معرفت فرهنگی اجتماعی، سال ششم، شماره اول، پیاپی 21، زمستان 1393، صفحات 25-50

    همگنی، صمیمیت و طلاق عاطفی با استفاده از نرم‌افزار تحلیل شبکه

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    فرح ترکمان / استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مرکزي
    ✍️ مریم اسکافی نوغانی / استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مرکزي / meskafi@yahoo.com
    ندا عیدگاهیان / دانشجوي کارشناسي ارشد جامعه‌شناسي دانشگاه پيام نور مشهد
    ایرج سهرابی / دانشجوي کارشناسي ارشد جامعه‌شناسي دانشگاه پيام‌نور مشهد / irajsohrabi55@yahoo.com
    چکیده: 
    طلاق عاطفی پدیده ای یک گام پیش از طلاق قانونی و در حال افزایش است که آمار دقیقی از آن ارائه نشده است. بنابراین توجه به آن اهمیت دارد. از سویی توجه به نقش تعاملات اجتماعی در تغییرات طلاق عاطفی بسیار مهم است که این نقش در تحقیقات نادیده گرفته شده است. در این مقاله، نقش شبکه های اجتماعی زوجین در طلاق عاطفی با روش کیفی و نرم افزاری جدید در تحلیل شبکه در میان متأهلان شهر مشهد بررسی شده است. نتایج نشان می دهد بیشترین و مهم ترین عامل مؤثر در تغییرات طلاق عاطفی، صمیمیت هر یک از زوجین با اعضای شبکه اجتماعی خود است که کاهش صمیمیت با همسر را ایجاد کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Homogeneity, Cordiality and Emotional Divorce in a Software Network Analysis Software
    Abstract: 
    Emotional divorce represents a step towards legal divorce and this phenomenon is increasing, on which no exact have been released statistics. Therefore, this question is worth considering. It is very important to concentrate on the role of social interactions in the changes of emotional divorce, a role which research works have ignored. This paper investigates the role of spouses' social network in emotional divorce by using a new quantative and software method for analyzing the network among married people living in Mashhad. The result shows that the more important and main effective factor in the changes of emotional divorce is the cordiality of each spouse with his/her social networks member, and this contributes to the decrease in the cordiality with his/her spouse.  
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    1. بيان مسئله
    تعاملات اجتماعي انسان‌ها در فضايي صورت مي‌گيرد که به آن رابطة اجتماعي مي‌گوييم. دانبار (1992) معتقد است عدد 150 حد ميانگين روابطي است که يک شخص معمولاً مي‌تواند مديريت کند. مي‌توان تشريح عدد دانبار را به‌مثابه يک هرم نشان داد (نمودار 1). در رأس هرم، پيوندهاي قوي، خانوادة نزديک و بهترين دوستان قرار دارند؛ يعني کساني که هر روز با آنها کنش متقابل داريم (تسوات و کوزنتساو، 2011، ص 120). هر چه به سمت پايين هرم مي‌رويم، محتواي عاطفي و اشتراک اطلاعات روابط، کاهش و کميت، افزايش مي‌يابد.
    نمودار 1. هرم دانبار (همان).

