نقد و بررسی نگرش ابزاری به فناوری مدرن؛ بر اساس دیدگاه حلقه انتقادی فرانکفورت و فلسفهی صدرالمتألهین
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
فناوريها، وسايلي هستند که بشر در دوران زندگي دنيوي خود، براي رفع نيازهي خود ساخته و مورد استفاده قرار داده است. در دوران فرهنگي- تاريخي مدرن، فناوريها رشد فزايندهاي پيدا کردهاند، بهطوريکه هم اکنون بدون اين فناوري، زندگي دچار عسر و حرج ميشود. هويت فناوري مدرن در يک سده اخير، مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است. يکي از ديدگاههاي رايج در اين زمينه، نگرش ابزاري نسبت به هويت فناوريهاي مدرن است که در قبال ساير نگرشها همچون نگرش فرهنگي و نگرش متعاليه قرار ميگيرد. تاكنون نگرش ابزاري به فناوريهاي مدرن، مورد نقدهاي بسياري قرار گرفته است. در اين نوشتار، پس از تبيين نگرش ابزاري به فناوري مدرن، اين نوع نگاه مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد. بررسي انتقادي نگرش ابزاري بر اساس دو نگاه صورت ميگيرد: يکي نگاه حلقه انتقادي فرانکفورت، که متأثر از نگاهي فرهنگي به علم و فناوري است. ديگري نگاهي که ميتوان از فلسفه متعاليه استنباط کرد؛ اين رويکرد انتقادي برخلاف رويکرد قبلي، متأثر از نگاهي الهي به علم و فناوري است. بنابراين، مسئله اين پژوهش عبارت است از: «نگاه ابزاري به فناوري مدرن چيست؟ و چه نقدهايي بر اساس ديدگاههاي فلسفي حلقه انتقادي فرانکفورت و فلسفه متعاليه بر آن وارد است؟»
1. نگاه ابزاري به فناوريهاي مدرن
ديدگاهها و تفسيرهاي گوناگوني در مورد هويت فناوري مدرن وجود دارد: يکي از اين ديدگاهها، نگاه ابزاري به فناوري مدرن است. نگاه ابزاري به فناوري مدرن، به اين معناست که فناوريهاي مدرن، ابزارها و وسايلي هستند که انسان در چند سده اخير براي نيل به خواسته و برآورده شدن احتياجات خود آنها را ساخته و مورد استفاده قرار داده است. علاوه بر اين، ابزاري بودن معناي دقيقتري نيز دارد؛ به اين معنا که فناوريهاي مدرن عاري از هر گونه جهتگيري فرهنگي و ارزشي هستند. به عبارت ديگر، فناوريهاي مدرن اموري ارزشي نيستند، و متعلق به هيچ حوزه فرهنگي نيستند، بلکه صرفاً ابزارهايي هستند که انسانها در اين دوره تاريخي، براي رفع احتياجات خود ساختهاند (ون لون، 1388، ص 45-46).
بين علم مدرن و فناوري مدرن، رابطهاي وثيق وجود دارد. اين رابطه، رابطهاي تقدمي- ايجادي است؛ يعني علم مدرن در دوران شکلگيري، و توسعه خود، فناوري مدرن را ايجاد کرده است. علم مدرن مقدم بر فناوري مدرن شکل گرفته است. لذا پس از آنکه علم مدرن بر اساس اصولي خاص خود، در دوران مدرن شکل ميگيرد، فناوري مدرن به عنوان رهاورد و نتيجه اين علم در اين دوران تحقق پيدا ميکند. علم مدرن، شناخت خود از طبيعت را از طريق روشهاي تجربهگرايانه به دست ميآورد. اين شناخت از طبيعت را براي به دست آوردن آرمان تسلط بر طبيعت تحصيل ميکند؛ شناختي که محصول تجربه است و براي تحصيل تسلط بر طبيعت کسب شده است، فناوري مدرن را ايجاد کرده است، دقيقاً به همين دليل، نگرش ابزاري به فناوري مدرن، از نگرش ابزاري به علم مدرن ناشي شده است (آيدي، 1377، ص 100)، نگرش ابزاري به علم مدرن، به معناي اين است که حوزه علم از حوزه ارزشها (پارسانيا، 1390، ص 26-27) يا فرهنگها (همان، ص 47) جدا است؛ يعني علم هويتي فرهنگي يا ارزشي ندارد،
نگرش ابزاري به هويت علم مدرن، متأثر از نگاه تجربهگرايانه به علم است. در تجربهگرايي، تجربه تنها راه حصول معرفت علمي است (چالمرز، 1389، ص 13)، نگاه تجربهگرايانه به معرفت در علم مدرن، مقتضي اين است که هر عنصر غيرتجربي، بايد غيرعلمي دانسته شود، و علم از هر عنصر غيرعلمي، بايد پيراسته گردد. يکي از اين عناصر ارزشها هستند. ارزشهايي از اين جهت که تجربي نيستند، غيرعلمي بوده، قابل اثبات و يا انکار از ناحيه علم مدرن نخواهند بود. اين عناصر غيرعلمي از نگاه تجربهگرايانه، بايد از عرصه علم کنار گذاشته شوند تا عينيت علم و خلوص آن تکميل گردد. اين نگاه به تفکيک علم از ارزش و از آن پس، به تفکيک علم از فرهنگ انجاميد. تفکيک بين علم با ارزش و فرهنگ، به اين معناست که علم مدرن، هويتي ارزشي و فرهنگي ندارد، بلکه داراي هويتي عيني بوده که فارغ از هر گونه ارزشي و يا فرهنگي، داراي حکايتي صادقانه از جهان تجربي محسوس ميباشد. به عبارت ديگر، مقصود از اينکه علم هويتي فرهنگي و ارزشي ندارد اين است که علم مدرن، گرچه در فرهنگ مدرن توليد، بسط و گسترش يافته است، اما فرهنگ مدرن در روش، مباني و پيشفرضهاي اين علم حضور ندارد. علم مدرن علم است و علم پديدهاي عيني و جهاني است و مختص به يک فرهنگ نيست. علم مدرن علم است و علم حاکي از قوانين و قواعد جهان خارج است و اين مختص به يک فرهنگ نيست.
