معرفت فرهنگی اجتماعی، سال چهارم، شماره سوم، پیاپی 15، تابستان 1392، صفحات 115-137

    الگوی بومی سنجش دین‌داری

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    نعمت الله کرم اللهی / استاديار گروه علوم اجتماعي دانشگاه باقرالعلوم / n.karamollahi@gmail.com
    چکیده: 
    این مقاله در پی ارائه‌ی الگویی مبتنی بر منابع اسلامی به منظور سنجش دین داری در بین مسلمانان است. در دهه های اخیر، تحقیقاتی در خصوص سنجش تجربی وضعیت دین داری در ایران انجام شده، اما عمده ترین کاستی آنها عدم تلاش برای طراحی الگوی بومی سنجش دین داری و استفاده از الگوهای غربی و مسیحی است. البته در این زمینه، برخی تلاش ها برای طراحی یا کاربست الگوهای بومی از سوی بعضی محققان صورت گرفته، ولی این تلاش ها نیز چندان قرین توفیق نبوده است. با اذعان به سابقه‌ی بیش از پنجاه ساله‌ی مطالعات تجربی و میدانیِ انواع، میزان و تغییرات دین داری، با ذکر گونه شناسی هیل و هود از انواع مقیاس های غربی سنجش دین داری، مهم ترین انتقادات مربوط به مقیاس های مزبور مطرح شده است. سپس برخی از الگوهای داخلی سنجش دین داری معرفی و نقد گردید و در پایان نیز با بهر ه گیری از منابع اسلامی، الگویی بومی برای سنجش تجربی دین داری پیشنهاد شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Proposing a Native Model for Religiosity
    Abstract: 
    The present paper seeks to propose a model based on Islamic sources for assessing religiosity among Muslims. In recent decades, researchers have conducted some research projects on empirical assessment of the conditions of religiosity in Iran. However, these projects have some defects, the most important of which are: no attempts were made to propose a native model for assessing religiosity and using western and Christian models instead. No doubt, some researchers have tried to develop and apply some native models, but these attempts were not very successful. Admitting that for more than fifty years empirical and field studies were made on the kinds, scale and changes of religiosity, and pointing to Hill and Hood's typology of the kinds of western scales for assessing religiosity, the present paper discusses the most important criticisms directed against these scales. Then it casts light on and criticizes some of the native models for assessing religiosity. Finally, it proposes a native model for empirical assessment of religiosity based on Islamic sources.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدّمه
    مطالعات تجربي و ميداني انواع، ميزان و تغييرات دين‌داري، داراي سابقه‌اي بيش از پنجاه ساله است. برخي بر اين عقيده‌اند كه در طول دو دهة 1960 و 1970 هيچ موضوعي در مطالعات تجربي دين در غرب، به اندازة موضوع دين‌داري مورد توجه قرار نگرفته است. (هيمل فارب، 1975؛ سراج‌زاده، 1383). در اين ميان، الگو‌ها و مقياس‌هاي دين‌پژوهان غربي از ابتداي شكل‌گيري تاكنون، تحولات بسياري را از سر گذرانده، اما همگي در دو ويژگي مشترك بوده‌اند: يكم. الهام‌گيري از آموزه‌هاي مسيحي؛ و دوم. تأثيرپذيري از فرايندهاي تاريخي ـ اجتماعي غرب. وجود همين دو ويژگي امكان بهره‌برداري از اين الگو‌ها را در بسترهاي ديني و اجتماعي مغاير، دشوار ساخته است (شجاعي‌زند، 1384).
    برخي از دين‌پژوهان ايراني با درك كاستي‌هاي موجود در الگوهاي ارائه‌شده از سوي انديشمندان غربي و تشخيص ناكارآمدي آنها در سنجش وضعيت و ميزان دين‌داري در بين جامعة آماري ايرانيان، تلاش‌هايي را براي ساخت الگوهاي بومي سنجش دين‌داري انجام داده‌اند (شجاعي‌زند، 1384؛ آذربايجاني، 1381؛ خداياري‌فرد، 1378). اما، اين الگوها همچنان داراي برخي كاستي‌ها هستند كه در صورت شناسايي و اصلاح، مي‌توانند ابزارهاي مناسبي براي سنجش تجربي وضعيت دين‌داري باشند. در نوشتار حاضر، ضمن معرفي و ارزيابي انتقادي الگوهاي مذكور، با بهره‌گيري از منابع اسلامي، الگويي به‌منظور سنجش تجربي وضعيت دين‌داري در بين مسلمانان پيشنهاد مي‌شود. پيش از معرفي الگو‌هاي ارائه‌شده از سوي دين‌پژوهان داخلي، اشاره به برخي از مهم‌ترين الگو‌هاي غربي سنجش دين‌داري ضروري به نظر مي‌رسد.
    الگو‌هاي غربي سنجش دين‌داري
    بيش از پنج دهه از آغاز مطالعات تجربي دين‌داري در غرب سپري شده است. در اين مدت، الگو‌ها و مقياس‌هاي متنوعي از سوي دين‌پژوهان غربي با هدف سنجش تجربي دين‌داري ارائه شده است. 
    هيل و هود (1999)، با فراتحليل تحقيقات انجام‌شده در خصوص سنجش دين‌داري، 123 مقياس ارائه شده از سوي جامعه‌شناسان و روان‌شناسان دين را شناسايي و آنها را بر حسب موضوع، گونه‌شناسي كرده‌اند. گونه‌شناسي مزبور شامل 17 گونة مجزا به شرح ذيل است: «مقياس‌هاي اعتقادات و اعمال ديني»، «مقياس‌هاي گرايش‌هاي ديني»، «مقياس‌هاي جهت‌گيري ديني»، «مقياس‌هاي رشد ديني»، «مقياس‌هاي التزام و اهتمام ديني»، «مقياس‌هاي تجربة ديني»، «مقياس‌هاي ارزش‌هاي اخلاقي/ ديني يا خصوصيات فردي»، «مقياس‌هاي چندبعدي تديّن»، «مقياس‌هاي مقابلة ديني با مشكلات و حل مسئله»‌، «مقياس‌هاي معنويت و عرفان‌گرايي»، «مقياس‌هاي مفهوم خدا»، «مقياس‌هاي بنيادگرايي ديني»، «مقياس‌هاي نگرش به مرگ و زندگي پس از آن»، «مقياس‌هاي مداخلة الهي و انتساب ديني»، «مقياس‌هاي غفران و بخشودگي»، «مقياس‌هاي دينِ نهادي» و «مقياس‌هاي سازه‌هاي مرتبط با دين» (هيل و هود، 1999).
    با توجه به گستردگي و گونه‌گوني مقياس‌هاي مزبور و عدم امكان و نيز فقدان ضرورت پرداختن به آنها در اين نوشتار، در ادامه ضمن ارزيابي مختصر آنها، اصلي‌ترين دلايل نا‌كارايي الگو‌هاي مذكور براي سنجش دين‌داري در شرايط اجتماعي ايران و در بين مسلمانان بيان مي‌شود.
    ارزيابي الگو‌هاي غربي
    همان‌گونه كه ذكر شد، از اوايل نيمة دوم قرن بيستم ميلادي، دين‌پژوهان غربي ـ به‌ويژه آمريكايي ـ تلاش‌هاي گسترده‌اي براي سنجش دين‌داري آغاز كردند كه همچنان نيز تداوم دارد. نتيجة اين تلاش‌ها، تدوين الگو‌هاي متعددي است كه طراحان هر كدام از آنها مدعي اصلاح كاستي‌هاي الگو‌هاي پيشين و ارائة الگو‌هايي نوآورانه و كارآمد‌تر در سنجش دين‌داري هستند. 
    الگو‌هاي مذكور به دليل ريشه داشتن در سنت مسيحيت و شرايط اجتماعي تاريخي غرب، داراي ويژگي‌هايي است كه بايد دين‌پژوهان مسلمان، بايد به آنها توجه كنند:
    اولاً، سنجه‌هاي دين‌داري غربي به شدت مسيحي و غربي است. بنابراين، تلقي عموميت و شمول مطلق و به‌كارگيري سهل‌انگارانة آنها در بسترها و شرايط ديني و اجتماعي مغاير، موجب بروز اشتباه در سنجش، كاهش اعتبار علمي و ارزشِ كاربردي نتايج آنها مي‌شود. البته لازم به ذكر است كه نقد غير‌بومي بودنِ اين سنجه‌ها لزوماً مرادف نقد خودِ سنجه نيست، بلكه نقد مدعاي عموميت و امكان كاربست آن در محيط و شرايط مغاير است.
    ثانياً، در بحث دين‌داري و ابعاد تفصيل‌يافتة آن، كمتر اثري از «شريعت»، يعني پاي‌بندي به احكام و دستورات ديني مشاهده مي‌گردد و يا تفكيك روشني ميان «ايمان» و «اعتقاد» وجود ندارد و متأثر از غلبة رهيافت مسيحي، غالباً يكي به ديگري تقليل داده شده است. 
    ثالثاً، تفكيك و تفصيلِ روشني ميان مقولات به‌كاررفته در سنجه‌هاي مذكور وجود ندارد؛ بدين معنا كه مقولات مربوط به «ابعاد» دين‌داري، از مقولات مبيّنِ «نشانه‌هاي» دين‌داري و هر دو از مقولاتِ «پيامدي» به خوبي تميز داده نشده‌اند. همين آميختگي، كار پژوهش‌گر را در تشخيصِ صحيح گونه‌هاي دين‌داري با مشكل مواجه مي‌سازد (شجاعي‌زند، 1384).