    معمولاً در طول تحقيقات و مشاوره‌هاي پرشمار، انسان‌ها به اين نتيجه مي‌رسند که با هم اشتراکاتي دارند و مي‌توانند نيازهاي يکديگر را در تعامل با هم برطرف سازند. تا هنگامي که زوجين حس کنند وجودشان در کنار يکديگر نيازشان را رفع مي‌كند رضايت کامل دارند، اما نارضايتي از اين تعامل، هنگامي آغاز مي‌شود که اختلال در رفع نياز يا برآوردگي انتظارات، مشاهده و حس مي‌شود. زوجين معمولاً به اميد تعاملات گرم، تشکيل زندگي مي‌دهند، اما آنچه در واقعيت ديده مي‌شود اين است که روابط عاطفي در آغاز زندگي با شور و حرارتي ويژه وجود دارد و بسيار هم مؤثر است؛ اما پس از مدتي به علت ناآگاهي و غفلت يکي از طرفين يا هر دو، عواطف فروکش مي‌کنند و به‌تدريج که اين وضعيت تشديد مي‌شود، زندگي به سردي مي‌گرايد. چنان‌كه در مطالعات اکتشافي با زنان پرشماري از طبقات اجتماعي مختلف بيان شده است، گاهي اين حالت به جايي مي‌رسد که زوجين زير يک سقف فقط کنار هم هستند ولي با هم زندگي نمي‌کنند. در احساسات و عواطف، شريک يکديگر نيستند، بلکه يکديگر را تحمل مي‌كنند و تعاملاتشان بيشتر خنثا يا سرد است. اين وضعيت را «طلاق عاطفي» مي‌گويند. اغلب نظريه‌پردازان در حوزة خانواده و آسيب‌هاي آن، طلاق را در شش مرحله تقسيم‌بندي كرده‌اند كه طلاق عاطفي نخستين و مي‌توان گفت مهم‌ترين مرحله است و از زماني آغاز مي‌شود كه بانو و شوهر شروع به جدايي و فاصله گرفتن از يكديگر مي‌كنند (کاکس، 2005، ص 471). در واقع مشاهده مي‌شود که طلاق عاطفي، سرچشمة انواع ديگر طلاق است. «طلاق عاطفي» با کلمات ديگري چون «خانوادة توخالي» (استيل و کيد، 1388، ص 260) و «زندگي خاموش» (بخارايي، 1386، ص 43) نيز نام‌گذاري شده است. در اين باره اولسون (١٩٧٧) از ازدواجي كه در شرايط طلاق عاطفي قرار دارد با عنوان «ازدواج از پاافتاده» ياد مي‌كند. طلاق عاطفي از نظر باون (1960) با «كاهش تدريجي احساسات و علاقه به يكديگر آغاز مي‌گردد، بدون اينكه ستيز و تخاصم آشكاري وجود داشته باشد». طلاق عاطفي، رابطه‌اي را توصيف مي‌کند که در آن همسران در محيط‌هاي اجتماعي، خوب و صميمي به نظر مي‌رسند، ولي در خلوت قادر به تحمل يکديگر نيستند (تبريزي و همکاران، 1385، ص 111). بر اساس آمار ارائه‌شده توسط مرکز آمار ايران، آمار طلاق‌هاي ثبت‌شده در کشور از سال 84 تا 88 رو به رشد بوده و همچنان ادامه دارد. اختلافات زناشويي در ايران جزو مسائل حاد به‌شمار مي‌رود. رياحي (1386) در پايان‌نامة كارشناسي ارشد خود بيان مي‌كند که ميانگين طلاق در کل کشور بين سال‌هاي 65 تا 85، از 3/10 درصد به 4/11 درصد رسيده است. طلاق جزو ده رويداد فشارزاي زندگي رتبه‌بندي شده است (تيرگري، 1386). پرونده‌هاي متفاوت و پرشمار متعدد طلاق، شلوغي دادگاه‌هاي خانواده، افزايش فزايندة مراکز و کلينيک‌هاي مشاورة خانواده بيانگر افزايش طلاق پنهان يا عاطفي و به‌‌طور‌‌كلي نشان‌دهندة فروپاشي خانواده در ايران است. مصاحبه با چند مشاور و مددکار در شهر مشهد نشان مي‌دهد که در روز از هر پنج پرونده مشاوره، دو مورد مربوط به اختلافات خانوادگي است.
    با توجه به جست‌وجوي مفصلي که در پژوهش‌هاي داخلي و خارجي انجام گرفت، مي‌توان گفت در ايران کارهاي بسيار اندکي دربارة طلاق‌هاي عاطفي صورت گرفته است و اغلب آثار به صورت کيفي و بيشتر به علل اجتماعي و شخصيتي آن پرداخته‌اند و اثر شبکة روابط اجتماعي افراد بر طلاق عاطفي ناديده گرفته شده است. در‌ واقع هدف محقق در اين پژوهش، بررسي و کشف فرايندهاي ميان شبکة اجتماعي افراد و طلاق عاطفي در خانواده است و اينکه شبکة اجتماعي همسران چگونه با تأثيرپذيري از چنين فرايندي به طلاق عاطفي مي‌انجامد. دربارة اين مسئله در شهر مشهد، تنها پايان‌نامة‌ كارشناسي ارشدِ سالار (1389)، با عنوان «رابطة بين ويژگي‌هاي شبکة همسرگزيني با رضايت از زندگي مردان در شهر مشهد» انجام گرفته است. بنابراين در اين مقاله در پي پاسخ‌گويي به اين پرسش بنيادين هستيم که شبکة اجتماعي زوجين چگونه مي‌تواند بر تغييرات طلاق عاطفي مؤثر باشد؟ پژوهشگر‌ با جست‌وجوي مفصل در آثار داخلي، تنها به چهار اثر (صادقي فسائي و ملكي‌پور، 1392؛ شهرستاني و ديگران، 1391؛ مقصودي و ديگران، 1390؛ سالار، 1389) با روش‌هاي کيفي، آزمايشي و پيمايش دست يافت که به نوعي رابطه شبکه‌هاي اجتماعي را با پديده‌هايي مانند کيفيت روابط زناشويي بررسي کرده‌اند.
    در ميان آثار خارجي، پژوهشگران گوناگون (از جمله، رجويي، 2012؛ ونگ و ديگران، 2006؛ ويدمور و ديگران، 2004؛ کالمين، 2003؛ فلملي، 2001؛ ماريانسکي و کونتز، 1991) در کشورهاي روماني، امريکا، سوئيس، آلمان، هلند و غرب ميانه، اثر شبکة اجتماعي را به نوعي با طلاق عاطفي بررسي كرده‌اند. هرچند در عناوين اين پژوهش‌ها، عنوان طلاق عاطفي نيامده است، با مطالعة آنها مي‌توان مباحثي نزديك به طلاق عاطفي در آنها يافت. مطالعة آثار مختلف نشان داد که در کشورهاي توسعه‌يافته پديدة طلاق عاطفي با نام‌هاي ديگر معرفي و ريشه‌يابي شده است. پژوهشگر پس از واکاوي آثار يادشده، با روش و نظريه تحليل شبکه، متغيرها و مفاهيم آن آشنا شده و از منابع غني اين آثار، به منظور دسترس يافتن به اطلاعات جديدتر بهره‌هاي فراواني برده است. البته اشکالات وارد بر آثار انجام‌شده بدين شرح است:
    1. بيشتر آثار به روش کيفي يا پيمايشي انجام شده‌اند، که هر‌يک مشكلات ويژة خود را دارد؛
    2. کارهايي که به روش تحليل شبکه انجام شده‌اند، در سطح شبکة کامل و توصيف متغيرهاي شبکه‌اند. فرضية علّي و آزمون فرضيه به روش تحليل شبکه انجام نشده‌اند، بلکه در حد نرم‌افزار spss بوده‌اند. بنابراين:
    1. روش تحليل در پژوهش پيش‌رو، روش تحليل شبکه است که هم روش است، هم نظريه. اين روش هم کمّي و هم کيفي است و از اين نظر روشي جامع است؛
    2. جامعة آماري اين پژوهش، شهر مشهد است که به سبب مهاجرپذيري فراوان، از حيث تنوع افراد پس از تهران قرار دارد و مي‌توان گفت تا حد بسياري نمونة معرفي از کل کشور نيز هست؛
    3. شبکة مورد مطالعه در اين تحقيق، شبکه 5/1 درجه است که پژوهشي با چنين شبكه‌اي تا‌کنون در ايران انجام نشده است و در دنيا نيز محقق با جست‌وجو مفصل و مداوم، هنوز به اثري به اين شکل برخورد نكرده است. لذا مقاله از اين حيث نوآورانه است؛
    4. در اين پژوهش جامعة آماري شامل زوجين است. جمع‌آوري داده‌ها از زنان و شوهران در خانواده‌ها بسيار دشوار است؛ اما از اين نظر نمونه، نسبت به تحقيقات ديگر که فقط زنان يا فقط مردان را بررسي مي‌کنند، نمونه‌اي معرف و جامع است؛
    5. پژوهشگر در اين پژوهش، در تبيين موضوع طلاق عاطفي با روش تحليل شبکه كوشيده است که تا‌کنون چنين کاري در ايران انجام نشده است؛
    6. نمايش واضح فرايند رابطة ميان شبکه با طلاق عاطفي به ‌طور کيفي با نرم‌افزار خاص شبکه نيز مزيت ديگر اين مقاله است.
    2. مباني مفهومي و نظري
    در اين پژوهش براي سنجش طلاق عاطفي از الگوي قوت‌هاي خانوادة دفراين استفاده شده است. در بحث از ويژگي‌هاي ساختاري فرهنگي خانواده در ميان نظريه‌پردازان، سه ويژگي در همة نظام‌هاي خانواده در درک کيفيت زندگي براي زوجين و خانواده‌ها مؤثر است که عبارت‌اند از: انسجام، انعطاف‌پذيري و ارتباط. اين ابعاد سه‌گانه رابطة مستقيم با ابعاد شش‌گانة الگوي بين‌المللي قوت‌هاي خانواده دارند (اولسون و دفراين، 2011، ص 44). در اين الگو، انسجام خانواده، نزديکي عاطفي‌اي است که شخص با ديگر اعضاي خانواده احساس مي‌کند. انسجام شامل هم تعهد و هم، زمانِ لذت‌بخش با هم بودن در الگوي قوت‌هاي خانواده است. تعهد نسبت به خانواده شامل صداقت، وابستگي و وفاداري است. گذران وقت با هم به معناي تعهد به ميزان قابل‌توجهي از کيفيت زمان فعاليت‌ها، احساسات و عقايد مشترک و لذت بردن از مشارکت ديگران است (همان، ص 45). «انسجام، احساس نزديکي عاطفي با شخص ديگر است» (اولسون و دفراين، 2011، ص 85). چهار سطح از انسجام در روابط خانواده و زوجين توصيف‌پذير است: رها، متصل، منسجم و گرفتار. ‌حد بسيار پايين انسجام، «رها» ناميده مي‌شود و حد بسيار بالاي آن «گرفتار». اگرچه اين دو سطح براي زماني مناسب‌اند که روابط، مشکل‌ساز شده‌اند و به حد شديد رسيده‌اند، دو سطح مياني انسجامِ «متصل» و «منسجم» ظاهراً پرکارکردترين‌ها در طول دورة زندگي هستند؛ زيرا زوجين در جدايي و با هم بودن، توازن را رعايت مي‌کنند. هر دو نوع رابطة متصل و منسجم به‌منزلة سيستم‌هاي خانواده متوازن طبقه‌بندي مي‌شوند. جدول 1 بيانگر سطوح چهارگانة انسجام عاطفي است (همان، ص 87).
    جدول 1. سطوح زوجين و انسجام خانواده
    ويژگي‌ها    رها (نامتوازن)    متصل (متوازن)    منسجم (متوازن)    گرفتار (نامتوازن)
    جدايي– با هم بودن    جدايي بالا    جدايي بيشتر از با هم بودن    با هم بودن بيشتر از جدايي    با هم بودن بسيار بالا
    توازن من - ما    اول من    من بيشتر از ما    ما بيشتر از من    اول ما
    نزديکي    نزديکي پايين    نزديکي کم تا متوسط    نزديکي متوسط تا زياد    نزديکي بسيار بالا
    وفاداري    فقدان وفاداري    وفاداري کم    وفاداري درخور توجه    وفاداري بالا
    فعاليت‌هاي مشترک    جدايي اساسي    جدايي بيشتر از اشتراک    اشتراک بيشتر از جدايي    اشتراک اساسي
    استقلال - وابستگي    استقلال بالا    استقلال بيشتر از وابستگي    وابستگي بيشتر از استقلال    وابستگي بالا
    (اولسون و دفراين، 2011، ص 88).
    در بخش نظري، دو دسته نظريات سطح خرد و ميانه مورد استفاده قرار گرفته‌اند که در جدول 2 خلاصه‌وار معرفي شده‌اند.
    جدول 2. معرفي نظريات
    کاربرد در رساله    متغيرهاي اصلي    صاحبنظران    نام نظريات    سطح‌بندي