نگرش ابزاري به علم مدرن، علم مدرن را مدلي از عقلانيت يعني عقلانيت ابزاري ميداند (کرايب، 1391، ص 100-101) که به وسيلة آن، ميتوان طبيعت را شناخت و پيشبيني کرد. پس از پيشبيني طبيعت، ميتوان آن را کنترل کرده و بر آن تسلط يافت. بر اساس اين نگرش، تسلط بر طبيعت هدف علم مدرن است. علم مدرن نيز از طريق توليد فناوري زمينة تسلط بر طبيعت را فراهم ميآورد. بنابراين، بر اساس نگرش ابزاري، فناوريها ابزارهاي تسلط بر طبيعت و منابع طبيعي هستند، تا انسان مدرن بتواند به وسيله آنها به خواسته خود رسيده و احتياجات دنيوي خود را رفع نمايد (هايدگر، 1377، ص 15-18).
دلالتهاي نگاه ابزاري به فناوريهاي مدرن
الف. امکان استفاده از فناوري مدرن در همه فرهنگها
نگاه ابزاري به فناوري مدرن که هويت فناوري مدرن را مستقل از ارزشها و فرهنگها ميپندارد، مستلزم ايجاد آمدن اين نگرش شده است که چون فناوريهاي مدرن ابزاراند، ميتوان از آنها در فرهنگها و ارزشهاي مختلف استفاده کرد، و به وسيله آنها، نيازهاي فردي و اجتماعي انسانها را تأمين کرد؛ يعني اين ابزارها، در چند نظام فرهنگي و يا ارزشي ميتوانند حضور داشته و مورد استفاده قرار گيرند، بدون اينکه خودِ آن ابزار، ارزش خاصي و يا فرهنگ ويژهاي را دربر داشته و يا ترويج کند. در واقع اين نگرش، مستلزم اين نگاه عمومي به فناوري مدرن است که فناوري مدرن، همچون يک چاقو است که هم ميتوان براي کارهاي خوب از آن استفاده کرد و هم براي کارهاي بد.
ب. هويت فرافرهنگي فناوري مدرن
استقلال هويتي فناوري مدرن، از حوزههاي ارزشي و فرهنگي، مستلزم پذيرش يک هويت فرافرهنگي براي فناوري مدرن است. در اين صورت، هرچند فناوري مدرن، در دنياي مدرن و در حوزه فرهنگي مدرن توليد شده است، اما مختص به جهان مدرن نبوده، قابل بسط و گسترش به همه جهانها و فرهنگهاي ديگر است.
ج. فناوري مدرن نوع تکامل يافته فناوري
نگاه ابزاري به فناوريهاي مدرن، مستلزم پيدايش نگاهي خطي به فناوري مدرن شده است. مقصود از نگاه خطي به فناوري مدرن اين است که فناوري مدرن، در امتداد فناوريهاي سابق برخود است که در دوران تاريخ، روند تکاملي را طي کرده است. اين فناوريها در تاريخ مدرن، به تکامل و بلوغ شگرفي رسيدهاند و اکنون در اختيار ما هستند. به همين دليل، فناوري مدرن نمونه تکامل يافته همه فناوريهاي سابق بر خورد است که در امتداد سير تکاملي بشر در فرهنگ مدرن، به ظهور رسيده است. نگاه خطي به فناوري، ناشي از نگاه خطي به علم مدرن است؛ نگاه خطي به علم مدرن يعني اينکه علم مدرن، علمي در امتداد فرايند رشد علمي بشريت است. بشريت در طول تاريخ رشد علمي داشته است. اين رشد در دوران مدرن فزاينده بوده است و تکامل شگرفي يافته است، علم مدرن در اين ديدگاه علمي، در مقابل علم ارسطويي و يا ساير سيستمهاي علمي نيست، بلکه در امتداد آنها و نوع تکامل يافته آنهاست. نگاه خطي به علم مدرن، زمينه نگاه ابزاري به فناوري مدرن را به وجود آورده است (کوهن، 1387، ص 83).
د. استناد آسيبهاي فناوري مدرن به نوع به کارگيري فناوري مدرن
نگاه ابزاري به فناوريهاي مدرن، مستلزم اين است که آسيبهاي به وجود آمده توسط فناوري مدرن، به نوع بهرهگيري از فناوري مدرن استناد داده شود، نه خودِ فناوري؛ يعني فناوريهاي مدرن در مسير بسط و گسترش خود، عليرغم اينکه خدماتي ارائه کردهاند، اما تخريبهاي مهيبي هم بر پيکره محيط زيست وارد کردهاند. استقلال هويتي فناوريهاي مدرن، از ارزشهاي اخلاقي و فرهنگ، و نگرش ابزاري به فناوريهاي مدرن، مانع از استناد ابعاد تخريبي فناوري مدرن، به نفسِ فناوري مدرن شده، و هر گونه رويکرد انتقادي به نفس فناوري مدرن را نادرست قلمداد کرده است. انصراف هر گونه انتقاد از نفس فناوري مدرن، مستلزم استناد ابعاد تخريبي فناوري مدرن، به کاربران فناوري است. بدينترتيب، رويکرد انتقادي از نفسِ فناوري مدرن به سوي کاربران فناوري تغيير جهت داده ميشود. بنابراين، تخريبهاي ناشي از آن، محصول عملکرد فناوري مدرن نبوده، بلکه محصول نوع استفادهاي است که کاربران فناوريهاي مدرن از آن به عمل آوردهاند. ميتوان با اصلاح نوع استفاده کاربران از فناوري مدرن، تخريبهاي موجود را ترميم و سپس، محيط زيست سالم را به ارمغان آورد. دقيقاً به همين دليل، ريموند پوپر در مصاحبه با مجله اشپيگل، همه نقدهايي را که احزاب سبز به قدرت تخريبي فناوري مدرن وارد کردهاند، به نوع کاربرد فناوري ارجاع داده، و دامان فناوري مدرن را از اين اتهامات مبرا دانسته است (پوپر، 1999، ص 122).