    با توجه به گفتار مزبور، اين نوشتار با اذعان به كاستي الگو‌هاي غربي، بر‌آن است تا الگويي بومي و متناسب با دين اسلام و شرايط اجتماعي ايران، ارائه دهد. روشن است كه در اين راه كاستي‌هايي نيز وجود كه مي‌توان آنها را با بهره‌گيري از انديشه‌هاي صاحبان خرد، اصلاح نمود. بدين منظور، ابتدا برخي از مهم‌ترين الگو‌هاي ارائه‌شده از سوي دين‌پژوهان داخلي معرفي و سپس با بهره‌گيري از آنها، الگوي پيشنهادي ارائه مي‌شود. 
    الگو‌هاي داخلي سنجش دين‌داري
    برخي از دين‌پژوهان ايراني، با درك كاستي‌هاي موجود در الگو‌ها و مقياس‌هاي ارائه‌شده از سوي انديشمندان غربي و تشخيص ناكارآمدي آنها در سنجش وضعيت دين‌داري در بين جامعة آماري ايرانيان، تلاش‌هايي براي ساخت الگو‌ها و مقياس‌هاي بومي سنجش دين‌داري انجام داده‌اند. بيشتر تلاش‌هاي مذكور از سوي پژوهشگران روان‌شناسي صورت گرفته و سهم جامعه‌شناسان در اين زمينه بسيار محدود است تا آنجاكه مي‌توان گفت: در بين جامعه‌شناسان، تنها يك الگوي جدي و قابل استناد توسط آقاي شجاعي‌زند ارائه شده است.
    بدين‌روي، تعدادي از مقياس‌هاي ساخته‌شده از سوي پژوهشگران روان‌شناسي(آذربايجاني، فقيهي و همكاران و داودي) معرفي و سپس الگوي شجاعي‌زند ـ به‌عنوان يك الگوي جامعه‌شناختي ـ معرفي مي‌شود.
    مسعود آذربايجاني براي ساخت «آزمون جهت‌گيري مذهبي با تكيه بر اسلام»، ابتدا برخي از ديدگاه‌هاي موجود در خصوص ساختار اسلام را مطرح و سپس در گونه‌شناسي آموزه‌هاي دين اسلام، آنها را به سه ساحت «اعتقادات»، «اخلاقيات» و «وظايف عملي»(عبادات) تقسيم مي‌كند. از ديد او، سه اصل «توحيد»، «نبوت» و «معاد»، اصول اعتقادي و شالودة دين اسلام را تشكيل مي‌دهند، به‌‌گونه‌اي‌كه همة گزاره‌هاي خبري و انشايي دين اسلام معناي خود را از اين اصول وام مي‌گيرند. «اخلاقيات» به اصولي اطلاق مي‌شود كه انسان بايد مطابق آنها زندگي كند اين اصول با بيان عواقب و نتايج نهايي اعمال انسان‌ها، اين واقعيت را به آنان مي‌آموزد كه نتايج و آثار اعمال بشر نه‌تنها در دنيا، كه در آخرت نيز گريبان او را رها نخواهد كرد. خطوط كلي اخلاقيات اسلام در ضمن بخش‌هاي گوناگون فردي، خانوادگي، روابط اجتماعي اقتصادي و مانند آن قرار مي‌گيرد. عبادات يا وظايف عملي نيز بخش مهمي از مجموعة اعمال و رفتارها مانند (نماز، زكات، روزه، حج، خمس و جهاد) را تشكيل مي‌دهد كه در فرهنگ اسلامي با عنوان «فروع دين» شناخته شده است. نكتة ديگر اينكه در منابع اسلامي دربارة روابط مدني و حقوق خصوصي، اعم از حوزة درون خانوادگي و حوزة فراتر از آن (روابط مالي و معاملاتي، مسائل جزايي و قضايي و نيز امور سياسي و مباني حكومت)، آموزه‌هايي به‌صورت «واجب، مستحب، حرام، مكروه و حرام» وجود دارد (آذربايجاني، 1385، ص 53-58).
    آذربايجاني، پس از ذكر مقدمات مزبور، «آزمون جهت‌گيري مذهبي» را در رديف آزمون‌هاي رواني و از سنخ آزمون‌هاي شخصيت مانند «آزمون خودشناسي» دانسته و براي طراحي آزمون مزبور، از نمودار «سلسله‌مراتب عوامل شخصيت» كمك گرفته است. وي بر مبناي تعريف سالواتور مَدي از «شخصيت»، و براساس نموداري كه او از بخش‌هاي شخصيت عرضه كرده، «ايمان» را به‌عنوان گرايش هسته‌اي در جهت‌گيري مذهبي و كليدواژة اصلي دين‌داري در متون ديني به‌شمار آورده است (همان، ص 63ـ64).
    آذربايجاني سپس با تحليل متون و منابع دين اسلام (قرآن و روايات معتبر)، مي‌كوشد تا ضمن بررسي واژة «ايمان» و واژه‌هاي داراي ميدان‌هاي معنايي نزديك به آن مانند (دين، تقوا، اسلام و هدايت)، مجموعة رفتارها و ويژگي‌هاي متوقع از يك مؤمن را شناسايي و در نهايت، الگوي پيشنهادي خود را براي سنجش دين‌داري ارائه نمايد (همان، ص 64).
    در الگوي پيشنهادي آذربايجاني، «ايمان» گرايش هسته‌اي مشخص‌كنندة جهت‌گيري كلي مذهبي در زندگي است كه در سه حوزة اساسي دين، يعني اصول دين، فروع دين و اخلاقيات ظهور مي‌يابد. از ديد او، مقوله‌هاي اساسي كه مي‌توانيم به‌گونه‌اي نسبتاً جامع، مجموعه ويژگي‌هاي مؤمن را از ديدگاه اسلام در آنها قرار دهيم، عبارت است از: انسان و خدا، انسان و آخرت، اولياي دين، انسان و دين، بدن و قواي زيستي، امور اقتصادي، روابط اجتماعي، خانواده، انسان و طبيعت، و اخلاق فردي. اين مقوله‌ها درواقع، عوامل مرتبة دومي هستند كه هر كدام مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي نزديك به هم را در خود جاي مي‌دهند (همان، 1385، ص 66).
    افزون بر آذربايجاني، فقيهي و همكاران او (1384) نيز با اتخاذ رهيافت روان‌شناختي، تلاش كردند تا الگويي بومي و مبتني بر آموزه‌هاي اسلام براي سنجش دين‌داري طراحي كنند. آنها هدف خود را «بررسي مؤلفه‌هاي دين‌داري با رويكرد درون‌ديني به آيات قرآن و احاديث معصومان و تبيين عناصر اصلي دين‌داري با ديد روان‌شناختي» اعلام كردند (فقيهي و همكاران، 1384، ص 219).
    براساس مقدمات مزبور، سؤال اصلي تحقيق عبارت است از: «در منابع اصيل اسلامي، مانند قرآن و احاديث معصومان، كدام عناصر محوري و مؤلفه‌هاي مهم براي دين‌داري در نظر گرفته شده است؟ و چگونه مي‌توان آنها را از منظر روان‌شناختي طبقه‌بندي و اولويت‌بندي كرد؟» (همان، ص 219).
    فقيهي و همكاران او، براي پاسخ‌گويي به سؤال تحقيق، ضمن بررسي معناي واژة «دين» در قرآن، از ميان تعاريف و معاني گوناگون، دو تعريف اصلي، يعني «دين به‌معناي مجموعه قواعد اعتقادي، اخلاقي، فقهي و حقوقي وحي شده از جانب خدا و دين به‌معناي دين‌داري يا انقياد و پاي‌بندي به همان قواعد اعتقادي، اخلاقي، فقهي و حقوقي» را انتخاب كرده و با هدف تبيين دو معناي مذكور و نيز شناسايي و استخراج مؤلفه‌هاي اصلي دين‌داري، سه دسته از متون ديني را به شرح ذيل بررسي نموده‌اند:
    1. واژگان كليدي: در قسمت واژگان كليدي، واژه‌ها و مفاهيم مهمِ نشانگر مؤلفه‌هاي اصلي دين‌داري در آيات قرآن و احاديث معصومان بررسي شده است.
    2. نشانه‌ها و اوصاف مؤمن: با اذعان به ويژگي‌ها و نشانه‌هاي شناختي، عاطفي و رفتاري افراد دين‌دار در آيات قرآن و روايات معصومان، اين ويژگي‌ها شناسايي و دسته‌بندي شده است.
    3. نشانه‌هاي آسيب‌شناختي دين‌داري: آن دسته از آيات و روايات ذكرشده كه در آنها به عناصر شناختي، عاطفي و عملكردي منافي دين‌داري و تضعيف‌گر ايمان اشاره شده است.
    مقياس دين‌داري فقيهي و همكاران و بر عناصر اصلي دين يعني «عقايد»، «اخلاق» و «احكام» مبتني بوده و در آن دين‌داري نيز به‌عنوان پاي‌بندي به مجموعه قواعد اعتقادي، اخلاقي و احكام تعريف شده است (همان، ص 228ـ230).
    محمّد داودي(1384) در مقاله‌اي با عنوان «ساختار اسلام و مؤلفه‌هاي تديّن به آن»، مي‌كوشد تا الگويي به‌منظور سنجش التزام به دين اسلام ارائه نمايد. از ديد او، مراد از «ساختار اسلام»، ابعاد و مؤلفه‌هاي دين اسلام و روابط دروني و متقابل آنها با يكديگر، و مراد از «مؤلفه‌هاي دين‌داري»، ويژگي‌هايي است كه هر مؤمن و معتقد به اسلام بايد آنها را داشته باشد (داودي، 1384).
