آینده پژوهی و جامعه مطلوب اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
جامعة آرمانی موضوعی است که در طول تاریخ بشری، همواره ذهن اندیشمندان و متفکران اجتماعی را به خود مشغول داشته است. این امر موجب پدید آمدن طرح های متعددی گردیده که در خلال آن ها جامعه ای مطلوب ترسیم شده است. در این زمینه، منابع و مستندات متعددی در دسترس می باشد که در قالب های متنوعی پدید آمده اند. بسیاری از آن ها صورت مکتوب طرح ها و تصویرهای آرمان شهری هستند که در طول تاریخ مکتوب بشر شکل گرفته اند. برای مثال، می توان به آثار افلاطون به خصوص کتاب «جمهور»، تفکرات سنت آگوستین در «شهر خدا»، «اتوپیا»ی تامس مور، و «مدینة فاضله» فارابی اشاره نمود. در کنار این طرح های آرمان شهری، که فراوان وجود دارد، برخی منابع موجود نیز به نقد و تحلیل رویکرد آرمان شهری پرداخته اند.
از سوی دیگر، دین مبین اسلام نیز همانند تمام ادیان آسمانی موجود، فرجام تاریخ و جامعة بشری را بسیار روشن و امیدآفرین ترسیم کرده است. اما نکتة مهم دیگری که بهانة تدوین این نوشتار گردید آن است که، اسلام علاوه بر نوید آینده ای روشن در پایان تاریخ، همواره پیروان خود را به رعایت برخی امور برای تحقق جامعه ای مطلوب در هر عصر و زمانی دعوت کرده است. بر اساس آموزه های شیعی، ظهور حضرت مهدی موعود و شکل گیری جامعة آرمانی اسلام، آخرین حلقة مبارزات اهل حق و باطل است. اما اسلام از پیروان خود می خواهد که در راستای آن جامعة آرمانی به تلاش و کوشش بپردازند و «انتظار» را پیشة خود سازند. روشن است که تحقق ویژگی «انتظار» در جامعه اسلامی، مستلزم احراز شرایط و شاخص هایی است که نشان گر تحقق برخی مراتب حداقلی جامعة مطلوب اسلامی است.
بررسی چگونگی برنامه ریزی اجتماعی برای نیل به مراحل و مراتب گوناگون جامعة مطلوب اسلامی، و نزدیک شدن به ویژگی های جامعة عصر ظهور، از اهداف تحقیق می باشد. در واقع، این مقال در پی پاسخ به این سؤال است که مراحل پیش از ظهور، که زمینه ساز شرایط مناسب برای شکل گیری ظهور و احیاناً تعجیـل در آن است، چگونه تحقـق می یابند؟ تغییرات اجتماعی لازم، چه مسیـری را طی می کنند. و شاخص های فرهنگی ـ اجتماعی جامعه در آستانة ظهور با چه رویکردی می تواند زمینه ساز تسریع در امر ظهور باشد؟
نویسندة این سطور معتقد است که، با تکیه بر اموری مانند فرآیندی بودن شکل گیری جامعة آرمانی اسلام، و تأکید اسلام بر اختیار و نقش انسان ها و جوامع در روند شکل گیری جامعة مطلوب، می توان گفت: جامعة مطلوب اسلامی دارای مراتب تشکیکی بوده و در هر عصری با توجه بـه اقتضائات زمانی و مکانی، برخی از ویژگی های مورد نظر اسلام دربارة جامعة مطلوب امکان تحقق دارد. اما مهم آن است که جامعة اسلامی همواره بکوشد تا حرکتش، حرکتی تکاملی و رو به رشد باشد. در همین راستا، یکی از اقتضائات مذکور، دانش و امکانات علمی است که در هر عصری وجود دارد یا می تواند پدید آید.
امروز، دانش آینده پژوهی به عنوان یک دانش نوپدید، اهدافی را تعقیب می کند که نوعی سامان دهی اجتماعی و چشم انداز پردازی برای وضعیت مطلوب در آن مشاهده می گردد. به گونه ای که جامعه شناسان آن را «ابزار هدایت اجتماعی» و «دانش شکل بخشیدن به آینده» دانسته اند. بر این اساس، می توان تحقیقی را سامان داد که با بررسی دقیق اهداف، مبانی و روش های دانش آینده پژوهی، امکان استفاده از آن را در محقق ساختن جامعة مطلوب اسلامی ارزیابی نماید. به عبارت دیگر، در این تحقیق تلاش می شود تا امکان نوعی آینده پژوهی دینـی و مبتنی بر نقش ویژگی ها و مؤلفه های جامعة آرمانی اسلام در تعیین ارزش ها و هنجـارهای جامعـة موجود و نیـز جهت دادن به نحوة کنش های اجتماعی در قالب برنامه ای جامع و سلسله مراتبی بررسی گردد، تا شاخص های جامعة عصر غیبت، به شاخص های جامعة مطلوب عصر ظهور نزدیک گردیده و در سایه سار آن ارتقا یابد. نوپا بودن دانش آینده پژوهی، به خودی خود، محدودیت های بسیاری را در امر تحقیق پدید می آورد. اما فقدان تحقیقات مقدماتی کافی، که گام های نخستین چنین پژوهشی را تشکیل دهد، از دیگر مشکلات این گونه تحقیقات است. بنابراین، تحقیق حاضر، بر این نکته تأکید می کند که آیا دانش آینده پژوهی و ابزارها و امکاناتی که در اختیار پژوهشگر قرار می دهد، از توانایی مناسبی برای بهره گیری در حوزة مطالعات دینی ـ اجتماعی، به خصوص شکل گیری جامعة آرمانی اسلام برخوردار است؟ بررسی چنین موضوعی مستلزم آن است که از یک سو، مبانی این علم و از سوی دیگر، مبانی دینی مرتبط با این مبحث مورد دقت و تأمل قرار گرفته و موارد سازگاری آن ها را مشخص سازیم تا میزان و شیوة بهره گیری از این دانش را در حوزة مطالعات اجتماعی دینی روشن نماییم.
بر این اساس، سؤال اصلی این تحقیق حاضر این است: آیا از دانش آینده پژوهی می توان در فرآیند شکل گیری جامعه مطلوب اسلامی بهره گرفت؟ و اگر پاسخ این سؤال مثبت باشد، سؤال دیگری مطرح شود و آن اینکه میزان و نحوة استفاده از دانش آینده پژوهی برای این منظور چیست؟
تعریف آینده پژوهی
ماهیت علوم انسانی، به ویژه علوم اجتماعی به دلیل سروکار داشتن با انسان و رفتارهای او و نیز چندلایه بودن واقعیت اجتماعی، به گونه ای است که اندیشمندان این عرصه را برای ارائة تعاریف یکسان دربارة مفاهیم مورد بحث، دچار حیرت و سرگردان می سازد. برای مثال، جامعه شناسان تاکنون پیرامون تعریف مفاهیمی چون فرهنگ، کجروی، نهاد و... به اتفاق نظر نرسیده اند. از این رو، تلاش می شود تا ویژگی های اساسی مفاهیم مورد توجه و تأکید باشد. در نوشتار نیز به ناچار برخی از تفاوت ها را در حوزة مفهومی مورد توجه قرار دهیم؛ زیرا در حوزة مطالعات آینده از واژگان متعددی استفاده می شود که عدم رعایت مرزبندی مفهومی بین آن ها، از مهم ترین نقاط ضعف این مباحث است. مهم ترین واژگانی که در حوزة مـطالعات آینـده به کار می رود عبارت است از: آینده نگری، پیش گویی، آینده پژوهی، پیش بینی و آینده نگاری.
آینده نگری: قلمرو مفهومی عام و گسترده ای است به معنای توانایی تصور آینده از طریق مطالعه، تحقیق و یا تصویرپردازی. چنین نگرشی می تواند با بهره گیری از روش های علمی، آموزه های دینی، و یا شهود غیرمادی به دست آید. روشن است که رویکرد شخص آینده نگر، بر اساس مبانی معرفتی او می تواند رویکردی الهی و مبتنی بر آموزه های معنوی بوده یا آنکه صرفاً مادی باشد.