    تشابه، همگني، فعاليت‌هاي مشترک 
    صميميت، فاصلة جغرافيايي 
        
    راجرز و شوميکر     
    نزديکي تشابه
        
    نظريات سطح خرد

    سن، مدت ازدواج و تعداد فرزندان، صميميت زناشويي
        
    اولسون    
    رضايت زناشويي     

    صميميت، طلاق، فعاليت‌هاي مشترک    

    اولسون    

    صميميت زناشويي    
    نظريات سطح ميانه
    1-2. نظرية نزديکي (Proximity)
    يکي از واضح‌ترين و مهم‌ترين عوامل جذب، نزديکي يا فاصلة جغرافيايي اندک است. گاه گفته مي‌شود اگر کسي را بشناسيم، در نزديک شدن فيزيکي به او مي‌کوشيم. زيستن در همسايگي خانة کسي و يا کار کردن در کنار فردي و شانه‌به‌شانة او فعاليت کردن، کم‌کم ما را بر آن مي‌دارد که با او با حالتي مطلوب‌تر برخورد کنيم و عادات نسبتاً نامطلوب او را ناديده بگيريم خود را آمادة پذيرش بيشتر او کنيم. به عقيدة برخي از پژوهشگران علوم ارتباطات انساني اين خود بخشي از«گزينش ادراکي»، با عنوان «توجه گزيده» است. نظرية ديگري که مطرح شده بر اين باور است که «نزديکي» موجب افزايش دوست داشتن مي‌شود؛ چرا‌که فرصت‌هاي ارتباطي بر اثر آن افزايش مي‌يابند. تابز و ماس بر اين اعتقادند که هر اندازه نزديکي فيزيکي افراد بيشتر باشد، به همان ميزان آنان اوقات فراغت را بيشتر با يکديگر خواهند گذراند و به يکديگر اعتماد بيشتري خواهند داشت و به هنگام دشواري‌ها، بيشتر مددکار يکديگر خواهند بود. با اين همه بايد توجه داشت که «نزديکي» گاه داراي جهات منفي و جنبه‌هاي معکوس است. عوامل مزبور هرچند در بيشتر موقعيت‌ها مي‌توانند اساسي جاذبه باشند، مي‌توانند در موقعيت‌هاي ديگر موجب دشمني‌ها و مشکلات يسيار شوند. زماني که افراد در «نزديکي» يکديگرند و از نظر پايگاه اجتماعي در تراز مساوي‌اند و هيچ‌گونه نگرش منفي نسبت به يکديگر ندارند، نمي‌توان به‌سهولت پيش‌بيني کرد کدام‌يک به ديگري جذب مي‌شود و آيا با يکديگر دوست مي‌شوند يا نه (فرهنگي، 1384، ص 238).
    2-2. نظرية تشابه (Similarity)
    بر اساس نظريه‌اي کلاسيک از راجرز و شوميکر، در محدودة مشخص هر چقدر تشابه ميان اشخاص درگير در فراگرد ارتباطي وجود داشته باشد، به همان ميزان اثربخشي ارتباطي مشاهده خواهد شد. نويسنده و روان‌شناس نامدار، هايدر در اين‌باره‌ چنين مي‌نويسد:
    ما چنين نشان مي‌دهيم که اشخاصي را بيشتر دوست داريم که باورها و نگرش‌هاي آنان با ما يکسان باشد، و وقتي ما کسي را دوست داشتيم از او مي‌خواهيم که همان باورها و نگرش‌هاي ما را داشته باشد (همان، ص 244).
    علاوه بر اين، شخصيت، طرز لباس پوشيدن، سطح اقتصادي- اجتماعي، مذهب، سن، پايگاه اجتماعي و چيزهاي مشابه آنها در احساسات ما نسبت به ديگران اثر مي‌گذارد و ما را بر آن مي‌دارد که دربارة آنان قضاوت‌هايي متفاوت داشته باشيم. ما در صورتي به سوي ديگران جذب مي‌شويم و يا آنان را به سوي خود جذب مي‌کنيم که ميان ما و ايشان تشابهاتي وجود داشته باشد و در نقطه مقابل، ما در صورتي ديگران را دوست نخواهيم داشت و از آنان گريزان خواهيم بود که ميانمان تفاوت‌هايي وجود داشته باشد. نزديکي با تشابه، دوري با تفاوت پديد مي‌آيد (همان).
    3-2. نظرية رضايت زناشويي
    نظرية وضعيت رضايت از زندگي زناشويي در طول زمان در ميان جامعه‌شناسان و دانشمندان خانواده، نظرية تئوري v شکل يا u شکل را ارائه مي‌دهد. پردازندگان اين نظريه معتقدند كه رضايت زناشويي در طول مدت زندگي با همسر به شکل v يا u پيش مي‌رود؛ يعني نخست رضايت در حد بالايي است؛ زيرا زوجين وقت و فرصت کافي براي با هم بودن دارند. سپس با ورود فرزندان مشکلات افزوده و در نتيجه رضايت کمتر مي‌شود و سرانجام با خروج آنها از منزل پدري رضايت بالا مي‌رود؛ زيرا زوجين وقت بيشتري دارند که به يکديگر توجه کنند. يکي از گسترده‌ترين مطالعات حمايت‌کننده از نظرية يادشده، پژوهشي است که اولسون و همکارانش در سال 1983 منتشر كرده‌اند. نتايج اين پژوهش در نمودار 2 نمايش داده شده است. مراحل «چرخة زندگي خانوادگي» مورد استفادة اولسون و همکارانش و دانشمندان ديگر عبارت‌اند از: 1. زوجين بدون فرزند، 2. داراي فرزندان با سن قبل از مدرسه، 3. داراي فرزندان در سن مدرسه، 4. داراي فرزندان نوجوان، 5. داراي فرزندان «دم بخت و درحال ازدواج»، 6. زوجين «با خانة خالي» (بدون فرزندان در خانه)، 7. زوجين بازنشسته (ميلر، 2001، ص 13).
    نمودار 2. گراف نشان‌دهندة رضايت در طول زمان

    4-2. نظرية صميميت
    صميميت به معناي شريک‌ شدن در احساسات و فراهم ‌آوردن حمايت عاطفي است، كه رفته‌رفته افزايش مي‌يابد. وقتي نزديکي رشد مي‌کند و هنگامي كه رابطه پخته مي‌شود، صميميت عميق مي‌گردد. احتمالاً شمار زوجيني که در هر چيزي با هم شريک هستند، بسيار کم است. مردم به فضاي خصوصي نياز دارند؛ تکه‌اي از جهان که در آن به يک نفر ديگر نزديک شوند؛ اما در رابطة صميمي پخته، بيشتر حوزه‌ها براي بحث و شراکت باز است. افراد با باز کردن، با کسب اعتماد به يکديگر و آسيب‌پذير شدن نسبت به يکديگر، مي‌توانند ساختماني با پيوندي قوي از صميميت بسازند (اولسون و دفراين، 2011، ص 253). صميميت يک مفهوم گول‌زننده است. اين واژه عموماً نزديکي فيزيکي و تمايلات جنسي را به ذهن متبادر مي‌كند، اما واقعاً بسيار بيشتر از آن است. صميميت، نزديکي و احساسات گرمي است که ما با افرادي مشخصي داريم؛ فرايندي درحال پيشرفت از زندگي با افراد ديگر است و عناصر پرشماري دارد. زندگي بدون صميميت با ديگران، خسته‌کننده، سرد و متروک است. اگرچه صميميت به روابط ازدواج محدود نمي‌شود، بيشتر ما وقتي متأهل مي‌شويم، در جست‌وجوي صميميت و به دنبال حفظ آن هستيم. صميميت يک پاداش و منفعت براي ازدواج به‌شمار مي‌آيد (همان، ص 257). انجام برخي فعاليت‌هاي مشترک با همسر براي زنان، صميميت را افزايش مي‌دهد و مردان در‌صورتي‌که عقايد و احساسات خود را بيشتر بروز دهند، به صميمت بيشتري با همسر دست خواهند يافت (همان،‌ ص 258).
    ارتباط صادقانه براي صميميت، واقعيت ضروري است. صميميت شامل چند بعد است: عاطفي، اجتماعي، فکري، تفريحي و جنسي. داشتن و حفظ روابط صميمي با بيش از چند نفر دشوار است؛ زيرا صميميت در طول زمان مصرف مي‌شود. رابطة صميمي، رابطه‌اي است که در آن، ما تجربياتي صميمانه در چند بعد در طول زمان با افرادي داشته باشيم. پژوهش‌ها دربارة همسران نشان مي‌دهد اين بديهي است که هيچ رابطه‌اي نمي‌تواند در طول زمان، برخوردار از تجربيات صميمي در همة ابعاد باشد. به قول آبراهام لينکلن «شما مي‌توانيد بعضي افراد را برخي زمان‌ها خوشحال کنيد، اما نمي‌توانيد همة افراد را در همه زمان‌ها خوشحال کنيد». اين سخن مطمئناً دربارة روابط عاشقانه است. زوجين صميمي ممکن است قادر باشند يکديگر را با روش‌هاي متعدد (عاطفي، فکري، جنسي) راضي نگاه دارند، اما هر دو نفر احتمالاً بيشترين رضايت را با نيازهاي صميميت ديگري، خارج از اين رابطه خواهند داشت. صميميت جنسي جزو اين حوزه‌ها نيست؛ زيرا عشق‌بازي زناکارانه مي‌تواند صميميت را در همة حوزه‌هاي ديگر اين رابطه خراب کند؛ اما هر دو نفر مي‌توانند دوستاني داشته باشند که يا در کار يا در حوزه‌هاي ديگر زندگي، بسيار خاص هستند و برخي چيزها را فراهم مي‌کنند که همسر نمي‌تواند فراهم کند يا نمي‌كند. اين دوستي‌ها مي‌تواند به شادي هر همسري اضافه، و بنابراين به نيرويي مثبت در زوج يا رابطة ازدواج تبديل شود؛ نيرويي که در طولاني‌مدت احساسات ناامني و حسادت را کاهش دهد (همان، ص 259). اولسون و ديگران در پژوهشي كه از 50000 زوج با استفاده از پرسش‌نامة انريچ تهيه شده بود دريافتند که از ميان پنج عنصر مؤثر بر رضايت زناشويي، نزديکي و صميميت بالاترين نمره را کسب کرده‌اند (همان، ص 260). صميميت در سنين بالاتر زوجين، متفاوت مي‌شود. آزادي از پرورش فرزند در اين سنين، راه را براي صميميت عاطفي و جنسي جديد باز مي‌کند. صميميت جنسي به علت مشکلات سلامتي در سنين بالاتر ممکن است متفاوت باشد. وقتي زوجين با يکديگر پير مي‌شوند صميميت عاطفي ممکن است بسيار قوي باشد.
    سطوح مورد انتظار پاسخ‌گويي از همسر در يک شبکه اجتماعي متفاوت است. انتظارات ما از برخي همتايان گاه كم و گاه بسيار بالاست. کلارک و ميلز در کارکرد روابط نقش، پاسخ‌گويي مورد انتظار را بر اساس افرادي که با آنها در ارتباط هستيم، در نمودار 3 به تصوير مي‌کشند (ريس و همكاران، 2008، ص 217).