    داودي، مؤلفه‌هاي اساسي دين اسلام را شامل هفت مؤلفه به شرح ذيل مي‌داند:
    1. دانش و شناخت: مجموعه‌اي از گزاره‌هاي اخباري دربارة خدا، انسان، جهان، پيامبران، سيره و زندگي پيامبر اكرم و مانند آن كه در متون اسلامي آمده و اعتقاد به آنها لازم نيست. اينها مؤلفه‌هاي دانش اسلام را تشكيل مي‌دهند؛ مانند آشنايي با قرآن، حديث، سيرة پيامبر اكرم و اهلبيت.
    2. اعتقادات: بخشي از شناخت و دانش ديني كه پذيرش و باور به آن لازم است؛ مانند ايمان به وجود خدا، يگانگي خدا، و ديگر صفات خدا.
    3. اخلاقيات: آن بخش از تعاليم اسلام است كه صفات و رفتارهاي پسنديده و ناپسند را مشخص مي‌كند.
    4. آداب و سنت‌ها: اين مؤلفه، چگونگي رفتار ما را در برخي موقعيت‌هاي خاص مشخص مي‌سازد. مانند آغاز هر كاري با نام خدا و گفتن «بسم‌الله» پيش از غذا خوردن.
    5. عبادات و شعائر ديني: اعمال و مناسكي كه بايد مسلمانان آنها را انجام دهند؛ مانند نماز، روزه و دعا.
    6. تعاليم اقتصادي: اين بخش شامل آموزه‌هاي اسلام در باب كار، درآمد و ديگر موضوعات اقتصادي است.
    7. تعاليم سياسي و حكومتي: اين مؤلفه آموزه‌هاي اسلام در باب حكومت و رابطة با حاكميت را در‌بر مي‌گيرد؛ مانند ضرورت حفظ استقلال جامعة اسلامي و دفاع از آن در برابر تجاوز ديگران (همان، ص 166ـ167).
    از ديد داودي، در ميان مؤلفه‌هاي هفت‌گانة دين اسلام، مؤلفه‌هاي «شناخت» و «اعتقاد»، بر مؤلفه‌هاي ديگر، كه همگي از سنخ عمل هستند، مقدمند؛ زيرا بدون شناخت و اعتقاد، ابعاد ديگر تحقق نمي‌يابد. در ميان اعتقادات نيز شناخت و اعتقاد به خدا، بر ديگر شناخت‌ها و اعتقادها مقدّم است؛ زيرا غايت آفرينش انسان و بعثت پيامبران، شناخت خدا و ايمان به اوست. شناخت پيامبران و امامان زمينه‌ساز دستيابي به معرفت و ايمان الهي است. از سوي ديگر، ايمان به پيامبري و به‌تبع آن، امامت، در گرو ايمان به خداست. بدون پذيرش خدا، اثبات معاد نيز محال است(همان، ص 172).
    براساس گفتار مزبور، رابطة طولي و ترتبي ميان مؤلفه‌هاي دين اسلام، يك‌سويه و از بالا به پايين نيست؛ يعني، همچنان كه اعتقاد به خدا شرط لازم براي شناخت و اعتقاد به نبوت، امامت و معاد است، اين اعتقادات نيز به سهم خود، شناخت و اعتقاد به خدا را تقويت مي‌كنند. نيز همان‌گونه كه مؤلّفة اعتقادات، مستلزم عبادات و اخلاقيات است و زمينه را براي تحقق و پذيرش آنها آماده مي‌كند، عبادات و اخلاقيات نيز اعتقادات را تثبيت و تعميق مي‌نمايند (همان، ص 176).
    افزون بر رابطة طولي، نوعي رابطة هسته و پوسته‌اي نيز در بين مؤلفه‌هاي دين اسلام وجود دارد. داودي در توضيح رابطة مذكور مي‌نويسد: شناخت و اعتقاد به خدا، هستة اصلي دين اسلام است و ساير مؤلفه‌ها از آن سرچشمه مي‌گيرد. نخستين لاية دروني پس از شناخت و اعتقاد به خدا، شناخت و اعتقاد به پيامبر و امامان و معاد است. اين لايه ثمره و لازمة مستقيم شناخت و اعتقاد به خدا بوده و به همين سبب، از ديگر مؤلفه‌ها به هستة دين نزديك‌تر است. سومين لاية دروني دين اسلام، عبادات و اخلاقيات است كه لازمه و ثمرة دو لاية قبل به‌شمار مي‌رود. آداب و سنت‌ها چهارمين لاية دروني دين را تشكيل مي‌دهند. اين لايه در عين حال كه لازمة همة لايه‌هاي قبل است، محافظ اخلاقيات و عبادات نيز شمرده مي‌شود. اقتصاديات و تعاليم سياسي ـ حكومتي بيروني‌ترين لاية دين هستند (همان، ص 178ـ179).
    داودي پس از شناسايي و بيان ابعاد و مؤلفه‌هاي دين اسلام و روابط دروني و متقابل آنها با يكديگر، به تبيين ويژگي‌هاي مؤمن مي‌پردازد. وي براي استخراج ويژگي‌هاي مزبور، اين سؤال را مطرح مي‌كند كه «تحقق دين اسلام در يك فرد، چه ويژگي‌هايي را در او به وجود مي‌آورد؟» (همان، ص 179). از نگاه داودي، ويژگي‌هاي مؤمن يا از مقولة شناخت است، يا از مقولة عقيده و ايمان، و يا از مقولة عمل و رفتار. بنابراين، ويژگي‌هاي مؤمن بايد براساس رابطة مؤمن و بر حسب مقولات سه‌گانة شناخت، عقيده و عمل، استخراج و دسته‌بندي شود.
    او با الهام از الگوي آذربايجاني(1380)، ويژگي‌هاي مؤمن را در سيزده مقوله به شرح ذيل بيان مي‌كند: خدا، معاد، اولياي دين، قرآن، شعائر دين، سياست و حكومت، امور اقتصادي، اخلاق اجتماعي در برخورد با مؤمن، اخلاق اجتماعي در برخورد با غيرمؤمن، خانواده، بدن و قواي زيستي، خود و طبيعت (همان، ص180).
    برخلاف الگوهاي پيشين، كه بيشتر واجد صبغة روان‌شناختي هستند، شجاعي‌زند در طراحي الگوي سنجش دين‌داري، موضع جامعه‌شناختي اتخاذ مي‌كند. وي در مقاله‌اي با عنوان «مدلي براي سنجش دين‌داري در ايران»، ضمن معرفي و ارزيابي انتقادي الگو‌هاي غربي سنجش دين‌داري، با اعتقاد به عدم تناسب الگو‌هاي مذكور براي سنجش دين‌داري در شرايط اجتماعي ايران و در بين مسلمانان، كوشيده است تا برحسب دين اسلام و متناسب با شرايط اجتماعي جامعه ايران، الگويي براي سنجش دين‌داري ارائه نمايد. بدين‌منظور، وي ضمن اذعان به ضرورت تعيين ابعاد دين و ابعاد دين‌داري از منظر يك دين خاص و برحسب انسان‌شناسي آن دين، براي استخراج منطقي ابعاد دين اسلام براساس مباني انسان‌شناسي اسلام و ساخت الگويي مناسب براي سنجش دين‌داري مسلمانان ايراني تلاش كرده است. 
    از ديد شجاعي‌زند، دين براي انسان است و ابعاد آن بايد به‌گونه‌اي منطقي با ابعاد وجودي او متناظر باشد. اما در اين ميان، تنها اديان داراي داعية كمال به تمام ابعاد وجودي انسان پرداخته‌اند. در مقابل، ادياني را مي‌توان يافت كه تنها متوجه برخي از ابعاد وجودي انسان شده و ساير ابعاد را مغفول نهاده يا در ذيل و ادامة ديگر ابعاد شمرده‌اند (شجاعي‌زند، 1384).
    وي با اذعان به داعية «كمال دين اسلام»، در توجه به تمام ابعاد وجودي انسان، معتقد است: دعوي كمال و فراگيري در اين آيين، آن را ناگزير ساخته است تا در اهتمام به تمامي ابعاد وجودي انسان، به‌عنوان تنها مخاطب خويش، هيچ فرونگذارد و هريك از ابعاد دين را متناسب و متناظر با ـ دست‌كم ـ يك بعدِ وجودي انسان قرار دهد. شجاعي‌زند با پذيرش ابعاد تفصيل‌يافتة دين اسلام (پنج بعد «عقيده»، «ايمان»، «عباديات»، «اخلاق» و «شريعت») و براساس تعريف «دين‌داري» (تأثير و تجلي كم يا زياد دين در ذهن، روان و رفتار فرد)، ابعاد پنج‌گانة ذيل را براي دين‌داري در اسلام معرفي مي‌كند: «معتقد بودن»، «مؤمن بودن»، «اهل عبادت بودن»، «اخلاقي عمل كردن» و «متشرع بودن» (همان، ص 52ـ53).
    شجاعي‌زند معتقد است: براي ساخت سنجه‌هاي معياري، كه توانايي سنجش نمودهاي دين را در تمامي ابعاد وجودي فرد و عرصه‌هاي زندگي دارا باشند، علاوه بر ابعاد دين‌داري، كه حكم حداقل‌هاي ديني بودن را دارند، مي‌توان از نشانه‌ها و پيامدهاي عميق‌تر آن نيز سود جست. از نشانه‌هاي دين‌داري، مي‌توان به اهتماماتِ فرد در «بالا بردنِ دانش و معلومات ديني خود»، در «داشتنِ ظاهر ديني»، «برپايي شعائر» و «داشتنِ اهتمام مشاركتي» و «پيوندهاي معاشرتي» اشاره كرد. پيامدهاي عميق دين‌داري را، كه هدف غايي اديان در متحول ساختنِ انسان‌هاست، بايد در «كسب بينش الهي»، «تعميق ايمان و تجلياتش در نيل به قدرتِ كشف و شهود»، «به چنگ آوردنِ ملكة تقوا» و «ملكات اخلاقي»، كه ـ به‌ترتيب ـ به روابط فرد با خدا، با خود و با ديگران مربوط است، جُست (همان).