پیش گویی: عبارت است از بیان وقوع حتمی رخ دادهایی در آینده، که معمولاً فاقد مبنای علمی قابل قبول در هر عصر می باشد. پیش گویی ها به دو دستة کلی تقسیم می شود: بیاناتی که مبتنی بر یافته های متافیزیکی بوده و ریشه در وحی و معنویت دارند که دارای پشتوانه استدلالی عقلی است و بیاناتی که تنها دارای ابعاد مادی و دنیوی بوده و بیشتر متکی بر باورهای خرافی می باشند. یکی از ویژگی های پیش گویی، قطعیت آن است. یعنی آینده نگر ادعا می کند که بدون خطا و اشتباه، آینده را دریافته است. اما در بقیة موارد، آینده نگر درصدی از احتمال خطا را می پذیرد.
آینده پژوهی: فرآیند مطالعه و بررسی آینده های محتمل از طریق روش های علمی است. در این فرآیند، مراحل مهمی طی می شود که عبارت است از: شناخت تغییر، نقد و تحلیل آن، ترسیم آینده های مختلف و محتمل، ترسیم آیندة مطلوب و در نهایت، برنامه ریزی و تعیین راهبردهای نیل به آن. یکی از وجوه تمایز آینـده پژوهی، عقلانیـت موجود در آن است؛ زیرا خروجی فرآیند آینده پژوهی با اصول و معیارهای عقلی و منطقی بشر قابل بررسی و داوری است. برای توضیح دو واژة «پیش بینی» و «آینده نگاری» باید به این نکته اشاره کنیم که از هنگام پیدایش دانش آینده پژوهی در دهـة 1960م و گسترش آن تا به امروز، دو سنت و رویکرد متفاوت در این حوزه وجود داشته است:
پیش بینی: در این روش، دانشمندان یافته ها و داده های برگرفته از دوره های زمانی گذشته و حال را بـرای بررسـی سیـر و شکـل رونـدهای آینـده و وقـوع احتمـالی آن ها استفاده می کنند. می توان پیش بینی را حدسی علمی دربارة ادامة روند متغیرهای خاص در آینده دانست که معمولاً با درصدی از خطا، از سوی دانشمندان پذیرفته می شود. این سنت به شدت «نخبه گرا» است و پیش بینی آینده را به گروهی خبره می سپرد که علاوه بر آینده پژوهی، اطلاعات گسترده ای هم در خصوص موضوع مورد پیش بینی دارند.
آینده نگاری: در این سنت تلاش می شود تا آینده پژوهی از حالت نخبه گرایانه خارج شده و به یک تلاش مشترک در سطح جامعه تبدیل گردد. آینده نگاری، تلاش برای ایجاد یک ظرفیت بشری عام است که تک تک افراد جامعه را قادر می سازد تا درباره آینده بیندیشند، احتمالات آینده را بررسی، مدل سازی و خلق کرده و در مقابل آن واکنش نشان دهند.
بنابراین، آینده نگاری، اهدافی فراتر از پیش بینی را دنبال می کند و ضمن پرداختن به چالش های اصلی، در جست وجوی رسیدن به یک درک مشترک دربارة آینده و چگونگی ساخت آن است. یعنی علاوه بر شناخت و کشف آینده، درصدد ساختن آینده به صورت مطلوب می باشد. برای تکمیل این مقایسه باید گفت: در پیش بینی، به دلیل آن که متغیرها عمدتاً کمّی، عینی و شناخته شده اند، آینده نیز مجرد و منفرد از تغییرات ناخواسته فرض می شود. در واقع، اساس پیش بینی بر ادامة وضع موجود با کمی تغییر استوار است. اما در آینده نگاری، متغیرها دارای قلمرو بسیار گسترده تری بوده و توجه بسیاری به متغیرهای کیفی می شود، حتی این متغیرها می توانند ذهنی و مستتر باشند. بنابراین، در آینده نگاری بر یک آینده متمرکز نمی شویم، بلکه چندین آیندة محتمل به صورت همزمان مورد توجه قرار می گیرند.
نکتة قابل توجه آن است که، نباید از آینده پژوهی، انتظار پیش بینی دقیق آینده را داشت، زیرا همان گونه که پیشتر اشاره شد، توانایی این دانش، فقط در حد تشخیص چندین آیندة محتمل با تکیه بر متغیرهای کمی و کیفی، و تا حدی شفاف سازی راه های ممکنی است که به آینده رهنمون می شود. البته پس از این شناسایی، انتخاب آیندة مطلوب و اِعمال نفوذ برای تحقق آن، نقشی سرنوشت ساز برای جامعه خواهد داشت. ارزش چنین علمی در آن است که می تواند با مهندسی هوشمندانة آینده، راهنمای تصمیم گیری های امروز باشد.
با توجه به آنچه گذشت، می توان تعریف کارکردی زیر را، که از جامعیت مناسبی نیز برخوردار است، به این بخش افزود: آینده پژوهی معرفتی است که مردم را نسبت به رویدادها، فرصت ها، و مخاطرات احتمالی آینده هوشیار نگه می دارد. ابهام ها، تردیدها، و دغدغه های فرساینده را تا حدی می کاهد، توانایی انتخاب های هوشمندانة جامعه و مردم را افزایش می دهد و به همگان اجازه می دهد تا بدانند که به کجاها (آینده های اکتشافی یا محتمل) می توانند بروند ؛ به کجاها (آینده های هنجاری یا بایسته) باید بروند و از چه مسیرهایی (راهبـردهای معطـوف به آینـده سازی) می تواننـد با سهولت بیش تری به آینـده های مطلـوب خود برسنـد. آینده پژوهی در حقیـقت، دانش و معرفت «شکل بخشیدن به آینده» به گونه ای آگاهانه، فعالانه، و پیش دستانه است.
مبانی نظری آینده پژوهی
ماهیت میان رشته ای دانش آینده پژوهی سبب گردیده تا آینده پژوهان در طیف وسیعی از دانش ها و گرایش ها، که هر یک با موضوعات و مسائل متفاوتی سروکار دارند، قرار گیرند. اما بررسی آثار آنان نشان می دهد که، همگی به مباحث دگرگونی و تغییرات اجتماعی علاقمند هستند. البته، ماهیت آینده پژوهی نیز به گونه ای است که خواه ناخواه تغیـیر و دگرگـونی اجتماعـی را می طلبـد.
نظریه های مورد توجه آینده پژوهان، غالباً متأثر از «تصویر آینده» پولاک است که مفهومی نظری و اساسی در مطالعات آینده تلقی می شود. پولاک به این سؤال مهم می پردازد که آیا تصویر مثبت یک ملت از آینده، پیامد موفقیت آن ملت است یا موفقیت یک ملت، پیامد تصویر مثبت آن ملت از آینده است؟ وی پس از بررسی سیر پیشرفت تمدن های کهن مانند ایران باستان، اقوام و ادیان مانند یهود، همچنین نقاط عطف تاریخ مانند نوزایی، عصر روشنگری و انقلاب صنعتی نتیجه می گیرد که تصاویر آینده و چشم اندازهای الهام بخش مقدم بر کامیابی جمعی است. از نظر وی، جوامع موفق، آرمان و رویا را به چیزی مهم تر و قوی تر به نام بینش، تبدیل کرده اند، که البته، این بینش های مهم نیز مقدمة موفقیت های مهم است. او با تأکید بر نقش نخبگان، معتقد است که ابتدا رهبران پندارة محکمی از آینده نشان می دادند، جوامع این پنداره را می پذیرفتند و از آن حمایت می کردند و با همکاری، آن پنداره را تحقق می بخشیدند.
