رویکرد اسلام و فمینیسم به جمعیت و باروری

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
نوسازي پيامدهاي گسترهاي را در ساحتهاي گوناگون زندگي اجتماعي به وجود آورده که برخي مثبت و برخي منفي تفسير شدهاند. نهاد خانواده نيز چون ساير نهادهاي نظام اجتماعي، از اين پيامدها بينصيب نمانده است. خانواده در دوره مدرن، نهتنها الگوهاي ساختاري خود را با نظام نوين جهاني تطبيق داد، بلکه محتواي مناسبات خانوادگي و فرايندهاي دروني آن نيز از اين نظام تأثير پذيرفت. الگوي غالب تغييرات صورت گرفته در ساختار خانواده در کشورهاي غربي، خود را به شکل کاهش نرخ ازدواج، تأخير در ازدواج، افزايش طلاق، ظهور الگوهاي جديد خانواده، از جمله خانوادههاي تکوالدي و همباليني و... نشان داده (برناردز، 1384، ص 40) و اين همه، زمينهساز کاهش قابل توجه فرزندآوري، با وجود افزايش تعداد بچههاي به دنيا آمده خارج از چارچوب ازدواج بود.
علل، انگيزهها و بسترهاي بسياري در فرايند نوسازي، زمينه را براي دگرگونيهاي جديد به وجود آورد، اما در اين ميان نقش نظريههاي فمينيستي داراي نقش برجستهاي بودهاند. جامعهشناسان معتقدند: دگرگونيهاي خانواده بيشتر متأثر از انقلاب صنعتي، مدرنيته و تغييرات ارزشي ناشي از فرايند مدرنيته مانند فمينيسم است (احمدي و همكاران، 1391). کاستلز، بر اين باور است که سه علت در تغييرات خانواده معاصر نقش دارد که عبارتند از: اقتصاد و اطلاعات جهاني، فناوريهاي جديد توليدمثل و فمينيسم بهعنوان يک نهضت چندبعدي (کاستلز، 1380، ص 176). کاوي نيز براي تبيين تحولات ساختاري خانواده، به جريان فمينيسم اشاره کرده که از نتايج جهاني شدن است (کاوي، 2007). فمينيسم از طريق سازوکارهايي چون تقويت گرايش برابريطلبانه، بالا رفتن سطح خودآگاهي و آگاهي و تحصيلات زنان، افزايش قدرت مالي زنان، به تغيير نگرش زنان نسبت به جهان اجتماعي و برجسته نمودن تجربه زنانه، به اين تغييرات دامن زده است. يکي از تغييرات ساختاري در نهاد خانواده، که نظريه فمينيستي در آن نقش ايفا کرده است، کم شدن ابعاد خانواده بر اثر کاهش باروري در دهههاي اخير است. ايران نيز، بهويژه در چند دهه اخير، به دليل قرار گرفتن در متن شرايط جديد جهاني و ارتباطات گسترده و تعامل با ساير جوامع با دگرگونيهاي چشمگيري در ساحتهاي گوناگون زندگي اجتماعي روبهرو بوده است. اين تحولات و دگرگونيها، گستره وسيعي را دربر گرفته است. يکي از جنبههاي مهم آن، مسئله کاهش باروري است. رشد انديشههاي فمينيستي در بين زنان مسلمان، دانسته يا نادانسته در اين روند، نقشي اساسي داشته است.
چند سالي است که ضرورت بازنگري در سياستهاي جمعيتي، در راستاي افزايش باروري و جلوگيري از کاهش جمعيت کشور، از سوي بخش قابل توجهي از جامعة علمي و مسئولان نظام، مورد تأکيد قرار گرفته است. براي دستيابي به اين هدف، نخست بايد عوامل تأثيرگذار بر کاهش باروري در خانواده را شناخت و سپس، به برطرف کردن آنها با هدف رشد باروري، همت گماشت. ازاينرو، شناخت دلالتهاي جمعيتشناختي اسلام و نظريههاي فمينيستي، به مثابه عوامل فرهنگي تأثيرگذار بر کنش باروري خانواده ايراني ضرورتي انکارناپذير است.
اين نوشتار ميکوشد تا با واکاوي آموزههاي ديني و ادبيات فمينيستي، دلالتهاي جمعيتشناختي آنها را مورد مطالعه قرار دهد. در اين راه، با استفاده از روش اسنادي و کتابخانهاي، به تحليل نظريههاي فمينيستي و ديدگاه اسلام در زمينه فرزندآوري پرداختهايم؛ بدينمعنا که دلالتهاي آشکار و پنهان نظريه فمينيستي و اسلام درباره فرزندآوري، با واکاوي آموزههاي آنها، تشريح و مقايسه شدهاند. سؤال اصلي اين پژوهش، اين است که دلالتهاي جمعيتشناختي اسلام و نظريه فمينيستي چه تفاوتي با يكديگر دارند؟ اين دو، از طريق بهکارگيري چه سازوکارهايي، بر تغييرات باروري تأثير ميگذارند؟
پيشينه پژوهش
مقالات و کتابهاي بسياري در چند دهه اخير در خصوص رويکرد اسلام به جمعيت و باروري نوشته شده است که گاه برداشتهاي متفاوتي نيز داشتهاند. با اين حال، به منبعي که مسئله کاهش باروري را از منظر نظريه فمينيستي، به صورت خاص و يا در مقايسه با اسلام، مورد بررسي قرار داده باشد، برخورد نشد. هرچند پژوهشهاي ديگري وجود دارند که به صورت مستقيم به اين مسئله نپرداخته، اما از جهت تمرکز بر نقش فرايند نوسازي در دگرگونيهاي اجتماعي و فرهنگي، بهويژه دگرگونيهاي نهاد خانواده و پديده باروري، با اين مطالعه همنوايي دارند. اين پژوهشها دو دستهاند:
دسته اول، با محور قرار دادان مسئله باروري بهعنوان مهمترين واقعه حياتي، به تحليل عوامل مؤثر بر تغييرات جمعيتي پرداختهاند. مانند هودفر و اسدپور (2000)، عباسي شوازي و همكاران (2002)، آقاجانيان و مهريار (1999). اين مطالعات تغييرات در باروري را به عوامل متنوعي، از جمله بيشتر شدن سواد، سطح آموزش بهويژه براي زنان و تجددگرايي و شهرنشيني نسبت دادهاند.
دسته دوم، از مسير تمرکز بر خانواده ايراني و تغييراتي که از جانب مدرن شدن زندگي و فرايند جهاني شدن و نيز گذار جمعيتي، در آن صورت پذيرفته است، به بحث از عوامل اجتماعي و فرهنگي تغييرات جمعيتي پرداختهاند. از آن جمله، ميتوان به مطالعه «تغييرات ساختاري و کارکردي خانواده» آزاد ارمکي و همکاران (1379)، «بازسازي معنايي پيامدهاي نوسازي بر خانواده» محمدپور و همکاران (1388)، «تغييرات خانواده و تأثير عوامل ساختاري و ايدهاي بر آن» عباسي شوازي و مکدونالد (2007) اشاره کرد. با اين حال، به هيچ منبعي دست نيافتيم که با رويکردي تطبيقي، به مطالعة دو رويکرد اسلام و فمينيسم پرداخته باشد.
فمينيسم
بسياري از انديشمندان بر اين نکته تأکيد دارند که ارائه تعريفي جامع و مانع از فمينيسم دشوار است. اين صعوبت، تا حدي ناشي از اين است که فمينيسم در متن سنت مکتبهاي فکري موجود، چون ليبراليسم، سوسياليسم، يا مارکسيسم شکل گرفته است. ازاينرو، خط جداکننده فمينيستها از يکديگر، از همراهي هريک از آنها با يکي از اين ايدئولوژيهاست (ريک، 1375، ص 346). به هر حال، براي رسيدن به يک تعريف پايه از مبناي مشترک فمينيسم ميتوان گفت: اساس همه آنها موقعيت فرودست زنان در جامعه و تبعيضي است که زنان به دليل جنس خود، با آن روبهرو بوده و اينکه همه انواع فمينيسم، به منظور کاهش اين تبعيض و در نهايت غلبه بر آن، خواهان تغييراتي در نظم اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگياند (فريدمن، 1381، ص 5). از نظر آنان، زنان به دليل جنسيتشان گرفتار تبعيضاند و نيازهاي شخصي دارند که از سوي مردان ناديده انگاشته شده، و ارضا نشده باقي ميمانند. لازمه ارضاي اين نيازها، تغييري اساسي در نظام اجتماعي، اقتصادي و سياسي است. بنابراين، ميتوان با کاستلز همعقيده شد که وجه مشترک و بنيادي نهضتهاي فمنيستي، تلاشي تاريخي، فردي، جمعي، رسمي و غيررسمي است براي تعريف مجدد زن بودن، در تقابل مستقيم با پدرسالاري و ايجاد و تقويت آگاهانه و فعالانه هويتهاي جديد از طريق گردهمايي، عمل و گفتوگوي خلاقانه و وادار کردن زنان به بازانديشي و معنادادن به زندگي روزانه است (کاستلز، ۱۳۸۰، ص 218). به هر حال، هرچند نظريه فمينيستي، رويکردي يکپارچه نيست، اما در اين نوشتار تلاش ميکنيم که به آن دلالتهاي جمعيتشناختي اشاره کنيم که به ميزان زيادي مورد قبول اغلب فمينيستها ميباشد.