2. نقد حلقه انتقادي فرانکفورت بر نگرش ابزاري به فناوري مدرن
نقدهاي حلقه انتقادي فرانکفورت نسبت به نگاه ابزاري به فناوري مدرن، مبتني بر نوع نگاه حلقه انتقادي، نسبت به هويت علم مدرن است. از ديدگاه حلقه انتقادي فرانکفورت، علم مدرن هويتي فرهنگي دارد، نه ابزاري. ديدگاه حلقه انتقادي فرانکفورت در مورد هويت فرهنگي علم مدرن، متأثر از ديدگاه کانت در مورد علم است (هابرماس، 1374). از ديدگاه کانت، علم محصول تجربه انسان است. اما با اين خصوصيت که تجربه ما هرگز شئ فينفسه را آنچنانکه در جهان خارج هست، نشان نميدهد؛ يعني تجربه از جهان خارج حکايت نميکند؛ زيرا تجربه همواره تحت تأثير مقولات فاهمه حاصل ميشود؛ مقولات فاهمه اموري هستند که در جهان، خارج از ذهن انسان هيچگونه تحققي ندارند. اين قالبها، ذهنيت مشترک انسانها هستند که به واسطه آنها و از دريچه آنها، انسان جهان خارج را مينگرد (کاپلتسون، 1387، ج 6، ص 261-262)، اين قالبها، صورتها يا مقولات فاهمه که همه انسانها واجد آن هستند، واقعيت تجربي را به شکل و صورت خود به انسان ارائه ميدهند و به همين دليل، مانع از حکايت و واقع نمايي علم ميگردند (پارسانيا، 1388، ص 44-45). حلقه انتقادي، همين نگرش را نسبت به علم دارد. با اين تفاوت که از ديدگاه آنان صورتها يا مقولاتي که بر فهم مؤثرند، اموري نيستند که در ميان همه انسانها مشترک باشند، بلکه اموري فرهنگي هستند. در اين ديدگاه، مقولات فرهنگي فهم انسان از واقعيت تجربي را تحت تأثير قرار ميدهند (همان، ص 63-64). بنابراين، از ديدگاه حلقه انتقادي، علم تجربي تحت تأثير مقولات فرهنگي شکل ميگيرد، و به تعداد فرهنگها، ميتوان علوم تجربي متفاوتي در نظر گرفت که هر يک، واقعيت تجربي را از دريچه فرهنگ خود گزارش ميکنند (هورکهايمر و آدورنو، 1384، ص 58-61؛ هابرماس، 1392، ص 515-516).
نقد اول: فناوري مدرن محصول فرهنگ مدرن
از ديدگاه حلقه انتقادي فرانکفورت، فناوري مدرن محصول علم مدرن است و همچون خودِ علم مدرن، داراي هويتي فرهنگي و ارزشي است. چنين نيست که صرفاً ابزاري خنثا باشد و بار فرهنگي و ارزشي نداشته باشد (هورکهايمر و آدورنو، 1384، ص 211 ). مقصود از «فرهنگي بودن فناوري مدرن»، اين است که ارزشها و فرهنگ مدرن در مباني علمي فناوري، طراحي فناوري و به کاربردن فناوري دخالت دارند. لذا همانطور که علم مدرن بر اساس فرهنگ مدرن شکل ميگيرد، طراحي فناوري مدرن و نيز به کاربرد اين فناوري نيز بر اساس فرهنگ مدرن شکل گرفته است.
نقد دوم: فناوري مدرن محصول فرهنگ سلطه
از ديدگاه حلقه انتقادي فرانکفورت، علم مدرن به جاي اينکه حکايتي صادقانه از جهان تجربي داشته باشد، حاکي از علايق، آرمانها و ارزشهاي فرهنگ مدرن است. علم مدرن، مظهر علاقه تکنيکي انسان مدرن است (هابرماس، 1373، ص 90-91)، مقصود از «علاقه تکنيکي»، علاقه انسان مدرن به تسلط بر طبيعت است. علاقه به تسلط بر طبيعت، ناشي از علاقه به سلطه است. علاقه به سلطهبخشي از فرهنگ مدرن است که همچون صورتهاي فاهمه کانتي، علم تجربي را صورتبندي ميکند. سلطه مقولهاي فرهنگي است که انسان مدرن از دريچه آن، به جهان تجربي نگريسته است، و جهان تجربي را در چهره و صورت آن مشاهده کرده است. وجود اين فرهنگ، مانع از اين شده که انسان مدرن، جهان تجربي را آنچنانکه هست، مشاهده کند. به همين دليل، سلطه مقوله حاکم بر قوانين و قواعدي است که علم مدرن بيان ميکند. علم مدرن، به جاي اينکه گزارشي واقعي از جهان تجربي باشد، گزارشي از مقولات فرهنگياي همچون سلطه است که در ساختار علم حضور پيدا کرده است. ديدگاه انتقادي فرانکفورت در مورد فناوري مدرن، تحت تأثير اين نگرش شکل ميگيرد. بر اساس اين نگاه، فناوري مدرن که محصول علم مدرن است، تحت تأثير علاقه تکنيکي و مقوله سلطه شکل گرفته است. اين فناوري، براي تأمين سلطه انسان شکل گرفته است. مقوله سلطه، نه تنها فناوري را در جهت تسلط بر طبيعت، بلکه فناوري را در جهت تسلط بر انسان نيز صورتبندي ميکند. اين فناوري، وقتي بسط و گسترش پيدا ميکند، علاوه بر اينکه تسلط انسان بر طبيعت را فراهم ميکند، تسلط برخي از انسانها بر ساير انسانها را تأمين کرده، از اين دريچه، رهايي و آزادي آنها را به مخاطره مياندازد (ماکوزه، 1362، ص 54)، به عبارت ديگر، مقوله سلطه در ابتدا فناوري مدرن را در جهت تسلط بر طبيعت بيروني انسان و در ادامه، بسط و گسترش خود فناوري را در جهت تسلط بر طبيعت دروني انسان صورتبندي ميکند (هورکهايمر و آدورنو، 1384، ص 75-76).
