معرفت فرهنگی اجتماعی، سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 14، بهار 1392، صفحات 123-144

    معارف شیعه و بررسی نحوه‌ی انتقال تاثیر‌گذارآن در جوامع غیر اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    مرتضی صانعی / استاديار گروه اديان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني*استادیار / sanei@iki.ac.ir
    چکیده: 
    : از جمله کارکردهای دین در عرصه‌ی اجتماعی، کارکرد انتقال معارف دینی به جوامع بشری است. با آنکه در برخی از ادیان، این کارکرد ظهور خارجی کم رنگی دارد، در برخی از ادیان مانند اسلام، این کارکرد برجسته است. در اسلام، برای ارائه‌ی معارف دینی، قرائت های گوناگونی مانند اهل سنت و تشیع به چشم می خورد که به تناسب توان، ظرفیت و قابلیت، به جوامع بشری عرضه شده است. در این مقاله، ضمن بهره گیری از روش نقلی ـ تحلیلی به بررسی چگونگی انتقال معارف شیعیان در جوامع غیراسلامی با هدف دستیابی به میزان تأثیرپذیری آن از یک سو، و کشف نقاط آسیب و مانعِ در مقابل آن از سوی دیگر، پرداخته شده است. نوآوری مقاله در حوزه‌ی رویکردی به این مسئله، توجه به شرایط فرهنگی ـ اجتماعی ادوار گوناگون اسلامی است. اینکه تا چه حد تفکر شیعی توانسته است در جوامع غیراسلامی پایگاه اجتماعی پیدا کند، نتیجه ای است که از فحوای مقاله قابل استنتاج است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Shi'a Sciences and a Review of Their Effective Transmission into Non-Muslim Societies
    Abstract: 
    One of the functions of religion in social arena is transmitting religious sciences to human societies. Some religions fulfill this function inadequately but others, such as Islam, are more successful in this regard. In Islam, there are several understandings of religious sciences (such as Sunni and Shi'a understandings) which are offered to human societies on the basis of their ability and capability. Using a transmitted-analytical method, the present paper examines how Shi'a sciences were and are transmitted to non-Muslim societies in order to assess how they are influenced and find the damages and obstacles of their transmission. The innovation of this paper in terms of an approach to the issue is that it takes into consideration the cultural-social conditions of different Islamic periods. It can be understood from the paper to what extent Shi'a thought has been able to find a social basis for itself in non-Muslim societies.  
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    پيش درآمد
    دين در برخي متون جامعه‌شناسي به‌عنوان يك نهاد اجتماعي مطرح گرديده و براي آن كاركردهاي گوناگوني در نظر گرفته شده است كه مي‌تواند براي جامعه معنايي از اجتماع و اجماع را به‌وجود ‌آورد و آن را تحكيم ‌بخشد (تنهايي، 1373، ص 25). در اين ميان، ازجمله كاركردهاي دين كاركرد انتقال معارف به جوامع گوناگون است. در اسلام نظير مسيحيت بر اين كاركرد تأكيد فراوان شده است؛ چنان‌كه در متون اسلامي، معادل اين كاركرد واژة «دعوت» به‌كار رفته است.
    در معاجم لغت عرب، اصطلاح «دعوت» در معاني گوناگوني استعمال شده است. از اين واژه گاهي به‌معناي «ميل و رغبت» به‌سوي خدا به كار رفته است؛ مانند «الدعاء الي الله» يعني: ميل و رغبت به سوي خدا. گاهي نيز به‌معناي «گرد هم بودن» به كار رفته است؛ نظير «تداعوا عليه» يعني: بر ضد چيزي اجتماع كردند. همچنين در مواردي به‌معناي «چيزي را به سوي خود راندن» استفاده شده است: مانند «دعاة» يعني: او را به‌سوي خود راند. البته گاهي هم به‌صورت صفتي براي پيامبر اكرم استعمال شده است؛ نظير «والنبي داعي الله» يعني:‌ پيامبر دعوت‌كنندة به‌سوي خداست (فيروزآبادي، 1412ق ـ 1991م، ص 474).
    در حاصل جمع اين معاني، مي‌توان چنين استنباط كرد كه دعوت به‌معناي «طلب و فراخواندن» است كه البته مي‌توان براي آن، شاهد قرآني و روايي نيز ارائه كرد. براي نمونه، از آية «له دعوة الحق» (رعد: 14) اين معنا فهميده مي‌شود؛ چنان‌كه در حديثي از پيامبر اكرم آمده است كه خطاب به هرقل، امپراتور روم، فرمودند: «انّي أدعوك بدعاية الاسلام» (احمدي ميانجي، 1419ق، ج 2، ص 390). يا در اين حديث كه مي‌فرمايد: «ما علي الأرض مسلم يدعو الله بدعوة إلا آتاه الله اياها» (وِنّسِك و مَنسنِج، 1988، ج 2، ص 134).
    ‌علاوه بر اين، بايد بر اين نكته نيز توجه كنيم كه آنچه در قرآن آمده ترسيم خطوط كلي نشر آموزه‌هاي ديني در جوامع گوناگون است. براي نمونه، «قُلْ هَـذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَي اللّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (يوسف: 108) گوياي اين نكته است كه ازجمله جنبه‌هاي اطاعت از پيامبر، انقلاب و تحوّل در نشر تعاليم ديني از سوي مسلمانان است. يا در آية «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور: 55) ايمان‌آورندگان شايسته به‌عنوان جانشينان خدا در روي زمين معرفي شده‌اند كه به‌سبب ايمان به رسالت پيامبر اكرم و دريافت مدال جانشيني او، در امر انتقال آموزه‌هاي ديني كوشا هستند. البته يك قيد جالب در اين آيه نمايان است: كساني كه در اين جانشيني صداقت نشان دهند و در امر دعوت ديني تلاش كنند، خداوند قدرت انجام كار را به ايشان عنايت مي‌كند و كارشان را تأييد مي‌كند. همچنين در آية «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يدْعُونَ إِلَي الْخَيرِ وَيأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل‌عمران: 104) جامعة اسلامي مأموريت پيدا مي‌كند تا به منظور رسيدن به سعادت و كمال، مروّج معروف ديني و مخرّب منكر ديني در همة جوامع، به‌ويژة جامعه اسلامي، باشد.
    بي‌ترديد در ميان مسائلي كه در اين حوزه، دغدغة انديشوران فرهنگي ـ اجتماعي را در پي دارد، مسئلة چگونگي و نحوة انتقال معارف ديني به جوامع غيراسلامي است؛ مسئله‌اي كه به موازات كاركرد آن، از اهميت بالايي برخوردار است و غفلت از آن مي‌تواند آسيب‌هايي را در حوزة اجتماعي اسلام به‌وجود آورد.
    در موضوع انتقال معارف شيعه به جوامع غيراسلامي، سؤال‌هايي مطرح است كه چه‌بسا براي هر محققي ايجاد شود: مكتب اهل‌بيت در انتقال معارفش چه ميزان موفق بوده است؟ كارآمدي تشيّع در حوزة دعوت جهاني چگونه ارزيابي مي‌شود؟ تبليغ شيعيان در جوامع غيراسلامي چه گستره و دامنه‌اي دارد؟ تشيّع در انتقال معارفش، از چه شيوه‌ها و ابزارهايي استفاده مي‌كند؟ 
    هدف اين پژوهش، دستيابي به نتايجي است كه بتواند پاسخي به سؤال‌هاي مزبور و سؤال‌هاي ضمني آن باشد. ازاين‌رو، پيش‌فرض اين مقاله مبتني بر مناسب بودن ظرفيت مكتب اهل‌بيت در مقايسه با ساير آيين‌ها در نحوه و چگونگي انتقال معارف به جوامع غيراسلامي است، اما اين گمان وجود دارد كه ممكن است در ميزان بهره‌گيري از معيارهاي انتقال و بسط و گسترش آن به جوامع ديگر اين گرايش با موانع و آسيب‌هايي مواجه بوده باشد كه نياز به شناسايي دارد. 
    در اين مقاله، تلاش شده است مسائلي بررسي شود كه دست‌مايه‌اي براي داعيان اسلامي در عرصة تبليغ جهاني اسلام باشد. بنابراين، مباحث طرح‌شده بيشتر ناظر به اولويتي است كه به نظر مي‌رسد در جامعة جهاني امروز، مبلّغان ديني بدان نيازمندند. ازجمله اولويت‌هاي انتقال معارف به جوامع غيراسلامي، توجه به بينش توحيدي، اصل «مدارا و تقيّه»، رويكرد گفت‌وگو و مناظره، توجه به آموزة رحمت و رأفت اسلامي، حضور در ديگر جوامع اسلامي و نقش جهاد اسلامي در دعوت است كه در اين مقاله بررسي شده است. در پايان نيز به برخي آسيب‌هاي ناظر به اين حوزه اشاره مي‌شود.