    نمودار 3. سطوح پاسخ‌گويي در يک شبکه اجتماعي
    (ريس و همكاران، 2008، ص 217).

    هم پژوهش‌ها و هم نظريات مربوط به روابط نزديک، رابطة ميان صميميت و رضايت از رابطه را نشان مي‌دهند. به‌ويژه‌ کساني‌که بيشتر درگير خودافشايي، اعتماد و وابستگي متقابل به همسرشان مي‌شوند، رضايت بيشتري از رابطه دارند و روابطشان با همسرشان طول عمر بيشتري دارد. از سوي ديگر، روابط با سطوح پايين صميميت، احتمال بيشتري براي اتمام سريع‌تر دارند. بنابراين خلق صميميت در رابطه، به همان اندازه که در حفظ روابط نزديک مؤثر است، نقشي مهم در پيش‌بيني رضايت در اين روابط دارد (ماشک و شرمن، 2008، ص 344).
    3. چارچوب نظري تحقيق
    بر اساس نظرية نزديکي، يکي از واضح‌ترين و مهم‌ترين عوامل جذب، نزديکي يا فاصله جغرافيايي نزديک است (فرهنگي، 1384، ص 239). بر اساس پژوهش‌هاي يانگ و ويلموت (ساوج و وارد، 1380، ص 104) مي‌توان نتيجه گرفت كه هر چه محل زندگي افراد به يکديگر نزديک‌تر باشد، امكان فراواني ارتباط افزايش مي‌يابد. در اينجا منطقة سکونت، يکي از متغيرهاي مستقل در نظر گرفته شده است. درخور توجه اينكه دورکيم مي‌گويد تحرک و جدايي جغرافيايي افراد از خانواده‌هاي خود مي‌تواند موجب پراکندگي بيشتر و تراکم کمتر در خانواده، و در نتيجه صميميت همسران با يکديگر شود و بدين ترتيب عاطفي کاهش يابد؛ زيرا «فرض بر اين است که هر قشر خاصي براي خود صاحب خرده‌فرهنگي است؛ طوري که اعضاي يک خرده‌فرهنگ يکديگر را بهتر درک مي‌کنند و تمايل بيشتري براي جذب يکديگر دارند و در مقابل از اعضاي خرده‌فرهنگ ديگر گريزان هستند» (فرهنگي، 1384، ص 240). از سويي مرد به خانوادة خود تمايل دارد و از مادر و اعضاي ديگر خانوادة خود پيروي مي‌کند و در بسياري موارد اين پيروي از خانواده با تمايلات و افکار وي و همسرش تطابق ندارد و موجب تنش بين او و همسرش مي‌شود؛ به اين ترتيب کم‌کم صميميت ميان زوجين کاهش مي‌يابد و طلاق عاطفي رخ مي‌دهد. از سوي ديگر زن نيز به خانوادة خود وابستگي دارد و اگر روابط و تعاملات وي با خانواده‌اش بيشتر از تعاملاتش با همسرش باشد و حتي از همسرش بخواهد تا براي رفع مشکلات خانوادة وي خود را درگير کند، و انتظاراتي نابجا از همسر خود به سبب وابستگي فراوان به خانواده داشته باشد و اين انتظارات مطابق ميل همسر نباشند، همسر وي احساس دوري و فاصله با او مي‌کند و به اين ترتيب صميميت آنها کاهش مي‌يابد و زمينه‌هاي طلاق عاطفي فراهم مي‌آيد. همان‌گونه که زنانيکي و تامس گفته‌‌اند، دو پديدة مهاجرت و نقل مکان، جزو آثار تبديل رفتار و نگرش جمع‌گرايانه به فردگرايانه است (بخارايي، 1390، ص 81)؛ يعني گاهي فشارهاي جمع‌گرايانه از سوي خانواده چنان افزايش مي‌يابد که يکي از زوجين يا هر دو نفر مجبور به ترک خانواده و مهاجرت و دوري از آنان مي‌شود. اين در حالي است ‌که اگر شرايط چنان باشد که هر‌يک از زوجين با خانوادة طرفين احساس نزديکي بيشتري كند، صميميت او با همسرش نيز بيشتر مي‌شود. بنابراين در خانواده، هر‌يک از زوجين بايد انتخاب کنند که انسجام آنها با همسرشان بيشتر باشد يا با خانوادة خود. در‌واقع بايد تعادل را رعايت كنند؛ اگر انسجام در خانوادة پدري به حدي بالا باشد که شخص از همسر خود فاصله بگيرد، مي‌توان از‌هم‌گسيختگي تدريجي زندگي وي را در دوره‌اي زماني پيش‌بيني كرد.
    بر اساس نظريات ارتباطات انساني، زماني که افراد در «نزديکي» يکديگر بوده، از نظر پايگاه اجتماعي در تراز مساوي باشند جذب يکديگر مي‌شوند (فرهنگي، 1384، ص 242) و اين جذب مي‌تواند موجب ايجاد تراکم اعضاي شبکه گردد. بنابراين پايگاه اجتماعي افراد در شبکه‌هاي زوجين نيز مد‌نظر محقق قرار خواهد گرفت.
    در اين مقاله برآنيم تا اين روابط را با استفاده از تحليل شبکه مشخص كنيم. همان‌گونه که باستاني (2001) اشاره كرده است:
    مطالعة «جماعات» موجود در شهرها، يکي از کانون‌هاي اساسي تمرکز در مطالعات شهري و تحليل شبکه است. يکي از مهم‌‌ترين جنبه‌هاي اين مطالعات، مقايسة شهر در مقابل اشکال اجتماعي پيشين و رابطه‌اش با جماعت‌هاي روستايي و سنتي معاصر است. تحليل شبکة اجتماعي، بهترين روش براي مطالعة جماعت‌هاست. با آزمون حضور و غياب روابط، تحليلگران شبکه مي‌توانند آزمون کنند که تا چه حدي جماعت‌ها پراکنده شده‌اند و محتواي روابطشان چيست (باستاني، 2001، ص 16).
    بديهي است که انسان‌ها به طور اجتماعي زندگي مي‌کنند و ريشة اجتماعي ‌بودن در تعامل و ارتباط آنها با يکديگر است؛ اما اگر کمي دقت کنيم، به‌وضوح قابل مشاهده است که اشخاص با ويژگي‌هاي مختلف، روابط متفاوت با ديگران دارند. در اين پژوهش، برخلاف پژوهش‌هاي متداول جامعه‌شناختي، بر روابط افراد با يکديگر و اثر آن بر پديده طلاق عاطفي تأکيد مي‌شود؛ يعني موضوعي کلان (روابط) بر موضوع ميانه (روابط زوجين) مؤثر است. در اين پژوهش، تأکيد بر روش تحليل شبکه و داده‌هاي رابطه‌اي است.
    4. روش تحقيق
    بر اساس موضوع و اهداف، روش پژوهش پيش‌رو، روش تحليل شبکه است که روشي از نوع کيفي و هم کمي است و البته در اين مقاله تأکيد بر بخش کيفي و نشان دادن کاربرد نرم‌افزار شبکه در تبيين موضوعات جامعه‌شناسي است که براي نخستين‌بار در ايران انجام شده است. بنابراين مي‌توان گفت هدف اين پژوهش از نوع اکتشافي است؛ زيرا پژوهشگر درصدد بررسي و به‌کارگيري روشي جديد در مطالعات اجتماعي است. تحليل شبکه به‌‌طور‌کلي برخلاف روش‌هاي معمول در پژوهش‌هاي پيمايشي، به جاي تأکيد بر ويژگي‌هاي خصيصه‌اي افراد در گروه‌ها و سازمان‌ها، بر ويژگي‌هاي رابطه‌اي متمرکز مي‌شود. اين روش از مشاهدة روابط فردي، به الگوهاي سطح ميانه و کلان مي‌رسد. در تحليل شبکه، پژوهشگر قصد بررسي ساختار روابط و اثر آن بر پديده‌هاي مختلف را دارد. در اينجا نيز پژوهشگر درصدد بررسي چگونگي روابط زوجين با شبکه‌هاي خانوادگي و دوستي آنان و اثر آن بر کيفيت روابط ميان زوجين با تأکيد بر طلاق عاطفي است. داده‌هاي اين تحقيق در سطح شهر مشهد از طريق دو پرسش‌نامة همسران و پرسش‌نامة دوستان صميمي و اعضاي خانوادة همسران در زمستان 1392 جمع‌آوري شده است. جامعة آماري آن خانواده‌هاي متأهل شهر مشهد در سال 1392 و حجم نمونه شامل 699 گره، دربرگيرندة 181 گره از شبکة دوستي، 395 گره از شبکة خانوادگي زوجين و 60 گره شامل زوجين متأهل است که روي هم 1200 لبه (رابطه) را تشکيل داده‌اند. ازآنجاكه هم همسران بايد پرسش‌نامه‌ها را تکميل مي‌کردند و هم اعضاي خانواده و دوستان صميمي زوجين، انجام نمونه‌گيري احتمالي بي‌فايده بود؛ زيرا بسياري از پرسش‌نامه‌ها پاسخ مي‌ماند. بنابراين پژوهشگر ناگزير بود سراغ خانواده‌هايي برود که همة اعضاي خانواده و دوستان آنها تمايل به همکاري نشان دهند. «گاهي لازم مي‌شود نمونه را بر اساس آگاهي خود از جمعيت، عنصرهاي جمعيت، ماهيت تحقيق خود و به طور خلاصه، بر اساس قضاوت‌هاي شخصي و هدف‌هاي مطالعه انتخاب کنيد» (بي، 1392، ص 417) بنابراين بايد از نمونه‌گيري هدفمند استفاده كرد. 
    نمونه‌گيري هدفمند (قضاوت عجولانه)، نوعي نمونه‌گيري غيراحتمالي است که در آن واحدهايي که قرار است مشاهده شوند بر پاية قضاوت محقق دربارة اينکه کدام‌يک از واحدها سودمندتر و معرف‌تر است، انتخاب مي‌شوند (همان).
    طلاق عاطفي در اين تحقيق، فاصله گرفتن از انسجام عاطفي همسران از يکديگر تعريف شده است که شامل تعهد و زمانِ لذت‌بخش با هم بودن است. تعهد نسبت به خانواده شامل صداقت، وابستگي و وفاداري است. گذران وقت با هم، به معناي تعهد به ميزان قابل توجهي از کيفيت زمان فعاليت‌ها، احساسات و عقايد مشترک و لذت بردن از مشارکت ديگران است (اولسون و دفراين، 2011، ص 45). سنجش اين مفهوم از طريق 21 گويه در طيف ليکرت و ترکيبي از پرسش‌نامه‌هاي استاندارد‌شدة رضايت زناشويي انريچ (1989)، مقياس بي‌مهري زناشويي کيسر و هيل (2007) و مقياس رضايت زناشويي بازبيني‌شدة اشنايدر (1997) انجام شد.
    5. يافته‌هاي پژوهش
