معرفت فرهنگی اجتماعی، سال هشتم، شماره اول، پیاپی 29، زمستان 1395، صفحات 135-154

    «افق مهدوی» و تکوین چشم‫انداز «تمدن زمینه‫ساز» در آینده ایران اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ابوذر مظاهری مقدم / استاديار گروه تاريخ انديشه معاصر مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / mazaheri@iki.ac.ir
    چکیده: 
    امروزه بازطرح موضوع «تمدن اسلامی» در گفتمان و ادبیات انقلاب اسلامی ایران بر چه واقعیت تاریخی و عینی استوار است؟، به دغدغه علمی تبدیل شده است. این پژوهش، می کوشد بخشی از این مسئله را با رویکرد آینده پژوهی و مبتنی بر روش «افق شناسی تاریخی» ایران اسلامی پاسخ دهد. در تاریخ هر ملتی، شناسایی افق ها، راه گشای بررسی و ترسیم آینده آن ملت خواهد بود. ملت ایران با ترسیم افق مهدوی، خود را در مسیر تکامل تاریخی قرار می‫دهد که به تمدنی زمینه ساز ظهور می انجامد. ایران اسلامی در کشاکش نگاه فعال و منفعل پدیده ظهور، نگاه فعال را برگزید و این نگاه، رشد تاریخی ملت ایران را تا تحقق انقلاب اسلامی به همراه داشت. انقلاب اسلامی نیز با تداوم و خودآگاهی بخشی به این افق گزینی تاریخی، توانست با ترسیم آینده مطلوب خود، یعنی تکامل پیوسته و زمینه ساز ظهور به آینده  محتمل آن با عنوان تمدن زمینه ساز دست یابد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    "Mahdism Horizon" and the Development of a Prospect for a "Ground-preparing Civilization" in the Future Islamic Republic of Iran
    Abstract: 
    Today, the reappraisal of the topic of the objective and historical basis of "Islamic civilization" in the discourse and literature of the Islamic Republic of Iran’s revolution has become a scientific concern. This study tries to respond to a part of this problem by using the approach of futurology and resting on the method of "exploring the historical horizon" of the Islamic Republic of Iran. In the history of every nation, identifying the horizons contributes to considering and determining the future of the nation. In the conflict between the active approach and passive approach to the phenomenon of the appearance of Imam Mahdi, the Islamic Republic of Iran opted for the active approach that led to the historical development of its nation and the outbreak of the Islamic Revolution. Showing perseverance and raising self-awareness of this historical futurology, Islamic revolution could outline its version as a ground-preparing civilization by determining its bright future i.e. continuous evolution which paves the way for the appearance of Imam Mahdi.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    امروزه مفاهيمي همچون «تمدن اسلامي»، «تمدن‌ نوين اسلامي» و «تمدن زمينه‌ساز»، به مفاهيم کليدي گفتماني غالب در حوزه فکري انقلاب اسلامي تبديل شده است. دغدغه تمدني هم مي‌تواند بخشي از علت دستيابي به تمدن و هم معلول تحقق سطحي از تمدن در فرايند تکامل خود باشد. اين دغدغه تمدني، در ميان ملتي شکل ‌گرفته است که به تمدني آرماني و برتر به عنوان تمدن مهدوي باور دارد؛ يعني فرض اصلي پژوهش اين است که پيش از ظهور و برقراري تمدن مهدوي، تمدني پيش‌بيني مي‌شود که زمينه‌ساز و از حلقه‌هاي اوليه شکل‌گيري تمدني آرماني و برتر به شمار مي‌آيد. به عبارت ديگر، مسئله بر اين پيش‌فرض مبتني است که ظهور منجي، حلقه نهايي، تکميل‌کننده و مرحله تکاملي حرکت تاريخي اهل ايمان و به تبع، ديگر ابناي بشر خواهد بود. در مقابل، ديدگاهي ديگر که امر ظهور را دفعي، قطع‌کننده، متوقف‌ساز و تغييردهنده جهت حرکت تاريخي بشريت مي‌داند. در پيش‌فرض اول، استمرار، توسعه و تکامل حرکت تاريخي اهل ايمان، مسلم و مفروض گرفته شده و نگاه بدبينانه را، که در برخي تفسيرها از روايات مربوط به آخرالزمان ارائه شده است، کنار مي‌گذارد. بنابراين، تمدن‌ زمينه‌ساز، تمدني است که پيش از ظهور منجي و انقلاب جهاني حضرت حجت محقق مي‫شود و بستر فرهنگي‌، سياسي و اجتماعي لازم را براي اين اتفاق بزرگ فراهم مي‌کند.
    انقلاب اسلامي و ملت ايران، خود را پرچمدار تحقق چنين تمدني معرفي مي‌کند و برنامه و چشم‌انداز ترسيم شده از سوي رهبران انقلاب اسلامي، گوياي چنين رسالتي است. به اعتراف برخي تمدن‌پژوهان غربي، چنين آينده‌اي براي ايران اسلامي انتظار مي‌رود. سؤال اصلي پژوهش اين است که ملت ايران چگونه و بر چه اساسي توانسته به يک هويت تمدني، از نوع تمدن زمينه‫ساز دست يابد و خود را در مسير تحقق آن قرار دهد؟
    آينده‌شناسي به روش افق‌شناسي تاريخي (حرکت در چارچوب افق‌ها)
    پيش از هر چيز، اين افق‌ها گوياي اين هستند که هر تاريخي تا کجا و به کجا سير خواهد کرد. بنابراين، بايد براي شناخت تاريخ يک ملت و آينده آن، نخست، افق‌هاي تاريخي آن را شناخت و خط سير آن را دنبال کرد. زماني افق‌شناسي مي‌تواند پيش‌نگري و آينده‌نگري را در اختيار بگذارد که بر نوعي افق‌شناسي تاريخي مبتني باشد. در پس اين تعبير عاميانه، که آينده هر کس در پيشاني او نوشته شده است، معناي مفيدي وجود دارد. زماني که بر اساس افق‌شناسي تاريخي، آينده يک ملت و تاريخ‌شناسايي شد، اين آينده را در پيشاني آن ملت و تاريخ مي‌توان رصد کرد.
    در علم آينده‌پژوهي، تصويرهاي‌ آينده يعني آرمان‌ها، اهداف‌، اميدها و آرزوها، پيشران‌هاي (علت‌هاي غايي) اقدامات فعلي کشورها هستند و آينده، امري است که دولت‌ها مي‌توانند آن را با اقدامات هدفمندشان طراحي کنند و به آن شکل دهند. البته اين مسئله به کشورها و دولت‌ها اختصاص ندارد، بلکه به‌طور‌کلي، شکل‌گيري هويت انساني را بايد در پرتو آينده دانست. «من» مساوي با «من» نيست، بلکه «من» با شناخت تدريجي امکانات ناشناخته خود، «من» مي‌شود؛ يعني بيشتر رو به آينده دارد و خود را مانند مجموعه‌اي از طرح‌ها و برنامه‌هاي ممکن آتي، در فراسوي خود، يعني در جهان خارجي و در آينده بازتاب مي‌دهد. «من»، فقط موقعي «من» است که آينده را به گونه‌اي زيربنايي براي خود به تصوير در مي‌آورد؛ «من»، آينده «من» است، با اينکه اين آينده را بايد بر اساس امکانات گذشته خود بسازد (مجتهدي، 1389، ص 62).
    فرد يا جامعه‌اي را نمي‌توان يافت که داراي مجموعه آرمان‌ها نباشد. به تعبير اريک فروم، «انسان در برگزيدن ميان داشتن و نداشتن «آرمان‌ها»، آزاد نيست، بلکه در برگزيدن ميان انواع آرمان‌ها آزاد است» (اريک فروم، 1388، ص 37). همچنين هر ملتي در قلمرو آرمان‌ها و افق‌هايش پيش مي‌رود. آرمان‌ها و افق‌ها، افزون بر اينکه همچون ستاره راهنما، ما را به سمت خود راهنمايي مي‌کند، امکان‌‌هايي نيز تعريف و فراهم مي‌کند. به همين دليل، آينده هر ملتي، به تناسب آرمان‌ها و افق‌هايش داراي امکانات خاصي است. مدينه فاضله،‌ آرمان‌شهر، شهر آسماني، اوتوپي،‌ حکومت موعود و امثال اين‌گونه مفاهيم، که در طول تاريخ بشر و در فرهنگ‌ها و ملت‌هاي مختلف ظهور يافته، ترسيم همين افق امکانات و توانايي‌هاست.