آینده پژوهان با بهره گیری از این مفهوم، یک حکم نظری کلی صادر می کنند مبنی بر این که: «تصویرهای آینده، به اقدامات فردی و گروهی شکل می دهند». از نظر آینده پژوهان اجتماعی، اگرچه ممکن است گذشته، حال را به نوعی مشروط و مقید نماید، اما تصورات جامعه از آیندة خود نیز می تواند سبب شکل گرفتن حال باشد؛ زیرا این تصویرهای آینده به اقدامات ما در زمان حال جهت می دهد و متقابلا «وضع موجود» و اقدامات کنونی، دورة آینده را پدید می آورند. زمانی که افراد جامعه، توانایی به تصویر کشیدن نقش اجتماعی خویش در آینده را داشته باشند، آرا، عقاید، ارزش ها و رفتارهایی که چنین تصویری را ساخته، بر زمان حال تأثیر می گذارد و آن را غنی می کند
یکی دیگر از مبانی نظری آینده پژوهی، «عدم قطعیت» آینده است. آینده به مقطعی از زمان اشاره می کند که هنوز فرا نرسیده و وجود ندارد. در واقع، جهان آینده، هدف اقدامات کنونی ماست. این نوع انعطاف پذیری آینده از یک سو، پیش بینی آن را دشوارتر می سازد و از سویی، اهمیت مطالعة آن را بیشتر می کند.
مهم ترین جنبة آینده پژوهی از حیث روش، به دست آوردن احتمالات متناظر برای سناریوهای گوناگون و محتمل است. چنین فرضیه ای این حقیقت را تصدیق می کند که آینده، پیشاپیش و به صورت غیرقابل اجتنابی بر انسان ها تحمیل نشده است؛ «گوده» از اصطلاح آیندة «باز و خاتمه نیافته» استفاده می کند و می نویسد:
در هر زمان خاصی، مجموعه ای از آینـده های ممکن وجود دارد و آینـدة واقعی، حاصل تعامل میان بازی گران گوناگون در یک وضعیـت خاص و مقاصد هر یک از آنان خواهد بود. این که آینده چگونه تکوین می یابد، به طور یکسان توسط عمل انسان ها و نفوذ علیت ها تبیین می شود.
در واقع، کثیر بودن آینده و دامنة آزادی عمل انسان ها، یکدیگر را تبیین می کنند. آینده نوشته نشده است، بلکه در معرض آن است که ایجاد شود.
از دیگر اصول اساسی و مشترک در تمام اندیشه های آینده پژوهانه این است که، کل جهان هستی یک پارچه است. «تأکید بر ارتباط متقابل همه چیز در جهان ـ از جمله انسان ـ و نیز پافشاری بر عدم امکان درک کامل هر موجودیت منفرد، بدون توجه به جایگاه آن در کلّ هستی، مفاهیم اساسی آینده پژوهی امروز را تشکیل می دهند». در این دیدگاه و تفکر کل گرا، انسان مثل همة کائنات، بخشی از هستی را تشکیل می دهد و موجودیت تک تک افراد بشر وامدار عمل کرد کلّ کیهان بوده و نمی تواند از آن جدا باشد. وحدت هستی، با تکیه بر وحدت در زمان و فضا، به این معنا اشاره دارد که جهان آینده از درون جهان حال خلق می شود.
اهداف آینده پژوهی
آینده پژوهی سه وظیفه برای خود در نظر گرفته که در قالب آن، اهداف متعددی تأمین می گردد:
1. رویارویی آگاهانه با روندهای آتی به منظور کاهش خسارت های ناشی از غافل گیری؛
2. تصحیح روندهای موجود با نگاه به آینده؛
3. تلاش برای شکل گیری آیندة مطلوب.
بر اساس این وظایف، می توان اهداف ذیل را برای آینده پژوهی تعریف کرد:
1. تهیة چشم انداز و اولویت بندی مسائل؛ این امر موجب می گردد تا درک روشنی نسبت به فرصت ها و چالش های آینده به دست آوریم و در برابر رویدادهای آینده برخورد فعال داشته باشیم. برای مثال می توان برای کنترل بسیاری از تحولات آینده قابل پیش بینی چاره جویی نمود یا برای تسریع برخی روندها برنامه ریزی کرد.
2. تبیین، ارزیابی و تدوین معیارهای اجتماعی؛ بر این اساس، افراد جامعه می توانند آینده های گوناگون را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهند. ارزش ها جزء سازوکارهایی هستند که جوامع را در گزینش روش زندگی، راهنمایی و هدایت می کنند. و آینده پژوهان این هدف را با کاوش های منظم برای کشف انتخاب های مختلف برای آینده دنبال می کنند. آن ها خواهان تفکر معطوف به آینده هستند و می کوشند تا تصویرهای تازه ای از آینده بیافرینند. «اسلاتر» برخی از ارزش های مورد آینده پژوهان را چنین بیان نموده است:
ـ توجه به آزادی و رفاه بشر، رضایت از زندگی و شادکامی در سطح فردی؛
ـ وفاق اجتماعی، صلح، آرامش و عدالت اجتماعی؛
ـ ظرفیت های ادامة زندگی بر روی زمین».
3. تعهد و التزام نسبت به نسل های آینده؛ چنین احساس مسئولیتی، آینده پژوهان را وا دار می کند تا به دفاع از آزادی و سعادت نسل های آینده، یعنی انسان هایی که هنوز به دنیا نیامده اند بپردازند.
4. شناخت عـوامل تغییر و دگرگـونی در جامعـه؛ آینده پژوهان، علت اصلی پیـشرفت های فنـاورانه و نیز دگرگونی نظم های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را شناسایی نموده و می کوشند تا تحولات غیرمنتظره و خارج از کنترل انسان را که چاره ای جز تسلیم در برابر آن ها نیست، مشخص کنند. البته، تلاش می کنند تا تحولات قابل انتـظاری را که در کنترل آدمی قرار می گیرند نیز معلوم نمایند.
5. پرداختن به زمان حال؛ تفکر دربارة آینده، برای شناخت تکلیف زمان حاضر است تا با توجه به اوضاع و احوال فعلی و امیدهای آینده، آیندة مطلوب و دلخواه را ایجاد کرد. نتایج آینده پژوهی به افراد و جوامـع این امکان را می دهد که خواستة فعلی خود را با خواستة آتی سنجیده و با هم مقایسه کنند. گاهی افراد بر اساس برنامه ریزی ، خود را از بعضی چیزها محروم می کنند و در مقابل، به انتظار تحقق آرزوهایی والاتر در آینده می نشینند.
اهداف پنج گانة فوق، بدین صورت محقق می گردد که آینده پژوهان با مطالعه و بررسی تصاویری از آینده، که در ذهن اقشار مختلف جامعه وجود دارد، و نیز با تجزیه و تحلیل تصاویر شاخص اجتماعی و تأثیر آن ها در طلوع و غروب تمدن ها، روندهای ممکن و محتمل را توصیف نموده، اهداف و ارزش ها را تعیین کرده و با ارائه تصاویر گوناگون از آینده، سیاست های جایگزین را پیشنهاد می کنند. بحث طراحی و نوسازی جامعه نیز در همین چهارچوب قرار دارد. و آرمان های فرازمانی و مطلق تنها در این صورت با آینده پژوهی در ارتباط بود. و در آینده سازی مطلوب تجلی می کنند.
روش های آینده پژوهی
همان گونه که اندیشمندان فعّال در حوزة آینده پژوهی، دارای گرایش های بسیار گوناگون هستند، دانش آینده پژوهی از جهت روش نیز، شامل طیف گستـردة از تحلیـل های سیاسی ـ اجتماعی تا تحلیل های رایانه ای و آماری است که روش های علوم طبیعی و اجتماعی تا الگوپردازی های ساده را در بر می گیرد. اما جملگی مترصد نوعی تصمیم سازی هوشمندانه و آگاهانه در برابر آینده هستند که به طور کلی دو نوع بررسی را در دستور کار خود قرار می دهند: 1. آنچه در آینده اتفاق می افتد و اهمیت پیدا می کند؛ 2. آنچه باید در آینده اتفاق بیفتد و مسائلی که باید اهمیت پیدا کند.
