ذاریات: 56) و هم تعیینکنندة نقشهای اجتماعی و نوع مشارکت او در جامعه بهمثابة یک کنشگر اجتماعی است که بهعنوان خلیفة الهی در سلسلهمراتب مختلف نقشآفرینی میکند «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىِّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَة» (بقره: 30).
نظام نمادین ارتباطی، از جمله زبان، از دیگر مؤلفههای معرفتی هویت است. زبان نهتنها بهمثابة ابزاری ارتباطی، بلکه بهعنوان یک سازوكار اساسی اجتماعی شدن افراد اقدام میکند که ظرف اصلی اندیشیدن، انباشت فکر و مرکز پردازش دادههای دریافتشده از جهان و به فعلیت رساندن آنها از طریق نظام شناختاری است. قرآن قسمت عمدة یادگیریهای شخص را در محیط پیچیدهای که بهوسیلة رفتار افراد دیگر خلق و ایجاد شده است، قابل انجام میداند؛ حتی محتوای عینی زبان و علم نیز که مبرّزترین شاخص فرهنگ و پدیدهای جمعی است، عملاً بهوسیلة وجود اجتماعی تعیین میشود. منظور از زبان و علم، صرفاً مجموعهای از واژهگان رويهمچیده نیست که در مکاتبات یا مشافهات بهکار گرفته میشوند؛ بلکه نوعی فضای فرهنگی و ارتباطی مدنظر است که تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم دارد. حضرت موسی پیش از مواجهه با فرعون، از خدا گشوده شدن زبان را درخواست میکند (طه: 27) یا هارون را افصح از خود در تأثیرگذاری میداند (قصص: 34) بهدليل نقش مهمی است که در حوزة فرهنگی و اجتماعی توسط مهمترین ابزار ارتباطی ایجاد میشود؛ و دستور مکرر قرآن به سخن گفتن نیکو (بقره: 83) و به قول سدید (احزاب: 70)، لیّن (طه: 44)، میسور (اسراء: 28) کریم (اسراء: 23) و بلیغ (نساء: 63)، حاکی از این تأثیرات است.
رشد زبانی از عواملی است که در فرایند اجتماعی شدن تحقق مییابد (لورا، 1396، ج 1، ص 326-390). این عنصر، در نظام نام و نامگذاری و فرایند طبقهبندیکننده ـ که از مباحث مهم هویتی است ـ مؤثر است. وقتی به فرد یا گروهی نامی داده میشود، این نام در نظام اجتماعی از پیش تعریف شده است و نقطة آغاز یک هویت را با انبوهی از مفاهیم بارگذاری میکند.
در یک نگاه پدیدارشناختی به مجموع این عناصر، میتوان گفت كه هویت صرفاً با مشخصههای وضعیتی نمایانده نمیشود؛ بلکه اتفاقاً چون هویت مقولهای از جنس معرفت است، در شکلگیری آن نیز مؤلفههای معرفتی و معناشناختی از درجة بالاتري برخوردار است. بنابراين، هدف از علم، علاوه بر مشخصههای وضعیتی، باید رسیدن به شناخت مستقل از وضعیتها، یا به تعبیر هوسرل، «فراسببی» باشد (ر.ک: راسخ، 1395). در واقع، شناخت هویت و تبیین اضلاع و ارکان و مؤلفههای آن، با در حاشیه نهادن جنبهها و مشخصههای وضعیتی یا تصورات طبیعی و پرداختن به ذات و اصل پدیدارهای مقوم هویتی میسر است. در نتیجه، معنای معتبر هویت عبارت است از تطورات، حالتپذیریها و اشتقاقهای ظاهری و باطنی آن است.
پدیدارها ممکن است به طرق گوناگون، مستور یا مدفون شوند. بنابراين، باید به هیئتهای کژنما ـ که مکررترین و درعینحال خطرناکترین گونة مستوری است ـ توجه شود (هایدگر، 1386، ص 137)؛ زیرا اندیشه در باب هویت، هرگز بهمثابة اندیشیدن در باب شیء و جوهر نیست؛ بلکه هویت معمولاً ترکیبی از همزیستههای بیواسطه و باواسطة تجربة زیستی انسان است. به تعبیری، هویت شخص، هستی شیءگونه و گوهرین نیست که صرفاً پشت یا بیرون آنچه بیواسطه تجربه میشود، به اندیشه درآید (همان، ص 159).