    انتقال معارف با محوريت بينش توحيدي
    جايگاه فرهنگي و مذهبي شبه‌جزيرة عربستان به دليل همسايگي با حوزة تمدني اديان و گرايش‌هاي گوناگون همواره دست‌خوش تحولاتي بوده، به‌گونه‌اي كه در عصر ظهور اسلام، از فرهنگ‌هاي ديني متعددي نظير فرهنگ مسيحي، يهودي، زرتشتي، صابئي، ستاره‌پرستي، فرشته‌پرستي، يكتاپرستي و در رأس آن، بت‌پرستي برخوردار بوده است. اين در حالي است كه در اين سرزمين، ابراهيم خليل مأموريت يافت پرچم توحيد را به اهتزاز درآورد. اما به دلايل فرهنگي و اجتماعي، همچون تعصّبات قبيله‌اي و قومي، مردمان اين منطقه، كه در دام عقايد شرك‌آميز و بت‌پرستي گرفتار بودند همه زحمات انبياي گذشته را در زير خاك‌هاي گرم سرزمين خود دفن مي‌كردند و دچار واپس‌گرايي فرهنگي و مذهبي شدند.
    فرهنگ يك جامعه در شمول خود، از ارزش‌ها، هنجارها و نهادهاي اجتماعي و ساير عناصر به‌هم‌پيوسته و منسجم تشكيل مي‌شود. طبيعي است كه وجود خلأ در بخشي از فرهنگ موجب ايجاد تنش و فشار در بخش‌هاي ديگر آن مي‌شود و به واپس‌افتادگي فرهنگي سوق پيدا مي‌كند. در اين زمينه، بايد اذعان كرد كه تعصّبات كوركورانة مردم در يك جامعه، فرهنگ جامعه را تحت تأثير خود قرار مي‌دهد و قدرت فهم جامعه را در پذيرش كلام درست تضعيف مي‌كند (ستوده، 1376، ص 57). در شبه‌جزيرة عربستان هم از اين قاعده مستثنا نيست.
    اسلام در اين سرزمين ـ كه نالة جهل و شرك آن گوش فلك را كر كرده بود ـ ظهور كرد. به‌طور طبيعي، گام اول اسلام ايجاد دگرگوني و تحوّل در فضاي فرهنگي اين قلمرو بود تا مردم بتوانند ضمير ناخودآگاه خويش را بيدار كنند و به پيام اسلام گوش فرادهند. درمان درد اين مردم بازگشت به توحيد و يكتاپرستي بود.
    بر اين اساس، اولويت اول اسلام احياي بينش توحيدي است كه سرلوحة عمل رسول خدا قرار گرفت. در قرآن كريم آمده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل: 36) تمام آموزه‌هاي اسلامي، اعم از اعتقادي، شريعتي و اخلاقي به‌منظور عبوديت خداست. سنت و سيرة پيامبر اكرم و ائمّة اطهار حكايت از آن دارد كه آنان تمام تلاش خود را در اين مسير قرار دادند. 
    پيامبر اكرم با استناد به آيات شريف قرآن، انتقال آموزه‌هاي ديني را با محوريت خدا دنبال كردند و در تمام مراحل انتقال، از اين اصل عبور نكردند. در نامه‌هاي پيامبر به سران كشورها نيز اين اصل نمايان است. در نوع اين نامه‌ها، پيامبر اكرم تعبير «گواهي بر اينكه معبودي جز خدا نيست و شريكي ندارد، نه از كسي زاده شده است و نه زاده‌اي دارد، و گواهي بر اينكه محمّد بنده و پيامبر اوست» را آورده‌اند (بيهقي، 1361، ج2، ص 63؛ احمدي ميانجي، 1419ق، ص 649).
    در سيره و سنت ائمّة اطهار نيز اين مسئله وجود دارد. براي نمونه، امام رضا در مناظرة خود با كسي كه داراي فرهنگ ثنوي بود، فرمودند: «اينكه تو مي‌گويي خداوند دوتاست، خود دليل بر يكتايي است؛ زيرا تو دومي را نمي‌خواني، مگر آنكه اوّلي را اثبات كني. پس اوّلي مورد اتفاق همگان است و دومي محل اختلاف» (صدوق، 1398ق، ص 252) طبق اين استدلال، مي‌توان يكي از اصول انتقال معارف آموزه‌هاي اسلامي را بينش توحيدي معرفي كرد. 
    شناخت بينش توحيدي و تبيين آن، عاملي براي درك درست انديشه‌ها و نحله‌هاي گوناگون است. از اين منظر نقطة قوّت عبوديت ناب در كمتر دين يا مكتبي قابل مشاهده است. براي نمونه، در جامعة مسيحيت، كه يك دين توحيدي است، نقطة ضعف در قرائت تثليثي است؛ قرائتي كه سخن از توحيد ناب را مخدوش ساخته است. نيز در ساير جوامع ديني، همچون جامعة بودايي، توحيد جايگاهي ندارد و اين آيين دست‌خوش آموزه‌هاي مشركانه شده است، درحالي‌كه در جامعة اسلامي اين آموزه در ميان همة نحله‌ها و گرايش‌ها مورد وفاق است. بنابراين، در جوامعي كه اسلام بدان‌ها راه مي‌يابد، تبيين و تحليل درست آموزة توحيدي نقش مؤثري در گزينش مردم دارد.
    در زمان رسول خدا، اين محور با شيوه‌هاي گوناگون دنبال شد؛ از يك‌سو، ايشان از شيوة قرائت آيات قرآن براي تبليغ استفاده مي‌كردند و براي مردم در كنار كعبه، به خواندن قرآن مي‌پرداختند، و از سوي ديگر، از روش نوشتاري و نامه‌نگاري نيز براي تبيين حقايق ديني بهره مي‌جستند.
    اين شيوه در زمان ائمّة اطهار نيز وجود داشت. براي نمونه، مي‌توان به روش مناجاتي امام سجّاد استناد كرد. آن حضرت براي تثبيت عبوديت و تسليم در برابر خدا، در اين راه صحيفة سجاديه را تقديم بشريت كردند؛ چنان‌كه پيش از ايشان، اميرالمؤمنين با مجاهدت فراوان، نهج‌البلاغه را زمينه‌سازي كردند. در مراحل بعدي نيز هريك از ائمّه به شيوه‌هاي گوناگون، در راه تحقق بينش توحيدي كوشيدند.
    امروز نيز در عرصة تبليغ ديني، بينش توحيدي بسيار نقش‌آفرين است. گردآوري فرهنگ‌ها و باورهاي ديني گوناگون، همچون فرهنگ بودايي، هندويي، كنفوسيوسي، كمونيستي و نهيليستي در زير پرچم اسلام جز با نشان دادن مسير توحيدي اسلام نتيجه‌اي نخواهد داد. نگاه توحيدي رمزگشاي بسياري از مسائل رازآلود جامعة بشري است و جلوي سوءتفاهم‌ها و قرائت‌هاي سليقه‌اي فرهنگ‌هاي بشري را مي‌گيرد. پيچيدگي زندگي اجتماعي امروز ناشي از سلطة افكار و انديشه‌ها بر آن است كه توجيه‌گر نگرش‌ها و تمايلات اجتماعي بشر شده و واقعيت‌هاي زندگي را به نفع خويش رقم مي‌زند. در اين ميدان پرخطر، كساني كه مأموريت تبليغ اسلام را بر عهده دارند تنها با بينش توحيدي خويش مي‌توانند اعتماد اجتماعي ايجاد كنند و به معرفي آموزه‌هاي مترقي اسلام در جوامع كفر و الحاد و شرك بپردازند.
    انتقال معارف با توجه به اصل «مدارا و تقيّه»
    در حوزة فرهنگي ـ اجتماعي، تسامح و مدارا در برابر افكار، هم مي‌تواند سازنده باشد و هم سوزنده. در برخي شرايط، نرم‌خويي و مدارا بستري براي پذيرش انديشه درست مي‌شود، و در برخي شرايط، ممكن است عاملي براي تجرّي فرهنگ بيگانه. اسلام از يك‌سو، شريعت سهلة سمحه است، و از سوي ديگر، سخت‌گيرانه به مقابله با افكار دشمن مي‌پردازد. آنچه در اين زمينه مهم است شناسايي راه است تا دچار افراط و تفريط نشويم. در عرصة تبليغ دين، نيز اين خط و سير بايد به دقت ادامه پيدا كند.
    پيامبراكرم مي‌خواهد اسلام را به مردم شبه‌جزيرة عربستان معرفي كند. طبيعي است كه بايد وي يك مردم‌شناس قوي باشد. يك مطالعه در اين زمينه نشان مي‌دهد كه چگونه پيامبر به تبليغ دين پرداختند.
    به لحاظ فرهنگي و تمدني، بايد ميان شمال و جنوب شبه‌جزيرة عربستان تفاوت قايل شد. منطقة جنوب محل عرب‌هاي قحطاني از نسل يعرب‌بن قحطان بود كه به «عرب‌هاي عاربه» شهرت داشتند و خود را از ساكنان اصلي اين سرزمين مي‌دانستند. اما در منطقة شمال، عرب‌هايي از نسل حضرت اسماعيل سكونت داشتند كه «عرب‌هاي عدناني» لقب گرفتند و چون از ساكنان اصلي اين سرزمين نيستند، آنها را «عرب‌هاي مستعربه» (در حكم عرب بودن) لقب دادند و به اين نام مشهور شدند.