    شجاعي‌زند مدعي است: در ساخت الگوي مزبور از مفاهيم و اصطلاحاتي استفاده كرده كه ضمن داشتن معادل‌هاي نزديك در ادبيات دين‌پژوهي، از رواج و اعتبار كافي در ميان مسلمانان نيز برخوردار است. اما با وجود اين، چون برخي از اين مفاهيم بعضاً در معاني و فضاهاي مفهومي متفاوتي به‌كار رفته است و احتمال بروز برداشت‌هاي مغاير از آنها وجود دارد ـ به‌ويژه مواردي كه تحت تأثير تلقي مسيحي و القائات غربي، اختلال يا تداخلي در آنها بروز كرده ـ توضيحاتي دربارة برخي از مفاهيم مذكور بيان كرده است. 
    ارزيابي الگو‌هاي داخلي
    پس از بيان اجمالي برخي از الگو‌هاي بومي سنجش دين‌داري، در ادامه، جمع‌بندي مختصري از الگو‌هاي مذكور ارائه و برخي از امتيازات و كاستي‌هاي آنها ذكر مي‌شود. 
    گرچه با توجه به تفاوت رهيافت (جامعه‌شناختي، روان‌شناختي و كلامي) طراحان الگو‌هاي مذكور، قوت و ضعف آنها لزوماً از يك سنخ نيست و بايد هر الگو به‌طور جداگانه مورد ارزيابي قرار گيرد، اما در يك نگاه كلي و به‌عنوان يك امتياز مهم، اتخاذ رويكرد انتقادي نسبت به الگو‌هاي رايج غربي و مسيحي و گرته‌برداري نكردن ناشيانه از آنها براي سنجش تجربي وضعيت دين‌داري مسلمانان، شايستة تقدير است. همان‌گونه كه پيش‌تر نيز اشاره شد، ارائه‌دهندگان الگو‌هاي بومي، با درك كاستي‌هاي الگو‌هاي غربي در سنجش دقيق و علمي وضعيت دين‌داري مسلمانان، همت خود را مصروف طراحي الگوي بومي و متناسب با آموزه‌هاي اسلام نموده‌اند. در ادامه، به اختصار الگو‌هاي مذكور ارزيابي مي‌شود.
    اما پيش از ورود به بحث، يادآوري اين نكته ضروري است كه در يك تقسيم‌بندي كلي مي‌توان، الگو‌هاي چهارگانة معرفي‌شده در اين نوشتار را بر حسب نوع رهيافت، به دو دسته تقسيم كرد. در اين تقسيم‌بندي، الگو‌هاي آذربايجاني، فقيهي و داودي به دليل برخورداري از رهيافت روان‌شناختي در يك دسته و الگو‌ي شجاعي‌زند نيز به‌عنوان يك الگوي جامعه‌شناختي، در دستة ديگر جاي مي‌گيرد. در دستة نخست، آذربايجاني و فقيهي به‌صراحت، موضع خود را اعلام و به دارا بودن رهيافت روان‌شناختي اذعان كرده‌اند. داودي نيز گرچه هدف خود را شناسايي و استخراج «ساختار اسلام و مؤلفه‌هاي تدين به آن» معرفي نموده، اما در بيان ويژگي‌هاي مؤمن از ديد اسلام، با الهام از مقوله‌هاي ده‌گانة آذربايجاني، عملاً رويكرد روان‌شناختي در شناسايي و ارائة اين ويژگي‌ها داشته است. در دستة دوم نيز الگوي شجاعي‌زند داراي رهيافت جامعه‌شناختي است.
    با عنايت به گفتار مزبور، ابتدا برخي نكات در باب الگو‌هاي دستة نخست بيان مي‌شود و پس از آن امتيازات و كاستي‌هاي الگوي شجاعي‌زند ذكر مي‌شود:
    اولين امتياز الگو‌هاي دسته نخست اتخاذ رويكرد درون‌ديني و ابتنا بر منابع اصلي دين اسلام براي ساخت الگو است. در اين زمينه، آذربايجاني براي استخراج ويژگي‌هاي مؤمن، از آيات قرآن و احاديث معصومان استفاده مي‌كند. فقيهي و همكاران، او تلاش كرده‌اند با مراجعه به متون اصلي دين اسلام و استنباط محتواي آن، نشان دهند كه دين اسلام در چه حيطه‌هايي براي انسان پيام دارد؛ جنبه‌هاي مهم دين‌داري كدامند؛ و ميزان انتظار دين از پيروان چه اندازه است داودي نيز براي شناسايي ابعاد و مؤلفه‌هاي دين اسلام و روابط دروني و متقابل آنها با يكديگر و نيز ويژگي‌هايي كه مؤمن و معتقد به اسلام بايد آنها را دارا باشد، از آيات و روايات استفاده كرده است.
    امتياز دوم دارا بودن مبناي معرفتي و منطقي است. به بيان ديگر، طراحان الگو‌هاي مذكور تلاش كرده‌اند با استفاده از منابع اصيل دين اسلام، واقعيت نفس‌الامري دين را استخراج و معرفي نمايند. آذربايجاني در گونه‌شناسي آموزه‌هاي دين اسلام، آنها را به سه ساحت «اعتقادات»، «اخلاقيات» و «وظايف عملي» تقسيم كرده است. فقيهي و همكاران او هدف خود را شناسايي عناصر محوري و مؤلفه‌هاي مهم دين‌داري از طريق بررسي منابع اصيل اسلامي (قرآن و احاديث معصومان)، اعلام نموده‌اند. داودي براي تعيين روابط دروني و متقابل مؤلفه‌هاي دين اسلام با يكديگر، با اتخاذ رويكرد غايت‌گرايانه، از آيات قرآن در باب آفرينش هستي و انسان استفاده كرده است.
    اميتاز سوم الگو‌هاي آذربايجاني و داودي، آشكارسازي رابطة طولي ميان ابعاد دين‌داري است. به بيان دقيق‌تر، اين دو تلاش كرده‌اند با اتخاذ رويكرد درون‌ديني، رابطه هسته ـ پوسته‌اي ابعاد اين دين را آشكار سازند. در الگوي پيشنهادي آذربايجاني، «ايمان» گرايش هسته‌اي تعيين‌كنندة جهت‌گيري كلي مذهبي در زندگي قلمداد شده است كه در سه حوزة اساسي دين، يعني اصول دين، فروع دين و اخلاقيات ظهور مي‌يابد. در الگوي داودي، شناخت و اعتقاد به خدا، هستة اصلي دين اسلام است و ديگر مؤلفه‌ها از آن سرچشمه مي‌گيرند. دومين لاية پس از شناخت و اعتقاد به خدا، شناخت و اعتقاد به پيامبر، امامان و معاد است. سومين لاية دين اسلام عبادات و اخلاقيات است كه لازمه و ثمرة دو لاية قبل به‌شمار مي‌آيد.
    به‌رغم امتيازات مزبور، برخي كاستي‌ها نيز در الگو‌هاي ذكرشده وجود دارد كه برخي از آنها از اين قرار است:
    نخست عدم ابتنا بر تعريف روشني از دين «اسلام» و در نتيجه، سردرگمي در تعيين حدود و ثغور دين و شناسايي ابعاد و مؤلفه‌هاي آن. البته آذربايجاني و فقيهي ابعاد سه‌گانه‌اي براي دين اسلام مطرح كرده‌اند، اما در ادامه، مرز روشني ميان ابعاد و نشانه‌ها ترسيم نمي‌كنند.
    دوم، فقدان جامعيت؛ به اين معنا كه الگو‌هاي مذكور تمام ابعاد دين اسلام را پوشش نمي‌دهند. در الگوي آذربايجاني، ايمان ديني نه به‌عنوان يك بعد دين، بلكه در حكم روح و ريشة ساير ابعاد در نظر گرفته شده است. همچنين از بعد «شريعت» يا احكام ديني به‌عنوان يك بعد دين‌داري غفلت شده است. در الگوي فقيهي و همكاران او، دين‌داري به‌عنوان پاي‌بندي و انقياد به مجموعه قواعد اعتقادي، اخلاقي و احكام ديني، تعريف شده كه اين نشانگر توجه‌نكردن آنان به ابعاد «ايمان ديني» و «مناسك ديني» است.
    سوّم آميختگي ابعاد، نشانه‌ها و آثار دين‌داري و جدا نكردن مرزهاي آنان از يكديگر؛ ابعاد دين‌داري اجزاي دروني دين را تشكيل مي‌دهد و نشانگر وجوهي است كه دين مدعي پرداختن به آنهاست و حكم حداقل‌هاي ديني بودن را دارند. اما نشانه‌هاي دين‌داري دلالت‌هايي هستند كه گوياي دين‌داري فرد بوده، بيشتر جنبة ظاهري دارند. آثار دين‌داري نيز به خصال دروني‌شده‌اي اطلاق مي‌شود كه از ممارست طولاني‌مدت دين‌دار در التزام به ابعاد و نشانه‌هاي دين در او ايجاد مي‌شود. انتقاد مزبور به الگو‌هاي سه‌گانه وارد است.