در یک بررسی گستردة بین المللی، بیش از 17 رویکرد روش شناسانه، که غالباً با تلفیقی از یکدیگر به کار می روند، شناسایی شده است. در این جا، چند نمونه از رایج ترین و مهم ترین فنون و ابزارهای آینده پژوهی را به اختصار معرفی می کنیم:
1. دیده بانی: دیده بانی به معنای پایش مستمر تغییرات جهانی، در زمینه های مختلف، توسط یک اندیشکده یا گروه علاقمـند به آینده پژوهی است. «دیده بانی از مؤثـرترین روش های آینده پژوهی است و نوعاً بر پایة بررسی نظام مند محتوای مطالبِ روزنامه ها، مجله ها، پایگاه های اینترنتی و سایر رسانه ها به منظور کشف «سیگنال های تغییر» انجام می شود. دیده بانان به جای پایش رویدادها بر پایـش «روندها»، یعنی «تغییرات مستمر در طـول زمان» تمـرکز می کنند». داده هایی که از طریق دیده بانی نظام مند به دست می آید، به سیاست گذاران و برنامه ریزان در عرصه های گوناگون کمک می کند تا همواره آماده بوده، و به اصطلاح غافل گیر نشوند.
2. سناریوسازی: هدف سناریوسازی، گستـرش تفکر دربارة آینده و عریض تر کردن طیف آینده های جایگزین است که می تواند مورد نظر ما باشد. سناریوها برای فهم نتایج و پیامدهای احتمالی تصمیم ما به ما کمک می کنند؟ «سناریو به ما می آموزد که دربارة «نامعلومی ها» بیندیشیم و فرض های دست و پاگیر امروزی را از دست و پای ذهن خویش باز کنیم تا بتوانیم گسست هایی را که ممکن است جهانِ ما را دگرگون سازند شناسایی کنیم». در آینده پژوهی معمولاً چندین سناریو وجود دارند تا تصمیم گیران بدانند ممکن است برخی رویدادهای آینده، سناریوی بسیار محتملی را که مبنای برنامه ریزی آن ها بوده، از اعتبار ساقط کند. روشن است که آن چه مورد توجه سیاست گذاران است، مخرج مشترکی است، که از این سناریوهای متعدد و چندگانه به دست می آید و مبنای تدوین استراتژی آنان خواهد بود.
3. تکنیک دلفی: این روش، به طور خاص توسط آینده پژوهان ابداع گردیده است. جی. لمبرت دربارة این تکنیک می نویسد:
هدف دلفی، تجمیع دامنه ای گسترده از تخصص ها و دیدگاه های واگرا و دست یابی به یک تفاهم نهایی بود. فرآیند دلفی ماهیتی تکراری دارد. به این ترتیب، گروهی از خبرگان در دوره های متوالی به فهرستی از پرسش ها پاسخ می دهند. در پایان هر دور، شرکت کنندگان جمع بندی پاسخ ها را ملاحظه کرده و می توانند بر اساس باور دیگران پاسخ های خود را تغییر دهند. پاسخ ها به گونه ای جمع بندی می شوند که گویندة آن ها ناشناس باقی بماند تا امکان وزن دهی بیش از حد به پاسخ اشخاصی که اعتبار بالایی در جمع دارند از بین برود.
غالباً این تکنیک را با تحلیل اثر متقاطع، ترکیب کرده و بررسی می کنند که اگر مسئلة دیگری به شکلی خاص تغییر می کرد، چه اتفاقی برای یک رویداد رخ می داد.
4. تحلیل تاریخی: مطالعة تحلیلی تاریخ می تواند برای پی بردن به رویدادهای احتمالی آینده عبرت آموز باشد. «تحلیل تاریخی به طور ضمنی مبتنی بر این گزاره است که گاهی «تاریخ تکرار می شود». براین اساس، می توان یک موقعیت کنونی را با یک یا چند موقعیت تاریخی مشابه مقایسه کرد و از این رهگذر فهمید که سرانجام آن چه خواهد شد».
5. چشم اندازپردازی: اکثر آینـده پژوهان، خواهان ابداع تصـویرها و چشم اندازهایی از آیندة مطلوب برای جوامع، سازمان ها یا افراد هستند. آینده پژوهان عموماً کار خود را با مرور رویدادهای گذشته و موقعیت کنونی آغاز کرده، چشم اندازی از آینده های مطلوب ایجاد می کنند و می کوشند تا راه های مشخص و خلّاقانه ای را برای شکل بخشیدن به چنین آینده هایی بیابند. در این رویکرد، همواره روندهای گذشته به حال و آینـده با همین سرعت و آهنگ که داشته اند تداوم نمی یابند. «اگر ملت ها و جوامع بخواهند دچار فلج الگویی نشوند، باید پدیده های نوظهور را ردّیابی کرده و تغییر الگوها و پارادایم ها را که به سرعت در حال وقوع هستند، هوش مندانه مشاهده کنند».
تحقیق حاضر، ما را به این نتیـجه رهنمون می کند که دانـش آینـده پژوهی به شایستگـی می تواند برنامه های منسجمی را با ارائة روش ها و ابزارهای کارآمد خود برای نیل به یک جامعة مطلوب طراحی نماید. اما اینکه مبانی و اهداف آیین مقدس اسلام نیز در فرآیند بهره گیری از این دانش، مصون و محفوظ می ماند، منوط به بررسی مسائل دیگری است.
جامعة مطلوب اسلامی
اسلام دینی اجتماعی است، احکام فردی آن نیز آهنگ اجتماعی دارد و از آن ها در جهت اصلاح و تقویت روابط اجتماعی و اجرای اهداف جامعه بهره می گیرد. اسلام میان عبادات فردی و اجتماعی پیوند برقرار کرده است، برای مثال، نماز، که تبلور عینی ایمان و اعلام وابستگی و نیاز به پروردگار یگانه است، هر چند در آغاز به صورت فردی تشریع گردید ولی در مراحل بعدی، بُعد اجتماعی آن به صورت ویژه و خاص از مسلمانان خواسته شد. یا روزه، که عبادتی کاملاً فردی و فاقد نمود خارجی است، با فرا رسیدن عید فطر و برپایی نماز عید، بُعدی اجتماعی یافته است. پس هدف اسلام، تنها پرورش افراد دیندار و متعبد نیست، بلکه ساختن جامعه ای مطلوب و نمونه هست؛ جامعه ای که روابط اجتماعی آن بر اساس اهداف و احکام دین سامان گیرد. جامعه ای ارزش مدار، معتدل و جهانی، که در آن سعادت فرد با سعادت جامعه پیوند خورده و میان مسئولیت های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و جدایی ناپذیر به وجود آمده است.
قرآن کریم مردم را به ساختـن چنیـن جامعة مطلوبی فرا می خـواند و آنان را نسبت به جامعـه، بی تفاوت رها نمی سازد. بلکه آنان را به حضور در جامعه، فعالیت در راستای شکل دهی مطلوب آن، تحمل سختی و شداید این مسیر و همچنین پاسداری از دست آوردهای آن دعوت می کند، آنجا که می فرماید:
«یا أیها الذین آمنوا اصبِروا وَ صابِروا وَ رابِطوا وَ اتَّقوا اللهَ لَعَلّکم تُفلِحونَ»؛(آل عمران: 200) ای کسانی که ایمان آورده اید، (در برابر مشکلات) صبر پیشه سازید و در برابر دشمنان استقامت نمایید و از مرزهای خود مراقبت کنید و تقوای الهی پیشه سازید، شاید رستگار شوید. در تفسیر نمونه برای توضیح واژة «رابطوا» آمده است: «مرابطه معنای وسیعی دارد و هرگونه آمادگی برای دفاع از خود و جامعة اسلامی را شامل می شود... اگر در بعضی از روایات به علما و دانشمندان نیز «مرابط» گفته شده است... به دلیل آن است که آنها نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلام اند». لازمة چنین دفاعی آن است که مسلمانان همواره در جمع باشند، از عزلت گزینی خارج شده و به تشکیل جامعة اسلامی و تثبیت و استقرار مطلوب آن اقدام نمایند.
