معرفت فرهنگی اجتماعی، سال دهم، شماره چهارم، پیاپی 40، پاییز 1398، صفحات 57-72

    ابعاد «تعین اجتماعی معرفت» از منظر نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ حسین اژدری زاده / استاديار گروه معارف دانشگاه آزاد واحد نراق / hajdaryzadeh@rihu.ac.ir
    حمید پارسانیا / دانشيار دانشگاه تهران / h.parsania@yahoo.com
    چکیده: 
    این پژوهش، با هدف بررسی ابعاد تعین اجتماعی معرفت در تحلیل ها و نظریات جامعه شناسانه و نهج البلاغه و به روش مقایسه ای، تحلیل محتوای کیفی، تفسیری و اسنادی تدوین یافته است. در این دو رویکرد، یعنی نظریه های جامعه شناسی معرفت و نهج البلاغه، به مطالعه‌ی تفاوت بین تعین اجتماعی معرفت، بر محور مؤلفه های پنج گانه‌ی عمق تعین، درجه تعین، سطح تعین، آماج تعین، و عامل مسلط پرداخته است. نتایج این پژوهش حاکی از این است که بسیاری از نظریه های جامعه شناسی معرفت، راه کاملاً متفاوتی از نهج البلاغه را در بسیاری از محورهای پنج گانه درپیش گرفته اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Dimensions of “Social Determination of Knowledge” from the Viewpoint of Nahj al-Balagha and the Sociological Theories of Knowledge
    Abstract: 
    Using a comparative, qualitative content analysis, interpretative and documentary method, this paper seeks to study the dimensions of “social determination of knowledge” from the viewpoint of Nahj al-Balagha and the sociological theories of knowledge. In these two approaches, i.e. Nahj al-Balagha and the sociological theories of knowledge, the differences between Nahj al-Balagha and the social determination of knowledge have been examined based on the quintuple components including the depth of determination, degree of determination, level of determination, purpose of determination, and dominant factor. The findings show that, many sociological theories of knowledge have taken completely different methods from Nahj al-Balagha in those factors.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    بیان مسئله
    رابطة معرفت و جامعه یکی از مسائل مهمی است که در كتاب گرانسنگ نهج‌البلاغه مورد توجه ویژه قرار گرفته است. جایگاه رفیع اندیشه و اجتماع دليل اين اهتمام است؛ چراکه آن دو قادرند سعادت واقعی انسان را تحت ‌تأثیر قرار دهند. در این پژوهش، ما به نحوه و کیفیت اثرگذاری جامعه و عوامل اجتماعی بر اندیشة آدمی پرداخته‌ایم و قصد داریم تا برخی ویژگی‌های آن را روشن کنیم. بدین‌منظور، «ابعاد تعین ‌اجتماعی ‌معرفت» در نهج‌البلاغه را با برخی نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت مقایسه کرده‌ایم. این مقایسه بر محور پنج امری است که در طرح‌های اشتارک، مرتن و توکل مطرح شده است (اشتارک، 1960، ص 213-347؛ مرتن، 1968، ص 514-515؛ توکل، 1987، ص 47-50).
    اهمیت و ضرورت این پژوهش عبارت است از: معرفی دیدگاه نهج‌البلاغه دربارة رابطة معرفت و جامعه؛ بیان تفاوت‌ دیدگاه نهج‌البلاغه با نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت؛ نزدیک کردن ادبیات اسلامی (حدیثی) با علوم روز؛ آشکارسازی تفاوت اندیشه اسلامی با اندیشه‌های غربی و سکولار؛ گام نهادن در راستای اسلامی‌سازی و بومی‌سازی علوم انسانی و... .
    پرسش اصلی این پژوهش این است كه بین نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه در خصوص تعین اجتماعی معرفت چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟ از این پرسش‌ اصلی، چند محورِ عمق تعین، درجه تعین، عامل مسلط در تعین، سطح تعین، و بالاخره آماج تعین را به شکل مقایسه‌ای مورد واكاوي قرار می‌دهیم.
    پیش‌فرض اصلی این پژوهش، اين است که مضامین نهج‌البلاغه و نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت در خصوص رابطة معرفت و جامعه، با وجود برخی شباهت‌ها، دارای تفاوت‌هایی است. این پژوهش عهده‌دار نشان دادن برخی از مهم‌ترین این تفاوت‌هاست. در این پژوهش، از روش‌هایِ مقایسه‌ای، تحلیل محتوا، اسنادی و تفسیری بهره گرفته‌ایم.
    پیشینة پژوهش
    اژدری‌زاده (1372)، در اثر خود با عنوانِ «جامعه‌شناسی معرفت در قرآن»، به بررسی جامعه‌شناختی انواع معرفت‌ از منظر قرآن پرداخته است. وی در این پژوهش، برخی از مهم‌ترین تفاوت‌ها میان دیدگاه اسلامی و قرآنی را با نظریه‌های غربی، برجسته كرده است. در حقیقت، کار وی نقد و بررسی نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت غربی از منظر اسلامی و قرآنی است. وي (1384) در پژوهشي دیگر، با عنوان «از معرفت‌شناسی به جامعه‌شناسی معرفت»، در عمل به بیان تفاوت جامعه‌شناسی معرفت اسلامی و قرآنی با نمونة غربی آن پرداخته است. وی، همین رویکرد را در پژوهشی دیگر (1385)، با عنوانِ «تعین اجتماعی معرفت‌های اخلاقی در معراج‌السعاده»، با محوریت اخلاق اسلامی به نمایش گذاشت. پارسانیا و اژدری‌زاده، در پژوهشي دیگر با عنوانِ «تعین اجتماعی معرفت در نهج‌البلاغه» (1390)، بخشی از نگاه حدیثی به این بحث را نشان دادند و در ادامه، در تحقیقی دیگر با عنوان «بررسی مبانی اجتماعی نظریة معرفت علوی» (1392)، به تکمیل بحث قبل پرداختند. اژدری‌زاده، همين بحث را به صورت کامل‌تر در رسالة دکتری خود با عنوانِ «ابعاد تعین اجتماعی معرفت در نهج‌البلاغه» (1393)، عرضه کرد. اين پژوهش، در حقیقت بخش‌هایی از نتايج همین رساله است.
    مؤلفه‌های تعین ‌اجتماعی ‌معرفت
    برای بهتر نشان دادن تفاوت دیدگاه نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه دربارة رابطة معرفت و جامعه از مؤلفه‌هایی می‌توان استفاده کرد. مهم‌ترین این مؤلفه‌ها، محورهایی است که در زیر به برخی از مهم‌ترین آنها مي‌پردازيم:
    عمق تعین
    منظور از «عمق تعین» در اینجا، منشأ و خاستگاه ظهور اندیشه است. در کلام حضرت علي، اصل نیروی اندیشه و ابزار و انواع آن، در خلقت و فطرت انسان است و به خالق او، خداوند متعال ربط دارد:
    آن‌گاه از روحى كه آفريد در آن دميد تا به صورت انسانى داراى نيروى عقل كه وى را به تلاش اندازد، درآمد و داراى افكارى كه در ديگر موجودات، تصرف نمايد. ... قدرت تشخيص به او داد تا حق و باطل را بشناسد، و حواس چشايى، بويايى، وسيله تشخيص رنگ‏ها و اجناس مختلف در اختيار او قرار داد (نهج‌البلاغه، خ 1).
    در کلام حضرت علي، علاوه بر اصل نیروی اندیشه، به مجموعه‌اي از معرفت‌ها هم اشاره شده که به شکل فطری، همراه با همين خلقت پديد آمده‌اند. افزون‌براين، این سخن هم بر وجود فطرت و فطریات دلالت دارد: «رسولان خود را پى‌در‌پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان بازجويند» (نهج‌البلاغه، خ 1). براين‌اساس، پيش از آنکه انسانْ اجتماعي شود، هويتی مستقل و فردي با محوريت یک مجموعه‌ از امور فطری از جمله برخی معرفت‌ها دارد كه مسير كلي وي را در طول زندگي معين مي‌كنند. اگرچه عوامل بيروني‌اي مانند فرهنگ و عوامل اجتماعي‌ (كنش‌ها، گروه‌ها، پيوندهاي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و مانند آن) مي‌تواند چنین معرفت‌هایی را كمرنگ كند، اما به نظر نمي‌رسد كه بتواند اصل و یا «محتوا»ي چنين شناخت‌هايي را به شكل حتمي تعيين كند. سرانجام اينكه، اين‌گونه عوامل با تأثيري كه بر پدر و مادر وي دارد، شايد با واسطه بتواند آنها را شدت و يا ضعف بخشد و يا پس از تولد، چنين تأثيري بر «صورت» آنها داشته باشد.
