معرفت فرهنگی اجتماعی، سال پنجم، شماره دوم، پیاپی 18، بهار 1393، صفحات 107-130

    صورت‌بندی مطالعات زنان در المیزان

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمدرضا کدخدائی الیادرانی / دانشجوی دکترای مطالعات زنان و خانواده / mohammadkadkhodaee@yahoo.com
    محمدرضا زیبایی نژاد / مدیر مرکز مطالعات زنان و خانواده حوزه علمیه قم
    چکیده: 
    هدف نهایی این مقاله تبیین نظام فکری علّامه طباطبائی در موضوع «مطالعات زنان» به منزله‌ی یک رشته‌ی میان رشته ای قابل مقایسه با رشته های رایج علمی است. این کار باید در قالب پارادایمی مقایسه پذیر با پارادایم های رایج رشته های علمی صورت پذیرد تا امکان داوری و گزینش را فراهم سازد. تهافت مبنایی در پارادایم های رایج الهیاتی (وحی محور) با پارادایم های رایج دانشگاهی (عقل ـ تجربه محور) از یک سو و لزوم فراگیر بودن الگو و ساختار ارائه شده برای همه‌ی موضوعات مطرح در آن علم به گونه ای که با مبانی پارادایمی ارتباطی منسجم و قابل دفاع برقرار کند، خبر از صعوبت چنین الگویی می دهد. علّامه بر اساس یک الگوی چهاروجهی که دربرگیرنده‌ی مباحث تاریخی و جامعه شناسانه، هستی شناسانه، ارزش شناسانه و آسیب شناسانه است، شاکله‌ی اصلی این رشته‌ی میان رشته ای را صورت بندی کرده و با مدد از برخی از مفاهیم و سازه های بنیادین فلسفی به دفاع از این ساختار می پردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Formulation of Women's Studies in Al-Mizan
    Abstract: 
    The present paper mainly seeks to shed light on Allamah Tabatabaii’s way of thinking regarding “women's studies” which is one of the interdisciplinary fields of study as distinct from the common scientific fields. This should be done according to a paradigm comparable to the common paradigms of the scientific fields in order to judgment and selection. The fundamental encounter between common theological (revelation-based) paradigms and common academic (intellect- experience- based) paradigms on one hand, and the necessity of comprehensiveness of the provided model and structure of all the subjects discussed in a given science to make a coherence and defensible relationship with the paradigmatic foundations on the other hand, point to the difficulty of providing such a model. Considering the four-sided model consisting of historical, ontological, axiological, and pathological discussions, Allamah Tabatabaii has established the cornerstone of this interdisciplinary fields of study and defended it by relying on some fundamental philosophical concepts and constructs.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    الميزان از جمله كتاب‌هايي است كه مسائل و مباحث پژوهشي گسترده‌اي را در دل خود جاي داده است؛ تا آنجا كه برخي انديشمندان، از اين مجموعة اصالتاً تفسيري به «موسوعه پژوهشي» تعبير كرده‌اند (غزاوي، 1419ق). اين ويژگي الميزان، دستمايه‌اي براي پژوهندگان رشته‌ها و گرايش‌هاي مختلف علوم انساني و حتي تجربي فراهم آورده تا سرنخ حل عقده‌هاي علمي در رشته‌ها و گرايش‌هاي مختلف علوم انساني را در اين كتاب بجويند. نگاهي به پايان‌نامه‌ها و مقالاتي كه نمايانگر الميزان در عنوان، موضوع، متن يا ارجاعات است، دليل اين ادعاست.
    الميزان ماهيتاً يك منبع تفسيري ترتيبي است و مطالب آن بر اساس اقتضائات ترتيبي سوره‌ها و آيات ارائه شده است. ازاين‌رو مطالب ناظر بر يك موضوع خاص در كل اين تفسير پراكنده و بررسي بسياري از مباحث و موضوعات علمي در الميزان مستلزم كاوش و تدقيق در سراسر اين كتاب است. محققان بسياري در حوزه‌هاي مختلف علوم انساني و حتي علوم تجربي، موضوعات گوناگوني را با كنكاش در مباحث الميزان، اصطياد و چه‌بسا بر اساس چارچوب‌هاي متعارف در رشته‌هاي مذكور يا حتي بر اساس سليقه‌هاي شخصي، به تنظيم و صورت‌بندي اين موضوعات اقدام مي‌كنند. اين رويه گاه سبب مي‌شود سلايق و پيش‌فهم‌هاي پژوهشگران يا الگوهاي رايج در گرايش‌هاي مختلف علوم انساني به الميزان تحميل شود.
    اما سنخ ديگري از مباحث و موضوعات علمي و ديني وجود دارد كه به گونه‌اي نظام‌مند، توسط خود علّامه صراحتاً «صورت‌بندي» و به طرف «محتوا» دلالت شده است. اگر اين صورت‌بندي و دلالت محتوايي بتواند مؤلفه‌هاي پارادايمي و نظري يك حوزه از دانش را به گونه‌اي واضح، جامع و قابل دفاع نمايان سازد، آن‌گاه الميزان، بدون تكلف مي‌تواند منشأ نظريه‌پردازي در حوزة آن دانش قلمداد شود. اگر استقلال اين نظريه از يك‌سو و پيوند اين نظريه با آموزه‌هاي اسلامي اثبات شود، مي‌تواند شكل‌دهندة نوع يا انواعي خاص از علم اسلامي يا ديني تلقي شود (ملكيان، 1379؛ رشاد، 1387).
    مسئلة تحقيق: فارغ از تحميل پيش‌فهم‌هاي ذهني يا سعي در تطبيق پارادايم‌هاي رايج در رشته‌هاي علوم انساني، آيا مي‌توان در موضوع مطالعات زنان، مؤلفه‌هاي پارادايمي و نظري را كه ‌شكل‌دهندة الگوي جامع و واضح براي بررسي يك موضوع علمي از استخراج كنيم و بدون تكلف آنها را به الميزان نسبت دهيم؟ اگر پاسخ به اين پرسش مثبت است، بر اساس چه روشي؟ بر اساس كدام صورت‌بندي و با چه محتوايي؟
    توضيح آنكه علّامه در الميزان در موضوع «زن» به‌طور خاص، مطالب بسياري را مطرح كرده است. (جدول 1)؛ اما وجود گستردة مفاهيم و سازه‌هاي معرفتي مربوط به زن در الميزان، اگرچه محتواي علمي چشمگيري را براي پژوهشگران آماده مي‌كند، شرط كافي براي نظريه‌پردازي نيست؛ چراكه اولاً فراواني چشمگير سوره‌ها و آيات دربارة زن، مستلزم گستردگي مفاهيم تفسيري در اين زمينه است (جدول 2)؛ ثانياً همان‌گونه كه اشاره شد، براي نظريه‌پردازي، علاوه بر محتواهاي پراكنده، نيازمند الگو و صورت‌بندي شفاف و جامع و قابل دفاعي براي پوشش‌دهي نسبي مباحث مربوط به موضوع زن هستيم كه در ضمنِ آن، شكل ورود و خروج به مباحث، مباني، اهداف، مسائل بنيادين و روش فهم و بررسي مسائل آن علم، كانون توجه قرار گيرد و «نظام» يابد. اگرچه براي شكل‌گيري يك رشتة جامع علمي، بررسي همة مسائل و گزاره‌هاي آن علم ضرورت ندارد، بلكه آنچه در اين‌باره مهم است، وجه دلالتگري و ارائة نقشة راه براي حل مسائل آن علم، و پوشش‌دهي منطقي و منسجم و فراگير مسائل است.
    گرچه ادعاي نظريه‌پردازي علّامه در حوزة مطالعات زنان، كم‌وبيش از سوي بسياري از انديشمندان و نويسندگان حوزوي و دانشگاهي مطرح شده است، با توجه به اينكه هيچ مأخذ مدون تحليلي‌اي را در اين زمينه نيافتم، به نظر مي‌رسد اين ادعا تنها در حد احتمال باقي مانده است. پايان‌نامة سيماي زن در الميزان، اثري درخور تقدير است، كه برخي نتايج كمّي مباحث مطرح‌شده در موضوع «زن در الميزان» را جمع‌آوري كرده (انصاري، 1371، ص25)، ولي در تحليل كيفي آن ناكام است. منشأ اين ناكامي، آن است كه صورت‌بندي ذهني نويسنده بر الميزان تحميل شده و همين صورت‌بندي تحميلي، به‌منزلة پيش‌فهمي مخل، در مفهوم‌سازي از محتوا نيز تأثيرگذار بوده است.
    روش: تحليل محتوا، در جهت بررسي محورهاي تحقيق حاضر، اجتناب‌ناپذير است. در ادامه پس از توضيح مختصر برخي از واژگان، در بخش نخست، به روش تفسيري الميزان كه در حقيقت نشان‌دهندة روش تحليل و نقشة راه رسيدن به پاسخ مسئلة اصلي است مي‌پردازيم. پس از آن صورت‌بندي علّامه از مطالعات زنان را در بخش دوم مقاله جست‌وجو و برخي ويژگي‌ها و كيفيت دلالتگري آن را تبيين مي‌كنيم. در بخش سوم از طريق اين صورت‌بندي، گزارشي اجمالي از محتوا ارائه خواهيم داد.