بر این اساس، می توان گفت: بر خلاف سایر اندیشمندان، که در عالم خیال به ترسیم جامعة آرمانی پرداخته اند، اندیشمندان مسلمان که آموزه های راه گشای قرآن را برای استخراج شاخص های جامعـة مطلوب در اختیار داشتـه اند، بیشتر به تفسیر و تبیین آن پرداخته اند نه وضع و ابداع.
سنت های اجتماعی
پدیده های اجتماعی و تحولات مرتبط با آن، براساس یک سلسله قوانین ویژه شکل می گیرند. پیروزی و شکست، کامیابی، عزّت و ذلت جوامع گوناگون بشری، دارای حساب دقیق و منظمی است که با شناختن آن می توان بر جریانات و پدیده های عصر حاضر آگاهی یافت و در جهت سعادت مردم از آنها بهره جست. این روابـط خـاص را می توان «قانـون اجتماعی» نامیـد که در فرهنگ قرآنی، «سنت» نامیده می شود.
«سنت» که در لغت به معنای سیره و روش (اعم از نیک و بد) می باشد، در متون دینی بیـشتر به روشی اطلاق می شود که مردم از آن پیروی می کنند. اما آنچه ما قصد بررسی آن را داریم، ترکیب اضافی «سنت الله» می باشد. این اصطلاح «عبارت از روشی است که خداوند متعال از روی حکمت خویش، حسب رفتار و سلوکی که مردم با شریعت او دارند نسبت به آنان إعمال می دارد». در واقع، می توان آن را مجموعة قوانین اساسی و ثابت «تکوینی» و خداوند دانست. که گاه ناظر به علل فراز و فرود جوامع و گاه حاکی از هدف دار بودن جهان هستی است و گاه نیز به طور مشخص به معنای کشف قواعد حاکم بر پدیده های هستی و تأثیر و تأثر آن ها بر یکدیگر است. پس بر جامعة انسانی لازم است که با این قوانین و سنن اجتماعی، آشنا گردیده و در آن تأمل نموده و به منظور بهره گیری از آنها برای تأمین سعادت خود، با جدّیت به کشف آنها و تنظیم جریان زندگی بر اساس آن اقدام نماید.
این قوانین و سنت های اجتماعی دارای ویژگی هایی است:
1. الهی هستند و حاکمیت خداوند را تحقق می بخشند؛
2. همگانی و همیشگی هستند؛ پس در موقعیت های مشابه، تکرارپذیر هستند. در این زمینه می توان به اصطلاح قرآنی «سیر فی الارض»(آل عمران: 137) اشاره نمود که مقصود از آن تفکر و تأمل در وقایع و حوادث تاریخی، به منظور عبرت و پندآموزی است. حال آنکه «اگر هر واقعه تاریخی، پدیده ای منحصر به فـرد و مختـص یک جامعـة معین بود و در سایر اوضاع و احوال تکرار نمی شد، ژرفنگری در آن چه سودی داشت؟».
3. ضروری و عینی هستند؛ منظور از «عینیت» آن است که این روابط حاکم بر کنش های جمعی انسان ها، خارجی و تکوینی بوده و اعتباری نمی باشد. و منظور از «ضرورت» آن است که حتمی و قطعی بوده و تصادف و تحویل و تبدیل در آن ها راه ندارد.(فاطر: 43)
4. نافی اختیار و ارادة انسان ها نیستند؛ زیرا سنت «مانند هر پدیدة دیگری، تابع اصل علیت است با این تفاوت که همواره یکی از اجزای علت تامه، ارادة خود انسان است». اصولاً نقش انسان در این زمینه ، نقش تماشاچی و ناظر نیست، بلکه انسان ها می توانند از طریق آگاهی و آشنایی با سنت های اجتماعی، به تغییر رفتار و کنش خود اقدام نموده و با از بین بردن موضوع و متغیر یک رابطة ضروری، از وقوع محمول و تابع آن هم جلوگیری نمایند.
بدین ترتیب، انسان این توانایی را دارد که با هر انتخابی، آیندة خود را تغییر دهد. و اساساً این پندار، که جوامع منتظر باشند تا نیرویی از خارج برسد و شرایط آنان را تغییر دهد، اشتباه بوده و مورد نکوهش قرآن است، بلکه این تغییر باید از خود جامعه آغاز گردد و تا آنها به مرحله ای از تذکر و تنبه و بیداری نرسند و خودشان را نسازند، سرنوشت شان تغییر نمی کند. در عرصة اجتماعی می توان بر اساس آموزه های شیعی، مسئله «بداء» را بر این موضوع تطبیق نمود که به معنای قدرت انسان و جامعه در ایجاد یک ضرورت و برداشتن ضرورتی دیگر، به واسطة تغییر کنش های اجتماعی می باشد. زیرا در تفکر قرآنی، انسان در گرو اندیشه و اعمال خویش است. همان گونه که امیرالمؤمنین علی(ع) فرموده اند:
هرگز مردم زندگانی خرم و نعمت فراهم را از کف ندادند، مگر به سبب گناهانی که انجام دادند؛ زیرا خدا بر بندگان ستمکار نیست و اگر مردم هنگامی که بلا بر آنان فرود آید، و نعمت ایشان راه زوال پیماید با نیّت درست و دل هایی سرشار از بیم و اندوه، از پروردگار فریاد خواهند، هر رمیده ای را به آن ها بازگرداند و هر فاسدی را اصلاح گرداند.
پس، از نظر آموزه های دین مبین اسلام، فراز و فرود، و توان و کاستی جوامع، همواره به دنبال پیدایش عوامل و تحقق شرایط پدید می آید و اعضای جامعه می توانند با شناخت و آگاهی از این امور، به پیرایش جامعة خود از حرکات انحطاطی و گرایش به رفتار متعالی روی آورده و تکامل اجتماعی را محقق سازند.
بدین ترتیب، شناخت سنت های اجتماعی، به عنوان قوانین ثابت و تغییرناپذیری که در گذشته، حال و آینده جریان دارند، به یک جامعه شناس، که به دنبال یافتن گونه های مشابه و نمونه های همسان در جوامع مختلف است، کمک می کند تا از تقارن آنها و قیاس یکی با دیگری، به شناخت و درک پدیدة مجهول نایل آمده، آن را توضیح و تبیین نماید. البته، اهمیت شناخت سنت های الهی، به عنوان یکی از ابزارهای شناخت و کشف آینده، زمانی روشن می شود که بدانیم «قرآن کریم اگر نمونه هایی از قوانین الهی را بیان می کند، نمی خواهد بگوید که قوانین حیات انسان ها منحصر در همین موارد معدود است، هیچ دلیلی بر این انحصار وجود ندارد، بلکه می خواهد بگوید که این وظیفة خود انسان هاست که سنت ها را بشناسند و استخراج کنند». پذیرش این نکتـه، می توانـد در رونـد آینده نگاری اسلامی بسیار کارگشا و سازنده باشد.
افق آینده
شهید صدر در مباحث مبـسوطی که پیرامون سنـت های اجتماعی مطرح کرده، بُعد آینده نگری پدیده های اجتماعی را مورد توجه قرار داده است. آینده ای که با وجود ذهنی خود، حرکت آفرین است. این وجود ذهنی دارای دو عنصر است: اول، چشم انداز و دورنمایی که از هدف دارد و دوم، آفرینش انگیزه و اراده ای که انسان و جامعه را به سوی هدف برمی انگیزد. از ترکیب این دو، قدرت سازندگی آینده و نیروی محرک فعالیت اجتماعی فراهم می گردد. و «همین وجود ذهنی، و محتوای درونی است که در حکم زیربنا بوده و روابط و ساختارهای روبنایی جامعه بر آن استوار می گردد».