    جهت‌گيري فوق، آشكارا با جهت‌گيري حاكم بر غالب نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت در تعارض است. اين نظريه‌ها، رويكردي مادي و بعضاً پوزيتويستي دارد و جهان، انسان و معرفت را بريده از ماوراءطبيعت در نظر مي‌گيرد. بر اساس اين نظريه‌ها ـ به استثناء نظریة نظریه‌پردازانی مانند آلفرد وبر و شلر که رویکردی افلاطونی به معرفت دارند ـ هرگونه معرفت به لحاظ خاستگاه، امري مادي است و در همين جهان ماده و اجتماع شكل گرفته، هيچ ريشه‌اي هم در جهاني ديگر ندارد (ر.ک: علیزاده و همكاران، 1383، ص 56).
    از ميان معرفت‌ها، معرفت عملي و اعتباري در كلمات حضرت تا حدودي متفاوت ارزیابی می‌شود. برای نمونه، «حق» (نهج‌البلاغه، خ ۲۱۶)، که يك معرفت اعتباری (پسيني) است، «طرفينى» و دارای خاستگاهی اجتماعی است (مطهري، ۱۳۵۴، ص ۱۶-۱۸). ازاین‌رو، می‌توان با نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت تا حدودی همگام شد، هرچند در این خصوص نیز تفاوت‌های مهمی را می‌توان نشان داد (اژدری‌زاده، 1393، ص 62).
    درجه تعین
    سخنان حضرت علي نشان می‌دهد كه عوامل غیراجتماعی و اجتماعیِ مختلفي اعم از خرد، متوسط و کلان بر فكر و روحيات انسان اثرگذارند، اما اين اثرگذاري‌ها به شكل طولي بوده، تفاوت درجاتي دارد.
    در درجة اول، خداوند متعال قرار دارد كه داراي اثرگذاري حتمي و قطعي است. حضرت حق (و نيز فرشتگان)، هم در اصل ايجاد انسان و افعال و صفات او دخالت دارند (نهج‌البلاغه، خ ۱ و ۸۳) و هم در ایجاد اجتماع نقش داشته‌اند: «او را از بهشت به سوى زمين فرستاد، تا با نسل خود زمين را آباد كند» (نهج‌البلاغه، خ 91).
    خدای متعال، اين ركن رکین جامعه (ر.ك: بقره: 30)، در نظريه‌هاي جامعه‌شناسي و نيز جامعه‌شناسي معرفت يكسره ناديده انگاشته مي‌شود. اين نظريه‌ها يا منكر باري‌تعالي مي‌شوند و يا در صورت پذيرش، دخالت او را در روابط بين انسان‌ها ناديده مي‌گيرند. همين رويكرد را دربارة دخالت فرشتگان و شيطان نيز قائل هستند.
    در درجة دوم اثرگذاري، از منظر نهج‌البلاغه، انسان و فطرت انساني قرار دارد و ارادة انساني در اين ميان شاخص است. اموري مانند زبان، گفتار، كنش و تعامل اين امور با معرفت و روحيات (در سطح جامعه‌شناسی خرد)، از جمله مواردي است كه در اينجا قابل طرح هستند. مباحثی که در مکتب و پارادایم تعامل نمادین و توسط اندیشمندان اجتماعی مانند مید مطرح می‌شود، شباهت بسیاری با این سخنان حضرت علي دارد. در سخنان حضرت، گفتار و كردار انسان تعامل غيرقابل‌انكاري با شناخت‌ها و روحيات وي دارد و ويژگي‌هاي هر يك مي‌تواند به ديگري انتقال يابد. اگر آبشخور گفتار و كرداري، فكر و روحيه‌اي پليد باشد، گفتار و كرداري متناسب با آن: «منافقانْ گمراه و گمراه‌كننده‏اند...» (نهج‌البلاغه، خ ۱۹۴)، و اگر پاك باشد، گفتار و كرداري متناسب، ظهور مي‌يابد: «متقين ... براى قيامت، خود را به زحمت مى‏افكند، ولى مردم را به رفاه و آسايش مى‏رساند» (نهج‌البلاغه، خ 193).
    بعکس، با كنترل و مديريت كردار نيز مي‌توان تغييرات متناسبي در فكر و روحيه ايجاد كرد. نمونه‌های زیادی در کلام حضرت می‌توان نشان داد. امام پيراهن وصله‌دارى بر تن داشت، شخصى پرسيد: چرا پيراهن وصله‌دار مى‏پوشى؟ حضرت فرمود: «دل با آن فروتن و نفس رام مى‏شود، و مؤمنان از آن سرمشق مى‏گيرند» (نهج‌البلاغه، ح 103)؛ در اين كلام، امام هم به تأثير نوع عمل بر خود اشاره فرمود و هم به تأثير آن بر ديگران. البته لباس پوشيدن ممكن است از جهتي فردي تلقي شود، ولي بي‌ترديد جهات اجتماعي نيز در آن وجود دارد. ازاين‌رو، امام آن عمل خود را سرمشق و منبعي معرفتي براي مؤمنان قلمداد فرمود: «يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ».
    همچنین، در كلام حضرت سخناني وجود دارد كه دلالت مي‌كند با انجام برخي از اعمال در جامعه، حتي مي‌توان پيام‌هاي معرفتي متفاوتي فرستاد. براي نمونه مي‌فرمايد: «بدكار را با پاداش‌ دادن به نيكوكار آزار ده» (نهج‌البلاغه، ح 177)؛ يعني عمل پاداش‌ دادن درحالي‌كه اين پيامِ مستقيم را براي نيكوكار دارد كه موجب ترغيبش به عمل نيك است، اين پيام منفي را نيز براي بدكار دارد كه مثلاً وي لياقت چنين پاداشي را نداشته است. ايجاد رغبت و زجر، توسط عمل اجتماعي پاداش دادن، مصداق بارزي از اثرگذاري عوامل اجتماعي بر روحيات و باطن است و معرفت‌هاي مرتبطي نيز به همراه خود دارد.
    نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت در اين خصوص نيز مسيري متفاوت رفته‌اند و انسان را در اين تعاملات به‌مثابة موجود غيرمختار در نظر مي‌گيرند. چنان‌كه در ادامه نشان مي‌دهيم، آنها يا عاملي خارج از انسان مانند محيط و تكنولوژي و روابط اجتماعي را در امور انساني عامل مسلط معرفي مي‌كنند و يا اگر هم به عوامل دروني وي نظر دارند، آن را به اموري جسماني و مادي مانند غرائز برمي‌گردانند.
    در درجة سوم، از نظر حضرت علي بايد از موجودات غيبي نظير فرشتگان ياد كرد كه مأموران خداي متعال‌اند: «فرشتگان آنان را در ميان گرفته و آرامش بر آنها مى‏بارند» (نهج‌البلاغه، خ ۲۲۲). شيطان (و اعوان و انصار او) نيز در همة اوقاتي كه دربارة خدا، خود، طبيعت و ديگران مي‌انديشيم، حضوري جدي دارند و مي‌كوشند تا گونه‌اي انحراف در آن ايجاد كنند: «شما را با فروكردن نيزه در چشم‏ها، بريدن گلوها، كوبيدن مغزها پايمال كرد» (نهج‌البلاغه، خ 192).
    در درجة چهارم، اثرگذاريِ عوامل طبيعي و اجتماعيِ مبتني بر پيوندهاي انسان در جامعه، مانند عوامل خانوادگی، دوستی، تربیتی، حزبی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مانند آن قرار دارند:
    عوامل طبیعی: يكى از جالب‏ترين مسائل علمى كه در كلام حضرت علي مورد توجه قرار گرفته است، تأثير طبيعت و محيط طبيعى (آب شور، نزديكى به آب، كثافت و بدبويى زمين مجاور آب و گودى زمين و مانند آن) در وضع روانى مردم است: «علت تفاوت‏هاى ميان مردم، گوناگونى سرشت آنان است» (نهج‌البلاغه، خ 234)؛ «سرزمين شما به آب نزديك و از آسمان دور است؛ عقل‏هاى شما سست و افكار شما سفيهانه است» (نهج‌البلاغه، خ 14).
