بررسی الگوی پوشش جوانان شهر یاسوج
Article data in English (انگلیسی)
1. مقدمه و بيان مسئله
پوشش بهمنزلة نمادي فرهنگي و ديني، همراه با ارزشهاي خاص تاريخي، فقهي، فرهنگي و اجتماعي، در جامعه ما مطرح بوده است. انتخاب الگوي پوشش در جامعة ايران بر خلاف بعضي از جوامع معاصر که صرفاً جنبه ابزاري و مادي تلقي ميشود، از دو جهت مادي و معنوي، نماد هويتي و فرهنگي است. وجود احکام پرشمار دربارة نوع و چگونگي پوشش در دين اسلام بر مبناي آيات و روايات موجود در سنت اسلامي و همچنين پيشينة فرهنگي اين موضوع در دورة پيش از اسلام، ساختارهاي فرهنگي و ارزشي مستحکمي را در اين زمينه ايجاد، و هنجارهاي رفتاري ريشهداري را توليد كرده است. به گواهي تاريخ، سابقة پوشش در ايران به پيش از اسلام ميرسد. کنت گوبينيو ميگويد حجاب شديد دورة ساساني در دورة اسلام در ايران باقي ماند (مطهري، 1384، ص 72). وجه نمادين الگوي پوشش، و ارتباط نزديک امنيت اخلاقي و رواني فرد و جامعه با رعايت احکام پوشش، همواره مدنظر نظام ديني اسلام بوده که اين امر، به وضع تکاليفي براي الگوي پوشش انجاميده، و بر هويت ديني فرد و جامعه تأثير گذارده است. اهميت و برد تأثير اين موضوع به قدري بوده که تغيير ذائقه و الگوي پوشش افراد، بهمثابه يک ابزار جهت تحقق تغييرات فرهنگي و سياسي، كانون توجه نظامهاي استعماري براي استيلا بر جوامع مسلمان قرار گرفته است. نقش پوشش در شکلگيري مشارکت اجتماعي افراد در جامعه و کيفيت برقراري تعامل و کنش اجتماعي، همواره مورد توجه انديشمندان اجتماعي بوده است. از ديدگاه دانشمندان علوم اجتماعي، لباس نخستين و عينيترين وسيلة برقراري ارتباط اجتماعي است؛ بهگونهايکه علاوه بر جنسيت فرد، وضعيت اجتماعي، سطح اقتصاد، اعتقادات مذهبي، سطح تحصيلات، ويژگيهاي اخلاقي و پيچيدگي شخصيتي افراد را انتقال ميدهد (ذکايي و امنپور، 1392). بدون شک يکي از مهمترين ابزارهاي قضاوتهاي اجتماعي دربارة افراد، نوع پوشش آنهاست. کارکردهاي تمايزبخشي و وحدتآفريني، بر مبناي برساخت عيني ارزشهاي مطلوب فرد، از ديگر مشخصههاي الگوي پوشش است. با مطالعة تاريخ پوشش ميتوان به قطعيت اعلام كرد که احکام و دستورهاي ديني بيشترين تأثير را در شکلگيري هنجارهاي پوشش داشتهاند. بديهي است الگوي پوششي که نتواند انتظارات و هنجارهاي اجتماعي و ديني را در يک جامعه برآورده سازد، علاوه بر جريحهدار کردن وجدان عمومي، به کمرنگ شدن نظام ارزشي و سرايت آسيب به بدنة آن و در نتيجه سست شدن ريشة باورهاي اجتماعي اين نظام منجر خواهد شد. هرچند الگوي پوشش زنان به علت ويژگيهاي جسمي، رواني و همچنين نقش مهمي که در شکلگيري سلامت اخلاقي خانواده و جامعه دارند، بيشتر در کانون توجه قرار گرفته (بهگونهايکه بيشتر احکام و هنجارها در جامعه متوجه الگو و نوع پوشش زنان است)، نبايد از اين واقعيت غفلت ورزيد که انتظارات، ارزشها و سليقة مردان جامعه نيز در حفظ و يا تغيير الگوي پوشش زنان جامعه مؤثر است. به ديگر سخن، الگوي پوشش فرد در جامعه به علت دارا بودن ويژگيهاي نمادين و ارتباطي، در تعاملي طرفيني شکل ميگيرد. با توجه به اين نكتة مهم که پوشش انسان نشانة اجتماعي بودن اوست، بايد دانست كه اين امر مانند ديگر جنبههاي اجتماعي انسان براساس ارزشها و هنجارهاي اجتماعي و انتظارات جمعي شکل ميگيرد (شرفالدين، 1387، ص 201). نشانه و نمادين بودن پوشش، صرفاً در ارتباط لباس با گروهها و صنوف خلاصه نميشود. ارزشها، باورهاي ريشهداري هستند که گروه اجتماعي هنگام پرسش دربارة خوبيها و بديها و کمال مطلوب به آن رجوع ميکنند (کوئن، 1377، ص 73). مسئلة تغييرات صورتپذيرفته در الگوي پوشش و گرايش سليقة جوانان در استفاده از الگوهاي پوشش مدرن که اغلب سنخيتي با ارزشها و هنجارهاي ديني و بومي جامعة ايراني ندارند، بيش از يک دهه است که بهمنزلة يک آسيب اجتماعي مطرح شده است. شدت اين آسيب گاه به حدي است که امنيت اخلاقي و عفت عمومي برخي از اماکن در فضاهاي عمومي را مخدوش ميسازد؛ بهگونهايکه مجلس و نظام اجرايي و نظارتي را به واکنش وادار کرده است. هرچند مطالعات و پژوهشهاي پرشماري در اين زمينه صورت گرفته، نکتة درخور توجه در بيشتر پژوهشهايي که به منظور آسيبشناسي اين موضوع انجام شدهاند، نبود نگاه کلي در موضوع تغيير الگوي پوشش و نهايتاً فروکاستن مسئله به عوامل فردي و اجتماعي، بدون توجه به سازوكار و چگونگي شکلگيري اين تغيير است. تحليل روانشناختي صرف در اين مسئله و يا مقصر دانستن دستگاههاي مختلف اجرايي و نظارتي و... هرچند برخي از ابعاد اين مسئله را روشن ميسازند، با توجه به تأثير نفوذ و برد کنش انتخابي و ميدان و عرصة انتخاب الگوي پوشش از يکسو، و نقش سليقه و ذائقة شکلگرفته در اين انتخاب، آنچه در اين باب ضروري به نظر ميرسد تحليل اين مسئله در ذيل تغييرات صورتپذيرفته در کليت سبک زندگي چند دهة اخير جامعة ايراني است؛ سبکي که ميتوان آن را زمينهساز مسائل پرشماري دانست که جامعة معاصر ايراني با آنها روبهروست. اين سبک که اغلب بر مدار ارزشها و شاخصهاي فرهنگي برنامههاي توسعهاي جهت نوسازي در کشور در طول ساليان متمادي در حال شکلگيري است، متضمن مباني هستيشناختي و انسانشناختياي است که با مباني ديني و فرهنگي جامعة ما، نوعي تضاد ارزشي دارند و منجر به نوعي تقابل سنت و مدرنيته شده است. ذائقه و سليقة متأثر از نظام معنايي و ارزشي جامعه، به سبک زندگي و الگوي پوشش بهمنزلة يکي از مؤلفههاي آن شکل ميدهد، که اين امر مهم خود به سرمايههاي فردي و اجتماعي و همچنين چگونگي فضاهاي ممکن و موجود براي انتخاب و عمل فرد وابسته است. بديهي است در ميداني که نقشها، نهادهاي سنتي و ارزشهاي ديني (مانند نقش زن و نهاد خانواده) در پرتو الزامات ساختاري برنامههاي توسعه آن هم بر مبناي تقابل سنت و توسعه بهمثابه سازوکار مدرن شدن قرار گرفته، و همين الزامات نيز به سبب معيار و مبنا قرار گرفتن شاخصهاي توسعه در برنامههاي کلان کشور بعضاً دگرگون ميشوند، رقابت براي حفظ ارزشهاي سنتي مانند ارزشها و هنجارهاي ديني پوشش بسيار دشوار است. تغيير در الگوي مصرف پوشاک را ميتوان متقارن تغييري دانست که در ديگر شئون عيني و رفتاري مصرف در سبک زندگي جامعة ايراني (در قالب گرايش به مصرف کالاهاي شيك و جديد و پديدة مصرفزدگي، مسائل حاشيهنشيني در شهرها، نرخ ازدواج و طلاق، نرخ باروري، تمايل به مدرکگرايي، سبک تغذيه و...)، روي داده است. آنچه در موضوع الگوي پوشش و متناسب با مشخصههاي خاص آن بيشتر درخور توجه است وجود پديدهاي به نام مصرفزدگي است. مصرفزدگي را ميتوان هويت تمدن جديد ناميد که حيات آن به رفتار مصرفي مردمان جوامع، بهويژه کشورهاي بهاصطلاح توسعهنيافته وابسته است. ماحاصل منش مصرفي، در کثرت تنوع انتخابي ميدانِ شکلگرفته براي پوشش، شکلگيري سليقة متمايل به مد بوده است. اين سليقه خواهان تغيير مکرر جهت ايجاد تمايز بين فردي و بين گروهي است که لازمة آن، رشد و تنوع مصرفي در پوشش است. وابستگي انسان مدرن به مصرف مد در کالا و کالايي شدن عرصههاي مختلف زندگي، اصل ارزشي است که توسط گفتمان مدرن و در قالب فرايند نوسازي روي داده است. هرچند الگوي پوشش بهمنزلة يکي از مؤلفههاي سبک زندگي در تاريخ جامعة ايراني ثابت نبوده و همواره در مسير تغيير قرار داشته، در هيچ دورهاي مانند چند دهة اخير آن هم از دو جهت، يکي سرعت اين تغيير و ديگري جهت تغيير (محور قرار گرفتن زنان بهمنزلة جامعة هدف) پيشينة مشابهي نداشته است.