    چهارم فقدان رويكرد اجتماعي در طراحي الگو؛ همان‌گونه كه پيش‌تر ذكر شد، طراحان الگو‌ها با اتخاذ رويكرد درون‌ديني، به‌منظور ساخت نمونة آرماني دين‌دار تلاش كرده‌‌اند، اما از ابعاد اجتماعي آن غفلت ورزيده‌اند. به بيان ديگر، گرچه نظام معرفتي دين اسلام يك شبكة مفهومي است كه توحيد هستة اصلي آن را تشكيل مي‌دهد، اما چون دين در واقعيت اجتماعي به اراده‌هاي انساني معطوف است كه بايد آن را اولاً، بفهمند و ثانياً، به آن دل بسپارند، بنابراين، در شرايط اجتماعي گوناگون، هستة اصلي دين‌داري در بين متدينان لزوماً در توحيد نهفته نيست. اين هسته ممكن است در محبت نسبت به ائمه اطهار و اولياي دين و يا هر مقولة ديني ديگري نهفته باشد و دين‌دار از اين طريق، به ساير ابعاد دين متصل شود. به ديگر سخن، مي‌توان با ارجاع به واقعيت اجتماعي، سبك‌ها يا شيوه‌هاي گوناگون دين‌داري را از يكديگر تمييز داد. 
    پس از ارزيابي الگو‌هاي روان‌شناختي، در ادامه، امتيازها و كاستي‌هاي الگوي شجاعي‌زند بيان مي‌شود:
    شجاعي‌زند به‌عنوان يك جامعه‌شناس دين، با درك تفاوت‌هاي دين اسلام با ساير اديان و نيز شرايط اجتماعي ايران با جوامع غربي، كوشيده است الگوي مناسبي به‌منظور سنجش تجربي دين‌داري در بين ايرانيان مسلمان ارائه دهد. برخي از امتيازات و كاستي‌هاي الگوي مذكور به قرار ذيل است:
    برخي از نقاط قوت الگوي شجاعي‌زند عبارت است از:
    نخست. بومي بودن و انطباق با دين اسلام و شرايط اجتماعي ايران؛ در اين الگو، به‌رغم بسياري از الگو‌هاي مسيحي، بر شريعت به‌عنوان يكي از ابعاد پنج‌گانة دين اسلام، تأكيد شده است.
    دوم. افزودن بعد اخلاق به الگوي سنجش دين‌داري؛
    سوم. نظام‌داري و برخورداري از استحكام نظري و منطقي؛ در اين الگو، ابعاد دين اسلام به‌گونه‌اي منطقي و برحسب انسان‌شناسي آن استخراج شده و سپس ابعاد، نشانه‌ها و پيامدهاي دين‌داري از يكديگر تفكيك گرديده، به‌گونه‌اي كه امكان عملياتي‌سازي هر كدام براي محقق فراهم شده است.
    چهارم. دارا بودن جامعيت و پوشش دادن ابعاد و شاخص‌هاي ساير الگو‌هاي موجود (شجاعي‌زند و همكاران، 1385).
    در كنار امتيازات مزبور، برخي از كاستي‌هاي الگوي شجاعي‌زند از اين قرار است:
    نخست. عدم تعيين رابطة طولي بين ابعاد دين؛ با توجه به ناظر بودن الگوي شجاعي‌زند به سنجش دين‌داري در بين مسلمانان، لازم بود با بهره‌گيري از منابع اصيل اسلام (قرآن و روايات معتبر) رابطة هسته و پوسته‌اي ابعاد دين اسلام را بيان كند؛ به اين معنا كه به لحاظ نظري و نفس‌الامري، كدام بعد از ابعاد دين اسلام براي ساير ابعاد حكم لُب و هسته را دارد و ساير ابعاد نيز بر حسب نوع ارتباط با هسته، چه وضعيتي دارند.
    دوم. متناظرسازي «عبادات» و «اخلاقيات» با وجه عاطفي دين؛ اين تقسيم‌بندي با تعريف شجاعي‌زند از عبادات و اخلاق ناهمخوان است. وي عبادات را تمام رفتارها و آدابي مي‌داند كه فرد در مقام پرستش، نسبت به پروردگار و معبود خويش انجام مي‌دهد. همچنين اخلاق را مانند فقه، به وجه رفتاري دين معطوف مي‌داند. با توجه به تعاريف مزبور، اين دو بعد دين بايد با وجه رفتاري دين متناظر مي‌شوند، نه وجه عاطفي.
    سوم. ايجاد تناظر بين پيامدهاي دين‌داري با ابعاد خاصي از دين و دين‌داري؛ مثلاً، بعد شرعيات دين با «متقي بودن» به‌عنوان پيامد دين‌داري متناظر شده است. همان‌گونه كه پيداست، ايجاد ملكة تقوا در مسلمان نتيجة ممارست طولاني‌مدت در پاي‌بندي به تمام ابعاد دين است، نه التزام به بعد خاصي از آن. همين نقد به پيامد «بينش الهي» و «اهل معنا بودن» نيز وارد است.
    چهارم، قرار دادن بعد «ايمانيات» و «مؤمن بودن» در كنار ساير ابعاد دين و دين‌داري، بدون آنكه سازوكار مشخصي براي سنجش تجربي آن ارائه دهد. با عنايت به اينكه شجاعي‌زند الگوي خود را با هدف سنجش تجربي پاي‌بندي جامعة آماري مسلمانان به دين اسلام طراحي كرده است، لازم بود داراي خصلت عملياتي بوده و به‌راحتي امكان سنجش ميداني آن در بين اعضاي جامعه مسلمانان وجود داشته باشد. روشن است كه سنجش تجربي ايمان ديني در واقعيت، امكان‌پذير نيست.
    در ادامه، تلاش مي‌شود الگوي مناسبي براي سنجش ميزان التزام به ابعاد و نشانه‌هاي دين‌داري طراحي شود. الگوي مزبور، نه يك الگوي نهايي و كامل، بلكه گامي اوليه در اين خصوص است و مي‌توان با بهره‌گيري از نظرات انتقادي صاحب‌نظران، كاستي‌هاي آن را برطرف كرد و بر غناي آن افزود. 
    الگويي براي سنجش دين‌داري 
    با توجه به ضرورت انطباق الگوي سنجش دين‌داري با آموزه‌هاي دين خاص، ابتدا تعريف موردنظر از «دين» (اسلام) ارائه و سپس ضمن بررسي برخي از بعدشناسي‌هاي مطرح‌شده در باب دين، ابعاد دين اسلام معرفي و در پايان، با تعريف «دين‌داري» و بيان ابعاد آن، الگوي پيشنهادي اين مقاله ارائه مي‌شود:
    الف. تعريف «دين»
    «دين» يك مفهوم كلي اعتباري است كه موضوع هيچ‌يك از مفاهيم سه‌گانة كلي (مفاهيم ماهوي، مفاهيم فلسفي و مفاهيم منطقي) قرار نمي‌گيرد. بنابراين، تعريفي حقيقي برنمي‌تابد و به همين علت، دين‌پژوهان در تعيين معنا يا مدلول دين براي مخاطبان، ناگزير از اكتفا به تعاريف لفظي آن هستند. بر اين اساس، اگر موضوع پژوهش يك مصداق معين از مصاديق متعدد دين باشد، بايد به تعريف مصداقي رو آورد؛ يعني بايد ويژگي‌ها، ابعاد، اجزا و شاخص‌هاي آن مصداق را به مخاطبان شناساند و از بيان مشخصه‌هاي ساير مصاديق پرهيز كرد (خسروپناه، 1386، ص 190ـ191).
    با توجه به ويژگي‌هاي مفهوم «دين» (كلي و اعتباري بودن) و نبود امكان ارائة تعريف حقيقي و ماهوي آن و نيز با عنايت به هدف مقاله حاضر، يعني ارائة الگوي پيشنهادي سنجش تجربي دين‌داري در بين پيروان دين اسلام، ضروري است به جاي پرداختن به تعريف كلي و نوعي مفهوم «دين»، با روي آوردن به تعريف جزئي و مصداقي، ويژگي‌ها و ابعاد دين اسلام بيان شود. بنابراين، در ادامه، ابتدا تعريف «دين» در قرآن و سنت ارائه و سپس تعريف آيت‌الله جوادي آملي از «دين الهي» ـ كه دين اسلام يكي از مصاديق آن است ـ بيان مي‌گردد. در پايان، با ابتنا بر تعريف آيت‌الله جوادي آملي از «دين الهي»، تعريف مختار اين نوشتار از دين ارائه مي‌شود.
    در قرآن و روايات معصومان به واژة «دين» توجه خاصي مبذول شده است. در قرآن، بيش از 90 بار و با معاني گوناگوني، واژة «دين» به كار رفته است. در ذيل، به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
    1. آيين و كيش، اعم از حق و باطل (توبه: 33؛ كافرون: 6؛ آل‌عمران: 85)؛
    2. آيين الهي و حق (يوسف: 40؛ يونس: 105؛ آل عمران: 19)؛
    3. جزا و حساب (فاتحه: 4؛ شعراء: 82)؛
    4. قوانين شريعت (حج: 78؛ يوسف: 76)؛
    5. اطاعت و عبوديت (زمر: 2؛ نهج‌البلاغه، ح 125)؛
    6. اعتقادات قلبي (بقره: 256)؛
    7. اسلام (خسروپناه، 1386، ص 199ـ200).
    با دقت در آيات قرآن، آشكار مي‌شود كه قرآن هرگز واژة دين را به‌صورت جمع (اديان) به كار نبرده است. از نظر قرآن، دين خدا از آدم تا خاتم يكي است و همة پيامبران مردم را به يك دين فراخوانده‌اند. اين دين واحد در هر دوره‌اي به فراخور درك مردم روزگار، ابلاغ شده است. با ختم رسالت، ابلاغ دين خداوند به پايان رسيد. قرآن اين دين واحد را اسلام معرفي مي‌كند: «دين نزد خدا اسلام است» (آل‌عمران: 19).
    «اسلام» در قرآن، علاوه بر معناي مذكور، كه ناظر به محتواي دين است، به‌معناي دين‌داري و تدين نيز آمده است. «اسلام» به اين معنا، داراي مراتبي است كه قرآن آنها را همگام با مراتب ايمان آورده است. اين مراتب عبارت است از:
    1. اسلام ظاهري و لفظي پيش از نفوذ ايمان به قلب، آغاز مي‌شود (حجرات: 14)؛
    2. همگام با حلول ايمان، تجلي واقعي مي‌يابد (زخرف: 69)؛
    3. با رسوخ ايمان، به كمال مي‌رسد (نساء: 65؛ علي‌اكبريان، 1377، ص 18ـ19).