    عوامل اجتماعی: در كلمات امام به بُعد ديگري نيز توجه داده مي‌شود كه بر اثر روابط اجتماعي و درهم‌تنيدن فكر و انديشه‌ها به وجود مي‌آيد. مباحث حضرت در این قسمت، شباهت بسیاری به مباحث جامعه‌شناسی در سطح متوسط و کلان دارد. در نظر امام، نيازهاي مختلف انسان، ضرورت زندگي اجتماعي را رقم مي‌زند: «هيچ يك از گروه‏ها از گروه ديگر بى‏نياز نيست» (نهج‌البلاغه، ن 53)، اين انسان‌ها را كنار هم قرار داده، يك هويت جديد و جمعی را به وجود مي‌آورد: «اى مردم، همة افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مى‏باشند» (نهج‌البلاغه، خ 201).
    شايد اولين گام عملي براي ورود به این هويت جمعي، تشكيل خانواده است (طباطبائي، بي‌تا، ج ۴، ص ۹۲-۹۳). اسلام اين اجازه را به زن و مرد داده است تا در راستاي ميل طبيعي و غريزي جنسي خود رفتار كنند و در قالب و چارچوب خاصي با يكديگر ارتباط نزديك داشته باشند. اساساً، در برخي موارد براي كنترل انديشه، تنها راه ممكن و يا حداقل يكي از راه‌هاي مؤثر، در كنار همسر بودن است. اصحاب امام پيرامونش نشسته بودند كه زنى زيبا از آنجا گذشت. حاضران ديده به آن زن دوختند. امام فرمود: «هرگاه كسى از شما با نگاه به زنى به شگفتى آيد، با همسرش بياميزد كه او نيز زنى چون زن وى باشد» (نهج‌البلاغه، ح 420).
    با وجود آثار مثبت، نگاه تيز و واقع‌بين امام آثار منفي ورود در چنين جمع پرجاذبه‌ و گاه پرمشكلي را از نظر دور نداشته است. از جمله فرموده‌اند: «زن و زندگى، همه‏اش زحمت و دردسر است و زحمت‌بارتر اينكه چاره‏اى جز بودن با او نيست» (نهج‌البلاغه، ح 238). معناي اين سخنان، اين است كه در بحث زن و زندگي و تشكيل خانواده، بايد اعتدال رعايت شود تا هم انسان از فوايد بسيار آن بهره‌مند شود و هم مغلوب آثار منفي آن قرار نگيرد. به غير از خانواده، در سطح متوسط از پيوندهاي مبتني بر دوستي و هم‌نشيني مي‌توان سخن به ميان آورد. امام دربارة انتخاب دوست و هم‌نشين نيز تأكيدهاي بسياري دارد؛ زيرا اين دو با خويشاوندي قرابت بسيار دارند. در كلام حضرت علي، «يار و هم‌نشين، چونان خويشاوند» تلقي شده (نهج‌البلاغه، ن ۳۱)، كه حتي مي‌تواند جاي آن را بگيرد: «چه‌بسا دور كه از نزديك نزديك‏تر، و چه‌بسا نزديك كه از دور دورتر است» (نهج‌البلاغه، ن ۳۱). ازاين‌رو، امام توصيه مي‌كند كه «پيش از حركت، از همسفر بپرس و پيش از خريدن منزل، همسايه را بشناس» (نهج‌البلاغه، ن ۳۱)؛ زيرا بسياري اوقات همسفر و همسايه دوست و هم‌نشين انسان مي‌شوند. دليل ديگر، شايد تأثيري است كه اين عوامل بر حوزة شناختي و روحي انسان دارد. حضرت علي دربارة تأثير دوستان و هم‌نشينان مي‌فرمايد: «از هم‌نشينى با فاسقان بپرهيز كه شر به شر مى‏پيوندد» (نهج‌البلاغه، ن ۶۹). اطلاق اين كلام، دلالت دارد كه ويژگي‌هاي منفي فاسق، از جمله انديشه‌هاي فاسقانة وي، در اثر دوستي و هم‌نشيني به ديگران منتقل مي‌شود. بنابراين، براي اينكه انسان به اين ويژگي‌هاي منفي دچار نشود، يك راهش اين است كه با چنين افرادي سروكار نداشته باشد. سخنان حضرت در این خصوص اختصاص به جامعه‌شناسی خرد ندارد؛ ایشان، همچنين از پيوندهاي در سطح كلان، مانند دو عامل قدرت و ثروت و روابط گسترده‌اي كه با محوريت آنها به وجود مي‌آيد، و آثاری که این‌گونه عوامل بر معرفت و روحیات انسان دارد، بسیار سخن گفته است.
    به‌هرحال، تأثير موارد ياد‌شده از نگاه امام، به شكل علت قابلي و يا ناقصه است، و به حد عليّت تامه نمي‌رسد. همچنین، در نظر حضرت، همة اثرگذاری‌های مزبور در سایة احاطه و حضور باری‌تعالی صورت می‌گیرد و همة عوامل یادشده پرتوی از وجود حضرت حق هستند: «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيط» (بروج: 20)؛ و خدا از هر سو بر ايشان محيط است.
    اغلب نظريه‌هاي جامعه‌شناختي به گونه‌ای طرح می‌شوند که از ميان عوامل مطرح شده، جایی برای اثرگذاري دو عامل اول و سوم (خداوند؛ فرشتگان و شيطان) نمی‌ماند. افزون‌براينكه تأثير ارادة انسان را نيز درست منكعس نمي‌كنند و بر عامل چهارم، يعني محيط طبيعي و يا پيوندهاي انساني بيشترين تمركز را دارند.
    عامل مسلط
    اصلی‌ترین عامل مسلط که بر همه عوامل دیگر حاکمیت مطلق و بدون قید و شرط دارد، عاملیت الهی است. غیر او سایه‌ای از وجود اوست؛ آثار و عاملیت آنها نیز چنین وضعیتی دارد. در مرتبة بعد، بايد از اراده و اختيار انسان سخن گفت كه در قلمرو انديشه و افعال اختياري وي، حاكميتِ «خليفه‌اي» دارد. در حقيقت، جانشين خداوند متعال در آن قلمروهاست، هرچند در هر گونه فعل و انفعالي، حضرت حق هم حضور دارد.
    در نظر حضرت علي، پس از عامليت الهي و انسان، مي‌توان از عامليت عوامل ماورائي‌اي مانند فرشتگان و شيطان سخن به ميان آورد، و البته عامليت الهي و انسانی، حاكم بر آنهاست.
    همچنين، در نظر امام، در فرايندِ اثرگذاري عوامل اجتماعي (مربوط به پيوندها) بر معرفت‌؛ نقش و جايگاه عوامل اجتماعی‌ای مانند خانواده، دوست، اقتصاد، فضای اجتماعی و مانند آن، مهم ارزیابی می‌شود، هرچند تأثیر عامل سياسي پر‌رنگ‌تر است. در باب برخی از این عوامل اجتماعی مانند خانواده و دوستی، پیش‌تر سخن گفتیم. در ادامة، به برخی دیگر از این عوامل که عمدتاً در سطح کلان قرار دارند، اشاره می‌کنیم:
    پايگاه سياسى اجتماعى: ضعف و قوت پايگاه سياسى ـ اجتماعى شخص مى‌تواند بر انديشة خود شخص و نيز اطرافيان و حتى بر پذيرش و عدم پذيرش سخنان وى از سوى ديگران تأثيرگذار باشد. همچنين، داورى مردم حتى در زمينة صدور احكام قضايى به جهت پايگاه اجتماعىِ ناهمسو، متفاوت خواهد بود: «گفتند: ‌اي شعيب! بسياري از آنچه را که مي‌گويي نمي‌فهميم و واقعاً تو را در ميان خود ضعيف مي‌بينيم و اگر عشيرة تو نبود، قطعاً سنگسارت مي‌کرديم و تو بر ما پيروز نيستي» ‌(هود: ۹۱)؛ گويي عدم فهم و پذيرش سخنان حضرت شعيب از سوي قومش، به ضعف پايگاه اجتماعي او استناد داده شده است. به‌هرحال، جايگاه اجتماعي فرد در ميان مردم مي‌تواند چنين آثاري داشته باشد و اين انتظار مي‌رود كه افرادي كه جايگاه و منزلت بالاتري دارند، كارها و انديشه‌هايي متناسب و كساني كه در سطح پايين‌تر جامعه‌اند، انديشه و اعمال متناسب با همان داشته باشند. به نظر می‌رسد، این سخنان حضرت امیر در برخى از روزهاى نبرد صفين براى تشكر و تقويت روحيه سربازانش به هنگامي كه رفتاری متفاوت با شأن و منزلت اجتماعی یاران خود از ايشان ديده بود، در همین راستا باشد. آنجا كه فرمود: «از جا كنده شدن و فرار شما را از صف‏ها ديدم. فرومايگان گمنام، و بيابان‌نشينانى از شام، شما را پس مى‏راندند، درحالى‌كه شما از بزرگان و سرشناسان عرب و از سران شرف مى‏باشيد، برازندگى چشمگيرى داريد و قله‏هاى سرفراز و بلند قامتيد» (نهج‌البلاغه، خ ۱۰۷). براین‌اساس، باید به گونه‌ای دیگر و مناسب با جایگاه و منزلت خود، تصمیم‌گیری و رفتار می‌کردید.