    حدود 37% زوجين، پيش ازدواج با يکديگر بيگانه و حدود 7% با يکديگر دوست بوده‌اند. بيش از 23% زوجين بدون فرزند، 30% داراي يک فرزند، 20% داراي دو فرزند و بقيه داراي 3 فرزند يا بيشتر بوده‌اند. 60% آنان آشنايي قبلي با يكديگر نداشتند؛ 17% کمتر از 6 ماه و بقيه بين 6 ماه تا 2 سال آشنايي قبلي داشتند. مدت ازدواج بيش از 23% نمونه، کمتر از 5 سال، 20% بين 5 تا 10 سال، 10% بين 10 تا 15 سال، 20% بين 15 تا 20 سال و حدود 27% بيش از 20 سال است. ميانگين سني 30% افراد زير 30، حدود 27% بين 35 تا 40 و 40 سال  به بالا و بقيه 30 تا 35 سال است. فاصلة سني حدود 27% زوجين کمتر از 2 سال، 30% بين 2 تا 4 سال، بيش از 13% بين 4 تا 6 سال و 20% آنان 6 سال و بيشتر است. در توصيف طلاق عاطفي، همان‌گونه که در جدول 3 مشاهده مي‌شود، بيشترين درصد فراواني در دستة پايين و بسيار پايين (روي هم 60 درصد) قرار دارد و 40 درصد جامعه، طلاق عاطفي بالا و بسيار بالايي دارند.
    جدول 3. توزيع فراواني ميانگين نمرات طلاق عاطفي در ميان زوجين
    نمرات    گزينه‌ها    فراواني    درصد فراواني    درصد معتبر    درصد تجمعي
    80- 70.87    بسيار پايين    9    30    30    30
    70.87- 61.75    پايين    9    30    30    60
    61.75- 52.62    بالا    8    26.7    26.7    86.7
    52.62- 43.5    بسيار بالا    4    13.3    13.3    100
    جمع    30    100    100    -
    نوع غالب تحليل در مطالعة تجربي به روش متعارف آن، تحليل آماري رابطه ميان دو يا چند‌متغير است (چلبي، 1390، ص 56). در واقع در شيوة متعارف، تحليل رابطه ميان دو يا چند متغير است، اما در اين مقاله تحليل به روش شبکه با نرم‌افزار خاص شبکه انجام شده است که عمدتاً تحليل رابطه ميان دو يا چند کنشگر در يک يا چند شبکه است. پس بايد توجه كرد که مفهوم رابطه با دو برداشت متفاوت به کار مي‌رود. در روش متعارف، مفهوم رابطه بيشتر با برداشت رياضي به کار گرفته مي‌شود؛ مثلاً دو واحد افزايش در متغير x با پنج واحد کاهش در متغير y همراه است؛ اما در تحليل شبکه، مفهوم رابطه بيشتر ناظر به برداشت ساختاري است (همان، ص 57). سه روش براي توصيف داده‌ها به ‌طور رياضي در تحليل شبکه وجود دارد که با توجه به شرايط و ماهيت موضوع و داده‌ها، ممکن است يکي از اين روش‌ها مناسب‌تر باشد. اين روش‌ها عبارت‌اند از: فرض گراف، گروه‌‌سنجي، و جبر (واسرمن و فاوست، 1994، ص 69). در اينجا پژوهشگر از نظرية گراف استفاده کرده است. فرض گراف مي‌تواند به‌منزلة روشي پايه‌اي براي نشان دادن کنشگران و روابط استفاده شود. اين روش، اساس مفاهيم پرشمار نظرية گراف است که از اواخر دهة 1940 براي مطالعة شبکه‌هاي اجتماعي استفاده شده است. اين مقوله، روشي فهم‌پذير براي ارجاع به کنشگران و روابط فراهم مي‌آورد و کاملاً هماهنگ با مفاهيم در هر سه روش است. نظرية گراف مي‌تواند در سطح شبکه‌هاي چند رابطه‌اي نيز استفاده شود (همان، ص 71). نظرية گراف به چند دليل يکي از مهم‌ترين ابزار در توصيف و تحليل داده‌هاي شبکه است:
    1. فراهم‌کنندة دايره‌اي از مفاهيم است که مي‌تواند ويژگي‌هاي ساختاري اجتماعي متعددي را نام‌گذاري و معنادهي كند؛
    2. اين دايرة مفاهيم، مجموعه‌اي از مفاهيم را در اختيار پژوهشگر مي‌گذارد که اجازه مي‌دهد محقق بتواند به‌طور کاملاً دقيق به اين ويژگي‌ها بپردازد. اين نظريه، عقايد و عملياتي رياضي را ارائه مي‌دهد که توسط آنها، بسياري از اين مفاهيم مي‌توانند تعيين و اندازه‌گيري شود. سرانجام، با دادن اين دايرة مفاهيم و عمليات رياضي، نظرية گراف به محقق توانايي اثبات تئورم‌هادربارة گراف‌ها و نشانه‌هاي ساختار اجتماعي را مي‌دهد. همانند شاخه‌هاي ديگر رياضي، تئوري گراف به محققان اجازه مي‌دهد نظريات را اثبات کنند و نتايجي آزمون‌پذير بگيرند. علاوه بر اينها، نظرية گراف الگويي از سيستم اجتماعي به پژوهشگران مي‌دهد که شامل کنشگران و روابط ميان آنهاست (همان، ص 93).
    گفتني است که در اين مقاله، تحليل شبکه از نوع کيفي مانند روش‌هاي کيفي ديگر نيست که محقق به جاي پرسش‌نامه از مصاحبه يا ابزار ديگر استفاده كند، بلکه تفاوت در نشان دادن ساختار روابط و آزمون فرضياتي است که در فرايند کار بدون قصد قبلي پژوهشگر در ساختار روابط در مدل‌سازي آشکار مي‌شود. گراف‌ها رابطة ميان متغيرها را به شكل واضح نشان مي‌دهند. ويژگي نظرية گراف اين است که در بسياري موارد از وضعيت گراف مي‌توان چند فرضيه را تأييد كرد. طبق روش کيفي، فرضيات در اين بخش با استفاده از نظريات و پيشينة تحقيق به‌طور‌کلي طراحي شده‌اند، اما در فرايند کار، فرضيات و اطلاعات جديد به ‌دست آمده‌اند كه پژوهشگر پرسش يا عددي براي آنها در نظر نگرفته است. تنها با دقت در گراف‌ها مي‌توان فرضيه را تأييد كرد. در اينجا به تشريح و تحليل فرضيات تحقيق بر اساس گراف‌ها مي‌پردازيم. با توجه به اينکه در هر گراف مي‌توان روابط مختلف را نشان داد، بنابراين در تحليل شبکه، هم مي‌توان يک رابطه را به شکل‌هاي گوناگون نشان داد، و هم يک فرضيه را با چند گراف تأييد كرد. بنابراين براي سهولت کار و نشان دادن تفاوت ميان گراف‌ها، نوع رابطه که نشان‌دهنده فرضيه است، ملاک پژوهشگر خواهد بود.
    1-5. روابط ميان همگني، پايگاه شغلي و صميميت
    گراف 1 زير مربوط به شبکة دوستان صميمي زوجيني به نام‌هاي ندا (پژوهشگر) و حميدرضا (مهندس) است. ندا با عنوان پژوهشگر، و همسرش حميدرضا، با عنوان مهندس با دايرة آبي نشان داده شده است. دوستان حميدرضا، مهندس و دوستان ندا و همسرش با عناوين شغل هايشان نمايش داده شده‌اند. پيكان ميان ندا و حميدرضا نشانگر رابطة ميان آنها و ضخامت سر پيکان نشان‌دهندة ميزان صميميت بيشتر است. بنابراين در جايي که ضخامت سر پيكان بيشتر است، نشان‌دهندة صميميت بيشتر، و ضخامت کم نشانگر صميميت کمتر است. همان‌گونه که در گراف 4-1 مشخص است، اندازة شبکة دوستان صميمي حميدرضا 7 و براي ندا 8 است. بر اساس نظريات شبکه، هر چه اندازة شبکه بزرگ‌تر باشد، تنوع شبکه بيشتر، و بنابراين همگني کمتر است. در اينجا بر اساس نظرية تشابه و نزديکي در ارتباطات انساني، پايگاه شغلي دوستان زوجين مي‌تواند ميان آنها با فرد پاسخ‌گو همگني و تشابه ايجاد کند. مشاهده مي‌شود که تنوع در دوستان ندا بيشتر از حميدرضاست و پايگاه‌هاي شغلي دوستان حميدرضا به وي نزديک‌ترند. در نتيجه حميدرضا با دوستاني که از نظر شغلي به او نزديک هستند همگني بيشتري احساس مي‌کند. بر اساس نظريات شبکه، هرچه همگني با اعضاي شبکه بيشتر باشد، صميميت ميان افراد بيشتر است. در گراف مشخص شده است که دوستاني که از نظر شغلي به هم نزديک‌اند، در ميان دوستان حميدرضا همديگر را مي‌شناسند و با هم ارتباط دارند، در‌حالي‌که با دو دوست ديگر حميدرضا ارتباطي ندارند. در واقع بر اساس نظرية شباهت، دوستاني که تشابه بيشتري با يکديگر دارند، بيشتر تمايل به صميميت دارند. در ميان دوستان حميدرضا دو دسته تشکيل شده است. البته همان‌‌گونه که در گراف مشخص است، تراکم بالا ميان شماري از اعضاي شبکه، گروه بودن آن اعضا و صميميت بيشتر آنان را با هم نشان مي‌دهد. در اينجا در ميان دو خوشة تشکيل‌شده بين دوستان حميدرضا، در يک دسته تراکم بالا نشانگر انسجام است و در دستة ديگر صميميت ميان اعضا علت انسجام است. بنابراين دو خوشه به ‌طور جداگانه انسجام بالايي با هم دارند ولي بين خوشه‌ها رابطه ضعيف است؛ زيرا نه تراکم وجود دارد و نه صميميت. در ميان دوستان ندا نيز سه خوشة جدا از هم تشکيل شده‌اند که در يکي از سه خوشه، صميميت ميان اعضاي شبکه با هم بالاتر است. پس صميميت نيز علتي براي انسجام آن دسته با هم و دوري از دسته‌هاي ديگر است. در ميان دوستان ندا مشاهده مي‌شود که پراکندگي شغلي، يعني تنوع، بيشتر و همگني، کمتر است؛ بنابراين تراکم نيز کمتر است؛ چنان‌که دوستان وي دو‌به‌دو با هم ارتباط دارند و ميان آنها رابطه‌اي نيست. البته بر اساس ضخامت پيكان اين نيز مشخص است که ندا با دوستاني که تشابه شغلي بيشتري با وي دارند.

