سینمای ایران و بازنمایی عناصر دینی؛ تحلیل گفتمان فیلم «اخراجیها 2»
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
سينما پديدهاي فرهنگي است و فيلم، ملموسترين محصول اين پديده، بهمثابة سندي براي تجلّي تصويري سياستهاي فرهنگي يك كشور بهشمار ميآيد. دولتها با توجه به سياستهاي كلان فرهنگي، از طريق تدوين دفترچة سياستهاي سينمايي، سياستهاي راهبردي را بهمنظور تشويق، تحديد و يا توقيف انواعي از فيلمها و موضوعات وضع ميكنند. اين سياستها با هدف اثرگذاري و مديريت حوزة فرهنگ، شكل گرفته، از طريق مداخلة مستقيم و يا غيرمستقيم دولتها، اجرا ميگردد. بدينروي، محصولاتي كه برونداد اين فرايند هستند، نوع نگرش فرهنگي هر دولت را نشان ميدهند.
ترويج اخلاق و معارف اسلامي در اولويت اصول سياست فرهنگي جمهوري اسلامي ايران قرار دارد (دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1371). بر اين اساس، مسئلهاي كه مطرح ميشود آن است كه چه تعبيري از اخلاق و معارف اسلامي بهعنوان عناصر ديني اسلام، مدنظر دولتهاست. براي دستيابي به اين مهم، از طريق الگوي ارزيابي متوازن سياستها كه مستلزم رويكرد از پايين به بالاست، ميتوان دريافت كه چه تعبيري از عناصر ديني از سوي دولت اجازة عرضه يافته است. در پرتو اين نگاه، فيلم و ديگر توليدات فرهنگي بهعنوان برونداد سياستگذاري كشور در حوزة فرهنگي، ارزيابي ميشود تا از اين طريق، نتيجة سياستهاي فرهنگي كشور در دوراني خاص و در نتيجه، نوع نگرش دولتها آشكار گردد. بدينسان، مسئلة اصلي اين مقاله آن است كه چه تعبيري از عناصر ديني بهمثابة صحيح، از طريق فيلمهاي سينماي ايران برساخته ميشود و در مقابل، چه تعبيري خطا انگاشته ميشود. به تعبير ديگر، عناصر ديني در فيلمهاي سينمايي چگونه بازنمايي ميشوند؟
طبق ديدگاه علاّمه طباطبائي، دين دربرگيرندة معارف علمي و عملي است. ايشان ذيل تفسير آية «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ...»(بقره: 256) دين را اينگونه تعريف ميكند: «دين عبارت است از: يك سلسه معارف علمي كه معارف عملي به دنبال دارد» (طباطبائي، 1374، ج2، ص 523). در نگاه آيتالله جوادي آملي نيز «دين مجموعهاي از عقايد، اخلاق، قوانين فقهي و حقوقي است كه از ناحية خداوند براي هدايت و رستگاري بشر تعيين شده است» (جوادي آملي، 1390، ص 19). بدينروي، عناصر ديني شامل عقايد، اخلاق و قوانين فقهي و حقوقي است كه مباني فكري خاصي را در قالب يك مكتب فكري ويژه به نام «دين»، صورتبندي ميكند (يوسفزاده، 1390، ص 53 و 69ـ81). از آنجا كه تمام عناصر ديني، موردنظر اين مقاله است، اين عناصر با عنوان «مباني فكري خاص» تعريف ميگردد.
فيلم، ديگر مفهوم اصلي اين مقاله، بهعنوان مجموعهاي منسجم و هماهنگ از عناصر تصويري و صوتي موردنظر است (كيسبيير، 1386، ص 237). ميزانسن (ر.ك: بوردول و تامسون، 1377، ص 157)، فيلمبرداري، تدوين، عناصر تصويري و گفتار، و جلوههاي صوتي و موسيقي، عناصر صوتي فيلم را شكل ميدهند (همان، ص 316). هرچند شناخت عناصر تصويري در تحليل فيلم ضروري است، بااينحال، اين عناصر صوتي هستند كه به عناصر تصويري سمتوسو ميدهند (همان، ص 317). در اين ميان، مقاله تنها بر عنصر گفتار تمركز ميكند. گفتار مهمترين عنصر صوتي است كه در مقايسه با ساير عناصر، درك معناي آن براي مخاطب دستيافتنيتر است. افزون بر اين، معناي ديگر عناصر فيلم به واسطة عنصر گفتار هدايت ميشود (كيسبيير، 1386، ص 71).
در ادامه، پس از مروري بر رويكردهاي حوزة بازنمايي، در قالب چارچوب مفهومي، روش سازگار با موضوع و هدف اين مقاله صورتبندي و با استفاده از آن، پرفروشترين فيلم تاريخ سينماي ايران(ر.ك: پايگاه خبري جهاننيور، 1392) به لحاظ بازنمايي عناصر ديني، بررسي ميشود.
چارچوب مفهومي
نسبت ميان واقعيت و تعابيري كه از آن به واسطة زبان و رسانهها عرضه ميشود، موضوعي را با عنوان بازنمايي در حوزة مطالعات فرهنگي و رسانهاي توليد كرده است. گزارههاي متفاوتي را كه دربارة اين مفهوم محوري صورتبندي شده است، ميتوان ذيل سه رويكرد بازتابي، رويكرد ارادي و رويكرد برساختگرايانه(Constructionist Approach) يا برساختگرا جمع كرد (هال، 1387، ص 357). اما طبق نقدي كه استوارت هال وارد ميكند، دو رويكرد «بازتابي» و «ارادي» قابل پذيرش نيست. رويكرد اول بر اين باور است كه زبان واسطهاي خنثا بهشمار ميآيد كه واقعيت را همانگونه كه هست، بازتاب ميدهد. در نقد اين رويكرد، بسياري از واژگان تخيلي را ميتوان مثال زد كه گرچه به زبان ميآيند، ولي واقعيت خارجي ندارند (همان، ص 357).
فرض رويكرد دوم نيز اين است كه افراد ميتوانند معناي موردنظر خود را بر جهان تحميل كنند. هال به اين رويكرد نيز انتقاد ميكند. به بيان او، معاني ارادي هرچند شخصي و خاص باشند، براي اينكه قابلفهم گردند بايد با استفاده از همان معاني واژگاني و قواعدي صورت گيرد كه در زبان ذخيره شده است (همان، ص 358-359).
در مقابل، رويكرد سوم در تلاش است تا نواقص دو رويكرد قبلي را مرتفع سازد. در اين رويكرد، امكان بازتاب واقعيت و يا تحميل معاني شخصي به جهان نفي ميشود؛ به اين دليل كه زبان واسطهاي خنثا نيست و واقعيت نيز به خودي خود معنا ندارد (همان، ص 359). درواقع، اين نظامهاي بازنمايي هستند كه معاني خاص را به واسطة زبان بر ميسازند (همان). بدينروي، اين رويكرد را رويكرد «برساختگرايانه» يا «برساختگرا» گويند (همان). اين رويكرد توسط ميشل فوكو تكميل شد، تا آنجا كه به اعتقاد او، نهتنها معنا، بلكه حقيقت نيز از طريق گفتمان، برساخته ميشود (همان، ص 360). مهمتر آنكه به باور فوكو، نهتنها افراد قادر نيستند معاني خاص را توليد كنند، بلكه افراد نيز بهمثابة سوژة، برساختة گفتمان هستند (يورگنسن و فيليپس، 1391، ص 38).
رويكرد «برساختگرا» بهعنوان سومين رويكرد در حوزة بازنمايي، خود داراي دو زيرشاخة اصلي است: رويكرد «نشانهشناختي» و «رويكرد گفتماني» (مهديزاده، 1387، ص 24). اين دو رويكرد از آن نظر كه به برساخت معنا از طريق نظامهاي بازنمايي توجه دارند، مشابهند. اما رويكرد گفتماني علاوه بر آن، «به دانش يا معرفتي كه توليد يك نوع گفتمان خاص است، ارتباط گفتمان با قدرت، تنظيم عملكرد يا رفتار توسط گفتمان و شكل دادن به هويتها يا ذهنيتها توسط گفتمان» نيز توجه دارد (همان، ص 25). اين زيرشاخة برساختگرا، خود مجموعهاي از رويكردهاست كه اغلب با تفسير و بسط نظريههاي ميشل فوكو، نظريههاي خود را شكل داده است (يورگنسن و فيليپس، 1391، ص 17 و 35).