    اقتصاد و معیشت: معيشت نیز يكي از مهم‌ترين عوامل اجتماعي اثرگذار بر معرفت و روحيات انسان است. اين عامل با غريزة گرسنگي مربوط است. اين غريزه، انسان را به‌طورمستقيم با زمين و طبيعت و به‌شكل‌غيرمستقيم، با انسان‌هاي ديگر پيوند مي‌زند. انسان‌ها به دليل ميزان متفاوت دسترسي به طبيعت، به ‌مرور در جايگاه‌هاي متفاوتي قرار مي‌گيرند. محصول اين وضعيت ظهور انسان‌هاي دارا و ندار يا غني و فقير در جامعه است. ظهور اين دو حالت در انسان، نگاه و انديشة وي نسبت به خود و ديگران را تحت تأثير قرا مي‌دهد. به ‌عبارت‌ ديگر، مكانت و جايگاه اقتصادى افراد در جامعه، موجب مى‌شود تا ابتدا خود دارندة جايگاه اقتصادى و سپس، نظاره‌گران دچار تغييرات معرفتى گشته، نسبت به خود و ديگران به گونه‌اى متفاوت از قبل بنگرند (منافقون: ۵۲).
    از نظر حضرت علي نداري و دارايي، داراي آثار سوء رواني و معرفتي است. البته انسان این اراده و اختیار را دارد که به یاری خداوند متعال از زیر این آثار سوء، خود را برهاند. در راستاي بيان آثار منفيِ فقر و نداري، فقر را مرگ بزرگ (نهج‌البلاغه، ح 163) و عامل اندوه مي‌داند (نهج‌البلاغه، خ 82). شايد دليل اينكه نداريْ «مرگ بزرگ» خوانده شده، اين باشد كه «تهيدستى، مرد زيرك را در برهان كند مى‏سازد» (نهج‌البلاغه، ح 3) و با اختلالي كه در عامل شناختي و عقلاني او ايجاد مي‌كند، نمي‌گذارد تا محاسبات ذهني درستي صورت دهد و بدين‌ترتيب، عامل متمايز‌كنندة انسان از او سلب مي‌شود. در چنين صورتي انتظار رفتارهاي منطقي نيز از وي نمي‌رود.
    نظير همين خطرات، براي قشر ثروتمند وجود دارد: «كسى كه ثروتمند گردد، فريب مى‏خورد» (نهج‌البلاغه، خ 82)؛ چرا؟ چون «ثروت، ريشه (و دست‌ماية) شهوت‏هاست» (نهج‌البلاغه، ح 58) و در فضاي شهواني، عقل انسان از مسير درست خارج شده، هر چيز، هرچند ناحق، اما در مسير شهوت را مي‌پذيرد. به‌علاوه، «از مستى‏هاى نعمت»، نيز نمي‌توان غافل شد (نهج‌البلاغه، خ ۱۵۱). نعمت‌ها انسان را مست مي‌كند و عقل انسانِِ مست، تعطيل و آمادة پذيرش هر امر ناصوابي است.
    توصية امام به فقرا و اغنيا براي مقابله با اقتضائات اين دو حالت، اين است كه اينان با تفاوت‌هایی به مديريت نفساني و دروني فقر و غني بپردازند. البته، يك بخش ديگرِ درمانِ مشكلات فكري و روحيِ فقر و غني، به مديريت اجتماعي فقر و غني برگشت دارد و از عهدة تك‌تك افراد به شكل فردي و خودسازي دروني بيرون است (اژدری‌زاده، 1393، ص 139-140).
    فضاى عمومى: فضاي عمومي نیز نقشي تعيين‌كننده در فكر و انديشه و تصميم‌گيري‌هاى فردى و جمعي دارد. گواينكه انسان داراى ارادة آزاد است و مى‌تواند از جنبة نظرى، در بدترين شرايط مستقل باشد، اما در عمل، غالباً انديشه و تصميم‌اش مغلوب جمع است و هماهنگ با جمع فكر و عمل مى‌كند. اگر بپذيريم كه جامعه هويت واقعي دارد، به شهادت حس و تجربه، نيروها و آثار اجتماعىِ نيرومندى شكل‌مي‌گيرد كه به هنگام تزاحم، آثار فردى را مقهور خود قرار داده، براى جزء، چاره‌اى جز تبعيت از كل نمى‌ماند (طباطبائي، بي‌تا، ج ۴، ص ۹۷).
    از نظر امام علي، فضاي عمومي فرهنگي مي‌تواند چنين اقتضائاتي (مثبت يا منفي‌) بر انديشة انسان داشته باشد. براي نمونه، فرهنگ جاهليت كه ايشان آن را چنين توصيف مي‌كند:
    ... آن‌گاه كه شما ملت عرب، بدترين دين را داشته و در بدترين خانه زندگى مى‏كرديد؛ ميان غارها، سنگ‌هاى خشن و مارهاى سمى خطرناك فاقد شنوايى به سر مى‏برديد، آب‏هاى آلوده مى‏نوشيديد و غذاهاى ناگوار مى‏خورديد ... خون يكديگر را به ناحق مى‏ريختيد، و پيوند خويشاوندى را مى‏بريديد، بت‏ها ميان شما پرستش مى‏شد، و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود ... (نهج‌البلاغه، خ ۲۶ و ۴۱).
    البته تأثير فضاي عمومي، در نظر ايشان همواره منفي نيست و چه‌بسا مثبت بوده، آثار و فوائد بسياري به همراه داشته باشد. حضرت امير دربارة وضعيت عمومي صدر اسلام و تأثير حضور پيامبر اسلام در چنين فضايي مي‌فرمايد: «... دل‏هاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجه ديده‏ها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كينه‏ها را دفن و آتش دشمنى‏ها را خاموش كرد. با او ميان دل‌ها الفت و مهربانى ايجاد كرد. ... انسان‏هاى خوار و ذليل و محروم در پرتو او عزت يافتند...» (همان، خ ۹۶).
    قدرت و سیاست: یکی دیگر از عوامل اجتماعی اثرگذار بر معرفت، عامل سیاسی است. با توجه به سخنان حضرت علي، به نظر می‌رسد که این عنصر در میان عناصر اجتماعی جایگاه ویژه‌ای داشته باشد. در نظر ایشان، عنصر قدرت تأثیر خودش را بر معرفت به اشکال مختلف نشان می‌دهد. در نظر امام علي قدرت، عاملي براي استحكام و استواري معرفت است. اين استواري، هم نسبت به شخص حاكم و هم نسبت به ديگران نشان‌‌دادني است. بر همين مبنا، مردم و مخاطبان، بين رأي حاكم و ديگران تفاوت قائل‌اند؛ درحالي‌كه به رأي ديگران چندان توجهي ندارند، رأي حاكم خريدار دارد: «رأى صائب برای كسى است كه قدرت و حکومت دارد؛ با روى‌آوردن قدرت، روى‌ آورد و با پشت كردن آن روى ‌برتابد» (نهج‌البلاغه، ح 339).
    به‌علاوه، در نظر امام، در اين اثرگذاري، اگر قدرت همراه با اقتدار و صلابت باشد، به آرامش رواني مردم ختم مي‌شود: «امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد و در پرتو عزتى پايدار آرام گرفتند و به حكومتى پايدار رسيدند» (نهج‌البلاغه، خ 192)؛ رسيدن مردم و جامعه به آرامش اجتماعي و رواني و روحي، در اين كلام حضرت علي، به قدرت و عزت حكومت اسلامي مشروط شده است.