بنابراین، فرضیههای مشتق از مصالح صرفاً تجربی، هرگز نمیتوانند پرده از بنیادهای هستیشناختی انسان و چیستی و کیستی تمامنمای آن بردارند؛ بنیادهایی که پیش از ورود مصالح تجربی همواره آنجا حضور داشتهاند؛ اما اینکه دستاوردهای تحصّلی، این بنیادها را نمیبینند و آنها را بدیهی نمیگیرند؛ بر این امر گواهی نمیدهند که این بنیادها پایه و اساس نیستند و بهقدر لازم و کافی مسئله برنمیانگیزند.
نتیجهگیری
قرآن بهطور مستقیم به مفهوم هویت اشاره نکرده است؛ اما با عنایت به محتوای ضمنی آیات و اشارات مفهومیِ ناظر به چیستی و کیستی انسان، میتوان با سامان دادن چارچوب مفاهیم مرتبط به این مسئلة بااهمیت، توجه عمیق آن را دریافت کرد. سنخشناسی این بحث، با استفاده از برخی تعابیر، نقشها و موقعیتها و ردههایی که در آیات آمدهاند، یک دستهبندی کاملاً انعطافپذیر است که ممکن است بهرغم اینکه کانون توجه هر موقعیت و نقشی در یک ردة هویتی قرار دارد، در دسته و جایگاه هویتی دیگر نیز قرار گیرد. بحث دربارة منشأ و بنیان اصلی هویت در منطق آیات، برخلاف نظریات تکسونگرانة دیگر، هم ناظر به جوهر ثابت در هویت است، هم به تأثیر ساختهای اجتماعی در شکلبندی هویت افراد توجه دارد و هم گفتمانها را دارای نقشی اساسی میداند. بافتار هویت مورد نظر قرآن، حاوی عناصر معنابخشی است که در دو دستة مشخصههای وضعیتی و مؤلفههای معرفتی قابل تقسیم است و هر یک حسب اهمیت خود، سهم بسزایی در شکلگیری هویت دارند. توجه به اوصاف مختلف هویت ـ که از آیات مختلف برداشت شدهاند ـ از جمله جامعهزادی، سازوارگی، دیرپایی، طیفوارگی، فرایند استکمالی، تعددناپذیری و ذوابعاد بودن، ما را به شناخت دقیقتر این بحث نزدیکتر میکند.
نکتة قابل توجه این است که هویت انسانیِ مستفاد از آیات، منسلخ از هدف قرآنی و بهشکل «لابشرط» دنبال نمیشود؛ بلکه هویت مورد نظر قرآن، مبتنی بر «توحید» و با شرط علم، ایمان و عمل صالح پیجویی میگردد. نکتة بااهمیت دیگر اینکه، معمولاً در قرآن، گرچه شناخت هویتهای حقیقی فردی ما را به فهم پیام و محتوای آیات نزدیک میکند، اما به ملاحظة جاودانگی پیامهای قرآنی، حتی از هویتهای فردی، هویتی مثالی یا عامل نوعی استفاده میشود. قرآن ضمن اینکه مخاطب خود را به حقیقت و ذات رخدادها و هویت افراد خاص ارجاع میدهد، اغلب نوعی هویت ساختاری و عامل نوعی را، با امعان نظر به معیارهای خود، در نظر دارد. ازاینرو خطابات فردی و اجتماعی قرآنی، اگرچه در واقعهای خاص هم نازل شده باشد، با الغاي خصوصیت و حسب جری و تطبیق، به هویت تمام افراد انسانی تا قیامت سرایت داده میشود. این خطابات فردی و جمعی قرآن، در یک بستر عینی وارد شدهاند که توانایی تشکیل امت را بهعنوان یک گفتمان سترگ دارند و در آن، نظام الگوي زندگي و مديريت بهشکل مناسب و متعادلی دنبال میشود.