1. دلالتهاي جمعيتشناختي فمينيسم
1-1. گسترش گفتمان فردگرايي
يکي از مهمترين مباني نظري نظريه فمينيستي، که در تحولات جمعيتي نقش ايفا ميکند، فردگرايي است. بيرو در تعريف فردگرايي مينويسد: «فردگرايي، هر نظريه، آئين يا هر اقدامي را ميرساند که انسان را در فرديتش، شالوده نظام انديشه و تبيين قاعده رفتاري يا واقعيت اساسي و يا بهطورکلي والاترين ارزش بهحساب آورد» (بيرو، 1370، ص 170). اين مفهوم، با محور قرار دادن فرد در همه مناسبات اجتماعي، وي را واقعيتر و مقدم بر جامعه بشري و نهادها و ساختارهاي آن تلقي ميکند. در اين شيوة تفکر، فرد از هر لحاظ مقدم بر جامعه قرار ميگيرد. فرد ميتواند با داشتههاي خود، هرگونه كه مايل است رفتار کند. فردگرايي را ميتوان اساسيترين و بنياديترين اصلي دانست که ديگر داعيههاي نظريه فمينيستي بر آن بنا ميشوند. در نظرية فمينيستي، اصالت فرد که به معناي اصالت حقوق، خواستهها، غرائز، ايده و عقايد فرد (زن) است، از چنان جايگاهي برخوردارست كه هيچ قانوني، قدرت سلب مشروعيت و يا ايجاد محدوديت آن را ندارد. تقدم حقوق فردي در حوزه خانواده، که در نظريه فمينيستي بهعنوان يک اصل غيرقابل انکار پذيرفته شده است، پيامدهاي منفي در نهاد خانواده به دنبال دارد، از جمله آن، کاهش باروري است؛ زيرا اولاً، با تأکيد بر فردگرايي، اصل پيوند زناشويي همانند ساير قراردادهاي عرفي نگريسته ميشود که هر كس به دنبال حفظ حقوق خويش است. در اين نوع قراردادها، هرگاه فرد احساس کند که حقوقش تأمين نميشود، ميتواند آن را فسخ کند. اگر روزي احساس کند که کنشي چون بارداري اندام او را از تناسب خارج ميکند و يا مانعي براي اشتغال و يا آزادي اوست، ميتواند باردار نشود. تورنتون معتقد است: فردگرايي اساس تغيير خانواده در کشورهاي صنعتي و ساير نقاط جهان است. فابري نيز معتقد است: فردگرايي به زنان اجازه ميدهد که تصميم آنها در خصوص تشکيل خانواده و فرزندآوري، بر علائق شخصي مبتني باشد (عرفاني و همکاران، 2006، ص 50).
2-1. ازدواج و خانواده
يکي از دريچههاي فهم دلالت جمعيتي فمينيسم، درک دقيق نوع نگاه فمينيستها به اصل نهاد خانواده و پديده ازدواج است. در رويکرد فمينيستي، دربارة خانواده و ازدواج، نگاه يكساني وجود ندارد. هرچند در موج اول، خانواده کمتر بهعنوان يك نهاد مورد پرسش بود، اما در موج دوم، نگاه اكثريت فمينيستها به خانواده، رويکردي بهشدت انتقادي بوده و بيشتر به نقش خانواده در فرودستي زنان توجه ميكردند. استدلال كلي آنها اين بود كه موقعيت زنان بهعنوان همسر و مادر و همچنين فرايند جامعهپذيري در خانواده، كه نگرشهاي مربوط به زن و مرد و زنانگي و مردانگي را به نسلهاي بعد منتقل ميكنند، نقش اصلي را در فرودستسازي زنان و تداوم تقسيم كار مرزهاي جنسيتي و روابط قدرت ميان زن و مرد دارند (مشيرزاده، 1385، ص 132). در رويكردهاي فمينيستي، خانواده نهتنها محور نيست، بلكه ساختاري ستمآلود است كه بايد دگرگون شود. سيمون دوبوار (1380) معتقد بود: دو نهاد عمده ازدواج و مادري زن را در قيد بندگي نگه ميدارد. وي نظام خانواده را بهعنوان ركني براي حيات اجتماعي و پرورش انسانهاي سالم، بهشدت مورد حمله قرار ميداد و ازدواج را نوعي «فحشاي همگاني» و عامل سيهروزي زنان ميدانست و با زادآوري و شكل رايج روابط جنسي، بهعنوان مسائل اساسي جنبش فمينيسم مخالفت ميكرد (مؤسسه طه، 1377، ص 17). با توجه به اينکه صورت پذيرفته شده باروري از نظر اجتماعي در خانواده ظهور پيدا ميکند، رويکرد خصمانه به ازدواج و خانواده، مانعي بزرگ فراروي پديده باروري و بازتوليد نسل انساني است. انحلال نهاد خانواده و يا پذيرش جايگرينهاي آن، پيامدي جز کاهش باروري به دنبال نخواهد داشت. افزون بر اينکه، در اين نگرش، طلاق، مسير ضروري رهايي از بردگي زنان معرفي ميشود. روشن است که طلاق و جدايي زن و مرد، به معناي از بين بردن زمينة ارتباط جنسي به لحاظ اجتماعي مقبول است که پيامد آن حذف باروري است.
3-1. زادآوري و نقش مادري
زادآوري، يکي از كاركردهاي مهم خانواده است كه بقاي جوامع و بهطوركلي بقاي نسل بشر را تضمين ميكند. نظرية فمينيستي با به چالش کشيدن اين کارکرد، نقش مهمي در کاهش باروري و در نتيجه، تحولات جمعيتي قرن اخير ايفا نموده است. در نظر فمينيستها، كاركرد توليدمثل و نقش مادري جايگاهي چالشبرانگيز است. در نظر برخي فمينيستها، زادآوري و مادري، باري بر دوش زنان و بخشي از فرايند ستم و سركوبي است كه بايد از سر راه زنان برداشته شود. اين گروه، غالباً فناوريهاي جديد، كه فشار توليدمثل بر زنان را كاهش ميدهند، بهعنوان كليد رهايي زنان از انقياد مردان تلقي نمودهاند. هرچند در اين ميان، برخي فمينيستيها بر اين باورند كه توليدمثل و مادري يكي از بزرگترين لذتهاي زن بودن است كه فقط بايد آن را از زير كنترل جنس مذكر رهانيد، تا تبديل به يكي از مثبتترين تجربههاي زنان شود (فريدمن، 1381، ص 114). برخي پستفمينيستها، با پذيرش تفاوتهاي زن و مرد و دفاع از بارداري، زايمان و بچهداري، بهعنوان فضائل زنانگي و يکي از لذتهاي زن بودن، بر تفاتهاي ذاتي تأکيد کردهاند (مشيرزاده، 1385، ص 427)، اما رويکرد غالب در نظريه فمينيستي، با گروهي است که به کارکرد زادآوري و نقش مادري نگرشي منفي دارند. به باور فمينيستها، تفاوتهاي زيستي ميان زن و مرد، بهويژه قابليت زنان در توليدمثل، عامل مهم نابرابري جنسي است. فايرستون معتقد بود: تقسيمبندي زيستشناختي، كه وظيفه باروري را به زنان ميسپرد، زمينهساز سركوب زنان است؛ زيرا از نظر وي، توليدمثل منشأ سلطه مردان بر زنان است. تنها راه آزادي حقيقي زنان وارهانيدن آنها از بار ستمساز توليدمثل، از رهگذر فناوريهاي علمي جديد است (فريدمن، 1381، ص 110). از نظر وي، امروزه سلطه مردان ديگر ضرورت ندارد؛ زيرا به مدد پيشرفت فناوريهاي بارداري، امكان حذف مبناي زيستي فرودستي زنان فراهم شده است. اين پيشرفت، قيد «بچهداري» را از گردن زنان برداشته است و بچهدار شدن و بچهداري كردن، ميتواند به صورت وظيفه مشترك مرد و زن درآيد (آبوت و والاس، 1376، ص 295). البته برخي فمينيستها، با اصل توليدمثل و نقش مادري به مخاصمه نپرداختهاند، بلکه با تأکيد بر مفاهيمي چون استقلال وجودي زن و حق او بر کنترل بدن خود، به گونهاي ديگر بر کاهش فرايند باروري تأکيد کردهاند. بتي فريدان، نظريهپرداز ليبرال فمينيسم، معتقد است: چون زن موجودي مستقل است، حق دارد بر جسم خود كنترل داشته باشد. اين حق از باور به شأن انساني مستقل زن همانند مرد برگرفته شده است. مادري، تنها وقتي به يك عمل لذتآفرين و مسئولانه تبديل ميشود كه زنان بتوانند با آگاهي و مسئوليت انساني كامل، تصميم بگيرند مادر باشند. به نظر وي، اين حق زن است كه بخواهد يا نخواهد بچهدار شود (مشيرزاده، 1385، ص 249). روشن است که اگر زن به هر دليلي، از جمله حفظ و موزون نگهداشت اندام خود، تصميم بگيرد که هرگز بچهدار نشود، يا فقط يک زايمان داشته باشد، هيچ کسي اين حق را ندارد که او را به توليدمثل بيشتر الزام کند. در تحليل تأثيرگذاري اين انديشهها در تحولات جمعيتي، بايد بر اين نکته تأکيد کرد که آنچه به مادري و کنش باروري زنان شکل ميدهد، نوع نگرش به دو مقوله مادري و باروري است. اگر توليدمثل به گونهاي براي زنان بازنمايي شود که موجب مانعي براي آزادي، پيشرفت، تحقق نفس و آرامش زنان و برهم زننده تناسب اندام آنان شود، انگيزهاي براي باروري در بين زنان به وجود نخواهد آمد. بهويژه امروزه با توجه به اينکه مسئله مديريت بدن، بهعنوان کالايي فرهنگي از سوي رسانه به مخاطبان القا ميشود و در ميان زنان با اقبالي عام روبهرو شده، دور از واقعيت نيست که ادعا کنيم که اين ايده به ظاهر خيرخواهانه و عدالتگرايانه، در آيندهاي نهچندان دور دامنگستر گشته و به دستاويزي در جهت کاهش باروري و تحولات جمعيتي، تبديل گردد.