    با بررسي فرهنگ اين دو دسته از اقوام عرب، درمي‌يابيم كه «عرب‌هاي مستعربه»، كه عمدتا در مناطق مكّه و اطراف آن زندگي مي‌كنند، از تأثيرپذيري فرهنگي و تمدني كمتري نسبت به عرب‌هاي عاربه، كه در مدينه هستند برخوردارند. به بيان ديگر، بافت فرهنگي و تمدني مكّه به‌گونه‌اي است كه خوي خشن و جنگ‌جويي مردمان آن بر نرم‌خويي ايشان غلبه دارد. به‌طور طبيعي، دعوت به اسلام در اين منطقه، بايد به‌گونه‌اي مطرح مي‌شد كه بيشترين تأثير را داشته باشد. بر اين اساس، سيزده سالي كه پيامبر اكرم در مكّه، مردم آن ديار را به اسلام فراخواندند با مشكلات و سختي‌هايي مواجه شدند كه ناگزير بخشي از مراحل دعوت خويش را با مدارا و تقيّه در برابر مشركان سپري كردند.
    مأموريت پيامبر اكرم معرفي اسلام به جامعة حجاز در گام اول، و شناسايي آن به جهانيان در گام‌هاي بعدي بود. ازاين‌رو، به دليل مقاومت‌ مشركان در برابر آموزه‌هاي اسلامي، پيامبر اكرم در چند مرحله معارف خود را انتقال دادند. شايد بتوان ادعا كرد كه مرحلة «دعوت مخفي» (الحلبي، 1427ق، ج 1،‌ ص 403) و مرحلة «دعوت خويشاوندان» (حجر: 94؛ شعراء: 214؛ مدثر: 2) مرحلة تقيّه‌اي و مداراتي بود. حتي پس از اينكه آن حضرت دعوت خويش را علني كردند باز هم اين اصل در دستور كار پيامبر قرار داشت و بر اساس آن، به تازه مسلمانان توصيه مي‌كردند تا خود را در معرض خطر دشمن قرار ندهند. شاهد اين مطلب آية شريفة «مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ» (نحل: 106) است كه دربارة عمّار براي مصونيت از كشته شدن به‌دست مشركان از طريق كتمان ايمان خود نازل شد. 
    اين اصل را مي‌توان در سيره و سنت ائمّة اطهار يافت. براي نمونه، رفتار امام رضا با دانشمندان اديان و سرانشان به‌گونه‌اي بود كه برخي به اشتباهات خود در مسائل اعتقادي و كلامي اعتراف مي‌كردند و گاهي با امام به مباحثه مي‌پرداختند و ايشان نيز با مدارا و به دور از تعصّب و سخت‌گيري، به بحث مي‌پرداختند (صدوق، 1378ق، ج 1، ص 154ـ178؛ صدوق، 1370، ص 89).
    در اين مرحله، پيامبر از شيوه مهاجرت براي انتقال معارف ديني به جوامع غيراسلامي استفاده كردند. هجرت اول مربوط به اعزام تازه‌مسلمانان به حبشه بود. هجرت ديگر هجرت به طايف بود كه به‌منظور حفظ جان تازه‌مسلمانان صورت گرفت. هجرت بعدي، كه از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار بود، هجرت به مدينه بود كه نقطة عطفي در انتقال معارف به‌شمار مي‌آيد.
    در شرايط امروزي، كه جهان داراي لايه‌هاي فرهنگي پيچيده‌اي شده است، مدارا و تسامح مي‌تواند ازجمله معيارهاي دعوت قرار گيرد؛ زيرا در ميان فرهنگ‌هاي گوناگون، نگاه‌هاي بعضاً افراطي نسبت به ساير گروه‌ها وجود دارد كه جز با مدارا و تسامح در چارچوب متعارف شيعي، امكان تعامل با ايشان وجود ندارد. شناخت دقيق رفتارهاي اجتماعي گروه‌هاي تأثيرگذار و پذيرش تأثيرهاي آن بر مسئلة دعوت اسلامي اقتضا دارد كه داعيان اسلامي با بهره‌گيري از سعة صدر و مدارا، گنجينة معارف شيعي را به جوامع و فرهنگ‌هاي غيراسلامي معرفي كنند.
    انتقال معارف به شيوة گفت‌وگو و مناظره
    همان‌گونه كه اشاره شد، بر خلاف مكّه، فضاي فرهنگي مدينه اقتضائات ديگري براي دعوت اسلام ايجاد كرد. تركيب جمعيتي اين منطقه، كه مشتمل بر عرب‌هاي قحطاني و يهودي بود، از اين منطقه قلمروي با سابقة فرهنگي و مدنيتي قابل تقدير نمايان ساخت كه زمينة پذيرش فرهنگ اصيل اسلامي را در خود مستعدتر مي‌ديد. ازجمله اقتضائات اين منطقه، استفاده از منطق «گفت‌وگو» براي معرفي اسلام بود.
    مي‌توان ادعا كرد كه اصل انتقال پايگاه تبليغ معارف دين از مكّه به مدينه، برخاسته از گفت‌وگوهاي رسول خدا با اهل يثرب بود. شاخصة اين اصل آن است كه پيامبر اكرم به‌منظور شكل‌گيري بسترهاي فرهنگي در سال دوازده بعثت، مصعب‌بن عمير را به مدينه فرستادند. مصعب با رويكرد قرآني خويش، به مطالعة منطقه پرداخت تا زمينه‌هاي تأثيرگذاري آموزه‌هاي ديني را در جهت مأموريت خويش شناسايي كند. به موازات اين عمل پيامبر اكرم، كه رويكرد «گفت‌وگو» را در انتقال معارف ديني در اولويت دادند، از فرصت مراسم حج در مكّه استفاده كردند و خزرجياني را كه براي اداي فريضة حج به مكّه آمده بودند در محل «عقبه» به حضور پذيرفتند. اين گروه پس از ديدار با پيامبر اكرم و شنيدن آيات قرآن و سخنان پيامبر خدا مبني بر دعوت آنان به اسلام و پس از يادآوري موضع يهوديان مبني بر ظهور پيامبر، به ايشان ايمان ‌آوردند. مصعب با همكاري اين عده، كار ترويج تبليغ ديني را در ميان يثربيان ادامه داد تا آنجا كه زمينه براي گفت‌وگو ميان مردم يثرب هموار شد. شاهد اين مطلب حضور 75 نفري يثربيان در سال سيزدهم بعثت در «عقبة مني» است كه در اين مكان، به پيامبر ايمان آوردند و راه را براي هجرت حضرت رسول و مسلمانان به يثرب هموار كردند. بدين‌سان، اسلام از طريق گفت‌وگو و تعامل و بدون هيچ‌گونه خشونتي وارد يثرب شد.
    در سيرة امام صادق مي‌خوانيم كه ايشان ضمن تربيت شاگردان فراوان براي نشر و گسترش آموزه‌هاي اسلامي با برخي از غيرمسلمانان مانند زنادقه مناظره داشتند. تلاش حضرت بر اين مصروف بود كه به‌درستي تعاليم اسلامي به غيرمسلمانان منتقل شود (مجلسي، 1403ق، ج 54، ص 78).
    دربارة امام كاظم مرحوم كليني به نقل از يعقوب‌بن جعفر روايتي ‌آورده است. در اين روايت، آمده است كه يعقوب در محضر امام كاظم حضور داشت كه مشاهده كرد مرد و زني مسيحي از نجران يمن خدمت امام شرفياب شدند تا دربارة مسائلي با آن حضرت گفت‌و‌گو كنند. پس از طرح سؤال‌هايي از سوي اين مرد و زن مسيحي و پاسخ‌هاي امام، ايشان مجذوب حضرت شدند و به اسلام گرايش پيدا كردند. نكتة گفتني در اين حديث آن است كه براي تشكيل جلسه، حضرت دستور دادند كنار چاه امّ‌الخير، حصيرهايي از ليف خرما بيندازند و فضا را براي پذيرش ميهمانان آماده كنند (كليني، 1407ق، ج1، ص 481).
    مناظرات امام رضا نمونة ديگري از دعوت جهاني به اسلام از سوي معصومان است. امام به‌منظور اثبات حقانيت اسلام و بالا بردن سطح اطلاعات غيرمسلمانان از اسلام، مناظراتي را با جاثليق مسيحي به نمايندگي از مسيحيان، رأس الجالوت يهودي به نمايندگي از يهوديان، هيربد زرتشتي، موبد بزرگ به نمايندگي از زرتشتيان، و عمران صابي به نمايندگي از صابئيان (صدوق، 1398ق، ص 430؛ همو، 1378ق، ج 1، ص 154) برگزار كرد. همان‌گونه كه بيان شد، هدف حضرت از پذيرش مناظره، روشن شدن حقانيت اسلام و دعوت ايشان به اسلام بود. در اين مسير، امام شيوه‌هاي گوناگوني را به‌كار ‌گرفت. 
    در اين زمينه، بايد اضافه كنيم كه شيوة امام رضا در گفت‌وگو با سران اديان و مكاتب گوناگون بر اين منوال بود كه امام ضمن احترام به عقايد، مقدّسات و كتاب‌هاي آسماني آنان، با زبان، منطق و مكتب خودشان آنان را قانع مي‌كردند. اين مطلب از بيان خود حضرت نمايان است كه فرمودند: «من با اهل تورات به توراتشان، با اهل انجيل به انجيلشان، با موبدان به شيوة پارسي‌شان، با روميان به روش خودشان، و با اهل بحث و گفت‌وگو به زبان‌هاي خودشان استدلال كرده، همه را به تصديق خود وامي‌دارم» (اربلي، بي‌تا، ج 3، ص 105).