    1. مفاهيم و كليات
    1ـ1. توضيح برخي مفاهيم
    1. پارادايم: با قطع نظر از ايهام در معنا و ابهام و تعارض و حتي تهافت در توصيف‌هاي متكثري كه از اين اصطلاح رايج در فلسفة علم شده است، پارادايم را مجموعه‌اي از باورها و پيش‌فرض‌هاي بنيادين هستي‌شناسانه، شناخت‌شناسانه و روش‌شناختي تعريف مي‌كنيم كه راهنماي جهت‌گيري علمي است (زيباكلام، 1382؛ رضواني، 1388). نظريه‌پردازي و صورت‌بندي يك دانش در راستاي پارادايم شكل مي‌گيرد (بابيچ، 1997، ص 17)؛
    2. نظريه: مجموعة گزاره‌ها و مفاهيم و سازه‌ها، كه با صورت‌بندي منسجم و روش ويژه به تبيين واقعيت مي‌پردازد و ما را در درك موضوعات و مسائل كمك مي‌كنند. وجود صورت‌بندي مناسب، يكي از اركان اصلي شكل‌گيري نظريه است؛
    3. صورت‌بندي: سازوكاري شكلي است كه بر اساس آن درك نظام‌مند پيچيدگي‌هاي واقعيات اجتماعي ميسر مي‌گردد و كشف، اثبات، فهم يا نقد گزاره‌هاي علم را ممكن يا تسهيل مي‌كند. ساختار، الگو  و فرايند، مهم‌ترين مفاهيم اصطلاحي اين سازه مفهومي‌اند (كوهن، 1369، ص52). صورت‌بندي، با طراحي ساختار مناسب جهت ايجاد نظريه عمل مي‌كند. صورت‌بندي از چهار جهت به نظريه كمك مي‌كند: الف) زمينه‌ساز پيش‌بيني براي نظريه است؛ ب) به‌منزلة اسكلت‌بندي، امكان بارگذاري مفاهيم و سازه‌هاي جديد در نظريه را فراهم مي‌آورد؛ ج) جايگاه مباحث را مشخص مي‌كند؛ د) مناط داوري و ارزيابي را ايجاد مي‌كند.
    4. مطالعات زنان: در يك تعريف عام، اجمالي و درخور مناقشه، رشته‌اي علمي است كه گسترة فراگيري از مباحث فلسفي، تجربي، تاريخي، اخلاقي، حقوقي، روان‌شناختي، جامعه‌‌شناختي و الهياتي را دربر مي‌گيرد و جنس يا جنسيت زنانه مركز تحليل آن است (مشيرزاده، 1383، ص81). امروزه رشتة مطالعات‌ زنان در دانشگاه‌هاي دنيا چارچوب مشخص و ثابتي ندارد و در دانشگاه‌هاي مختلف عناوين گوناگوني از دروس برايش ارائه مي‌شود. بيشتر مباحث اين رشته دربارة تاريخ زنان، فلسفة فمينيسم، روان‌شناسي زنان، علوم زيستي زنان، ادبيات فمينيستي، زبان‌شناسي و جنسيت، ارتباطات جمعي، زنان و سياست، زنان و كار، زنان و حقوق، زنان و بهداشت، زنان و سياست‌گذاري عمومي و امثال آن است (سليمي‌مقدم، 1388).
    يادآوري دو نكته
    نكتة اول: علم در اين مقاله به‌معناي دانش يا باور صادق موجه است. علم به‌معناي خاص آن به مجموعه گزاره‌هايي گفته مي‌شود كه حول موضوعي ويژه نظام يافته باشد. رشتة علمي يا منظومة معرفتي عبارتٌ اخراي اين تعبير از علم است (Discipline). علم در معناي اخص آن به رشته علمي كه صرفاً با روش تجربي سامان يافته است، گفته مي‌شود (Science). اگرچه تجربه در كنار شهود، عقل و وحي، يكي از منابع اصلي معرفت دانسته مي‌شود، متأسفانه سنت غالب دانشگاهي تحت تأثير پارادايم مسلط پوزيتيويسم، واژة «علم» را تماماً در علم تجربي مصادره كرده است. چنين مصادره‌اي، نابجا، تجاوزكارانه، مغالطه‌آميز و به‌شدت سفسطه‌گرانه است و نتايج شومي در سير و تعالي انديشة بشري به بار آورده است. مفاهيم و سازه‌ها به‌شدت تفكرساز، هنجارساز، الگوساز و رفتارساز هستند. ازاين‌رو اصرار ما بر اين است كه واژة «علم» را بر جايگاه اصلي و فراگير خودش (به مفهوم دانش در فارسي) بازگردانيم و علم در معناي خاص و اخص را با واژگان رشتة علمي و علم تجربي شناسايي كنيم.
    نكتة دوم: بسياري از مفاهيم و سازه‌هايي كه در اين تحقيق از آنها استفاده شده است (مانند پارادايم، نظريه و صورت‌بندي) محصول تلاش‌هاي دانشمندان غربي در ده‌هاي اخير است. جان‌ماية همين مباحث گاه به شكل عميق‌تر در آموزه‌هاي قرن‌ها قبل فقيهان، اصوليون، فيلسوفان و انديشمندان اسلامي وجود داشته است و در ضمن مباحث فلسفه، اصول، منطق يا حتي مفاهمة عرفي جامعه علمي، بيان شده است (علي‌پور، 1385، ص48؛ حسني، 1389). استفاده از مفاهيم و سازه‌هاي وام‌گرفته از مباحث غربي اگرچه امر ايدئالي نيست، ازآنجاكه اين مفاهيم در زبان علمي جامعة دانشگاهي رواج يافته است، در جهت رسيدن به يك فهم مشترك و مفاهمه علمي، اجتناب‌ناپذير است. ضمن اينكه سعة صدر علمي كه دين مبين ما را محتاطانه به آن سفارش كرده، راه را براي استفاده از دستاوردهاي شايسته و جان‌مايه اين آموزه‌ها باز كرده و مجوزي براي مماشات و همدلي با اين ميهمانان ناخوانده، سركش اما تربيت‌پذير است.
    2ـ1. راهبرد تفسيري الميزان
    توجه به راهبرد تفسيري علّامه به‌مثابه نقشة راه پژوهش، به ما در تحليل محتواي الميزان ياري مي‌رساند. سنت تفسيري علّامه بر اين اساس است كه ضمن در نظر گرفتن اغراض و اهداف كلي براي هر سوره، به فصل‌بندي آيات هر سوره اقدام، و فضاي مفهومي ويژه‌اي را دنبال مي‌كند. در مرحلة بعدي به بررسي آيات در ضمن اين فصل‌بندي مي‌پردازد. نكتة مهم در اين مرحله شاخص‌سازي‌هايي است كه ايشان در بررسي برخي آيات، مدنظر قرار مي‌دهد. علّامه مباحث مورد ابتلا و اهتمام مدنظر خود را ناظر بر همين شاخص‌سازي‌هاي پررنگ‌شده ارائه مي‌كند. اين مباحث يا موضوعات علمي گاه با روش‌هاي گوناگون تاريخي، تجربي، فلسفي، تطبيقي، عرفاني، كلامي، حقوقي و... تبيين و تكميل مي‌شوند (طباطبائي، 1417ق، ج1، ص4-14).
    با توجه به اينكه معارف قرآني در موضوعات مختلف، در كل قرآن پراكنده است، علّامه عموماً در ذيل شاخص‌ترين آيات مرتبط با موضوع موردنظر، به ارائة صورت‌بندي و ساختار علمي و تبيين بخش‌ها پرداخته و زيربخش‌ها و بررسي مسائل آن را به سوره‌ها و آيات ديگر ارجاع مي‌دهد. ارجاع‌هاي ايشان گاه به سوره‌ها و آيات پيشين است كه قبلاً نگاشته‌اند و گاه به سوره‌ها و آيات بعدي است كه هنوز نگاشته نشده‌اند اما گويي تفاصيل و جزئيات مباحث در طرح تفصيلي و نقشة راه علمي در ذهن علّامه دقيقاً موجود است. اين امر ضمن اينكه نشان‌دهندة نگاه جامع علّامه در تبيين مباحث ديني و علمي در گستره عظيم اين كتاب شريف است، مانع تغيير ماهيت ترتيبي الميزان به روش موضوعي مي‌شود؛ در عين حال كه نوعي تفسير موضوعي و فراتر از آن موسوعه‌اي پژوهشي نيز تلقي مي‌شود. از سوي ديگر، با شبكه ارجاعاتي كه علّامه ايجاد مي‌كند، ضمن اينكه مسائل پرشماري از دانش موردنظرش را پوشش مي‌دهد، اصالت مباحث علمي را حفظ مي‌كند و از تبديل شدن مسائل علم به موضوعات طفيلي علم ديگر كه نقطه‌ضعف پژوهش‌هاي ميان‌رشته‌اي است، جلوگيري مي‌كند. اين ويژگي منحصر به فردي است كه از لوازم روش تفسير قرآن‌به‌قرآن ايشان است.
    مباحث پارادايميك (مانند مباني معرفت‌شناختي، روش‌شناختي، ارزش‌شناختي، انسان‌‌شناختي و هستي‌شناختي)، ازآنجاكه موضوعاتي عام و فراگير براي همة دانش‌هاي ديني مدنظر ايشان هستند، مباحثي علي‌حده‌اي‌اند كه مورد توجه علّامه در الميزان و ديگر كتب فلسفي ايشان قرار داشته‌اند. براي مثال مباحث ايشان دربارة اعتباريات و حلقة اتصال تكوين و تشريع و همچنين كيفيت پر شدن فاصلة علم و عمل، از مهم‌ترين دغدغه‌هاي علّامه در الميزان و ديگر كتب فلسفي ايشان است. بررسي هريك از اين مباني، موضوعي مستقل و خارج از طاقت يك مقاله و حتي كتاب است (همان، ج2، ص116ـ132؛ ج5، ص10؛ ج8 ص54؛ مطهري، بي‌تا، ج6، ص202؛ تركاشوند و ميرسپاه، 1389؛ اژدري‌زاده، 1384، ص281؛ حسيني، 1382؛ رودگر، 1382؛ حسني، 1383).