4-1. سقط جنين
موضوع مهم ديگري كه در نظريه فمينيستي جايگاه مهمي در تحولات جمعيتي دارد، مسئلة «سقط جنين» و لزوم آزادي آن است. نظريههاي فمينيستي درباره سقط جنين، متنوعاند. عمده دلايلي كه موافقان سقط جنين بيان داشتهاند، به دو مسئله برميگردد: نخست، حق زنان در كنترل جسم خود. دوم، فاعل مختار شمردن زنان. بسياري از فمينيستها، مانند ساير زنان، مشتاق به باردارياند. افزون بر اين، بسياري از فمينيستهاي مسيحي سقط جنين را قتل نفس ميدانند (هام، 1382، ص 23). با اين حال، نگرش غالب در نظريه فمينيستي، تجويز سقط جنين است. روا دانستن اين امر بدانمعناست که زنان مختارند که در هر مرحلهاي که بخواهند، به بارداري ناخوشايند خويش پايان دهند. هنجار شدن سقط جنين، موجب کاهش باروري و دگرگونيهاي جمعيتي است.
استدلال هر دو جريان فمينيسم ليبرال و راديكال يکسان است. آنها معتقدند: زن حق دارد بر جسم خود كنترل داشته باشد. زنان حق پايان دادن به بارداري خود و يا سقط جنين را دارند. اين امري شخصي و مربوط به خود زن است و هيچ شخصيت حقيقي و حقوقي حق دخالت در آن را ندارد، هرچند شوهر يا دولت باشد (مشيرزاده، 1385، ص 286). مسئله سقط جنين نزد فمينيستهاي راديكال نيز به حدي حياتي است كه مري ديلي پيشنهاد ميكند: همه تلاش فمينيستها بايد مصروف ايجاد جامعهاي شود كه در آن مشكل سقط جنين وجود نداشته باشد (هام، 1382، ص 23). ازاينرو، آنان حق دارند عاملي را كه ميتواند بر آينده زندگي آنها تأثير گذارد، خود انتخاب كرده، درباره آن تصميمگيري كنند. در رويکرد راديکال نظريه فمينيستي بارداري، صورتي از بردگي و کودک به منزله موجودي مهاجم به بدن زن تلقي ميشود (پاسنو، 1390، ص 85). وقتي چنين تلقي از باروري از سوي فمينيستها مورد تبليغ قرار گيرد، بيشک سقط جنين بهعنوان عملي عقلاني براي برطرف کردن حمله مهاجم، مورد تأييد قرار ميگيرد. از سوي ديگر، نظرية فمينيستي، بارداري را بزرگترين مانع آزاديهاي جنسي زنان دانسته و راه رهايي از آن را قانوني شدن سقط جنين معرفي ميکند. از نظر آنان، نداشتن فرزند يکي از حقوق زنان است که آنها را از چارچوب جنسي سنتي نجات داده و مانند مرد آزاد ميسازد (فاکس، 1381، ص 233). به هر حال، جواز سقط جنين از سوي چهرة غالب نظرية فمينيستي با هر دليل و توجيهي که باشد، پيامدهاي جمعيتشناسانه آن غير قابل انکار است. ازآنجاکه پديدة باروري، مهمترين عامل تأثيرگذار بر تحولات جمعيتي است، تجويز و گاه توصيه به سقط جنين، زمينهساز کاهش باروري و تحولاتي در کميت جمعيت است. وقتي به زنان القا شود که حق کنترل بر بدن آنان، فقط مختص به آنان است و هيچ موجودي حتي خدا و يا دولت حق دخالت در کنترل آن را ندارد و ممنوعيت سقط جنين در هر مرحلهاي ميتواند ناقض حق کنترل بر بدن باشد، اين به معناي تجويز عدم بارداريهاي بسياري است که ظرفيت افزايش جمعيت را داشتهاند.
5-1. تحقير کار خانگي و ترغيب به اشتغال
در نگرش فمينيستي، خانهداري و کار خانگي با نگرشي منفي روبهروست. از نظر آنها، کار خانگي از يك سو، شيوة اصلي توليد مردسالاري و از سوي ديگر، امري ناسازگار با کارکرد عاطفي خانواده براي زنان است. از نظر اوكلي، فمينيست راديكال، زنان در زندگي خانوادگي، چهار حوزه تعارض را تجربه ميكنند که يکي از آنها، تقسيم كار جنسي است كه در آن از زنان انتظار ميرود مسئوليت كارهاي خانه و بچهداري را بر عهده بگيرند (آبوت و كلر، 1376، ص 120). وي با تمركز بر كار خانگي زنان و ناسازگار ديدن آن، با تحقق نفس که نيازي انساني است، آن را به چالش کشيده است. استدلال او اين است که كار، تنها در صورتي موجب تحقق نفس ميگردد كه براي كارگر ايجاد انگيزش كند. از مهمترين ويژگيهاي شغل مولد انگيزش، اين است كه موجد احساس موفقيت، مسئوليت، ارتقا، خشنودي از كار و مقبوليت مكتسب در فرد ميشود. از نظر اوكلي، كار خانگي فاقد هرگونه عامل برانگيزنده است؛ زيرا در كار خانگي، امكان پيشرفت و ارتقا وجود ندارد. احساس موفقيت زودگذر است. از نظر او، اظهارات همدلانه و تشكرآميز شوهر، صرفاً منجر به نوعي مقبوليت بيروني و نه دروني ميشود. البته آن هم بهعنوان عاملي ابقاكننده، زن خانهدار را در شغلش نگاه ميدارد (بستان، 1382). سيمون دووبوار نيز با تأكيد بر اينكه کار مفيد آن است که براي جامعه مفيد باشد و چيزي را توليد کند، بر اين باور است که كار زن در خانه، هيچ فايده مستقيمي براي اجتماع ندارد؛ زيرا كار زن در خانه هيچ چيزي توليد نميكند. زن خانهدار فرودست، درجه دوم و طفيلي است (گراگليا، 1385، ج 2، ص 67). فريدان، نظريهپرداز فمينيست- ليبرال، بر اين باور است كه پرداختن به كار خانهداري، محصول فرهنگي است كه از زنان خود انتظار رشد ندارد. حاصل آن تلف شدن يك نفس انساني است (همان، ص 69). از سوي ديگر، نظرية فمينيستي با تکيه بر اصل برابري زن و مرد و با ادعاي دفاع از حقوق زن در همه زمينههاي اقتصادي، با هر نوع زمينه و جرياني که موجب نابرابري در مشاغل، ردهبندي حقوق نابرابر و هر نوع تبعيض کاري است، به مبارزه برخاسته است. جايگاه والاي اشتغال زنان در نظرية فمينيستي، به اين جهت است که گمان ميکنند اشتغال، آنان را از محيط خشک و يکنواخت خانه رها ساخته، عقلانيت اجتماعي آنان را در عرصه عمومي شکوفا کرده، قدرت سياسي آنان را در خانه و اجتماع افزايش ميدهد. از نظر آنان، استقلال مالي براي زنان امنيت خاطري را به ارمغان ميآورد که با تکيه به آن، ميتوانند در مقابل ستمگري مردان پايداري کنند. دلالت ضمني اين ادعا، اين است که تنها راه مفيد بودن، جهتدهي کار به سوي کار توليدي اجتماعي و به صورت اشتغال خارج از خانه است. در اين صورت، هم فايدهمندي کار زن براي جامعه و هم احساس خوشايند بروز استعداد براي خود زن به وجود ميآيد. روش است که ارزشگذاري به اشتغال خارج از خانه از يك سو، و کمارج کردن و تحقير کار خانگي از سوي ديگر، به نوعي تشويق زنان براي حضور و مشارکت اجتماعي و اقتصادي افزونتر است. وقتي حضور زن در خانه را تلف شدن و تباهي شخصيت او بدانند و کار خانگي و نقشهاي همسري و مادري را نوعي اسارت و تحقير به شمار آورند، طبيعي است که رواج اين نوع نگرش، منجر به کمارزش شدن و تحقير اين نقشها در جامعه، بخصوص در بين زنان ميشود. در نهايت، در کاهش باروري بسيار تأثيرگذار خواهد بود؛ زيرا وقتي از يك سو، کار خانگي در نگرش زنان و دختران جوان بيارزش جلوهگر شود و از سوي ديگر، اشتغال خارج از خانه مهمترين عامل دستيابي به پايگاه اجتماعي بالا معرفي شود، تمايل به حضور در حوزة عمومي افزايش يافته و ازآنجاکه اشتغال، بخش زيادي از وقت و نيروي زنان را در خارج از خانه به خودش اختصاص ميدهد، ديگر توان و فرصتي براي باروري زنان، باقي نخواهد گذاشت. ارتباط معنادار ميان دو متغير اشتغال زنان و کاهش باروري، به گونهاي است که جمعيتشناسان و جامعهشناسان، اشتغال زنان را بهعنوان شيوهاي منطقي براي تعديل جمعيت و کاهش باروري توصيه ميکنند (حلم سرشت و دلپيشه، 1379، ص 66). سازوکار اين رابطه معنادار، بدينصورت است که اولاً، زنان شاغل بخصوص زماني که به صورت تماموقت به اشتغال روي ميآورند، با انبوهي از دغدغههاي روحي، ذهني و زماني مواجه ميشوند که ديگر فرصت انديشيدن به بارداري را ندارند؛ زيرا کار بيرون از خانه، بار جديد و سنگيني بر دوش زنان ميگذارد، به گونهاي که نوبتهاي کاري او را مضاعف ميکند. کار براي دريافت مزد، خانهداري، پرورش کودک و وظايف شوهرداري، نوعي فشار نقش را براي آنان به وجود ميآورد. در اين ميان، زنان دست به انتخاب زده و براي رهايي از اين فشار، مجبور ميشوند باروري و فرزندآوري را به دليل مزاحمت با نقشهاي ديگر، کنار بگذارند. از سوي ديگر، ازآنجاکه انگيزة ازدواج بخش زيادي از زنان، دغدغههاي اقتصادي و معيشتي است، شغل و درآمد شخصي، که بدون ازدواج فراهم ميآيد، انگيزة ازدواج را در آنها کاهش داده، يا دستکم آن را به تأخير مياندازند. اين دو، ميتوانند بر باروري و تحولات جمعيتي تأثيرگذار باشند. افزون بر اين، اصولاً شرکت زنان در اشتغالهاي درآمدزا، قدرت چانهزني آنان را در خانواده افزايش داده، با تضعيف سلطه مردان و به چالش کشيدن نقش نانآوري آنان، به آزادي انتخاب خود در عرصه خانواده شکل ميدهند. ازآنجاکه اغلب، انتخاب زمان فرزندآوري با مردان بوده، زنان کمتر قدرت گزينش داشتهاند، با افزايش قدرتشان، فرصت انتخاب بيشتري در فرزندآوري براي خود ايجاد ميکنند.