    افق، دورنمايي است که به صورت بالقوه در هر تاريخي وجود دارد. براي نمونه، جامعه‌اي که افقي بالاتر از ماده نمي‌بيند، هرگز به بالاتر از ماده نمي‌رسد، مگر اينکه جهشي از نوع آنچه پيامبران و اديان در تاريخ اقوام صورت مي‌دهند، اتفاق بيفتد؛ يعني نوعي افق‌گشايي صورت گيرد. البته تداوم اين نوع افق‌گشايي خود نيازمند وضعيت و مناسبت‌هايي است که اگر نباشد، احتمال بازگشت به افق‌هاي پيشين و غلبه آنها زياد است. براي نمونه، دين اسلام با وجود اينکه در قوم عرب و محدوده جغرافيايي حجاز ظهور کرد، به زودي در محدوده اين قوم دچار بازگشت و تنزل شد. در‌حالي‌که ايرانيان، گويا پيام اين دين را بهتر دريافت کردند و خود را با افقي که اين دين گشوده بود، تطبيق دهند. به هر حال، افق‌هاي هر قوم و جامعه و تاريخ است که محدوده «شدن» آن را مشخص مي‌کند. به عبارت ديگر، اين اجمال يک تاريخ است که گستره تفصيل آن را مشخص مي‌سازد.
    تکوين و تعالي «هويت ملي» ايرانيان در افق مهدوي
    هويت هر ملتي، روح آن قوم به شمار مي‫آيد، قوام اين روح به دو چيز است: اول، آنچه ذات و واقعيت تاريخي آن را مي‌سازد؛ يعني آنچه اين هويت را ايجاد کرده و هستي هويت به آن است. ديگري، غايت افق و آنچه را که اين هويت بايد يا مي‌تواند بشود، معين مي‌کند. اين دو، کاملاً به هم وابسته هستند؛ يعني هر هويتي بسته به چگونگي ايجاد و به بلنداي افقي که ترسيم مي‌کند، از امکانات وجود بهره مي‌برد. هويت‌ها را مي‌توان بر اساس اين دو مؤلفه اساسي از هم تمييز داد. در اين تحقيق، تشيع هستة هويت ملي ايران محسوب مي‌شود و براين‌اساس، ولايت و مهدويت، دو مؤلفه اساسي اين هويت در «مقام ذات» و در «مقام شدن» است. تشيع، نوعي از «بودن» است که با اتصال به عالم قدس ايجاد مي‌شود و اين نحوة ايجاد، آن را تا افق مهدويت و جامعه آرماني مهدوي پيش مي‌برد (مظاهري و ابوطالبي، 1389، ص 135).
    هويت ملي ايرانيان، که هويتي شيعي است، «ولايي الحدوث و مهدوي البقا» است؛ يعني با ولايت حادث مي‌شود و با مهدويت ماندگار مي‌ماند. اين حقيقت را مي‌توان در سير تاريخ انديشه و تحولات جامعه ايراني ديد. در انديشه تشيع، در جنبه‫هاي فلسفي، عرفاني، کلامي و فقهي آن، تاريخ فاضله، هويت فاضله و جامعه فاضله با اتصال و سپس، رياست و ولايت رئيس اول در بيان فلاسفه، ولي‫الله در کلام عارفان و نبي و پيامبر در بيان کلامييون و فقيهان آغاز مي‌شود و در نقطه «مهدويت»، به اوج مي‌رسد.
    ايرانيان با ولايت و مهدويت، نوعي «بودن» و «شدن» در اين جهان را برگزيدند. اين معناي واقعي هويت ايرانيان است. انسان به اقتضاي آزادي و اختياري خود، مي‌تواند نوع «بودن» يا «هويت» خود را برگزيند. البته اين انتخاب، اجمال و تفصيل دارد. مهدويت، تفصيل و فعليت چيزي است که در قوه و اجمال ولايت و اتصال به عالم قدس وجود دارد. مهدويت، پايان و اوج تاريخ تشيع است. تا هنگامي که ايرانيان در اين تاريخ سهيمند، پايان و اوج هويت ايراني است.
    پرسش اين است که آرمان‫ها و افق‫ها، که به اعتبار تحقق نيافتن خارجي آنها، اصولي ذهني به شمار مي‌آيند، چگونه مي‌توانند در تاريخ و هويت يک جامعه تأثيرگذار باشند و چگونه عالَمي را شکل مي‌دهند که همه چيز در آن رنگ و بوي آرمان به خود ‌گيرد؟ بخصوص «مهدويت» به عنوان افق بلندي، که پيش روي تاريخ ايران شيعي قرار گرفته، چگونه توانسته‌ است تحولات اين تاريخ را هدايت کند؟
    افق مهدوي محدوده تکوين و تکامل هويت ملي ايرانيان
    افق‌ها، به منزله حد و مرزهايي‫ هستند که بودن و شدن انسان را تحديد مي‌کنند. از‌اين‌رو، به ميزاني که اين افق بلند‌تر باشد، دستيابي به مراحل کامل‫تري از بودن و شدن فردي و اجتماعي، امکان‌پذيرتر است. به تعبير يکي از صاحب‌نظران:
    فهم انسان از خود و هستي به هويت معنا مي‌دهد. هر قدر افق ديد، جامع‌تر، دقيق‌تر و عالي‌‌تر باشد، هويت نيز همان‌گونه تعريف مي‌شود؛ چون وجود خيلي عمق دارد. اگر ما وجود را به وسعت ديد ظاهري خودمان تعريف کنيم، هويت ما نيز به همان حد محدود مي‌شود. همان‌طور که بسياري از مکاتب هستي را طوري تعريف مي‌کنند که انگار با چشم ديده مي‫شود و اگر فهم ما عميق‌تر باشد، هويت نيز با افق ديد تعريف مي‫شود (اعواني، 1383، ص 228).
    ما به اقتضاي طلب خود، در تاريخ حرکت مي‌کنيم و «شدن» خود را ترسيم مي‌کنيم. به قول مولانا
    اي برادر، تو همه انديشه‌‌اي
            مابقي، خود، استخوان و ريشه‌اي

    گر بود انديشه‌ات گل‌، گلشني
            ور بود خاري، تو هيمه گلخني

    خواجه عبدالله انصاري هم مي‌گويد:
    گر در طلب جوهر جاني، جاني
            گر در طلب گوهر کاني، آني

    من فاش کنم حقيقت مطلق را
            هر چيز که در جستن آني، آني

    ايرانيان در دوره‌هاي بلندي از تاريخ، عميق‌ترين معارف را با اشعار، پندها و حکايت‌ها به يکديگر منتقل کردند.
    گاه مي‌توان به سادگي، عميق‌ترين مسائل فلسفي را در قالب شعر و مَثَل بيان کرد. بنابراين، يک ملت به بلنداي تعريفي که از خود دارد، در تاريخ پيش مي‌رود و هويت مي‌‌سازد. هويت يک قوم را بنا به افقي که در پيش دارد، بايد تعريف کرد، نه بر اساس وضعيت موجود آن. اين نوع نگاه، هويت را از جهتي سيال و از جهتي ثابت مي‌بيند؛ از اين‌ جهت که از افقي که ترسيم کرده است، نمي‌تواند بالاتر برود، هويتش محدود و ثابت است. از اين جهت که معمولاً فاصله ميان افق‌ها و وضعيت موجود جوامع زياد است، اين هويت سيال و در حال تغيير است. اساساً هر تاريخي با امکان‫هايي که مشخص مي‌کند و افق‌هايي که مي‌گشايد، آغاز مي‌شود (داوري اردکاني، 1379) و از ديگر دوره‌ها تفکيک مي‌شود. طبيعي است که تحقق اين امکان‫ها و رسيدن به افق‌هاي گشوده شده، به تدريج و در يک سير از اجمال به تفصيل صورت مي‌گيرد. ولي اين امکان‫ها و افق‌ها، افزون بر اينکه حدود اين تفصيل را مشخص مي‌کنند، موتور محرک اين ادوار تاريخي هم هستند. افق‌ها، علل غايي‫اند که فلاسفه از تقدم آن‌ بر علت فاعلي نيز سخن گفته‌اند.