    درواقع، اين شيوه در پاسخ به اسقف مسيحي بود كه وقتي مأمون از او براي مناظره با امام رضا دعوت كرد، وي گفت: امام بر اساس قرآني استدلال خواهد كرد كه من آن را قبول ندارم. با توجه به اين نكته، اشاره‌اي به آن مناظره خالي از لطف نيست. در اين مناظره، مقرّر ‌شد كه امام بر اساس تورات بحث كنند و اسقف نيز ‌بپذيرد. در بخشي از مناظره، امام رضا به بخشي از تورات براي اثبات بشارت به نبوّت پيامبر اكرم استناد كردند و از مسيحي خواستند كه اگر رأس الجالوت يهودي مطلبش را تصديق كرد ايمان بياورد. رأس الجالوت نيز كلام امام را تصديق كرد (صدوق، 1378ق، ج 1، ص 156).
    علاوه بر آن، امام رضا در برخي مناظرات، از شيوة اقناعي استفاده مي‌كردند و از بيان پاسخ تفصيلي و عميق علمي اجتناب مي‌نمودند، ‌براي نمونه، شخصي از ثنويه (دوگانه‌پرست‌ها) خدمت امام رسيد و بر وجود خداوند دليل خواست. ايشان با توجه به ميزان فهم و قدرت شناخت وي، به پاسخي اقناعي بسنده كردند و فرمودند:
    اينكه تو مي‌گويي خداوند دوتاست، خود دليل بر يكتايي است؛ زيرا تو دومي را نمي‌خواني، مگر آنكه اوّلي را اثبات كني. پس اوّلي مورد اتفاق همگان بوده و دومي محل اختلاف است (صدوق، 1398ق ، ص 252).
    شيوة ديگر امام رضا در مناظرات، توجه به آزادي فكر و انديشه بود. امام در مناظرات بصره، به يكي از يارانش فرمودند: «تمام كساني را كه در جلسة محمد‌بن فضل حاضر بودند و بقية شيعيان ما را هم دعوت كن؛ جاثليق مسيحي و رأس الجالوت يهودي را نيز فراخوان و از آنان بخواه كه در جلسه هرچه مي‌خواهند از من بپرسند» (مجلسي، 1403ق، ج 49، ص 72).
    شيوة تسامح و مدارا هم از شيوه‌هايي بود كه امام رضا از آن بهره مي‌بردند. سلوك حضرت با دانشمندان اديان و سرانشان به‌گونه‌اي بود كه برخي به اشتباهات خود در مسائل اعتقادي و كلامي اعتراف مي‌كردند و با امام به مباحثه مي‌پرداختند و ايشان نيز با تساهل و تسامح و به دور از تعصّب و سخت‌گيري به بحث مي‌پرداختند (صدوق، 1378ق، ج 1، ص 154ـ178؛ صدوق، 1370، ص 89). در يك جمع‌بندي، شيوه و رفتار امام رضا با اهل كتاب به‌گونه‌اي بود كه فضاي فكري مناسبي براي آنان فراهم مي‌شد تا بتوانند نسبت به اسلام شناخت بهتري پيدا كنند.
    در مباحث دعوت، بايد توجه داشت كه يكي از راه‌هاي جذب غيرمسلمان نحوة مواجهه با اوست. در سيرة ائمّة اطهار مشاهده مي‌شود كه اگر غيرمسلماني از ايشان دعوت مي‌كرد آن حضرات در صورتي كه دعوت‌كننده عليه اسلام حركتي نداشت، اجابت مي‌نمودند؛ مثلاّ، وقتي از امام حسن عسكري خواسته ‌شد كه به خانة يك مسيحي برود و فرزندان او را به اسلام دعوت كند، امام كريمانه دعوت را پذيرفتند و به خانة مسيحي رفتند (بهبهاني، 1408ق، ج 8، ص 288ـ289).
    انتقال معارف با بهره‌گيري از توسّل به آموزة «رحمت و رأفت»
    ازجمله اصولي كه مي‌تواند در امر دعوت دين نقش مؤثري ايفا نمايد، اصل «رحمت و رأفت» اسلامي است. اين اصل به تناسب بافت فرهنگي و اجتماعي جامعه و باور عمومي مردم، همواره چراغ راه داعيان اسلامي بوده است. 
    پيامبراكرم در سال ششم هجري با راهبان كليساي «سنت كاترين» نزديك كوه سينا پيماني بستند كه گذشت و بردباري يا همدردي مذهبي را به ما تعليم مي‏دهد؛ زيرا در اين پيمان، پيامبر براي مسيحيان حقوق و اختيارات و مصونيت و آزادي مهم و قابل‌ملاحظه‏اي قائل شدند و به‌ويژه به مسلمانان اكيداً حكم كردند كه طبق مندرجات آن عمل كنند و حتي براي متخلفان مجازات سختي تعيين كردند. در اين پيمان، اولاً، خود پيامبر متعهد شدند، سپس به پيروانش امر اكيد فرمودند كه از مسيحيان دفاع و حمايت كنند: مواظب باشند كسي به آنها آزار نرساند؛ از معابد و كليساهايشان دفاع كنند؛ نگذارند كسي به آنها بي‏احترامي كند؛ از اقامتگاه‌هاي كاهنان و كشيشان حفاظت نمايند؛ از ايشان ماليات يا عوارضي بر خلاف عدل و انصاف گرفته نشود؛ هيچ اسقفي از قلمرو اسقفي خويش تبعيد نگردد؛ هيچ مسيحي را مجبور بر ترك مذهب خود نكنند؛ هيچ راهبي را از صومعه‌اش خارج نسازند؛ هيچ‌كسي زائر قبر حضرت مسيح را از زيارت منع نكند؛ هيچ‌كس هيچ كليسايي را براي بناي مسجد يا ساختن خانه براي مسلمانان خراب نكند؛ اگر مسيحيان براي مرمّت و ترميم معابد و كليساهايشان يا در ساير امور مربوط به ديانت و مذهب خود، احتياج به كمك و همراهي پيدا كنند مسلمانان لازم است به آنان كمك كنند (اميرعلي، 1401ق، ص 17ـ18).
    مسيحيان در آن عصر، در مكّه نيز حق سكونت داشتند و مهم‌ترين دليل براي اين ادعا، اخذ جزيه از نصاراي مكّه در زمان پيامبر است. (يحيي‌بن آدم، بي‌تا، ص 73؛ شافعي، بي‌تا، ج4، ص 179) آية «برائت» از مشركان، كه در اواخر عمر پيامبر اكرم نازل شد (توبه: 1)، اقامت اهل كتاب در جزيرةالعرب را محدود نكرد؛ زيرا مفسّران، آية «برائت» را به بت‌پرستان محدود مي‌كنند و به پايداري پيامبر بر پيمان با اهل كتاب پس از نزول اين آيه اشاره دارند (طباطبائي، 1376، ج9، ص 231). در زمان پيامبر، تنها آن دسته از يهودياني كه بر ضد اسلام فتنه‌انگيزي كردند و پيمان را شكستند از حجاز تبعيد شدند (ابن‌هشام ، بي‌تا، ج2، ص 50ـ53 و 199ـ212).
    امام علي هنگام اعزام محمّد‌بن ابي‌بكر به مصر، به او سفارش كردند كه بر اهل ذمّه ستم نكند (ابن‌هلال ثقفي، 1371، ص 82؛ ابن‌ابي‌الحديد، 1368، ج3، ص 204). همچنين آن حضرت رعايت حال ذمّيان را به معقل‌بن قيس (طبري، بي‌تا، ج5، ص 122؛ ابن‌ابي الحديد، 1368، ج2، ص 59)، كه مأمور تعقيب خريت‌بن راشد شده و به جاريه (يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص200) كه مأمور تعقيب بسر‌بن ابي ارطاة بود، توصيه نمودند. سفارش امام علي به مالك اشتر و قيس‌بن سعد دربارة مهرباني و مدارا با مردم مصر بيانگر تأكيد ايشان بر نفي اعمال فشار بر ذمّيان است. 
    انتقال معارف با حضور در جوامع
    هجرت يكي از مهم‌ترين اركان انتقال و دگرگوني فرهنگي است. داعيان اسلامي با هجرت خود به دورترين مناطق دنيا، مي‌توانند فرهنگ ناب اسلام را جايگزين فرهنگ‌هاي مرجوح بشري كنند و موجب دگرگوني شوند. اما اين دگرگوني بايد آگاهانه و هوشمندانه دنبال شود؛ زيرا اين دگرگوني به‌معناي تغيير ارزش‌ها و آداب و رسوم قديمي به ارزش‌ها و آيين‌هاي جديد است (كوئن، 1385، ص67-68) و توجه يا عدم توجه به آن مي‌تواند پيامدهاي مثبت يا منفي براي داعيان اسلامي به همراه داشته باشد؛ چنان‌كه لبة پيكان اين دگرگوني به سوي ارزش‌هاي اجتماعي نشانه گرفته شده است كه خود زيربناي هنجارها، نهادها، و ساخت اجتماعي بوده و از سوي ديگر، چارچوبي براي مشروع ساختن رفتارهاي انساني شناخته شده است (قرائي مقدم، 1374، ص200).