                    گراف 1. رابطة ميان اندازه، همگني، پايگاه و صميميت

    صميميت بيشتري احساس مي‌کند تا با دوستان ديگرش. پس اين فرضيه تأييد مي‌شود که هر چه اندازة شبکه بزرگ‌تر باشد، تراکم ميان اعضاي شبکه کمتر است؛ زيرا تنوع و ناهمگني بيشتر و تعداد خوشه‌هاي بيشتري وجود دارد. وقتي تراکم بالاتر باشد، صميميت اعضاي شبکه با هم بيشتر است. 
    2-5. روابط بين پايگاه، همگني يا تنوع و صميميت
    در گراف 2 نيز به‌خوبي مشخص است که هرچه تنوع شبکه بيشتر باشد تعداد خوشه‌ها بيشتر، و صميميت کمتر است. در اين گراف تنوع و ناهمگني بر اساس تحصيلات اعضاي شبکه آمده است. اين گراف نيز به‌خوبي نظرية تشابه و نزديکي را نشان مي‌دهد.

                               گراف 2. رابطة ميان پايگاه، همگني و صميميت

    3-5. رابطة ميان مدت آشنايي و شناخت از همسر
    گراف‌ 3 براي تأييد اين فرضيه در نظر گرفته شده‌است که رابطه متغيرها را براي دو زوج نشان مي دهد.

    گراف 3. رابطة ميان مدت آشنايي قبل ازدواج و آگاهي
    و شناخت نسبت به همسر (کم)

    بر اساس گراف 3، وقتي زوجين پيش از ازدواج با هم آشنايي نداشته باشند، شناختشان نسبت به يکديگر در حد رسمي و کم است؛ درحالي‌که هر چه آشنايي قبل ازدواج با همسر بيشتر باشد شناخت و آگاهي نسبت به وي نيز بيشتر است. 
    4-5. رابطة ميان آگاهي از همسر پيش از ازدواج با صميميت با همسر در زندگي مشترک 
    اين فرضيه نيز با گراف 4 تأييد مي‌شود.

        گراف 4. رابطة ميان آگاهي نسبت به همسر و صميميت با همسر (زياد)

    همان‌گونه که گراف 4 نشان مي‌دهند وقتي زوجين پيش از ازدواج نسبت به يکديگر آگاهي بيشتري داشته باشند، پس از ازدواج صميميت آنها با هم بيشتر است.
    5-5. رابطة ميان فعاليت‌هاي مشترک با اعضاي شبکه و صميميت با اعضاي شبکه
    بر اساس نظرية صميميت اولسون (۲۰۱۱) هر چه فعاليت‌هاي مشترک افراد با اعضاي شبکه‌شان بيشتر باشد، صميميت با آنها نيز افزايش مي‌يابد. همان‌گونه که در گراف‌هاي زير مشخص است، بيشترين و کمترين فعاليت مشترک حميدرضا با اعضاي خانواده‌اش مربوط به مادر و برادر کوچک‌ترش است و همان اندازه که فعاليت‌هاي مشترک بيشتري با مادر خود دارد، صميميتش در ميان اعضاي خانواده بيشتر با مادر است و همين‌طور کمترين ميزان صميميتش با برادر است. بدين‌گونه فرضيه تأييد مي‌شود.
          گراف 5. فعاليت‌هاي مشترک پاسخ‌گو با اعضاي خانواده                 گراف 6. صميميت پاسخ‌گو با اعضاي خانواده

    6-5. رابطة ميان صميمت با اعضاي خانواده و صميميت با همسر
    پيش‌تر مشخص شد که هر چه فعاليت‌هاي مشترک با اعضاي شبکه بيشتر باشد، صميميت با آنها بيشتر مي‌شود، و صميميت با همسر بزرگ‌ترين متغير اثرگذار بر شدت طلاق عاطفي است؛ زيرا بر اساس اين فرضيه، «وقتي صميميت با اعضاي شبکه زياد باشد، به همان نسبت صميميت با همسر کمتر مي‌شود» و يا حتي ممکن است طرف مقابل صميميت کمتري با همسرش احساس كند. گراف 7 اين فرضيه را تأييد مي‌كند.
    گراف 7. رابطة ميان صميميت با اعضاي شبکه و صميميت با همسر مجيد و نسرين)