- آلوسی، سیدمحمود، 1415ق، روحالمعانی فیتفسیر القرآن، بيروت، دارالکتبالعلمیه.
- ابناثیر، علیبن ابیالکرم، بيتا، الکامل فی التاریخ، بيروت، دار صادر.
- ابنعاشور، محمدبنطاهر، بيتا، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ.
- ابوالحسنی، سیدرحیم، 1389 «مؤلفههای سنجش تجربی هویت ملی»، پژوهشنامه هویت، ش 55، ص 57-114.
- برتون، رولان، 1380، قومشناسی سیاسی، ترجمة ناصر فکوهی، تهران، نشر نی.
- برگر، پترول و توماس لوکمان، 1375، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمة فریبرز مجیدی، تهران، علمی و فرهنگی.
- بهجتپور، عبدالکریم، 1394، تفسیر همگام با وحی، قم، نشر التمهید.
- جوادیآملی، عبدالله، 1389، جامعه در قرآن، قم، اسراء.
- خطیب، عبدالرحیم، بيتا، التفسیر القرآنی للقرآن، بيروت، دارالفکر العربی.
- رازی، فخرالدین، 1420ق، مفاتیحالغیب، بيروت، داراحیاءالتراثالعربی.
- راسخ، کرامتالله، 1395، «مباني فلسفي هويت از ديدگاه مارتين هايدگر»، معرفت فرهنگی اجتماعی، ش 27، ص 5-23.
- رجبی، محمود، 1385، انسانشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- سبزواری، ملاهادی، بيتا، شرح منظومه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
- صدر، سیدمحمدباقر، 1399ق، خلافة الانسان و شهادةالانبیاء، جهاد البناء، قم، العلاقاتالخارجیه.
- صدرالمتألهين، 1382، الشواهد الربوبیة، با مقدمه و تعلیق سیدجلالالدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب.
- ـــــ ، 1410ق، الحکمةالمتعالیة فیالاسفارالعقلیة الاربعة، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فیتفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین.
- طوسی، محمدبنحسن، بيتا، التبیان فیتفسیرالقرآن، بيروت، دار احیاءالتراث العربی.
- علیخانی، علیاکبر، 1386، مبانی نظری هویت و بحران هویت، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی.
- فضلالله، سیدمحمدحسین، 1419ق، من وحیالقرآن، بيروت، دارالملاک للطباعة والنشر.
- فنایی اشکوری، محمد، 1385، «حرکت جوهری و تجدد امثال»، معرفت فلسفی، سال سوم، ش 4، ص 11-43.
- کاستلز، مانوئل، 1382، عصر اطلاعات، ترجمة احمد علیقلیان و افشین پاکباز، تهران، طرح نو.
- گیدنز، آنتونی، 1388، تجدد و تشخص، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمة ناصر موفقیان، تهران، نشر نی.
- لورا. اى برك، 1396، روانشناسى رشد (از لقاح تا كودكى)، ترجمة يحيى سيدمحمدى، تهران، ارسباران.
- مراغی، احمدبن مصطفی، بيتا، تفسیر المراغی، بيروت، داراحیاءالتراثالعربی.
- مسعودی، علیبنحسین، 1409ق، مروجالذهب، قم، دارالهجره.
- مغنیه، محمدجواد، 1424ق، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتبالاسلامیه.
- مکارمشیرازی، ناصر و همكاران، 1374، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتبالاسلامیه.
- هایدگر، مارتین، 1386، هستی و زمان، ترجمة سیاوش جمادی، تهران، ققنوس.
- یعقوبی، احمدبن ابییعقوب، بيتا، تاریخ یعقوبى، بيروت، دارصادر.
- Oxford Advanced Learners Dictionary of current English, A.S. Hornby, sixth edition, 2000, Oxford University.
- Herriot, Peter, 2007, Religious Fundamentalism and social Identity, Routledge.