    افق مهدوي علت غايي تکامل هويت ملي ايرانيان
    آرمان «مهدويت»، افق و علت غايي هويت و تاريخ ايراني است. مهدويت موتور محرك است كه تاريخ را به سمت خود مي‌کشد. شايد بهتر باشد تأثير تعيين‫کنندگي اين عامل را از زبان کساني بشنويم که از بيرون، هويت ايراني را تحليل کرده‌اند. تشيع دوازده امامي، در بين مطالعات اسلامي کشورهاي خارجي، تا پيش از انقلاب اسلامي اهميت چنداني نداشت (محمدي، 1386). انقلاب اسلامي، «همگان را وادار کرد تا به اين مذهب نگاهي تازه بيفکنند. همواره تمايل به طغيان در تشيع دوازده امامي، سهم سازنده انقلاب را صرف ‫نظر از عقيده ديگران، به اثبات رسانده است» (جمعي از نويسندگان، 1368، ص 60). در سال 1984 ميلادي، حدوداً پنج سال پس از پيروزي انقلا ب اسلامي، برخي نويسندگان و پژوهشگران از سراسر جهان در تل‏آويو گرد هم آمدند. در آنجا كنفرانسي، كه بعدها به كنفرانس تل‏آويو معروف شد، با هدف بازكاوي ماهيت جنبش‏هاي شيعي در خاورميانه برگزار گرديد. در اين كنفرانس سه ‏روزه، افرادي چون برنارد لوييس، مايكل ام. جي. جنشر، برونبرگ و مارتين كرامر حضور داشتند. نتيجه نهايي اين كنفرانس، در تحليل ماهيت جنبش‏هاي شيعي اين شد كه شيعيان به اسم امام حسين قيام مي‏كنند و قيام خود را به اسم امام مهدي حفظ مي‏كنند. در واقع، شيعه با دو نگاه همراه است: «نگاه سرخ» و «نگاه سبز»، يا‌ عاشورا و ظهور. با الهام از يکي «انقلاب» مي‌کند و با ديگري، آن را «استمرار» مي‌بخشد (پورسيدآقايي، 1391).
    اين انتظار مي‌توانست در طول زمان، دچار شدت و ضعف شود، اما همواره به صورت رشته ناگسسته‫اي استمرار داشته است، اگرچه در ناملايمات بروز و ظهور بيشتري پيدا مي‌کند؛ آن هم نه به جهت تسکين روحيه و در‌ پيش‌گرفتن حالت انفعال، بلکه به صورت برانگيزاننده و فعال. به همين دليل، فريدون هويدا، در خاطرات خود چنين مي‌نويسد: «در بهار سال 1350، هنگام قدم زدن در بازار يزد، متوجه پوستري شدم که رويش نوشته بود: «ظهور امام زمان نزديک است». ديدن اين پوستر موجب شد تا زنگ خطر را در گوشم احساس کنم» (هويدا، 1365، ص 106).
    نقش اميد‌بخشي افق مهدوي و تأثير آن بر تکامل هويت ملي ايرانيان
    مهدويت، از زاويه اميد‌بخشي به زندگي هم قابل تأمل و بررسي است. مؤلفه‌هاي اميد‌بخش، از مهم‫ترين مؤلفه‌هاي هر هويتي هستند. به گفته کانت، همواره براي هر انسان آگاه و هوشياري، سه سؤال مطرح است: «يکي اينکه چه مي‌توانم بدانم؟ دو اينکه چه بايد بکنم؟ سوم اينکه چه اميد و انتظاري مي‌توانم داشته باشم؟» (فروغي، 1367، ص 283).
    اميد به آينده يکي از نيازهاي هر انساني است؛ زيرا در پرتو اميد به آينده، حرکت و پويايي پديد مي‌آيد و انسان را به سمت پيشرفت مي‫کشاند. بنابراين، اميد يکي از عوامل مؤثر در تحرک تاريخ و بشريت است (جعفري، 1378، ص 185). پيامبر اکرم مي‌فرمايند: «اميد، رحمتي است از سوي پروردگار براي امت من و اگر اميد نبود، فرزندي شير داده نمي‌شد و درختي کاشته نمي‌شد» (مجلسي، 1403ق، ص 173).
    مهدويت نوعي اميد به آينده است. شيعيان به اميد تحقق جامعه آرماني حضرت مهدي، حرکت و پويايي خود را در طول تاريخ حفظ کرده‌اند. امام خميني با نظر به اين آرمان و آرزو، در راه انقلاب گام گذاشت و از خداوند خواست که ايران را «به آرزوي خود، که ظهور حضرت مهدي است، برساند» (موسوي خميني، 1370، ص 307). ناظران خارجي هم اين اميد و آرمان را در زندگي ايرانيان ديدند. محققي روسي دربارة مردم ايران مي‌گويد: «چيزي که بيش از همه براي عامه مردم [ايران] جذاب بود، اعتقاد به مهدي بود که با رجعت «مسيح» مشابهت دارد» (دواني، 1377، ص 38).
    ميشل فوکو نيز که در آستانه انقلاب اسلامي به ايران آمده بود، از پويايي هويت ايراني شگفت‌زده شد و توصيف روشني از آن ارائه کرد. وي در اين باره مي‌نويسد:
    90 درصد ايراني‌ها شيعه‌اند و منتظر بازگشت امام دوازدهمند تا نظام راستين اسلام را در روي زمين مستقر کند. اما اين اعتقاد هر روز نمي‌گويد که فردا حادثه بزرگ فراخواهد رسيد. همچنين همه شوربختي‌هاي جهان را هم نمي‌پذيرد. وقتي آيت‫الله شريعتمداري را ديدم، يکي از نخستين جمله‫هايي که به من گفت اين بود: ‌«ما منتظر مهدي هستيم، اما هر روز براي استقرار حکومت خوب مبارزه مي‌کنيم». در برابر قدرت‌هاي مستقر، تشيع، پيروانش را به نوعي بي‌قراري مداوم مسلح مي‌‌کند و در ايشان شوري مي‌دمد که هم سياسي و هم ديني است (فوکو، 1377، ص 29).
    شاخص ثبات در مفهوم هويت، اهميت بسياري دارد. اين با «بي‌قراري»، که فوکو در هويت شيعي ايران ديده بود، ناسازگار است. براين‌اساس، هويت ايراني بايد هويتي بي‌ثبات و متزلزل باشد. بحران‌هاي هويتي، نتيجه بي‌ثباتي است که در هويت‌ها رسوخ مي‌‌کند. در‌حالي‌که ما مدعي هستيم رمز پويايي هويت ايراني در همين ويژگي نهفته است. چگونه مي‌توان اين تناقض و ناسازگاري را برطرف ساخت؟ اين سؤال را به‌طورکلي درباره مکتب تشيع نيز مي‌توان طرح کرد. چگونه تقيه و آرمان‌خواهي شيعه قابل جمع است؟ شيعه از يك‌سو، دل به آرمان‌هاي بلند بسته است که مشروعيت هر نوع حکومت غير منتسب به امام زمان را متزلزل مي‌کند. از سوي ديگر، بر تقيه و تحفظ تأکيد بسيار دارد. در اينجا اين نکته مطرح است که بلندنظري و آرمان‌خواهي شيعه، صرفاً تدبيري رواني و پيش‌گيرانه نيست، بلکه در واقعيت و عقايد شيعه ريشه دارد که موجب مي‌شود انتظار و طلب واقعي در شيعه شکل بگيرد. اميد به آينده او را وا مي‌دارد تا براي تداوم حيات ديني خود، دست به تقيه بزند. تقيه مي‌کند که بتواند حيات خويش را تا پايان تاريخ امتداد دهد و شاهد آن آرمان بلند باشد. شيعه نظر به آينده دارد، نه گذشته. در عين حال، از هرج و مرج گريزان است، با «امير فاجري»، نمي‌خواهد حافظ وضع موجود باشد. اين يکي از اساسي‌ترين تفاوت‌هاي مکتب تشيع و آيين تسنن است. به تعبير برنالد لوييس، «سني‌گري عبارت است از همراهي با وضع موجود و نظام حاکم و شيعي‌گري عبارت است از مخالفت با وضع موجود و نظام حاکم که اغلب، الزاماً با نيت تغيير اين نظم، همراه نيست» (جمعي از نويسندگان، 1368، ص 43-44).
    تاريخ در نظر شيعه رو به تعالي و صعود دارد و اين اميد، ماندن در آن را تقويت مي‌کند. به گفته حميد عنايت:
    شيعيان با سنيان در اين نکته اتفاق نظر دارند که تاريخ اسلام از عهد خلفاي راشدين (11- 40 ق)، بخش اعظمش تأسف‌بار بوده، ولي درحالي‌که از نظر سنيان، سير تاريخ از آن عهد به بعد، دور شدن از وضع آرماني بوده، از نظر شيعيان، سير به سوي آن بوده است» (عنايت، 1380، ص 51).