روشن است که محور این ذهنیت و محتوای درونی، همان هدف آرمانی و وضعیت ایده آل است که ارتباط تنگاتنگی با معرفت و جهان بینی حاکم بر یک جامعه دارد. از نظر قرآن، این آرمان و هدف غایی تا جایی پیش می رود که می تواند برای آن جامعه تبدیل به «إله» گردد. و این «إله»، گاه طاغوت است، گاه اسطوره است و گاهی هم ارزش ها و هواهای نفسانی است، و برای برخی از جوامع نیز «الله» است. در حالی که، هدف غایی فقط خدا باشد، تمام خواسته ها، تلاش ها و آرزوهای بشر، رنگ و بوی خدایی می گیرد و انسان به تناسب پیشرفت خود در راه خداجویی و خداخواهی، لحظه به لحظه رشد می یابد، و چون خدا مطلق است، این راه نیز پایانی نخواهد داشت.
تأمل در این نوع آرمان طلبی، علاوه بر تفاوت کمی آن با انواع دیگر، ما را به یک تمایز کیفی نیز رهنمون می سازد. و آن، احساس مسئولیت ذاتی و متفاوتی است که در اثر ایمان به چنین آرمانی پدید می آید. جامعة مؤمنی که چنین آرمان بلندی را هدف خود قرار دهد، توانمندی خود را نیز به همان میزان ارتقا بخشیده و تلاش مضاعفی را برای استقرار جامعه ای الهی بر زمین مبذول می دارد. جامعه ای که وضعیت مطلوب آن برگرفته از هنجارها و ارزش های دینی است.
دین اسلام، همانند همه ادیان آسمانی، به خصوص ادیان ابراهیمی، برای جامعة بشری، غایت و آینده ای روشن، توسعه یافته و سعادت بخش ترسیم می کند. قرآن در آیات متعددی بر این مطلب تأکید می کند که انسان در نهایت به جامعه ای مبتنی بر حق دست می یابد، که در آن شرّ و فساد ریشه کن شده و عاقبت از آنِ تقوا و متقیان است. نوید اسلامی قیام و انقلاب مهدی موعود نیز در چارچوب همین نظریه ارائه می گردد. جامعـة آرمانی که قرآن ترسیم می کنـد، جامعـه ای است که پارسایان در آن به امامت (نه فقط حکومت) می رسند. بدین ترتیب، «در اثر خداشناسی، خداپرستی، اطاعت کامل و دقیق از اوامر و نواهی الهی، کسب رضای خدای متعال و تقرب به درگاه او، جامعه آرمانی اسلام به هدف نهایی خود که استکمال حقیقی انسان هاست دست می یابد». و در سایة این کمال انسانی است که آرزوهای همیشگی بشر محقق می گردد. آرزوهایی همچون: حاکمیت کامل عدالت، آزادی و صلح، حکومت جهانی واحد، آبادانی کامل زمین، بلوغ فکری، رفع کامل فساد و جنگ و شرارت، و سازگاری انسان با طبیعت.
فلسفة انتظار
بررسی مجموعة احادیث و روایاتی که پیرامون موضوع مهدویت مطرح شده اند، نشان می دهد که این روایات به دو دستة کلی قابل تقسیم هستند: یک دسته از آنها، به شاخص های عصر ظهور و مؤلفه های جامعة آرمانی اشاره دارند، و دستة دیگر، به مقولة «انتظار فرج» و زمینه سازی برای عصر ظهور پرداخته اند. در یک نگاه کارکردی، می توان «انتظار» را برخورداری از نوعی رویکرد آینده نگر دانست که با داشتن تصویری از وضعیت آرمانی، به ناخرسندی از وضع موجود انجامیده، و افراد را برای ایجاد وضعیت بهتر و نزدیک شدن به شاخص های وضعیت مطلوب، به تلاش و حرکت وامی دارد. بر این اساس، می تـوان گفت که مسئله انتظار جامعة آرمانی مهدوی و قیام مصلح جهانی از دو عنصر تشکیل شده است: نارضایتی از وضع موجود، و پی گیری وضعیت مطلوب. چنین رویکردی به صورت طبیعی، جامعه را به سوی زمینه سازی و فراهم نمودن شرایط بروز و ظهور آن آرمان، سوق می دهد.
این نکته پاسخ این سؤال است که سخن از آیندة جامعه بشری، و آرمان ظهور منجی، چه نتیجه ای برای امروز ما دارد؟ از عباراتی که در روایات انتظار به کار رفته، این نکتـه به روشنی به دست می آید که انتظارِ فرج، همواره با جهاد و تلاشی گسترده و پی گیر همراه است. این تلاش و کوشش، منشأ دو گونه فعالیت است که به موازات یکدیگر باید صورت بگیرد: از یک سو، باید به ترک هرگونه همکاری و هم نوایی با عوامل ظلم و فساد منجر شود و حتی می تـواند به مبارزه و درگیـری با آن ها منتـهی گردد و از سوی دیگر، باید خودسازی و همیاری به منظور جلب آمادگی مادی و معنوی برای شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانی را در پی داشته باشد.
پس معنای در انتظار خورشید بودن این نیست که در تاریکی شب چراغی نیفروزیم و در تاریکی به سر ببریم. بنابراین، شخص منتظر هرگز نمی تواند نقش تماشاچی را ایفا کند، بلکه باید در آماده باش کامل به سر برده و بکوشد تا متناسب با آنچه که در انتظارش به سر می برد، نقاط ضعف خود را اصلاح نماید. علاوه بر اصلاح خویش و آمادگی فردی، در اصلاح دیگران و جامعة خود نیز بکوشد؛ زیرا انتظار تحقق جامعة آرمانی اسلام، مقوله ای است که نیازمند تحول تمام عناصر اجتماعی است. چنین تحولی نیازمند همت و خواستی همگانی و فراگیر است.
همان گونه که شهید مطهری تصریح نموده است، از مجموع آیات و روایات مرتبط با مسئله انتظار می توان دریافت که «ظهور مهدی موعود حلقه ای است از حلقات مبارزة اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می شود. سهیم بودن یک فرد در این سعادت، موقوف به این است که آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد». این سخن به روشنی گویای این حقیقت است که منتظران ظهور منجی، نباید از حرکت بازایستند، بلکه باید با تلاشی فزاینده مقدمات ظهور را فراهم سازند. روح انتظارِ مورد نظر پیشوایان دین، با خمودی سازگار نیست. آکنده شدن زمین از ظلم و جور، به معنای نفی جامعة عدالت طلب نیست، بلکه تحقّق ظهور موعود، مشروط به این است که طیف خداباورانِ در جست وجوی سعادت و طیف شقاوت پیشگان ظالم، هر کدام به نهایت کار خود برسند، نه آن که افراد «سعید» کاملاً از بین رفته باشند و فقط افراد «شقی» به غایتِ شقاوت برسند. اگر هم در آن زمان، افراد حقیقت طلب از نظر تعداد اندک باشند. در عوض، آنان ارزنده ترین ذخایر اجتماعی هستند که در دوران طولانی غیبت امام خود، از چنان سطح آمادگی برخوردار گردیده اند کـه بـه محض ظهـور مهدی موعود، بـه آن حضرت می پیوندند. و فراتر از وجود چنین افرادی، گاه در روایات به مواردی برمی خوریم که بر اساس آن، نوید وجود جامعه ای حقیقت طلب یا حکومتی حق مدار داده می شود که تا قیام مهدی ادامه دارد.
در عصر انتظار، که دوران غیبت مهدی موعود است، گروه یا گروه هایی از مؤمنان صالح وجود دارند که از کیان دین الهی دفاع می کنند. چراغ دین الـهی را فروزان نگه می دارند و با برنامه ریزی منسجم، مقدمات برپایی جامعة آرمانی اسلام را فراهم می سازند. چنین افراد، گروه ها و جوامعی، همواره در روایات دینی، مورد ستایش، تجلیل و تکریم قرار گرفته اند. در همین زمینه، نقل شده است که روزی پیامبر گرامی اسلام در میان اصحاب خود فرمود:
«خدایا، برادرانم را به من بنمایان». یکی از اصحاب عرض کرد: «ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم؟» آن حضرت پاسخ داد: شما یاران و همراهان من هستید. برادران من کسانی هستند که در آخـرالزمان می آیند و با این که مرا ندیده اند به من ایمان می آورند ... استقامت هریک از آنان در دین خود، از کندن خارهای گَوَن در شب تاریک و به دست گرفتن آتش گداخته، سخت تر است. آن ها مشعل های هدایت هستند که خداوند از فتنه های تیره و تار نجات شان می دهد.