نقد سوم: ايدئولوژيک بودن نگرش ابزاري به فناوري مدرن
از ديدگاه حلقه انتقادي فرانکفورت، مفهوم «ابزار بودن» در نگاه ابزاري به فناوري مدرن، مفهومي ايدئولوژيک (هابرماس، 1373، ص 101-103و 107) و فرهنگي است. ابزار بودن، در نگرش ابزاري به فناوري مدرن، به معناي عاري بودن فناوري مدرن از هرگونه ارزش و فرهنگ است. به معناي جدايي هويت فناوري، از حوزه ارزش و فرهنگ است. اما از ديدگاه حلقه انتقادي فرانکفورت، اين مفهوم خود تحت تأثير مقوله فرهنگي سلطه تحقق يافته است. مفهوم «ابزار بودن فناوري»، مفهومي ايدئولوژيک و ساخته شده توسط فرهنگ سلطه است؛ يعني فرهنگ سلطه است که فناوري را «ابزاري عاري از ارزشها و فرهنگ مدرن» معرفي ميکند. در غير اين صورت، فناوري مدرن عاري از ارزشها و فرهنگ مدرن نيست، امري خنثا و بيطرف نيست، بلکه واقعيتي کاملاً فرهنگي و متعلق به فرهنگ مدرن است.
ايدئولوژيک بودن نگاه ابزاري به فناوري مدرن، به معناي اين است که فرهنگ مدرن براي تسلط، بسط و گسترش خود، فناوري خود را که ذاتاً فرهنگي است، پديدهاي غيرفرهنگي و به عنوان يک ابزار معرفي ميکند تا زمينه غفلت از ذات فرهنگي آن ابزار، فراهم شده و در فضاي آن غفلت، زمينة سلطه فرهنگ منطوي در فناوري مدرن، از طريق بسط و گسترش اين فناوري فراهم گردد. ازاينرو، ابزاري دانستن فناوري، خصوصيت ايدهئولوژيک داشته و چيزي بيش از آگاهي کاذب نيست؛ آگاهي کاذبي که موقعيت فرهنگ مدرن را تحکيم بخشيده، وجود آن را بسط ميدهد (مارکوزه، 1362، ص 61-63 و 66-67).
دلالتهاي نقد حلقه فرانکفورت نسبت به نگاه ابزاري به فناوري مدرن
الف. عدم برتري فناوري مدرن نسبت به ديگر فناوريها
فرهنگهايي که در دورانهاي مختلف تاريخ ظهور پيدا کردهاند، لزوماً فرهنگهايي در امتداد يکديگر نبوده، بلکه تفاوتهاي بنيادي و اساسي با يکديگر داشتهاند؛ تفاوتهاي بنيادي فرهنگها، مستلزم اين است که فرهنگ يا فرهنگهاي موجود، لزوماً فرهنگهايي در امتداد فرهنگهاي سابق و يا نمونه تکامليافتهتر از فرهنگهاي سابق نباشند. ازآنجاکه فناوري مدرن، هويتي فرهنگي دارد، اين فناوري نيز لزوماً امتدادي از فناوريهاي سابق و يا نوع تکامل يافته آنها نيست، بلکه فناوري مدرن، فناورياي متعلق به فرهنگ مدرن است. اين فرهنگ، در فرايند رشد و گسترش خود، فناورياي متناسب با هويت فرهنگي خود ساخته است، و لزوماً اينگونه نيست که آنچه توليد کرده است، تکامليافتهتر از آن چيزي باشد که در ساير فرهنگها توليد شده است.
ب. نفي هويت فرا فرهنگي فناوري مدرن
هويت فرهنگي فناوري، مستلزم نفي يک الگوي جهاني براي فناوري خواهد بود، فناوري به دليل هويت فرهنگي خود، با توجه به تکثر فرهنگها، ميتواند متکثر گردد. بنابراين، همانطور که فرهنگ مدرن، فناورياي متناسب با خود ايجاد کرده است، فرهنگهاي ديگر هم ميتوانند انواع ديگري از فناوري، متناسب با هويت فرهنگي خود ايجاد کنند.
ج. چالشهاي فرهنگي فناوري مدرن
هويت فرهنگي فناوري، مستلزم اين است که حضور يک فناوري در محيط فرهنگي ديگر، پيامدهاي فرهنگي براي محيط فرهنگي جديد داشته باشد. بنابراين، اگر فناورياي همچون فناوري مدرن، در مسير بسط فرهنگ مدرن بسط پيدا کند و وارد عرصه فرهنگهاي ديگر گردد، ورود فناوري مدرن، مستلزم انتقال فرهنگ مدرن به محيط فرهنگي جديد خواهد شد. ازاينرو، به تضادهاي فرهنگي دامن زده، چالشهاي فرهنگي براي محيط فرهنگ جديد ايجاد خواهد کرد.
د. آسيبزايي نفس فناوري مدرن
هويت فرهنگي فناوري، زمينة نگاه انتقادي به فناوري را تأمين ميکند. بنابراين، اگر فناورياي همچون فناوري مدرن، در فرايند رشد و تکون خود، به محيط زيست آسيبهاي فراواني وارد کند. رويکرد انتقادي اين ظرفيت را فراهم ميآورد که نقدهاي موجود در مورد فناوري، از نقد کاربران فناوري گذر کرده، و به سوي نقدِ نفسِ فناوري مدرن، سوق پيدا کنند. بدينترتيب، علت تخريب محيط زيست نفسِ فناوري مدرن معرفي گردد، نه استفاده نادرست کاربران فناوري مدرن از فناوري مدرن.
هويت فرهنگي فناوري، مستلزم اين است که فناوري مدرن مشتمل بر مقولات فرهنگ مدرن باشد. يکي از مقولات فرهنگ مدرن سلطه است که در چهرة آرمان تسلط بر طبيعت خود را نشان داده است. سلطه بر طبيعت، مقولهاي است كه فناوري مدرن را صورتبندي ميکند. بنابراين، فناوري مدرن جهتگيرياي سلطهجويانه نسبت به طبيعت دارد. اين جهتگيري، زمينه بروز فجايع زيستمحيطي را فراهم آورده است. بدينترتيب، فناوري مدرن در ذات خود، منتهي به فجايع زيستمحيطي خواهد شد.