6-1. آزادي کامل جنسي
يکي از کارکردهاي مهم خانواده، کارکرد تنظيم رفتار جنسي است. نظرية فمينيستي، سازوکار درون خانوادگي رفتار جنسي را به چالش کشيده، کارکرد تنظيم رفتار جنسي در خانواده را، يکي از نمودهاي بارز نابرابري بين زن و مرد ميدانند که نهاد خانواده به آن دامن ميزند. ازاينرو، آنان خواستار نظم نويني در رفتار جنسي هستند که مبتني بر آزادي کامل جنسي زنان است. آنان اين آزادي را در راستاي تقويت برابري و تساوي در رفتار جنسي زن و مرد تفسير ميکنند. نظرية فمينيستي بر اين باور است که براي رهايي زنان از اين ستم، به يک انقلاب جنسي نياز است. انقلاب جنسي فمينيستي، بر اين باور است که آميزش جنسي، چيزي جز يک احساس جنسي لذتبخش نيست که هيچ معناي نمادين، يا قيد اخلاقي نيز ندارد. ازاينرو، حق آزادي جنسي زنان، که از آثار فردگرايي نظريه فمينيستي بود، از موج دوم فمينيسم به بعد بهطور چشمگيري در رأس مطالبات فمينيستي قرار گرفت (فاکس، 1381، ص 233). تقاضاي آنان، آزادي زنان در انتخاب رفتارهاي جنسي مورد علاقه (همجنسگرايانه يا ناهمجنسگرايانه) بود. اين آزادي، زماني تحقق مييابد که اين گزينش از سوي جامعه به رسميت شناخته شود (ريتزر، 1380، ص 476). اين انديشه، به مثابه چراغ سبزي براي برچيدن هرگونه مانع براي آزادي جنسي است. ازاينرو، باروري و زايمان، به علت ظرفيت محدويتآفريني، از سوي نظرية فمينيستي به چالش کشيده ميشود. بيترديد يکي از نتايج انديشه تساويگرايانه فمينيستها دربارة رفتار جنسي زن و مرد، دفاع از همجنسگرايي و مبارزه با ناهمجنسگرايي بهعنوان عامل سرکوب زنان است؛ زيرا از نظر آنها ناهمجنسخواهي، به مثابه يک هويت، از شالودههاي مردسالاري است. ازاينرو، برخي فمينيستها ضمن تشويق زنان به همجنسخواهي، بر اين نکته تأکيد دارند که يک فمينيست واقعي، بايد لزوماً همجنسگرا بوده و اصولاً نيازي به مرد وجود ندارد (پاسنو، 1390، ص 88). در رويکرد راديکال نظرية فمينيستي، اساساً مرد بهعنوان دشمن معرفي شده و از زنان خواسته ميشود که رابطة خود با مردان را به حداقل رسانده، رابطه جنسي با زنان ديگر را جايگزين آن نمايند (مشيرزاده، 1385، ص 27). به هر حال، تجويز و تشويق رفتار جنسي آزاد، چه در شکل ناهمجنسخواهانه و چه در قالب همجنسخواهانه آن صورت پذيرد، زمينهساز کاهش باروري و تحولات جمعيتي است؛ زيرا از يکسو، آزادي جنسي زنان، موجب کاهش نرخ ازدواج است؛ زيرا مردان با دسترسي آسان به زناني که مخالفتي با رابطه جنسي قبل از ازدواج ندارند، انگيزهاي براي تشکيل خانواده و ازدواج را نخواهند داشت. از سوي ديگر، مردان که اين فرصت را دارند تا بدون پذيرش مسئوليت ازدواج از رابطه جنسي برخوردار باشند، ازدواج را به تأخير مياندازند.
7-1. بازتعريف هويت زنانه
منظور از «هويت زنانه»، تصوير و احساسي است که زن از زن بودن خود دارد و انتظاراتي است که بهعنوان زن براي خود تعريف ميکند (هام، 1382، ص 217). کاستلز بر اين باور است که جوهر نهضت فمينيسم، بازتعريف هويت زنان است (کاستلز، 1380، ص 217). در واقع، فمينيسم با انکار هويت سنتي که در طول تاريخ مورد ستايش بوده را به چالش کشيده، به بازتعريف هويت زنانه از منظر تجربه زنان همت گماشت. اين هويتسازي، از طريق تعريف نقشهاي نوين صورت ميگيرد؛ زيرا در نگرشهاي پسامدرن و فمينيستي، «نقش» عامل مهم پيدايش هويت است. ازاينرو، کاهش باروري به دليل تغيير نقشهاي جنسيتي هويتساز رخ ميدهد. در نظرية فمينيستي، مفهوم «زن» از تمام صفات، ويژگيها و نقشهايي که بهطور سنتي به او نسبت داده ميشود، منسلخ شده و به جاي آن، ارزشها، حقوق و نقشهاي مردانه بهعنوان وضعيت مطلوب و آرماني زنان مطرح ميشود (مشيرزاده، 1385، ص 101). کمترين اثر اين مردانگاري، اين است که ضمن تحقير زنان، احساس عدم ارزشمندي را به آنها انتقال داده، آنان را در وادي تذبذب بين هويت طبيعي و فطري و هويت بازتعريف شده حيران نگاه ميدارد. به هر حال، هويتسازي نظرية فمينيستي زنان را به بازانديشي دائم نسبت به نقشهاي سنتي خود، که اغلب با نقشهاي خانهداري و بچهداري تعريف ميشدند، وا ميدارد. زنان در فرايند بازانديشي ادامهدار خويش، هويت «زن خانهدار» و «زن- مادر» و هر هويتي که او را به حوزة خصوصي محدود و از حوزة عمومي محروم ميکند، واکنش نشان دهند. به همين دليل، پديدة باروري در نظريه فمينيستي به چالش کشيده ميشود و زنان را خواسته يا ناخواسته، به سويي سوق ميدهند که هويت خويش را در نقشهايي چون فرزندآوري و مادري جستوجو نکنند.
8-1. تشويق زنان به تحصيل
آموزش و سوادآموزي زنان، از نخستين اهداف جنبش زنان بوده است که همواره بر آن اصرار ميورزيدند؛ زيرا ريشة فرودستي زنان را در بيسوادي آنان دانسته، معتقد بوده که زن بيسواد، زمينه پذيرش هرگونه ستم را داشته و هميشه در چنبرة فرهنگ مردسالار و نمادهاي آن گرفتار ميماند. در نظرية فمينيستي، تحصيلات و بالا رفتن سطح سواد، يکي از راههاي رهايي از ستمگري مردان معرفي ميشود. از نظر آنان، تحصيلات ميتواند خودآگاهيهاي زنان را افزايش داده، زمينه آشنايي آنان را با حقوقشان فراهم آورد. اما دلالت ضمني اين نگره، تلاش براي کاهش باروري زنان است. حضور بيشتر زنان در عرصههاي اقتصادي و مديريتي، که هدف اساسي در تشويق زنان براي کسب سطوح بالاتر علمياست، بستري مناسب براي تأخير در ازدواج و فرزندآوري است. اين امر در نظرية فمينيستي، بهعنوان کارکردي مثبت ارزيابي ميشود. هرچند کارکرد آشکار تشويق به تحصيل، بالا رفتن سطح آگاهيهاي زنان است، اما کارکرد پنهان آن، تأخير در ازدواج و کاهش باروري است. آمارهاي تحقيقاتي نشان ميدهد که هر چقدر ميزان تحصيلات زنان بالاتر باشد، آنان آمادگي کمتري براي ازدواج دارند. آنهايي را هم که انتخاب ميکنند، به ندرت همدمهاي مناسبي مييابند. به تعبير گرنت، تحصيلات رسمي ممکن است در بازار کار بهعنوان سرمايه محسوب شود، ولي در موضوعات مربوط به عشق و دلدادگي، ميتواند دستوپاگير باشد (گرنت، 1381، ص 20).