2. علل و زمينههاي تغييرات الگوي پوشش در دوران معاصر
با مطالعة تاريخچة پوشش ايراني از آغاز تاکنون متوجه ميشويم که بيشترين تغيير لباس زنان از پايان قرن نوزدهم و با تثبيت سلسلة قاجاريه آغاز شد. در زمان قاجار، ساختار سياسي نقشي بسزا در تغيير الگوي پوشش داشته است. تغيير الگوي پوشش براي لباس رسمي حکومت و دربار، نوع پوشش محصلان اعزامي به غرب، واردات پوشاک غربي و تبديل اين الگوهاي پوشش بهمنزلة نماد ترقي و پيشرفت در جامعة آن روز، از علل اصلي تغيير در الگوي پوشش بوده است. پس از مشروطه و تا سال 1314، تحولاتي مهم از نظر سياسي و اجتماعي، مانند وضعيت زنان و اهميت نقش آنها در خارج از خانه، موجب شد که وضعيت پوشش زنان تأثير بپذيرد. از سوي ديگر، اهميت لباس و کالاهاي خارجي بهويژه با آمدن خياطان فرانسوي به تهران سبب شد که در ايران، با توجه به آنچه در اروپا ميگذرد، قشر جديدي شکل بگيرد. بدينترتيب تحول سياسي، اقتصادي و اجتماعي، به دگرگوني رفتار يک طبقة مرفه متمايل به غرب و ارزشهاي غربي کمک ميکند، که همين نکته سبب ايجاد پراکندگي در پوشش آنها نيز شد (مالمير، 1387، ص 87). سرآغاز مبارزه با الگوي پوشش سنتي زنان، در قالب تأسيس مدارس دخترانه صورت پذيرفت. غربيان از ضعف و عقبماندگي تاريخي ناشي از حاکميت پادشاهان مستبد استفاده كردند و در قالب شعارهاي آزاديخواهانه و ترقيطلبانه، در نفي ارزشهاي ديني كوشيدند. ازاينرو به فعاليتهاي آموزشي جهت اجراي برنامههاي تبليغي خود روي آوردند. لرد کرزن سياستمدار معروف انگليسي، در اين زمينه ميگويد: «روند فعاليت مبلغان مسيحي را کمنتيجه و ناقص ميداند. او به جاي تبليغات آشکار، آموزش از طريق مدارس را پيشنهاد ميکند» (کرزن، 1367، ص 674). از جمله اقدامات ديگر انجامگرفته در تغيير الگوي پوشش زنان، چاپ نشريات با محوريت زنان بود که در آنها ارزشهاي فمينيستي تبليغ ميشد (از جمله نشرية دانش،1292؛ نشرية شکوفه، 1298؛ نشرية زنان، 1299؛ زنان ايران و نامة بانوان، 1301). اين نشريات علاوه بر مطالب عادي، آموزش آشپزي، خياطي، رعايت بهداشت و... در بخش مطالب اصلي، ترويج فرهنگ غرب، مقابله با اسلام و معرفي حجاب بهمنزلة سد معرفت و پيشرفت براي جامعه را در دستور کار خود قرار دادند (توانا، 1387، ص19). اين شرايط فرهنگي در پي به قدرت رسيدن رضاخان توسط انگليسيها تثبيت شد و اين بار رضاخان طي سفري به ترکيه و مشاهدة اقدامات آتاتورک در زمينة کشف حجاب، تصميم به صدور حکم کشف حجاب گرفت و براي نوع پوشش خاص مدنظر خود به تصويب قانون در سال 1314 به زور سرنيزه اقدام كرد. در جامعهپذيري اين تغيير ارزشي، اولويت کار با مدارس و خود سازمانهاي دولتي بود. استفاده از کلاه پهلوي، منع رفتوآمد زنان با چادر در معابر عمومي، برگزاري مجالس و جشنهاي دولتي به صورت مختلط و با پوشش غربي، و استفاده از رسانههاي جمعي از جمله سينما با محوريت مسائل جنسي براي پيشبرد اهداف، از جمله تدابير اتخاذشده بود. البته ناگفته نماند كه مقاومت مردم به پشتوانة حمايت روحانيان و در رأس آنها مراجع ديني که نمونة بارز آن واقعة مسجد گوهرشاد بود، خود نشاندهندة عدم تمايل قاطبة ملت به تغيير الگوي پوشش و محکم بودن ريشة هنجارهاي اسلامي در اين مورد بود (همان). بدينترتيب ارزشهاي مدرنيزاسيون و نوسازي در بدو ورود به کشور با الگوي سبک زندگي بومي و بهويژه پوشش، تضاد پيدا ميكند. در اين رويارويي نوع پوشش ايرانيان نماد سنت و کهنگي و عقبافتادگي به خود ميگيرد که با ارزشهاي مدرن همخواني ندارد. در فاصلة سالهاي 1320 تا 1357 از بلندي دامنها کاسته شد و پيراهنهاي دوکولته و بدون آستين وارد بازار مصرف مد در ايران شد. کمکم لباسهاي مردان و زنان کوتاهتر، تنگتر و چسبانتر ميشد (ذکايي و امنپور، 1392).
وقوع انقلاب اسلامي بر مبناي تبلور ارزشهاي ديني، بهشدت بر الگوي پوشش جامعه تأثير گذارد؛ بهگونهايکه پوشش زنان بهويژه در کلانشهرها از الگوهاي غربي مانند کت و دامن و... به الگوي پوشش مطابق با ارزشهاي ديني مانند پوشش چادري و يا مانتوهاي بلند و استفاده از روسري تغيير يافت (نيلچيزاده، 1387). در آغاز انقلاب و در دوران جنگ، پوشش اسلامي بهمنزلة نمادي ديني و فرهنگي مورد توجه و اعتناي اکثريت مردم قرار گرفت و جزو ارزشهاي اجتماعي در اين دوران بود. مدارس، دانشگاهها، ادارات، سازمانها و مؤسسات در کشور نيز که تا پيش از انقلاب ملزم به پوشش غربي بودند، با وقوع انقلاب و چرخش هنجاري جامعه، الگوي پوشش مطابق با موازين شرعي را در دستور کار قرار دادند (رمضاننرگسي، 1387، ص 68-76). با مشاهدة اسناد و مدارک مربوط به آن زمان، چه در راهپيماييهاي سالهاي منتهي به انقلاب و چه در دهة اول پس از انقلاب، شاهد رعايت موازين و ارزشهاي اسلامي در نوع پوشش زنان و مردان جامعه بوديم؛ بهگونهايکه حتي براي مردان داشتن کراوات و يا حتي مدلهاي غربي مو و ريش، جزو ارزشهاي منفي و نماد غربزدگي فرد بهشمار ميآمد که اين امر تا امروز نيز در جامعه قابل مشاهده است. در سالهاي جنگ تحميلي، شور و اشتياق ديني و احساس نياز به وحدت در برابر دشمن حتي پيش از تصميم قانونگذاران، زنان ايران را واداشت که مشتاقانه و يکپارچه پوشش اسلامي را برگزينند؛ آن هم نه فقط براي انجام تکليفي الهي، بلکه بهمنزلة پرچم دفاع از ارزشهاي اسلامي (دلال، 1384).
پس از جنگ و در دورة سازندگي ارزشهايي كه در جامعه در حال نهادينه شدن بود، خواسته و يا ناخواسته بيشترين سهم را در کمرنگ کردن منظومة ارزشهاي ديني از جمله هنجار اسلامي پوشش داشت. نبود مطالعة کافي دربارة آثار فرهنگي الزامات برنامة توسعه بر کشور و عدم سنخيت برنامههاي توسعه با فرهنگ بومي و اسلامي، به علت تفاوتهاي بنيادي در هستيشناسي و انسانشناسي توسعه، خسارات فرهنگي فراواني به بار آورد و فاصله را با ارزشهاي اوايل انقلاب و دوران جنگ روزبهروز افزايش داد. اقداماتي که دولت پس از جنگ در جهت توسعه با الگوي اقتصادي باز انجام داد، موجب تغيير و تحول در نظام ارزشي جامعه شد؛ بهگونهايکه نظام ارزشي بيشتر رنگ مادي به خود گرفت. ازاينرو كشور در اين دوره به سمت ارزشهاي مادي و مرتبط با جامعة مصرفي رفت و در آن ميل به خودنمايي و تجملگرايي اهميت يافت (رفيعپور، 1377، ص160). همة محققان علوم اجتماعي و سياسي، جدا از مخالفت يا موافقت با ايدة توسعه، غربگرايي انديشة توسعه را ميپذيرند. زمينة شکلگيري اين حوزة فکري موجب شده است که «توسعة غربي و امريکايي، الگويي مطمئن و مناسب براي ساير ملل جهان» تصور گردد (عنبري، 1390، ص 5). ناديده گرفتن بار ارزشي در برنامههاي توسعه و تأکيد بر بعد صرفاً اقتصادي، اشتباهي بود که مسئولان در اين دوران مرتکب شدند. اين جهتگيري نقشي بسزا در تمايل سبکهاي زندگي مردم به سوي الگوهاي غربي و شکلگيري جامعة مصرفي به اقتضاي اقتصاد سرمايهداري و آسيبهاي فرهنگي و اجتماعي متعاقب آن داشت. تغيير در انتخاب سبک و الگوي پوشش، با توجه به سهم اين مقوله در ابراز هويت فرهنگي جوامع، مستلزم تغييرات بنيادي در ارزشهاي جامعه است. پس از جنگ، سازندگي کشور بر اساس الگوي توسعه که اصولاً مادي و براي دستيابي به رفاه و لذت دنيوي بود، با اصلاحات جزئي و موردي پيگيري شد. مجموعة اين عوامل، آثار مخربي را بر فرد، خانواده و جامعه گذارد؛ چنانکه رقابت و دستيابي به عناوين اجتماعي، مدرکگرايي، فردگرايي و غفلت از سرنوشت جامعه، کم شدن گرايش به امر به معروف و نهي از منکر، کمرنگ شدن پيوندهاي خانوادگي و نظارت والدين، بالا رفتن سطح انتظارات و در نتيجه نارضايتي از وضع موجود، ميل به تجمل در زندگي خانوادگي و گرايش به خودنمايي و تبرج و ابتذال در وضع پوشش بانوان، نتايج چيرگي فرهنگي است که دستگاههاي نظام در سالهاي اخير ترويج کردند (سيديتبار، 1387، ص 305). نگاهي به وضعيت پوشش در جوامع غربي نيز نشان ميدهد که تغيير پوشش در آنجا با تغيير ارزشهاي اين جوامع همزمان بوده است. همراه با رشد سرمايهداري در اين جوامع، ارزشهاي مادي و مصرفگرايي بهشدت گسترش يافتند و در اين وضعيت، نوع لباس به سمت پوششهاي تنگ و چسپيده به بدن گراييد (حداد عادل، 1372، ص 33-34). رشد رسانههاي ارتباطي را نيز ميتوان ازجمله عوامل شتابافزا در اين عرصه عنوان کرد که در تهاجم فرهنگي غرب جهت تخريب و تغيير ارزشهاي فرهنگي و ديني جوامع هدف نقشي بسزا داشته است. در چند دهة اخير، فناوريهاي ارتباطي مانند ماهواره و اينترنت، در شکلدهي سبک زندگي مدرن و تغيير ذائقة مردم جوامع به سوي الگويهاي زندگي غربي و بروز آسيبهاي فردي و اجتماعي، بيشترين و مهمترين نقش را داشته است. علاوه بر وجود ريشههاي بيولوژيکي و رواني، ضعف جامعهپذيري در هنجاري کردن ارزش پوشش، مسئلة تهاجم فرهنگي و فرهنگ مهاجم غرب و پارهاي ديگر از اين مسائل، بايد به ساخت دروني نظامهاي شکلگرفته براي ادارة جامعه، با عنوان «برنامههاي توسعه» و بازتوليد ارزشهاي غربي توسط اين فرايند در کشور نيز نگاهي داشته باشيم. به معناي ديگر همسو نبودن نظام فرهنگي، اجتماعي و سياسي در الگوي توسعه با ارزشهاي ديني را ميتوان ريشة اصلي تغييرات در سبک زندگي و بهتبع آن، الگوي پوشش دانست. آسيبهاي الگوي پوشش و حجاب بهمنزلة يکي از مؤلفهها و نمادهاي سبک زندگي تحت تأثير مدگرايي و تمايل به مصرف نمايشي بهويژه در ميان زنان، از جملة اين آسيبها در جامعة ما بوده است؛ بهگونهايکه رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمع پرشماري از پرستاران در اينباره اظهار ميدارند: «به اعتقاد من، گرايش به سمت مدگرايي و تجملگرايي و تازهطلبي و افراط در کار آرايش و نمايش در مقابل مردان، يکي از بزرگترين عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان ماست» (بيانات مقام معظم رهبري در جمع پرستاران، 1370). در طي ساليان متمادي، گستردگي اين آسيب علاوه بر کلانشهرهاي کشور، اکنون به شهرهاي کوچک كه داراي فرهنگهاي بومي و قومي هستند، نفوذ كرده است؛ چنانکه تحقيقات انجام شده در اينباره، نشان از رشد سريع تغيير در الگوي سنتي و گرايش به الگوهاي مدرن در اين شهرهاست.