موضوع مركزي تمام آثار فوكو، «سوژه» و شيوههاي سوژه شدن انسان است (فوكو، 1391 الف، ص 343–344). او در دوران بايگانيشناسي، به دنبال كشف قواعد است؛ قواعدي كه انسان را بهمثابة سوژه برميسازد (بشيريه، 1391، ص 16-17)؛ قواعدي كه تعيين ميكند چه گزارههايي، صحيح هستند (يورگنسن و فيليپس، 1391، ص 35)؛ قواعدي كه شيوة تفكر را توليد ميكند، و در كل، قواعدي كه معرفت را در دوراني خاص برميسازد (بشيريه، 1391، ص 17 و 19). فوكو براي بيان اين مجموعه قواعد از اصطلاح «گفتمان» استفاده ميكند. بدينروي، «گفتمان» از نظر او، صورتبندي خاصي از موضوع، نظام مفاهيم، شيوة بيان و بنيادهاي نظري است كه گزارهها بر مبناي آنها شكل گرفته و در نتيجه، صحيح خوانده ميشود (همان، ص 20). از تركيب و ايجاد روابط خاص ميان اين عناصر گفتماني، مباني فكري ويژهاي شكل ميگيرد كه معيار تميز گفتمانهاي گوناگون است (بهرامي كميل، 1388، ص 239).
فوكو در دوران بايگانيشناسي، بر اين باور است كه گفتمانها، خودبنياد و مستقل هستند (دريفوس و رابينو، 1391، ص 174). در نتيجة اين باور، «قواعد حاكم بر گفتمان ميبايد عناصر دروني خود آن باشند» (بشيريه، 1391، ص 21) و نه قواعدي كه از بيرون بر گفتمان حكومت كند (دريفوس و رابينو، 1391، ص174). در واقع، فوكو مدعي بود عناصري كه گفتمان را توصيف ميكند روند توليد آن را نيز تبيين مينمايد (همان، ص 182). به تعبير ديگر، براي توصيف گفتمان و عناصر دروني آن، لازم بود قواعد حاكم بر آن كشف گردد، ولي قواعد حاكم بر گفتمان، همان عناصر دروني گفتمان بود. اين چالش موجب شد فوكو به پشتيباني از روش بايگانيشناسي، مفهوم قدرت را بهمثابة مولّد گفتمان، وارد نظريهاش كند و آن را در قالب تبارشناسي ارائه دهد (دريفوس و رابينو، 1391، ص 203).
انتساب اثر توليدي به قدرت و ارائة برداشت ايجابي از آن، مستلزم آن بود كه فوكو قدرت را محدود به مكان يا نهاد يا حتي محدود به قدرتهاي محلي نداند. با اين نگاه است كه او قدرت را نه جوهر و نه صفت، بلكه «نسبت» ميداند (دلوز، 1389، ص 53) و آن را بهمثابة شبكهاي از روابط و مناسباتي معرفي ميكند كه همواره در حال گسترش و فعاليت است (فوكو، 1391ب، ص 38-39).
شيوهها و فنون قدرت
فوكو با هدف تبيين قواعد حاكم بر گفتمان، از شيوهها و تكنيكهايي نام ميبرد كه قدرت در جهت توليد، آنها را بهكار ميگيرد. به اعتقاد فوكو، اين شيوهها از سطح كلان جامعه تا سطح خرد بهصورت مويرگوار و بيوقفه بسط مييابد و بدينسان، روابط و مناسبات اجتماعي در كل شبكه نفوذ ميكند (فوكو، 1390 ب، ص 185، 429 و 431). ازاينرو، هيچ رابطهاي بدون واسطة قدرت امكان وقوع نمييابد. شيوهها و فنون قدرت را ميتوان ذيل سه شيوة كلان «ممنوعيت»(Interdict)، «تقسيمبندي و نخواهندگي»(Partage & Reject) و «حقيقت و خطا خواندن» بيان كرد (سلطاني و بنائي، 1392، ص 172). از طريق اين شيوهها و بسط آنهاست كه قدرت - به ترتيب - دست به توليد ميزند، توليدات خود را به شكلي خاص توزيع ميكند و در نهايت، تنها به برخي اعتبار داده، ديگران را به حاشيه ميراند (فوكو، 1378، ص 14-19).
نظمهاي گفتمان، گفتمانها، گفتهها، نوشتهها، عملها، رفتارها، حتي «نقشهها و نمودارها» و در نهايت، سوژهها و آثار، توليدات قدرت را شكل ميدهند (فوكو، 1391 الف، ص 360-361؛ ليتلجان، 1384، ص 233؛ فوكو، 1378، ص 13). به اين صورت كه شيوههاي قدرت در سطح كلان، موجب پيدايش نظمهاي گفتمان ميگردد (فوكو، 1391 الف، ص 360-361). در ادامه، قدرت با كاربست فنون بسطيافته از سه شيوة كلان، گفتمانهاي متفاوت را درون نظمهاي گفتمان پديد ميآورد. به همين صورت، بسط اين فنون در سطح خرد، موجب توليد واقعيت مادي گفتمان، يعني گفتهها، عملها، سوژهها، آثار و مانند آن ميگردد. بهصورت خلاصه، شيوههاي قدرت عبارت است از: قواعد حاكم بر توليد، توزيع و اعتبار يافتن نظمهاي گفتمان، گفتمانها، آثار، سوژهها و ديگر توليدات (همان).
همانگونه كه پيش از اين بيان شد، براي توصيف گفتمان و عناصر دروني آن، لازم بود قواعد حاكم بر گفتمان كشف گردد. اين قواعد در روش تبارشناسي فوكو بهصورت شيوهها و فنوني معرفي ميشود كه قدرت آنها را به كار ميگيرد و به واسطة آن، در كل شبكة روابط و مناسبات اجتماعي نفوذ ميكند. بنابراين، براي دستيابي به عناصر دروني گفتمانها و آشكارسازي مباني فكري آنها، لازم است شيوهها و فنون قدرت بررسي شود. شيوههاي قدرت عبارت است از: شيوة «ممنوعيت»، شيوة «تقسيمبندي و نخواهندگي» و در نهايت، شيوة «حقيقت و خطا خواندن». در ادامه، فنون بسط يافته از اين شيوههاي سهگانة قدرت بررسي ميشود:
1. ممنوعيت
اولين و مأنوسترين شيوة قدرت، كه كاركردي توليدي دارد، ممنوعيت است (فوكو، 1378، ص 14). طبق آنچه بيان شد، اين شيوه در سطح كلان جامعه، موجب شكلگيري نظم گفتمانها ميشود. در سطحي پايينتر، طبق اين شيوه، تنها گفتمانهايي ميتواند درون نظمهاي گفتمان شكل بگيرد كه «موضوع»، «ابزارهاي مفهومي» و «بنيادهاي نظري» هماهنگ با آن نظم گفتمان وجود داشته باشد (همان، ص 33).
«موضوع»، مفهومي است كه افق نظري يك گفتمان را مشخص ميكند، بهگونهايكه ساير عناصر يك گفتمان حول اين مفهوم مركزي شكل ميگيرد (همان، ص 15). براي نمونه، «بيماري» موضوع محوري گفتماني است كه در نظمهاي گفتمان «پزشكي» توليد شده است (همان، ص 30). همچنين «ابزارهاي مفهومي»، مفاهيم كلي خاص و نيز شيوة استدلالي است كه روشهاي خاصي از صحبت كردن را تجويز ميكند (همان، ص 31؛ هال، 1387، ص 364).
«مفاهيم كلي خاص»، مفاهيمي هستند كه براي بسط معنايي مفهوم محوري گفتمان ضروري است. براي مثال، مفاهيم «تحريك»، «ورم كردگي» يا «فرسودگي بافتها» از جمله مفاهيمي هستند كه دربارة موضوع بيماري ساخت يافتهاند (فوكو، 1378، ص 32). براي شيوة استدلال نيز ميتوان شيوة استدلال علمي و دانشگاهي را مثال زد. سرانجام، منظور از «بنيادهاي نظري»، گزارههايي است كه شناخت خاصي را به ما عرضه ميكند (هال، 1387، ص 364). اين گزارهها همان قضايايي است كه درست و بديهي تلقي ميشود و افق نظري معيني را بسط ميدهد (فوكو، 1378، ص 30 و 32).
علاوه بر موضوع، ابزارهاي مفهومي و بنيادهاي نظري، نظمهاي گفتمان و نيز گفتمانهاي گوناگون به واسطة شيوة ممنوعيت، شرايط خاصي را با عنوان شرايط «جانِ سخنگوي»(ر.ك: همان، ص 35) براي ورود و دسترسي تعيين ميكند. لازم به ذكر است منظور از اين شرايط آن است كه تنها افرادي ميتوانند اعتبار يابند كه شرايط تعيينشده از سوي نظمهاي گفتمان و گفتمانها را داشته باشند (همان). در نهايت، پس از آنكه فردي توسط گفتماني تأييد شد و حق دسترسي به گفتهها و حق توليد سخن و اثري را كسب كرد، ملزم به رعايت برخي قوانين است (همان). درواقع، تداوم دسترسي «جانِ سخنگوي» به گفتمان، منوط به تمكين از قواعدي است كه از طريق اين شيوة قدرت تعيين ميشود.