    2. صورت‌بندي مطالعات زنان در الميزان
    «مطالعات زنان» با عنوان «بحث علمي المرأة في الإسلام»، از جمله موضوعات پژوهشي است كه در ضمن روش پيش‌گفته، مورد اهتمام و مداقة علّامه در الميزان قرار گرفته، صورت‌بندي و تبيين شده و با تشكيل شبكة ارجاعي به طرف محتواي وسيعي از معارف الهي و بشري، دلالت و تكميل گشته است.
    آيات 228 تا 242 سورة بقره، يكي از فصل‌هاي تفكيك‌شده در اين سوره در موضوع زنان است. تكرار دوازده‌گانة اصل «معروف» در رابطه با مناسبات فردي، خانوادگي و اجتماعي زنان، به همراه عبارت محوري «لهن مثل الذي عليهن بالمعروف»، شاخص‌ترين عبارتي است كه در آيات چهارده‌گانة اين فصل، مورد كانون علّامه قرار گرفته و ايشان را تحريض كرده تا ذيل اين آيات به صورت‌بندي و موضوع‌گذاري مطالعات زنان اقدام كند. همين فصل از آيات، عزيمت‌گاه و پل ارتباطي به ابعاد مختلف مطالعات فردي، خانوادگي، اجتماعي زنان در سور و آيات ديگر قرآن است. براي مثال، آيات 32 تا 35 سورة نسا، فصل ديگري است كه حوزة مطالعات خانواده با محوريت زن را با دلالتگري علّامه در همين فصل پشتيباني مي‌كند. در بخش بعدي مقاله، قسمتي از شبكة ارجاعات محتوايي سراسر الميزان را كه در اين فصل پايه‌ريزي شده است را نمايان مي‌سازيم.
    1ـ2. گزارش اجمالي صورت‌بندي (پيوست شماره 1)
    علامه با قطع‌نظر از مقدمه و خاتمة بسيار مهم و كاربردي، مباحث اصلي مطالعات زنان را در چهار محور اصلي ترسيم مي‌نمايد: 1. هويت زن و بررسي مقايسه‌اي هويت زن و مرد؛ 2. بررسي منزلت زن در جامعه در جهت فهم نقش او در حيات جامعة بشري؛ 3. احكام و حقوق زنان؛ 4. مباني احكام و حقوق زن.
    در اين فصل‌بندي، پس از ارائة يك ساختار اوليه كه دربرگيرندة مباحث هستي‌‌شناختي زن در فصل اول است، مباحث ارزش‌‌شناختي را بر اساس آن در فصل دوم پايه‌ريزي مي‌كند و آن را پلي براي تبيين و دفاع از نظام حقوق و احكام تشريعي زنان در اسلام در فصل سوم قرار مي‌دهد. در همين فصل ضمن تذكر اصل اشتراك در تشريع به برخي تفاوت‌ها و ويژگي‌هاي احكام و حقوق زن و مرد (كه عمدتاً زمينة شبهه تبعيض دربارة آنها وجود دارد) و حكمت آن مي‌پردازد. در فصل چهارم، برخي از اساسي‌ترين مفاهيم مانند فطرت و عدالت را كه اين ساختار تكويني، ارزشي و تشريعي را تبيين و قابل دفاع مي‌كند به بحث مي‌كشد يا با شبكة ارجاعي كه رسم جاري علّامه است صورت‌بندي مباحث مربوط به «زن در اسلام» را تكميل مي‌سازد. خاتمة مباحث علّامه آسيب‌شناسي است كه ايشان دربارة وضعيت «نظام ارزشي و حقوقي زن در اسلام» ارائه مي‌دهد. اين بخش از مباحث نيز دربردارندة وضعيت زنان در غرب مدرن و جوامع اسلامي و علل اين وضعيت است. در اين بخش نيز تكيه‌گاه مباحث آسيب‌شناسانة علّامه بر جنبة «تربيتي» و «ولايي» نظام تشريع و تكوين متمركز است. اين صورت‌بندي و مباحث ذيل آن با در نظر گرفتن شبكه ارجاعي سلسله‌وار در ذيل اين فصول چندگانه و ارجاعات آن، يك ساختار منسجم و تقريباً جامع از مباحث مطالعات زنان و خانواده در اسلام ارائه مي‌دهد.
    2-2. تبيين منطق ساختار مباحث
    1ـ2ـ2. اشاره به جايگاه و ماهيت موضوع و روش تحقيق
    هر نظريه‌اي به لحاظ ماهيت مستلزم روش تحقيق و روش‌شناسي ويژة خاص خود است كه در مباني پارادايمي به بحث گذاشته مي‌شود؛ اما همان‌گونه كه لايدر (Layder)، تأكيد مي‌كند محصور و محدود كردن نظريات در به‌كارگيري روش‌هاي خاص نادرست است. ورود به نظريات با روش‌هاي ديگر موجب شكل‌گيري و نضج رابطة معرفتي و توليد و پرورش دانش مي‌شود (آزادارمكي، 1376، ص18). البته بايد توجه كرد كه نقش مثلاً روش تجربي در بررسي يك نظرية ديني تا كجا و تا چه سطح از اعتبار است.
    هدف علّامه از طرح موضوع «زن در اسلام» نه اثبات تجربي گزاره‌هاي ارزشي و تشريعي حقوق زن، بلكه دفاع تجربي از كارآمدي و عادلانه بودن و به گونة تلويحي نظام‌مندبودن احكام و مقررات فردي، خانوادگي و اجتماعي زن در نگرة اسلامي است. ازاين‌رو ايشان در نختسين عبارت خود با اشاره به اصل توحيد و خدامحوري، مرز ميان انديشة ناب حقوق اسلامي كه مبتني بر كشف ارادة خدا و حجت‌يابي است و انديشة پوزيتيويستي را كه مبتني بر عقل و تجارب بشري است يادآوري مي‌كند و تأكيد مي‌ورزد كه ارائة بحث بر اساس روش تجربي، رويكردي پسيني و در جهت دفاع عقلاني از نظام ارزشي و تشريعي اسلام است:
    اسلام بر خلاف ساير قوانين كه بنيادي تجربي دارند قوانين خويش را بر تجربه بنيان ننهاده است؛ ولي چه‌بسا قضاوت عقلاني دربارة قوانين اسلام به تأمل در احكام و قوانين و رسوم موجود ميان ملت‌هاي حاضر و گذشتگان نيازمند باشد تا مجال براي جست‌وجوي سعادت انساني در لابه‌لاي مذاهب و مسالك ايشان گشوده شود و بتوان به ارزيابي قوانين اسلامي و غيراسلامي نسبت به نتيجة حاصل پرداخت، تا با اين معيار بتوانيم جايگاه و ارزش هر كدام از نظام‌هاي اسلامي و غيراسلامي را به داوري بنشينيم (طباطبائي، 1417ق، ج2، ص261).
    پس اين نظريه براي عينيت بخشيدن به مصداق خويش، بر تجربه تكيه نكرده است؛ زيرا اسلام قانون الهي است؛ ولي اين مقايسه مي‌تواند مصاديق را تأييد كند و عملاً آنها را به سطح تجربة علمي برساند و صلاحيت پايدار نظريه را براي اجراي عملي تأييد كند. بر اين اساس اگر شاهد سعي وافر و فراگير علّامه به استناد به فطرت انسان يا طبيعت هستي يا تجارب جامعة بشري يا مفاهيم پوزيتيويستي هستيم، به‌معناي آن نيست كه ارزش‌ها و حقوق و احكام شرعي برخاسته از اين خاستگاه‌ها يا منحصر در آنهاست. خاستگاه حقوق و تكاليف و احكام تشريعي در نگرة اسلام و البته در الميزان، منحصر در اراده تشريعي خداوند است (همان، ص261). ارادة تشريعي خداوند سبحان نيز ريشه در ارادة تكويني او دارد و منبعث از خالقيت، مالكيت، فياضيت، غنا، علم و حكمت اوست (كدخدايي، 1387). بنابراين خطاست اگر حقوق الهي با اين رويكرد را زيرمجموعه‌اي از حقوق طبيعي بدانيم (كاتوزيان، 1377، ص109)، يا آن را يك‌سره اعتباري محض و تابع قرارداد و شرايط زمان و مكان قلمداد كنيم‌ (مجتهد شبستري، 1387). گرچه اعتقاد به ماهيت اعتباري گزاره‌هاي حقوقي انديشة علّامه را با مبناي پوزيتيويستي هم‌داستان مي‌كند و ادعاي انطباق احكام شرعي با مصالح و مفاسد واقعي به مبناي برخي قرائت‌هاي متعالي از حقوق طبيعي و حقوق فطري نزديك است، بايد توجه داشت كه اينها وصف مبنا هستند نه خود مبنا (جمعي از نويسندگان، 1389، ص34).
    نكتة ديگر دربارة استراتژي روشي اينكه به نظر مي‌رسد در انديشة علّامه شكل تبيين نظريه‌هاي اجتماعي در حوزه‌هاي مختلف و از جمله بحث مطالعات زنان، به استراتژي پس‌كاوي در علوم اجتماعي نزديك است. اين استراتژي مي‌كوشد با شناسايي يك هستة مركزي و الگوي تبييني، كنش‌هاي مختلف انساني را در حوزه‌هاي گوناگون علوم انساني و علوم اجتماعي توضيح دهد. كشف و تبيين چنين الگوي فراگيري مستلزم يك ذهن دائرةالمعارفي و عميق است. چنين الگويي بايد از توانايي توجيه پيچيدگي‌هاي كنش‌هاي انساني در عرصه‌هاي مختلف علوم انساني برخوردار باشد؛ كنش‌هايي كه ارتباط به‌شدت فراگير، پيچيده، نظام‌وار و سيستمي آن مفروض است (طباطبائي، 1417ق، ج 2، ص97ـ104). وجود كوچك‌ترين خلل يا نقصان در اين الگوي تبييني، مي‌تواند به ناسازواري‌هاي گسترده‌اي در سطوح ديگر علوم بينجامد و به صورتي دومينووار كل ساختار معرفتي را از اعتبار بيندازد (بليكي، 1387، ص301). محوري‌ترين سازه در تبيين اين الگوي تبييني در انديشة علّامه، «فطرت» است. در بخش مفاهيم بنيادين توضيح بيشتري در اين‌باره ارائه خواهيم داد.