    البته اين، به اين معنا نيست که اهل تسنن در لحظات مبارزه با مثلاً غاصبان اسراييلي، اميد آينده و پيروزي و ظفر ندارند:
    ولي در عقايد و الاهيات آنها چيزي نيست که اين پيروزي را رويداد محتومي در طرح و تدبير الوهي امور و اشيا بنماياند. اکراه عمومي آنان از تفلسف دربارة تاريخ نيز همين جاست. بعضي مورخان آنان که بر اين اکراه نيز غلبه کرده‌اند، به نظريه‌هاي دوره‌اي رسيده‌‌اند. به اين شرح که تاريخ را عبارت از انگاره‌‌هاي متناوب ظهور و سقوط اقوام يا حتي تکرارهاي ملال‫آور حوادث گذشته مي‌انگارند. بدين‌سان، ابن‌خلدون انحطاط تدريجي و انقراض سلسله‌ها و حکومت‌هاي قدرتمند را ناشي از انتقال محتوم و کما بيش قسري از شيوه‫هاي ارجمند زندگي باديه‌نشيني به ناز و نعمت فسادآور شهرنشيني مي‌داند» (همان).
    تقيه شيعي و سازگاري با حکومت‌ها، نوعي مصلحت‌انديشي و عمل‌گرايي است. اما با مصلحت‌انديشي سني تمايز آشکاري دارد. سازگاري شيعي، «غالباً ماهيت معافيتي مستعجل و موقت داشته و هرگز موضع عقيدتي اساسي شيعه را که همه قدرت‌ها و دولت‌هاي دنيوي را در غيبت امام غايب نامشروع مي‌داند، تهديد يا تضعيف نمي‌کرده است» (همان، ص 55).
    افق مهدوي و روند ديالکتيک تکامل هويت ملي ايرانيان
    اصل «مهدويت»، به هويت ملي ايران روندي ديالکتيک مي‌بخشد و مي‌تواند با ورود به قالب‌هاي مقدور زمان و خروج از آنها، خود را در تاريخ حيات و تداوم ببخشد. به عبارت ديگر، مهدويت موجب مي‌شود قالب‌هاي مقدور زمانه، پس از به فعليت‌ رساندن تمامي امکاناتشان، همچون پوسته‌اي که گنجايش رشد هسته و مغز را ندارد، ترک بخورند و بشکافند و اين هسته، به قالبي با گنجايش بيشتر منتقل شود. همين طور قالب‌هاي تاريخ را تا رسيدن به قالب نهايي بشکافد و همه امکاناتش را به فعليت برساند. جامعه آرماني مهدوي، طرحي براي پايان تاريخ است. بنابراين، پيوستن هويت ايراني به اصل مهدويت و لحاظ اين الگوي نهايي، امکاناتي به هويت ايراني مي‌بخشد که مي‌تواند خود را تا پايان تاريخ امتداد دهد. جنبش‌هاي تاريخ ايران، نمايش رشد هسته و شکستن پوسته پيشين است. در واقع، با هر يک از اين تحولات، عبور از دوره‌اي به دوره‌ ديگر ميسر مي‌گردد. مقايسه جنبش تنباکو، مشروطه و انقلاب اسلامي، اين رشد چشمگير را نشان مي‌دهد.
    ملت ايران، به ويژه پس از اسلام و پذيرش تشيع در مسير آرماني جامعه مهدوي قرار گرفت و امکانات ويژه‌ و توانايي‌هاي خاصي را براي آن فراهم ساخت. جامعه مهدوي، جامعه‫ا‌ي كامل و فاخر الهي است که داراي همه‌ مقتضيات رشد و فاقد همه‌ موانع رشد است؛ جامعه‌اي که به وسيله انسان کامل و با محوريت او محقق مي‌شود و براي بروز کمالات و استعداد‌هاي انساني، بستر لازم را فراهم مي‌سازد.
    در آيين تشيع، جامعه مهدوي و آرماني به گونه‌اي ترسيم شده است كه داراي ويژگي‌هايي است که در ساختن تاريخ و پيش‌برد تاريخي مردم، بيشترين تأثير را خواهد داشت؛ زيرا الگوي آرماني زماني کارآيي لازم را دارد که به گفته برخي صاحب‌نظران، داراي سه ويژگي‌ باشد و جامعه آرماني مهدوي از هر سه اين ويژگي‌ها برخوردار است. اين ويژگي‌ها عبارتند از:
    اولاً اينکه کاملاً واقع‌بينانه باشد و حقايق زيست‌شناختي، روان‌شناختي و جامعه‌شناختي را به هيچ روي از نظر دور ندارد و به دست فراموشي نسپارد. دوم اينکه همراه با ارائه طريق باشد، يعني فقط جامعه آرماني را تصوير نکند، بلکه راه و روش رسيدن به آن را نيز نشان دهد... . سوم اينکه اهدافي را اعم از هدف اصلي و نهايي و هدف‫هاي واسط، براي جامعه آرماني تعيين کند که داراي مراتب باشند تا سهل الحصول‌تر بودن پاره‌اي از مراتب آنها شور و خواست و اراده را در مردم برانگيزد و آنان را به مبارزات اجتماعي و تغيير اوضاع و احوال موجود، مايل و راغب گرداند. از اين گذشته، عدم وصول به کمال مطلوب بدين معنا نباشد که هيچ کاري انجام نشده است و هيچ پيشرفتي حاصل نيامده است (مصباح، 1379، ص 413).
    جامع، واقعي و عملياتي بودن جامعه موعود مهدوي موجب شده است تا شيعه بتواند اين الگو را همچون چشم‌انداز غيرمدوني مورد نظر و تحقق آن را انتظار داشته باشد. همچنين وجود اين طرح آرماني و در عين حال، فاصله داشتن الگو‌هاي موجود از اين طرح، موجب نارضايتي هميشگي شيعه از وضع موجود شده است. همين نارضايتي، زمينه شکل‌گيري آينده‌اي مطلوب‫تر را فراهم مي‌کند. نهضت‌هاي اسلامي صد ساله اخير، به ويژه انقلاب اسلامي، بيش از هر چيز محصول اين آرمان‌گرايي و موعودگرايي است. تأثير اين نگاه آرماني در طول تاريخ تشيع، چنان ملموس است که بارها به وسيله دشمنان و مخالفان شيعه بر آن تأکيد شده است. يکي از مشهورترين اين اظهارنظرها، همان است که مي‌گويد: «شيعه از دو نگاه ويژه برخوردار است: «نگاه سرخ» و «نگاه سبز»؛‌ عاشورا و ظهور. با الهام از يکي انقلاب مي‌کند و با ديگري آن را استمرار مي‌بخشد» (پورسيدآقايي، 1391، ص 44).
    «آينده تمدني» ايران اسلامي در افق مهدوي (تمدن‌ زمينه‌ساز)
    در اينجا، درصدد تبيين اين مسئله هستيم که تمدن‌سازي انقلاب اسلامي، که تمدني ‌زمينه‫ساز است، در افق مهدوي و در سايه اعتقاد به ظهور منجي عالم بشريت به وقوع مي‌پيوندد. در علم آينده‌پژوهي، آينده به سه گونه تقسيم مي‌شود: آينده‌هاي ممکن، آينده‌هاي محتمل و آينده‌هاي مطلوب. آينده‌هاي ممکن و محتمل از دو جهت توصيفي و تجويزي وابسته به شناخت و تعيين آينده‌هاي مطلوب هستند. از جهت تجويزي، بدين‌شکل است که مهم‫ترين هدف ما در آينده‌شناسي، حرکت به سمت آرمان‌ها و مطلوب‌هاست. بنابراين، براي حرکت در اين مسير، نيازمند شناخت درست مطلوب‌ها هستيم. از جهت توصيفي هم آينده‌هاي ممکن و محتمل در افق آينده‌هاي مطلوب تحقق مي‌يابد. هر تاريخي تا آنجا بسط مي‌يابد که افق‌ها و چشم‌اندازهايش ترسيم مي‌کنند.
    بنابراين، نخست، آينده مطلوب انقلاب اسلامي و سپس آينده محتمل، يعني ساختن تمدني زمينه‌ساز را بررسي مي‌کنيم.