در تبيين سازوکار علّي رابطه بين تحصيل و کاهش باروري، بر چند نکته ميتوان تأکيد کرد: نخست اينکه، افزايش سطح تحصيلات زنان منجر به افزايش تمايل زنان به حضور در بازار کار شده و حضور بيشتر زنان در بيرون از خانه، منجر به کاهش تمايل زنان به فرزندآوري ميشود. علاوه بر اين، تحصيلات فرصتهاي تحرک اجتماعي را افزايش ميدهد؛ به اين معنا که احتمال اينکه مردم در مسير رفتار نو، بهويژه تحديد باروري قرار بگيرند، افزايش ميدهد؛ زيرا تحرک اجتماعي از يکسو نگرشها را تغيير ميدهد و از سوي ديگر، موانع را نيز بر نميتابد. درحاليکه باروري و فرزندآوري، به بازدارندهاي از تحرك اجتماعي زنان تبديل ميشود. از سوي ديگر، طولاني شدن فرايند تحصيلات عاليه، موجب بالا رفتن سن ازدواج بوده و از اين راه نيز بر باروري تأثير منفي ميگذارد. افزون بر اين، محتواهاي آموزشي که در فرايند تحصيلات دانشگاهي به زنان داده ميشود، اغلب ناسازگار و غيرمرتبط با نقشهاي جنسيتي و انتظاراتي جامعه از زنان است. اين امر، سببساز تغيير ارزشهاي زنان و دگرگوني نگرش آنان نسبت به خود و نقشهاي جنسيتي سنتي ميشود.
2. دلالتهاي جمعيتشناختي اسلام
اسلام نيز چون اديان ديگر، از زادآوري حمايت کرده و بر آن تأکيد ميکند. برخي مفسران بر اين باورند که هدف اساسي همسرگزيني، زادآوري و استمرار نسل است. از نظر آنان، با توجه به وضعيت زيستشناختي زن و مرد، ميتوان به اين نتيجه رسيد که هدفي جز توليدمثل و برجاي گذاشتن نوع انسان منظور نبوده است. از نظر آنان، ساير احکام مربوط به روابط زن و مرد از قبيل احکام رعايت عفت، زناشويي، اختصاص داشتن زوجه به زوج، احکام طلاق، عدّه، اولاد، ارث و... بر اساس همين واقعيت وضع شده است (طباطبائي، 1417ق، ج 2، ص 277). آموزههاي دلالتمند اسلام بر افزايش جمعيت را در يک تقسيمبندي کلان ميتوان به دو دسته تقسيم کرد: دسته نخست، آموزههايي است که با تأکيد بر فراهم آوردن بسترهاي زادآوري و نيز از ميان برداشتن موانع آن، بر افزايش جمعيت دلالت التزامي يا ضمني دارند. دسته دوم، آموزههايي است که با صراحت به زادآوري (اصل توليدمثل) و زادآوري زياد (تکثير مثل) تأکيد ميکنند.
1-2. دسته اول: دلالتهاي عام
منظور از «دلالتهاي عام»، آن دسته از آموزههاي ديني است که از طريق آن به دلالت التزامي يا تضمني، ميتوان بر خواستة اسلام در خصوص زادآوري، آگاهي يافت.
1-2-1. ترغيب به ازدواج
برخلاف برخي اديان و مکاتب فلسفى، که به ازدواج با نظرى کراهتآميز مىنگرند و آن را مذموم و مختص وقت ضرورت مىدانند، و تجرد را مقدم بر ازدواج و ازدواج را تنها بهعنوان راهى براى فرار از بدکارى به رسميت مىشناسند، اسلام با تأکيدهاى فراوان به ازدواج، تشکيل خانواده را مورد تشويق قرار مىدهد. در اسلام، خانواده يکى از نهادهاى زيربنايى بنياد هستى و از ساختارهاى اصلى جامعه اسلامى به شمار مىآيد که همگام با ساير ساختارهاى جامعه، در راه تحقق اهداف انسان، بهعنوان خليفه و جانشين خداوند، گام برمىدارد. از ديدگاه آموزههاى دينى، خانواده سنگبناى جامعه است که فرد را به جامعه، و نسلها را به يکديگر مرتبط مىسازد و گروههاى اجتماعى گوناگون را به هم پيوند مىدهد. با توجه به سطوح مختلف جامعه (فرد، خانواده، همسايگان، ملت، امت و...)، خانواده مرکز ثقل جامعه اسلامى است (سعداوى و رئوف، 1382، ص 184). از نگاه اسلام، تشکيل خانواده آنچنان محبوب است که هيچ سازمان و بنايى محبوبتر از آن در نزد خداوند، وجود ندارد (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 383). از منظر قرآن، ازدواج ماية آرامش روان آدمي و يکي از نشانههاي رحمت و بزرگي خداوند است (روم: 21). از سوى ديگر، در منابع اسلامى بر اين نکته تأکيد شده است که ازدواج، زمينهساز رشد و کمال است و عزوبت زمينهساز انحطاط و عقبماندگى است (حرعاملى، 1374، ج 14، ص 5) و براى اينکه انسانها را به تشکيل خانواده تشويق و ترغيب کند، آن را سنت پيامبر دانسته، و پيروى از آن را پيروى از سنت و شيوه زندگى وى به شمار آورده است (همان، ص 3). اسلام، به صراحت دستور مىدهد که افراد مجرد را به تشکيل خانواده واداريد. در اين راه، از فقر و ندارى هراس نداشته باشيد که خداوند بىنيازتان خواهد کرد (نساء: 4)، و ازدواج را جزء حقوق فرزندان بر پدر و مادر مىداند (مجلسى، 1403ق، ج 14، ص 80). از يکسو، جامعة اسلامى و همة مسلمانان را تشويق مىکند که در امر تشکيل خانواده به جوانان کمک کنند (حرعاملى، 1374، ج 14، ص 26). از سوى ديگر، با هشدار نسبت به بىتوجهى به تشکيل خانواده، آسيبهاى آن را مورد توجه قرار مىدهد (همان، ص 7). ازآنجاکه ازدواج تنها مسير زادآوري مشروع در تاريخ بشر شناخته ميشود، تأکيد همراه با تشويق به آن، بيانگر تمايل اسلام به زادآوري است. بيشک اجتناب از ازدواج، به معناي کاهش زادآوري و تمايل به آن زمينهساز افزايش جمعيت است.
1-2-2. تشويق به ازدواج در سنين پايينتر
امروزه يکي از عوامل مهم کاهش باروري، بالا رفتن سن ازدواج و تأخير در ازدواج است. درحاليکه اسلام با رويکردي مثبت به ازدواج نگريسته و خواستار تحقق اين رويداد مهم در آغازين سالهاي بلوغ است (مجلسي، 1403ق، ج 103، ص 221). ترغيب مسلمانان به ازدواج، بخصوص در سن جواني و ناپسند دانستن تجرد و رهبانيت، در سخنان پيشوايان ديني مورد توجه قرار گرفته است. در اسلام از يکسو، براي ازدواج کارکردهاي بسياري چون پيروي از سنت پيامبر (کليني، 1388، ج 10، ص 583) به خشم آوردن شيطان (مجلسي، 1403ق، ج 100، ص 221)، کامل شدن ايمان (همان، ج 103، ص 220)، زياد شدن روزي (کليني، 1388، ج 10، ص 586)، و برتري عبادت (همان، ص 584) بيان شده است. از سوي ديگر، تأخير در ازدواج، عملي ناپسند و کنشي با کارکردهاي منفي بسيار معرفي شده است. در روايتي، مردان بدون همسر را سرزنش کرده و تجرد را موجب شرور شدن ميداند (مجلسي، 1403ق، ج 103، ص 221). از سوي ديگر، مسلمانان را تشويق ميکند که ازدواج را به تأخير نيندازند (کليني، 1388، ج 10، ص 603). در برخي روايات، يکي از نشانههاي خوشبختي مرد اين دانسته شده که دخترش در خانه پدري حيض نبيند (مجلسي، 1403ق، ج 101، ص 92). کساني که زمينة ازدواج ديگران را فراهم ميآورند، تحسين کرده و از زمره کساني ميداند که روز قيامت زير ساية نگاه خدا هستند (کليني، 1388، ج 10، ص 589). بيشک تشويق به تشکيل خانواده و عدم تأخير ازدواج، بستري مقبول و مشروع براي زادآوري و زادآوري زياد است. وقتي جوانان در سنين پايين ازدواج کنند، بازة زماني بيشتري براي فرزندآوري در اختيار خواهند داشت. اهميت اين مسئله، تا بدان ميزان است که بدانيم نتايج پژوهشها نشان ميدهد كه 23 درصد كاهش باروري، ناشي از تعويق ازدواج بوده است (عرفاني، 2013، ص 2).