3. نقد فلسفه متعاليه بر نگرش ابزاري به فناوري مدرن
در اينجا بر اساس برخي اصول فلسفه متعاليه، به نقدهاي وارد بر نگرش ابزاري به فناوري مدرن اشاره ميگردد. نقد فلسفه متعاليه بر نگرش ابزاري به فناوري مدرن، مبتني بر نقد فلسفه متعاليه به هويت ابزاري علم مدرن است، به همين دليل، ابتدا نقد فلسفه متعاليه به نگرش ابزاري به علم مدرن تبيين ميگردد.
از ديدگاه فلسفه متعاليه، جهان در تمام مراتب خود، اعم از طبيعي و ماوراءطبيعي، تجليگاه اسماء و صفات الهي است (صدرالمتألهين، 1360، ص 81). هستي بيکران الهي، واجد همه اسماء و صفات کمالي از جمله علم، قدرت و اختيار است. اسماء کمالي الهي در انسان و همچنين در جهان طبيعت، به نحو محدود ظهور کردهاند؛ يعني همانطور که هستي بيکران الهي داراي علم، قدرت، اختيار و ديگر صفات کمالي است، انسان و همچنين طبيعت داراي علم، قدرت، اختيار و ديگر صفات کمالي هستند.
اسماء الهي از ديدگاه فلسفه متعاليه
اسماء الهي به نحو تشکيکي در جهان ظهور کردهاند، و موجودات مختلف در جهان هستي، چيزي جز ظهور اسماء الهي نيستند که به نحو تشکيکي به ظاهر شدهاند (جوادي آملي، 1375، ص 565)، اسماء الهياي که در جهان ظهور کردهاند، داراي سلسلهمراتب و نظم خاصي هستند: برخي اسماء، بر ديگر اسماء مقدماند. برخي اسماء بر ديگر اسماء الهي حاکماند. مقصود از تقدم و حکومت برخي اسماء بر ديگر اسماء، اين است که اسمائي که متأخرند و تحت حاکميت اسماء بالاتر خود قرار دارند، به واسطه اسماء حاکم و با تدبير آنها فرصت ظهور و بروز پيدا ميکنند (طباطبائي، 1370، ص 77). «عليم» و «قدير» دو اسم از اسماء الهي هستند که قرين اسم «هوالمختار» قرار دارند؛ زيرا قدرت باري تعالي به معناي اين است که اگر بخواهد کاري را انجام ميدهد و اگر نخواهد آن کار را ترک ميکند (طباطبائي، 1420ق، ص 208) و اين فعل يا ترک، از روي علم صورت ميگيرد، اختيار نيز چيزي غير از قدرتي که از روي علم توان انجام کار و يا ترک کار را دارد نيست. به همين دليل، اختيار قرين علم و قدرت باري تعالي است؛ يعني علم و قدرت الهي، از دريچه اختيار الهي ظهور پيدا ميکند و نه تنها، در هستي بيکران الهي علم و قدرت از دريچه اختيار ظهور پيدا ميکنند، بلکه در انسان، طبيعت و يا هر موجود ديگري، علم و قدرت از دريچه اختيار ظهور پيدا ميکنند (جوادي آملي، 1376، ص 70). حاکميت اسم اختيار بر حقايقي که تحت حاکميت او قرار دارند، مقتضي اين است که اين حقايق، قابليت ظهور و بروز در دو مسير هدايت و ضلالت الهي را داشته باشند و مظهري از مظاهر اسم «هادي» يا «مضل» الهي گردند؛ زيرا اختيار به معناي اين است که دو راهيهايي متضاد و متقابلي وجود دارد که موجودات داراي اختيار، ميتوانند يکي از آن دو راه را بر اساس اختيارشان بپيمايند. بنابراين، مظاهر علم و قدرت الهي همچون علم و قدرت انسانها از اين جهت که تحت حاکميت اختيار هستند، ميتوانند بر اساس اختيار و گزينش انسان در دو مسير هدايت و ضلالت الهي قرار گرفته، و مظهري از مظاهر اسم «هادي» و «مضل» الهي گردند. به عبارت ديگر، علم انسان در ظرف اختيار انسان، قابليت اين را دارد که مظهري از مظاهر ضلالت الهي قرار گيرد. ظهور اسماء الهي، در مظاهر خود، به نحو تشکيکي صورت ميگيرد. اسماء هادي و مضل نيز در مظاهر خود به نحو تشکيکي ظهور مييابند. به همين دليل، برخي حقايق مظاهر اتم هدايت الهي هستند. برخي حقايق، مظاهر اتم ضلالت الهي هستند و برخي مظاهر، به نحو نسبي از هدايت و يا ضلالت الهي برخوردارند. ظهور نسبي اسم مضل الهي در برخي مظاهر به معناي اين است که در آنها، علاوه بر ظهور اسم مضل، اسم هادي نيز ظهور پيدا کرده است.
1. نقد نگرش ابزاري به فناوري از منظر نقد پيشفرضهاي علمي آن
علم مدرن، يکي از مظاهر نسبي اضلال الهي است. علم مدرن، علمي است که از دريچه اختيار انسان مدرن، تحت حاکميت نسبي اسم اضلال الهي قرار گرفته است. مقصود از «حاکميت اسم اضلال الهي بر هويت علم مدرن» اين است که اين علم حداقل در مباني و يا پيش فرضهاي خود، از مسير صحيح خارج شده است. همانطور که اشاره شد، نگاه ابزاري به علم مدرن، مبتني بر نگاه تجربهگرايانه به مبادي معرفتشناختي علم مدرن است. نگاه تجربهگرايانه، به معناي اين است که منابع ديگر معرفت، غيرتجربي، همچون عقل غيرتجربي و يا شهود غيرتجربي، داراي اعتباري معرفتشناختي نبوده و علم مدرن، اين منابع معرفتي را براي تحصيل معرفت به جهان خارج بر نميگزيند (پارسانيا، 1390، ص 23). اينکه نگاه ابزاري به علم مدرن، منابع معرفت را منحصر در تجربه ميداند و خود را در حصار تنگ تجربه محصور ميکند و رو به سوي منابع متعالي معرفت، همچون عقل و شهود نميکند، چهرهاي از اضلال الهي است که به اختيار و گزينش انسان مدرن در هويت ابزاري علم مدرن جاي گرفته است. ظهور اسم اضلال الهي، صرفاً منحصر در اين نيست که علم مدرن از عقل و شهودهاي غيرحسي عبور کرده، در حصار تجربه و حس قرار بگيرد، بلکه پس از آن، علم مدرن از حصار تنگ تجربه نيز عبور کرده و هويتي فرهنگي پيدا کرده است. برايناساس، علوم تجربي و قوانيني که اين علوم بيان ميکنند، حکايتي صادقانه از جهان ندارند. اين علوم تحت سيطره فرهنگ مدرن توليد شده و نمادهايي از اين فرهنگ هستند که به جاي نشان دادن درست واقعيت خارجي، حکايت از علايق و ارزشهاي فرهنگ مدرن دارند (همان، ص 49).