بنابراین، جامعة مطلوبی که قرآن و روایات آن را ترویج می کنند، اگرچه مصداق کامل آن در عصر ظهور مهدی موعود محقق می گردد، اما نباید به عنوان مجموعه شناخت هایی نگریسته شود که تنها ترسیم کنندة وضعیت آیندة جهان است و هیچ نسبتی با وضعیت کنونی جامعة بشری ندارد. یعنی اگر الگوپذیری از چنین جامعه ای به صورت یک فرهنگ درآید و همة ارکان جامعه خود را نسبت به شناخت ویژگی های آرمانی آن موظف بدانند، آنگاه معنای واقعی انتظار تحقق می یابد. و توجه به همین نکته است که ما را در تفکیک و تمایز میان جامعة مطلوب و جامعة آرمانی اسلام یاری می دهد. بنابراین نباید به جامعة عصر ظهور به مثابه سایر جامعه های آرمانی، که از سوی اندیشمندان ارائه شده، نگریست بلکه باید آن را به الگویی مناسب و کاربردی برای سامان دهی زندگی اجتماعی عصر حاضر تبدیل نمود. با چنین رویکردی می توان گونه ای از آینده پژوهی را به خدمت گرفت تا در برنامه ریزی های گام به گام، به عنوان ابزار هدایت اجتماعی عمل نموده و جامعة موجود را در رسیدن به شرایط مطلوب یاری نماید.
بدین ترتیب، پژوهش حاضر، فرضیة خود را مبنی بر امکان بهره گیری از روش ها و ابزارهای دانش آینده پژوهی در شکل گیری جامعة آرمانی اسلام، اثبات می نماید. نتیجة چنین رویکردی، رسیدن به نوعی آینده پژوهی دینی با محوریت جامعة مطلوب اسلامی است.
آینده پژوهی دینی
مراد از «آینده پژوهی دینی»، کشف آینده و ساختن آن بر اساس انگاره ها و گزاره های دینی است که تلفیقی از آینده پژوهی قدسی و آینده پژوهی عرفی است. منظور از آینده پژوهی قدسی، آن چیزی است که در سطوح کلان آینده نگری دینی مطرح گردیده و چشم اندازی روشن از فرجام جامعة بشری و دورنمایی شفاف از فرجام هستی ارائه می دهد و ما را به هوشیاری بیشتر و فاعلیت مؤثرتر برای ساختن جهانی عاری از نابرابری و ظلم، و سرشار از صلح و عدالت و سعادت فرامی خواند. منظور از «آینده پژوهی عرفی» نیز همان دانش آینده پژوهی رایج و متداول تجربی است که انتظارات حداقلی بشر را برآورده می سازد. می توان انتظارات عرفـی جامعه را در قالب چشم اندازهای طراحی شده در دوره های زمانی مختلف، به گونه ای تعریف نمود که همواره به صورت گام های پی درپی برای نزدیک شدن به آرمان های بلند اسلامی باشد.
سطح خرد آینده نگری در آموزه های دینی، ناظر به بحث سنت های اجتماعی است. آیات نورانی قرآن و جوامع روایی اسلام، ما را با نمونه های فراوانی در این زمینه آشنا می سازد. از قبیل: توصیه به تدبیر، دعا برای حسن عاقبت، اجل داشتن هر چیز، پاداش دنیوی برخی رفتارها نظیر صلة رحم، عقاب دنیوی برخی گناهان، به خصوص گناهانی که صبغه اجتماعی دارند، اندیشیدن دربارة سرانجام کارها، حبط اعمال، وزر اعمال و... .
توجه و توصیه به آینده نگری در بسیاری از این آموزه ها قابل استنباط است. برای مثال وقتی دین اسلام بر مسئله ای مانند تدبیر تأکید می کند و مؤمنان را به داشتن آن فرا می خواند، روشن است که لازمة تدبیر، پیش بینی است و پیش بینی نیز الزاماتی دارد که آینده پژوهی یکی از آن هاست. این موضوع در بُعد اجتماعی از نمود بیشتری برخوردار است؛ زیرا تدبیر اجتماعی به منظور نیل به یک هدف کلان، نیازمند برنامه ریزی گام به گام، و نیز آماده نمودن جامعه برای همنوایی با آن هدف می باشد که این امور دقیقاً در آینده پژوهی مورد توجه هستند. از امیرمؤمنان(ع) نقل شده است که فرمود: «لا فقرَ معَ حُسن تدبیر: [با حسن تدبیر،] هیچ فقری وجود نخواهد داشت». از این رو، آنچـه دربارة (عبرت آموزی) از گذشته در متون دینی آمده است، می تواند به معنای درس گرفتن برای آینده باشد، و ارزش آن به چگونگی بهره گیری از آن برای حال و آینده وابسته است. بی تردید، رعایت این آموزه ها، از مؤمنان انسان هایی می سازد که همواره و در هر رفتاری نگاه به آینده دارند و به هیچ روی از آن غافل نمی مانند.
البته، دو سطح خرد و کلان آینده نگری دینی در تعامل با یکدیگر هستند. در کنار توصیه ها و آموزه هایی که مؤمنان را در سطح خرد به آینده نگری سوق می دهد، دو آموزة «فرجام هستی» و «فرجام تاریخ» نیز از حالت یک گزارة پیش بینی کنندة آیندة دور بیرون می آیند و به عنوان عنصر تأثیرگذار و راهبـر زندگی روزمره، آینده نگر بودن مسلمانان در زندگی روزمره شان را تقویت می کنند. این ویژگی موجب می گردد که بُعد آینده سازی عملکرد انسان ها بسیار تقویت گردد؛ چرا که در نگاه دینی، جایگاه و شأن نهایی انسان ها تابعی است از رفتار و کنش آن ها در زندگی روزانه. بدیهی است که آنچه در سطح فردی مطرح شد، در بعد اجتماعی نیز مطرح بوده و از منظر جامعه شناختی و برنامه ریزی اجتماعی نیز تأثیرات تعیین کننده ای خواهد داشت.
جمع بندی و نتیجه گیری
اکنون، پس از آشنایی با دانش آینده پژوهی از یک سو، و تبیین برخی مبانی دین اسلام دربارة آینده از سوی دیگر، به آسانی می توان میزان هم پوشانی بعضی از مبانی و اهداف این دو را دریافت و از قابلیت های دانش آینده پژوهی برای تأمین سریع تر و مطمئن تر بخشی از اهداف دینی اطمینان خاطر داشت. با دانستن قطعی فرجام بشر و فرجام هستی، ما بخشی از فرآیند کشف آینده را به کمک آموزه های وحیانی قرآن و اهل بیت پشت سر نهاده ایم. همان طور که با تلاش برای درک و کشف سنت های الهی در جامعه، می توان بخشی از فرآیند طراحی آینده را نیز به صورت قطعی و یقینی در اختیار داشت. به این ترتیب، آینده پژوهی علمی و تجربی ما نیز به کلی متفاوت با آینده پژوهی غربی خواهد بود؛ زیرا اولاً، مبانی معرفتی ما کاملاً متفاوت است. ثانیاً، در ترسیم چشم اندازهای 10، 20، 50 و 100 ساله ، که معمولاً مورد توجـه سناریونویسان آینده پژوهی است، می توان از شاخص های روشنی که دین به ما ارزانی داشته استفاده نمود، یا این شاخص ها را با توجه به سنت های تغییرناپذیر اجتماعی، کشف کرد و احتمال وقوع و صحت پیش بینی ها را در برنامه ها به شدت افزایش داد؛ و ثالثاً، مقصد جامعة مطلوب ما، که همانا جامعة آرمانی عصر ظهور است، مقصدی معین، حتمی و دارای ویژگی ها و شاخص های قابل دست یابی است.