در اين مطالعه كوشيدهايم به بررسي وضعيت الگوي پوشش جوانان شهر ياسوج و عوامل تأثيرگذار بر آن بپردازيم که از شهرهاي نوپا در جامعة شهري کشور و داراي فرهنگ بومي و محلي غني است و مناسبات قومي و فرهنگ محلي در آن بهخوبي مشهود است؛ اما بهرغم غلبة فرهنگ بومي، شاهد رشد سريع تغييرات فرهنگي از جمله الگوي پوشش، در اين شهر به نسبت کوچک هستيم.
3. پيشينة تحقيق
دربارة الگوي پوشش در ايران در دهههاي اخير، مطالعات درخور توجه جامعهشناختي انجام نپذيرفته است و بيشتر اين پژوهشها به جنبههاي نظري (فقهي، فلسفي، روانشناختي و...) پرداختهاند. در تحقيقاتي که خارج از کشور انجام شده است، بيشتر به بحث زيباييشناختي و مديريت بدن در بحث پوشش توجه شده است که اين مبحث، به علت تفاوتهاي فراوان فرهنگي و هنجاري و حتي ارزشي نميتواند مسئلة ما باشد.
واعظي (1392) در پژوهشي وابسته به شوراي فرهنگ عمومي کشور، اقدام به اجراي طرح ملي وضعيتسنجي پوشش و آرايش ايرانيان كرده است. نتايج اين پژوهش براي شهر ياسوج، که به صورت يافتههاي توصيفي بيان شده است، نشان ميدهد كه در شهر ياسوج 54 درصد از مردان و 64 درصد از زنان جامعة آماري، به تعداد 1950 نفر، داراي پوشش آسيبدار بودهاند.
سلاجقه و موسيپور (1390) در پژوهشي با عنوان «بررسي مقايسهاي الگوي پوشش دانشجويان دانشگاههاي دولتي، پيامنور و آزاد اسلامي شهر بافت» با تعداد نمونة 180 نفر از دانشجويان به نظرسنجي پرداختهاند. نتايج حاکي از آن است که پوششهاي ناهمنوا داراي فراواني متفاوتي بوده و اين پوشش، رابطة معناداري با محيط و موقعيت داشته است.
مرضيه آدميان و همکاران در پژوهشي با عنوان «بررسي جامعهشناختي سبک پوشش زنان» با حجم نمونهاي به اندازة 200 نفر از جامعة آماري زنان 20 تا 50 سالة شهر مشهد و با روش خوشهاي و پيمايش به بررسي ابعاد پوشش با مدل نظري بورديو پرداختهاند. در اين پژوهش نشان داده شده که ميان سليقه، سرماية اقتصادي و سبک پوشش زنان همبستگي مثبت و معناداري وجود دارد.
مجمع در پاياننامة خود به عنوان «الگوي پوشش جوانان» به روش کيفي و کمي در ميان دانشجويان دانشگاه تهران به بررسي الگوهاي پوشش و کارکردهاي آن در دو بعد سبک زندگي و مقاومت پرداخته است. هدف از اين طرح، شناخت ابعاد و مؤلفههاي تشکيلدهندة الگوهاي پوشش همنوا و ناهمنوا با هنجارهاي رسمي و تأثير هريک از کارکردهاي مذهبي و مدرن بر شکلگيري آن است. نتايج مطالعه نشان ميدهد که سبکهاي زندگي و سرماية اقتصادي و فرهنگي در شکلگيري انواع الگوهاي پوشش مؤثرند.
حميدي و فرجي پژوهشي را با عنوان «نگرش زنان قم به انواع پوششهاي رايج در اين شهر با رويکردي کمي» انجام دادهاند. در رويکرد نظري مطالعة موردنظر، پوشش بهمثابه امري ديني، يعني حجاب، مدنظر قرار گرفته و در ابعاد نگرشي و رفتاري سنجيده شده است. نتايج پژوهش نشان ميدهد که بيش از 90 درصد زنان قم به حجاب اعتقاد داشته و بيش از 80 درصد آنان براي حجاب کارکردي مثبت قايل بودهاند. ايشان در پژوهشي ديگر که با عنوان «سبک زندگي و پوشش زنان در تهران» با روش مصاحبة کيفي صورت پذيرفته، پوشش زنان را متناسب با محيطهاي اجتماعي متفاوتْ توصيف، و تأثير متغيرهايي همچون سرماية فرهنگي و اقتصادي را بر نوع پوشش بررسي کردهاند.
محمدي (1386) در پژوهشي با عنوان «رابطة بين سبک زندگي و نگرش هويت جنسي در بين دو نسل مادران و دختران» در تهران انجام داده که در نتيجة اين پژوهش، ميان مؤلفههايي همچون قيمت و دوام در بين نسلها تفاوت معناداري مشاهده نميشود، ولي در مؤلفههاي زيباشناختي و هويتي تفاوت معناداري وجود دارد.
احمدي پژوهشي با عنوان «بررسي فعاليتهاي مرتبط با مديريت بدن و هويت اجتماعي» در ميان 400 نفر از ساکنان شهر رشت انجام داده که در اين پژوهش، رابطهاي معنادار ميان سرماية اقتصادي و مديريت بدن وجود نداشته، ولي سرماية فرهنگي داراي ارتباط معناداري با مديريت بدن بوده است.
پرستش و بهنويي (1386) در پژوهشي كه با عنوان «بررسي جامعهشناختي مديريت ظاهر و هويت فردي در بين جوانان بابلسر» انجام دادهاند نشان ميدهند که رابطة معناداري ميان افزايش سرماية فرهنگي و اهميت به نحوة مديريت ظاهر در ميان جوانان وجود داشته است.
نيکزاد (1382) در پژوهشي با عنوان «الگوي مصرف پوشاک و هويت اجتماعي جوانان» به ارتباط ميان ابعاد الگوي مصرف و شاخصهاي هويت اجتماعي بر مبناي نظريات بورديو و گيدنز در ميان جوانان 18 تا 30 سالة شهر رشت پرداخته است که بر مبناي الگوي نظري تحقيق خود نشان ميدهد جواناني که داراي سرماية فرهنگي و اقتصادي مشابهي هستند، سليقهاي مشابه در نحوة خريد و پوشش دارند.
دادگران (1369) در پژوهشي با عنوان «حقوق، نقش اجتماعي و پوشش بانوان در زمينه شناخت الگوي مناسب اسلام براي زن امروز» به بررسي دو گروه از زنان که حساسيت متفاوتي در قبال حجاب و مسائل شرعي نشان دادهاند پرداخته است. نتيجة پژوهش حاکي از اين است که در نوع نگرش اين دو دسته دربارة الگوي پوشش (رنگ و نوع پوشش) اختلافنظر وجود داشته است.
شمس (1386) تأثير عوامل اجتماعي را بر نوع پوشش دختران دبيرستاني شهر تهران بررسي کرده است و نشان داده که همبستگي مثبتي ميان نوع پوشش مادر و يا خواهر با اين گروه از جامعه وجود دارد.
رستگار خالد (1386) در پژوهشي با عنوان «بررسي نگرش دانشجويان دختر به حجاب» به بررسي حجاب در ميان دانشجويان دختر در دانشگاه شاهد پرداخته و نشان داده که پايگاه اجتماعي خانواده و نوع پوشش دوستان و مصرف فرهنگي و گروههاي مرجع اين دسته از دانشجويان با نگرش آنها نسبت به حجاب رابطهاي معنادار دارد.