1-2-3. ناپسندي طلاق
يکي ديگر از عوامل کاهش باروري در دنياي امروز، شيوع پديدة طلاق است. طلاق، چه به صورت قانوني و يا به صورت عاطفي، موجب کاهش باروري است. ازاينرو، اسلام با ناپسند معرفي کردن طلاق، به نوعي با يکي از مهمترين عوامل کاهش باروري به مبارزه برخاسته است. از منظر اسلام، طلاق مبغوضترين حلال خدا (کليني، 1388، ج 11، ص 464) بوده که عرش خدا را به لرزه مياندازد (حرعاملي، 1374، ج 7، ص 267). هر خانهاي که در آن طلاق صورت گيرد، مبغوض خدا (کليني، 1388، ج 11، ص 465) معرفي شده است. از سوي ديگر، در اسلام مردان و زنان ذواق و طلاقدهنده، افرادي منفور در نگاه خدا توصيف شدهاند (همان). اينگونه توصيفها، با معرفي طلاق بهعنوان امري نامطلوب از نظر دين، مؤمنان را واميدارد تا از زمينههاي وقوع آن جلوگيري کنند. در هر جامعهاي که طلاق امري قبيح تلقي گردد، شمار طلاقها کاهش يافته، و اين مسئله زمينه را براي زادآوري بيشتر فراهم ميسازد.
1-2-4. ممنوعيت سقط جنين
امروزه سقط جنين يکي از شيوههاي مرسوم براي جلوگيري از زادآوري است. اما در اسلام، سقط جنين به مثابه کنشي غير انساني و کجروانه ممنوع شده است. در اسلام، بر خلاف نگرش فمينيستي که به دليل رويکرد فردگرايانه، زنان را مالک جسم خود دانسته، و حکم به جواز سقط جنين ميدهد، با اين پديده در هر شرايطي مخالف است. در نگاه اسلام، حيات انسان نه از بدو تولد، که از دوره جنيني آغاز ميشود. در اين نگرش، سلب حيات از جنين، به دليل سلب حيات از موجود انساني، حرام است. در اين انديشه، مالک همه چيز خداست، بهگونهاي که انسان حتي حق ندارد به جسم خويش نيز ضرر بزند. ازاينرو، همانگونه که سلب حيات از خود حرام است، سلب حيات از ديگري (جنين) هم مجاز نيست، مگر در موارد خاص که ضرورت ايجاب کند. قرآن به مسلمانان سفارش ميکند که «فرزندانتان را به خاطر تنگدستي نکشيد» (انعام: 151). همچنين ميفرمايد: «اى پيامبر چون زنان باايمان نزد تو آيند كه [با اين شرط] با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند» (ممتحنه: 12). علامه طباطبائي، در تفسير آيه اخير مينويسد: «نبايد فرزندان خود را به وسيله زنده به گور کردن و غير آن و سقط جنين بکشند» (طباطبائي، 1417ق، ج 19، ص 242). در روايت نيز سقط جنين، عملي ناپسند و حرام معرفي شده است، به گونهاي که در برخي روايات از آن به «قتل» نيز تعبير شده است (کليني، 1388، ج 7، ص 344). برايناساس، فقها سقط جنين را جز در موارد خاص، حرام ميدانند.
1-2-5. حرمت روابط جنسي نامشروع
يکي ديگر از عوامل کاهش باروري، شيوع روابط آزاد جنسي است که موجب کاهش انگيزه جوانان نسبت به ازدواج و قبول مسئوليت خانواده ميشود. رواج اينگونه رفتارها، افزون بر کارکرد منفي بسياري که دارد، عاملي مهم در کاهش باروري است. اسلام ضمن به رسميت شناختن غريزه جنسي و معرفي آن بهعنوان «اخلاق پيامبران» (حرعاملي، 1374، ج 14، ص 29) و نفي هرگونه رهبانيت و فروگذاردن آن، آن را در چارچوبي خاص تعريف، تبليغ و تشويق ميکند. اين چارچوب، سازگار با نيازهاي رواني، مادي، معنوي، فردي و اجتماعي انسانهاست. اسلام برخلاف نظريههاي فمينيستي، رفتارهاي جنسي را صرفاً در چارچوب ازدواج شرعي و تشکيل خانواده ميپذيرد. ازاينرو، با هرگونه کنش جنسي بيرون از محدوده پذيرفته شده، مخالف است. افزون بر اين، اسلام خواستار ناهمجنسخواهي است. با همجنسخواهي با هر شکل آن مخالف است؛ زيرا اينگونه کنش، بر خلاف فطرت و نظام آفرينش است. ازاينرو، اگر کساني براي برآوردن نيازهاي جنسي خود، راهي جز مسير آفرينش را برگزينند، رفتارشان انحرافي شمرده ميشود. با توجه به اينکه آزاديهاي جنسي، به دليل طرد انگيره ازدواج فرزندآوري، زمينه را براي کاهش جمعيت فراهم ميآورد، محدود کردن رفتارهاي جنسي به خانواده، زمينه زادآوري را فراهم ميآورد.
1-2-6. انگيزه دادن به زنان براي بارداري
بيشک دورة بارداري، دورهاي سخت و طاقتفرسا براي زنان است. هرچند لذت مادر شدن در تحمل سختيها کارگشاست، اما شايد اين احساس براي زايمانهاي بعدي انگيزهساز نباشد. ازاينرو، آموزههاي ديني با ايجاد انگيزههاي والاي معنوي ميتوانند بسترساز زادآوري زياد براي زنان مؤمن شوند. در روايات اسلامي، براي دورههاي سهگانه بارداري، زايمان و شيردهي، ارزشي به اندازه جهاد و شهادت در راه خدا بيان شده است (مجلسي، 1403ق، ج 101، ص 97). از سوي ديگر، جايگاه مادران در اسلام و توصيههاي وجوب و استحبابي دربارة نيکي به والدين، بهويژه مادران، انگيزه نيرومند معنوي را براي زنان براي باروري به وجود ميآورد. امام سجاد، ضمن شمارش حقوق مادر بر فرزند، ميفرمايند: «حق مادر بر تو آن است که بداني او تو را (در دوره بارداري) حمل کرد، به گونهاي که هيچ کسي ديگري را با اين دشواري حمل نميکند... همانا تو توان سپاسگزاري از او را نداري مگر به ياري خداوند و توفيق او (صدوق، 1413ق، ص 621). در آيات فراواني نيز تلاشها و رنجهاي وي را يادآوري ميكند (احقاف: 15). و ارزش و تقدس سختيهاي مادر را چنان بالا ميداند كه اگر به اندازه ريگهاي بيابان به وي خدمت شود، جبران لحظهاي از زحمات روزهاي سخت بارداري وي نميشود (نوري، 1408ق، ج 15، ص 182). اينگونه آموزهها در صورت تبيين درست، ميتواند انگيزه زنان براي زادآوري زياد را افزايش دهند.
1-2-7. ترغيب به نقشهاي جنسيتي
نوع نگاه اسلام به کار خانگي، با رويکرد فمينيستي، متفاوت است. ازاينرو، جهتگيريهاي آنان نيز يکسان نيست. در رويکرد اسلام، زن و مرد با تشکيل خانواده ميخواهند به تعالي روحي برسند. خانواده براي آنان، نه ميدان رقابت که ساحت رفاقت است. از سوي ديگر، اسلام با توجه به تفاوتهاي جسمي و روحي مرد و زن و با هدف فراهمآوري زمينه تعاون در خانواده، نقشهاي متفاوتي را براي آنان به صورت الزامي و يا ترجيحي مشخص کرده است. اما از آن جهت که کارهاي خانگي و فرزنداري براي زنان ملال و خستگي ايجاد ميکند، اسلام با ايجاد انگيزههاي معنوي در رسيدگي به امور خانه، دشواري کارهاي خانگي را براي آنان آسان نموده است. وقتي زن مسلمان، احساس کند که با سامان بخشيدن به خانة همسر و رسيدگي به فرزندان مشغول عبادت بوده، و در مسير الهي در حال گام برداشتن است، خستگي برايش ملالآور نيست. همچنين ارزش اشتغال خارج از خانه، براي وي بيشتر از کار خانگي نخواهد بود. روشن است که اشتغال زنان، افزون بر خستگيهاي بسيار براي زنان، زمينه کاهش باروري را فراهم ميآورد. اما اولويت يافتن نقشهاي جنسيتي (کار خانگي و مادري)، بستري مناسب براي افزايش زادآوري خواهد بود.
2-2. دسته دوم: دلالتهاي خاص
منظور از «دلالتهاي خاص»، آموزههايي است که به صورت ويژه بر زادآوري و زادآوري زياد تأکيد دارند:
2-2-1. ترغيب به ازدواج معطوف به زادآوري
هدف اساسي از ازدواج در اسلام، زادآوري است. به عبارت ديگر، اسلام آن ازدواجي را تشويق ميکند که قرين با زادآوري باشد. اين مسئله، بدينمعناست که زادآوري و افزايش جمعيت از نظر اسلام، امري کارکردي و پسنديده است. امام صادق از پيامبرخدا نقل مىکند: «ازدواج نماييد؛ زيرا من در فرداى قيامت به فزونى شما بر امتها افتخار مىکنم» (صدوق، 1413ق، ص 383). همچنين فرمودند: «ازدواج کنيد؛ زيرا پيامبر بارها فرمود: کسى که دوستدار پيروى از سنت من است، بايد ازدواج کند. همانا ازدواج جزء سنت من است و در طلب فرزند باشيد؛ زيرا من در فرداى قيامت به فزونى جمعيت شما بر امتها تفاخر مىکنم» (صدوق، 1403ق، ج 2، ص 614). اطلاق «اطلبوا الولد» که در اين روايت آمده است، شامل محبوبيت زياد نمودن فرزند است. افزون بر اينکه، علتى که در ذيل روايت بيان شده (مباهات پيغمبر حتي بر سقطها) نيز بر مطلوبيت آن دلالت دارد.