    2ـ2ـ2. راهبرد ورود به بحث و شيوة مسئله‌شناسي
    علّامه بررسي تاريخي شخصيت (تكويني، ارزشي و حقوقي) زن را در پنج مرحلة تاريخي به تصوير مي‌كشد: جوامع بدوي، امت‌هاي متمدن (عرف‌محور و قانون‌مدار)، جامعة جزيرةالعرب قبل از اسلام و جامعة اعراب زمان اسلام. در دل اين مرحله‌بندي تاريخي، به آموزه‌هاي اديان اصلي به‌ويژه تورات و انجيل و تأثير آنها بر تاريخ ملل توجه شده است. در نهايت علّامه پس از ارائة مباحث ماهوي خود در فصول بعدي، وضعيت زن معاصر در جوامعِ به‌اصطلاح مترقي غربي و حتي جوامع اسلامي را نيز از قلم نمي‌اندازد و به‌طور جدي‌تري به آسيب‌شناسي جايگاه و شخصيت زن در جامعه مدرن وارد مي‌شود.
    اين ترسيم تاريخي ضمن اينكه فضاي نزول و تشريع معارف در رابطه با زن و خانواده را ملموس‌تر مي‌سازد، زمينة مناسب‌تري براي دفاع از نظام ارزشي و تشريعي ايجاد مي‌كند. براين‌اساس فضاي مباحث تطبيقي و تاريخي در آغاز اين الگو بسيار پررنگ است و مي‌تواند الهام‌بخش قسمتي از صورت‌بندي مطالعات زنان تلقي شود. چنين فضاي تطبيقي و تاريخي‌اي مخاطب را در جهت «مسئله‌شناسي» ياري مي‌كند؛ ضمن اينكه ايجاد فضاي مقايسه‌گري قدرت تحليل و داوري را پرورش مي‌دهد.
    بر اساس مرحله‌بندي ارائه‌شده توسط علّامه، نگاه خطيِ زماني به تاريخ در تبيين و تحليل تحولات حقوقي زنان نقد مي‌شود و مقتضيات زمان و مكان و فرهنگ و دين نيز كانون توجه قرار مي‌گيرند. همان‌گونه كه شهيد مطهري اشاره مي‌كند، تقسيم‌بندي تاريخي علّامه در پنج مرحله، در حقيقت باز كردن مبناي نقد صورت‌بندي تاريخي است كه مبناي تحليل‌هاي ماركسيستي يا فمينيستي از فرودستي زنان است (مطهري، بي تا، ج5، ص81ـ131). توضيح آنكه ماركسيست‌ها، سير تحولات تاريخي را به شش دوره تقسيم مي‌كنند: كمون اوليه، برده‌داري، فئوداليستي، سرمايه‌داري، سوسياليستي و كمون ثانويه. اين تقسيم‌بندي ماركس مبناي نظريه‌پردازي‌هاي اقتصادي و اجتماعي ماركسيست‌ها در عرصه‌هاي مختلف تحولات اجتماعي است. همين تقسيم‌بندي مبناي تفكر بسياري از انديشمندان علوم اجتماعي براي بررسي مسائل و مطالعات اجتماعي زنان قرار گرفته است. در كنار اين مبنا و شايد بهتر بگوييم بر اساس اين مبنا، برخي فمينيست‌ها مراحل چهار يا پنج‌گانة كيفي را براي تاريخ حقوق زن ترسيم كرده‌اند: مرحلة طبيعي، مرحلة تسلط مرد، مرحلة اعتراض زن و مرحلة تساوي (تشابه) حقوق از جمله مراحلي‌اند كه شهيد مطهري آنها را برشمرده و جزو مهملات فمينيست‌هاي غربي قلمداد كرده است (همان، ص131). به نظر مي‌رسد دو مرحلة تفوق زنان و زن‌سالاري (انديشة غالب فمينيست‌هاي راديكال) و تناسب و توازن حقوق زن و مرد (انديشة بخشي از فمينيست‌هاي معاصر و پست‌مدرن) نيز به اين مراحل چهارگانه الحاق‌پذير باشند، كه البته شكل‌گيري و نضج اين مراحل پس از زمان تأليف الميزان و آثار شهيد مطهري است.
    نكتة ديگر كه از نگرش تاريخي و مرحله‌بندي علّامه استنباط مي‌شود، سنخ‌شناسي علل فرودستي زنان در عرصه‌هاي مختلف تاريخي است. در اين تقسيم‌بندي، علت فرودستي زنان در عرصة تاريخي «سنخ‌شناسي» مي‌شود. طبيعت، عادات، قانون، آموزه‌هاي رايج ديني و ستمگري هر كدام مي‌تواند مبناي فرودستي زنان در جامعة بدوي، عرف‌محور، قانون‌محور و جوامع مترقي غربي قلمداد شود و در جوامع اسلامي، خلأهاي تربيتي و اجرايي و به صراحت ايشان، نظام ولايي، علت اين فرودستي در مراحل تاريخي است (طباطبائي، 1417ق، ج2، ص276).
    شروع كردن از مباحث تاريخي، اين مطلب را تداعي مي‌كند كه به خلاف شكل‌گيري كنش‌هاي دفاع از حقوق زن در غرب كه به صورت بازتابي، التهابي و جنبشي، تابع تحولات اجتماعي و مديريت شده توسط نظام‌هاي حاكم سرمايه‌داري و فاقد مبناي منسجم و مستقل تئوريك و با مباني به شدت متفاوت و متعارض بوده است (كدخدايي، 1391، ص57؛ حسيني، 1388، ص25)، نگاه اسلام به زنان و مسائل زنان، تحول‌ساز، انقلابي، مبنايي، منسجم و مهم‌تر اينكه برخلاف نظام هستي‌شناسانه و ارزش‌‌شناختي جامعة زمان ظهور اسلام بوده است (طباطبائي، 1417ق، ج 5، ص 98).
    2ـ3. هويت تكويني عزيمت‌گاه هويت ارزشي و پايگاه اجتماعي
    علّامه براي دفاع از احكام و مقررات مربوط به زن در اسلام، آن را بر اساس يك «نظام»، مرتبط با هويت زن، هويت مرد، نظام اجتماع و نظام حيات بشري و نظام ارزشي حاكم بر آن ترسيم مي‌كند. دفاع از حقوق و احكام زن مبتني بر ترسيم نظام ارزشي و جايگاه اجتماعي زن است. نظام ارزشي زن نيز ريشه در جايگاه زن در نظام خلقت و هويت تكويني او دارد كه در مقايسه با هويت تكويني مرد قابل استنتاج و ارزيابي است.
    ايشان در تبيين هويت تكويني زن، از تبيين نقاط اشتراك آغاز مي‌كند. بر اين اساس اگرچه زن و مرد تفاوت‌هايي نيز دارند، ماهيت انساني زن و مرد مشترك است. اشتراك در منشأ مادي و معنوي و فطرت الهي، اشتراك در هدف نهايي، اشتراك در ابزار و لوازم رسيدن به هدف (ساختار معتدل، ابزار شناخت، وجدان اخلاقي، كرامت وجودي و خلقت ديگر موجودات)، اشتراك در موانع رسيدن به هدف و از همه مهم‌تر اشتراك در وابستگي شديد و تفكيك‌ناپذير زن و مرد به يكديگر، همگي ترسيم‌كنندة «اصل» اشتراك زن و مرد و تشكيل‌دهندة هويت تكويني آنان است؛ اما در اين ميان دو تفاوت مهم جسماني (جهاز تناسلي و قدرت بدني) و رواني (احساسات و تعقل) به‌منزلة وجه تمايز تكويني زن و مرد، مد نظر علّامه قرار مي‌گيرد (طباطبائي، 1417ق، ج2، ص271). اين دو تفاوت تكويني مبناي تحليل تفاوت‌هاي حقوقي زن و مرد در فصل‌هاي بعدي خواهد بود.
    4ـ2. نظام ارزشي زن و مرد و وجه تمايز در پايگاه اجتماعي
    اصل اشتراك تكويني، زيربناي اقامة اصل اشتراك و تساوي در نظام ارزشي و استقلال در تدبير امور است. بر همين اساس علّامه تصريح مي‌كنند:
    اما در مورد منزلت اجتماعي زن، اسلام بين زن و مرد از نظر تدبير شئون اجتماع و استقلال در تصميم‌گيري و عمل، تساوى برقرار كرده است؛ زيرا همان‌گونه كه مرد از استقلال در اراده به منظور پوشش‌دهي به نيازهاي انساني مثل خوردن، آشاميدن و ديگر لوازم بقا محتاج است، زن هم به‌عنوان بخشي از پيكرة جامعة انساني همين‌گونه است. لذا قرآن كريم مى‏فرمايد: «بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛ پس همان‌گونه كه مرد مى‏تواند خودش در سرنوشت خويش تصميم بگيرد و خودش مستقلاً عمل كند و نتيجة عمل خود را مالك شود، همچنين زن نيز بدون هر گونه تفاوتي چنين حقى را دارد: «لَها ما كَسَبَتْ وَعَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ». زن و مرد در آنچه كه اسلام آن را حق مى‏داند برابرند... چيزى كه هست خداى تعالى در آفرينش زن دو ويژگي قرار داده كه به آن دو ويژگي، زن از مرد امتياز پيدا مى‏كند (همان ص 272).