    پيامبراكرم از همان ابتداي رسالت تبليغي خويش، بر محوريت هجرت و حضور در جوامع ديگر تأكيد داشتند و به لوازم آن متعهد بودند. در تاريخ، شواهدي دالّ بر اين جهت‌دهي در حركت تبليغي پيامبر مشاهده مي‌شود كه به برخي موارد اشاره مي‌شود:
    ازجمله سفرهاي تبليغي پيامبر، سفري است كه وي به سوي قبيلة بني عامر‌بن صعصعه داشت تا ايشان را به اسلام دعوت كند؛ چنان‌كه پيامبر در سفر دعوتي ديگر، به سوي قبيلة بني‌شيبان، كه سيزده روز طول كشيد، شركت كردند. ابن ابي‌الحديد بر اين باور است كه پيامبر در همة سفرهاي دعوتي خود، تنها حضرت علي را با خود همراه داشتند.
    پيامبر سفري نيز به شهر طايف داشتند كه ده روز طول كشيد (مرتضي العاملي، 1426ق، ص 74؛ ابن ابي‌الحديد، 1368، ج 4، ص 128). ايشان پس از ورود به طائف با اشراف و سران قبيله «ثقيف» گفت‌وگو كرد. گاهي پيامبر در اماكن مذهبي اهل كتاب وارد مي‌شدند و آنان را دعوت مي‌كردند؛ ازجمله روزي وارد مكاني شدند كه در آنجا كتاب‌هاي مذهبي يهوديان تدريس مي‌شد. حضرت آنها را به اسلام دعوت كردند. در اين دعوت، دو نفر از بزرگان يهود، يعني نعمان‌بن عمرو و حارث‌بن زيد از دين پيامبر سؤال كردند كه آن حضرت در پاسخ گفتند: پيرو دين ابراهيم و ملت او هستم. گفتند: ابراهيم بر دين يهود بود. پيامبر درخواست كردند تا تورات را بياورند تا تورات ميان آنان حكم كند، اما آنها از اين كار امتناع كردند. در اين‌باره، خداوند آية «أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ أُوْتُواْ نَصِيباً مِّنَ الْكِتَابِ يدْعَوْنَ إِلَي كِتَابِ اللّهِ لِيحْكُمَ بَينَهُمْ ثُمَّ يتَوَلَّي فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ» (آل‌عمران: 23) را نازل كرد.
    ائمّة اطهار در اين زمينه همچون ساير زمينه‌ها كوشيدند. براي نمونه، ماجراي ملاقات امام باقر با مسيحيان شام قابل توجه است. در روايتي طولاني، امام صادق ماجراي سفرشان را به همراه پدرشان امام باقر نقل مي‌كنند كه به دستور هشام و به‌منظور تحقير ايشان صورت گرفته بود تا در نتيجه، فكر حكومت و مخالفت اموي‌ها را از سر بيرون كنند. (جعفريان، 1349-1371، ج 1، ص 238ـ240) در اين سفر، ميان امام باقر و رهبانان و كشيشان مسيحي مصاحبه‌اي صورت گرفت كه در نتيجه، مسيحيان شيفتة آن حضرت شدند (مجلسي، 1403ق، ج 63، ص 311).
    در حفاري‌هايي كه در مجموعة «برهمن‌آباد»، «منصوره» و «محفوظه» از مناطقي در هند صورت گرفته، مهري كشف شده كه بر روي آن نام امام محمّدباقر نوشته شده است. هرچند اين مهر تاريخ ندارد، ولي مشخص مي‌كند كه در اين منطقه، امام محمّدباقر طرف‌دار يا طرف‌داراني داشته‌اند (Maclean, 1989, p. 127).
    در طول تاريخ اسلام، مهاجرت مسلمانان به جوامع ديگر نقش مؤثري در انتقال معارف اسلامي داشته است. مهاجرت اعراب به سرزمين‌هايي همچون عراق، آذربايجان، ايران، خراسان، شام، مرزهاي روم و ارمنستان گواهي بر اين ادعاست (احمد العلي، 1384، ص 129،79،69،53،47،33) در اين ميان، مهاجرت علماي شيعه از جبل عامل به ايران به‌عنوان يك نمونه از تأثيرگذاري هجرت در انتقال آموزه‌هاي شيعي به جامعة ايراني درخور توجه است. هجرت علماي جبل عامل به ايران يا هجرت برخي تجّار ايراني به چين دستاوردهاي شايان توجهي در حوزه‌هاي سياسي، مذهبي، علمي و ادبي داشت كه الگويي براي مبلّغان به‌شمار مي‌آيد (فرهاني منفرد، 1377).
    انتقال معارف و جايگاه آن با جهاد اسلامي
    اين سخن، كه اسلام با شمشير گسترش يافت، سخني است كه برخي مستشرقان افراطي براي تنزّل دادن جايگاه اسلام بيان مي‌كنند. البته يك وجه اين سخن ناظر به رويكرد مشهور فقهي در اسلام است كه معتقد است: جهاد با همة اصناف كفّار واجب است و آنان ناگزيرند، يا اسلام را اختيار كنند و يا آثار جنگ همچون قتل را به جان بخرند، گرچه اهل كتاب مي‌توانند با پيمان ذمّه خود را از مرگ برهانند. پيش از ردّ اين شبهه، بايد اشاره كرد كه فقها در بيان گونه‌هاي جهاد در اسلام، از جهاد ابتدايي سخن گفته و بالاترين مظهر آن را «جهاد دعوت» ناميده‌اند. منظور آنان از جهاد ابتدايي با كافران و مشركان، دعوت آنان به اسلام است (شهيد ثاني، 1410ق، ج 1، ص 216). اين در حالي است كه دو مقولة «جهاد» و «دعوت» در ذات و ماهيت، ابزارها و روش‌هايي متمايز از يكديگر دارند. دعوت در ذات خود، بر پيام و آزادي دريافت آن تكيه مي‌كند، و جهاد بر خشونت، اجبار و الجاء. چگونه مي‌توان با ابزار جهاد كسي را به پذيرش آزادانة پيام فراخواند؟ (ر.ك: فخلعي، 1386) با مرور برخي آيات قرآن و روايات معصومان نتيجه‌اي عكس اين تلقي به‌دست مي‌آيد. از ديدگاه اسلام، جهاد ابزاري است براي رفع و دفع ظلم ظالم و طغيان عليه مظلومان و مستضعفان. شاهد اين مطلب آيه‌اي است كه مي‌فرمايد: «وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يحِبِّ الْمُعْتَدِينَ» (بقره: 190). در اين آية شريفه، خداوند قتال با كساني را كه به جنگ با مسلمانان آمده‌اند، جايز شمرده و در ادامه بيان داشته است كه مسلمانان حق تعدّي و تجاوز از حد را ندارند. البته در جاي ديگري از قرآن خداوند نسبت به فتنه‌اي كه در جامعة مؤمنان ايجاد شده باشد امر به جهاد داده است؛ آنجاكه مي‌فرمايد: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَي الظَّالِمِينَ» (بقره: 193) يا آية «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (انفال: 39). در اين آيات، مراد از «فتنه» شرك است (طباطبائي، 1376، ج 2، ص 62؛ ج 9، ص 75) و دستور جهاد صرفاً براي جلوگيري از فتنه است و جنگي وجود ندارد، مگر با كساني كه دشمناني ستمگر هستند.
    در سيرة پيامبر اكرم، كراهت آن حضرت از جنگ و قتال نمايان است. تعبير جالبي از پيامبر اكرم دربارة نحوة مواجهه با جنگ‌جويان دشمن وجود دارد: «به نام خدا و با استعانت از او و طبق آيين رسول خدا برويد و (از ميان کفّار) نبايد پير فرتوت، کودک، شيرخوار، و زنانشان را بکشيد، و ايشان را غل و زنجير نکنيد و غنايم ايشان را جمع کنيد، و اصلاح کنيد و نيکي کنيد که خدا نيکوکاران را دوست دارد» (سجستاني، بي‌تا، ج 3، ص 38، ح 2614). در روايت ديگري با همين مضمون، از پيامبر اكرم خطاب به سپاهشان آمده است: «هنگامي که پيامبر تصميم گرفتند لشکري را براي سريه‌اي آماده کنند، سپاه را فراخواندند و در ميان آن قرار گرفتند و فرمودند: به نام خدا و با استعانت از خدا و در راه خدا و طبق آيين رسول خدا حرکت کنيد. (مواظب باشيد) کفّار را به غل و زنجير نبينديد، مثله نکنيد، خيانت نکنيد. ( از ميان ايشان) نبايد پير فرتوت، کودک و زنانشان کشته شوند؛ و درختانشان را مگر از روي اجبار قطع نکنيد و هرگاه مردي از مسلمانان، چه فرودست و چه فرادست، مشرکي را مهلت دهد آن مشرک در امان است تا اينکه سخن خدا را بشنود. پس اگر از شما پيروي کرد او برادر ديني شما مي‌شود و اگر تبعيت نکرد بايد او را به مکان امني فرستاده و براي او از خدا کمک خواست» (طوسي، 1407ق، ج 6، ص 138).