علم انسان، جلوهاي از علم هستي بيکران الهي است. اين علم، نوري است که در پرتو آن حقايق معلوم ميگردند (صدرالمتألهين، 1981، ج 3، ص 297). علم ذاتاً روشنگر است. به عبارت ديگر، علم ظاهر بنفسه و مظهر لغيره است. علمي که در ظرف وجودي انسان فرصت ظهور مييابد، در صورتي که با گزينش انسان تحت حاکميت اسم اضلال الهي قرار گيرد، از نورانيت آن کاسته خواهد شد و گام به گام، در مسير ظلمت و ضلالت قرار ميگيرد. نگاه ابزاري به علم مدرن، نشانگر افول بخشي از نوارنيت علم است؛ زيرا بر اساس اين نگرش، علم ديگر نوري نيست که بتواند حقايق غيرتجربي را روشن سازد و آنها را معلوم گرداند. علم نسبت به اين حقايق، روشنگري و نورانيت ندارد، بلکه علم نوري ضعيف است که صرفاً ميتواند به روشنسازي جهان تجربي و حسي بپردازد. پس نگاه ابزاري به علم مدرن، صرفاً جلوهاي ضعيف از علم را ميپذيرد که همچون نوري ضعيف ميتواند تا حدودي برخي از حقايق هستي را براي ما روشن سازد. علم مدرن، وقتي که از نگرش ابزاري و تجربهگرايانه به علم عبور ميکند، و براي علم هويتي فرهنگي قائل ميشود، همين مقدار ضعيف از نورانيت علم را نيز از دست ميدهد. نگرش فرهنگي به علم، به معناي اين است که علم در پرده و حجاب فرهنگ قرار ميگيرد، علم نميتواند واقعيت را حتي در مرتبه تجربي و حسي خود به درستي نشان دهد. علم واقعيت را تحت تأثير مقولات فرهنگ مدرن نشان ميدهد. علم مدرن در اين ديدگاه، نميتواند واقعيت را بدون چهره فرهنگي خود نشان دهد. در اين صورت، همان مقدار نورانيتي که علم مدرن در نگاه ابزاري داشته، از دست ميدهد. علم در نگرش فرهنگي، نوري خاموش شده است که توان حکايت درست از واقعيت خارجي حتي در افق محسوسش را ندارد. اين جلوه ديگري از حاکميت اسم اضلال الهي بر علم مدرن است. قرار گرفتن مختارانه علم مدرن در مسير اضلال الهي، گام به گام نورانيت و روشنگري اين علم را ميکاهد، بهگونهايکه علم مدرن، به نوري خاموش شده تبديل شده که توانايي روشنگري از پديدهها را از دست داده است.
مبناي ديگري که نگاه ابزاري به علم مدرن، مورد پذيرش قرار داده است، مسئله تسلط بر طبيعت است. از اين منظر، علم مدرن براي حصول غايت تسلط بر طبيعت پديد آمده است. تسلط بر طبيعت مبتني بر چند پيشفرض است؛ نخست اينکه «طبيعت هستياي فاقد آگاهي است»، پيشفرض ديگري که از پيشفرض اول ناشي ميشود، اينکه «طبيعت هستي منفعل در مقابل انسان است»؛ زيرا وقتي هستياي فاقد آگاهي باشد، اين هستي در مواجهه با ديگر امور، رويکرد فعالانه نخواهد داشت و در مقابل ديگر امور منفعل خواهد بود. پيشفرض ديگري که در مسئله تسلط بر طبيعت نهفته است، اينکه «رابطه انسان با طبيعت، با محوريت انسان شکل ميگيرد»، اين پيشفرض ناشي از نگاه اومانيستي انسان مدرن است که در آن، انسان محور همه امور محسوب ميگردد. بر اساس مباني فلسفه متعاليه، تسلط بر طبيعت، به همراه هر سه پيشفرضي که در متن آن نهفته است، نادرست بوده، و جلوة ديگري از ظهور اضلال الهي در هويت علم مدرن است. مقصود از اضلال الهي در اين مورد، اين است که علم براي حصول غايتي نادرست، مبتني بر پيش فرضهاي نادرست شکل گرفته است.
از ديدگاه فلسفه متعاليه، علم، قدرت و اختيار به نحو تشکيکي در سراسر هستي ظهور دارند. برايناساس، هستي طبيعي همچون ديگر انواع هستي داراي آگاهي است (صدرالمتألهين، 1981، ج 1، ص 117). اين آگاهي، وقتي در کنار قدرت در هستي طبيعي ظهور پيدا ميکند، هستي طبيعت را هستياي فعال و نه منفعل در مواجهه با انسان ميگرداند.