بنابراين، موضوع، مفاهيم و روشهاي خاص صحبت كردن، بنيادهاي نظري، شرايط جانهاي سخنگوي و در نهايت، قواعد حاكم بر جانِ سخنگوي را ميتوان فنون بسطيافته از شيوة «ممنوعيت» و يا به تعبير ديگر، بهعنوان عناصر توليدي گفتمان بيان كرد (همان، ص 33 و 35).
2. تقسيمبندي و نخواهندگي
تقسيمبندي و نخواهندگي شيوة ديگر قدرت است (همان، ص 15 و 17). قدرت پس از آنكه از طريق شيوة ممنوعيت، نظمهاي گفتمان و گفتمانهاي مختلف را موجب گشت، براي جلوگيري از درهمآميختگي آنها و نيز كنترل روابط موجود در بينشان، بهگونهاي خاص آنها را توزيع ميكند (فوكو، 1391ب، ص 247). به واسطة اين شيوه است كه اختلاف سطح(Denivellation) ميان توليدات قدرت برقرار ميشود (فوكو، 1378، ص 24). قدرت بدين منظور، فنون اين شيوة قدرت را به كار ميگيرد. اين فنون عبارت است از: «شيوة تقسيمبندي»، فن «نشانهگذاري»، «شناسايي» و در نهايت، فن «مجازاتِ بهنجارساز» (سلطاني و بنائي، 1392، ص 174).
منظور از «شيوة تقسيمبندي» آن است كه تقسيمات صورتگرفته بهصورت دوتايي است و يا چندتايي و متكثّر (فوكو، 1391ب، ص 248). براي مثال، تقسيمات بهصورت تقابلهاي دوتايي سياه و سفيد صورت گرفته و يا بهصورت سه تايي سياه و سفيد و خاكستري و يا به شيوههاي ديگر. پس، با اين فن است كه نشانهگذاري صورت ميگيرد. براساس فن «نشانهگذاري» است كه قدرت، تقسيمات توليدشده را به نشانههاي خاص منتسب ميكند (همان). نشانههايي مثل بهنجار و نابهنجار و يا حاكم و تحت سلطه از نتايج اين فن قدرت است. با اين حال، اين فن نيز مستقل نبوده، مستلزم فن ديگري به نام «فن شناسايي» است (همان). قدرت با هدف شناسايي هر كدام از اين تقسيمات، بدين واسطه ويژگيهايي را تعيين ميكند (همان، ص 225). در نهايت، قدرت از طريق فن «مجازاتِ بهنجارساز»، برخي از تقسيمات را كه به واسطة فنون پيش مشخص شده را به دليل انحراف از معيار، مجازات ميكند (همان، ص 45-46 و 145 و 225).
3. حقيقت و خطا خواندن
«حقيقت و خطا خواندن»، سومين شيوة قدرت است. طبق آنچه بيان شد، قدرت برخي از تقسيمات را به دليل انحراف از معيار مجازات ميكند. تعيين اين معيار كه بهعنوان معيار حقيقت اعتبار مييابد، به واسطة شيوة «حقيقت و خطا خواندن» صورت ميگيرد. بر اين اساس، برخي از نظمهاي گفتمان به «مقام دست اول» ارتقا مييابد (فوكو، 1378، ص 25)، تعدادي خاص از گفتمانها «حقيقي شايستة احترام» خوانده ميشوند، و تنها برخي از گفتهها بهعنوان گفتههاي درست درنظر گرفته ميشوند (همان، ص 18-19). درواقع، زماني كه برحسب شيوههاي تقسيمبندي، نشانهگذاري و شناسايي صورت گيرد و با توجه به اين ويژگيها و تفاوتها، برخي تقسيمات به دليل انحراف، مجازات گردد، معيار حقيقت برساخته ميشود (هال، 1387، ص 371). علاوه بر فنون تعيين معيار حقيقت، قدرت از طريق شيوة «در نظر گرفتن حقيقت و خطا»، تنها يك ابزار را براي رسيدن به شناخت، معتبر ميداند (فوكو، 1378، ص 20). براي نمونه، تأكيد بر حس و تجربه بهعنوان تنها ابزار شناخت معتبر، شناختهايي را كه از طريق عقل و يا شهود حاصل ميشود بياعتبار جلوه ميدهد. بنابراين، «تعيين معيار حقيقت» و «ابزار شناخت» دو فن برآمده از اين شيوه هستند كه عناصر اعتباردهي گفتمان را شكل ميدهند (سلطاني و بنائي، 1392، ص 174).
بدينروي، در پاسخ به اين سؤال كه «گفتمان چيست؟» ميتوان «گفتمان» را اينگونه تعريف كرد:
گفتمان حاصل صورتبندي موضوع محوري، ابزارهاي مفهومي و بنيادهاي نظري و ابزارهاي شناخت خاصي است كه تقسيمبنديهايي را ارائه ميدهد و از آن ميان، يك تقسيمبندي را بهعنوان معيار حقيقت معرفي كرده، ديگران را به شكلي ويژه مجازات ميكند (همان، ص 175).
اين مجموعة منسجم بهگونهاي خاص اعتبار كسب ميكند: يا مقام دست اول ميگيرد و حقيقي شايان احترام خوانده ميشود و يا طرد ميشود و بهصورت خطا اعتبار مييابد» (همان).
فوكو معتقد است: براي فهم قدرت، ابتدا بايد از سازوكارهاي بينهايت كوچك قدرت، آنجا كه قدرت مويرگي ميشود، شروع كرد تا به شكلهاي گوناگون فنون و شيوههاي قدرت در سطح كلان رسيد (فوكو، 1390 الف، ص 71). بااينحال، او صرفاً به تحليلهاي كلان ميپردازد. ازاينرو، در ادامه، سازوكارهاي قدرت در سطح خرد بررسي ميشود تا از اين طريق، ابزارهاي فني مناسب بهمنظور ارزيابي علمي، آشكار گردد.
به صورت خلاصه، اين مقاله به دنبال آن است كه پيرو الگوي «ارزيابي متوازن سياستها» و با رويكردي معكوس، معنا و حقيقت مباني فكري ديني را كه از طريق گفتمانها و به واسطة گفتار در فيلمهاي سينمايي برساخته ميشود، بهمثابة برونداد سياستهاي دولت در حوزة فرهنگ آشكار سازد. به منظور آشكار ساختن اين تعابير خاص، در اينجا روش تحليل قدرت صورتبندي و به كار گرفته ميشود.
روش تحليل قدرت
در بخش چارچوب مفهومي، شيوههاي كلان قدرت به همراه فنون بسطيافتة آن از طريق خوانش متفاوت آثار فوكو، بهدست آمد. در ادامه، براي يافتن آنچه فوكو آن را «سازوكارهاي بينهايت كوچك قدرت» مينامد، با توجه به اينكه در اينجا تنها بر عنصر گفتار در فيلم تمركز شده است، از روش «زبانشناسي نقشگراي هليدي» بهگونهاي خاص استفاده ميشود. اين رويكرد در مقايسه با رويكردهاي گوناگون زبانشناسي، بيشترين هماهنگي را با رويكرد فوكو دارد (پوينتون، 1388، ص 79؛ سلطاني، 1384، ص 18).
همانگونه كه فوكو معتقد است، قدرت با كاربست برخي فنون در قالب شيوههاي قدرت، كاركردهايي ايجابي را به انجام ميرساند و در نتيجه، معنا، حقيقت و مباني فكري خاصي را ميسازد. هليدي نيز بر اين باور است كه زبان از طريق سازوكارهايي در قالب ساختهاي زباني، فرانقشهاي خاصي را ايفا ميكند و معناهايي ويژه به وجود ميآورد (سلطاني، 1384، ص 118؛ ساساني، 1389، ص 47؛ آقاگلزاده، 1385، ص 89). درواقع، سازوكارهايي كه مايكل هليدي معرفي ميكند سازوكارهاي بسطيافتة فنون و شيوههاي قدرت در سطح خرد هستند (سلطاني و بنائي، 1392، ص 178).
هليدي در تقابل با زبانشناسي چامسكي، معتقد است، بند (ر.ك: سلطاني، 1390، ص 29)، نه يك ساخت، بلكه سه نوع ساخت دارد: (پوينتون، 1388، ص 74) «گذرايي»(Transitivits System)، «وجهي» و درنهايت، «ساخت مبتدا ـ خبري(Thematic Structure) و پيوندهاي غيرساختاري انسجامبخش»، سه ساختي است كه هليدي آنها را ذيل سه فرانقش «انديشگاني»(Ideational)، «بينافردي»(Interpersonal) و «فرانقش متني» بررسي ميكند (ساساني، 1389، ص 127).