    همان‌گونه كه در گراف‌هاي 7 و 8 مشاهده مي‌شود، ميزان صميميت نسرين با اعضاي خانوادة خود بيشتر از صميميت مجيد، همسرش با خانواده‌اش است؛ در‌صورتي‌‌که ميزان صميميتش با مجيد هم کمتر از صميميت مجيد با اوست. نتيجه اينكه ميزان صميميت فرد با اعضاي شبکة خود، بر روي ميزان صميميتش با همسرش تأثير دارد. گراف‌ زير نيز به همين ترتيب اين فرضيه را تأييد مي‌كنند.
    گراف 8. رابطة ميان صميميت با اعضاي شبکه و صميميت با همسر (مجيد و نسرين)

    7-5. رابطة ميان صميمت با همسر و طلاق عاطفي
    گراف 9 مربوط به سميه و جواد است. ميزان صميميت جواد با همسرش 8/4 و طلاق عاطفي آنها بسيار کم (73) است. همچنين ميزان صميميت سميه با جواد 5/4 و ميزان طلاق عاطفي آنها کم (63) است. پس همان‌گونه که مشاهده مي‌شود هرچه ميزان صميمت بالا رود، طلاق عاطفي کمتر است.
    گراف 9. رابطة ميان صميميت با همسر و طلاق عاطفي (طلاق عاطفي کم)

    گراف 10 مربوط به ندا و حميدرضاست. ميزان صميميت حميدرضا 8/4 و طلاق عاطفي او کم (58) است. همچنين ميزان صميميت ندا با حميدرضا 2/4 و طلاق عاطفي او زياد (40) است. بنابراين در اين زوج هم هر چه ميزان صميمت کمتر مي‌شود، طلاق عاطفي بالاتر مي‌رود.
    گراف 10. رابطة ميان صميميت با همسر و طلاق عاطفي (طلاق عاطفي يالا)

    8-5. رابطة ميان سن زوجين و صميميت با همسر
    چهار گراف زير اين فرضيه را نشان مي‌دهند كه وقتي زوجين در سنين ميان‌سالي قرار دارند صميمتشان با هم در حد متوسط است.
    گراف 11. سن زوجين و صميميت با هم (سن ميان‌سالي، صميميت کم)

    اتفاقاً وقتي زوجيني در سنين بالا و پايين قرار دارند، در هر دو مورد صميمت در حد بالاست.
    گراف 12. سن زوجين و صميميت با هم (سن بالا، صميميت بالا)

    گراف 13. سن زوجين و صميميت با هم (سن کم، صميميت بالا)

    گراف 14. سن زوجين و صميميت با هم (سن کم، صميميت بالا)

    از اينجا مي‌توان نتيجه گرفت متغيري در ميان اين دو متغير مداخله‌گر است. بر اساس نظرية رضايت زناشويي اولسون (2011) مي‌توان اين فرضيه را تحليل كرد که احتمالاً فرزندان موجب مي‌شوند كه زوجين از هم دور شوند و وقتي براي يکديگر نداشته باشند؛ زيرا در سنين اولية ازدواج که فرزندي ندارند صميميت بالايي با هم دارند و در سنين مياني که با فرزندان زندگي مي‌کنند و گرفتار مشکلات آنان هستند، صميميت پايين مي‌آيد. همچنين در سنين بالا که فرزندان ازدواج مي‌کنند و از والدين جدا مي‌شوند، زوجين وقت بيشتري براي هم دارند و صميميت بالا مي‌رود. پس اين فرضيه نيز تأييد مي‌شود که شمار فرزندان و سن زوجين بر صميميت زوجين با يکديگر مؤثر است.
    9-5. رابطة ميان مدت ازدواج، شمار فرزندان و طلاق عاطفي
    همان‌گونه که ذکر شد، تعداد فرزندان متغير مؤثري در افزايش طلاق عاطفي است. مدت ازدواج به‌منزلة متغير مداخله‌گر نشان مي‌دهد که زوجين در سال‌هاي بدون فرزند، طلاق عاطفي کمتري دارند.
    گراف 15. رابطة ميان تعداد فرزندان، مدت ازدواج و طلاق عاطفي

    گراف 16. رابطة ميان تعداد فرزندان، مدت ازدواج و طلاق عاطفي


    10-5. رابطة ميان پراکندگي جغرافيايي زوجين با شبکة خانواده
    طبق نظرية نزديکي، هر چه پراکندگي جغرافيايي شبکة خانواده‌ها (محل زندگي خانواده‌ها) بيشتر، صميميت زوجين بيشتر است. گراف 17 اين را تأييد مي‌کند. 
    گراف 17. رابطه پراکندگي جغرافيايي خانواده‌ها و صميميت با همسر

    6. بحث و نتيجه‌گيري
    با نگاهي اجمالي به نتايج تحليل داده‌ها مي‌توان دريافت که در ميان متغيرهايي که اثر مستقيم بر طلاق عاطفي دارند، ميزان صميميت با همسر بيشترين اثر (53/0) را دارد؛ يعني کمي از نصف بالاتر است. در واقع اين نتيجه نشان مي‌دهد كه اگر بخواهيم راهي براي کاهش طلاق عاطفي بيابيم، بهترين راه اين است که سياستي براي افزايش صميميت ميان همسران در پيش گرفته شود. اين کار، دشوار نيست. چنان‌که نظرية صميميت بيان مي‌كند، مردان نسبت به زنان نياز به صميميت بيشتري دارند. شايد به همين علت باشد که وقتي در آزمون فرضيات مشاهده شد صميميت زن با خانواده‌اش بالاست، اين نتيجه به دست آمد كه همسرش با وي احساس صميميت کمتري مي‌کند. در آن نظريه توضيح داديم که مردان هنگامي احساس صميميت بيشتري مي‌كنند که فعاليت‌هاي مشترک با همسر خود انجام دهند؛ كارهايي مانند درس خواندن يا مشورت‌هاي کاري. به همين علت هم در آزمون فرضيات مشاهده شد که هر چه فعاليت‌هاي مشترک با خانواده بيشتر شود، صميميت فرد با آنها بيشتر، و بنابراين صميميت همسرش با او کمتر مي‌شود (72/0-) و احتمال افزايش طلاق عاطفي بالاتر مي‌رود. اين نتيجه با نتايج تحقيقات شهرستاني (۱۳۹۱) و نايپ (۲۰۰۴) همخواني دارد. فعاليت‌هاي مشترک با خانواده به طور غيرمستقيم و با واسطة صميميت با همسر 38/0- بر طلاق عاطفي اثر دارد؛ يعني هر چه صميميت يا همان انسجام در ميان اعضاي خانواده بيشتر باشد، طلاق عاطفي شديدتر است. نايپ معتقد است كه صميميت با همسر از چند طريق قابل حصول است: تراکم شبکه شخصي، تراکم شبکة مشترک و هم‌پوشاني شبکه. وي تراکم شبکه شخصي را، «شبکه‌هاي داراي هنجارها، ارزش‌ها و باورهايي که همکاري درون يا بين گروه‌ها را تسهيل مي‌کنند» (نايپ، 2004 به نقل از کوت و هيلي، 2001، ص 41). تراکم شبکة مشترک نيز همان انسجام دروني ميان اعضاي شبکه را مي‌رساند که از طريق همگني به ‌دست مي‌آيد. بر اساس نظرية تشابه نيز هم‌پوشاني هنگامي پديد مي‌آيد که اعضاي شبکه احساس نزديکي بيشتري با هم داشته باشند. بنابراين از اينجا مي‌توان نتيجه گرفت كه همگني در ارزش‌ها، عقايد و نگرش‌ها بسيار مؤثرتر از تشابه تحصيلي، شغلي، درآمد و... است؛ زيرا مي‌تواند صميميت همسران را تغيير دهد.
    فعاليت‌هاي مشترک با خانواده به اندازة 51/0- اثر معکوس بر طلاق عاطفي دارد؛ زيرا صميميت با انجام فعاليت‌هاي مشترک بيشتر مي‌شود. همان‌گونه که در اين پژوهش به ‌دست آمده، اثر فعاليت‌هاي مشترک با خانواده بر صميميت با همسر از اهميت فراوان برخوردار است و به ميزان 78/0- بر صميميت با همسر اثر معکوس دارد. بنابراين، هر چه فعاليت‌هاي مشترک فرد به جاي اينکه با همسر بيشتر باشد، با دوستان و اعضاي خانواده و ديگران بيشتر باشد، احساس صميميت (29/0) و انسجام بيشتري با آنها (25/0-) و احساس صميميت کمتري با همسر (98/0-) به دنبال دارد. اين نتيجه نيز با نتايج تحقيق اولسون (۲۰۱۱) همخواني دارد. وقتي فعاليت‌هاي مشترک با اعضاي خانواده افزايش يابد، صميميت فرد با شبکه نيز افزايش مي‌‌يابد (98/0-). هر چه صميميت با اعضاي خانواده بيشتر باشد، انسجام با خانواده بيشتر مي‌شود (29/0). افزايش انسجام با خانواده، صميميت با خانواده را افزايش مي‌دهد و اين خود صميميت با همسر را کاهش مي‌دهد (98/0-) و در نتيجه طلاق عاطفي بيشتر مي‌شود. بر اساس نظرية صميميت، وقتي ميزان تعاملات فرد با اعضاي خانواده‌اش بالا باشد، فعاليت‌هاي مشترک بيشتري با آنها انجام مي‌دهد (بتا 16/0) و بنابراين در خانوادة خود احساس صميميت بيشتري مي‌كند، نيازي به همسرش احساس نمي‌کند و اين نتيجه موجب مي‌شود زوجين از يکديگر دور شوند و صميميت کاهش يابد. بنابراين به‌راحتي زندگي زناشويي آنان با افزايش طلاق عاطفي به گسستگي مي‌انجامد.