پس آینده پژوهان دین باور، در نخستین گام، باید چشم اندازی قدسی، که مبتنی بر آموزه های برگرفته از آیات قرآن و روایات معصومان باشد بیافرینند، و هم زمان تلاش نمایند تا از طریق ایجاد یک چارچوب نظری ـ عملی، این چشم انداز قدسی را در نظام برنامه ریزی جامعه بگنجانند. البته، این امری است که در جوهر آموزه های شیعـی نهفته است، اما این آینده اندیشی که گاه در نیمة پنهان اذهان ما جای گرفته، باید در زندگی ما ظهوری مؤثر پیدا کند.
در مقام ارائه مدلی برای آینده پژوهی دینی می توان گفت: با الهام از آیاتی که مژدة وراثت زمین را به مؤمنان داده و فرجامی قدسی را به جامعة بشری نوید می دهند، و نیز با بهره گیری از روایاتی که ذیل این آیات مطرح شده اند، و از حیث روشی به انگارة «انتظار فرج» توجه داده اند، می توان نوعی آینده پردازی دینی را تـدوین و تعریف نمـود، که بر این اساس، برخی از آیات و دسته ای از روایات، ما را به بُعد آینده شناسی رهنمون می شوند، و شکل گیری و ایجاد جامعه ای مطلوب و ایده ال را نوید می دهند که در آن دینِ حق، و مؤمنان و پارسایان به حاکمیت می رسند.
در بُعد آینده نگاری نیز حجم گسترده ای از روایات به تبیین و تشریح ویژگی های عصر ظهـور و مؤلفه های حکومت صالحان در آخر زمان می پردازند. در واقع، این دو بُعد را می توان نوعی انتظار قدسی دانست که به شاخص ها و ویژگی های کمال یافته ای اشاره دارند که بر اساس آموزه های مذهب تشیع، تنها در زمان ظهور مهدی موعود تحقق می یابند.
اما دستة دیگری از روایات ناظر به بُعدی از آینده پژوهی است که می توان آن را انتظار عرفی نامید؛ یعنی انتظار حداقل هایی از ویژگی ها و امتیازات عصر ظهور در عصر حاضر، که البته می تواند حرکتی رو به رشد و تکاملی داشته باشد. بر این اساس، می توان گفت که این دسته از روایات با ارائة مفهوم انتظار فرج، جامعه بشری را تشویق می کنند که انتظارات عرفی را به گونه ای تعریف نماید که همواره در راستای انتظار قدسی و ظهور جامعة مهدوی باشد. در واقع، جامعة آرمانی مهدوی به مثابه چتری است که جوامع دوران غیبت باید در سایه سار آن باشند و همواره رو به جامعة تکامل یافته و مترقی عصر ظهور گام بردارند.
حال می توان تعریفی از آینده پژوهی دینی ارائه داد و آن را پژوهش در آیندة تجویزی فرد، جامعه و بشریت بر پایة آموزه های قدسی (قرآن و سنت) پیرامون جامعة نمونة اسلامی، و از جمله جامعة عصر ظهور دانست. حاصل این پژوهش، می تواند ترسیم چشم اندازی دقیق از آینده ای آرمانی باشد که با قراردادن این آیندة مطلوب به عنوان هدف، می توان آینده های مقدور را طراحی و تعریف نمود.
طراحی این آینده های مقدور، به اصطلاح در قالب آفرینش چشم انداز و یا نگارش سناریوها صورت می گیرد. هنر یک جامعه شناس مسلمان یا پژوهشگر حوزه دین، نزدیک سازی هرچه بیشتر سناریوها به آیندة تجویزی مورد نظر است. یقیناً چنین کاری، پروژه ای عظیم خواهد بود که از توان و تخصص یک فرد و یا یک مجموعة محدود خارج بوده و نیازمند ایجاد لجنه ای فراگیر است.
تذکر این نکته لازم است که آنچه در این چند جمله بیان گردید، تنها در حد یک نظریه است که باید عملیاتی گردد و راهی بس دراز باید پیمود تا رویکرد آینده نگری مورد نظر اسلام، و مطالبات دین در حوزة سنت های اجتماعی، و همچنین فرهنگ انتظار در جامعة ما نهادینه شود. تا تصویرهایی از آینده بر اساس آموزه های ناب اسلامی به جهان عرضه داشت.
Of The Future, Traslated by Elise Boulding. Elsevier Scientific Publishing Company, 1973.
- ـ نهجالبلاغه، ترجمة سيدجعفرشهيدي، تهران، آموزش انقلاب اسلامي، چ دوم، 1370.
- ـ آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1987م.
- ـ اسلاتر، اي.ريچارد، نوانديشي براي هزارة نوين، ترجمة عقيل ملكيفر و همكاران، تهران، مؤسسة آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي، 1378.
- ـ اسلاتر، اي.ريچارد، دانشواژة آيندهپژوهي، ترجمه محمدرضا فرزاد و امير ناظمـي، تهران، مركز آيندهپژوهي علوم و فناوري دفاعي، 1385.
- ـ الگار، حامد، درسگفتارهاي حامد الگار، ترجمة اسحاق اكبريان، تهران، كتاب طه، 1383.
- ـ بنياد نهجالبلاغه، مسائل جامعهشناسي از ديدگاه امام علي،، مدرسه مكاتباتي نهجالبلاغه، 1373.
- ـ تافلر، الوين، آموختن براي فردا: نقش آينده در تعليم و تربيت، ترجمه و تلخيص بابك پاكزاد و رضا خيام، تهران، بهنامي، 1377.
- ـ تقوي گيلاني، مهرداد و محمدباقر غفراني، «مطالعات و روشهاي آيندهشناسي»، رهيافت، ش22، 1379، ؟؟.
- ـ جي.لمبرت، رابرت و همكاران، برنامهريزي پابرجا براي يك قرن، ترجمة وحيد وحيدي مطلق، تهران، انديشكده صنعت و فناوري.
- ـ خالقي، احمد، فرهنگنامه موضوعي قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ دوم، 1384.
- ـ رادمنش، عزتاله، قرآن، جامعهشناسي، اتوپيا، تهران: اميركبير، 1361.
- ـ رضايي، محسن، و علي مبيني دهكردي، ايران آينده در افق چشمانداز، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات، 1386.
- ـ سبحاني، جعفر، البداء في ضوء الكتاب و السنه، قم، موسسه النشر الاسلامي، 1414.
- ـ صدر، سيدمحمدباقر، المدرسة القرآنية، قم، مركز الابحاث و الدراسات التخصصيه للشهيد الصدر، 1379.
- ـ طريحي، فخرالدين، مجمعالبحرين، تهران، المكتبة المرتضوية، چ دوم، 1395ق.
- ـ طوسي، محمد بنحسن، الغيبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلاميه، 1411ق.
- ـ گودرزي، غلامرضا، تصميمگيري استراتژيك: مطالعة موردي رويكرد موعودگرايي شيعه، تهران، دانشگاه امام صادق، 1386.
- ـ گوده، ميشل، «از پيشبيني تا چشمانداز راهبردي»، ترجمة محمدرضا صالحپور، برنامه و بودجه، ضميمة شماره 11 (ويژهنامة آيندهپژوهي و آيندهنگري) 1375.
- ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، چ سوم، 1983م.
- ـ مصباح يزدي، محمدتقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1368.
- ـ مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، قم، مركز نشر آثار علامه مصطفوي، 1385.
- ـ مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، تهران، صدرا، چ سيزدهم، 1373.
- ـ مكارم شيرازي، ناصر، حكومت جهاني مهدي، قم، نسل جوان، چ يازدهم، 1380.
- ـ مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ بيستم، 1381.
- ـ ملكيفر، عقيل، الفباي آيندهپژوهي، تهران، كرانة علم، 1385.
- ـ مؤمني، فرشاد، «چند نكته پيرامون اهميت آيندهشناسي و دورنگري»، نامة مفيد، ش 8، 1375.
- ـ نجفي علمي، محمدجعفر، جامعه و سنن اجتماعي در قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371.
- - Polak, F, The Image Of The Future, Traslated by Elise Boulding. Elsevier Scientific Publishing Company, 1973.