2-2-2. تشويق به زادآوري و زادآوري زياد
نگاه اسلام به زادآوري، نگاهي توأم با ارزش و احترام است. از نظر اسلام، فرايند زادآوري، فرايند انسانسازي و مسيري است که در آن جانشين خدا در زمين هستي مييابد؛ فرايندي که در آن با پرورش فرزندان شايسته، دين خدا در زمين گسترش مييابد. اين نوع نگاه، ارزش زادآوري را افزايش داده، آن را در سطح فريضهاي چون جهاد در راه خدا و تلاش براي گسترش دين اسلام قرار ميدهد. با مروري گذارا بر قرآن و سنت، با آموزههايي مواجه ميشويم که به صورت صريح، فرزندآوري را امري خوشايند و مورد پسند معرفي کرده و با برشمردن کارکردهاي مثبت زادآوري، پيروان را به اين کار ترغيب نموده است. آموزههاي دين فرزند صالح را، نعمتي از نعمتهاي الهي و گلي از گلهاي بهشت (کليني، 1388، ج 11، ص 332)، زينت زندگي (کهف: ۴۶) و ياور پدر و مادر (اسراء: ۶)، يادگار و جانشين پدر و مادر (حرعاملي، 1374، ج 14، ص ۳۵۷)، در دنيا و استغفارگويي و اعمال نيک آنان، سبب آمرزش و خوشبختي والدين در حيات اخروي (کليني، 1388، ج 7، ص 332) معرفي کرده است. افزون بر اين، برخي روايات به صراحت، ضمن ارزشمند تلقي کردن زادآوري زياد، مسلمانان را به آن تشويق ميکند (همان، ص 328).
2-2-3. ترغيب با ازدواج با زنان زايا
نقش زايندگي زن، از عوامل مؤثر بر تحولات جمعيتي است. هر مقدار که استعداد زايندگي زنان در جامعهاي بيشتر باشد، آن جامعه ظرفيت بيشتري در باروري خواهد داشت. ازاينرو، در اسلام بر استفاده از نقش زايندگي زن در امر ازدواج تأکيد شده است. اين مسئله، در رويکرد اسلام به حدي ارزشمند است که به جوانان توصيه ميشود که «زايا بودن» را به مثابه يکي از مهمترين ويژگيهاي همسرگزيني، در نظر داشته باشند. پيامبر خدا در توصيف بهترين زنان فرمودهاند: «بهترين زنان شما آنانند که بچهآور و مهربان و پاکدامن هستند» (همان، ج 10، ص 570). در اعمال همسرگزيني نيز دعايي وارد شده است که در بخشي از آن، از خدا خواسته ميشود که همسر را «ولود» قرار دهد (حرعاملي، 1374، ج 20، ص 116). همچنين امام باقر از قول رسول خدا فرمود: «با دختر باکرهاى که فرزند زياد مىآورد، ازدواج کنيد و با زن نازاى زيبا ازدواج نکنيد؛ زيرا من به فزونى جمعيت شما در روز قيامت، بر امتها، مباهات مىکنم» (همان، ج 14، ص 33). امام صادق فرمود:
مردى نزد حضرت رسول آمد و گفت: اى پيامبر خدا! دختر عمويى دارم که زيبايى و حسن و دين او را مىپسندم، ولى نازا است. پيامبر فرمود: با او ازدواج نکن... امام فرمود: فرداى آن روز مردى نزد پيامبر آمد و همان پرسش را نمود، پيامبر فرمود: با زن سواء که فرزند زياد مىآورد، ازدواج کن؛ زيرا من در روز قيامت به فراوانى مسلمانان بر ساير امتها تفاخر مىکنم. راوى مىگويد سوال کردم: سواء چيست؟ امام فرمود: زن زشت منظر (کليني، 1388، ج 10، ص 593).
اين روايت از آن جهت بر ارزشمندي زادآوري زياد دلالت مىکند که به ازدواج با «ولود» تشويق کرده است؛ زيرا واژة «ولود» به معناي کسي است که زياد بچه ميآورد. بر اساس اين دلالتها، ميتوان رويکرد مثبت اسلام را به مسئله ارزشمندي زادآوري زياد، استخراج کرد. اين برداشت را ميتوان با استناد به آياتي که دلالت کننده بر سنت الهي «رزاقيت خدا» است، تقويت کرد. بر اساس اين آيات، خداوند رزق همة بندگان را تضمين کرده است. در اين ميان، از بندگان خواسته است تا با تلاش و کوشش و تقواي فردي و اجتماعي و نيز دعا و تضرع به خدا، درهاي روزي را به روي خود بگشايند. قرآن کريم، با اشاره به همين مسئله ميفرمايد: «و هيچ جنبندهاي در زمين نيست مگر آنکه روزياش بر خداست» (هود: 6). علامه طباطبائي در تفسير جمله «علي الله رزقها» معتقدند: روزي دادن به آفريدگان بر خداوند واجب است؛ زيرا روزيرساني به آنها از کارهايي است که تنها ويژه خداوند است و حقي از سوي بندگان بر خداست (طباطبائي، 1417ق، ج 10، ص 148). افزون بر اينکه، خدا مسلمانان را از «کشتن فرزندان به جهت ترس از تنگدستي» نهي کرده، ميفرمايد: «و فرزندانتان را از بيم تنگدستي نکُشيد؛ ما آنان و شما را روزي ميدهيم» (اسراء: 31).
بنابر آنچه گذشت، همه دلالتهاي اسلام بر مطلوب بودن زادآوري و ازدياد جمعيت بود، اما اين بدانمعنا نيست که اسلام هميشه، همه جا و در همة شرايط، خواستار افزايش بدون قيد و شرط جمعيت انساني است. بيشک اسلام بهعنوان ديني جامع و واقعگرا، نميتواند بروز برخي شرايط، که ممکن است حکمي را تغيير دهد، ناديده بگيرد. ظهور عناوين ثانويه، بروز ضرر و حرج، تزاحم و ... بخشي از راهکارهاي اسلام براي برونرفت از مسئلهآفريني و آسيبزايي برخي از احکام در شرايط بحراني است. ازاينرو، ميتوان گفت: توجه به برخي تنگناها و ضرورتهاي فردي و اجتماعي در زادآوري، ناسازگار با ديدگاه اسلام نبوده و تشويق به تکثير نفوس، به معناي غفلت از شرايط و موقعيتهاي ويژه نيست که موجب کنترل زادآوري است. مثلاً در روايات آمده است که اگر انسان براى به دست آوردن معيشت، به گناه ميافتد، عزب بودن روا مىشود و رجحان کثرت اولاد از بين مىرود. «روزى فرا مىرسد که اداره زندگى جز با گناه ميسر نيست. همانا در آن زمان، مجرد بودن روا است» (نوري، 1408ق، ج 11، ص 3). همچنين اگر فزونى جمعيت، سبب به وجود آمدن امراض يا نابسامانى زندگى والدين يا فرزندان و يا موجب نابسامانى اجتماع شود، رجحان و برترى خود را تا وقتى اين وضعيت ادامه دارد، از دست مىدهد (خرازي، 1379).
دلالتهاي جمعيتشناختي فمينيسم دلالتهاي جمعيتشناختي اسلام
رويکرد منفي به ازدواج و تشکيل خانواده
نفي زادآوري و نقش مادري
مخالفت با نقشهاي جنسيتي (کار خانگي و مادري)
اولويتدهي به اشتغال خارج از خانه
رويکرد مثبت به طلاق و آسانسازي آن
رويکرد مثبت به سقط جنين و مطالبه تسهيل آن
رويکرد مثبت به آزاديهاي جنسي رويکرد مثبت به ازدواج و تشکيل خانواده
تشويق به زادآوري و نقش مادري
تشويق نقشهاي جنسيتي
اولويت دادن به نقشهاي درون خانگي
رويکرد منفي به طلاق و سختگيري در آن
رويکرد منفي به سقط جنين و سختگيري در آن
رويکرد منفي به آزاديهاي جنسي
نتيجهگيري
امروزه تحت تأثير انديشه مدرن در کشورهاي اروپايي، جمعيت کاهش چشمگيري داشته و چنان بر رفتارهاي روزمره انسان غربي رسوخ کرده که کنترل جمعيت به يک عادت براي او تبديل شده است. تلاشهاي دولتها براي نجات جمعيت از سقوط تاکنون راه به جايي نبرده است. در اين ميان، نقش برجسته نظريه فمينيستي در تحولات جمعيتي غرب قابل انکار نيست. نظرية فمينيستي، با اشاعه انديشههايي که شاخصه اساسي آن فردگرايي و آزاديهاي جنسي است، ضمن ترغيب زنان به بازانديشي مداوم در نقشهاي سنتي خويش، به بازسازي هويت نويني براي زنان همت گماشت كه يکي از کارکردهاي آن، نفي باروري و نقش مادري بود. امروزه پس از چندين دهه غلبة نظريه فمينيستي بر جامعه غرب، شواهد نشان ميدهد که علت بروز بسياري از اختلالات و نابهنجاريهاي اجتماعي، بخصوص در عرصه تحولات جمعيتي در کشورهاي غربي، گسترش انديشه فمينيستي بوده است. امروز ميتوان با اين سخن بورک همنظر شد که ميگويد: «فمينيسم بدون آنکه چيز زيادي به زنان بدهد، مشکلات جديدي بر زنان تحميل کرده و باعث سردرگمي و ايجاد نارضايتيهاي کاذب در زنان امروزي شده است» (اچ.بورک، 1378، ص 441). همچنين سخن ديويدسن عقلاني است که «هيچ يک از ادله نظري فمينيسم نميتواند اين واقعيات را ناديده بگيرد که بسياري از زنان، در صحنه اجتماعي رفتار شده، مزاياي خانه و خانواده را از دست دادهاند» (ديويدسن، 1377، ص 58). امروزه لذت مادري و فرزندپروري، بهعنوان امري که نماد خلاقيت و آفرينندگي زن است، با لطايفالحيلي از او بازستانده شده و آنچه در عوض به او داده شده، آزادي خطرآفريني است که نهتنها دربردارنده رضامندي او نبوده، که آرامش طبيعي او را نيز نابود کرده است. علاوه بر اين، دلالتهاي جمعيتشناختي فمينيستي و راهبردها و راهکارهاي آنان براي زنان، ناسازگار با انديشه ديني و الگوي خانواده اسلامي است.