    آينده مطلوب انقلاب اسلامي (زمينه‌سازي ظهور)
    روشن است که «زمينه‌سازي و رشد، تعالي پيوسته و متصل به ظهور و حکومت جهاني حضرت مهدي‌»، همان آينده مطلوب انقلاب اسلامي است. اينکه امام خميني مي‌فرمايد: «انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌داري حضرت حجت است» (موسوي خميني، 1378، ج 21، ص 327)، تنها بيان يک آرزوي دوردست نيست، بلکه افق‌ بلندي است که اين انقلاب پيش روي خود مي‌بيند.
    براي شفاف‌تر شدن رابطه ميان اين «افق‌گزيني» و حرکت تمدن‌سازانه انقلاب اسلامي و «زمينه‌ساز» بودن اين تمدن براي ظهور، بايد به چند مسئله دقت داشته باشيم:
    1. ترسيم آينده مطلوب و چگونگي دستيابي به آن، به دو شکل پيوسته و ناپيوسته قابل طرح است. آنچه رابطه ميان آينده مطلوب و آينده‌ محتمل را به روشني بيان مي‌كند و موجب شود آينده مطلوب همچون افقي کارساز، آينده‌ محتمل را بسازد، نگاه پيوسته به آينده مطلوب است. ظهور منجي و شکل‌گيري حکومت موعود، را الگوي آرماني است که به صورت دفعي و بدون اتصال با گذشته خود، اتفاق خواهد افتاد و هم مي‌توان آن را مرحله تکاملي سلسله‌مراتب حرکت در امتداد افق مهدوي در نظر گرفت. همچنين براي روشن ساختن بيشتر اين اتصال و تبيين نقش آن در «‌زمينه‌سازي» ظهور، توجه به نقاط عطف اين حرکت ضروري است. شايد فلسفة روايات در اينکه نشانه‌ها و نقاط عطفي براي ظهور و پيش از رسيدن زمان ظهور مشخص کرده‌اند، اين باشد که جهت اين حرکت گم نشود و اميد‌ به تحقق آن از دست نرود. نشانه‌گذاري مسير، غير از صرف تعيين مقصد است و اهميت آن کمتر نيست. بحث ما، تعيين مصداق قطعي براي نشانه‌ها هم نيست، بلکه به نوعي تطبيق نشانه‌ها بر انقلاب اسلامي يا شخصيت امام خميني است.
    2. ترسيم چنين آينده روشني براي انقلاب اسلامي و زمينه‌ساز بودن تمدن‌ برآمده از آن، بر پاية ظرفيت گسترده و توان بالقوه بالاي اين انقلاب توجيه‌پذير است و ناشي از نگاه خوش‌بينانه نيست؛ زيرا ممکن است گفته شود، آينده‌نگري خوش‌بينانه ما نسبت به انقلاب اسلامي، ناشي از تعلق خاطر ما به انقلاب اسلامي است؛ تعلق خاطري که در دوره‌هاي تاريخي قبل نيز موجب شده بود انديشمنداني که در عصر آل‌بويه يا عصر صفويه حضور داشتند، در مورد اين دوره تاريخي، تصور کنند كه حکومت اهل مؤمنيني که پيش از ظهور حضرت مهدي وعده داده شده، همين حکومت‌ها هستند. البته اين پرسش بجاست و بايد در آينده‌انديشي ما نسبت به انقلاب اسلامي مورد توجه باشد، اما مسئله‌ مهم اين است که در ترسيم آينده‌ مطلوب براي يک پديده، بايد به سرمايه‌ها و تجربه‌هاي تاريخي توجه کرد.
    سرمايه‌ انقلاب اسلامي، با سرمايه شيعه در دوره حکومت آل‌بويه و صفويه قابل مقايسه نيست. شيعه و ملت ايران، براي نيل به اين موقعيت تاريخي، از موانع بسياري گذشته و طرح‌هاي بسياري را آزموده است. برخلاف حکومت‌هاي شيعي پيشين، که با حداقل‌هاي ممکن شکل گرفته بود.
    3. وضعيت جهان امروز، با گذشته تفاوت بسياري دارد. سرعت تغييرات در جهان کنوني، بسيار بالاتر از گذشته است. اينکه نظام اسلامي با تفکري متفاوت، در برابر نظام سلطه و تفکر فراگير دنياي کنوني توانسته ‌با وجود مقابله‌ها، خصومت‌ها و مخالفت‌هاي جهاني، بيش از سي و چند سال دوام بياورد، بلکه همچنان بر آرمان‌هاي متعالي خويش پافشاري کند و در اين مسير به موفقيت‌هايي دست يابد، نشان از اين دارد كه تحول و نقطه عطف، نسبت به گذشته در بالاترين سطح قرار دارد و از پشتوانه بالايي برخوردار است.
    4. تاکنون ظهور و تداوم اين انقلاب، يکي از معضلات تحليلي نظام علمي و پژوهشي پيشرفته کنوني است. بيشتر صاحب‌نظران، نظريه‌پردازان، پژوهش‌گران و تحليل‌گران جهان، از پيش‌بيني وقوع اين انقلاب ناتوان بودند. همچنين تداوم اين انقلاب را نامنتظره مي‌دانند. اين امر، نشانه‌ متفاوت ‌بودن اين واقعه با وقايع پيشين است.
    5. برد بلند و تأثير عميق و گسترده اين انقلاب، شاهدي ديگر بر اهميت اين انقلاب به عنوان يکي از مهم‫ترين نقاط عطف تاريخ عصر غيبت است. تأثير اين انقلاب در احياي دين و معنويت در جهان و بستر‌سازي براي ايجاد انقلاب‌هاي اسلامي ديگر و بيداري اسلامي و انساني، نشانة عمق اين تحول و اهميت آن پس از ظهور اسلام است.
    6. افزون بر اين شواهد و نکته‫ها، ضرورت تفکر و تأمل در برخي سخنان امام خميني و رهبر فرزانه انقلاب آيت‫الله خامنه‌اي، درباره پيش‌بيني چنين آينده‌اي براي انقلاب وجود دارد. چنان‌كه حضرت امام با اشاره به هويت ايراني مي‌فرمايد:
    انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‌داري حضرت حجت است (موسوي خميني، 1378، ج 21، ص 327) ... ما امروز دورنماي صدور انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي‏بينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميدبخش آتيه روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديك و نزديك‌تر مي‏نمايد. گويي جهان مهيا مي‏شود براي طلوع‏ آفتاب ولايت از افق مكه معظمه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان (همان، ج 17، ص 480).
    همچنين مقام معظم رهبري مي‌فرمايد:
    بدانيد وعده‌ الهي كه فرمود: «ليظهره علي الدّين كلّه»، خداي متعال اين دين را، اين رسالت را بر همه‌ فرآورده‌هاي فكري و ديني عالم پيروز خواهد كرد، درست است. خدا دارد اين وعده‌هاي نقد را تحقق مي‌بخشد، فقط شرطش اين است كه من و شما كه در اين راه سربازان پيشروي اين حركت در دوران معاصر بوديم، قدممان را سست نكنيم، حوا‫سمان جاي ديگر نرود (بيانات مقام معظم رهبري در دانشگاه افسري امام حسين، 10/3/1390).
    تاکنون به اين مهم پرداختيم که «افق مهدوي»، مهم‫ترين عامل حرکت تکاملي ايران و انقلاب اسلامي به سمت «تمدن‌سازي» است. ترسيم چنين افقي، موجب شد هويت ملي ايرانيان با محوريت اين باور شکل بگيرد. پس از آن، ايران شيعي گام‌به‌گام در تاريخ پيش برود تا انقلاب و حکومتي اسلامي، به رهبري نايب امام زمان تشکيل دهد. هدايت و رهبري الهي، اين حکومت را چنان توسعه و گسترده كرد که تمدن‌سازي همچون گزينه‫اي قطعي و حتمي پيش روي ملت ايران قرار گرفته است. همان‫گونه که رهبر فرزانه انقلاب مي‌فرمايد: ‌«ما در حال بناي يك تمدن هستيم... نه اينكه ما تصميم بگيريم اين كار را بكنيم، بلكه حركت تاريخي ملت ايران در حال به وجود آوردن آن است» (بيانات مقام معظم رهبري به مناسبت حلول سال 1373).
    اکنون بايسته است دربارة اين آينده‌تمدني و اين حرکت تمدن‌ساز، تأمل بيشتري كنيم.