    آيت‌الله جوادي آملي در يك تقسيم‌بندي كلي، دين را به دو دستة «الهي» (وحياني) و «بشري» تقسيم مي‌كند. «اديان بشري» به ادياني گفته مي‌شود كه ساختة انسان هستند و ريشه در نيازهاي رواني يا اجتماعي او دارند. اما «اديان وحياني» ريشه در غيب دارند و اساس آنها بر وحي و پيام الهي استوار است. از نظر ايشان، انسان نه سازندة دين الهي، بلكه دريافت‌كنندة پيام الهي است و بايد به آن اعتقاد پيدا كند، به محتواي وحي ملتزم شود و سلوك فردي و اجتماعي خود را براساس آن تنظيم نمايد (جوادي‌آملي، 1380، ص 26). ايشان با اعتقاد به فقدان وحدت حقيقي براي دين، آن را فاقد وجود حقيقي، ماهيت، جنس، فصل و تعريف ذاتي دانسته، بر آن است كه دين را تنها مي‌توان و بايد به‌صورت مفهومي تعريف كرد. 
    آيت‌الله جوادي آملي، معتقد است، مي‌توان تعريف مفهومي «دين الهي» را از پيام الهي انتزاع كرد. بنابراين، دين الهي: 
    مجموعة عقايد، قوانين و مقرراتي است كه هم به اصول بينشي بشر نظر دارد و هم دربارة اصول گرايشي وي سخن مي‌گويد و هم اخلاق و شئون زندگي او را زير پوشش دارد. به ديگر سخن، دين مجموعة عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي است كه براي ادارة فرد و جامعة انساني و پرورش انسان‌ها از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد (همان، ص 27).
    با توجه به لزوم پرهيز از تعاريف نوعي و ضرورت ارائة تعاريف مصداقي و متناسب با اهداف و موضوع تحقيق در مطالعات مربوط به دين، در اين مقاله با الهام از تعريف آيت‌الله جوادي آملي در باب «دين الهي»، دين اسلام عبارت از: «مجموعة عقايد، اخلاق، مناسك و احكامي كه براي ادارة فرد و جامعة انساني و پرورش انسان‌ها از طريق وحي و عقل در اختيار مسلمانان قرار دارد».
    تعريف مزبور از نظر منطقي، يك تعريف حداكثري و مبتني بر ويژگي‌ها و ابعاد دين اسلام است كه براي سنجش تجربي وضعيت دين‌داري در بين مسلمانان مناسب به نظر مي‌رسد. بنابراين، در انجام مطالعات مشابه در بين پيروان ساير اديان، بايد متناسب با موضوع و اهداف تحقيق، به گونة مصداقي تعريفي از دين موردنظر ارائه داد.
    ازآن‌روكه تعريف مختار اين نوشتار براساس ابعاد دين طراحي شده است و نيز با توجه به گستردگي و تنوع ديدگاه‌هاي مطرح‌شده در خصوص ابعاد دين، توجه به ديدگاه‌هاي مزبور ضروري به نظر مي‌رسد. در ادامه، به اجمال، اين ديدگاه‌ها بررسي مي‌شود:
    ب. ابعاد دين
    دين‌پژوهان در رشته‌هاي دين‌پژوهي، براي ارائة تعاريفي از مفهوم «دين» تلاش كرده‌اند. اما اين تلاش‌ها آن‌گونه كه شايسته است، قرين توفيق نبوده و نتيجه مطلوب به‌دست نداده است. از ديد رابرتسون، بي‌نتيجه بودن تلاش‌هاي جامعه‌شناسان براي دستيابي به يك تعريف واحد و مشترك از «دين» تا دهة 1950، موجب شد افرادي مانند لنسكي و گلاك براي رفع مشكل در تحقيقات تجربي، به سمت مشخص نمودن ابعاد دين‌داري گرايش پيدا كنند (شجاعي‌زند، 1380، ص 20). در اين خصوص، برخي با ردّ ضرورت تعريف نظري «دين» در مطالعات تجربي مربوط به آن، بر كارايي تعاريف عملياتي در اين قبيل مطالعات تأكيد كردند. اسپيلكا (1952)، معتقد است: به‌رغم ناتواني تعاريف عملياتي در تبيين كامل مفهوم «دين»، در مقام مطالعه و پژوهش، محقق نيازمند تعاريف عملياتي «دين» است، نه تعاريف نظري آن. منظور او از «تعريف عملياتي»، طراحي دستورالعملي روشن براي سنجش دين در يك تحقيق خاص است (اسپليكا و همكاران، 1985). همچنين برخي از انديشمندان ضرورت تعريف «دين» با استفاده از «مقياس‌هاي چندساحتي» را مطرح كردند (گلاك، 1962؛ گلاك و استارك، 1968؛ فالكنر و دي‌جانگ، 1966؛ شجاعي‌زند، 1384 و...).
    مقايسة ميان بعدشناسي‌هاي جامعه‌شناسان و روان‌شناسان از دين، مي‌تواند ضمن نشان دادن اختلاف آرا آنان دربارة ابعاد و قلمرو دين ـ به‌عنوان عنصر تعيين كنندة ابعاد دين‌داري ـ عدم گريز و گزير از اتخاذ موضع كلامي در اين باب را نيز آشكار سازد (شجاعي‌زند، 1384، ص 39).
    اگوست كنت دين را داراي سه بعد جداگانه مي‌داند: «بعد عقلي» يا همان اعتقادات جزمي دين؛ «بعد عاطفي» كه در عبادت و پرستش نمودار مي‌گردد؛ و «بعد عملي» كه او آن را «نظام» مي‌نامد. از ديد او، پرستش احساسات را منظم مي‌كند و نظام رفتار خصوصي يا عمومي مؤمنان را تنظيم مي‌نمايد. به‌رغم تصريح «بعد عاطفي» به‌عنوان يكي از ابعاد سه‌گانة دين، جايگاه و اهميت آن در انديشة كنت همتراز ابعاد عقلي و عملي نيست (آرون،1370، ص 116).
    ابعاد موردنظر لئوبا براي دين، بسيار نزديك به نظر كنت است، با اين تفاوت كه لئوبا به بعدي كه كنت تلويحاً اشاره كرده ـ يعني «بعد اجتماعي»، به‌عنوان بعد چهارم تصريح نموده است.
    از ديگر قائلان به چهار بعدي بودنِ دين، مي‌توان از گلاك و استارك نام برد كه با جمع‌بندي تعاريفِ پارسونز، يينگر، ناتينگهام و ويليامز، از دين تعريفي ارائه كرده‌اند كه حاوي ابعادِ «نمادي»، «اعتقادي»، «ارزشي» و «رفتاري» است (شجاعي‌زند، 1384).
    يواخيم واخ نمود دين در زندگي پيروان را به سه شكل مي‌داند: شكل «مفهومي يا نظري» (عقيدتي) كه شامل فكر و نظر پيروان دربارة دين است؛ شكل «آييني يا عملي» (مناسكي) شامل رفتارها و تجمعات مذهبي؛ و شكل «جمعي» (انجمني) كه انجمن‌هاي مذهبي، نهادي و اجتماعي را دربر مي‌گيرد (سراج‌زده، 1383، ص 60).
    اميل دوركيم در كشف جوهر دين و شناسايي ابعاد آن، با اتخاذ رهيافت «اصالت جمع»، فراسوي تجليات و صور ظاهري آن گام نهاد و افزون بر ابعاد عقيدتي، مناسكي و اخلاقي دين، از «بعد اجتماعي» آن نيز ياد كرد (شجاعي‌زند، 1380، ص 169).
    وربيت معتقد است: دين از شش مؤلفه تشكيل‌شده كه هر كدام متضمن چهار بعد است. مؤلفه‌هاي پيشنهادي وي عبارت است از: مناسكي و آييني، اعتقادي، عاطفي، اطلاعاتي، اخلاقي، و اجتماعي. 
    هريك از اين مؤلفه‌ها در چهار بعد ذيل با هم تفاوت دارند:
    محتوا: ماهيت جوهري مؤلفه (آيين‌ها، عقايد، اطلاعات يا اصول اخلاقي خاص)؛
    فراواني: ميزان مواجهه با عناصر محتوايي يا كار روي آنها؛
    شدت: ميزان تعهد به آنها؛
    محوريت: اهميت يا برجستگي (آذربايجاني، 1385، ص 98).
    از ديد آلستون، تمام اديان فارغ از تفاوت‌هاي مصداقي، داراي نُه ويژگي مشترك به شرح ذيل هستند:
    1. اعتقاد به موجودات ماوراي طبيعي؛ 2. جدا كردن امور مقدس و نامقدس؛ 3. رفتار آييني معطوف به امور مقدس؛ 4. نظام اخلاقي با ضمانت اجرايي ماوراي طبيعي؛ 5. احساساتي با ويژگي‌هاي ديني؛ مانند احساس خوف، حرمت، گناه يا پرستش؛ 6. نماز، دعا و انواع ديگر ارتباط با خدا؛ 7. داشتن جهان‌بيني كلي و يا تصويري عام از عالم و تعيين نقش و جايگاه افراد در آن؛ 8. سازمان‌دهي و تنظيم نسبتاً كلي زندگي فرد براساس جهان‌بيني موردنظر دين؛ 9. تشكيل يك گروه اجتماعي براساس ويژگي‌هاي هشت‌گانة پيشين.