هستي طبيعي، از اين جهت که داراي شعور، آگاهي، قدرت و اختيار است، به فرامين تکويني الهي و يا سنني که پروردگار متعال براي آن در نظر گرفته است، آگاهي داشته و مختارانه تبعيت ميکند. هستي طبيعي، علاوه بر آگاهي به خالق هستي و آگاهي به فرامين تکويني او، به انسان و عملکرد آن آگاهي داشته، و از روي همين آگاهي، نسبتي خاص با انسان برقرار ميسازد. علم، قدرت و اختيار طبيعت، وقتي در مواجهه با انسان و عملکرد او قرار ميگيرد، موجب ميشود که هستي طبيعي، طبق سنن الهي رويکردي فعالانه با انسان برقرار کرده است. همانطور که کنش انساني بر طبيعت اثر ميگذارد، کنشها و افعال آگاهانه طبيعت نيز بر انسان اثرگذار باشد. دقيقاً به همين دليل، هر نوع عملکرد انسان در مواجهه با طبيعت، مستلزم عکسالعملي از سوي طبيعت خواهد بود (طباطبائي، 1374، ص 272-275).
کنشهاي طبيعت، که بر اساس سنن الهي شکل ميگيرند، متناسب با کنشهاي انسان در مواجهه با طبيعت هستند. در صورتي که انسان، طبيعت را هستياي فاقد علم بداند و با رويکردي اومانيستي، بخواهد بر طبيعت تسلط پيدا کند. طبيعت در مقابل اين کنش انساني، عکسالعمل نشان داده و به مقابله با سلطهطلبي انسان روي ميآورد.
2. نقد نگرش ابزاري به فناوري از منظر پيامدهاي آن
فناوري در نگاه ابزاري، همچون علم به غايت تسلط بر طبيعت پديد آمده است. انسان مدرن، با توجه به فناوريهايي که توليد کرده است، در مواجهه با طبيعت قرار ميگيرد. طبيعت بر اساس علم و آگاهياي که به عملکرد انسان مدرن دارد، در مقابل رويکرد انسان مدرن واکنش نشان ميدهد. واکنش طبيعت، چيزي جز بروز فجايع زيستمحيطي نيست؛ فجايعي که ابتداييترين امکانات زندگي انسان را دچار مخاطره کرده است: کم شدن منابع آب در عين حصول بارانهاي سيلآسا، وقوع زلزلههاي سهمگين و... کنشهاي آگاهانه طبيعت در برخورد با رويکرد انسان مدرن هستند. بر اساس نگاه ابزاري، انسان مدرن براي رسيدن به تسلط بر طبيعت، علمي توليد کرده است. اين علم، براي حصول اين غايت، ابزاري توليد کرده است به نام «فناوري مدرن». اين فناوري، آسيبهاي مهيبي به طبيعت وارد کرده است، اينها کنشهاي انسان مدرن و نتايج آن کنشهاست. طبيعت در مقابل اين کنشها، آگاهانه واکنش نشان داده است؛ واکنش او در چهره بروز فجايع زيستميحطي خود را نشان داده است. اينها مجموعه کنشها و واکنشهاي انسان مدرن و طبيعت هستند که ميتوان بر اساس آن، ظهور نسبي اسم اضلال الهي در فناوري مدرن را تشخيص داد. ظهور نسبي اسم اضلال الهي، در فناوري مدرن را از اين جهت ميتوان مشاهده کرد که اين فناوري، توليد شده علمي است که خودِ آن علم در مباني و پيشفرضهايش در مسير اضلال الهي قرار گرفته است، همچنين ميتوان در واکنشي که هستي طبيعت در مواجهه با رويکرد فناوري با طبيعت اتخاذ کرده است، مشاهده کرد.
دلالتهاي نقد فلسفه متعاليه به نگرش ابزاري به فناوري
حاکميت نسبي اسم اضلال الهي بر فناوري مدرن، رويکردي انتقادي نسبت به فناوري مدرن ايجاد ميکند. اين رويکرد انتقادي، پيش از اينکه وجهه انتقادي خود را متوجه نوع کاربرد فناوري مدرن کند که نگاه ابزاري اين نوع رويکرد انتقادي به فناوري مدرن را برميگزيند و يا پيش از آنکه وجهة انتقادي خود را متوجه نفس فناوري سازد که اين رويکرد انتقادي را حلقه انتقادي فرانکفورت نسبت به فناوري مدرن برميگيزند، نگاه انتقادي خود را متوجه مباني و پيشفرضهايي ميکند که علم سازنده فناوري مدرن از آنها تبعيت ميکند. ازاينرو، عوارض مهيبي که فناوري مدرن به هستي طبيعي وارد کرده است، ناشي از رويکردي است که در متن علم مدرن نهفته است؛ رويکردي که از نگاهي اومانيستي، انسان مدرن را از طريق فناوري مدرن ميخواهد مسلط بر طبيعت کند؛ يعني از اين جهت که علم مدرن، مبادي الهي را کنار گذاشته است، و تصويري سکولار از طبيعت و انسان را برگزيده است، به سوي تسلط بر طبيعت سوق پيدا کرده است. اين علم، فناورياي توليد ميکند که در مواجهه با طبيعت به آن آسيب ميزند و طبيعت نيز در مواجهه با اين رويکرد، قهر و غضب خود را که جلوهاي از قهر و غضب الهي است، از طريق فجايع زيستمحيطي بروز ميدهد.
بدينترتيب، ميتوان از فناوريهاي مختلف سخن گفت، ولي عامل اصلي اين اختلاف، به اختلاف در مباني علمي برميگردد که فناوريها را توليد ميکند. فناوري مدرن در نگاه ابزاري الگوي توسعه يافته فناوري براي همه فرهنگها و جوامع است. اما اگر به مباني علمي علم مولد فناوري توجه شود، معلوم ميشود که فناوري مدرن، الگوي تکامل يافته فناوري نيست، بلکه صرفاً مدلي از فناوري است که بر اساس علم مدرن، با پيشفرضهاي خاص خودش توليد شده است. علوم ديگر در صورتي که از مباني و پيشفرضهاي الهي برخوردار باشند، ميتوانند فناورياي توليد کنند که خالي از اينگونه عوارض و داراي همزيستي کامل با هستي طبيعي باشد.