    ايشان با استناد به همين دو تفاوت تكويني، تمايزهاي زن و مرد در جايگاه اجتماعي‌شان را توضيح مي‌دهد و تمايز در جايگاه و منزلت اجتماعي را ناظر بر دو جايگاه ناشي از خلقت الهي مي‌داند:
    اول اينكه زن از نظر اجتماعي به‌منزلة «حرث»، است كه تكون، رشد و پرورش نوع بشر در ظرف وجودي او تعبيه شده؛ از اين جهت زن از جايگاه اجتماعي مرد متمايز شده و حقوق و تكاليف متناسب با خود را دارد؛
    دوم آنكه خلقت زن بر اساس لطافت ساختار جسماني و رقت احساسات و ادراك بنا شده است، كه اين نيز مستلزم تأثير در جايگاه و تكاليف اجتماعي است. در نهايت علًامه، تمامي احكام تشريعي مشترك و مختص هريك از زن و مرد را به اصل اشتراك و آن دو تفاوت برمي‌گرداند (همان، ص 272).
    چنين اشتراك و اختصاصي در موقعيت و جايگاه اجتماعي و به تبع آن در احكام و حقوق اجتماعي، زمينه‌ساز برخي فضيلت‌ها براي هريك از دو صنف نسبت به ديگري مي‌شود؛ لكن نكته آنجاست كه قرآن كريم در آية 32 سورة نساء، چند قاعده را صراحتاً دربارة اين فضيلت‌ها گوشزد مي‌كند:
    اولاً اين فضيلت‌ها براي هريك از زن و مرد نسبت به ديگري وجود دارد و با توجه به قواعد تناسب حقوق و تكاليف با تكوين از سويي و تلازم و تعادل و توازن حق و تكليف از سوي ديگر، دو كفة ترازو نسبت به هر دو صنف بر اساس عدالت تنظيم شده است. مثلاً مرد را از اين نظر بر زن فضيلت و برترى داده كه سهم ارث او دو برابر زن است، و زن را از اين نظر بر مرد فضيلت داده كه خرج خانه را از گردن زن ساقط كرده است (همان، ص272)؛
    ثانياً به خلاف نگرش‌هاي فمينيستي و بسياري از انديشه‌هاي جامعه‌‌شناختي كه روابط ميان افراد را اساساً بر پاية تنش و تضاد و رقابت متقابل تعريف مي‌كنند، زن و مرد در جامعة مسلمين به‌منزلة عضوي از پيكر يكديگر (بعضهم من بعض) ترسيم مي‌شوند؛ همان‌گونه كه فضيلت خواهر براي برادر و پدرش فضيلت است و بالعكس، چنين تعاملي ميان همة اعضاي جامعه مسلمان برقرار است؛
    ثالثاً فضيلت‌هاي زن و مرد در اجتماع ناشي از ضرورت‌هاي اجتماعي و تقسيم كار اجتماعي است، نه ناشي از فضيلت ماهوي زن و مرد. ازاين‌رو، آرزوي آن ممنوع است (نساء: 32). با اين حال در اين ميان فضيلت‌هايي نيز وجود دارند كه دايرمدار عمل، اراده و اختيار همة انسان‌ها اعم از زن و مرد هستند كه معيار حقيقي ارزش‌گذاري تلقي مي‌شوند. فضيلت ايمان، عمل صالح، تقوا و علم از اين دسته فضايل‌اند كه متعلق خواست و تمناي الهي قرار مي‌گيرد (نساء: 32).
    5ـ2. نظام تشريع و حقوق زن به‌مثابه روبنا
    به تبع همان اصل اشتراك تكويني و ارزشي ـ اجتماعي و با توجه به همان تفاوت‌هاي استثنايي، استنباط چگونگي و چرايي احكام و حقوق زن و مرد مشخص مي‌شود. ازاين‌رو «اصل تساوي» در حقوق و احكام در همة عرصه‌هاي اجتماعي نيز خودنمايي مي‌كند (همان، ص272). موارد اختلاف احكام تشريعي زن و مرد به‌منزلة اموري استثنايي، اگرچه مهم‌اند، از نظر كمّي در محاق برخي ابواب فقهي قرار مي‌گيرند. احكام تشريعي اختلافي نيز خود بر چند سنخ‌اند:
    ـ برخي از جنس اسقاط تكليف و الزامي‌اند، مانند عدم تكليف بر مقاتله در جهاد؛
    ـ برخي از جنس تكليف و الزامي‌اند، مانند لزوم اطاعت شوهر در امور جنسي (در شرايط خاص)؛
    ـ برخي از جنس حق الزامي عليه مرد هستند، مثل نفقه دادن شوهر يا پدر يا دية عاقله؛
    - برخي از جنس حق اولوي عليه مرد هستند، مانند حق حضانت؛
    - برخي از جنس حق اولوي عليه زن هستند، همچون حق طلاق رجعي و... .
    بر همين مدار، اقسام ديگري از حقوق و تكاليف زن در عرصه فردي، عبادي، اجتماعي، خانوادگي، اقتصادي، سياسي و... قابل تقسيم‌بندي‌اند. اين تقسيم‌بندي علاوه بر موارد الزامي و جواز، به بررسي شرايط رجحان و عدم رجحان نيز قابل گسترش است و شقوق متكثر و البته بااهميتي را ايجاد مي‌كند كه مي‌توانند موضوع پژوهش‌هاي مستقل و راهبردي در حوزة مطالعات زنان و خانواده باشند. براي نمونه با تحقيق كامل در همة شقوق حقوق و تكاليف، الزام و عدم الزام، رجحان و عدم رجحان، مي‌توان الگوي مشاركتي زنان در جامعة اسلامي را پايه‌ريزي كرد. براي مثال مي‌توان با كنكاش در اين وجوه، نظر اسلام را دربارة اصل مشاركت اجتماعي زنان را در حرفه‌ها و مشاغل اجتماعي و كشاورزي و ... به‌دست آورد. البته علّامه در اين موارد، نه‌تنها قايل به تجويز است، بلكه آن را فضيلت دانسته و حتي تفاخر زنان در اين موارد را روا مي‌دارد. ايشان جواز و استحباب اين تفاضل و تفاخر را به سنت و سيرة نبوي و امامان معصوم نسبت مي‌دهد و تحقيق دربارة اين مسئله را به دانش‌پژوهان محول مي‌كند (همان، ص 273).
    6ـ2. مفاهيم بنيادين
    مفاهيم بنياديني كه اساس مباحث علّامه در اين صورت‌بندي را مشخص مي‌كند، از مباحث بسيار مهم و زيربنايي است كه نه‌تنها در موضوع مطالعات زنان و خانواده، بلكه در بسياري از مباحث هستي‌شناسي، انسان‌شناسي، ارزش‌شناسي و مباحث مربوط به نظام تشريعي و ولايي، سرنوشت عقلانيت و قابل دفاع بودن جهت‌گيري‌هاي الميزان به آنها بستگي دارد. وظيفة اين مفاهيم بنيادين، پر كردن فاصلة ميان نظام تكوين ـ نظام ارزشي، نظام ارزشي ـ نظام حقوقي و نظام حقوقي- نظام ولايي و در نهايت حلقة اتصال نظريه و عمل است.
    ماهيت و كيفيت شكل‌گيري اعتباريات، مفاهيمي همچون حق، تكليف، آزادي، اختيار، اراده و عقل، و سازه‌هاي بنياديني همچون نظام‌مندي خلقت ـ ارزش‌ها ـ حقوق و نظام ولايي، تفكيك جنبة تشريعي از جنبة ولايي، مناسبات حق و تكليف، ضرورت پيوند حقوق و اخلاق در استنباط احكام، رابطة دين و گزاره‌هاي علمي، رابطة دين و مقتضيات زمان و مكان و تحولات اجتماعي، توجه به اصل تدرج در دعوت، مدعو و مدعوٌاليه، قاعدة معروف، قاعدة عدالت، از مهم‌ترين ابزار تفهمي علّامه در تبيين مباحث مربوط به مطالعات زنان و خانواده‌اند.
    اين مفاهيم اساسي به خلاف مباحث فصول پيشين كه از تمركز يا ارجاعات روشني در صورت‌بندي برخوردار است، به لحاظ فراگيري در موضوعات مختلف و همچنين جنبة پارادايميك، نيازمند كاوشگري، تدقيق و تأمل بيشتري در سراسر الميزان است. مبنايي‌ترين مفاهيمي كه در همة اين ابعاد سريان و جريان دارند و چه‌بسا ديگر مفاهيم نيز با آن رابطه برقرار مي‌كنند و از آن منشعب مي‌شوند، دو مفهوم «فطرت» و «عدالت» هستند.
    نگاهي به ساختار و نحوة ورود و خروج به مباحث و آغاز بحث با خلقت و لوازم خلقت در فصل اول، و دفاع از لوازم طبيعي نظام خلقت در ايجاد نظام ارزشي و بنا نهادن نظام تشريع و نظام حقوق زن بر اساس آن، نشان‌دهندة اين نكته است كه اين نظام جامع بر اساس مفهوم بنيادين فطرت به‌معناي نوعي خلقت خاص معطوف به هدف واحد، و مفهوم عدالت به‌معناي لزوم قرار گرفتن هر چيز در جايگاه خودش براي رسيدن به آن هدف، پايه‌ريزي شده است. ازاين‌رو همة نظامات ارزشي و حقوقي و تشريعي و ولايي، با اين دو مفهوم و كيفيت تبيين اين دو پيوند مي‌خورند (همان، ص273).