    همچنين، ويژگي‌هاي انديشة حاكم، به دليل سيطره‌اي كه دارد، نقش بسزايي در خصوصيات اوضاع زمانه و نيز نوع انديشه و تفكر مردم دارد. به تعبير امام، «هرگاه انديشة سلطان تغيير كند، زمانه دگرگون شود» (نهج‌البلاغه، ن ۳۱)؛ البته دگرگوني سلطان، مي‌تواند دگرگوني در انديشه يا عمل و يا هر دو باشد. به‌هرحال، به دگرگوني در اوضاع و احوال مردم و اجتماع خواهد كشيد. اين دگرگوني اجتماعي، در خصوصيات اجتماعي و خصوصيات انديشه‌اي مردم قابل تبيين است.
    اگر حاكم، كسي مثل حضرت علي باشد، تغييرات مهم و مثبت معرفتي و شناختي مانند خروج مردم از جهل، تعليم كتاب خدا و آموزش انديشة استدلالي و دانش‌هاي ضرور، اما ناخواستني رواج خواهد يافت (نهج‌البلاغه، خ 180).
    چنين فضاي مثبتی هميشگي نيست. ازاين‌رو، در زمان سلطة ظالمانة بني‌اميه به لحاظ معرفتي و اجتماعي، تغييرات بسياري نسبت به پيش از آن، به وجود آمد؛ زيرا «بنى‌اميه، با نور حكمت، جان و دل خود را روشن نساخته، و با شعله‏هاى فروزان دانش، قلب خود را نورانى نكرده‏اند» (نهج‌البلاغه، خ ۱۰۸).
    همة نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت سخن متفاوت ديگري گفته‌اند؛ اين نظريه‌ها نه‌تنها توجهي به نقش قاطع و حتمي باري‌تعالي ندارند و نيز تأثير فرشتگان و شيطان را مورد توجه قرار نمي‌دهند، بلكه حتي به عامليت اختيار و آزادي انسان نيز اعتقادي ندارند. برخي از آنها، انسان را موجودي كاملاً منفعل در نظر گرفته، عامل تعيين‌كننده در مسائل انساني و اجتماعي را بيرون از انسان قلمداد کرده‌اند. از آن جمله مکاتب جغرافيايي، تکنولوژيک و قائلان به علل اجتماعي است (گورويچ، ۱۳۴۹، ص ۸۶-۸۷؛ فقيرزاده، ۱۹۸۸، ص ۴۹)؛ مکتب تکنولوژيک، فناوري را عامل تعيين‌کننده در امور انساني قلمداد مي‌کند. اين نظر، از برخي عبارت‌هاي مارکس که بيشترين اهميت را به ابزار توليد مي‌دهد، نيز استفاده مي‌شود. البته، متأخر از اين‌گونه انديشه‌هاي مارکس، مارکسيست‌هايي چون بوخارين، وتيفوگل، و بوگدانو به چنين نظريه‌اي گرايش يافته‌اند (توكل، ۱۹۸۷، ص ۴۹)؛ از سخنان برخي جامه‌شناسان چنين استفاده مي‌شود که نقش تعيين‌کننده، به روابط اجتماعي و به‌ويژه توليدي تعلق دارد؛ بسياري از سخنان مارکس چنين موضعي را مي‌رساند (فقيرزاده، ۱۹۸۸، ص ۴۹)؛ برخي از ايشان اگر چه عامل مسلط در انسان را امور باطني او قلمداد کرده‌، انسان را موجودي فعال در نظر مي‌گيرند، اما بُعد مادي و جسمي او را مورد توجه قرار داده‌اند. براي نمونه، مکتب زيست‌شناختي يا به ‌تعبيري، طبيعت‌گرايان، عامل تعيين‌کننده در مسائل اجتماعي و انساني را مسائل زيستي مي‌دانند. شاخص‌ترين طرفداران چنين ديدگاهي، فرويد، پارتو و نيچه مي‌باشند. در نظر آنها، انسان بيش از آن‌که تحت تأثير محيط اجتماعي خود باشد، از مسائل زيستي و طبيعي خود اثر مي‌پذيرد (ادواردز، ۱۹۶۷). برخي معتقدند که عوامل مختلفي مي‌تواند بر انسان حاکميت يابد، شلر از آن جمله است. به باور او، عامل مسلط متغير است؛ يعني از ميان «عوامل واقعي» و عيني (رابطة خوني، قدرت سياسي و اقتصاد)، در هر زمان، يکي به ‌صورت تعيين‌کننده عمل مي‌کند (عليزاده، ۱۳۷۶، ص ۴۸).
    همة اين ديدگاه‌ها، انسان را به‌نحوي غير‌مختار قلمداد کرده‌، معتقدند: بر هستي، انديشه، کردار و گفتارش، محيط طبيعي و جغرافيايي، روابط اجتماعي، تکنولوژي و يا غرايز جنسي، قدرت‌طلبي و مانند آن حکومت مي‌کند. درحالي‌كه در نگاه امام، اختيار انسان يك امر محوري است.
    سطح تعين
    از برخي كلمات حضرت، چنين استفاده مي‌شود كه معرفت، علاوه بر حالت فردي، حالت گروهی، حزبی، طبقاتی، جمعي، اجتماعی و مانند آن نيز مي‌تواند داشته باشد: يك نوع از اين معرفت‌های غیرفردی كه گونه‌اي تجمع و اشتراك در آن وجود دارد، معرفت فطري است. انسان‌ها، همه در اين‌گونه معرفت جمع‌اند و زبان فطري همديگر را به ‌خوبي مي‌فهمند: «خداوند ... رسولان خود را پى‌در‌پى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند» (نهج‌البلاغه، خ ۱). اين كلام، دلالت بر اين امر دارد كه مردم همگي در چنين معرفت‌هايي شريك‌اند. براين‌اساس، پيامبران مي‌توانند آنها را مخاطب قرار دهند و امر واحدي از آنها بخواهند. نظريه‌هاي جامعه‌شناسي به اين وجه اشتراك انسان‌ها كمتر توجه داشته‌اند.
    البته گونه‌اي ديگر از تجمع و اشتراك معرفتي را در حجمي پايين‌تر و نيمي از مردم، در اين كلام امام مي‌توان مشاهده كرد: «اى مردم، همانا زنان در مقايسه با مردان، در ... عقل متفاوتند» (نهج‌البلاغه، خ ۸۰). اين كلام، دلالت دارد كه انسان‌ها را به لحاظ عقلي و معرفتي مي‌توان به دو دستة معرفت و عقل زنانه، و معرفت و عقل مردانه تقسيم كرد و براي هر يك از اين دو دسته، حداقل به ‌لحاظ ‌شكلي، ويژگي‌هايي متفاوت قائل شد.
    شكل ديگري از معرفت‌هاي جمعي، معرفتي است كه متأثر از انجام اعمال فردی و اجتماعي مشابه، براي عاملين آن حاصل مي‌شود: «چشم‏ها را فرو خوابانيد، كه بر دليرى شما مى‏افزايد و دل را آرام مى‏كند، صداها را آهسته و خاموش سازيد كه سستى را مى‏زدايد» (نهج‌البلاغه، خ ۱۲۴)؛ فشردن دندان‌ها، فروخواباندن چشم‌ها و آهسته و خاموش ساختن صداها، به آن جمع، حالت و وضعيتي مي‌بخشد كه مي‌توانند بهتر بجنگند و بر دشمن غلبه كند.
    شكل‌ ديگري از معرفت جمعي كه مي‌تواند وحدت‌آفرين باشد، در اين كلام حضرت تجلي يافته است: «اى مردم، همة افراد جامعه در خشنودى و خشم شريك مى‏باشند، چنان‌كه شتر مادة ثمود را يك نفر دست و پا بريد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت؛ زيرا همگى آن را پسنديدند» (نهج‌البلاغه، خ 201). در سخني ديگر، امام اين امر را حتي از مرز زمان و مكان فرامي‌برد. پس از پيروزى در جنگ بصره در سال 36 هجرى يكى از ياران امام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و مى‏ديد كه چگونه خدا تو را بر دشمنانت پيروز كرد؛ امام پرسيد: «آيا فكر و دل برادرت با ما بود؟» گفت: آرى. امام فرمود: «پس او هم در اين جنگ با ما بود، بلكه با ما در اين نبرد شريكند، آنهايى كه حضور ندارند، در صلب پدران و رحم مادران مى‏باشند، ولى با ما هم‌عقيده و آرمان‌اند» (نهج‌البلاغه، خ 12)؛ اين وجه اشتراك معرفتي، بخصوص اگر از مرز زمان و مكان بگذرد و وجهي فرازماني ـ مكاني يابد، مورد توجه کمتر نظریه‌ای از نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت قرار گرفته است.