در ساخت گذرايي، فرايندهايي بررسي ميشود كه در سطح بند تجلّي مييابد. او فرايندها را به سه گروه اصلي «مادي»، «ربطي» و «ذهني» و سه گروه فرعي «رفتاري»، «گفتاري» و «وجودي» تقسيم ميكند (همان، ص 119). طبق رويكرد هليدي، از طريق فرايندهاي مادي و حسي، معناهايي همچون، صورت گرفتن عمل موجودي بر روي موجودي ديگر و هوشمند بودن موجود، ساخته ميشود (سلطاني، 1384، ص 120). فرايندهاي ربطي، معناي وجود داشتن تقسيمبنديهايي خاص و ارزشهايي ويژه و نشانهگذاري را ايجاد ميكند (همان، ص 121). در اين رويكرد، فرايندهايي مثل نوشتن و رفتن، فرايندهاي مادي و فرايندهايي مثل بودن و داشتن، فرايندهاي ربطي هستند.
افزون بر اين، به باور هليدي، فرايندهاي ذهني شامل حس كردن، انديشيدن و ديدن است (همان، ص 120). اما اين نگاه ناشي از حاكميت ديدگاههاي حسگرايانه و آمپريستي است. در اين ديدگاه، احتمال ابزارهاي غيرمادي شناخت مردود و شناخت تنها به امور مادي، تجربي و آزمونپذير محدود ميگردد (پارسانيا، 1379، ص 93). اين رويكرد ادراكات ذهني را وابسته به ادراكات حسي ميداند. درواقع، حس كردن و ديدن در كنار انديشيدن، فرايند ذهني تجربي به حساب ميآيد و وجود فرايند ذهني غيرتجربي نفي ميگردد. با اينحال، مفاهيمي وجود دارد كه شناخت آنها نيازمند ابزار معرفتي ديگري است كه از آن با نام «عقل» ياد ميشود (پارسانيا، 1388، ص 24). اين نوع شناخت همانند شناختي كه از راه حس ايجاد ميشود، معرفتي حصولي است (همان). علاوه بر آن، آگاهيهايي براي انسان حاصل ميگردد كه نه از طريق حس تجربي و نه عقل، بلكه بيواسطه و بهصورت حضوري پديد ميآيد. بدينروي، فرايندهايي مثل انديشيدن و شناختن را ميتوان «فرايندهاي ذهني» ناميد (سلطاني و بنائي، 1392، ص 179). همچنين، مفاهيمي از قبيل احساس كردن و حدس زدن بهمثابة فرايندهاي شهودي در نظر گرفته ميشوند. بر اين اساس، استفاده از فرايندهاي متفاوت در واقع، بهمنزلة تأكيد بر ابزارهاي شناخت خاص است (همان).
دومين ساخت در رويكرد نقشگراي هليدي، ساخت «وجهي» است. منظور از ساخت «وجهي»، اِخباري، پرسشي، امري و التزامي بودن است (سلطاني، 1384، ص 117). اين ساخت مجموعه سازوكارهايي است كه از طريق آن نهتنها شيوة خاصي از بيان شكل ميگيرد، بلكه به واسطة آن، فرد بهصورت وجودي يا هنجاري، بهگونهاي خاص بازنمايي ميشود (همان). همچنين از اين طريق، ميزان قطعيت فرايندي كه به فعل وجهي چسبيده است، برساخته ميشود (ري، 1388، ص 182). علاوه بر اين، معاني خاصي بهمثابة پيشفرضها به واسطة اين ساخت توليد ميگردند (همان، ص 213).
در نهايت، ساخت «مبتدا ـ خبري و پيوندهاي غيرساختاري انسجامبخش»، سومين ساختي است كه هليدي آن را مطرح ميكند. فرانقش متني به واسطة سازوكارهاي اين ساخت صورت ميگيرد كه در نتيجة آن، متني توليد و دريافت ميشود (سلطاني، 1384، ص 117). اين سازوكارها در سطح «بند» از طريق ساخت «مبتدا ـ خبري» و در سطح متن از طريق پيوندهاي غيرساختاري انسجامبخش يعني ارجاع، پيوندنما(Deletion) (حرف ربط يا ادات ربط)، حذف و انسجام واژگاني صورت ميگيرد (ساساني، 1389، ص 127 و 129). افزون بر آن، به واسطة اين پيوندهاي انسجامبخش، معاني خاصي برساخته ميشود. براي مثال، تعداد و موقعيت شركتكنندگان يك اثر و ميزان اهميت آنها به واسطة ابزار ارجاع صورت ميگيرد (ري، 1388، ص 200). بدينسان، مفاهيم اصلي و نيز موضوع يك اثر از طريق ابزارهاي انسجام واژگاني توليد ميشود (همان، ص 214؛ آقاگلزاده، 1385، ص 212). در نهايت، از طريق سازوكار پيوندنما، روشهاي خاصي از بيان تعيين ميشود (سلطاني و بنائي، 1392، ص 180).
پيوندنماها(ِConnectives) كاركردي ارجاعي دارند: ارجاع افزايشي (عطفي)، تقابلي، زماني، تداومدهنده (ساساني، 1389، ص 130)، علّي استقرائي، علّي قياسي، مقايسهاي، مكاني و تمثيلي (سلطاني، 1390، ص 96 و 98 و 111-112 و 131-134). اين سازوكارها عبارت است از: پيوندنماهاي افزايشي و تداومدهنده، تقابلي – مقايسهاي، علّي استقرائي - قياسي، زماني – مكاني و تمثيلي (سلطاني و بنائي، 1392، ص 180).
«پيوندنماهاي افزايشي و تداومدهنده» ابزارهايي هستند كه از طريق آنها، معناي «تداوم» در متن ساخته ميشود. «پيوندنماهاي تقابلي – مقايسهاي» نيز روشي خاص از بيان است كه از طريق آن، برتري يكي بر ديگري يا ديگران، توليد ميشود (سلطاني، 1390، ص 198). در اين روش خاص بيان كه درواقع، همان شيوة قياس جدلي است، نياز به استفاده از مقدّمات يقيني نيست، بلكه مقدّمات فقط بايد مورد قبول ديگري باشد (پارسانيا، 1388، ص 115). به همين ترتيب، ارجاعات علّي نشاندهندة شيوة بيان تحليلي است، به اين معناست كه مطالب ارائهشده علمي هستند (سلطاني، 1390، ص 208). پيوندنماهاي علّي استقرائي مثل «زيرا» شيوة استدلال استقرائي و پيوندنماهاي علّي قياسي مانند «بنابراين» شيوة قياس برهاني را ميسازند. برخلاف قياس جدلي، قياس برهاني نوعي از استدلال است كه تنها زماني نتيجه يقيني به همراه دارد كه با استفاده از مقدّمات يقيني صورت گيرد (پارسانيا، 1388، ص 115). «ارجاع زماني ـ مكاني» نوعي ديگر از پيوندنماهاست كه بيشتر در شيوة بيان روايتگونه و توصيفي استفاده ميشود (سلطاني، 1390، ص 111). در نهايت، پيوندنماهاي تمثيلي، شيوة بيان تمثيلي را ايجاد ميكند.
نحوة استفاده از ابزارهاي زباني
در پايان، با مقايسة سازوكارهايي كه هليدي معرفي ميكند. ميتوان به فنوني دست يافت كه فوكو در سطح كلان مطرح ميكند. استفاده از اين ابزارهاي دقيق زبانشناختي به شكلي كه در روش تحليل قدرت بيان شد، امكان خوانش شخصي محقق را به حداقل ميرساند. در نهايت، با توصيف اين فنون و روشهاست كه مباني فكري گفتمانها آشكار ميگردد. در ادامه، چگونگي استفاده از ابزارهاي زباني در قالب سه شيوة كلان قدرت ارائه ميگردد.
1. سازوكارهاي شيوة «ممنوعيت»
طبق آنچه بيان شد، «انسجام واژگاني» ابزاري است كه از طريق آن ميتوان به «موضوع» و «ابزارهاي مفهومي» گفتمانها و نظمهاي گفتمان رسيد. علاوه بر اين، با استفاده از سازوكارهاي «ساخت وجهي»، «شيوة استدلال و روش خاص سخن» آشكار ميگردد. افزون بر ساخت وجهي، بررسي «پيوندنماها» نيز «شيوة خاص بيان» را روشن ميسازد. همچنين ازآنجاكه «قضيه» جملهاي است كه معناي آن كامل باشد، متصف به صدق يا كذب شود و هويت آن خبري باشد (مرداني، 1378، ص 82). براي دستيابي به «بنيادهاي نظري»، بررسي بندها از نظر «وجه اِخباري»، كه يكي از سازوكارهاي ساخت وجهي است، ضروري به نظر ميرسد. بررسي بندها به لحاظ «وجه امري» و «وجه التزامي» نيز براي رسيدن به «قواعد حاكم بر جانهاي سخنگوي» كارساز است.