الگوي اسلامي خانواده، برخلاف نظريه فمينيستي، نهتنها ازدواج و باروري را موجب ستم بر زن نميداند، بلکه با اتخاذ رويکردي مثبت، مسلمانان را به ازدواج (حرعاملي، 1374، ج 14، ص 23) و باروري (همان، ص 3)، تشويق کرده و از پايان دادن بيدليل باروري و سقط جنين (همان، ص 15) به شدت منع ميکند. در روايات اسلامي، براي دورههاي سهگانه بارداري، زايمان و شيردهي، ارزشي به اندازه جهاد و شهادت در راه خدا بيان شده است (مجلسي، 1403ق، ج 101، ص 97) و نمودهاي هويت زنانه از جمله خانهداري (حرعاملي، 1374، ج 15، ص 175) و مادري (صدوق، 1413ق، ص 621)، به ديده احترام نگريسته ميشود. آموزههاي اسلامي در اين خصوص، عليرغم همه سختيها و مشکلاتي که دارند، انگيزهاي مضاعف به زنان در کسب اين هويت ميدهند (سيوطي، 1404ق، ص 153). اسلام نه با اشتغال و نه با تحصيل زنان مخالف نيست، اما بر اولويت نقش مادري و همسري تأکيد دارد. همه اين آموزها، بر نگرش مثبت اسلام به باروري و بازتوليد نسل انساني دلالت دارند.
رشد انديشههاي فمينيستي که امروزه از سوي رسانههاي رنگارنگ غربي و در قالب اشکال مختلف کالاهاي فرهنگي پرمصرف، بهعنوان سوغات زندگي مدرن بر خانواده مسلمان عرضه ميشود، از جمله علل کاهش باروري بوده است. ازاينرو، اگر دولتمردان و انديشمندان، دغدغه حل اين مسئله چالشبرانگيز را دارند، بايد نسبت به جلوگيري از رشد انديشههاي فمينيستي در خانواده ايراني، نگاهي راهبردي داشته باشند. اين مهم، جز از طريق گفتمانسازي بر اساس الگوي اسلامي پيشرفت و تأکيد بر سبک زندگي اسلامي امکان تحقق ندارد.
- اچ. بورک، رابرت، 1378، در سراسيبي به سوي گومورا: ليبراليسم مدرن و افول آمريکا، ترجمة الهههاشميحائري، تهران، حکمت.
- احمدي، وکيل و همكاران، 1391، «بررسي نقش گذار جمعيتي در تغييرات جامعهشناختي خانواده»، مطالعات اجتماعي- روانشناختي زنان، سال دهم، ش 1، ص 81-102.
- آبوت، پاملا و والاس كلر، 1376، درآمدي بر جامعهشناسي نگرشهاي فمينيستي، ترجمة مريم خراساني و حميد احمدي، تهران، دنياي مادر.
- آزاد ارمکي، تقي و همكاران، 1379، «بررسي تحولات اجتماعي و فرهنگي در طول سه نسل خانواده تهراني»، نامه علوم اجتماعي، ش 1، ص 3-29.
- برناردز، جان، 1384، درآمدي بر مطالعات خانواده، ترجمة حسين قاضيان، تهران، نشر ني.
- بستان، حسين، 1382، «كاركردهاي خانواده از منظر اسلام و فمينيسم»، حوزه و دانشگاه 35، ص 4ـ34.
- بيرو،آلن، 1370، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمة باقر ساروخاني، تهران، کيهان.
- پاسنو، دايان، 1390، فمينيسم و مذهب، ترجمة زينب فرهمند و پروين قائمي، در: فمينيسم در آمريکا تا سال 2003، تهران، نشر معارف.
- حرعاملي، محمدبن حسن، 1374، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آلالبيت.
- حلم سرشت، پريوش و اسماعيل دلپيشه، 1379، جمعيت و تنظيم خانواده، تهران، مهر.
- خرازي، سيدمحسن، 1379، «کنترل جمعيت و عقيمسازي (بخش نخست)»، فقه اهلبيت، ش 21، ص 41-69.
- دوبووار، سيمون، 1380، جنس دوم، ترجمة قاسم صنعوي، تهران، توس.
- ديويدسن، نيکلاس، 1377، «نقائص نظريه فمينيسم»، در: نگاهي به فمينيسم، قم، معاونت امور اساتيد دروس معارف اسلامي.
- ريتزر، جورج، 1380، نظريه جامعهشناسي در دوران معاصر، ترجمة محسن ثلاثي، تهران، علمي.
- ريك، ويلفورد، 1375، «فمينيسم»، در: يان مکنزي، مقدمهاي برايدئولوژيهاي سياسي، ترجمة قائد، تهران، نشر مرکز.
- سعداوي، نوال و هبه رئوف، 1382، نابرابري حقوقي زنان در بوته نقد، ترجمة مهدي سرحدي، تهران، نافذ.
- سيوطي، جلالالدين عبدالرحمن، 1404ق، الدر المنثور، قم، مکتبة آيةالله العظمي المرعشي النجفي.
- صدوق، محمدبن علي، 1413ق، من لا يحضره الفقيه، تصحيح علياکبر غفاري، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- صدوق، محمدبن علي، 1403ق، الخصال، چ دوم، قم، جامعه مدرسين.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
- فاکس، اليزابت، 1381، «زنان و آينده خانواده: آزادي رفتار جنسي و تأثير آن بر خانواده»، ترجمة اصغر افتخاري و محمد تراهي، کتاب زنان، ش 17، ص 232-243.
- فريدمن، جين، 1381، فمينيسم، ترجمة فيروزه مهاجر، تهران، آشيان.
- کاستلز، مانوئل، 1380، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، ترجمة حسن چاووشيان، تهران، طرح نو.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1388، الکافي (الفروع)، به اهتمام محمدحسين الدرايتي، قم، دارالحديث.
- گراگليا، كارولين، 1385، فمينيسم در آمريكا تا سال 2003، ترجمه و تدوين معصومه محمدي، قم، معارف.
- گرنت، توني، 1381، زن بودن، ترجمة فروزان گنجيزاده، تهران، ورجاوند.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
- محمدپور، احمد و همکاران، 1388، «سنت، نوسازي، خانواده: مطالعه تداوم تغييرات خانواده در اجتماعهاي ايلي با استفاده از رهيافت روش تحقيق ترکيبي»، پژوهش زنان، دوره هفتم، ش 4، ص 71-93.
- مشيرزاده، حميرا، 1385، از جنبش تا نظريه اجتماعى: تاريخ دو قرن فمينيسم، تهران، شيرازه.
- مؤسسه فرهنگي طه، 1377، نگاهي به فمينيسم، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي.
- نوري طبرسي، ميرزاحسين، 1408ق، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آلالبيت لاحيا التراث.
- هام، مگي، 1382، فرهنگ نظريههاي فمينيستي، ترجمة نوشين احمدي خراساني و همكاران، تهران، توسعه.
- Abbasi – Shavazi, M.J, 2002, Recent Changes And The Future Of Fertility In Iran, Paper Presented At The Expert Group Meeting On Countinuing Fertility Transition, Population Division Of The United Nations March 13-18, New York.
- Abbasi-shavazi,m.j, & Mcdonald. P, 2007, "family change in iran: religion, revolution and the state", in r.jayakody, a. thoraton, and w. axinn(eds),international family change: ideational perspectives. new york: taylor and francis group, p. 177-198.
- Aghajanian, A, & mehryar, A. M, 1999, "fertility transition in the Islamic republic of iran:1976-1996", asia-pacific population journal, 14(1), p. 3-42.
- Covey, M, 2007, Work and Families, Michigan Family Review, v. 12, p. 1-6.
- Erfani, A, & Beaujot, R, 2006, Familial Orientations and the Rationales for Childbearing Behavior, Canadian Studies in Population, v. 33, n. 1, p. 49-67.
- Erfani, Amir, 2013, “A reversal in the population policy of Iran: Do curbing family planning programs raise low fertility?”, paper accepted for presentation at the 27th IUSSP international population conference, Busan, South Korea.
- Hoodfar, h, & Asadpour, S, 2000, "The politics of population policy in Islamic republic of iran", studies in family planning, 31(1), P. 19-34.