    آينده تمدني انقلاب اسلامي
    مراحل تکامل و پله‌هاي ترقي انقلاب، نيازمند تجزيه و تحليل بيشتري است. اين مراحل، در بهترين بيان به پنج مرحله تقسيم مي‌شوند: انقلاب؛ نظام‌سازي؛ دولت اسلامي؛ کشور اسلامي؛ تمدن اسلامي.
    انقلاب اسلامي توانسته است تاکنون دو مرحله از مراحل ياد شده را سپري كند. هم اکنون در مرحله سوم يعني مرحله دولت اسلامي است. مقام معظم رهبري در تشريح اين مراحل مي‌فرمايد:
    انقلاب آن ‌جايي است كه پايه‌هاي غلطي برچيده مي‌شود و پايه‌هاي درستي به جاي آن گذاشته مي‌شود. اين قدم اول است. انقلاب كه تحقق پيدا كرد، بلافاصله بعد از آن، تحقق نظام اسلامي است. نظام اسلامي، يعني طرح مهندسي و شكل كلي اسلامي را در جايي پياده كردن. مثل اينكه وقتي در كشور ما نظام سلطنتي استبدادي فردي موروثي اشرافي وابسته برداشته شد، به جاي آن، نظام ديني تقوايي مردمي گزينشي جاي‌گزين مي‌شود. با همين شكل كلي كه قانون اساسي برايش معين كرده، تحقق پيدا مي‌كند؛ يعني نظام اسلامي. بعد از آنكه نظام اسلامي پيش آمد، نوبت به تشكيل دولت اسلامي به معناي حقيقي مي‌رسد. به تعبير روشن‌تر، تشكيل منش و روش دولت‌مردان، يعني ماها، به گونه‌ اسلامي، چون اين در وهله‌ اول فراهم نيست، به تدريج و با تلاش بايد به وجود آيد. اين مرحله‌ سوم است كه از آن تعبير به «ايجاد دولت اسلامي» مي‌كنيم. نظام اسلامي قبلاً آمده، اكنون دولت بايد اسلامي شود. دولت به معناي عام، نه به معناي هيئت وزرا، يعني قواي سه‌گانه، مسئولان كشور، رهبري و همه. مرحله‌ چهارم، كه بعد از اين است، كشور اسلامي است. اگر دولت به معناي واقعي كلمه اسلامي شد، آن‌گاه كشور به معناي واقعي كلمه اسلامي خواهد شد، عدالت مستقر خواهد شد، تبعيض از بين خواهد رفت، فقر به تدريج ريشه‌كن مي‌شود، عزت حقيقي براي مردم به وجود مي‌آيد، جايگاهش در روابط بين‌الملل ارتقا پيدا مي‌كند و اين مي‌شود كشور اسلامي. از اين مرحله كه عبور كنيم، بعد از آن، دنياي اسلامي است. از كشور اسلامي مي‌شود دنياي اسلامي درست كرد. الگو كه درست شد، نظايرش در دنيا به وجود مي‌آيد. ما در كدام مرحله‌ايم؟ ما در مرحله‌ سوميم؛ ما هنوز به كشور اسلامي نرسيده‌ايم. هيچ كس نمي‌تواند ادعا كند كه كشور ما، اسلامي است (بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با مسئولان، 12/9/1379).
    بنابراين، مراحل تمدن اسلامي، کامل‌ترين نقطة ارتقا و بسط انقلاب اسلامي تا پيش از ظهور حضرت مهدي است. براي تبيين اين مرحله، اين سؤال مطرح است كه چرا در مراحل تکاملي انقلاب اسلامي بايد به افق تمدني توجه کرد و آيا انقلاب اسلامي در مسير تحقق چنين آينده‌اي است؟
    روشن است که انقلاب اسلامي تنها انقلابي ساده در جهان‌ سوم نيست، بلکه اين انقلاب افزون بر اينکه در داخل کشور، نظام 2500 ساله شاهنشاهي را برچيد و نظامي بر پايه احکام الهي بنا نهاد، در سطح جهاني نيز تأثيرات عميق و گسترده‌اي از خود به جا گذاشت. انقلاب اسلامي در جهاني که افق آن به زندگي دنيايي و حيات بدون معنويت محدود بود، پا به عرصه حيات گذاشت. خارق‫العاده بودن اين پديده، ذهن بسياري از انديشمندان را متوجه خود ساخت؛ پديده‌اي که با تحقق خود، شالوده فرجام‌شناسي و افق‌شناسي غربي را، که فرهنگش بر جهان سيطره يافته بود، فرو ريخت و ديگر بار منازعه ميان الگوهاي کلي و اساسي زندگي بشري را پيش کشيد.
    از سوي ديگر، تحول، تداوم و روند رو به رشد اين انقلاب، ترديد‌هايي که دربارة تداوم هر پديده تازه است از بين برد و سطح پرسش‌ها را ارتقا داد و اين پرسش مطرح شد که آيا اين انقلاب مي‌تواند بازخيزي تمدن اسلامي را به دنبال داشته باشد؟ به نظر مي‌رسد، طرح نظريه برخورد تمدن‌هاي هانتينگتون، بيشتر متأثر از اين مسئله باشد. البته پيش از هانتينگتون نيز نظريه‌پردازاني همچون توين‌‌بي نسبت به اين بازخيزي هشدار داده بودند. توين‌بي ديدگاه خود را درباره جنگ و تقابل تمدن‌ها در سال 1947 در کتابي به نام «تمدن در بوته آزمايش» مطرح ساخت. وي مقاله يازدهم اين کتاب را «برخورد ميان تمدن‌ها، جنگ تمدن‌ها»، نامگذاري کرد. او در مقاله دهم اين کتاب، با عنوان «اسلام، آينده و غرب» مي‌نويسد:
    پان اسلاميزم خوابيده است. با اين حال، ما بايد اين امکان که اگر پرلتارياي جهان غرب‌مآب، بر ضد سلطه غرب به شورش برخيزد و خواستار يک رهبري ضد غربي شود، اين خفته بيدار خواهد شد، را در نظر بگيريم. بانگ اين شورش ممکن است در برانگيختن روح نظام اسلام حتي اگر اين روح به قدر خفتگان هفت‌گانه در خواب بوده باشد، ‌اثر روحي محاسبه‌ناپذيري داشته باشد؛ زيرا که ممکن است پژواک‌ها، يک عصر قهرماني را منعکس سازد (جمعي از نويسندگان، 1377، ص 3).
    انقلاب اسلامي پلي ميان گذشته و آينده و حلقه اتصال تاريخ اسلام است؛ تاريخي که تحت تأثير القائات تاريخ‌نگاري غربي، دچار انقطاع و گسيختگي شده بود. ملت ايران در انقلاب اسلامي، ظرفيت‌هايي از خود نشان ‌داد که جز در قالب تمدني و با ادبيات تمدني، نمي‌توان غناي آنها را سنجيد. به تعبير مقام معظم رهبري:
    چشم‫انداز حرکت ملت ايران با اين زمينه‌اي که مشاهده مي‌کنيد، چشم‫انداز بسيار روشني است؛ هم ميراث گذشته ما، هم موجودي استعداد بسيار ارزنده ما. همه اينها به ما نويد مي‌دهد که ما ان‌‫شاء‫الله خواهيم توانست تمدن اسلامي متعلق به ملت ايران را براي اين دوره و براي ملت اسلامي در اين زمان بار ديگر سر دست بياوريم و الگويي را براي حرکت امت اسلامي ان‌‫شاء‌‫الله ارائه بدهيم (بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نخبگان 17/02/1387).
    «تمدن اسلامي»، تنها خواسته و مطلوب انقلاب اسلامي نيست، بلکه افزون بر آن، روند تاريخي ملت ايران تحقق چنين آينده‌اي را که به تعبير ما، محتمل‌ترين آينده انقلاب اسلامي است، نويد مي‌بخشد.
    ما در حال پيشرفت و سازندگي و در حال بناي يك تمدن هستيم... ملت ايران، همچنان‌كه شأن اوست، در حال پديد آوردن يك تمدن است. پايه‌ اصلي تمدن، نه بر صنعت و فناوري و علم، كه بر فرهنگ و بينش و معرفت و كمال فكري انساني است. اين است كه همه چيز را براي يك ملت فراهم مي‌كند و علم را هم براي او به ارمغان مي‌آورد. ما در اين صراط و در اين جهت هستيم، نه اينكه ما تصميم بگيريم اين كار را بكنيم، بلكه حركت تاريخي ملت ايران در حال به وجود آوردن آن است (بيانات مقام معظم رهبري به مناسبت حلول سال 1373، 01/01/1373).