جدول (1): فنون و سازوكارهاي بسطيافته از شيوة قدرت (عناصر توليدي)
فنون قدرت (سطح نظمهاي گفتمان و گفتمانها) سازوكارهاي قدرت (سطح گفتار)
سطح متن سطح بند
موضوع انسجام واژگاني
ابزارهاي مفهومي مفاهيم انسجام واژگاني
شيوة بيان پيوندنماها ساخت وجهي
بنيادهاي نظري ساخت وجهي (وجه اِخباري)
شرايط جانِ سخنگوي انسجام واژگاني و پيوندنماها ساخت وجهي
قواعد حاكم بر جانِ سخنگوي ساخت وجهي (وجه امري و التزامي)
2. سازوكارهاي شيوة «تقسيمبندي و نخواهندگي»
از طريق فرايند «ربطي» ميتوان به شيوة «تقسيمبندي»، «نشانهگذاري» و «شناسايي»هايي دست يافت كه قدرت از طريق نظمهاي گفتمان و يا گفتمانها توليد ميكند. همچنين بررسي بندها، به لحاظ «وجه امري» و «وجه التزامي» براي مشخص كردن «مجازاتهاي بهنجارساز»، كه نظمهاي گفتمان و يا گفتمانها تعيين ميكنند؟ لازم است.
جدول (2): فنون و سازوكارهاي بسطيافته از شيوة تقسيمبندي و نخواهندگي (عناصر توزيعي)
فنون قدرت (سطح نظمهاي گفتمان و گفتمانها) سازوكارهاي قدرت (سطح گفتار)
سطح متن سطح بند
شيوة تقسيمبندي ساخت گذرايي (فرايند ربطي)
نشانهگذاري ساخت گذرايي (فرايند ربطي شناسايي)
شناسايي ساخت گذرايي (فرايند ربطي اسنادي)
مجازاتِ بهنجارساز ساخت وجهي (وجه امري و التزامي)
3. سازوكارهاي شيوة «حقيقت و خطا خواندن»
به واسطة سازوكارهاي «ساخت گذرايي»، ميتوان به «ابزار شناخت» دست يافت. اين ابزارها عبارت است از: حس و تجربه، عقل و شهود (پارسانيا، 1388، ص 25). افزون بر آن، بررسي «فرايند ربطي» و نيز بندها به لحاظ «وجه امري» و «وجه التزامي» كمك ميكند تا به واسطة آن، «معيار حقيقتِ» برساختة گفتمان آشكار گردد (جهت رسيدن به معيار حقيقت، لازم است از سازوكارهاي فن نشانهگذاري، شناسايي و مجازات بهنجار ساز، يعني ابزارهاي «فريند ربطي»، «ساخت امري» و «التزامي» استفاده كرد).
جدول (3): فنون و سازوكارهاي بسطيافته از شيوة حقيقت و خطا خواندن (عناصر اعتباردهي)
فنون قدرت (سطح نظمهاي گفتمان و گفتمانها) سازوكارهاي قدرت (سطح گفتار)
سطح متن سطح بند
تعيين معيار حقيقت ساخت گذرايي (فرايند ربطي) و ساخت وجهي (وجه امري و التزامي)
تعيين ابزار شناخت ساخت گذرايي
خلاصة فيلم «اخراجيها2»
«اخراجيها2» با صحنة نبردي آغاز ميشود كه در «اخراجيها 1» به تعليق گذاشته شده بود. پس از درگيري شديد در منطقه نبرد، بيمارستان صحرايي به محاصرة عراقيها درميآيد. دشمن با اسيرگيري گسترده، قصد مانور تبليغاتي دارد. به اين هدف، با تطميع و تهديد برخي از اسرا، در تلاش برميآيد تا ميان آنها چنددستهگي ايجاد كرده، در مقابل خبرنگاران به نمايش بگذارد. از سوي ديگر، خانوادة اخراجيها براي زيارت، عازم مشهد هستند كه درگير يك حادثة تروريستي ميشوند. در پايان، تروريستها با دشمن يكي ميشوند.
تحليل فيلم
در اين بخش، پس از تشخيص نظم گفتمان ديني و گفتمانهاي بازنماييشده در آن، از طريق توصيف فنون و شيوههاي قدرت، مباني فكري گفتمانهاي ديني برساخته شده به واسطة فيلم اخراجيها 2 آشكار ميگردد.
نظمهاي گفتماني در هر جامعه، بهعنوان يكي از توليدات قدرت، حاصل شكلهاي خاصي از شيوههاي سهگانة قدرت هستند. بنابراين، از طريق سازوكار انسجام واژگاني كه بسطيافتة ملموسترين شيوة قدرت، يعني «ممنوعيت» است، ميتوان به نظمهاي گفتماني، كه يك اثر آنها را بازنمايي ميكند، دست يافت. مفاهيمي كه از اين طريق به دست ميآيد پنج نظم گفتمان اصلي فرهنگي، ديني، نظامي، سياسي و ترابري در فيلم اخراجيها 2 را شكل ميدهد. براي مثال، مفاهيمي همچون «تيپ»، «آبرو»، «بيتربيت»، «لات» و «بامرام» نظم گفتمان فرهنگي، مفاهيمي از قبيل «خدا»، «قرآن»، «مسلمان»، «مسيحي» و «نماز»، نظم گفتمان ديني و «جنگ»، «خط مقدّم»، «نارنجك» و «فشنگ»، نظم گفتمان نظامي را بازتوليد ميكنند.
در سطح پايينتر، وجود گفتمانهاي گوناگون در يك نظم گفتمان را، كه به دليل تقابل شكلي در يك يا چند شيوة قدرت است، ميتوان از طريق ابزارهاي زباني برآمده از شيوة «ممنوعيت» و نيز تقسيمبندي و نخواهندگي تشخيص داد. «مسيحي» و «ارمني» مفاهيمي هستند كه وجود يك گفتمان را در نظم گفتمان ديني بازنمايي ميكند. علاوه بر اين گفتمان، كه به سبب اعتبار يافتن تنها يك جانِ سخنگوي در آن، توليدات كمي دارد، دو گفتمان منتسب به اسلام نيز در اين نظم گفتمان بازتوليد ميشود. بهكارگيري ضمير «شما» در بندهايي مثل «شما تو اين جناح باشيد! بنده برم سمت اونها»، از سوي گفتمان ديني اول و توليد بندهايي مثل «بذار بره جبهة خودش!» از سوي گفتمان ديني دوم خطاب به گفتمان اول، وجود دو گفتمان ديگر را در نظم گفتمان ديني آشكار ميسازد: گفتمان اول، كه با «حاج آقا» تعين مييابد و گفتماني كه جانِ سخنگوي آن با نام «حاج صالح» مشخص ميگردد. گفتمان اول با توليد 21 مفهوم بهمثابة مفاهيم اصلي خود در مقابل گفتمان دوم با 31 مفهوم قرار ميگيرد. بنابراين، گفتمان دوم با بهكارگيري مفاهيم اصلي بيشتر(قابل ذكر است كه «مفاهيم اصلي» يكي از عناصر گفتمان است كه به منظور آشكارسازي حاكم يا حاشيهاي بودن گفتمانهاي موجود در هر نظم گفتماني، بررسي ميشود. بهعبارت دقيقتر، ميزان بسط عناصر گفتمانها به عنوان شاخص تعيينكنندة حاكم يا حاشيهاي بودن آنها از سوي فيلم، مورد توجه است)، بهعنوان گفتمان حاكم در نظم گفتماني ديني فيلم اخراجيها 2 هوّيت يافته است.
در ادامه، بهمنظور آشكارسازي مباني فكري گفتمانهاي منتسب به اسلام، لازم است عناصر اين گفتمانها روشن شود. اين عناصر عبارت است از: «عناصر توليدي گفتمان»، «عناصر توزيعي گفتمان» و در نهايت، «عناصر اعتباردهي گفتمان».
مباني فكري گفتمان ديني حاكم بر فيلم
1. عناصر توليدي گفتمان
«خدا، امام، امامزاده صالح، دعا، تقيه، زيارت، خلاف شرع، نماز و مسلمان» از مهمترين مفاهيمي هستند كه در اين گفتمان بر آنها تأكيد ميشود. علاوه بر اين، 75 درصد از كل پيوندنماهايي كه در توليدات اين گفتمان به كار رفته، پيوندنماي «علّي استقرائي» است. بدينروي، براي اينكه توليدات اين گفتمان «در جهت حقيقت» شناخته شود، بايد به شيوة استقرائي بيان گردد. توليدات گفتماني پيش از آنكه مورد قضاوت قرار گيرد و درست يا نادرست تشخيص داده شود، ابتدا بايد در جهت حقيقت باشد. در جهت حقيقتبودن به معناي مطابقت با شكل خاصي از شيوههاي قدرت در يك گفتمان است. براي مثال، توليدات گفتماني بايد مفاهيم مشخص و نيز شيوهاي خاص را به كار گيرند (فوكو، 1378، ص 32). براي مثال، در توليد بند «اگه تا حالا نتونستم برم جبهه، بهخاطر اينه كه توفيق نشده»، همين شيوة استدلال بهكار رفته است. همچنين در ساخت توليدات اين گفتمان ديني، 63 درصد از وجه اِخباري و امري استفاده شده است كه اين آمار نشاندهندة ميزان قطعيت بالا در توليدات اين گفتمان است. در ساخت توليدات اين گفتمان ديني، 72 درصد از وجه اخباري و امري استفاده شده است.