نتيجهگيري
1. نگاه ابزاري به فناوري مدرن، يکي از تفاسيري است که از فناوري مدرن صورت گرفته است. اين تفسير، تحت تأثير مباني معرفتشناختي و غايي به علم مدرن شکل گرفته است. تجربهگرايي، مبناي معرفتشناختياي است که به جدايي علم از ارزش و فرهنگ دامن ميزند. از اين منظر، فناوري مدرن نيز همچون علم مدرن واقعيتي مستقل از فرهنگ و ارزش تلقي ميگردد. تسلط بر طبيعت، مبناي غايياي است که نگرش ابزاري به علم و فناوري برميگزيند، علم مدرن، فناوري مدرن را به عنوان ابزاري براي حصول اين غايت توليد کرده است.
2. با تحول نگاه به علم مدرن، به عنوان حوزهاي مستقل از فرهنگ و ارزش (نگرش ابزاري)، و جايگزيني نگرشي فرهنگي به علم مدرن (نگرش حلقه انتقادي فرانکفورت)، نگاه ابزاري به فناوري مدرن نادرست دانسته شده و فناوري مدرن، به عنوان واقعيتي که در تمامي مراحل مباني علمي، طراحي و کاربست، داراي هويتي فرهنگي و ارزشي است، معرفي گرديده است. در اين نگاه، مقولات فرهنگ مدرن، فناوري مدرن را صورتبندي کردهاند. مقوله سلطه، بخشي از فرهنگ مدرن است که در هويت علم و فناوري مدرن حضور داشته، فناوري مدرن را فناورياي که ذاتاً سلطه بر طبيعت بيروني انسان و سلطه بر طبيعت دروني انسان را تأمين ميکند، ايجاد ميکند. صورتبندي فناوري مدرن، بهوسيله مقوله فرهنگي سلطه، برخلاف نگرش ابزاري آسيبهاي توليد شده توسط فناوري مدرن را به نفس فناوري مدرن ارجاع داده، از اين منظر رويکرد انتقادي به فناوري مدرن را بر ميگزيند.
3. نگرش متعاليه، بدون اينکه هويتي فرهنگي براي علم قائل گردد، از طريق نقد مباني معرفتشناختي و غايي علم مدرن و همچنين از طريق پيامدهايي که فناوري مدرن براي محيط زيست ايجاد کرده است، رويکردي انتقادي به فناوري مدرن اتخاذ ميکند. از ديدگاه فلسفه متعاليه، علم در صورتي که به تجربهگرايي روي آورد و از ديگر منابع معرفت روي گرداند، هستي طبيعت را فاقد شعور و آگاهي بداند، و در برخورد با عملکرد انسان مدرن، طبيعت را منفعل بپندارد، و تسليم سلطهطلبي انسان مدرن بداند، با اختيار انسان مدرن در مسير اضلال الهي قرار گرفته، و فناورياي توليد خواهد کرد که با گام برداشتن در مسير اضلال الهي بر پيکره محيط زيست آسيبهاي غيرقابل جبراني وارد ميکند. از ديدگاه حكمت متعاليه، انسان مدرن در صورتي که با رويکردي اومانيستي بخواهد از طريق فناوري مدرن بر طبيعت سلطه پيدا کند، با واکنشهاي آگاهانه طبيعت روبرو خواهد شد. واکنش طبيعت در مقابل اين انسان، با فناوريهاي آسيبزايش، طبق سنن الهي، قهر و غضبي است که بر اساس آن، طبيعت تبديل به محيطي ناامن براي زندگي انسان خواهد گرديد، و فجايع زيستمحيطي رقم خواهد خورد.
- آيدي، دن، 1377، هنر و تکنولوژي: فلسفه پديدارشناختي هايدگر در باب تکنولوژي، مندرج در کتاب فلسفه تکنولوژي، ترجمة شاپور اعتماد، تهران، مرکز.
- پارسانيا حميد، 1390، روششناسي انتقادي حکمت صدرايي، قم، فردا.
- ـــــ ، 1388، علم و فلسفه، چ پنجم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- جوادي آملي، عبدالله، 1375، رحيق مختوم، بخش پنجم از جلد اول، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1376، رحيق مختوم، بخش چهارم از جلد دوم، قم، اسراء.
- چالمرز، آلن، 1389، چيستي علم، ترجمة سعيد زيبا کلام، چ يازدهم، تهران، سمت.
- صدرالمتألهين، 1981، الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، بيروت، دار احياء.
- ـــــ ، 1360، اسرار الآيات، مقدمه و تصحيح از محمد خواجوي، تهران، انجمن حکمت و فلسفه.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، 1420ق، بدايه الحکمه، چ هفدهم، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، 1370، رسائل توحيدي، ترجمة علي شيرواني هرندي، تهران، الزهراء.
- کاپلتسون، فردريک، 1387، تاريخ فلسفه غرب، ترجمة اسماعيل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، سروش.
- کرايب، يان، 1391، نظرية اجتماعي کلاسيک، ترجمة شهناز مسميپرست، چ ششم، تهران، آگه.
- کوهن، توماس، 1387، ساختار انقلابهاي علمي، ترجمة عباس طاهري، چ دوم، تهران، قصه.
- مارکوزه، هربرت، 1362، انسان تکساحتي، ترجمة محسن محمدي، چ سوم، تهران، اميرکبير.
- ون لون، يوست، 1388، تکنولوژي رسانهاي از منظر انتقادي، ترجمة احد عليقليان، تهران، همشهري.
- هابرماس، يورگن 1392، نظريه کنش ارتباطي، ترجمة کمال پولادي، تهران، مرکز.
- ـــــ ، 1373، «علم و تکنولوژي بهمثابه ايدئولوژي»، ترجمة علي مرتضويان، ارغنون ويژه فرهنگ و تکنولوژي، سال اول، ش 1، ص 69-92.
- ـــــ ، 1374، «گفتوگو با هابرماس»، گفتوگو، ش 7، ص 126-134.
- هايدگر، مارتين، 1377، پرسش از تکنولوژي، مندرج در کتاب فلسفه تکنولوژي، ترجمة شاپور اعتماد، تهران، مرکز.
- هورکهايمر، ماکس و آدورنو تئودور، 1384، ديالکتيک روشنگري، ترجمة مراد فرهادپور و اميد مهرگان، تهران، گام نو.
- Popper, K, 1999, All Life is Problem Solving, ISBN: 0415 174864.