4. مباني نظري
در اين بخش، نخست به بررسي واژهشناسانة برخي از كليدواژگان، و سپس به بيان نظريات و ديدگاههايي که ما را در تبيين و تحليل بحث ياري ميرسانند ميپردازيم.
الگو: معادل کلمة مدل در زبان انگليسي است. «يک مدل، يک الگو، طرح، معرفي يا تشريح است که براي نشان دادن هدف اصلي يا کارکرد يک موضوع، سيستم يا مفهوم در نظر گرفته شده است (توسلي، 1387، ص 32). در ادبيات متعارف علمي، الگوها براي توصيف و تبيين پديدهها يا دادههاي مربوط به واقعيت خارجي به کار ميروند.
پوشش: دربردارندة همة شکلهاي پوشيدن لباس و انواع مختلف پوشاک است. اين کلمه در فرهنگ زبان ايراني بيشتر با واژة حجاب عجين است که معناي عربي لغت پوشش است و نوعي از آن است که در زمينة ديني و با ويژگيهاي اسلامي شناخته ميشود. لذا حجاب الگويي ويژه از پوشش با محدودة معين است که دربردارندة ارزشهاي اسلامي است؛ بهگونهايکه امروزه در جهان، پوشش اسلامي به نمادي براي مسلمانان تبديل شده است. معناي هر سبک لباس و هر نحوة پوشش، از خلال نسبتي که با مقولههايي همچون مردانگي يا زنانگي، طبقه، منزلت، نقش اجتماعي، ارزشها يا ضدارزشها و بهطورکلي با ساختارهاي اجتماعي برقرار ميکند، درك ميشود (جوادييگانه و كشفي، 1386). البته شهيد مطهري از قرار گرفتن لغت حجاب به جاي «پوشش» در دوران معاصر انتقاد ميكند و اين جايگزيني را داراي بار منفي ميداند:
بهتر اين بود که اين کلمه عوض نميشد و ما هميشه همان کلمة «پوشش» را بهکار ميبرديم؛ زيرا چنانکه گفتيم معناي شايع لغت «حجاب» پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده ميشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده که عدة زيادي گمان کنند که اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود (مطهری، 1388، ص430).
الگوي پوشش: در اين مطالعه الگوي پوشش، ايفاي کارکرد و نقشي است که پوشش (چه در مردان و زنان) در جامعة معاصر داشته است و همچنين تداعيکنندة ارزشهاي شکلدهندة سليقه و ترجيحات فرد در انتخاب نوع و شکل، رنگ، اندازه و ديگر معرفهاي پوشش انساني است.
الگوي پوشش بهمنزلة يکي از بارزترين مؤلفههاي سبک زندگي، بهشدت متأثر از ارزشهاي فرد و جامعه است. در جامعة ما بهسبب حضور قوي هنجارها و ارزشهاي ديني، ميزان التزام ديني افراد بر انتخاب الگوي پوشش آنها تأثير معناداري دارد. اين مطلب به معناي تأثيرگذاري دين بر عرصههاي مختلف سبک زندگي افراد از طريق شکل دادن منش رفتاري افراد است. دين ميتواند با جهتگيري عناصر شناختي و هنجاري بهمنزلة سرمايهاي فرهنگي، موقعيت فرد را در درون هر ميدان از طريق ايجاد عادتوارهها (منش) تحت تأثير قرار دهد و بر انتخابهاي او اثر بگذارد. همچنين ميتواند جدا از زندگي ديني، در شکلگيري ديگر سبکهاي زندگي نيز دخيل باشد (بورديو، 1381، ص 122). فهم پديدة مدگرايي (مصرف مد) نيز از ديگر عناصر تبيين الگوي پوشش در جامعه است.
مد: واژهاي فرانسوي است و در زبان فرانسه به معناي طرز، اسلوب، عادت، شيوه، سليقه، روش، رسم، و باب روز آمده است. Mode از ريشة لاتين Modus گرفته شده است. اين واژه پس از جنگ جهاني اول، به دنبال نفوذ تمدن غرب، وارد زبان فارسي شد (صبور اردوبادي، 1368، ص 15-16). اگر مد را نمودي از سبک زندگي بدانيم، ماکس وبر برخلاف مارکس، سبک زندگي را بيش از آنکه بر توليد استوار بداند، بر الگوي مصرف مبتني ميدانست. در نظر وي، مصرف فرايندي است که کردارهاي اجتماعي و فرهنگي متفاوتي را دربر ميگيرد و بيانکنندة تفاوت ميان گروههاي اجتماعي است؛ تفاوتهايي که تنها ناشي از عوامل اقتصادي نيستند. از بحث وبر دربارة سبک زندگي ميتوان نتيجه گرفت که مشابهت در الگوي رفتاري و مصرف، اغلب با گرد آمدن در اماکن ويژه و حتي تشابه الگوهاي ارزشي و ذهـنـي هـمراه است (فاضلي، 1382، ص27). زيمل در تبيين پديدة مدگرايي، دليل آن را چنين بيان ميکند: «جامعهاي که ويژگي شهري پيدا ميکند». او جامعهاي را که در آن مصرف شکل ميگيرد، يک جامعة مصرفي شهري فرض ميکند و ميگويد: «شهرها آگاهي به مد را افزايش ميدهند. شهر، نياز به انتخاب مواد مصرفي را از ميان مجموعهاي که هم متمايزکنندة يک گروه اجتماعي خاص و هم بيانگر ترجيح فرد است، ايجاد ميکند» (بهار، 1390، ص19). مايلز به رشد مصرف و مصرفکننده اشاره ميکند که با آغاز صنعتي شدن همراه بوده است. از نظر او صنعتيشدن، موجب شده است كه ساختارها، ارزشها و ايستارهاي اجتماعي، همگي به نوعي تغيير کنند و به تدريج زمينه را براي جامعهاي فراهم آورند که تشنة تازگي باشد (همان، ص 19). مصرفگرايي در دورة مدرن به ابزاري براي نمايش منزلت اجتماعي بدل شده است. فايدة مصرف بهمنزلة شاهدي براي ثروتمندي، از مشتقات جريان رشد (توسعه اقتصادي) است (وبلن، 1383، ص 110). نياز سرمايه به گردش، تحول دايمي سبک زندگي به ويژة سبک زندگيهاي متکي بر مصرف و مد را به وجود آورده است (فاضلي، 1382، ص 114). زيمل معتقد است که فرد با پيگيري منزلت و مد ميتواند فشارهاي ناشي از زندگي مدرن را تحمل کند. اينگونه مصرف کردن، راهي براي ثبات خود و حفظ اقتدار فردي است. البته مد، نماد تمايز طبقاتي نيز هست. با مد، طبقة بالاتر، خود را از ديگران متمايز ميکند. پس از اينکه طبقات پايينتر از مد حاضر تقليد کردند، آنان مد ديگري در پيش ميگيرند (همان، ص 25).
فرديتي که ريشه در مباني نظري فرهنگ مدرن و بينش آن نسبت به نوع انسان دارد، جهت بروز و ظهور خود در جامعه نيازمند ايجاد تمايز است. ازآنجاکه پوشش بهمنزلة نمادي عيني و در دسترس، ظرفيت بالايي جهت نمايش اين ويژگي دارد، بازار مصرفي آن به سرعت در جامعه رشد مييابد. سبک پوشش براي اثبات فرديت و قوة تميز و تشخيص سرماية فرهنگي مصرفکننده، و راهي براي بنا ساختن تمايز او با ديگران است. لباس افراد از نخستين ابزاري است که موجب شناخته شدن و تشخيص هويت آنان ميشود (حميدي و فرجي، 1386).
با توجه به مباني نظري ذکرشده، متغيرهاي زير در شکلگيري الگوي پوشش فرد بهمنزلة مدل نظري تحقيق براي انجام پژوهش انتخاب شدند. همانگونه که در مدل تحليل نشان داده شده است، متغير التزام ديني در اين تحقيق جدا از متغير سرماية فرهنگي آورده شده است که اين امر به دو دليل است: 1. عدم امکان تجميع سنجههاي اين دو متغير در يک شاخص، 2. برآورد بهتر تأثيرخالص شاخص دينداري.
5. مدل نظري تحقيق
6. فرضيههاي پژوهش
همانگونه که در مدل تحليل در نمودار شمارة 1 نشان داده شده است، دربارة متغيرهاي مستقل پيشبينيشدة مؤثر بر شکلگيري الگوي پوشش، فرضيههايي بدين شرح طرح ميشود: 1. ميان متغيرهاي زمينهاي (سن، جنس، ميزان تحصيلات، وضعيت تأهل) با الگوي پوشش رابطه وجود دارد؛ 2. ميان ميزان سرماية فرهنگي و الگوي پوشش فرد رابطهاي معنادار برقرار است؛ 3. ميان ميزان التزام ديني و الگوي پوشش فرد رابطهاي معنادار وجود دارد؛ 4. ميان ميزان سرماية اقتصادي فرد و الگوي پوشش او رابطهاي معنادار هست؛ 5. ميان ميزان مصرف پوشاک با الگوي پوشش فرد رابطة معنادار برقرار است.
7. روششناسي تحقيق
روش پژوهش در اين نوشتار از نوع پيمايش مقطعي و به شكل توصيفيـ تحليلي است. جامعة آماري اين پژوهش جوانان 18 تا 30 سالة ساکن شهر ياسوجاند که حجم نمونه، تعداد 330 نفر به روش نمونهگيري خوشهاي و چندمرحلهاي انتخاب شد (دواس، 1389، ص 74). با استفاده از اطلاعات موجود مناطق دوگانة شهري، تعدادي حوزه و از درون آنها و تعدادي بلوک بهمنزلة خوشه انتخاب شدند. از درون بلوک، خانوارهايي براي انجام پژوهش به صورت تصادفي و از روي شمارة پلاک گزينش شدند. حجم نمونة مقتضي به دو عامل مهم بستگي دارد: درجة دقت موردنظر براي نمونه و ميزان تغيير در جمعيت بر حسب تغيير ويژگيهاي اصلي مورد مطالعه. حجم نمونه بر اساس خطاي نمونهگيري در سطح اطمينان 95 درصد و با ميزان خطاي نمونة 5/5 درصد و ميزان همگني 50–50 که بالاترين تعداد نمونه را بهدست ميدهد، محاسبه شد که براي اين پژوهش تعداد آن 330 نفر تعيين گشت (همان، ص 78). جمعيت شهر ياسوج در سرشماري سال 1390، 108505 ذکر شده است (سالنامة آماري، 1390، ص 122). شهر ياسوج از جمله شهرهاي تازهتأسيس (در سال 1342) است. در اين مطالعه ضمن توصيف فراواني الگوي پوشش در جامعه آماري، فرضيات موجود در پژوهش تحليل و تبيين ميشوند.