«بنيادهاي نظري» سومين عنصر توليدي گفتمان است. اين گزارهها جملاتي با معناي كامل و داراي بندي هستند كه از لحاظ ساخت وجهي، اِخباري است و دربارة مفاهيم اصلي گفتمان شكل ميگيرد (فوكو، 1378، ص 33). در مجموع، 19 گزاره در اين گفتمان ديني بهعنوان قضاياي صحيح توليد شده است؛ اما بهصورت خلاصه، ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
- حاج آقا فردي است كه در هر شرايطي به دنبال اصلاح كردن انسانهاست.
- داشتن كتاب و دعا و ادا كردن صحيح نام ائمّه از ضروريات است.
- دعا و توفيق، شرط كافي انجام امور است.
- كنار آمدن و سازش با دشمن نهتنها مصلحت، بلكه تكليف است.
- زماني كه چارهاي نيست بايد تقيه كرد.
- دشمن لايق اصلاح شدن نيست.
- حق بسته به شرايط تعيين ميگردد.
در نهايت، با بررسي همة اين قضايا، مفهوم «حاج آقا» با بيشترين تكرار، چهار بار توسط جانهاي سخنگوي گفتمان ديني حاكم، توليد و تفسير شده است. بنابراين، موضوع يا مفهوم محوري اين گفتمان، «حاج آقا» است. بدينروي، تنها اشخاصي ميتوانند از سوي اين گفتمان ديني اعتبار يابند كه «حاج آقا» را بهعنوان مفهوم محوري قبول كنند و با استفاده از شيوة استقراء، در جهت افق نظري آن با قطعيت بالا سخن بگويند. افزون بر آن، تمام پيشفرضهاي اين گفتمان را بهصورت احكامي بديهي بپذيرند.
پس از آنكه فردي با توجه به شرايط جانِ سخنگوي توسط گفتماني تأييد شد، ملزم به رعايت برخي قوانين است. براي مثال، جانهاي سخنگوي در اين گفتمان ديني بايد تقيه كنند؛ بايد منتظر باشند تا خداوند توفيق بدهد كه بتوانند كاري انجام دهند؛ اراذل و اوباش را بايد از مكانهاي مقدّس دور كنند؛ و لازم است مراسم عروسي را بهعنوان يك سنت حسنه به جا بياورند و در انجام آن كمك كنند.
2. عناصر توزيعي گفتمان
شيوة «تقسيمبندي»، «نشانهگذاري»، «شناسايي» و «مجازات بهنجارساز» عناصر گفتماني هستند كه كاركرد توزيعي دارند. براي شناخت اين عناصر، تمام توليدات گفتمان حاكم بر نظم گفتمان ديني، كه از طريق فرايندهاي ربطي ايجاد شده بودند، از لحاظ اسنادي و شناسايي نيز بررسي گرديد. طبق آنچه بيان شد، «تقسيمبندي» تنها از طريق شناسندههايي نشانهگذاري ميشود كه خودشان يا شناختهشدة آنها در فرايند ربطي اسنادي بهعنوان حامل، شركت كنند. بر اين اساس، شناسندههايي كه به اين صورت به دست آمد، عبارت است از: حاج صالح، همسر حاج صالح، رزمندهها، اخراجيها و منافقان.
«مجازاتِ بهنجارساز» ديگر عنصر توزيعي است كه به واسطة ساختهاي امري و التزامي ساخته ميشود. براي نمونه، مجازاتهاي توليدشده در اين گفتمان عبارت است از: اطاعت كردن، توجه كردن، تعريف كردن و گفتن. از اين طريق، گفتمان ديني حاكم دو نوع تقسيمبندي توليد ميكند: يك نوع تقسيمبندي به شيوة چهارتايي كه در آن حاج صالح در مقابل اخراجيها، رزمندهها و همسرش قرار ميگيرد، و نوع ديگر كه به شيوة سهتايي، همسر حاج صالح در برابر حاج صالح و منافقان اعتبار مييابد.
3. عناصر اعتباردهي گفتمان
در اين گفتمان، دو معيار حقيقت - حاج صالح و همسر حاج صالح ـ به ترتيب اهميت توليد شده است. بندهاي امري و التزامي، كه توسط حاج صالح بازتوليد ميشود، 19 بند است. در مقابل، بندهاي امري و التزامي، كه توسط همسر حاج صالح بازتوليد ميشود، 4 بند است. بنابراين، اين گفتمان حاج صالح را بهمثابة معيار حقيقت و اعتبار تعيين ميكند.
علاوه بر اين، با بررسي انجامگرفته، مشخص گرديد كه سخنهاي توليدشده در اين گفتمان، بدون در نظر گرفتن فرايندهاي ربطي، 90 درصد مبتني بر فرايندهاي مادي ـ حسي است. بهكارگيري بيشتر اين فرايندها، به اين معناست كه اين گفتمان به حس و تجربه بهمثابة، مهمترين راه رسيدن به شناخت، اعتبار ميدهد. درواقع، مفاهيم ديني و بنيادهاي نظري در اين گفتمان، بهعنوان امري تجربهپذير عرضه ميگردد.
به صورت خلاصه، حاج آقا محور مباني فكري گفتمان ديني حاكم در اين فيلم است. در نتيجه، مفاهيم اصلي و بنيادهاي نظري اين گفتمان دربارة مفهوم حاج آقا شكل يافته است. همچنين ابزار شناخت معتبر در اين گفتمان، حس و تجربه است. گفتمان ديني حاكم با توجه به اين ويژگيها، دو نوع تقسيمبندي نامتقارن ايجاد ميكند و از آن ميان، حاج صالح را بهعنوان معيار حقيقت معرفي ميكند.
مباني فكري گفتمان ديني حاشيهاي در فيلم
1. عناصر توليدي گفتمان
«خدا، روحاني، سيد، بندة خدا، عمامه و تقيه» از مهمترين مفاهيمي هستند كه در اين گفتمان، بر آنها تأكيد ميشود. شيوة غالب سخن در اين گفتمان، شيوة قياس جدلي با تأكيد بر تفاوتهاست. براي مثال، «اما تعداد ما بيشتره، شما بايد با ما هماهنگ بشيد!» بندي است كه اين شيوة خاص سخن را نشان ميدهند. همچنين ميزان بالاي ساخت اِخباري و امري در ساخت توليدات اين گفتمان ديني نشاندهندة ميزان قطعيت بالا در توليدات اين گفتمان است. در ساخت تولیدات این گفتمان دینی، 72 درصد از وجه اِخباری و امری استفاده شده است.
«بنيادهاي نظري» سومين عنصر توليدي گفتمان است. در مجموع، 18 گزاره در اين گفتمان ديني بهعنوان قضاياي صحيح توليد شده است كه بهصورت خلاصه، ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
- خداوند بيناست و بر همه امور نظارت دارد.
- حاج آقا تابع كسي است كه تجربة بيشتري داشته باشد. او طبق مصلحت جمع كار ميكند و به دينداران اختيار تصميمگيري ميدهد تا هرچه كه به صلاحشان است، انجام دهند. حاج آقا مراقب تمام انسانهاست.
- دينداران تابع حاج آقا هستند. حرف و سخن حاج آقا، حرف و سخن دينداران است.
- سخني راست تلقي ميشود كه حاج آقا يا يكي از دينداران آن را بهعنوان سخن راست تأييد كند.
- ايستادگي در برابر دشمن يعني: غيرت.
- تقيه كردن يعني: فريب دادن و دروغ گفتن.
در نهايت، با بررسي همة اين قضايا، دو مفهوم «حاجي» و «بندة خدا» با بيشترين تكرار، سه بار توسط جانهاي سخنگوي گفتمان ديني حاكم، توليد و تفسير شده است. بنابراين، اين گفتمان دو موضوع يا مفهوم محوري دارد.
بهاينترتيب، تنها اشخاصي ميتوانند از سوي اين گفتمان ديني اعتبار يابند كه در جهت افق نظري حاجي و بندة خدا با استفاده از شيوة جدلي و با قطعيت بالا سخن گفته، تمام پيشفرضهاي اين گفتمان را بهصورت احكامي بديهي بپذيرند. علاوه بر اين، جانهاي سخنگوي در اين گفتمان ديني، بايد صبر كنند و بر خدا توكل نمايند؛ نبايد با دشمن همكاري كنند، مگر اينكه پاي جان خود و يا ديگران در ميان باشد؛ نبايد با هم دعوا كنند و بايد تابع فردي باشند كه تجربة بيشتري دارد و طبق مصلحت جمع كار كنند.