    7ـ 2. توجه به لزوم نظام تربيتي و نظام اجرايي مناسب
    علّامه پس از تصوير وضعيت گذشتة زن و پايه‌ريزي يك نظام تكويني، ارزشي و حقوقي در جهت سعادت جامعة بشري، در خاتمه به نقد وضعيت زن در نظام‌هاي غيرالهي دوران معاصر مي‌پردازد و چارچوب نظري بيان‌شده را به‌عنوان راه اصلاح و تعالي وضعيت زن، خانواده و حيات بشري معرفي مي‌كند. ايشان پس از آسيب‌شناسي وضعيت زن و خانواده، در جوامع اسلامي، با تفكيك جنبة تشريع از جنبة ولايي، خلأ موجود را ناشي از نبود نظام ولايي مناسب براي پوشش‌دهي معارف اسلامي در اين زمينه مي‌داند. جنبة ولايي نيز در كلام ايشان شامل نظام تربيتي و نظام اجراي قوانين است.
    با اين توضيح، مباحث سياسي و تربيتي نيز در الگوي مطالعات زنان و خانواده در الميزان جايگاه خود را به‌دست مي‌آورد و بدين‌سان صورت‌بندي تكميل و به طرف محتوا دلالت مي‌شود. علّامه در پايان بحث علمي خود با جمله «فسنشرح ما تيسر لنا منه في محله إن شاء الله تعالي»، و در ضمن مباحث و ارجاعاتي كه در سراسر الميزان مطرح مي‌كند، محتواي لازم براي اين قالب را بيش از پيش فراهم مي‌آورد.
    3. گزارشي از محتوا
    گسترة وجود مفاهيم و سازه‌هاي مربوط به زن و مطالعات زنان و خانواده در الميزان تابعي از فراواني حضور اين مفهوم در آيات قرآن كريم است. در ادامه ضمن ارائة مواد خام مفاهيم در رابطه با مطالعات زنان در قرآن، به برخي مباحث محتوايي مطرح شده در الميزان اشاره مي‌كنيم.
    1ـ3. گزارش كمّي مفاهيم و سازه‌هاي مرتبط با زن در قرآن
    از ميان 114 سورة قرآن كه شامل 6236 آيه است، 388 آيه از 70 سورة قرآن در الميزان، مباحثي را دربارة زن به خود اختصاص داده‌اند. برخي از سوره‌ها به‌طور اختصاصي با عناوين مختص زنان نام‌گذاري شده‌اند. اين نكته با توجه به مبناي تفسيري علّامه، كه سوره‌هاي قرآني را ناظر بر اهداف و اغراض ويژه قلمداد مي‌كند، مستلزم نگاهي ساختارمند و كل‌نگرانه است. سوره‌هاي نساء، طلاق (كه از آن به النساء الصغري تعبير شده است) و مريم بر اين اساس اهميت ويژه مي‌يابند.
    2ـ3. گزارش كمّي مفاهيم و سازه‌هاي مطالعات زنان در الميزان
    دلالتگري علّامه در الميزان به طرف محتوا، گاه به صورت صريح با ذكر بخشي از آيه انجام مي‌شود و گاه به گونه‌اي عام و بدون تصريح. ازاين‌رو كاوش در مباحث الميزان بر اساس صورت‌بندي ارائه‌شده و تفكيك مباحث، اجتناب‌ناپذير است. از سويي تفكيك مطلق مفاهيم استفاده‌شده در الميزان، بر اساس صورت‌بندي ارائه‌شده، كاري دشوار و شايد غيراصولي باشد؛ چراكه نظام‌مندي آموزه‌هاي قرآني و مباحث الميزان مستلزم هم‌پوشاني گستردة حوزه‌هاي علم ديني با يكديگر است. كمتر بحثي را مي‌توان يافت كه به صورت بي‌واسطه و باواسطه با اهداف مطالعات زنان و خانواده پيوندپذير نباشند.
    اگر منظور از محتوا، محتواهاي شاخصي باشد كه مباحث مربوط به زنان و شئون آنان در آن تصريح و پررنگ شده است، چنين تفكيكي نيز به عدم جامعيت مباحث مطالعات زنان و خانواده مي‌انجامد؛ لكن مي‌توان اين محتواهاي شاخص را به‌منزلة بخشي از محتواي قرآن كه به‌طور صريح ناظر به مسائل اين رشته است نمايه‌زني و تفكيك كرد؛ لكن بايد توجه داشت كه اين تفكيك و نمايه‌زني به همان دليل نظام‌مندي اما از نوع درون‌ساختاري‌اش نيز متعسر خواهد بود؛ چراكه مثلاً صدر يك آية قرآن ناظر به گزارشي تاريخي از آسيه همسر فرعون است، لكن مفهوم صريح آن يا منطوق ذيل آن آيه، مباحث ارزشي و اجتماعي يا راهبردهاي تربيتي ديني را مطرح مي‌كند. با اين حال مي‌توان بر اساس منطوق و مفهوم پررنگ هر آية قرآن، به نمايه‌زني و تفكيك آيات و تفاسير ذيل آن اقدام كرد. بر اساس صورت‌بندي مطرح‌شده در اين پژوهش، جداول آماري‌اي كه نويسندة محترم پايان‌نامه سيماي زن در الميزان استخراج كرده است، مي‌توانند نمونة اوليه اگرچه ناقص، ولي درخور تقدير باشند.
    نتيجه‌گيري
    موضوع «مطالعات زنان»، در ذيل بحث علمي «المرأة في الاسلام»، در شمار آن دسته موضوعات علمي است كه علًامه آن را به گونه‌اي نظام‌مند صراحتاً «صورت‌بندي» و به طرف «محتوا» دلالت كرده است. اين صورت‌بندي و دلالت محتوايي، در كنار مباني معرفت‌شناختي، هستي‌‌شناختي و روش‌شناختي، به‌گونه‌اي واضح، جامع، منسجم و قابل دفاع به مؤلف الميزان قابل استناد است. بر اساس اين صورت‌بندي، رشتة مطالعات زنان، رشته‌اي ميان‌رشته‌اي خواهد بود كه براي شكل‌گيري و نضج به استخدام مباحثي از رشته‌هاي تاريخ، فلسفه، كلام، جامعه‌شناسي، زيست‌شناسي، روان‌شناسي و برخي علوم ارزشي و دستوري مانند اخلاق و حقوق و سياست و علوم تربيتي نيازمند است. در تقسيم‌بندي علم ديني و معارف اسلامي نيز هر سه شق اقسام دانش (عقايد، اخلاق و احكام) در شكل‌گيري اين رشته تأثير مستقيم دارند.
    در پايان ذكر برخي ويژگي‌هاي مباحث مطرح‌شده در الميزان مي‌تواند راهنماي ما در تهيه و تنظيم برنامة مطالعاتي اين رشته از علوم انساني باشد:
    1. صورت‌بندي و محتواي علمي ارائه‌شده در موضوع مطالعات زنان و خانواده در الميزان اگرچه از پايگاه يك عالم ديني با انديشه‌هاي اسلامي مطرح مي‌شود، با دستاوردهاي معقول پارادايم‌هاي مطرح دانش بشري هم‌داستان است. در اين دستگاه معرفتي، اگرچه انحصارگرايي روشي پارادايم پوزيتيويستي رد مي‌شود، روش و دستاوردهاي پوزيتيويستي به‌منزلة بخشي از فرايند كسب معرفت (در مقام اثبات، ابطال يا داوري) قابل استفاده است. اگرچه واقع‌گريزي پارادايم تفسيري مردود است، آموزه‌هاي اين صورت‌بندي ديني، «منسجم و سازگار» و به‌مثابه «ابزاري مناسب براي برآوردن نيازها» است. سرانجام آنكه اين دستگاه ديني از همة روش‌هاي تجربي، عقلي، وحياني و شهودي براي رسيدن به سرچشمه‌هاي معرفت خوشه‌چيني مي‌كند؛
    2. كمتر از چهل سال است كه دانشمندان غربي با دنباله‌روي از نظريات رايج سكولاريستي كوشيده‌اند به مباحث فمينيستي، شكل و شمايل نظري بدهند. با اينكه رشتة مطالعات زنان بحثي ميان‌رشته‌اي و در عداد مباحث نوظهور علمي در دانشگاه‌هاي غربي و به تبع آن دانشگاه‌هاي داخلي است، به‌شدت متأثر از مباحث فمينيستي است. با اينكه اين مطالعات ميان‌رشته‌اي بنا به اعتراف دانشمندان فلسفة علم، دست‌كم با سه بحران فراگير (عدم انسجام در نظريه‌پردازي، بحران مسئله‌گرايي و عدم تناسب نظريه و عمل) روبه‌رو هستند، با توجه به آنچه گفته شد، شاهد هستيم كه نظريه‌پردازي در اين باب بيش از نيم قرن پيش به شكل منسجم، مسئله‌گرا و متناسب با نيازهاي روز، پي‌ريزي شده است؛ گو اينكه علّامه دغدغه‌هاي امروز جامعة ما را نشانه رفته و براي آن الگوي علمي ارائه داده است.