    نتيجة اين بخش چنين است كه جهاد در جايي است كه مصالح جامعة اسلامي اقتضا دارد. براي نمونه، برداشتن مانعي نظير حاكم ستمگر نياز به جهاد دارد تا با رفع مانع، زمينة براي معرفي اسلام فراهم گردد.
    پس از رحلت پيامبر اكرم خلفاي سه‌گانه رويكرد فتوحاتي را در امر انتقال معارف ديني در پيش گرفتند و به سبب همين رويكرد، اين اتهام زده شد كه اسلام دين شمشير است، درحالي‌كه ائمّة معصوم در همان مسير پيامبر، كار انتقال معارف اسلامي را ادامه دادند.
    امام علي به‌منظور مهار رويكرد جنگي نشر آموزه‌هاي ديني، تلاش فراوان كردند. ايشان در طول خلافت قريب پنج سالة خويش، هيچ كشوري را فتح نكردند، بلكه در طول اين ايام، ضمن سامان‌دهي جامعة اسلامي، به خشكاندن نفاق در مناطق فتح‌شده و تازه‌مسلمانان اهتمام ‌ورزيدند. خطبه‌هاي آن حضرت در كوفه ـ شهري كه در زمان خليفة دوم به تصرف اسلام درآمده بود ـ يا نامه‌هاي ايشان به مردم مصر و مدائن گواهي بر اين ادعاست (طبري، بي‌تا، ج4، ص 557؛ كوفي، 1372، ص 314).
    دربارة رويكرد امام علي به كاركرد انتقال معارف ديني دو نقل وجود دارد كه نشانگر آن است كه در زمان ايشان، اظهار اسلام بدون جنگ اتفاق افتاده است. در نقل اول مي‌خوانيم كه اهالي «غور»، منطقه‌اي در خراسان، در زمان امام علي اسلام آوردند. درست هنگام فتح خراسان، مسلمانان نتوانستند مناطق كوهستاني غور را به تصرف درآورند، تا اينكه در زمان امام علي جعدة‌بن هبيره مخزومي، خواهرزادة امام علي از سوي ايشان به حاكميت خراسان برگزيده شد. ظاهراً رفتار و كردار جعده به‌گونه‌اي بوده كه مردم آن ديار به سلوك جعده علاقه‌مند شدند و اسلام ‌آوردند. پس از مدتي امام، عهدي براي شنسب، بزرگ غوريان، نوشتند و حكومت غور را به او تفويض كرد (سراج، 1363، ص 319).
    نقل دوم مربوط به مرو است كه در آن نقل آمده است: در زمان امام علي اهالي مرو بدون درگيري و جنگ اسلام آوردند. در اين نقل مي‌خوانيم كه ماهويه، مرزبان حاكم مرو، پس از جنگ جمل، خدمت امام رسيد و آن حضرت او را در حكومت ابقا كردند و به اهالي مرو نوشتند كه ايشان از ماهويه راضي هستند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، سَلامٌ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي، أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَاهُوَيهِ أَبْرَازَ مَرْزُبَانَ مَرْوَ جَاءَنِي، وَإِنِّي رَضِيتُ عَنْهُ» (طبري، بي‌تا، ج4، ص 557).
    البته به مناسبت توجه به ايران، بايد اين مطلب را اضافه كرد كه در بخش ديلم ايران، با وجود دو قرن از گذشت اسلام، هنوز مردم آن ديار مسلمان نشده بودند. با ورود علويان به اين منطقه، دين اسلام بدون هيچ‌گونه جنگ و فتحي ترويج شد و ديلميان پذيراي اسلام شيعي شدند. بر اين اساس، بايد اذعان كرد كه در طول تاريخ، مناطق شمالي ايران جايگاه مهمي براي تشيع، بخصوص فرقه‌هاي زيدي، اسماعيلي و اماميه، بوده است (مقدسي، 1361، ص 542؛ ابن‌خلدون، 1364، ج2، ص 641؛ مستوفي قزويني، 1362، ص 60). به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه از روايات برمي‌آيد كه اسلام در غرب ايران با سرعت بيشتري رواج يافت؛ زيرا گفته‌اند: وقتي اشعث در عصر امام علي به حكومت آذربايجان رسيد، بيشتر مردم‌ آنجا مسلمان بودند (بلاذري، 1367، ص 462).
    پس از اميرالمؤمنين، در دورة حاكميت بني‌اميه مسير انتقال معارف اسلامي با چالش‌ها و آسيب‌هاي فراواني مواجه شد و ابتكار عمل بكلي از ائمّة اطهار گرفته شد؛ عصري كه حاكمان اسلامي به‌عنوان سلاطين و پادشاهان خود را به مردم معرفي مي‌كردند و در انتقال معارف اسلامي، دچار خطاهاي فاحشي شدند كه بررسي آن نياز به پژوهشي مستقل دارد. در اين عصر، ائمّة معصوم در اوج فشار و خفقان قرار داشتند و ما نمي‌توانيم فعاليت برجسته‌اي در حوزة انتقال آموزه‌هاي ديني جز برخي كشورگشايي‌ها از سوي سلاطين اسلامي مشاهده كنيم.
    آسيب‌هاي انتقال معارف اسلامي    
    عامل زمينه‌ساز و تثبيت‌كننده: مردم
    ازجمله آسيب‌هاي انتقال معارف در مكه، وجود قشربندي‌هاي اجتماعي (تنهايي، 1378، ص 256) و همراهي نكردن مردم با پيامبر اكرم بود. مردم در پاسخ دعوت پيامبر اعلام مي‌كردند مادام كه قريش به تو ايمان نياورده‌اند ما ايمان نمي‌آوريم (ابن‌هشام، بي‌تا، ج 2، ص 560). روشن است كه ماهيت تبليغ اسلامي دعوت جهاني بوده، اما به دليل همين آسيب، پيامبر نتوانستند در سطح جهاني، آموزه‌ها و تعاليم ديني را در آن سرزمين گسترش دهند. اين نكته بر نقش مردم در نشر آموزه‌هاي ديني تأكيد مي‌كند و نشان مي‌دهد كه نهادها و سازمان‌هاي تبليغي بايد در اين زمينه برنامه‌ريزي داشته باشند.
    آنچه دربارة مردم مكّه بيان شد، عكس آن در مدينه اتفاق افتاد. در مدينه، به‌دليل همكاري و پشتيباني مردم، رويكرد فعّال خاموش پيامبر با مشركان به رويكرد فعّالِ آشكار تبديل شد و آن حضرت ضمن بهره‌گيري از روش‌هاي مؤثر تربيتي خود، در موارد ضروري از ابزار نظامي نيز در برابر مانعان استفاده كردند.
    عامل پيش‌برنده: تشكيل حكومت 
    توفيق پيامبر اكرم در جهاني ساختن دعوت خويش، از راه تشكيل حكومت به‌دست آمد. مطالعة گستردگي انتقال معارف اسلامي توسط پيامبر به ساير جوامع گواه بر اين ادعاست. اما اين عامل پس از رحلت پيامبر اكرم دست‌خوش موانعي شد كه تأثير مستقيم خود را بر كاركرد انتقال معارف شيعي از سوي ائمّة اطهار به ساير جوامع غيراسلامي گذاشت. البته در عصر خلفاي سه‌گانه، اين كاركرد تداوم يافت، اما چون از ناحية قرائت غير اهل‌بيت دنبال شد، جنبة تهاجمي انتقال معارف غلبه پيدا كرد و زمينه را براي القاي شبهة دين شمشيري بودن اسلام مهيا كرد (اين مطلب در بخش «اصل جهادي نشر آموزه‌هاي اسلامي» تبيين گرديد).
    عوامل بازدارنده، تضعيف‌كننده و تخريب‌كننده
    الف. توطئه دشمن: آسيب ديگر كاركرد انتقال معارف به جوامع غيراسلامي توطئه‌ها و دسيسه‌هايي است كه دشمنان اسلام در زمان پيامبر اكرم و ائمّة معصوم به‌منظور ممانعت از گسترش معارف اسلامي به كار بردند. در زمان رسول خدا قريش در برابر منطق قوي پيامبر، ايشان را مسخره مي‌كردند و آزار مي‌دادند. آنان به ابوطالب مي‌گفتند: محمّد هرچه بخواهد مي‌دهيم، رياست، پول يا دختري از قريش؛ به شرط آنكه دين پدران ما را مسخره نكند. پاسخ پيامبر اكرم در برابر ايشان اين بود: «به خدا قسم، اگر خورشيد را در يك دست و ماه را در دست ديگرم بگذارند تا دست از دعوت خود بردارم، چنين كاري را نخواهم كرد» (ابن‌هشام، 1955 م، ج 1، ص 266). در عصر امام علي نيز همين دسيسه‌ها وجود داشت. ماجراي جنگ جمل، صفين و نهروان از ‌آن جمله است. در عصر ساير ائمّه نيز حصر و زندان و فشارهاي روحي و رواني پرونده عاملان آن را سياه كرده است.