    آلستون معتقد است: اين ويژگي‌ها با هم مرتبطند و اگر تعداد قابل‌توجهي از آنها با هم گرد آيند، مي‌توان اصطلاح «دين» را دربارة آنها به كار بست (آلستون و ديگران، 1376).
    نينيان اسمارت قايل به وجود شش بعد مشترك در بين تمام اديان است. اين ابعاد عبارت است از: «بعد اعتقادي»، «بعد اسطوره‌اي»، «بعد اخلاقي»، «بعد مناسكي»، «بعد تجربة ديني»، و «بعد اجتماعي» (پترسون و همكاران، 1376).
    آيت‌الله جوادي‌ آملي با تميز دين الهي از دين انساني، دين الهي يا دين مبتني بر وحي را متشكل از سه بعد اصلي مي‌داند. از نظر ايشان، عقايد (باور و اعتقاد به حقايق و واقعيت‌هاي جهان هستي براساس توحيد)، اخلاقيات (تعاليمي كه فضايل و رذايل اخلاقي را به انسان شناسانده و راه تهذيب نفس او را از رذايل، و تخلق او را به فضايل ارائه مي‌دهد) و شريعت، مناسك، احكام و مقررات (روابط فرد با خود، با خدا و با ديگران) ابعاد سه‌گانة دين هستند (جوادي‌آملي، 1380، ص 27ـ28).
    شجاعي‌زند در بيان ابعاد دين، بر اين عقيده است كه در شايع‌ترين الگوي انسان‌شناختي، صرف‌نظر از مباني برهاني و كلامي آن، علاوه بر ساحت مادي، وجود ساحت غيرمادي انسان نيز پذيرفته شده است. همچنين در تفصيل ساحت غيرمادي انسان، حسب تجليات و آثار متفاوت آن، به دو جنبة متمايز عقلي و عاطفي يا ذهني و رواني نيز اذعان گرديده است (شجاعي‌زند، 1384).
    از ديد او، براي دين در كامل‌ترين صورتِ آن، كه متضمن پاسخ‌گويي به تمامي نيازها و ابعاد وجودي انسان است، چهار وجه «معرفتي»، «عاطفي»، «رفتاري» و «ارادي» مي‌توان قايل شد كه مستقلاً يا در تركيب با يكديگر، پشتوانة ابعاد دين هستند. تعداد اين وجوه و ابعاد تجلي‌يافته از آن، حسب اديان و برداشت‌ها و قرائت‌هاي مختلف از آن، متفاوت گزارش شده است. از ديد وي، قابل دفاع‌ترين الگوي مطرح‌شده از ابعاد دين اسلام، الگوي پنج بُعدي «اعتقادات»، «ايمانيات»، «عباديات»، «اخلاقيات» و «شرعيات» است (شجاعي‌زند، 1387، ص 5).
    با عنايت به بعدشناسي‌هاي مزبور، به‌ويژه بعدشناسي آيت‌الله جوادي آملي و شجاعي‌زند از دين اسلام، در اين نوشتار، با مبنا قرار دادن بعدشناسي آيت‌الله جوادي آملي، سه بعد «اعتقادات»، «اخلاقيات» و «شريعت» (عبادات و احكام) به‌عنوان ابعاد دين اسلام در نظر گرفته شده است.
    ج. تعريف «دين‌داري»
    «دين‌داري» ازجمله مفاهيمي است كه انديشمندان اجتماعي در مطالعة تجربي دين، بدان اهتمام خاص نشان داده‌اند. با وجود اهتمام ويژة دين‌پژوهان به اين موضوع، در ادبيات مربوط به دين‌داري، رويكرد واحدي در باب تعريف و سنجش آن وجود ندارد. در اين خصوص، ديدگاه‌هاي گوناگوني مطرح است و هر كدام نيز از منظري متفاوت نسبت به تعريف و اندازه‌گيري دين‌داري اقدام كرده‌اند (اسميت و همكاران، 1999، ص 580).
    كوكران و آكرس (1989)، دين‌داري را عبارت از ميزان پرهيزگاري، تقوا، ديني بودن يا اظهار دل‌بستگي و تعلق‌خاطر فرد نسبت به دين مي‌دانند (كوتران و آكرس، 1989، ص 204). جانسون و ديگران (2001)، «دين‌داري» را به‌عنوان ميزان پاي‌بندي افراد به يك دين خاص و آموزه‌هاي آن دين تعريف مي‌كنند. از ديد آنان، التزام پيروان به دين در رفتارها و نگرش‌هايشان انعكاس مي‌يابد (جانسون و ديگران، 2001).
    همين معنا در بيان هيمل فارب از «دين‌داري» ديده مي‌شود. از ديد وي، «دين‌داري» يعني: داشتنِ «اهتمام ديني»، به‌گونه‌اي‌كه نگرش، گرايش و كنش فرد را متأثر سازد (هميل فارب، 1975).
    با الهام از تعاريف مزبور، در تحقيق حاضر، «دين‌داري به‌معناي داشتن اهتمام و التزام نسبت به ابعاد و نشانه‌هاي گوناگون دين اسلام (اعتقادات، اخلاقيات، شريعت، (عبادات و احكام) و نشانه‌هاي ديني(ظاهر ديني، تعظيم شعائر، داشتن مشاركت ديني و مانند آن)» تعريف مي‌شود.
    د. معرفي الگوي پيشنهادي سنجش دين‌داري 
    با توجه به هدف اين نوشتار، يعني طراحي الگويي بومي براي سنجش تجربي دين‌داري مسلمانان، در ادامه، مبتني بر منابع اصيل دين اسلام، الگوي مناسب سنجش دين‌داري ارائه مي‌شود:
    طبق منابع اسلامي(قرآن و روايات معتبر معصومان)، دين اسلام داراي سه ساحت اصلي است: «عقايد» (باور و اعتقاد به حقايق و واقعيت‌هاي جهان هستي براساس توحيد)، «اخلاقيات» (تعاليمي كه فضايل و رذايل اخلاقي را به انسان شناسانده، راه تهذيب نفس او را از رذايل و تخلق او را به فضايل ارائه مي‌دهد) و «شريعت/ مناسك، احكام و مقررات» (تنظيم‌كنندة روابط فرد با خود، با خدا و با ديگران) (جوادي‌ آملي، 1380، ص 27ـ28). ساحت‌هاي مزبور برحسب دروني/ بيروني بودن، داراي رابطة طولي و تعاملي با يكديگرند. در اين رابطة طولي، ساحت عقايد هسته، و ساحت شريعت پوستة دين را تشكيل مي‌دهد. ساحت اخلاق نيز در ميانه آن دو جاي دارد. اين ساحت‌ها داراي نوعي ارتباط متقابل با يكديگرند؛ به اين معنا كه هر ساحت دروني، منشأ ساحت‌هاي بيروني‌تر است؛ اما از سوي ديگر، هر ساحت بيروني‌ نگه‌دارنده و تقويت‌كنندة ساحت‌هاي دروني‌تر است (داودي، 1384، ص 178ـ179).
    براساس آموزه‌هاي اسلام، ساحت اعتقادات پاية ساير ابعاد دين را تشكيل مي‌دهد، به‌گونه‌اي‌كه فاسد شدن آن زمينه‌ساز فساد ساير ابعاد است. به بيان ديگر، در صورت رسوخ سستي يا فساد در اعتقادات ديني، مسلمان، با اهتمام خود نسبت به ساحت‌هاي اخلاقيات و شريعت و مناسك را از دست مي‌دهد و يا در صورت التزام به آنها، رياكار و منافق خواهد بود. در مقابل، اگر مسلمان به ساحت عقايد ملتزم باشد، اما پاي‌بندي‌اش به اخلاقيات و شريعت ضعيف باشد، نشانة بروز آسيب در دين‌داري اوست.
    هريك از ساحت‌هاي مزبور به نوبة خود، داراي مراتب و مؤلفه‌هايي است:
    ساحت «اعتقادات» از حيث مراتب، به «اعتقاد عاميانه» (تقليدي) و «اعتقاد عالمانه» (تحقيقي) تقسيم مي‌شود. اعتقاد عالمانه معمولاً آگاهانه و مبتني بر استدلال است و با تغيير محيط و شرايط، به سهولت تغيير نمي‌كند. در مقابل، اعتقاد عاميانه، داراي خصلت تقليدي و الگو گرفته از ديگران و مبتني بر مقولات غيربرهاني است. بنابراين، اين قبيل اعتقادات معمولاً متأثر از محيط اطراف است و با تغيير شرايط محيطي، در معرض تحول و تغيير قرار مي‌گيرد. البته اعتقاد ديني شكل گرفته در فرايند اجتماعي‌شدن، از حيث مراتب غالباً از سنخ اعتقاد عاميانه و تقليدي و محصول آموزش‌هاي عمومي در دوران تحصيل و تربيت ديني در محيط خانواده است.
    ساحت «عقايد»، افزون بر مراتب، به لحاظ ساختار نيز متشكل از اجزا و مؤلفه‌هايي است. طبق آموزه‌هاي شيعي، مهم‌ترين مؤلفه‌هاي اين ساحت عبارت است از: اعتقاد به مبدأ (توحيد)، اعتقاد به معاد، اعتقاد به نبوت، اعتقاد به امامت، اعتقاد به عدل و مانند آن.
    ساحت «اخلاقيات» نيز برخوردار از مراتب و مؤلفه‌هايي است. اين ساحت از حيث مراتب، داراي سه مرتبة «آگاهي اخلاقي» (شناخت صِرف نسبت به فضيلت يا رذيلت بودن برخي امور بدون مبادرت به عمل يا تمايل به عمل)، «حالت و عمل اخلاقي» (وجود تمايلاتي براي عمل اخلاقي در فرد و نيز مبادرت به عمل اخلاقي) و «ملكة اخلاقي» (استقرار ملكة اخلاق در فرد و ـ به اصطلاح ـ متخلق شدن او به فضايل اخلاقي) است. 