2. عناصر توزيعي گفتمان
اخراجيها، آقا رسول، ما (سيدمرتضي، حاج آقا، حاج صالح، فرمانده و...)، حاج آقا، حاج صالح، ايرانيها و عراقيها، شناسندههاي اين گفتمان را شكل ميدهند. مجازاتِ بهنجارساز ديگر عنصر توزيعي است. براي نمونه، مجازاتهاي توليدشده در اين گفتمان عبارت است از: تحمّل كردن، اطاعت كردن، سريع بودن، هماهنگ شدن و سكوت كردن. بنابراين، گفتمان ديني حاشيهاي، كه به واسطة فيلم اخراجيها 2 بازتوليد ميشود، سه نوع تقسيمبندي توليد ميكند: يك نوع تقسيمبندي به شيوة پنجتايي كه در آن حاج آقا در مقابل حاج صالح، اخراجيها، آقا رسول و ايرانيها قرار ميگيرد و دو نوع ديگر به شيوة دو تايي، ما در برابر اخراجيها، و ايرانيها در مقابل عراقيها اعتبار مييابد.
3. عناصر اعتباردهي گفتمان
در اين گفتمان به ترتيب اهميت، سه معيار «حاج آقا»، «ما» (حاج آقا و سيدمرتضي، حاج صالح و فرمانده) و «ايرانيها» توليد شده است كه از آن ميان، «حاج آقا» بهمثابة معيار حقيقت و درستي تعيين ميشود. بندهاي امري و التزامي كه توسط حاج آقا بازتوليد ميشود 19 بند است. در مقابل، بندهاي امري و التزامي كه توسط ما و ايرانيها بازتوليد ميشود به ترتيب 7 و 4 بند است. همچنين اين گفتمان به حس و تجربه بهمثابة مهمترين راه رسيدن به شناخت، اعتبار ميدهد. سخنهاي توليدشده در اين گفتمان، بدون در نظر گرفتن فرايندهاي ربطي، 73 درصد مبتني بر فرايندهاي مادي ـ حسي است.
بهصورت خلاصه، مباني فكري اين گفتمان حاشيهاي دو محور دارد: حاجي و بندة خدا. در نتيجه، مفاهيم اصلي و بنيادهاي نظري اين گفتمان حول اين دو مفهوم شكل يافته است. همچنين ابزار شناخت معتبر در اين گفتمان «حس» و «تجربه» است. گفتمان ديني حاشيهاي با توجه به اين ويژگيها، دو نوع تقسيمبندي متقارن و يك نوع تقسيمبندي نامتقارن ايجاد ميكند و از آن ميان، حاج آقا را بهعنوان معيار حقيقت معرفي ميكند.
تشخيص مرجع تفسير
همانگونه كه بيان شد، شيوههاي قدرت در تمام سطوح جامعه اعمال ميشود. بنابراين، نظمهاي گفتمان، گفتمانها و آثار متعدد و متمايز توليد ميشود. با وجود اين، در هر دوراني تنها يك نظم گفتماني بهعنوان معيار حقيقت معرفي ميگردد، بهگونهاي كه ديگر نظمهاي گفتمان، گفتمانها و آثار براي داشتن اعتبار نيازمند تأييد و تفسير آن هستند. اين مرجع تفسير «نظم گفتماني» است كه از ابزارهاي مجازات برخوردار است. شيوة و ساختار استدلالي اين نظم گفتمان به حقيقت تبديل شده (هال، 1387، ص 371)، معرفت يا شيوة تفكر هر دوره را تعيين ميكند (ليتل جان، 1384، ص 233). بنابراين، بررسي ابزارهاي زباني ساخت امري و التزامي، كه يك نظم گفتماني از طريق آن، ديگر نظمهاي گفتماني را مجازات ميكند، در اين قسمت ضروري است. ازاينرو، تمام بندهايي كه داراي ساخت امري و التزامي بوده و از سوي يك نظم گفتماني در برابر نظم گفتماني ديگر توليد شده باشد، بررسي ميگردد.
جدول (4): بررسي روابط ميان نظمهاي گفتمان فيلم «اخراجيها2» جهت تشخيص معيار حقيقت
نظمهاي گفتماني فراواني ساختهاي امري و التزامي
فرهنگي ديني سياسي ترابري نظامي فراواني كل درصد
فرهنگي - 59 24 14 65 163 28%
ديني 83 - 7 2 69 162 28%
سياسي 29 21 - 21 24 96 17%
ترابري 38 22 22 - 13 95 16%
نظامي 31 29 1 0 - 61 11%
جمع كل 577 100%
نتايج نشان ميدهد نظم گفتمان ديني و نظم گفتمان فرهنگي هر دو به يك ميزان، 56 درصد كل ساختهاي امري و التزامي را در فيلم اخراجيها 2 توليد كردهاند. با اين وصف، اين فيلم دو معيار حقيقت را بهصورت همزمان معرفي ميكند: دين و فرهنگ. بنابراين، درست، صحيح و معتبر آن چيزي است كه نظمهاي گفتمان ديني و فرهنگي تشخيص ميدهند و آنگونه كه ميخواهند تفسير ميكنند. مباني فكري اين دو نظم گفتمان، معرفت يا شيوة تفكر حاكم بر جامعة ايران را در دورة ساخت و پخش فيلم اخراجيها2 بازنمايي ميكند. اين دو نظم گفتمان، معيار درستي و حقيقت گفتمانهاي ديگر نظمهاي گفتماني هستند. علاوه بر اين، دو نظم گفتمان مزبور امكان مييابند كه يكديگر را نيز تأييد و تفسير كنند.
بر اساس آنچه بيان شد، بنيادهاي نظري گفتمانهاي موجود در نظم گفتمان ديني با تفسيري فرهنگي ارائه ميگردد تا بدينوسيله، اعتبار يابد. از طريق تفسير، معناي پنهاني به اثر يا گفتماني نسبت داده ميشود كه گمان ميرود در آن نهفته است (فوكو، 1378، ص 26). معنايي كه از اين طريق توليد ميشود با مباني فكري گفتمانها قابل مقايسه است. بر اين اساس، مباني فكري گفتمانهاي ديني بازنماييشده در فيلم بهواسطة تفسيرهاي نظم گفتمان فرهنگي، بازتوليد شده، يا تغيير ميكند. در نتيجة اين فرايند، نظم گفتمان فرهنگي به شكلي مثبت يا منفي به گفتمانهاي ديني اعتبار داده آنها را شايستة احترام ميخواند، و يا در مقابل، خطا خوانده، طرد ميكند. درواقع، در فرايند تفسير، لازم است به ميزان، شكل و نوع اعتباردهي توجه شود.
تفسيرهاي فرهنگي از مباني فكري گفتمانهاي ديني فيلم اخراجيها 2 به ترتيب توليد، در 9 محور ارائه ميشود. از اين ميان، سه محور حاجي، حاج آقا و خدا بهصورت مشترك به هر دو گفتمان تعلق دارد. افزون بر اين، سه محور مشترك، پنج محور «تكليف، امام، دعا، اصلاح كردن و كتاب» به گفتمان حاكم و دو محور «غيرت و سيد» به گفتمان حاشيهاي نظم گفتمان ديني اختصاص دارد. ازاينرو، گفتمان حاشيهاي نظم گفتمان ديني از لحاظ امكان تفسير، از سوي نظم گفتمان فرهنگي نيز به حاشيه رانده ميشود.
اولين مفهوم از نظم گفتمان ديني، كه توسط نظم گفتمان فرهنگي تفسير ميشود، مفهوم «حاجي» است. اگرچه تعريف خاصي از اين مفهوم بهواسطة نظم گفتمان ديني صورت نميگيرد، با اين حال، اين مفهوم در نظم گفتمان فرهنگي، بهمعناي شخصي داراي ريش و عمامه است كه از انگيزة اعمال جانهاي سخنگوي نظم گفتمان فرهنگي بازخواست ميكند. اين فرد با عبارات «تاجِ سر»، «گل پسر» و «قشنگ» ارزشگذاري ميشود.
«حاج آقا»، مفهوم ديگري از نظم گفتمان ديني است كه تفسيري فرهنگي از آن صورت ميگيرد. اما اين تفسير، نامربوط و متناقض است. براي مثال، «حاج آقا» در اين تفسير فرهنگي، كسي است كه ميتواند استخاره كند. او تنها از ديگران انتقاد ميكند. اين فرد شعارهايي ميدهد كه مشخص نيست به آنها عمل ميكند يا خير.
سومين مفهوم مشترك دو گفتمان موجود نظم گفتمان ديني، مفهوم «خدا» است. اين مفهوم تنها در بنيادهاي نظري گفتمان ديني حاشيهاي وارد ميشود. طبق مباني فكري اين گفتمان، خداوند موجودي بيناست. تفسير مكمّلي از اين قضيه در نظم گفتمان فرهنگي بهصورت موجودي شنوا بازنمايي ميشود. در اين نظم گفتمان، خداوند علاوه بر شنوا بودن، موجودي است كه آمرزش و رحمت انسانها، قبولي دعاها و انجام امور به دست اوست.