    ب. گرايش‌هاي انحرافي: ازجمله آسيب‌هاي داخل جهان اسلام وجود انحرافاتي است كه پس از رحلت پيامبر اكرم در جريان خلافت صورت گرفت. همان‌گونه در مباحث گذشته بيان شد، مسير انحرافي زمينه را براي شكل‌گيري گرايش‌هاي گوناگون و قرائت‌هاي متفاوت اسلامي فراهم ساخت و عامل تأثيرگذاري بر مخالفت از انتقال معارف اصيل اسلامي به ساير جوامع شد. پيامد‌هاي اين انحراف در طول عصرها خود را در قالب فرقه‌هايي همچون وهابيت، قاديانيه، بهائيه و تصوّف نمايان ساخته است؛ جريان‌هايي كه در كشورهاي گوناگون جهان، به‌ويژه جهان غرب، بسيار فعال‌اند. ازاين‌رو، بايد به‌عنوان آسيب به مقابله با اين جريان‌ها پرداخت. 
    براي نمونه، وهابيت يك تفكر انحرافي در اسلام است كه شيعه و سنّي نسبت به آن احساس خطر مي‌كنند. اين جريان با تفسير خاص خود از آموزه‌هاي اسلامي، قرائتي از اسلام به دنيا ارائه كرده است كه با قرائت پيامبر اكرم همخواني ندارد. نگاه متعصّبانه، تحجّرگرايانه و بدعت‌آميز اين جريان به اسلام از يك‌سو، و فعاليت‌هاي تخريبي آن همچون عمليات‌هاي انتحاري از سوي ديگر، رويكرد جهانيان را به اسلام تغيير داده‌ و به‌عنوان يك مانع بر سر راه نشر معارف شيعي مطرح شده است. در اين ميان، نقش گروه‌هاي تكفيري در ارائة چهره‌اي زشت از اسلام تحت حمايت دشمنان اسلام بر كسي پوشيده نيست. انتقال آموزه‌هاي اهل‌بيت به دنبال ارائة چهرة زلال و پاك و بدون انحراف از اسلام است با وجود جرياناتي همچون وهابيت ميسر نمي‌شود. بنابراين، بايد سازمان‌ها و داعيان اسلامي در مباحث تبليغي خويش، جريان وهابيت را از اسلام راستين جدا كنند و به جوامع هدف نشان دهند كه اين جريان نمايندة اسلام نيست.
    مانع ديگر دعوت اسلامي جريان بهائيت است. اين جريان به دليل ارائة آموزه‌هاي غلط و تبليغات وسيع خويش چالش مهمي براي نشر كلمات معصومان است. اين گرايش امروز خود را با نام ديني مستقل از اسلام معرفي مي‌كند و در اين طريق، از همة ابزار، و امكانات در بسياري از كشورها استفاده مي‌كند. نكتة انحرافي اين جريان اين است كه با ارائة معيارهاي حقوق بشري، خود را با ساختارهاي حقوقي و مدني سازمان‌هاي جهاني هماهنگ كرده است و در تبليغات خود، بر همان مباحثي تأكيد دارد كه مورد تأييد سازمان‌هاي جهاني است. درواقع، بهائيت به دنبال معرفي اسلامي است كه با منافع خود هماهنگ است و از شناساندن اسلام اصيل، ممانعت مي‌كند. بنابراين، نشر تعاليم اسلامي نمي‌تواند بدون شناخت عميق نسبت به اين جريان و شناخت موانعي كه اين جريان در مسير اسلام قرار داده است، در فعاليت خود موفق باشد.
    قاديانيه نيز از موانع مهم كاركرد انتقال معارف اسلامي است. اين فرقه، كه قريب صد سال از قدمت آن مي‌گذرد، داراي شكل‌هاي تبليغي مهمي است كه مركز آن در انگلستان قرار دارد. معناي اين سخن آن است كه قادياني‌ها در كار تبليغي بسيار فعّال عمل مي‌كنند و تقريباً در تمام جهان، بخصوص آسيا و آفريقا، سرمايه‌گذاري مي‌كنند. اين فرقه كه ظاهراً قريب 10 ميليون طرفدار در جهان و به‌ويژه آفريقا دارد، مجهز به شبكه‌هاي ماهواره‌اي و نشريات براي معرفي مذهب خود است. اينكه گفته مي‌شود كه قاديانيه مانع بزرگي براي گسترش معارف شيعي است، به اين دليل است كه انحرافات زيادي در اسلام ايجاد كرده است؛ از تحريف قرآن گرفته تا تغيير قبله و تغيير مكان حج، تا تغيير آموزه‌هاي اصيل اسلام ناب. ترويج افكار قاديانيه عملاً موجب تشويش اذهاني است كه بايد از سرچشمة زلال اهل‌بيت عصمت و طهارت انديشه‌ها و آموزه‌هاي اسلامي را دريافت كنند.
    تصوف نيز آسيب ديگر رويكرد تبليغي شيعي است. گرچه تصوّف خدمات فراواني را در حوزه‌هاي اجتماعي، سياسي، تاريخي اسلام ارائه داده است، اما آموزه‌هايي دارد كه نمي‌تواند مانع نقد و بررسي باشد. در انتقال معارف اسلامي به جوامعي نظير اندونزي و آفريقا نقش تصوف همواره پررنگ بوده است (ر.ك: استودارد، بي‌تا، ج 2، ص 393؛ ريكلفس، 1370، ص 18؛ Gibb, 1962, p. 182-183; Arberry, 1969, v.2, p. 121-122).
    اما به نظر مي‌رسد كه اين جريان در بسياري از مناطق جهان با استعمار گره خورده و اين فرقه از بسياري از آموزه‌هايي كه عرفان حقيقي تبيين كرده‌، فاصله گرفته است. علاوه بر اين، در كنار جريان تصوّف سنتي، ظهور عرفان‌هاي كاذب، كه به مراتب مشكلات بيشتري در برابر آموزه‌هاي ناب اسلامي ايجاد كرده، مسئوليت رسيدگي به اين آسيب را براي حوزه‌هاي علميه چند برابر نموده است. بنابراين، برنامه‌ريزي براي مقابله با انحراف جريانات نوظهور باطني، كه با نام معنويت و با داشتن ابزارهاي پيشرفتة تبليغي در حال گسترش فعاليت‌هاي خود هستند، بايد از اولويت‌هاي اولية داعيان اسلامي باشد.
    ج. گرايش‌هاي خارجي: دربارة آسيب‌هاي خارجي نيز به نظر مي‌رسد بايد مطالعه‌اي عميق صورت گيرد و چهرة آشكار و پنهان آن نمايان شود. اهميت بررسي اين‌گونه آسيب‌ها آن است كه داراي پيشتيباني‌هاي قوي مالي و تبليغاتي است و دست قدرت‌هاي بزرگ در دست اين جريان‌ها و گرايش‌ها قرار دارد.
    براي نمونه، تبشير مسيحي يك نمونه آسيب براي كاركرد انتقال معارف اسلامي است. تبشيري كه حضرت عيسي و حواريان مطرح مي‌كردند تبشيري بود كه رسالت آنان به‌شمار مي‌آمد و اگر اين تبشير ادامه مي‌يافت ضديتي با اسلام نداشت و مانع تلقّي نمي‌شد. اما از دوران جنگ‌هاي صليبي، تبشير مسيحي با استعمار گره خورد و در بيشتر موارد، كاركرد اصلي خود را از دست داد. ازاين‌رو، تبشير مانعي براي دعوت اسلامي شناخته مي‌شود.
    از سوي ديگر، مي‌دانيم كه همزمان با ظهور اسلام، پديدة «استشراق» پديدار شد تا با مطالعة دقيق اسلام، غرب بتواند زندگي جديد خود را تفسير كند. در اين ميان، مستشرقان چند دسته شدند: برخي از آنها بدون غرض به مطالعه دربارة اسلام پرداختند و در كنار تحقيقات و مطالعات، به حقيقت اسلام نيز رسيدند و در برخي موارد، مسير اسلام را براي ادامة زندگي خود انتخاب كردند. اما بسياري از آنها از باب غرض‌‌ورزي و يافتن نقاط ضعف آموزه‌هاي اسلامي، به مطالعة اسلام پرداختند و به‌عنوان يك آسيب براي دعوت اسلامي مطرح شدند. در اين زمينه، جريان‌هاي سكولار و فراماسونري نيز به‌عنوان جريان دنياگرا، نه‌تنها براي اسلام، بلكه براي مسيحيت و اديان الهي خطر و مانع محسوب مي‌شوند (سعيدي، 1375، ج2، ص 282).
    جمع‌بندي و نتيجه‌گيري
    مواجهه با چالش‌هاي تبليغي خارج از كشور و ارائة نمايي واقعي از اسلام به مردم با گرايش‌ها، سليقه‌ها و فرهنگ‌هاي گوناگون كار آساني نيست و نياز به پژوهشي همه‌جانبه دارد. اگر هر فرد يا گروهي بخواهد در اين حوزه مثمرثمر باشد و تأثيرهاي فكري و بنياديني براي پيروان ساير اديان بگذارد، در گام اول، بايد با اعتقادات و باورهاي نحله‌هاي متفاوت مذهبي آشنا شود، و در گام دوم، شناختي عميق از عوامل اجتماعي و فرهنگي تأثيرگذار در جوامع غيراسلامي داشته باشد تا بر اساس آن، افق روشني براي انتقال معارف شيعه در آن جوامع ترسيم شود. در اين پژوهش، تلاش نگارنده معطوف به بيان برخي اصول اساسي در حوزة انتقال معارف بود تا در كنار ارائة شيوه‌ها و ابزارهاي مرتبط، بستري براي فهم بيشتر نسبت به كاركرد اجتماعي انتقال آموزه‌ها ايجاد نمايد. در اين راه، مقاله كوشيد به بيان برخي آسيب‌ها و موانع اين حوزه نيز بپردازد.