     

    References: 
    • استيل، ليز‌ و وارن کيد، 1388، جامعه‌شناسي مهارتي خانواده، ترجمة فريبا سيدان و افسانه کمالي، تهران،
    • دانشگاه الزهراء.
    • بي، ارل، 1392، روشهاي تحقيق در علوم اجتماعي، ترجمه رضا فضل، تهران، سمت.
    • بخارايي، احمد، ‌١٣٨٦، جامعه‌شناسي زندگي‌هاي خاموش در ايران، طلاق عاطفي، تهران، پژواك جامعه.
    • بخارايي، احمد، 1390، جامعه‌شناسي انحرافات اجتماعي، تهران، دانشگاه پيام‌نور.
    • تبريزي، مصطفي و ديگران، 1385، فرهنگ توصيفي خانواده و خانواده درماني، تهران، فراروان.
    • چلبي، مسعود، 1390، تحليل اجتماعي در فضاي کنش، تهران، ني.
    • رياحي، اسماعيل و همكاران، 1386، «تحليل جامعه‌شناختي ميزان گرايش به طلاق (مطالعه موردي شهرستان کرمانشاه)»، پژوهش زنان، دوره 5، ش 3، ص 109-140.
    • سالار، علي، 1389، بررسي ويژگي‌هاي شبکة اجتماعي همسرگزيني و تأثير آن بر رضايت از زندگي زناشويي در بين مردان متأهل شهر مشهد، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، پژوهشگري علوم اجتماعي، مشهد، دانشگاه فردوسي.
    • ساوج، مايکل و آلن وارد، 1380، جامعه‌شناسي شهري، ترجمة ابوالقاسم پور‌رضا، تهران، سمت.
    • شهرستاني، مليحه و همكاران، 1391، «پيش‌بيني رضايتمندي زناشويي از روي متغيرهاي باورهاي ارتباطي و صميميت زناشويي در زنان متقاضي طلاق و عادي شهر مشهد»، زن و فرهنگ، سال چهارم، ش 14، ص 19-41.
    • صادقي فسائي، سهيلا و زينب ملکي‌پور، 1392، «تحليل جنسيتي فاصله در روابط زوجين: مصاديق و زمينه‌هاي شکل‌گيري»، زن در توسعه سياست، دوره يازدهم، ش 1، ص 1-28.
    • فرهنگي، علي‌اکبر، 1384، مباني ارتباطات انساني، چ هشتم، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا.
    • تيرگري، ع، 1386، بررسي اثربخشي آموزش هوش هيجاني بر روابط زناشويي، پايان‌نامه دکتري انستيتو، تهران، روان‌پزشکي تهران.
    • مقصودي، سوده و همكاران، 1390، «بررسي جامعه‌شناختي رابطه سرمايه اجتماعي و رضايت زناشويي در زوجين شهر کرمان»، مطالعات اجتماعي ايران، دوره پنجم، ش 1، ص 124-152.
    • اداره کل ثبت احوال استان خراسان رضوي، گزارش‌هاي تحليلي طلاق 1390 و 1391.
    • درگاه ملي آمار، نتايج تفصيلي سرشماري 1390.
    • Bastani, susan, 2001, "middle class community in tehran: social networks, social support and marital relationships” PHD thesis, University of torento.
    • Cox, Frank D, 2005, Human Intimacy: Marriage, the Family, and Its Meaning; Cengage Learning.
    • Felmlee, Diane H, 2001, No couple is island: A social network perspective on dyadic stability, Social sorces, v. 79 (4),
    • p. 1259-1287.
    • Fowers B. J, & Olson D. H, 1989, Enrich Marital Inventory, A Discriminant Validity and Cross-Validity Assessment, Journal Marital and Family Theory, v. 15, p. 65-79.
    • Fraley, R, & et al, 2011, The Experiences in Close Relationships-Relationship Structures questionnaire: A method for assessing attachment orientations across relationships. Psychological Assessment, 23, 615-625. The full text of the above paper, details of this “ECR-RS” questionnaire and a wealth of other helpful resources are freely downloadable from Prof Chris Fraley’s website at http://internal. psychology. illinois. edu/~rcfraley/index. htm.
    • Kalmijn, Matthijs, 2003, Shared friendship networks and the life course:an analysis of survey data on married andcohabiting couples, Social Networks, v. 25, p. 231–249.
    • Kantor, D, & Lehr, W, 1975, Inside the family, San Francisco, Jossey-Bass.
    • Kayser, Karen & Hill, Chestnut, 2007, The marital disaffection scale: an inventory for assessing emotional estrangement in marriage, The American Journal of Family Therapy, v. 24, p. 83-88. To cite this article: Karen Kayser (1996) The marital disaffection scale: an inventory for assessing emotional estrangement in marriage, The American Journal of Family Therapy, 24:1, 83-88, DOI: 10.1080/01926189508251019.
    • Kneip, Thorsten, et al 2004, The Impact of Social Capital on Marital Stability, Paper to be presented at the Euro Summer School “Integrating Sociological Theory and Research in Europe” on the topic “Social Capital”, Trento/Italy.
    • Maryansky, Alexandra and Ishii-Kuntz, Masako, 1991, A Cross-Species Application Of Bott's Hypothesis on Role Segregation and Social Networks, Sociological Perspectives, v. 34, N. 4, p. 403-425.
    • Mashek, D. J, & Sherman, M. D, 2008, Desiring Less Closeness With Intimate Others, 343-356, Retrieved from handbook of Closeness and Intimacy, London, Lawrence Erlbaum Associates, Publishers, Mahwah, New Jersey. This edition published in the Taylor &Francis e-Library.
    • Miller, Richard B, 2001, Do Children Make a Marriage unhappy? Marriage and Family, v. 5, N. 1, p 13-18.
    • Olson, David H, et al, 2011, Marriage and Families, Intimacy, Diversity and Strenghs, Mc Graw- Hill Companies. 7 Edition.
    • Reis, Harry T, & et al, 2008, Perceived Partner Responsiveness as an Organizing Construct in the Study of Intimacy and Closeness 201-225, Retrieved fromhandbook of Closeness and Intimacy, London, Lawrence Erlbaum Associates, Publishers, Mahwah, New Jersey. This edition published in the Taylor &Francis e-Library.
    • Rujoiu, Mihaela, 2012, The influence of social network on attitude toward conflict in couple, Doctoral Thesis, Babes-Bolyai” University, Cluj-napoca, Sociology And Social Work Department Doctoral Study Programme In Sociology, Doctoral study coordinator: Prof. univ. dr. Petruilu ł.
    • Snyder, D. K, 1997, Manual for the Marital Satisfaction Inventory- Revised. Los Angeles: Western Psychological Services.
    • Tsvetovat, maksim, & Kouznetsov, alexander, 2011, Social network analysis for startups, published by O Reilly Media, Inc, 1005 Gravenstein Highway North, Sebastpol, CA 95472.
    • Wang, & et al, 2006, ”Stability of interracial and intraracial romanticrelationships among adolescents”, Social Science Research, p. 435-453.
    • Wasserman, & et al, 1994, Social network analysis: methods and applications, cambrige university press.
    • Widmer, Eric, & et al, 2004, Types of conjugal networks, conjugal conflict and conjugal quality, European Sociological Review, v. 20, N 1, p. 63-77.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکمان، فرح، اسکافی نوغانی، مریم، عیدگاهیان، ندا، سهرابی، ایرج.(1393) همگنی، صمیمیت و طلاق عاطفی با استفاده از نرم‌افزار تحلیل شبکه. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 6(1)، 25-50

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فرح ترکمان؛ مریم اسکافی نوغانی؛ ندا عیدگاهیان؛ ایرج سهرابی."همگنی، صمیمیت و طلاق عاطفی با استفاده از نرم‌افزار تحلیل شبکه". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 6، 1، 1393، 25-50

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکمان، فرح، اسکافی نوغانی، مریم، عیدگاهیان، ندا، سهرابی، ایرج.(1393) 'همگنی، صمیمیت و طلاق عاطفی با استفاده از نرم‌افزار تحلیل شبکه'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 6(1), pp. 25-50

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ترکمان، فرح، اسکافی نوغانی، مریم، عیدگاهیان، ندا، سهرابی، ایرج. همگنی، صمیمیت و طلاق عاطفی با استفاده از نرم‌افزار تحلیل شبکه. معرفت فرهنگی اجتماعی، 6, 1393؛ 6(1): 25-50