    به نظر مي‌رسد، اين گمانه‌زني تمدني دربارة انقلاب اسلامي، برخاسته از ويژگي‌هاي خاص و دگرگوني‌‌هاي عميقي است که اين انقلاب با خود به همراه داشته است. اينها عبارتند از:
    1. افق‌گشايي انقلاب اسلامي
    انقلاب اسلامي با ظهور خود، افقي تازه پيش روي بشريت گشود. تمدن غربي، ساحت وجودي بشر و زندگي بشري را به ساحت مادي و ناسوتي آن تقليل داده بود و افقي پيش روي بشريت جز ماديت ترسيم نمي‌کرد. انقلاب اسلامي، افق‌هاي زندگي بشري را از سطح مادي بالا برده، زندگي ديني، الهي و معنوي جديدي را به جهان عرضه کرد. سکولاريسم، جوهر اصلي تمدن مادي غرب است. اين انقلاب، شکاف عميقي بر بدنه آن وارد ساخت. بالندگي و پويايي زندگي و حتي تفکر بشر، وابسته به سطح افق‌هايي است که پيش رويش ترسيم شده است. وقتي افق‌ها کوتاه باشند، يا افق‌ها بلند تيره و تار شوند، عقل‌ها نيز عمق خود را از دست مي‌دهند.
    امير مؤمنان علي، پس از پذيرش خلافت با مردمي که براي بيعت با او آمده بودند، چنين گفت:
    افق‫ها بسيار تيره شده و مه هم جا را فرا گرفته است. درست همان‌گونه که در فضاي مه‌آلود، برد ديدها کم مي‌شود، ‌اکنون نيز که افق‌‌ها تيره و تار است، عقل‫ها نمي‌توانند عمق مسائل را بيابند. «دَعُونِي وَالْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَأَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَلَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَإِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَالْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ» (نهج‫البلاغه، خ 91).
    انقلاب اسلامي با گشايشي که در افق‌هاي زندگي بشري ايجاد کرد، وسعتي به عقل و تفکر بشر و به تبع آن، زندگي بشر داد. اين گشايش نويددهنده تمدني از جنس ديگر و با افق‌هاي بلندتر از تمدن کنوني است.
    2. انقلاب اسلامي و طرح پرسش از تمدن غربي
    انقلابي که پرسش از غرب و تمدن غربي را طرح مي‌کند، مسلماً يک انقلاب ساده نيست. تمدن غربي، همه عرصه‌هاي زندگي مردم دنيا را دربر گرفته و خود را تنها تمدن و تنها راه زندگي بشر معرفي کرده است. چيزي که توانسته اين مطلقيت را از تمدن غربي بگيرد، از ظرفيت تمدني بالاتري برخوردار است. هرچند پرسش از غرب و زير سؤال بردن تمدن غربي، کار آساني به نظر مي‌رسد، اما تنها کساني مي‌توانند به طرح اين پرسش بپردازند که تعلق خود را از تمدن غربي بريده، محملي برتر براي تعلق خود يافته باشند. گستردگي و ريشه‌داري اين انقلاب، به حدي است که توانست تعلق يک ملت را از تمدن غربي ببرد و با ترسيم چشم‌اندازي نو، آنها را عامل ايجاد زندگي جديد و تمدني جديد کند. البته ميان پرسش از غرب، تا غرب‌شناسي فاصله بسياري وجود دارد و قاعدتاً چنين تصوري درست نيست که به صرف ايجاد زمينه‌اي براي پرسش از غرب، غرب‫شناسي حاصل شده باشد. با اين حال،‌ مي‌توان گفت: آزادي که لازمة حرکت در اين مسير است، با انقلاب اسلامي به دست آمده و آزادي از غرب، آزادي تاريخي و خروج از عالم غرب است.
    انقلاب اسلامي در بيرون از عالم غربي رخ داده و به قولي، خاستگاه اين انقلاب، عالم مدرن غربي نبوده و حتي در افق عالم مدرن نيز تولد و رشد نيافته است. پست‌مدرنيسم هم محمل درستي براي اين انقلاب نيست؛ زيرا ايران پيش از انقلاب، در وضعيت مدرن قرار نداشته، بلکه فرايند مدرنيزاسيون را به صورت ناقص پيموده است. تنها انديشه ديني و الهي که نوعي بازگشت به عالم قدس و توجه دوباره به آسمان بود، مي‌توانست منشأ اين بيداري و در نتيجه، آزادي باشد (نجفي، 1387، ص 551).
    3. انقلاب اسلامي حلقه اتصال گذشته و آينده تمدن اسلامي (عبور از گسيختگي تاريخي)
    پيوستگي، يکي ديگر از دستاورهاي انقلاب اسلامي است که اين انقلاب را شايسته نگاه تمدني مي‌سازد؛ زيرا اين انقلاب، ميان گذشته تمدني، تاريخ اسلامي و تمدن آينده اسلامي ايجاد کرده است. در تمدن غربي، يکي از رسالت‌هاي شرق‌شناسي اين بود که آنچه را از تمدن‌هاي پيشين به جا مانده است، بررسي کند. نفس اين امر، طبيعي است و به طور معمول به وسيله ساير تمدن‌ها نيز صورت مي‌گرفت. اما تفاوت اين بود که شرق‌شناس در بازيابي خود، شرق واقعي و حقيقي را در نظر نمي‌گرفت، بلکه به شرقي توجه مي‌کرد که دوران طفوليت غرب بود. غرب، تاريخ ملل و فرهنگ‌هاي ديگر را نه گونه‌اي ديگر از تاريخ، بلکه گذشته خود قلمداد مي‌کرد. اين يعني بي ‌تاريخ ساختن هر ملت غير غربي است. در واقع، غرب اثبات خود را در نفي ديگران جست‫وجو مي‌کرد.
    تمدن غربي، با به کار بردن مفاهيمي همچون سنت و تجدد، اين دوگانگي و بيگانگي را ميان خود و ديگران تئوريزه کرد. مفاهيمي که در مقايسه و مقابله دو نوع نظام انديشگي قديم و جديد پديد آمده‌اند. قديم و جديد، تنها به يک فاصله زماني اشاره نمي‌کند، بلکه هر يک، بار معنايي و ارزشي خاصي دارند. اين ارزش‌گذاري عمدتاً به وسيله نظامي از انديشه صورت گرفته که بخشي از اين تقسيم است؛ يعني اين نظام انديشگي جديد يا به عبارت دقيق‌تر، غربي است که پس از تعريف خود، به «تجدد» و متجدد، آنچه را «غير» يا «مقابل» خويش مي‌بيند، «سنت» يا «سنتي» مي‌خواند.
    انديشه تجدد، با اين نام‌گذاري و تمايز، خود را تشخص و تعين (هويت) مي‌بخشد. همين نياز به تشخص و غيريت بود که صاحبان انديشه تجدد را پيش از کساني که سنتي خوانده شده‌اند، به بررسي و پژوهش در ميراث فکري و فرهنگي گذشته، يعني تاريخ غرب و شرق برمي‌انگيخت. شرق‌شناسان نخست، يعني از آغاز رنسانس تا قرن هيجدهم، بيشتر به زبان و ادبيات و هنر و فلسفه يوناني توجه داشتند، سپس به شرق‌شناسي مايل شدند و آن را بنياد کردند. با اين تفاوت که در جايگزيني شرق‌شناسي به جاي يونان‌پژوهي، وجه علاقه به يونان با علاقه به شرق يکي نيست. توجه به يونان، با نوعي تعلق خاطر و رعايت ادب و حرمت قرين بود. اروپاييان با رجوع به يونان، راه تجدد را گشودند و در اين راه علم تاريخ به وجود آمد. اما تاريخ،‌ تاريخ غربي بود که آن را تاريخ عمومي و تاريخ جهان انگاشتند. تاريخ غربي از دوره يوناني آغاز شد. اما در حاشيه اين تاريخ، تاريخ‌ها و فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي ديگر هم وجود داشت. شرق‌شناسي، به اين حاشيه پرداخت (داوري اردکاني، 1377، ص 4). به عبارت دقيق‫تر، تاريخ‌هاي ديگر را به حاشيه راند.