    3. رشته‌هاي بين‌رشته‌اي مانند مطالعات زنان همواره با موانع گسترده‌اي روبه‌رو بوده‌اند. يكي از مهم‌ترين و سرنوشت‌سازترين مسائل اين است كه اين رشته در چه ظرفي پرورش يابد. به‌عبارت ديگر متصدي سامان‌دهي اين رشته ميان‌رشته‌اي، كدام‌يك از رشته‌هاي اصيل دانشگاهي است؟ فلسفه و كلام (علوم عقلي) يا جامعه‌شناسي و علوم اجتماعي (بالمعني الاخص) يا روان‌شناسي و علوم تربيتي، از مهم‌ترين مدعيان دايگي اين نوزاد نوپا هستند. شكل‌گيري و نضج مسائل يك علم و همچنين روش حل مسائل و ميزان كارآمدي آن، ارتباط وثيقي با قالب پرورش‌دهنده و ابزار مورد استفاده (كه همان مفاهيم و سازه‌ها، قواعد و نظريات موجود است) دارد. ازاين‌رو چه‌بسا هر كدام از رشته‌هاي فلسفه و جامعه‌شناسي يا روان‌شناسي به نقد دايگي ديگري بپردازد. فلسفه به دليل برج عاج‌نشيني و مباحث عمدتاً انتزاعي، و روان‌شناسي و علوم تربيتي به دليل نگاه تقليل‌گرايانه مورد نقد يا اتهام قرار گرفته‌اند. جامعه‌شناسي به سبب محدوديت‌هاي روشي، رويكرد عمدتاً تراژديك و جبرگرايانه اجتماعي، محافظه‌كاري يا دغدغة حفظ وضعيت موجود، عدم اصالت، ابزار قدرت بودن يا ساساً به‌سبب خطاي استراتژيك در بومي‌سازي اين رشته در موضع اتهامات بيشتري نسبت به دو رقيب خود قرار دارد. به هر تقدير فارغ از مباحث مهمي كه در اين زمينه وجود دارد، تجربة بيش از يك دهة گروه جامعه‌شناسي در پرورش اين رشته در دانشگاه‌هاي ايران، به اذعان بسياري از صاحب‌نظران، تجربة موفقي نبوده است (مهدوي، 1391). به نظر مي‌رسد اين عدم توفيق بيش از آنكه ناشي از موانع اجرايي باشد، ناشي از محدوديت‌ها، ماهيت و شرايط اين ظرف است. اگر جامعه‌شناسي موجود، فارغ از كاستي‌ها و محدوديت‌هاي ذاتي‌اي كه دارد، به تأكيد و اصرار بسياري از دست‌اندركاران و صاحبان كرسي اين رشته، امكاناً يا وقوعاً قابليت اسلامي‌شدن نداشته باشد يا دغدغة اسلامي‌شدن آن در ميان انديشمندان و تصميم‌گيران اين رشته كم‌رنگ باشد، نمي‌تواند براي يك رشته راهبردي و ذو ابعاد و متناسب با جامعة اسلامي، پرورش‌دهنده‌اي شايسته باشد؛
    4. رشتة مطالعات زنان و به تبع آن مطالعات خانواده، با مسائل درهم‌تنيدة معرفت‌شناختي، هستي‌شناختي، انسان‌شناختي، ارزش‌‌شناختي و حقوقي درگير است. نگاه تك‌بعدي فلسفي، روان‌شناختي، جامعه‌شناختي، فقهي يا حقوقي براي سامان‌دهي رشتة مطالعات زنان و خانواده نمي‌تواند كارآمدي لازم را داشته باشد. با توجه به اين نكات به نظر ما، رشتة «معارف اسلامي» كه دربرگيرندة نظام اعتقادي، ارزشي و رفتاري با رويكرد اسلامي است، مي‌تواند فارغ از هرگونه تنگ‌نظري روشي، منابع مختلف معرفت را به رسميت بشناسد و با دستاوردهاي اصيل پارادايم‌هاي گوناگون معرفتي همسو شود و ظرفي مطلوب براي پرورش رشتة مطالعات زنان و خانواده متناسب با نيازهاي بومي جامعة اسلامي ـ ايراني باشد. تنها در اين رشتة مطالعاتي است كه ابزارهاي مفهومي متناسب با رشتة مطالعات زنان و خانواده، مطابق با نياز‌ها و مسائل واقعي و منطبق با هنجارهاي جامعة اسلامي و ايراني در اختيار قرار مي‌گيرد.

    جدول (1): فراواني حضور مفهوم زن در بيست جلد الميزان
     
    جلد          فراواني    آيه    تفسير    جمع
    1    21    828    870
    2    137    1966    2241
    3    89    1891    2074
    4    185    4010    4387
    5    63    1122    1247
    6    12    790    816
    7    1    631    633
    8    70    512    654
    9    54    236    345
    10    31    850    912
    11    86    2142    2313
    12    9    349    370
    13    19    517    555
    14    190    1379    1771
    15    201    2202    2599
    16    293    2585    3178
    17    39    360    444
    18    80    589    765
    19    193    3061    3475
    20    43    475    575
    جمع    1816    26495    30224
     
    جدول شماره 2:
    برخي مفاهيم محوري    آدرس بر اساس شمارة مجلد: سورة آيه
    زن    ج2: بقره 222ـ228؛ ج 3 آل‌عمران 14 و 61و195؛ ج 4 نسا 1و7و11و12و19و25و32و34و36و75؛ ج 5، نسا98و124؛ ج 9 توبه 87و93و 176؛ ج17 فاطر 11 و يس 36؛ ج 18 زخرف 12 حجرات 13، ذاريات 49؛ ج 19 نجم 27 و 45؛ ج 20: قيامت 39، نبا 8 ليل 3؛
    دختر    ج 4 نسا 23؛ ج 12 نحل 57؛ ج 13 اسرا 40؛ ج 17 صافات 149 و 153؛ ج 18 شورا 49 و 50 زخرف 16 و 17 و 18؛ ج 19 طور 39 نجم 20 و 21؛ ج 20 تكوير 8 و 9.
    زن در نقش همسر    ج1: بقره 102و222و223؛ ج4: نسا 3و4و12و15و16و19و20و21و22و23و24و25و33و34و35؛ ج5: نسا 128و129؛ ج8: اعراف189؛ ج9: توبه24 ـ ج11:رعد23؛ ج12: نمل 72؛ ج15 مومنون6و7 ـ نور 6و7و8و9 فرقان 74 و شعرا 166؛ ج16 روم21؛ ج17 يس55 زمر 6 مؤمن 7؛ ج18 شورا 11 زخرف70 و 71- ذاريات 49؛ ج19: مجادله1 و 4ممتحنه 10 و11 و 12؛ ج20 معارج 30 جن3 عبس 35و36 تكوير 7و8و9.
    زن در نقش مادر    ج1: بقره 83 و 180؛ ج4: نسا 7و11و23و33و36؛ ج5 نسا 135؛ ج 7 انعام 151؛ ج8 اعراف 189؛ ج 12 نحل78 ابراهيم 41؛ ج13: اسرا 23 و 24 كهف 80؛ ج15 نور 61؛ ج 16 عنكبوت 8 لقمان 14و15؛ ج 17 زمر 16؛ ج 18 احقاف 15؛ ج 19 نجم 32 مجادله 1و2و3و4 ممتحنه 12 طلاق 6؛ ج 20 عبس 35 و 36.
    خواهر     ج 4 نسا 12 و 23؛ ج 5 نسا 176؛ ج 15 نور 61.
    رحم    ج3 آل‌عمران 6 و 35؛ ج14 حج 5؛ ج 15 مؤمنون 13؛ ج 19 نجم 32 و 46 واقعه 58؛ ج 20 مرسلات 20ـ23.
    فضيلت‌هاي زنان    ج 4 نساء 25و 34و 124؛ ج5 مائده 5؛ ج9 توبه 71و72؛ ج 15 نور 4؛ 12و 23 و 26 و 31؛ ج16 احزاب 35 و 36و 58و 73؛ ج 17 مؤمن 40؛ ج18 فتح 5و 25؛ ج 19 حديد 12 ممتحنه 10 و 11و12 تحريم 11و 12 طور 20؛ ج 20 نوح 8.
    رذيلت‌هاي زنان    ج2 بقره 221؛ ج 4 نسا 75؛ ج 5 مائده 38؛ ج9 توبه 67 و 68؛ ج11 يوسف 28 و 33و 34 و 50؛ ج15 نور 26؛ ج16 احزاب 73؛ ج 18 فتح 6؛ ج 19 ممتحنه 10 و 11 تحريم 10 حديد 13؛ ج20 فلق 4.
    همسران بهشتي    ج1 بقره 25؛ ج 3 آل عمران 15؛ ج 4 نسا 57؛ ج 11 رعد 23؛ ج 17 صافات 48؛ ج 18 زخرف 70 و 71 دخان 54؛ ج 19 طور 20 و 39 رحمن 56 و 70 واقعه 22 و 23 34 -37؛ ج 20 تكوير 7 نبا 33.
    زنان الگو    حضرت فاطمه: ج3، آل‌عمران 61، ج20 دهر 5و6و8 كوثر
        حضرت مريم: ج1 بقره 87 و ج3 آل عمران 35و36و37و42و45و47؛ ج5 نسا 156و 157 و171 مائده 17و47؛ ج6 مائده 72و75و78و110 و111 و 116؛ ج9 توبه 31؛ ج14 مريم 16-29 و32 و34 انبيا 91؛ ج15 مؤمنون 50؛ ج16 احزاب 7؛ ج18 زخرف 57؛ ج19 حديد 27 صف 6و 14 تحريم 12.
        حضرت آسيه: ج16 قصص9؛ ج19 تحريم 11.
        همسران و خانوادة پيامبر اسلام:ج4 آل عمران 121 و ج11 رعد 38؛ ج 14 طه 132؛ ج15 شعرا 214؛ ج16 احزاب 6و 28ـ34 و 50و 51 و 53و55؛ ج19 تحريم 1ـ5.
        همسر و خانوادة حضرت ابراهيم: ج10 هود 71و72و73؛ ج18 ذاريات 26و 29 و 30.
        همسر و خانوادة حضرت ايوب: ج17 ص 43و44.