    همچنين، اين سخن امام كه مي‌فرمايد: «كسى كه ثروتمند گردد، فريب مى‏خورد و آن كس كه نيازمند باشد، اندوهناك است» (نهج‌البلاغه، خ ۸۲) دلالت دارد كه قشر ثروتمند چنين روحيه و حالتي مشترک دارد كه فريب ثروتش را خواهد خورد، همچنان‌كه قشر فقير و نيازمند به دليل نداري و نياز، روحيه‌اي غم‌زده خواهد داشت. این دو گروه، بدین‌شکل به یک وحدت جمعی و قشری می‌رسند.
    كساني نيز هستند كه به راحتي همرنگ جماعت نمي‌شوند و با توجه به موقعيت‌ها، بسته به مصالح و ارادة خود عمل مي‌كنند. در ميان اين دسته، برخي ممتازند و جمعاً نور و معرفت واحد به حساب می‌آیند. اينان را مي‌توان «مردان معرفت‌هاي حقيقي»، و معرفتشان را «معرفت ناب» نام نهاد. مرداني كه در سخت‌ترين وضعيت‌ها، اراده‌هاي پولادين دارند و معرفت‌هاي خود را به تاراج اقتضاها و ميل‌هاي طبيعت و شرايط نمي‌گذارند. در نظر امام علي ايشان (پيامبران و امامان معصوم) جايگاه ويژه دارند. به نظر می‌رسد برای این دسته، بتوان یک گونه معرفت جمعی ويژه قائل شد که از ساير معرفت‌ها متفاوت خواهد بود.
    در زمینة معرفت‌های جمعی، سخنان امام با بسیاری از نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت همراه و هماهنگ است؛ زیرا بسیاری از این نظریه‌ها انواع مختلفی از معرفت‌های جمعی را قائل شده‌اند: برخی در سطح گروه، برخی در سطح طبقه، برخی در سطح نسل و... .
    آماج (هدف) تعين
    مقصود از «آماج تعین»، هدف (سیبل) تعین است. می‌خواهیم ببینیم تعینات، تأثرات و تشخص‌هایی که برای معرفت‌ها اتفاق می‌افتد، اساساً متوجه چه بخشی از وجود انسان است؟ به عبارت دیگر، نوک پیکان تأثیر عوامل مختلف اجتماعی و غیراجتماعی متوجه چه چیزی است؟
    در پاسخ به این پرسش، باید خاطرنشان کرد که بر اساس عبارات و كلمات حضرت، محور و كانون تمام تأثيرها، قلب انسان است. به عبارت ديگر، قلب، هدف همة تأثيراتي است كه عوامل مختلف اعم از اجتماعي و غيراجتماعي بر انسان دارد. معنای سخن اين است که عوامل مختلف، در حقیقت، بر قلب و روح انسان اثر می‌گذارد و این تأثیر به مرور، خودش را بر حالات، افعال و روحیات انسان نشان می‌دهد. شاهد این مطلب، کلامی است که ايشان در يكي از خطبه‌هايشان دربارة عهدشكني زبير فرمود: «زبير، مى‏پندارد با دست بيعت كرد نه با دل؛ پس به بيعت با من اقرار كرده، ولى مدعى انكار بيعت با قلب است» (نهج‌البلاغه، خ ۸)؛ معناي سخن اين است كه محور حرکات و سکنات انسان قلب اوست؛ اگرچه ممکن است عملی با دست انجام دهیم، اما چون آن عمل متأثر از قلب انسان صورت می‌گیرد باید آن را حقیقتاً، پیوسته با قلب بدانیم. پس كانون پذيرش تأثيرات، قلب و به بيان ديگر، روح انسان است. با اثرپذیری روح، همة معرفت‌ها، به‌گونه‌ای از عوامل مختلف اثرمی‌پذیرند. معرفت عملي و اعتباري، در كلمات حضرت، از حیث اثرپذیری از عوامل اجتماعی جایگاه آشکارتری دارد.
    در پایان، لازم به يادآوري است كه در خصوص نحوة رابطة عوامل مختلف طبيعي و اجتماعي (طبيعت، جنس، جنسيت، سياست، اقتصاد، و مانند آن) با معرفت‌هاي انساني بايد با دقت بيشتري پرداخته شود. بر مبناي فلسفة اسلامي، نفس انساني، حقيقت واحدي است كه فراتر از افق جنس و جنسيت و مانند آن است. اين نفس، به دليل تجرد ذاتي خود به هيچ يك از خصوصياتي كه در حوزة زمان و مكان قرار مي‌گيرد متصف نيست، و زمان و مكان از احكام ماده‌اي است كه ظرف قبول آن است. نفس پس از تولد، اگر با استفاده از آزادي و اختيار تكويني خود، مسير تعالي و تكامل خود را دنبال كند و ارتباط خود با عالم مجردات را تقويت سازد، در شمار فرشتگان و مبادي عاليه قرار گرفته، حتي مراحل برتر از آن را مي‌پيمايد. نفسي كه مسير تعالي را طي كرده باشد، در بُعد عملي، نيز به تدبير و تنظيم ابعاد مادي وجود خود مي‌پردازد. در اين صورت، درحالي‌كه تدبير او در عرصه زمان و مكان واقع مي‌شود، از معرفتي بهره مي‌برد كه از حقايق و مبادي عقلاني دريافت كرده است. براي نمونه، زنان و مردان، به رغم تفاوت‌هايي كه به لحاظ شرايط مادي وجود خود دارند، و به‌رغم جايگاه‌هاي مختلف و درعين‌حال، مكملي كه در حوزة رفتار مادي و طبيعي خود پيدا مي‌كنند، مي‌توانند از ادراك يگانه‌اي برخوردار باشند. اگر تفاوتي هم بين آنها پديد آيد، به توانايي ذاتي آنها از آن جهت كه انسان هستند بازنمي‌گردد، بلكه به اراده و ضعف شخصي آنها يا به موانع خارجي‌‌اي بازمي‌گردد كه در شرايط فرهنگيِ غيرعقلاني به آنان تحميل شده ‌است. اگر نفس، مسير تعالي و تكامل خود را درپيش نگيرد و امكانات و توانايي خود را در خدمت اهداف و آرمان‌هاي مربوط به مراتب مادي و داني وجود خود قرار دهد، اگر در بُعد نظري توانايي‌هايي را به دست آورده، حقايقي را فهميده باشد، در حوزة تدبير بر حسب اقتضائات مادي وجود خود عمل خواهد كرد. در اين حال كه فرهنگي غيرعقلي و جاهلانه پديد مي‌آيد، بعيد نيست كه غرائز جنسي و مانند آن نيز در كانون تدبير و تنظيم مناسبات و روابط اجتماعي قرار گيرد. در نتيجه، اين‌گونه عناصر به‌عنوان عناصري محوري، معرفي و شرايط غلبة آنها بر عقل فراهم شود.
    بر اساس فلسفة اسلامي، مسيري كه بسياري از جامعه‌شناسان معرفت، با محور قرار دادن عوامل اجتماعي طي مي‌كنند، بر اساس غفلت از هويت عقلاني آدمي و غفلت از استقلال قلمرو معرفت عقلي از ابعاد مادي وجود انسان، قابل استمرار است. در فلسفة اسلامي عقل نظري، بخصوص در ابعاد متافيزيكي و متعالي خود و عقل عملي، در لايه‌ها و ابعاد عميق خود، فارغ از همة تعلقات مادي و دنيوي بوده و عناصر طبيعي و اجتماعي مانند جنس و جنسيت و پيوندهاي خانوادگي و دوستي و مانند آن، در دريافت‌ها و رفتار مربوط به آنها مجال و فرصت تأثيرگذاري ندارد. نفس انسان، در ارتباط مستقيم خود با مبادي عاليه، حقايق مربوط به آنها را دريافت مي‌كند و تعلقات مادي وجود انسان نقشي در ساختار دروني مربوط به اين حقايق ندارد.