ابزار مورداستفاده در اين مطالعه، پرسشنامة محققساخته است که با توجه به حساسيت موضوع و دستيابي به پاسخهاي دقيقتر، از پرسشگران زن و مرد براي هر جنس به صورت جداگانه استفاده شد. براي ساخت پرسشنامه، ضمن بررسي تحقيقات مشابه به صورت اسنادي، با انجام چند مصاحبه با طيفهاي متفاوت جوانان، گويههايي را براي انجام مطالعه برگزيديم. سپس پرسشنامه را به تعدادي از استادان و دانشجويان تحصيلات تکميلي، براي بررسي اشکالات محتوايي ارائه داديم و پس از بازنگري روايي صوري آن را بهدست آورديم.
8. تعاريف مفهومي و عملياتي متغيرها
به اعتقاد دي واس، عمليترين کار اين است که کاملاً روشن سازيم چه تعريفي از يک مفهوم داريم و هنگام نتيجهگيري و مقايسة يافتههايمان با يافتههاي ديگر محققان، دقيقاً همين معنا را در نظر داشته باشيم. فرايند رسيدن از مفاهيم انتزاعي به نقطهاي که بتوان گويههاي (پرسشهاي) پرسشنامه را بهگونهاي تدوين کرد که ترجمان و برگردان مفاهيم باشند، «پايين آمدن از نردبان انتزاع» ميخوانند. اين فرايند متضمن رسيدن از کلي به جزئي، و از مفاهيم انتزاعي به مفاهيم عيني و مشخص است (واس، 1386، ص 56-57).
التزام ديني: لغتنامة دهخدا التزام را به معناي همراهي کردن، همراه بودن، ملزم شدن به کاري و عهدهدار شدن کاري تعريف ميکند. التزام به وظايف ديني، يعني فرد ديندار در پي به وجود آمدن معرفت و احساس عاطفه نسبت به پروردگار، انبيا و اولياي دين، انجام تکليف و احکام ديني را در حيطة شخصي، اجتماعي و اقتصادي بر خود بايسته بداند (خداياريفرد و همکاران، 1383، ص 53). بنابراين دينداري عبارت است از: پذيرش تمام يا بخشي از عقايد، اخلاقيات و احکام ديني بهگونهايکه شخص ديندار خود را ملزم به تبعيت و رعايت از اين مجموعه بداند (حشمت يغمايي، 1380، ص 190). گـلاک و استارک معتقدند که بهرغم تفاوت اديان، وجوه مشترکي بين آنها ميتوان يافت که ابعاد اصلي دينداري را تشکيل ميدهند. اين ابعاد عبارتاند از: اعتقاد و باورهاي ديني، تجربه يا عواطف ديني، مناسک و اعمال ديني مشخص و پيامدهاي ناظر بر اثرات باورها، اعمال و تجارب ديني (سراجزاده، 1381، ص 86). ازآنجاکه پوشش در دين اسلام داراي حدود و احکام مشخص است، التزام ديني ميتواند بهمنزلة يک متغير مستقل در شکلگيري الگوي پوشش در جامعة ما که متأثر از آموزههاي ديني است، مطرح شود. وجود اين شاخص در تحقق الگوي پوشش در تحقيقات ميداني نکتهاي است که بسياري از پژوهشگران اجتماعي از آن غفلت ورزيده، و براي تبيين مسئله از شاخصهايي که متناسب با فضاي بومي کشور نبوده است استفاده كردهاند. بديهي است ترکيبي از شاخصهاي فرهنگ بومي و شاخصهاي مطرح علمي، ميتواند به تحقق نتايج دقيقتر کمک كند.
در اين پژوهش براي سنجش التزام ديني، علاوه بر شش گويه دربارة التزام عملي به واجبات و مستحبات مؤکد (نماز، روزه، شرکت در نماز جماعت، قرائت قرآن، شرکت در مراسم دعا، شرکت در مراسم محرم)، شش گويه دربارة نگرش افراد نسبت به احکام پوشش (رعايت ضوابط ديني، رعايت محرميت در پوشش، اهميت پوشش ظاهري، ميزان پوشيدگي، توجه جنس مخالف، جلب توجه ديگران) طراحي شده است.
سرماية فرهنگي: پيير بورديو جامعهشناس فرانسوي در آثار خود بهطور مفصل به بسط سرماية فرهنگي و سازوكار شکلگيري و تأثير آن بر کنش انساني پرداخته است. سرماية فرهنگ بر مبناي نظر بورديو دو منبع مهم دارد: 1. عادتوارهها در زندگي، 2. تحصيلات. از ديدگاه بورديو تحصيلات ازجمله متغيرهاي بسيار مهمي است که ميتواند حتي جانشين عادتوارة خانوادگي شود؛ زيرا ميتواند به فرد سليقه، ادب و شيوههايي را بياموزد که فرد را به منزلت خاص نزديک ميکنند (بورديو، 1984، ص 225).
بورديو سرماية فرهنگي را به سه شکل تقسيمبندي ميکند: ۱. تجسميافته يا مجسم که ترتيبات ديرپاي ذهن و بدن را دربر ميگيرد؛ ۲. عينيتيافته که به صورت کالاهاي فرهنگي چون تصاوير، کتب، کامپيوتر و هنر بروز ميکند؛ ۳. حالت نهاديشده که از طريق مدارک واقعي و ديگر شواهد پايگاه فرهنگي بازنمايي ميشود (ممتاز، 1383). از نظر بورديو سرماية فرهنگي مجموعهاي از دانش عيني، ترجيحات و مهارتهاي فرهنگي، مدارک دانشگاهي و در دو بعد نهاديشده (تحصيلات پدر و مادر و...) و عينيتيافته (عضويت در برنامههاي فرهنگي، مطالعة کتاب و روزنامه، شرکت در نمايشگاههاي فرهنگي و هنري و اموري از اين قبيل است (اسميت، 1383، ص 218).
مقياس سرماية فرهنگي از 11 گويه شامل تحصيلات فرد و پدر و مادر او، ميزان شرکت در فعاليتهاي فرهنگي و حضور در نمايشگاههاي فرهنگي و هنري، ميزان مطالعة روزنامه و کتاب، شغل پدر و مادر و ميزان گوش دادن به موسيقي، استفاده از اينترنت و تماشاي تلويزيون به دست آمد.
مصرف: مصرف کردن در دنياي جديد بيشتر معطوف به هويت ميشود؛ يعني افراد با خوردن، پوشيدن و نحوة گذران اوقات فراغت، به عبارتي از حيث شيوة زندگي شناسايي ميشوند (فريدمن، 1994، ص 104). مصرف يعني استفاده از کالاها به منظور رفع نيازهاي و اميال. اين عمل نهتنها شامل خريد کالاها، بلکه دربرگيرندة خدمات نيز ميشود. در جوامع نوين مصرفگرايي به رفتاري اصلي تبديل شده است که طي آن مقدار فراوان پول، انرژي، وقت و نوآوري تکنولوژي مصرف ميشود. مقياس مصرف نيز از ترکيب سه گوية مقدار هزينة مصرفي براي پوشاک، دفعات خريد پوشاک و دفعات تعويض پوشاک در طول هفته به دست آمد.
سرماية اقتصادي: سرماية اقتصادي، انواع منابع مالي را توصيف ميكند و در قالب مالکيت، جلوة نهادي مييابد (فاضلي، 1382، ص 37). مقياس سرماية اقتصادي از چهار گوية درآمد خانوار، قيمت خودروي شخصي، زيربناي خانة مسکوني و نوع خانة مسکوني به دست آمد.
الگوي پوشش: با در نظر گرفتن روند تغييرات ارزشي در جامعه و پيدايي ارزشهاي مدرن و جايگزيني برخي از اين ارزشها با ارزشهاي سنتي و نقش نظام ارزشي در جهتدهي و انتخاب سبک زندگي، در اين تحقيق سه نوع الگو پوشش به صورت قرارداي و در جهت سنجش بهتر الگوهاي پوشش طرح شد، که به ترتيب الگوي پوشش سنتي، الگوي پوشش سنتي - شبهمدرن و الگوي پوشش مدرن نام گرفتند. متغير وابسته در اين پژوهش، الگوي پوشش جوانان است که دربرگيرندة نوع پوشش، رنگ، حدود و اندازه، ميزان پوشانندگي و مدل پوشش در محيط شهر بوده است.
الگوي پوشش سنتي (مذهبي): افرادي که اين نوع پوشش را برميگزينند، الزامات پوشش را از نظر ديني و هنجارهاي اجتماعي رعايت ميکنند.
ويژگيهاي اين تيپ از الگو براي زنان: استفاده از چادر معمولي، مقنعه، پوشش کامل براي موهاي سر، پوشش کامل گردن، استفاده از رنگهاي ساده و غيرجذاب در پوشش، عدم استفاده از مانتوهاي تنگ و چسبيده به بدن، بلندي مانتو تا زير زانو، آستينهاي بلند و پوشيدة مانتو، استفاده از ساق دست زير مانتو، استفاده از شلوارهاي گشاد و بلند از جنس پارچهاي يا کتان ساده.
ويژگيهاي اين تيپ پوشش براي مردان: افرادي که اين نوع پوشش را برميگزينند الزامات پوشش را از نظر ديني و هنجارهاي اجتماعي رعايت ميکنند، كه اين الزامات بدينقرار است: داشتن محاسن (ريش) به شرط اصلاح ساده و بلندي متوسط يا بيشتر از متوسط، مدل موي ساده، بلندي پيراهن تا روي ران، عدم استفاده از تيشرت در محيط شهري و پيراهنهاي بدننما، آستين پوشيده تا مچ يا نزديک آن، عدم استفاده از شلوارهاي تنگ، کوتاه و بدننما، جنس شلوار: پارچهاي يا کتان ساده.