        همسر و خانوادة حضرت لوط:ج8 اعراف 83؛ ج10 هود78و79 و 81؛ ج12 حجر 60 و71؛ ج15 شعرا 171 ونمل 57و58؛ ج16 عنكبوت 32و33 ج17 صافات 134و 135؛ ج19 تحريم 10.
        همسر و خانوادة حضرت موسي: ج8 اعراف 150؛ ج14 طه 10 و 38 و40 و94؛ ج16 قصص 7 و 10-13 و 23-26.
        همسر و خانوادة حضرت نوح: ج 10 هود 40 و 45و 46؛ ج 15 مؤمنون 27؛ ج 17 صافات 76؛ ج20 نوح 28؛ ج29 تحريم 10.
        همسر و خانوادة حضرت يعقوب: ج11 يوسف 93 رعد 6.
        همسر و خانواده حضرت يوسف و زليخا و همسر عزيز مصر: ج10 يوسف 21 و 23-32 و 51و 52؛ ج11 يوسف 99 و 100 رعد 6و 13.
        حضرت حوا: ج1 بقره 35و36و38؛ ج4 نسا 1؛ ج 8 اعراف 19-26؛ ج14 طه 117 و 121 و 123.
        مادر حضرت سليمان و ملكة سبا: ج15 نمل 19 و23و24و25و 28-44
        همسر حضرت زكريا: ج3 آل عمران 40؛ ج14 مريم 5و8و14 انبيا 90
    مفاهيم فقهي و حقوقي
        حجاب و پوشش: ج 15 نور 31 و 60؛ ج 16 احزاب 55 و 59.
        خواستگاري، ازدواج و ازدواج موقت و مجدد و تعدد زوجات: ج2: بقره 221و 235؛ ج4: نسا 3و6و20و22و23و24و25؛ ج 5: نساء 127و129؛ مائده 5؛ ج15نور 3و32و33و60؛ ج16 احزاب 50و51و52و54؛ ج 19: طور20و 39؛ ممتحنه 10و11و12.
        آميزش: ج 2 بقره 187 و 196 و 197 و 222 و 223؛ ج4 نسا 34 و 43؛ ج 5 مائده 6؛ ج 8 اعراف 81 و 189؛ ج 15 مؤمنون 6و7 شعرا 166 نمل 55؛ ج 16 احزاب 49.
        حيض و بارداري، وضع حمل، شيردهي: ج 2 بقره 222، 233؛ ج4 نسا 23؛ ج8 اعراف 189؛ ج 11 رعد 8؛ ج 12 نمل 77؛ ج14 حج 2؛ ج16 قصص 7 و 12؛ ج17 فصلت 47؛ ج 18 احقاف 15 و 17؛ ج 19 طلاق 4 و 6.
        نشوز و طلاق: ج 2 بقره 226-233 و 242؛ ج4 نسا 34 ج5 نسا128 و 129و 130؛ ج 16 احزاب 49؛ ج 19 طلاق 1-6 تحريم 5.
        ظهار و لعان: ج15 نور 6-9؛ ج16 احزاب 4؛ ج 19 مجادله 1-4.
        عده: ج2 بقره 228 و 231و 232 و 234و 235 و 236 و 241؛ ج 19 طلاق 1و 2و 4.
        زنا: ج4 نسا 15و 16 و 24 و 25؛ ج 13 اسرا 32؛ ج 15 نور 2-4 و 6 و 8 و 9 و 23 و 33 فرقان 68؛ ج 19 ممتحنه 12.
        شهادت و قصاص: ج1 بقره 178؛ ج 2 بقره 282.
        احكام كنيز: ج2 بقره 221؛ ج 4 نسا 3 و 24 و 25 و 36؛ ج 15 مؤمنون 6 و 7 نور 32 و 33؛ ج 20 معارج 30.
        مهريه: ج2 بقره 237 و 238؛ ج4 نسا 4و 24 و 25؛ ج 19 ممتحنه 10 و 11.
        همسر پسرخوانده و همسر پسر: ج 4 نسا 23؛ ج 16 احزاب 37 .
     

    References: 
    • آلوين، استانفوردكوهن، 1369، نظريه‌هاي انقلاب علمي، ترجمة علي رضا طيب، تهران، قدس.
    • تقي، آزادارمكي، 1376، نظريه‌هاي جامعه‌شناسي، تهران، سروش.
    • جمعي از نويسندگان، 1389، درسنامه فلسفه حقوق، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • حسن بن على ابن شعبه حرانى، 1404، تحف العقول، چ دوم، قم، جامعه مدرسين.
    • مشيرزاده، حميرا، 1383، مقدمه‌اي بر مطالعات زنان، دفتر برنامه‌ريزي اجتماعي و مطالعات فرهنگي معاونت فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، تهران.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، چ پنجم، جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم.
    • شريف‌الرضى، محمدبن‌حسين، 1414ق، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، قم، هجرت.
    • مطهري، مرتضي، بي‌تا، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
    • -----، بي‌تا، يادداشت‌هاي استاد مطهري، تهران، صدرا.
    • علي‌پور، مهدي، 1385، جايگاه‌شناسي علم اصول؛ گامي به سوي تحول، قم، مركز مديريت حوزه علميه.
    • كاتوزيان، ناصر، 1377، فلسفه حقوق، تهران، شركت سهامي انتشار.
    • بليكي، نورمن، 1387، طراحي پژوهش‌هاي اجتماعي، ترجمة حسن چاوشيان، چ دوم، تهران، نشر ني.
    • بليكي، نورمن، 1391، پارادايم‌هاي تحقيق در علوم انساني، ترجمة سيدحميدرضا حسني و همكاران، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • انصاري، نوش‌آفرين، 1371، سيماي زن در الميزان، پايان نامه ارشد علوم قرآن تهران، دانشگاه تهران.
    • اژدري‌زاده، حسين، 1384، تأملي جامعه‌‌شناختي بر مباحث معرفتي علّامه طباطبائي در تفسير الميزان. معرفت و جامعه، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • حسيني، سيدابراهيم، 1388، فمينيسم، تهران، دفتر نشر معارف.
    • تركاشوند، احسان و اكبر ميرسپاه، 1389، «تفسيري نو از اعتباريات علّامه طباطبائي با نگاهي تطبيقي بر رساله اعتباريات و تفسير الميزان»، معرفت فلسفي، ش29، ص 25-54.
    • بستان، حسين، «جامعه‌شناسي اسلامي؛ به سوي يك پارادايم»، روش‌شناسي علوم انساني، سال 15، ش 61، ص 7-28.
    • حسيني، حسين، 1382، «مروري بر مباني انسان‌شناسي ديني با نظري به تفسير الميزان»، معرفت، ش 69، ص53-59.
    • غزاوي، زهير، 1419ق، «ملامح النظريه الاجتماعيه في تفسير الميزان (قضيه المرئه)»، المنهاج، ش 10، ص 149-160.
    • مهدوي، زينب، 1391، «آسيب‌شناسي رشته مطالعات زنان در ايران»، زمانه، ش 27 و 28، ص54ـ55.
    • زيباكلام، سعيد، 1382، «علم‌شناسي كوهن و نگرش گشتالتي»، حوزه ودانشگاه، ش 34، ص10ـ28.
    • سليمي‌مقدم، سميه، 1388، «آسيب‌شناسي رشته مطالعات زنان در ايران»، حوراء، ش31، ص34ـ39.
    • حسني، سيدحميدرضا، 1389، «معناشناسي و ماهيت‌شناسي تحليلي واژه پارادايم»، روش‌شناسي علوم انساني، ش 63، ص77-96.
    • رشاد، علي‌اكبر، 1387، «معيار علم ديني»، ذهن، ش33، ص5-12.
    • رودگر، محمدجواد، 1382، «معرفت نفس در تفسير الميزان»، رواق انديشه، ش18، ص 49-70.
    • حسني، محمد، 1383، «بررسي ديدگاه ارزش‌شناسي علّامه طباطبائي و دلالت‌هاي آن»، روانشناسي و علوم تربيتي، ش69، ص199-244.
    • كدخدايي، محمدرضا، 1391، «مباني مقايسة ارزشي نظام حقوق زن در اسلام و فمينيسم»، مطالعات راهبردي زنان، ش 57، ص53-92.
    • كدخدايي، محمدرضا، 1387، «مبناي حق در اسلام و مكاتب بشري»، معرفت، ش125، ص53-94.
    • شبستري، محمدمجتهد، 1387، «زنان، كتاب و سنت»، زنان، ش57، ص19-23.
    • ملكيان، مصطفي، «امكان و چگونگي علم ديني»، حوزه و دانشگاه، ش 22، ص10-33.
    • رضواني، مهران و ديگران، 1388، «تاملي بر مباني پارادايميك و پارادايم نگاري در مطالعات ميان رشته اي»، مطالعات ميان رشته‌اي در علوم انساني، ش1، ص119-148.
    • Babich, B." Form Fleck, s Denkstil to Kuhn, s paradigm: Conceptual schemos and incommensurability" , International studies in the philosophy of science , V.17, N.1.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کدخدائی الیادرانی، محمدرضا، زیبایی نژاد، محمدرضا.(1393) صورت‌بندی مطالعات زنان در المیزان. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 5(2)، 107-130

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدرضا کدخدائی الیادرانی؛ محمدرضا زیبایی نژاد."صورت‌بندی مطالعات زنان در المیزان". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 5، 2، 1393، 107-130

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کدخدائی الیادرانی، محمدرضا، زیبایی نژاد، محمدرضا.(1393) 'صورت‌بندی مطالعات زنان در المیزان'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 5(2), pp. 107-130

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کدخدائی الیادرانی، محمدرضا، زیبایی نژاد، محمدرضا. صورت‌بندی مطالعات زنان در المیزان. معرفت فرهنگی اجتماعی، 5, 1393؛ 5(2): 107-130