    با اين حال، عقل جزئي و ابزاري كه به جهان مادي و اجزاي مربوط به آن مي‌پردازد، مي‌تواند از ابعاد مادي و اجتماعي وجود انسان از دو جهت اثر‌ پذيرد:
    جهت نخست، مربوط به نحوة وجود آن است. عقل ابزاري و جزئي با آنكه از هدايت چنين قواعد و احكام عقل متافيزيكي‌اي بهره مي‌برد، بي‌‌نياز از حس، خيال و تجربه نيست. حس و خيال، بر مبناي رايج در حكمت مشاء، وجودي مادي دارند. بنابراين، خصوصيات مادي و جسماني انسان مي‌تواند در اين امر دخالت داشته باشد. البته، حس و خيال بر مبناي حكمت اشراق و حكمت متعاليه به لحاظ هستي، تجرد برزخي دارد. اما اين مبنا نيز تأثيري در مسئله نمي‌گذارد؛ زيرا حس و خيال، اگر هم مجرد و غيرمادي باشد، در ادراك خود به شدت وابسته به بدن و ابعاد جسماني وجود انسان است و به همين دليل، اثرپذيري انسان از اين بخش زياد است.
    جهت دومِ اثرپذيري عقل ابزاري و جزئي از ابعاد مادي انسان، مربوط به بُعد كاربردي اين نوع از معرفت و نيازمندي‌هاي متكثر و متفاوتي است كه بر اساس شرايط مختلف زندگي و توانايي‌هاي متفاوت افراد و اصناف آدميان در فرايند تقسيم اجتماعي كار پديد مي‌آيد. اين امور، موجب مي‌شود تا افراد به حسب نيازهاي مختلف و شرايط و خصوصيات جسماني، در برخي موارد به سوي دانش‌ها يا تخصص‌هاي مناسب و ويژه‌اي هدايت شوند. در نتيجه، از آگاهي و مهارت‌هاي خاصي، بيشتر بهره‌مند گردند. از جمله عواملي كه در اين فرايند نقش دارد، عناصر طبیعی و اجتماعی‌ای مانند جنس، جنسيت، زبان، کنش، خانواده، همنشینی، سیاست، اقتصاد و مانند آن است (پارسانيا، 1387، ص ۵۶).
    نتیجه‌گیری
    از آنچه گذشت، معلوم شد که بین بسیاری از نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه، در زمینة تعین ‌اجتماعی ‌معرفت تفاوت‌های مهمی وجود دارد، از جمله:
    1. در خصوص عمق تعین، برای نمونه، نظریة معرفتی اجتماعی علوی، آشكارا با جهت‌گيري حاكم بر غالب نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت در تعارض است. اين نظريه‌ها، رويكردي مادي و بعضاً پوزيتويستي دارد و جهان انسان و معرفت را بريده از ماوراءطبيعت در نظر مي‌گيرد. درحالی‌که بر اساس نظریة علوی، پيش از آنکه انسانْ اجتماعي شود، هويتی مستقل و فردي با محوريت یک مجموعه‌ از امور فطری، از جمله برخی معرفت‌ها دارد كه مسير كلي وي را در طول زندگي معين مي‌كند. اگرچه عوامل بيروني‌اي مانند فرهنگ و عوامل اجتماعي مي‌تواند چنین معرفت‌هایی را كمرنگ كند، اما به نظر نمي‌آيد كه بتواند «محتوا»ي چنين شناخت‌هايي را به شكل حتمي تعيين كند. در نهايت اينكه اين‌گونه عوامل بر «صورت» آنها اثرگذار است.
    2. در خصوص درجه تعین، نیز تفاوت‌های بسیاری می‌توان مشاهده کرد؛ عاملیت الهی در نظريه‌هاي جامعه‌شناسي و نيز جامعه‌شناسي معرفت يكسره ناديده انگاشته مي‌شود. اين نظريه‌ها يا منكر باري‌تعالي مي‌شوند و يا در صورت پذيرش، دخالت او را در روابط بين انسان‌ها ناديده مي‌گيرند. همين رويكرد را دربارة دخالت فرشتگان و شيطان نيز قائل هستند. همچنین، نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت در خصوص عاملیت انسان، نيز مسيري متفاوت رفته‌اند و انسان را در اين تعاملات به‌مثابة موجود غيرمختار در نظر مي‌گيرند. به علاوه، اغلب این نظريه‌ها به گونه‌ای طرح می‌شوند که از ميان عوامل مطرح شده، بر عامل چهارم (محيط طبيعي و يا پيوندهاي انساني) بيشترين تمركز را دارند. در مقابل، در نظریة معرفتی اجتماعی علوی عوامل غیراجتماعی و اجتماعیِ (خرد، متوسط و کلان) مختلفی به شکل طولی و درجاتی، بر فكر و روحيات انسان اثرگذارند: در درجة اول، خداوند متعال قرار دارد كه داراي اثرگذاري حتمي و قطعي است. در درجة دوم اثرگذاري، از منظر نهج‌البلاغه، انسان و فطرت انساني قرار دارد و ارادة انساني در اين ميان شاخص است. اموري مانند زبان، گفتار، و كنش و تعامل اين امور با معرفت و روحيات (در سطح جامعه‌شناسی خرد)، از جمله مواردي است كه در اينجا قابل طرح هستند. مباحثی که در مکتب و پارادایم تعامل نمادین و توسط اندیشمندان اجتماعی، مانند مید مطرح می‌شود، شباهت بسیاری با این سخنان حضرت علي دارد. در درجة سوم، از نظر حضرت علي، بايد از موجودات غيبي نظير فرشتگان ياد كرد كه مأموران خداي متعال‌اند. شيطان (و اعوان و انصارش) نيز در همة اوقاتي كه دربارة خدا، خود، طبيعت، و ديگران مي‌انديشيم، حضوري جدي دارند. در مرتبة چهارم، اثرگذاريِ عوامل طبيعي و اجتماعيِ قرار دارند: يكى از جالب‏ترين مسائل علمى كه در كلام حضرت علي مورد توجه قرار گرفته است، تأثير طبيعت و محيط طبيعى در وضع روانى مردم است. همچنین، در كلمات امام، به بُعد ديگري نيز توجه داده مي‌شود كه بر اثر روابط اجتماعي و درهم‌تنيدن فكر و انديشه‌ها به وجود مي‌آيد. مباحث حضرت در این قسمت شباهت بسیاری به مباحث جامعه‌شناسی در سطح متوسط و کلان دارد. در نظر امام، نيازهاي مختلف انسان، ضرورت زندگي اجتماعي را رقم مي‌زند و اين نيز انسان‌ها را كنار هم قرار داده، يك هويت جديد و جمعی را به وجود مي‌آورد. اولين گام عملي براي ورود در این هويت جمعي، تشكيل خانواده است. اساساً، در برخي از موارد براي كنترل انديشه، تنها راه ممكن و يا حداقل يكي از راه‌هاي مؤثر، در كنار همسر بودن است. با وجود آثار مثبت، اما نگاه تيز و واقع‌بين امام آثار منفي ورود در چنين جمع پرجاذبه‌ و گاه پرمشكلي را از نظر دور نداشته است. معناي اين سخنان، اين است كه در بحث زن و زندگي و تشكيل خانواده بايد اعتدال رعايت گردد تا هم انسان از فوايد بسيار آن بهره‌مند شود و هم مغلوب آثار منفيش قرار نگيرد. غير از خانواده، در سطح متوسط، از پيوندهاي مبتني بر دوستي و همنشيني مي‌توان سخن به ميان آورد. امام در خصوص انتخاب دوست و همنشين نيز تأكيدهاي بسياري دارد؛ زيرا اين دو با خويشاوندي قرابت بسيار دارند. دليل ديگر شايد تأثيري است كه اين عوامل بر حوزة شناختي و روحي انسان دارد. سخنان حضرت در این خصوص اختصاص به جامعه‌شناسی خرد ندارد؛ ایشان از پيوندهاي در سطح كلان، مانند دو عامل قدرت و ثروت و روابط گسترده‌اي كه با محوريت آنها به وجود مي‌آيد، و آثاری که این‌گونه عوامل بر معرفت و روحیات انسان دارد، بسیار سخن گفته است.