الگوي پوشش سنتي شبهمدرن: توصيفي که ميتوان از اين گروه داشت، پذيرش مدگرايي در پوشش، ضمن رعايت هنجارهاي اجتماعي پوشش، و تا حد فراواني ضوابط ديني در اين امر است. تمايل به تمايز و مدرنيته، به همراه احترام به چارچوبها و نه به شکل سنت، از ويژگيهاي اين تيپ افراد است.
ويژگيهاي اين تيپ پوشش براي زنان: استفاده از چادرهاي مدلدار (عربي يا دانشجويي)، استفاده از شال، روسري و يا مقنعه در صورت عدم پوشش کامل موهاي سر (تا حدودي)، پوشش کامل گردن، استفاده از رنگهاي شاد و روشن در پوشش زير چادر، استفاده از مانتوهاي اندامي (تا زانو)، عدم استفاده از ساق دست ضمن داشتن آستين بلند مانتو، استفاده از شلوار جين و تنگ زير مانتو.
ويژگيهاي اين تيپ پوشش براي مردان: اصلاح موي سر با مدلي مشخص و متعارف، تراشيدن ريش و سبيل، استفاده از تيشرت ساده و پيراهنهاي آستينکوتاه بالاي ران، استفاده از شلوار جين ساده و تنگ.
الگوي پوشش مدرن و مدگرا: در توصيف افراد داراي اين تيپ از پوشش ميتوان گفت تقريباً التزامي به هنجارهاي ديني و اجتماعي براي پوشش خود ندارند. تمايزخواهي، مدگرايي و خاص بودن از ويژگيهاي اين گروه است.
ويژگيهاي اين تيپ پوشش براي زنان: استفاده از شال و يا روسري، عدم پوشش کامل سر و گردن، استفاده از رنگهاي جذاب و روشن براي پوشش، مانتوهاي تنگ و چسبيده و کوتاه (بالاي زانو)، آستينکوتاه مانتو و عدم استفاده از ساق دست، استفاده از شلوارهاي تنگ و جين طرحدار.
ويژگيهاي اين تيپ پوشش براي مردان: اصلاح موي سر متناسب با مد روز، نداشتن ريش و يا اصلاح آن متناسب با مد روز، استفاده از گردنبند، پيراهنهاي بدننما، تيشرتهاي مد روز با نقشهاي خاص، و شلوارهاي جين تنگ و طرحدار.
9. يافتههاي توصيفي
در اين پيمايش که شامل 330 نفر از جوانان بهطور مساوي از هر دو جنس بود، ميانگين سن در مجموع (زن و مرد) 23 سال است که بيشترين فراواني براي زنان 20 سال، و براي مردان 18 سال است. درصد تأهل براي مردان 1/22 درصد و براي خانمها 3/31 به دست آمد.
24 درصد از زنان کارمند، 3/10 درصد از آنان خانهدار و 7 درصدشان داراي شغل آزاد هستند. دربارة مردان، وضعيت اشتغال 1/16 درصد کارمند، 2/11 درصد کارگر و 9/12 درصد مشاغل آزاد است.
جدول شمارة 1: سطح سواد پاسخگويان (درصد) جمع کل
ابتدايي راهنمايي دبيرستان ديپلم دانشجو ليسانس فوق ليسانس دکترا
0 8/1 9/11 9/16 2/33 6/25 8/8 8/1 100
همانگونه که در جدول پيداست، دانشجويان با 2/33 درصد بيشترين تعداد پاسخگويان را تشکيل دادهاند.
10. يافتههاي استنباطي
براي تعيين پايايي پرسشنامه با انجام آزمون مقدماتي در ميان 40 نفر از نمونهها و جمعبندي پاسخها ضريب پايايي پرسشنامه به ميزان 76/0 به دست آمد. پرسشنامة پژوهش علاوه بر متغيرهاي زمينهاي و جمعيتشناختي، حاوي پرسشهاي نگرشي و همچنين پرسشهايي دربارة رفتارهاي عيني و سبکهاي انتخابي جوانان بود.
1ـ10. ضريب پايايي پرسشنامه
جدول شمارة 2. ضريب پايايي مقياسها به روش آلفاي کرونباخ
مقياس تعداد گويه ضريب آلفاي کرونباخ
التزام ديني 12 0.861
سرماية فرهنگي 11 0.704
سرماية اقتصادي 4 0.746
مصرف 3 0.763
الگوي پوشش 23 0.713
فرضية نخست: ميان متغيرهاي زمينهاي (سن، جنس، ميزان تحصيلات، وضعيت تأهل و شغل) با الگوي پوشش رابطه وجود دارد.
جدول شمارة 3. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير سن و الگوي پوشش
گروههاي سني 18 تا 22 23 تا 26 26 تا 30
سنتي 23 6/27 21
سنتي شبهمدرن 4/42 50 6/31
پوشش مدرن 6/34 4/22 4/47
جمع 100 100 100
وي کرامر: 199/0 سطح معناداري: 000/0
جدول شمارة 4. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير جنس و الگوي پوشش
جنس الگوي پوشش سنتي الگوي پوشش سنتي - شبهمدرن الگوي پوشش مدرن ومد گرا جمع کل
مرد 1/26 4/42 5/31 100
زن 3/30 6/42 1/27 100
وي کرامر: 081/0 سطح معناداي: 596/0
ميان گروههاي سني و الگوي پوشش رابطهاي معنادار وجود دارد؛ هرچند همبستگي نشاندادهشده پايين است، تيپ شبهمدرن با 4/42 درصد بيشترين فراواني را داشته است. درصد فراواني تيپ مدرن و سنتي نيز در اين گروه بهترتيب 6/34 و 23 درصد است. در گروه سني 23 تا 26 سال، تيپ شبهمدرن با 50 درصد بيشترين فراواني را داراست و تيپ سنتي 6/27 درصد و تيپ مدرن 4/22 درصد را به خود اختصاص دادهاند. در گروه سني 27 تا 30 سال نيز تيپ مدرن با 4/47 درصد بيشترين فراواني را دارد و تيپ شبهمدرن با 6/31 درصد و تيپ سنتي با 21 درصد در رتبههاي بعدي قرار گرفتند.
با توجه به مقدار بهدستآمده براي معناداري بين ضريب جنس و الگوي پوشش ميتوان نتيجه گرفت که رابطة معناداري ميان اين دو متغير وجود ندارد و لذا فرضيه وجود رابطة معنادار ميان جنس و الگوي پوشش رد ميشود.
جدول شمارة 5. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير تحصيلات و الگوي پوشش
دکترا فوق ليسانس ليسانس دانشجو/ فوق ديپلم ديپلم زير ديپلم راهنمايي سطح تحصيلات
0 3/14 5/20 24 9/25 2/84 7/66 سنتي
3/33 50 3/51 66 5/18 0 0 سنتي - شبهمدرن
7/66 7/35 2/28 10 6/55 8/15 3/33 مدرن
100 100 100 100 100 100 100 جمع کل
سطح معناداري: 000/0 وي کرامر: 442/0
يافتههاي جدول نشان ميدهد كه رابطهاي معنادار ميان تحصيلات و الگوي پوشش جوانان وجود دارد. همبستگي ميان اين متغير و متغير الگوي پوشش نيز متوسط بوده است. تيپ شبهمدرن، بيشترين فراواني را در بخش دانشگاهي دارد. يافتههاي جدول حاکي از آن است که با افزايش سطح تحصيلات دانشگاهي، فراواني تيپ الگوي پوشش شبهمدرن و مدرن افزايش مييابد.
جدول شمارة 6. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير وضعيت تأهل و الگوي پوشش
متأهل مجرد وضعيت تأهل
2/54 3/21 سنتي
1/27 1/48 سنتي شبهمدرن
8/18 6/30 مدرن
100 100 جمع کل
سطح معناداري: 000/0 وي کرامر: 386/0
متغير وضعيت تأهل با متغير الگوي پوشش، ضمن همبستگي متوسط رابطة معناداري نيز دارد؛ بهگونهايکه 2/54 درصد از متأهلان داراي الگوي پوشش سنتي و تنها 8/18 درصد از اين گروه داراي الگوي پوشش مدرن هستند. 1/27 درصد از گروه متأهلان نيز داري پوشش سنتي شبهمدرن هستند. 3/21 درصد از مجردان داراي الگوي پوشش سنتي، 1/48 درصد داراي پوشش سنتي شبهمدرن و 6/30 درصد داراي پوشش مدرن هستند.
جدول شمارة 7. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير وضعيت اشتغال و الگوي پوشش
بيکار کارمند آزاد فرهنگي خانه دار نوع شغل
6/20 2/29 9/42 0 50 سنتي
3/42 7/66 4/21 100 30 سنتي شبهمدرن
1/37 2/4 7/35 0 20 مدرن
100 100 100 100 100 جمع کل
سطح معناداري: 000/0 وي کرامر: 376/0
متغير شغل با الگوي پوشش در جدول، نشاندهندة رابطة معنادار و همبستگي متوسط ميان دو متغير است؛ بهگونهايکه 50 درصد زنان خانهدار، 9/42 مشاغل آزاد، 2/29 درصد از کارمندان و 6/20 از بيکاران داري الگوي پوشش سنتياند. بيشترين فراواني براي پوشش مدرن، از ميان بيکاران با 1/37 درصد و براي گروه شبهمدرن در گروه کارمندان با 7/66 درصد است.
فرضية دوم: ميان ميزان سرماية فرهنگي و الگوي پوشش فرد، رابطة معناداري وجود دارد.
جدول شمارة 8. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير سرماية فرهنگي و الگوي پوشش
سرماية فرهنگي پايين متوسط بالا
سنتي 5/46 3/24 3/13
سنتي شبهمدرن 2/35 4/55 3/33
پوشش مدرن 3/18 3/20 3/53
جمع 100 100 100
وي کرامر: 238/0 سطح معناداري: 001/0
دادههاي جدول فوق حاکي از اين است که ميان سرماية فرهنگي افراد و الگوي پوشش آنان رابطة معنادار و همبستگي متوسط وجود دارد؛ بهگونهايکه 4/55 درصد از افرادي که سرماية فرهنگي متوسطي دارند، داراي الگوي پوشش سنتي شبهمدرن هستند و 3/53 درصد از افرادي که سرماية فرهنگي بالايي دارند، داراي الگوي پوشش مدرناند. همچنين 3/13 درصد از کساني که داراي سرمايه فرهنگي بالايي هستند داراي الگوي پوشش سنتياند که اين مقدار براي افراد داراي سرماية متوسط فرهنگي 3/24 درصد و براي افراد داراي سرماية فرهنگي پايين 5/46 درصد است.