    نگارنده بر اين باور است كه تا زماني كه نگاهي عالمانه و محققانه به حوزة انتقال معارف شيعي به جوامع غيراسلامي صورت نگيرد و مادام كه از فعاليت‌هاي بدون برنامه جلوگيري نشود نمي‌توان سازوكار صحيحي براي اين بخش ارائه كرد. در مسيحيت، به‌ويژه مسيحيت كاتوليك، مهم‌ترين ويژگي تبشيري سازمان‌دهي و مديريت تبشيري و متمركز بودن آن در واتيكان است. درواقع، رمز موفقيت فعاليت تبشيري در جهان، برنامه‌ريزي و هماهنگي ميان مناطق ميسيونري با رهبري واتيكان است. بنابراين، ما هم بايد در اين بخش، با مديريت صحيح و علمي فعاليت‌هاي تبليغي داعيان اسلامي، به ايجاد هيأت و شبكه‌هاي تبليغي و راه‌اندازي كانون‌هاي حمايتي بومي كشورهاي مقصد اهتمام ورزيم و مجموعه‌ فعاليت‌هاي تبليغي خود را در انتقال معارف، در مجموعه‌اي با رهبري حوزه‌هاي علميه تعريف كنيم. 
     

    References: 
    • ابن ابي¬الحديد، عبدالحميد‌بن هبه الله(1368)، شرح نهج البلاغه، تهران، نشر ني.
    • ابن¬خلدون، عبدالرحمن، العبر(1364)، تاريخ ابن¬خلدون، ترجمه عبدالحميد آيتي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
    • ابن¬هشام، عبدالملك‌بن (1955 م)، السيرة النبوية لابن هشام، بمصر، شركة مكتبة ومطبعة مصطفي البابي الحلبي واولاًده.
    • ـــــ ، (بي‌تا)، السيره النبويه، حققها مصطفي السقا و ديگران، بيروت، دارالقلم.
    • احمدالعلي، صالح (1384)، مهاجرت قبائل عربي در اسلام، ترجمة هادي انصاري، تهران، سمت.
    • اربلي، علي‌بن عيسي (بي‌تا)، كشف الغمه في معرفه الأئمه، قم، ادب¬الحوزه.
    • استوارد، تئودور لوترون (بي‌تا)، حاضر العالم الاسلامي، ترجمه عجاج نويهض، به كوشش شكيب ارسلان، بي‌جا، دارالفكر.
    • امير علي(1401ق)،‌ تاريخ عرب و اسلام، ترجمه محمدتقي فخرداعي گيلاني، چ دوم، تهران، گنجينه.
    • بلاذري، احمد‌بن يحيي‌بن جابر(1367)، فتوح البلدان، ترجمه و مقدمه محمد توكل، بي‌جا، نقره.
    • بهبهاني، محمدباقر(1408ق)، الدمعه الساكبه في احوال النبي و العتره الطاهره، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
    • بيهقي، ابوبكر احمد‌بن الحسين(1361)، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، علمي فرهنگي.
    • تنهايي، حسين ابوالحسن(1378)،‌ تاريخ انديشه و نظرات جامعه‌شناسي از ابتدا تاكنون (جامعه‌شناسي تاريخي اسلام)، تهران، روزگار.
    • تنهايي، حسين ابوالحسن(1373)،‌ تاريخ انديشه و نظرات جامعه‌شناسي از ابتدا تا كنون (جامعه‌شناسي در اديان: پيشينيان)، بي‌جا، بهاباد.
    • ثقفي، ابن¬هلال(1371)، الغارات، ترجمه عبدالحميد آيتي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • جبعي عاملي، زين¬الدين (1410ق)، الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
    • جعفريان، رسول (1349-1371)، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
    • حلبي، علي‌بن ابراهيم‌بن احمد (1427ق)، انسان العيون في سيره الامين المأمون (السيره الحلبيه)، بيروت، دارالكتب العلمية.
    • حمدي ميانجي، علي(1419ق)، مكاتيب الرسول، طهران، دارالحديث الثقافيه.
    • ريكلفس، ام. سي(1370)، تاريخ جديد اندونزي، ترجمة عبدالعظيم هاشمي‌نيك، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي.
    • ستوده، هدايت¬الله (1376)، آسيب‌شناسي اجتماعي (جامعه‌شناسي انحرافات)، چ نوزدهم، تهران، آواي نور.
    • سجستاني، ابوداود سليمان‌بن الاعث‌ (بي‌تا)، سنن ابي داود، تحقيق محمدمحيي‌الدين عبد الحميد، بيروت، صيدا.
    • سراج، منهاج(1363)، طبقات ناصري يا تاريخ اسلام و ايران، به اهتمام عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي كتاب.
    • سعيدي، غلامرضا (1375)، مستشرقين و اسلام، محمد خاتم پيامبران، تهران، حسينيه ارشاد.
    • شافعي، محمد‌بن ادريس(بي‌تا)، الام، بيروت، دار المعرفه.
    • صدوق، محمدبن علی (1370)، امالي، ترجمه محمدباقر كمره‌اي، تهران، كتابچي.
    • ـــــ ، (1378ق)، عيون اخبار الرضا (ع)، تحقيق مهدي لاجوري، تهران، جهان.
    • صدوق، محمد‌بن علي، التوحيد(1398ق)، تحقيق هاشم حسيني، قم، جامعه مدرسين.
    • طباطبائي، سیدمحمدحسين(1376)، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، چ چهارم، تهران، بنياد علمي و فرهنگي علامه طباطبائي.
    • طبري، محمد‌بن جرير (بي‌تا)، تاريخ طبري، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، بيروت، بي‌نا.
    • طوسي، محمد‌بن حسن (1407ق)، تهذيب الاحكام، تحقيق حسن موسوي خراسان، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • فخلعي، محمدتقي، «تأملي درباره جهاد ابتدايي دعوت» (پاييز 1386)، مطالعات اسلامي، ش 77، ص107-157.
    • فرهاني منفرد، مهدي(1377)، مهاجرت علماي شيعه از جبل عامل به ايران در عصر صفوي، تهران، اميركبير.
    • فيروزآبادي، محمد‌بن يعقوب(1412ق)، القاموس المحيط، بيروت، داراحياءالتراث العربي.
    • قرائي مقدم، امان‌الله (1374)، مباني جامعه‌شناسي، تهران، ابجد.
    • كليني، محمد‌بن يعفوب (1407ق)، الكافي، تحقيق و تصحيح علي¬اكبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • كوفي، احمد‌بن اعثم(1372)، كتاب الفتوح، ترجمه محمد‌بن احمد مستوفي هروي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
    • كوئن، بروس(1385)، مباني جامعه¬شناسي، ترجمه غلامعباس توسلي و رضا فاضل، تهران، سمت.
    • مجلسي، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي.
    • مرتضي العاملي، سيدجعفر (1426ق) ، الصحيح من سيره النبي الاعظم، قم، دار الحديث للطباعه و النشر.
    • مستوفي قزويني، حمد الله‌بن ابي¬بكر‌(1362)، نزهه القلوب، مقاله الثالثه به سعي و تصحيح گاي ليسترانج، تهران، دنياي كتاب.
    • مقدسي، ابوعبدالله‌بن محمد‌بن احمد(1361)، احسن التقاسم في معرفه الاقاليم، ترجمه علي‌نقي منزوي، تهران، شركت مولفان و مترجمان ايران.
    • وِنّسِك، ا. ي و مَنسنِج، ي. پ(1988)، المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوي: عن الكتب السته و عن مسند الدارمي و موطأ مالك و مسند احمد‌بن حنبل، استانبول، دارالدعوه.
    • يحيي‌بن آدم(بي‌‌تا)، كتاب الخراج، بيروت، دارالمعرفه.
    • يعقوبي، احمد‌بن ابي‌يعقوب‌ (بي‌تا)، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دارالصادر.
    • Arberry, A. j., Religion in the Middle East, G.B., 1969.
    • Gibb, H. A. R., Studies on the Civilization of Islam, G. B., 1962.
    • Maclean, N. Derryl, Religion and Society in Arab Sind, New York, 1989.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صانعی، مرتضی.(1392) معارف شیعه و بررسی نحوه‌ی انتقال تاثیر‌گذارآن در جوامع غیر اسلامی. فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 4(2)، 123-144

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مرتضی صانعی."معارف شیعه و بررسی نحوه‌ی انتقال تاثیر‌گذارآن در جوامع غیر اسلامی". فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 4، 2، 1392، 123-144

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صانعی، مرتضی.(1392) 'معارف شیعه و بررسی نحوه‌ی انتقال تاثیر‌گذارآن در جوامع غیر اسلامی'، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، 4(2), pp. 123-144

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صانعی، مرتضی. معارف شیعه و بررسی نحوه‌ی انتقال تاثیر‌گذارآن در جوامع غیر اسلامی. معرفت فرهنگی اجتماعی، 4, 1392؛ 4(2): 123-144