    ساحت «اخلاقيات» از حيث مؤلفه نيز داراي دو مؤلفة «اخلاق فردي» و «اخلاق اجتماعي» است. اخلاق فردي ناظر به حالات يا اعمال اخلاقي فردي است، و اخلاق اجتماعي نيز ناظر به حالات يا اعمال اخلاقي معطوف به ديگران (اعم از ديگر انسان‌ها، طبيعت و حيوانات) است.
    سرانجام، ساحت «شريعت» نيز شامل اعمال و رفتارهاي عبادي (مناسكي) و غيرعبادي است. اعمال عبادي و غيرعبادي نيز به نوبة خود، به دو مؤلفة جزئي‌تر فردي و اجتماعي تقسيم مي‌شوند. 
    گرچه گونه‌شناسي‌هاي گوناگوني درباب ابواب و مسائل شريعت ارائه شده، اما در بين عالمان شيعه، گونه‌شناسي معروف و جاافتاده مربوط به علّامه حلّي است. علّامه حلّي در اين گونه‌شناسي، ابواب فقه شيعه را بر چهار قسم دانسته است: عبادات، عقود، ايقاعات، احكام. اقسام مذكور برحسب ملاك «مشروط بودن صحت عمل به قصد قربت» به دو دسته كلي‌تر عبادات و غيرعبادات تقسيم مي‌شود؛ يعني كارهايي كه انسان بايد بر ميزان شرعي آنها را انجام دهد، يا به نحوي است كه قصد تقرب به خداوند در آنها شرط شده است؛ يعني صرفاً براي خدا بايد انجام شود و اگر قصد و غرضي ديگر در كار باشد تكليف ساقط نمي‏شود و بايد دوباره صورت گيرد، يا چنين نيست؟ اگر از نوع اول باشد، «عبادت‏» ناميده مي‏شود؛ مانند نماز، روزه و خمس. اين‌گونه كارها را در فقه «عبادات‏» مي‏نامند. اما اگر از نوع دوم باشد؛ يعني قصد قربت،‏ شرط صحت آنها نباشد و اگر به قصد و غرضي ديگر نيز صورت گيرند، صحيح است، شامل ساير ابواب فقه مي‌شود (مطهري، 1362، ص 109). البته مرز ابواب مذكور براساس ملاك‌هاي دقيقي از يكديگر تفكيك مي‌شود كه به دليل خارج بودن از موضوع و مجال اين نوشتار، ذكر نمي‌شوند. در نوشتار حاضر، برحسب ملاك «قصد قربت»، اعمال و احكام شريعتي به دو دستة «عبادي» و «غيرعبادي» تقسيم شده‌اند.
    اعمال عبادي دامنة نسبتاً گسترده‌اي از مناسك و رفتارهاي ديني را شامل مي‌شود كه برخي از آنها واجب (نماز و روزه) و برخي نيز مستحب (زيارت اماكن مقدس، زيارت اهل قبور، خواندن قرآن، خواندن ادعيه، نذر، صدقه و مانند آن) هستند. رفتارها و احكام غيرعبادي نيز دربرگيرندة مجموعه دستورات و اوامر صريح و غيرصريح (مستَنبَط) ديني است كه نحوة زندگي در دنيا و تعامل با خود، طبيعت و ديگران را تعيين مي‌كند (شجاعي‌زند، 1384). اين مقررات به دو دستة كلي شامل «تكاليف فردي» و «تكاليف جمعي» تقسيم مي‌شوند. تكاليف فردي ناظر به دستورات و وظايفي است كه جنبة فردي دارد و دين‌دار بايد براي بهره‌مندي از ثواب و دوري از عقاب، به آنها پاي‌بند باشد. تفصيل اين احكام در رساله‌هاي عملية مراجع تقليد شيعه آمده است كه ازجملة آنها، مي‌توان به احكام مربوط به طهارت، خوردن و آشاميدن، و نگاه كردن اشاره كرد. تكاليف جمعي نيز ناظر به رابطة فرد با ديگران است. ازجمله تكاليف جمعي، مي‌توان به معاملات و سياسات اشاره كرد.
    افزون بر ابعاد دين‌داري، كه حكم حداقل‌هاي ديني بودن را دارند، براي سنجش تجربي دين‌داري، مي‌توان از نشانه‌هاي آن نيز سود جست. از نشانه‌هاي دين‌داري، مي‌توان به اهتماماتِ فرد در «بالا بردنِ دانش و معلومات ديني خود»، «داشتنِ ظاهر ديني»، «تعظيم شعائر ديني»، «داشتنِ مشاركت ديني» و «داشتنِ معاشرت ديني» اشاره كرد (همان، ص 53).
    با توجه به گفتة مزبور و با الهام از الگوي شجاعي‌زند، الگوي پيشنهادي سنجش تجربي دين‌داري، در نمودار ذيل ارائه شده است. در طراحي الگوي مذكور، اهتمام ويژه‌اي به قابليت سنجش تجربي اجزاي گوناگون آن وجود دارد. بنابراين، از آوردن بعد «مؤمن بودن» و نيز «پيامدهاي دين‌داري» (اهل معنا، متقي، و مانند آن) كه امكان سنجش تجربي آنها با روش‌هاي تجربي وجود ندارد، احتراز شده است:
    نمودار الگوي پيشنهادي سنجش دين‌داري
    ابعاد دين اسلام    ابعاد دين‌داري    نشانه‌هاي دين‌داري
    عقايد    معتقد بودن    داشتن معلومات ديني
    اخلاقيات    انجام اعمال اخلاقي    اخلاق فردي    
            اخلاق اجتماعي    
    شريعت
    (عبادات و احكام)    انجام اعمال عبادي     عبادات واجب    فردي    
                جمعي    
             عبادات مستحب    فردي    
                جمعي    
        التزام به احكام و اعمال غيرعبادي    تكاليف فردي    داشتن ظاهر ديني
             تكاليف جمعي    تعظيم شعائر ديني
                داشتن مشاركت ديني
                داشتن معاشرت ديني


     

    References: 
    • آذربايجاني، مسعود (1385)، روان‌شناسي دين، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • آرون، ريمون (1370)، مراحل اساسي انديشه در جامعه‌شناسي، ترجمة باقر پرهام، تهران، آموزش انقلاب اسلامي.
    • آلستون، ويليام پي و ديگران (1376)، دين و چشم‌اندازهاي نو، ترجمة غلامحسين توكلي، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
    • پترسون، مايكل و همكاران (1376)، عقل و اعتقاد ديني، ترجمة احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو.
    • جوادي‌آملي، عبدالله (1380)، دين¬شناسي، قم، اسراء.
    • خداياري‌فرد، محمد و همكاران (1378)، تهيه مقياس اندازه‌گيري اعتقادات و نگرش مذهبي دانشجويان، تهران، دانشگاه صنعتي شريف.
    • خسروپناه، عبدالحسين (1386)، «چيستي دين»، در: فلسفه دين و كلام جديد، به كوشش محمدصفر جبرئيلي، تهران، سازمان پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • داودي، محمد (1384)، «ساختار اسلام و مؤلفه‌هاي تدين به آن»، در: مباني نظري مقياس‌هاي ديني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • سراج¬زاده، سيدحسين(1383)، چالش‌هاي دين و مدرنيته: مباحثي جامعه‌شناختي در دين‌داري و سكولار شدن، تهران، طرح نو.
    • شجاعي‌زند، عليرضا (1380)، دين، جامعه و عرفي‌شدن: جستارهايي در جامعه‌شناسي دين، تهران، نشر مركز.
    • ـــــ ، «مدلي براي سنجش دين‌داري در ايران» (1384)، جامعه‌شناسي ايران، ش1، ص 34-66.
    • علي‌اكبريان، حسن‌علي (1377)، درآمدي بر قلمرو دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • فقيهي، علي‌نقي و ديگران (1384)، «مؤلفه‌هاي دين‌داري از منظر خود دين» در: مباني نظري مقياس‌هاي ديني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • مطهري، مرتضي (1362)، آشنايي با علوم اسلامي، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
    • Hill, peter.C & Hood, Ralph.W(1999), Measure of Religiosity: Religious Education press.
    • Cochran, J. K., & Akers, R. L(1989), Beyond hellfire: An explanation of the variable effects of religiosity on adolescent marijuana and alcohol use. Journal of Research in Crime and Delinquency, 26, 198-225.
    • Johnson, B. R., Jang, S. J., Larson, D. B., & DeLi, S.(2001), Does adolescent religious commitment matter? A reexamination of the effects of religiosity on delinquency. Journal of Research in Crime and Delinquency, 38,pp. 22-44.
    • Spilka, B., Hood, R. W., Jr., & Gorsuch, R.(1985), The psychology of religion: An empirical approach. Englewood Cliffs,NJ: Prentice Hall.
    • Himmelfarb, Harold S.(1975), "Maesuring religious involvement" Social Forces Vol. 53, No. 4: 606-618.
    • Smith, H. L. & Anthony Fabricatore & Mark Peyrot(1999), Religiosity and altruism among Africans, American male, Journal of Black Studies, Vol. 29 No. 4, March 1999 579-597.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کرم اللهی، نعمت الله.(1392) الگوی بومی سنجش دین‌داری. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 4(3)، 115-137

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نعمت الله کرم اللهی."الگوی بومی سنجش دین‌داری". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 4، 3، 1392، 115-137

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کرم اللهی، نعمت الله.(1392) 'الگوی بومی سنجش دین‌داری'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 4(3), pp. 115-137

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کرم اللهی، نعمت الله. الگوی بومی سنجش دین‌داری. معرفت فرهنگی اجتماعی، 4, 1392؛ 4(3): 115-137