فرضية سوم: ميان ميزان التزام ديني و الگوي پوشش فرد رابطة معناداري وجود دارد.
جدول شمارة 9. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير التزام ديني و الگوي پوشش
التزام ديني پايين متوسط بالا
سنتي 0 18 6/75
سنتي شبهمدرن 3/16 7/66 4/24
پوشش مدرن 7/83 3/8 0
جمع 100 100 100
وي کرامر: 651/0 سطح معناداري: 000/0
دادههاي اين جدول نشان ميدهد که ميان متغير التزام ديني و الگوي پوشش افراد، رابطة معنادار با همبستگي بالا وجود دارد؛ بهگونهايکه درصد پوشش مدرن براي کساني كه التزام ديني بالا دارند، صفر و براي کساني که التزام ديني پايين دارند، 7/83 است. همچنين 7/66 درصد از افرادي که التزام ديني متوسطي دارند، داراي الگوي پوشش سنتي شبهمدرناند.
فرضية چهارم: بين سرمايه اقتصادي و الگوي پوشش افراد رابطة معنادار وجود دارد.
جدول شمارة 10. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير سرمايه اقتصادي و الگوي پوشش
سرماية اقتصادي پايين متوسط بالا
سنتي 9/42 8/34 8/12
سنتي شبهمدرن 8/23 7/58 9/48
پوشش مدرن 3/33 5/6 3/38
جمع 100 100 100
وي کرامر: 301/0 سطح معناداري: 000/0
جدول فوق نشان ميدهد که ميان سرماية اقتصادي و الگوي پوشش جوانان رابطة معنادار و همبستگي نسبتاً متوسطي وجود دارد. 3/38 درصد از افرادي که داراي سرماية اقتصادي بالايي هستند، الگوي پوشش مدرن دارند و 7/58 درصد از افرادي که سرماية اقتصادي متوسطي دارند داراي الگوي پوشش سنتي شبهمدرناند و 3/33 درصد داراي الگوي پوشش مدرن هستند.
فرضية پنجم: ميان ميزان مصرف پوشاک و الگوي پوشش رابطة معنادار برقرار است.
جدول شمارة 11. توزيع نسبي جوانان بر حسب متغير ميزان مصرف و الگوي پوشش
ميزان مصرف پايين متوسط بالا
سنتي 2/59 6/21 4
سنتي شبهمدرن 3/14 4/55 56
پوشش مدرن 5/26 23 40
جمع 100 100 100
وي کرامر: 351/0 سطح معناداري: 000/0
دادههاي جدول فوق نشان ميدهد که ميان ميزان مصرف پوشاک و الگوي پوشش رابطة معنادار و همبستگي نسبتاً متوسطي وجود دارد؛ بهگونهايکه 5/26 درصد از افرادي که داراي مصرف پوشاک پاييناند، الگوي پوشش مدرن دارند و 2/59 درصد از آنان داراي الگوي پوشش سنتياند. همچنين چهار درصد از افرادي که داراي مصرف پوشاک بالايي هستند، داراي الگوي پوشش سنتي، 40 درصد از آنان داراي الگوي پوشش مدرن، و 56 درصدشان داراي الگوي پوشش سنتي شبهمدرناند.
بحث و نتيجهگيري
پوشش بهمنزلة نمادي ارتباطي و عنصري هويتي همواره در حيات فرهنگي انسان حضوري پررنگ داشته است. با وجود ارزشها و هنجارهاي مهم و پررنگ ديني، فرهنگي و اجتماعي در زمينة الگوي پوشش مناسب و نقش پوشش مناسب در سلامت اخلاقي، رواني و اجتماعي جوامع ديني، بيش از يک دهه است که جامعه در الگوي پوشش افراد دچار آسيب شده است. الگوي پوشش با پيشرفت و جلوگيري از زوال و انحطاط اخلاقي جامعة مسلمين، ارتقاي کرامت انساني و حضور پررنگتر و بهتر و مطمئنتر براي زنان در جامعه ارتباط نزديك داشته و دارد. بهعلاوه تغيير در الگوي پوشش با ابزار فرهنگي توسط فرهنگ غربي و به علت تغيير در فرهنگ و ذائقة فرهنگي جوامع مسلمان همواره در دستور کار کشورهاي غربي قرار گرفته است. از حدود يک دهه پيش، جامعة ما با تغييراتي نامطلوب در عرصة الگوي پوشش روبهرو شده است که اين وضع به تصويب آئيننامة راهبردي گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در تاريخ 4/5/84 توسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي و متعاقب آن در مجلس شوراي اسلامي انجاميد. با گذشت حدود يک دهه از اين قانون، شاهد افزايش بيشتر دامنة اين آسيب اجتماعي و ناکارآمدي نهادهاي اجتماعي در کنترل اين آسيب هستيم.
در مبحث مربوط به آمارهاي استنباطي به بحث و بررسي دربارة فرضيات تحقيق و نتايج ناشي از آن ميپردازيم؛ اما پيش از اين کار و براي دستيابي به نتايج درخور اعتمادتر بايد توجه كنيم که آيا پرسشنامههاي تحقيق از پايايي برخوردار بودهاند يا نه؟ براي نشان دادن پايايي پرسشنامه از آلفاي کرونباخ بهمنزلة ضريب استفاده ميشود که مقدار آن بين ۰ تا ۱ است و چنانچه آلفاي کرونباخ بالاي ۷/۰ باشد، نشاندهندة اين است که پايايي پرسشنامه در حد خوبي است. همانگونه که در جداول بخش چهار ديده ميشود، مقدار ضريب آلفاي کرونباخ براي پرسشنامه 76/۰ بهدست آمده، که مقدار مناسبي است.
در پژوهش پيشرو به بررسي الگوي پوشش در ميان جوانان 18 تا 30 سالة شهر ياسوج پرداختهايم. آنچه در اين پژوهش بسيار مشهود است، فراواني بالاي الگوي پوشش شبهمدرن (42 درصد) در ميان جوانان است که ميتواند حاکي از گذاري فرهنگي به سمت فرهنگ مدرن در پوشش باشد. اين مسئله هنگامي اهميت بيشتري مييابد که بدانيم به علت نوپا بودن تأسيس شهر (در سال 1342) بهرغم حاکم بودن فرهنگ سنتي و بومي در روابط اجتماعي، تغييرات بسياري در نحوة پوشش جوانان ديده ميشود و احتمال وقوع يک گسست ارزشي در نسلها وجود دارد که ميتواند آيندة فرهنگي شهر را مسئلهدار کند. اين مطالعه نشان ميدهد که گروهاي سني، سطح تحصيلات، شغل و تأهل، رابطة معناداري با الگوي پوشش دارند؛ اما در اين ميان وضعيت تأهل و سطح تحصيلات، شدت همبستگي بيشتري را با الگوي پوشش از خود نشان ميدهند. با اين حال ميان جنسيت و الگوي پوشش ارتباط معناداري يافت نشد و ضريب تعيين آن 596/0sig= بود. نتايج حاصل از اين پژوهش با نتايج پژوهش طرح ملي وضعيتسنجي پوشش و آرايش ايرانيان (شوراي فرهنگ عمومي، 1392) همسوست. اين يافته نشان ميدهد که جامعهپذيري در بحث الگوي پوشش در جامعه و بهويژه در مراکز آموزشي (با توجه به اين امر مهم که بيشتر پاسخگويان از سطح تحصيلي بالايي برخوردارند)، بهخوبي صورت نميپذيرد. تبيين مسئلة پوشش به صورت علمي، ايجاد جو فرهنگي متناسب با فرهنگ اسلامي عفاف و جلوگيري از هنجارشکني توسط متخلفان، ازجمله اقدامات مسئولان امر در نهادهاي آموزشي است. با توجه به همبستگي بهدستآمده از الگوي پوشش با متغير تأهل ميتوان چنين تبيين کرد كه رونق ازدواج بهويژه در درون دانشگاهها ميتواند از اين آسيب بهگونهاي فزاينده بکاهد.
متغير سرماية فرهنگي فرد و الگوي پوشش او نيز در اين پژوهش از رابطة معنادار و همبستگي متوسطي برخوردار بودهاند. افراد داراي سرماية فرهنگي بالاتر از الگوي پوشش مدرن و شبهمدرن برخوردار بودهاند و نتايج اين پژوهش با نتايج پژوهشهاي حميدي و فرجي (1386) و پژوهش آدميان و همکاران (1391) همسو بوده است. نبود محصولات فرهنگي ترويجکنندة فرهنگ پوشش اسلامي ازجمله معضلات اين عرصه است.
اين پژوهش نشان ميدهد که رابطة معنادار و همبستگي نسبتاً بالايي ميان التزام ديني و الگوي پوشش افراد برقرار بوده است. بيشتر افرادِ داراي التزام ديني بالا، گرايشي به الگوي پوشش مدرن و مدگرا ندارند و الگوي پوشش سنتي را برگزيدهاند؛ هرچند که 3/16 درصد از اين افراد الگوي پوشش سنتي شبهمدرن دارند. نکتة درخور توجه در اين يافتهها وجود درصد بالاي کساني است که از دينداري متوسطي برخوردارند و از الگوي پوشش سنتي شبهمدرن پيروي ميكنند (7/66 درصد). نتايج اين پژوهش با يافتههاي خواجهنوري و همکاران (1391)، اسلامي فارساني (1385) و دادگران (1369) همسوست.
دربارة فرضية ارتباط معنادار ميان سرماية اقتصادي و الگوي پوشش، يافتههاي اين پژوهش ضمن تأييد اين فرضيه، نشان ميدهد که افراد داراي سرماية اقتصادي بالا کمتر الگوي پوشش سنتي را برگزيدهاند و بيشتر افراد داراي سرمايه اقتصادي متوسط، الگوي پوشش سنتي شبهمدرن را انتخاب كردهاند. يافتههاي اين پژوهش با نتايج پژوهش آدميان و همکاران (1391) همسوست.