    شرق‌شناسي، به عنوان نوعي از تفکر و نظامي از دانش در پايان قرن هفدهم پا گرفت و در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به اوج خود رسيد. در طول اين دوره، نگاه شرق‌شناسانه متضمن اين اعتقاد بود که عصر شکوفايي غرب، مصادف با پايان دوره طلايي و آغاز انحطاط شرق است. «شرق‌شناسي همراه با اين نگاه نقشي فعال در بسط علايق غربي در مشرق ‌زمين ايفا کرد. طلب دانش شرق، اغلب غايت بالذات نبوده است» (مرادخاني، 1380).
    براي نمونه، روزنتال از پيش‌کسوتان شرق‌شناسي معتقد است، «تمدن اسلامي که ما مي‌شناسيم، نمي‌تواند بدون ميراث يوناني قوام داشته باشد» (همان). همان‌گونه که والتسر در آثار خويش مي‌کوشيد تا ثابت کند كه هر چه فيلسوفان عرب گفته‌اند، عاريه‌اي از يونانيان است. طبق نظر والتسر، حتي هنگامي که نمي‌توانيم مأخذ را بيابيم، با اطمينان فرض مي‌شود، جز مأخذ اصيل يوناني، هيچ سندي نيست (همان).
    نتايج مطالعات شرق‌شناسي درباره ايران و تمدن اسلامي تا پيش از انقلاب، اذهان بسياري از نخبگان را درگير خود ساخت. تصور اينکه تمدن اسلامي در گذشته، چيزي غير از تمدن کنوني است و قابل احيا و بازيابي در آينده خواهد بود، نادرست قلمداد مي‌‌شد. با وقوع انقلاب اسلامي و تداوم و بسط آن، اين تصور تا حد زيادي از بين رفت. اين انقلاب توانست گذشته تمدني اسلام را به آينده متصل کند. قطعاً تصور اينکه تمدن اسلامي مي‌تواند در آينده، تمدن رقيبي براي تمدن غرب باشد، از نتايج اين انقلاب است. اين انقلاب، با خدشه‌دار ساختن مطلقيت غرب و به تبع، نتايج مطالعات شرق‌شناسي، گذشته و تاريخ تمدن اسلامي را به آينده آن متصل ساخت و تمدن اسلامي را از مفهومي ذهني، به تجربه‫اي تاريخي و بعد به تواني بالفعل که خود انقلاب باشد، تبديل کرد.
    نتيجه‌گيري
    تبيين اين موضوع که افق‌ مهدوي، علت اصلي حرکت تاريخي ملت ايران به سمت تکامل تا رسيدن به تمدني‌ زمينه‌ساز است، نيازمند کاوشي است که آن را «افق شناسي تاريخي» مي‌ناميم. افق‌شناسي تاريخي، سير در تاريخ يک ملت با چراغ افق‌هايي امکان‌پذير است که آن ملت در نظر گرفته، با نگاه به آنها و با اميد به تحقق آنها، در تاريخ پيش‌رفته است.
    ايران اسلامي در سايه محبت و تولي به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت، از حدود پانصد سال پيش داراي يک هويت ملي شد. در اين هويت جديد، ولايت اهل‌بيت به منزله علت فاعلي و افق مهدوي، به منزله علت غايي هويت ملي ايرانيان شناخته مي‌شود. به عبارت ديگر، اين هويت «ولايي الحدوث و مهدوي البقاء» است؛ يعني با ولايت حادث مي‌شود و با مهدويت جاودان مي‌ماند. اين حقيقت در سير تاريخ پانصد ‌ساله اخير ايران، به روشني قابل رصد و شناسايي است. چنان‌که مي‌بينيم، افق مهدوي به عنوان علت غايي هويت ملي ايران اسلامي، همچون يک جاذب و موتور محرك پرقدرت از انتهاي تاريخ، ملت ايران را به سمت تعالي و تکامل تا انقلاب اسلامي پيش‌ برد.
    «آينده محتمل» انقلاب اسلامي که «تمدن‌ زمينه‌ساز» خواهد بود، معلول «آينده ‌مطلوب» آن يعني «تکامل پيوسته و زمينه‌ساز ظهور» است. انقلاب اسلامي که هم معلول افق ‌مهدوي است و هم گسترش‌دهنده و تکثيرکننده آن، به نقطه عطفي در تاريخ ايران اسلامي تبديل شد که چشم‫انداز تمدني آن، از همان ابتدا روشن بود. توان و نيروي بالقوه اين انقلاب، به حدي است که نظريه‌پردازان و تحليل‌گران غربي، نسبت به قدرت دگرگون‌کننده و برخورد تمدني آن در صورت بقا هشدار دادند.
     
     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1379، ترجمة محمد دشتي، قم، مشرق.
    • اعواني، غلام‫رضا، 1383، ميزگرد «روشن‌فکران ايراني و هويت (2)»، مطالعات ملي، سال پنجم، ش 4، ص 211-248.
    • پورسيد آقايي، مسعود، 1391، «عاشورا و انتظار»، راه تربيت، سال هفتم، ش 19، ص 235-273
    • جعفري، محمدتقي، 1378، ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • جمعي از نويسندگان، 1368، «تشيع، مقاومت و انقلاب» در: مجموعه مقالات کنفرانس بين‌المللي دانشگاه تل آويو، ترجمة حوزه معاونت امور بين‫الملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • ـــــ ، 1377، چيستي گفت‌وگوي تمدن‌ها (مجموعه مقالات)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • خامنه‌اي، سيد‌علي، حديث ولايت (نرم‌افزار مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، تهران، مؤسسه پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي (حفظ و نشر آثار آيت‌الله خامنه‌اي).
    • داوري اردکاني، رضا، 1379، «تاريخ و عبرت»، نامه فرهنگ، سال دهم، دوره سوم، ش 1، ص 21-26
    • دواني، علي، 1377، نهضت روحانيون ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
    • عنايت، حميد، 1380، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمة بهاءالدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي.
    • فروغي، محمدعلي، 1367، سير حکمت در اروپا، تهران، زوار.
    • فروم، اريک، 1388، روانکاوي و دين، ترجمة آرسن نظريان، چ چهارم، تهران، مرواريد.
    • فوکو، ميشل، 1377، ايراني‌ها چه رؤيايي در سر دارند؟، ترجمة حسين معصومي همداني، تهران، هرمس.
    • مجتهدي، کريم، 1389، «هويت از نظر فرهنگي و فلسفي»، در: هويت ملي ايرانيان و انقلاب اسلامي، به کوشش: موسي نجفي، تهران، زمان نو.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • مرادخاني، علي، 1380، «نگاه شرق‌شناسي به فلسفه اسلامي»، نامه فرهنگ،‌ ش 41، ص 103.
    • مصباح، محمدتقي، 1379، جامعه و تاريخ در قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • مظاهري، ابوذر و مهدي ابوطالبي، 1389، هويت ايرانيان بر پايه ولايت؛ در افق مهدويت، مندرج در: جمعي از نويسندگان، هويت ملي ايرانيان و انقلاب اسلامي، تهران، زمان نو.
    • ‌منوچهر محمدي‌، روزنامه تهران امروز، 13/11/۱۳۸۶.
    • موسوي خميني، سيدروح‫الله، 1378، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • نجفي، موسي، 1387، «پرسش از غرب در ساحت بيداري اسلامي»، در: فيلسوف فرهنگ (جشن‌نامه استاد دکتر رضا داوري ارکاني)،‌ به کوشش: حسين کلباسي اشتري، تهران، مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران.
    • هويدا، فريدون، 1365، سقوط شاه، ترجمة ح. الف. مهران. تهران، اطلاعات.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مظاهری مقدم، ابوذر.(1395) «افق مهدوی» و تکوین چشم‫انداز «تمدن زمینه‫ساز» در آینده ایران اسلامی. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 8(1)، 135-154

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابوذر مظاهری مقدم."«افق مهدوی» و تکوین چشم‫انداز «تمدن زمینه‫ساز» در آینده ایران اسلامی". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 8، 1، 1395، 135-154

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مظاهری مقدم، ابوذر.(1395) '«افق مهدوی» و تکوین چشم‫انداز «تمدن زمینه‫ساز» در آینده ایران اسلامی'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 8(1), pp. 135-154

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مظاهری مقدم، ابوذر. «افق مهدوی» و تکوین چشم‫انداز «تمدن زمینه‫ساز» در آینده ایران اسلامی. معرفت فرهنگی اجتماعی، 8, 1395؛ 8(1): 135-154