    3. عامل مسلط در نهج‌البلاغه و این نظریه‌ها نیز متفاوت عرضه شده است. اين نظريه‌ها نه‌تنها توجهي به نقش قاطع باري‌تعالي ندارند و نيز تأثير فرشتگان و شيطان را مورد توجه قرار نمي‌دهند، بلكه حتي به عامليت اختيار و آزادي انسان نيز بی‌اعتقادند. در نظریة معرفتی اجتماعی علوی، در مقابل، به جایگاه و نقش اثرگذار خداوند، انسان و فرشتگان و شیطان، هر یک در مرتبه خود، اعتراف و تأکید می‌شود، ضمن اينکه بر عوامل طبیعی و اجتماعی نیز تصریح می‌گردد. در نظر امام، در فرايندِ اثرگذاري عوامل اجتماعي بر معرفت‌؛ نقش و جايگاه عوامل اجتماعی‌ای مانند خانواده، دوست، اقتصاد، فضای اجتماعی و مانند آن، مهم ارزیابی می‌شود. برای نمونه، در نظر امام، ضعف و قوت پايگاه سياسى اجتماعى شخص مى‌تواند بر انديشه خود شخص و نيز اطرافيان و حتى بر پذيرش و عدم پذيرش سخنان وى از سوى ديگران تأثيرگذار باشد. همچنين، داورى مردم حتى در زمينة صدور احكام قضايى، به جهت پايگاه اجتماعىِ مختلف، متفاوت خواهد بود. جايگاه اجتماعي فرد در ميان مردم، مي‌تواند چنين آثاري داشته باشد. اين انتظار مي‌رود كه افرادي كه جايگاه و منزلت بالاتري دارند، كارها و انديشه‌هايي متناسب و آنهايي كه در سطح پايين‌تر جامعه‌اند، انديشه و اعمال متناسب با همان داشته باشند. انسان‌ها به دليل ميزان متفاوت دسترسي به طبيعت به ‌مرور، در جايگاه‌هاي متفاوتي قرار مي‌گيرند. محصول اين وضعيت، ظهور انسان‌هاي دارا و ندار يا غني و فقير در جامعه است. ظهور اين دو حالت در انسان، نگاه و نيز انديشة وي نسبت به خود و ديگران را تحت تأثير قرا مي‌دهد. به ‌عبارت‌ ديگر، مكانت و جايگاه اقتصادى داشتن در جامعه موجب مى‌شود تا ابتدا خود دارندة جايگاه اقتصادى و سپس، نظاره‌گران، دچار تغييرات معرفتى گشته، نسبت به خود و ديگران به‌گونه‌اى متفاوت از قبل بنگرند. از نظر حضرت علي هم نداري داراي آثار سوء‌رواني و معرفتي است و هم دارايي. مثال سوم تأثیر فضاى عمومى است. فضاي عمومي نیز نقشي تعيين‌كننده در فكر و انديشه و تصميم‌گيري‌هاى فردى و جمعي دارد. گواينكه انسان داراى ارادة آزاد است و مى‌تواند از جنبة نظرى در بدترين شرايط مستقل باشد، اما در عمل غالباً انديشه و تصميم‌اش مغلوب جمع است و هماهنگ با جمع، فكر و عمل مى‌كند. از نظر امام علي، فضاي عمومي فرهنگي مي‌تواند چنين اقتضائاتي بر انديشة انسان داشته باشد. مهم‌ترین عامل اجتماعی از نظر حضرت علي، قدرت و سیاست است. با توجه به سخنان حضرت علي، به نظر می‌رسد که این عنصر در میان عناصر اجتماعی جایگاه ویژه‌ای داشته باشد. براين‌اساس، مردم و مخاطبان بين رأي حاكم و ديگران تفاوت قائلند؛ درحالي‌كه به رأي ديگران چندان توجهي ندارند، رأي حاكم خريدار دارد. به‌علاوه، در نظر امام، در اين اثرگذاري، اگر قدرت همراه با اقتدار و صلابت باشد، به آرامش رواني مردم ختم مي‌شود.
    4. در خصوص سطح تعین، با وجود شباهت زیادی که وجود دارد، اما تفاوت‌هایی نیز به چشم می‌آید. از جملة تفاوت‌ها اينکه، در نظر امام، به‌رغم نظریه‌های جامعه‌شناسی، مردم همگي در معرفت‌هاي فطری شريكند. براين‌اساس، پيامبران مي‌توانند آنها را مخاطب قرار دهند. یک تفاوت دیگر، مربوط به اجتماع همه افراد جامعه در خشنودى و خشم است. اين اشتراك معرفتي، بخصوص اگر وجهي فرازماني ـ مكاني يابد، شاید، مورد توجه هیچ نظریه‌ای از نظريه‌هاي جامعه‌شناسي معرفت قرار نگرفته است.
    5. در نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت، تمایل بر این است که کمابیش همه معرفت‌ها را تحلیل جامعه‌شناختی کنند، درحالی‌که در اندیشة اسلامی و نیز سخنان حضرت امیر تمرکز بر معرفت‌های اعتباری است؛ آن هم با تأکید بر اینکه ریشه‌های همة معارف، حتی اعتباریات، ریشه‌ای ماورائی دارد. 
     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1395، صبحی‌صالح، قم، هجرت.
    • اژدرى‌زاده، حسين، 1372، جامعه‌شناسى معرفت در قرآن، پايان‌نامه كارشناسى ارشد،‌ قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، ۱۳۸۲، «تعين اجتماعي معرفت‌هاي وحياني»، حوزه و دانشگاه، ش ۳۵، ص 110-134.
    • ـــــ ، 1384، «از معرفت‌شناسی به جامعه‌شناسی معرفت»، مجموعه مقالات: معرفت و جامعه، به کوشش حفیظ‌الله فولادی.
    • ـــــ ، 1385، «تعین اجتماعی معرفت‌های اخلاقی در معراج‌السعاده»، مجموعه مقالات همایش کنگره فاضلین نراقی.
    • ـــــ ، 1390، جامعه‌شناسى معرفت در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1393، «ابعاد تعین اجتماعی معرفت در نهج‌البلاغه»، رساله دکتری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بحراني، ميثم‌بن‌علي، ۱۳۷۵، ترجمة شرح نهج‌البلاغه، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي.
    • پارسانيا، حميد، ۱۳۸۷، «عقل و جنسيت (رويكردِ انتقاديِ فلسفه اسلامي)»، نشرية فلسفه، كلام و عرفان، خردنامه همشهري، ش ۲۶، ص 54-56.
    • پارسانيا، حميد و حسين اژدري‌زاده، ۱۳۹۰، «تعين ‌اجتماعي‌ معرفت در نهج‌البلاغه»، اسلام و علوم اجتماعي، ش ۶، ص 7-49.
    • ـــــ ، ۱۳۹۲، «بررسي مباني اجتماعي نظرية معرفت علوي»، معرفت فرهنگي ‌اجتماعي، ش ۱۶، ص 31-51.
    • توکل، محمد،1370، جامعه‌شناسي علم، تهران، مؤسسة علمي و فرهنگي نص.
    • عليزاده، عبدالرضا، ۱۳۷۶، «معرفي محتوايي کتاب جامعه‌شناسي معرفت»، حوزه و دانشگاه، ش 11 و 12، ص 146-164.
    • علیزاده، عبدالرضا و همكاران، 1383، جامعه‌شناسی معرفت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • گورويچ، ژرژ، 1349، طرح مسائل جامعه‌شناسي امروز، ترجمة عبدالحسين نيک‌گوهر، بي‌جا، انتشارات پيام.
    • طباطبائی، سيدمحمدحسین، بى‌تا، الميزان، قم، جامعه مدرسين.
    • مطهری، مرتضی، 1354، نبوت، مشهد، وحي.
    • Faghirzadeh, Saleh, 1988, Sociology of Knowledge, Tehran, Soroush.
    • Edward, P, 1967, Encyclopedia of Philosophy, v. 1-8, Macmillan: INC.
    • Merton, Robert, 1968, Social Theory and Social Structure. F. P, NewYork.
    • Stark, Werner, 1960, The Sociology of Knowledge, Routledge, London.
    • Tavakol, Mohammad, 1987, Sociology of Knowledge. Sterling Publishers Private Limited, New Delhi.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اژدری زاده، حسین، پارسانیا، حمید.(1398) ابعاد «تعین اجتماعی معرفت» از منظر نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 10(4)، 57-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین اژدری زاده؛ حمید پارسانیا."ابعاد «تعین اجتماعی معرفت» از منظر نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 10، 4، 1398، 57-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اژدری زاده، حسین، پارسانیا، حمید.(1398) 'ابعاد «تعین اجتماعی معرفت» از منظر نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 10(4), pp. 57-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اژدری زاده، حسین، پارسانیا، حمید. ابعاد «تعین اجتماعی معرفت» از منظر نظریه‌های جامعه‌شناسی معرفت و نهج‌البلاغه. معرفت فرهنگی اجتماعی، 10, 1398؛ 10(4): 57-72