اين پژوهش نشان ميدهد كه ميان ميزان مصرف و الگوي پوشش رابطهاي معنادار وجود دارد؛ بهگونهايکه افراد با ميزان مصرف بالا بيشتر الگوي پوشش مدگرا و سنتي شبهمدرن را برگزيدهاند و افراد داراي ميزان مصرف پايين، بيشتر الگوي پوشش سنتي را انتخاب کردهاند. نتايج اين پژوهش با يافتههاي پژوهش نيکزاد (1382) آدميان و همکاران (1391) و محمدي (1386) همسوست.
پيشنهادها
1. تغييرات در الگوي پوشش جامعه را بايد در دايرة گستردهتر تغييرات نظام ارزشي جامعه تحليل و بررسي كرد؛
2. تبيين مشخص، روشن و مناسب الگوي پوشش مطلوب و برجسته کردن ابعاد هويتي و ديني آن؛
3. مطرح شدن الگوي پوشش رايج بهمنزلة آسيبي جدي و دعوت همگاني از نخبگان حوزوي و دانشگاهي در اين حوزه، به صورت کارگروههاي ويژه براي رفع اين آسيب؛
4. ملزم شدن دستگاههاي اجرايي براي اجراي مصوبات اين کارگروه؛
5. افزايش فعاليتهاي مطلوب فرهنگي در عرضة فرهنگ پوشش توسط نهادهاي فرهنگي، صدا و سيما، نظامهاي آموزشي و دولت بهمنزلة متوليان اصلي فرهنگ در عرصة اجتماع، آموزش و پرورش و برنامهريزي، جهت هنجارسازي فرهنگ پوشش اسلامي و تسهيل پذيرش اجتماعي آن؛
6. اينكه جهتگيري ارزشي نظامهاي مزبور بايد در حرکت به سمت الگوي مطلوب موردنظر داراي وحدت رويه باشد و با برپايي نشستهاي تخصصي و کارشناسي، اختلافات را در شکل اجرا به پايينترين سطح ممکن برسانند؛
7. مطالعة ابعاد فرهنگي طرحها و برنامهها (پيوست فرهنگي) و ارزيابي مستمر تأثيرات اين برنامهها، بهويژه در عرصههاي رسانهاي؛
8. توجه بيشتر به نقش جامعهپذيري خانواده، تأکيد بر نقش مسئوليتي و نظارتي والدين در قبال فرزندان و برنامهريزي بلندمدت، ميانمدت و کوتاهمدت براي آن؛
9. بازتعريف نقش اجتماعي زنان و اعتلاي مقام زن بر مبناي فرهنگ ديني؛
10. برنامهريزي مناسب براي حضور سودمند و مؤثر زنان در جامعه؛
11. اتخاذ راهبردهاي مناسب توسط نهادهاي نظارتي براي جلوگيري از اشاعة الگوي پوشش نامتناسب با فرهنگ ديني و سنتي؛
12. احياي فريضة امر به معروف و نهي از منکر و نهادينه کردن اين فريضه در خانواده، مدرسه و مؤسسات آموزش عالي؛
13. ساماندهي بازار عرضة پوشاک و حمايت دولت از توليدکنندگان پوشاک متناسب با فرهنگ ديني و سنتي در جامعه.
- آدميان، مرضيه و همکاران، 1391، «تحليل جامعهشناختي سبک پوشش زنان»، زن و جامعه، سال سوم، ش 4، ص 161-186.
- اسلامي فارساني، سعادت، 1385، بررسي ديدگاههاي رنان و دختران تهران در زمينه گرايش به پوشش نامتعارف، تهران، بروج.
- اسميت، فليپ، 1383، درآمدي بر نظريه فرهنگي، ترجمة حسن پويان، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي.
- بيانات مقام معظم رهبري (ديدار با جمع کثيري از پرستاران 22/08/1370).
- بهار، مهري، 1390، مصرف و فرهنگ، تهران، سمت.
- بورديو، پي ير، 1381، نظريه کنش، ترجمة مرتضي مرديها، تهران، نقش و نگار.
- پرستش، شهرام و همکاران، 1386، «بررسي جامعهشناختي مديريت ظاهر و هويت فردي در بين جوانان بابلسر»، مجله علوم اجتماعي دانشکده علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد، ش 7، ص 19-49.
- توانا، مرادعلي، 1387، حجاب مسئوليتها و اختيارات دولت اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- توسلي، غلامعباس، 1387، نظريههاي جامعهشناسي، چ چهاردهم، تهران، سمت.
- جوادييگانه، محمدرضا و سيدعلي کشفي، 1386، «نظام نشانهها در پوشش»، کتاب زنان، سال دهم، ش 38، ص 62-87.
- حداد عادل، غلامعلي، 1372، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، تهران، سروش.
- حشمت يغمايي، محمدتقي، 1380، دينداري نوجوانان و عوامل مؤثر بر آن، پاياننامه کارشناسي ارشد، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي.
- حميدي، نفيسه و مهدي فرجي، 1386، «سبک زندگي و پوشش زنان در تهران»، تحقيقات فرهنگي، سال اول، ش 1، ص 65-92.
- خداياريفرد، محمد و همکاران، 1388، گزارش نهايي طرح پژوهشي آمادهسازي مقياس دينداري و ارزيابي سطوح دينداري اقشار مختلف جامعه ايران، تهران، دانشگاه تهران.
- خواجهنوري، بيژن و همکاران، 1391، «گرايش به حجاب و سبکهاي متفاوت زندگي، مطالعه موردي زنان شيراز»، جامعهشناسي کاربردي، ش 47، ص 141-166.
- دادگران، محمد، 1369، پژوهشي پيرامون حقوق، نقش اجتماعي پوشش بانوان، و کنکاشي براي شناخت الگوي اسلام براي زن امروز، تهران، مرکز تحقيقات و بخش برنامهاي.
- دلال، عباس، 1384، «زن در جامعه معاصر اسلامي»، ترجمة حميدرضا شريعتمداري، پيام زن، ويژهنامه زن در جمهوري اسلامي ايران، ش 157، ص 159.
- دواس، دي. اي، 1389، پيمايش در تحقيقات اجتماعي، ترجمة هوشنگ نايبي، چ دوازدهم، تهران، ني.
- دهخدا، علياکبر، 1352، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
- ذکايي، محمدسعيد و مريم امنپور، 1392، درآمدي بر تاريخ فرهنگي بدن در ايران، تهران، تيسا.
- رستگار خالد، امير، 1386، جامعهشناسي حجاب، حجاب مسئوليت ها و اختيارات دولت اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامي.
- رفيعپور، فرامرز، 1377، توسعه و تضاد، تهران، شرکت سهامي انتشار.
- رمضان نرگسي، رضا، 1387، بررسي وضعيت حجاب در ايران از سالهاي آخر حکومت پهلوي تا پايان جنگ تحميلي، حجاب مسئوليتها و اختيارات دولت اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- سالنامه آماري، 1390، رياست جمهوري، معاونت برنامهريزي و نظارت راهبردي، مرکز آمار ايران.
- سراجزاده، حسين، 1381، چالشهاي دين و مدرنيته، تهران، طرح نو.
- سلاجقه، آزيتا و نعمتالله موسيپور، 1390، «بررسي مقايسهاي الگوي پوشش دانشجويان دانشگاههاي دولتي، پيامنور و آزاد اسلامي، مطالعه موردي شهر بافت»، تحقيقات فرهنگي، ش 15، ص 153-177.
- سيديتبار، اعظمالسادات، 1387، حجاب مسئوليتها و اختيارات دولت اسلامي، قم پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- شرفالدين، سيدحسين، 1387، ريشهيابي جامعهشناختي بيحجابي، حجاب مسئوليتها و اختيارات دولت اسلامي، قم پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- شمس، ابراهيم، 1386، ارزيابي عملکرد دستگاههاي ذيربط در ارتباط با گسترش حجاب، همانديش حجاب؛ مسئوليت و اختيارات دولت اسلامي، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- صـبور اردوبادي، احمد، 1368، آييـن بهزيـستي در اسـلام، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- عنبري، موسي، 1390، جامعهشناسي توسعه، تهران، سمت.
- کوئن، بروس، 1377، مباني جامعهشناسي، ترجمة رضا فاضل، تهران، سمت.
- فاضلي، محمد، 1382، مصرف و سبک زندگي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات.
- کرزن، لرد، 1367، ايران و قضيه ايران، ترجمة غلامعلي وحيد مازندراني، تهران، علمي و فرهنگي.
- مالمير، مهدي، 1387، جامعهشناسي حجاب، حجاب مسئوليتها و اختيارات دولت اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- مجمع، شهره 1387، الگوی پوشش جوانان، پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته جامعهشناسی، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی.
- محمدی، سیده عقیله، 1386، رابطه بین سبک زندگی و نگرش هویت جنسی در بین دو نسل مادران و دختران، الگوی سبک زندگی ایرانیان، به کوشش ابراهیم حاجیانی و رضا صالحی، تهران، مجمع تشخیص مصلحت نظام.
- مطهري، مرتضي، 1384، مسئله حجاب، تهران، صدرا.
- ممتاز، فريده، 1383، «معرفي مفهوم طبقه از ديدگاه بورديو»، پژوهشنامه علوم انساني، ش 42-41، ص 149-163.
- نيکزاد، مهرداد، 1384، هويت و الگوي خريد، پاياننامه کارشناسي ارشد، جامعهشناسي، گيلان، دانشکده علوم انساني دانشگاه گيلان.
- نيکزاد، مهرداد، 1382، «تحليل اجتماعي کنشهاي مصرفي»، نامه پژوهش فرهنگي، ش 7، ص 181-213.
- نيلچيزاده، فروغ، 1387، نقد و بررسي الگوهاي حجاب اسلامي در سه دهه اخير، حجاب مسئوليتها و اختيارات دولت اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- واعظي، منصور، 1392، وضعيتسنجي پوشش و آرايش ايرانيان، تهران، ني.
- واس، دي، اي، 1386، پيمايش در علوم اجتماعي، ترجمة هوشنگ نايبي، تهران، ني
- وبلن، توشتاين، 1383، نظريه طبقه مرفه، ترجمة فرهنگ ارشاد، تهران، ني.
- Fridman, J.R, 1994, cultural Identity and Global Process, London, sage.