علاوه بر اين محورهاي مشترك، بنيادهاي نظري خاص گفتمان ديني حاكم نيز از سوي نظم گفتمان فرهنگي تفسير ميشود. اولين مفهوم از اين گفتمان، كه تفسيري فرهنگي از آن ميشود، «تكليف» است. «تكليف» طبق مباني فكري گفتمان ديني حاكم، با سازش همراه است، درحاليكه اين مفهوم در نظم گفتمان فرهنگي با مفهوم «رزمنده» همراه است. در اينجا، تقابلي ميان مباني فكري اين گفتمان ديني و تفسير فرهنگي از آن توليد ميشود.
مفهوم بعدي «امام» است كه طبق مباني فكري گفتمان ديني حاكم، تنها اداي صحيح نامش ضروري است. اما طبق تفسير فرهنگي از اين مفهوم، نجات انسانها به مدد ائمّه اطهار صورت ميگيرد. مفهوم «امام» كه در نظم گفتمان فرهنگي با مفهوم «زيارت» همراه است، بهمعناي كسي است كه سخن حال همة انسانها را درك ميكند.
«دعا» مفهوم ديگري است كه طبق مباني فكري گفتمان ديني حاكم، شرط كافي انجام امور است. طبق تفسير فرهنگي از اين مفهوم نيز كسي كه دعا ميكند لازم نيست در امور دخالت كند.
مفهوم بعدي اين گفتمان، كه بهواسطة نظم گفتمان فرهنگي تفسير ميشود، مفهوم «اصلاح كردن» است. طبق مباني فكري گفتمان ديني حاكم، همة افراد لايق اصلاح شدن نيستند؛ اما حاج آقا، در هر شرايطي به دنبال اصلاح كردن همة انسانهاست. اين مفهوم در فيلم اخراجيها 2 بهصورت فرهنگي در مقابل مفهوم «خيانت» تفسير ميشود كه در مقايسه با مباني فكري گفتمان ديني حاكم، نامربوط است.
در نهايت، مفهوم «كتاب» توسط نظم گفتمان فرهنگي تفسير ميگردد. اين مفهوم، كه در گفتمان ديني حاكم اين فيلم با مفهوم «دعا» همراه است، در تفسير فرهنگي از آن با مفهوم «تخمه» همراه ميشود.
در مجموع، تفسيرهاي فرهنگي كه از بنيادهاي نظري گفتمان ديني حاكم انجام ميشود، بيشتر نامربوط و متناقض است تا مشابه و مكمّل. بنابراين، مفاهيم و بنيادهاي نظري اين گفتمان ديني از طريق نظم گفتمان فرهنگي تغيير ميكند. نظم گفتمان فرهنگي با رويكرد تغيير، به شكلي منفي به گفتمان ديني حاكم اعتبار ميدهد، آن را خطا ميخواند و طرد ميكند.
از سوي ديگر، تفسيري فرهنگي از بنيادهاي نظري خاص گفتمان ديني حاشيهاي، حول مفهوم «غيرت» و «سيد» تنظيم ميگردد. «غيرت» در اين گفتمان ديني، بهمعناي ايستادگي در برابر دشمن است. بهصورت مشابه، نظم گفتمان فرهنگي «غيرت» را در تقابل با «خيانت به هموطن» تفسير ميكند. مفهوم ديگري كه از طريق نظم گفتمان فرهنگي بازتوليد ميشود، «سيد» است. «سيد» مفهومي است كه در بنيادهاي نظري اين گفتمان حاشيهاي جايي ندارد. با وجود اين، سيد در تفسيري فرهنگي، شخصي داراي حرمت و قابل احترام است.
بنابراين، تفسيرهاي فرهنگي كه از بنيادهاي نظري گفتمان ديني حاشيهاي صورت گرفته، مشابه و مكمّل است. درنتيجه، هرچند نظم گفتمان فرهنگي به اين گفتمان حاشيهاي اعتبار كمتري ميدهد، ولي اين اعتبار به شكلي مثبت، شايان احترام و بهگونهاي بازتوليدي است.
نتيجهگيري
ترويج عناصر ديني يكي از اصول بنيادين سياست فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در سطح كلان است. با اين حال، هر دولت با تأكيد بر تعبير خاصي از عناصر ديني، سياستهاي راهبردي ويژهاي را براي دستيابي به اين چشمانداز كلان تدوين و اجرا ميكند. بنابراين، از طريق ارزيابي فيلمهاي سينمايي و ساير محصولات فرهنگي به واسطة الگوي «ارزيابي متوازن سياستها»، ميتوان به تعبير خاص دولتها از سياستهاي كلان دست يافت.
مسئلة اصلي براي رسيدن به اين مهم آن است كه عناصر ديني در فيلمهاي سينمايي چگونه بازنمايي ميشوند؟ به تعبير ديگر، چه مباني فكري بهمثابة مباني فكري صحيح ديني، به واسطة فيلمهاي سينمايي برساخته ميشود؟ به منظور آشكار ساختن اين مباني فكري خاص، در اينجا، روش تحليل قدرت صورتبندي و در ارزيابي پرفروشترين فيلم تاريخ سينماي ايران به كار گرفته شد. در اين روش، تلاش ميشود تا از طريق توصيف شيوهها، فنون و سازوكارهاي قدرت، عناصر گفتمان روشن شود. به باور فوكو، صورتبندي خاصي از اين عناصر مباني فكري خاصي را توليد ميكند.
در نظم گفتمان ديني فيلم اخراجيها 2، سه گفتمان بازتوليد ميشود. اين نظم گفتمان، گفتمان مسيحي را به طور كلي به حاشيه ميراند و ميان دو گفتمان منتسب به اسلام، گفتماني كه جانِ سخنگوي آن با «حاج صالح» معرفي ميشود بهمثابة گفتمان ديني حاكم بازنمايي ميكند. تفاوت در تعداد موضوع، برخي از مفاهيم اصلي، شيوة استدلال، ميزان قواعد حاكم بر جانهاي سخنگوي و شيوة تقسيمبندي عواملي هستند كه ميان اين دو گفتمان فاصله ايجاد ميكند.
مفهوم محوري گفتمان حاكم در نظم گفتمان ديني فيلم اخراجيها 2 «حاج آقا» است. اين درحالي است كه گفتمان حاشيهاي در نظم گفتماني ديني، دو مفهوم را بهعنوان موضوع معتبر ميسازد: «حاجي» و «بندة خدا». همچنين با وجود اشتراك در چهار مفهوم «حاج آقا، حاجي، خدا، مصلحت و تقيه»، ديگر مفاهيم اصلي توليدشده در اين دو گفتمان با هم متفاوتند. افزون بر آن، شيوة بيان و استدلال گفتمان ديني حاكم در اين فيلم استقراء است؛ اما شيوة بيان گفتمان حاشيهاي، بهصورت جدلي تأكيد بر تفاوتهاست. علاوه بر اين، ميزان قوانين تعيينشده در گفتمان حاكم بيش از دو برابر ميزان اين قوانين در گفتمان حاشيهاي است. بنابراين، شرايط ماندن در گفتمان حاكم سختتر از گفتمان حاشيهاي ديني بازنمايي ميشود. گفتمان حاكم در نظم گفتمان ديني دو نوع تقسيمبندي نامتقارن توليد ميكند. اين درحالي است كه گفتمان حاشيهاي دو نوع تقسيمبندي متقارن و يك تقسيمبندي نامتقارن را معين ميسازد.
اگرچه اين دو گفتمان به لحاظ برخي از عناصر ديني با هم متفاوتند؛ اما شباهتهاي اساسي ميان آنها وجود دارد. هر دو گفتمان بر محوريت انسان بنا شدهاند و در برخي مفاهيم اصلي هم با يكديگر اشتراك دارند. ساخت توليدات هر دو گفتمان با قطعيت بالا صورت ميگيرد. همچنين به لحاظ ميزان بنيادهاي نظري هم ميان اين دو گفتمان نزديكي وجود دارد. مهمتر آنكه هر دو گفتمان ديني در فيلم اخراجيها 2، فرد را بهعنوان معيار حقيقت در نظر ميگيرند. افزون بر آن، هر دو گفتمان به حس و تجربه بهمثابة مهمترين راه رسيدن به حقيقت و شناخت اعتبار ميدهند. بنابراين، تضاد ميان دو گفتمان حاكم و حاشيهاي در فيلم اخراجيها2 بسيار ناچيز است. درواقع، تنها تفاوت اساسي ميان گفتمانهاي ديني حاكم و حاشيهاي فيلم اخراجيها2 در شيوة بيان و استدلال است.
جدول (5): مقايسه و مقابله ميان مباني فكري گفتمانهاي توليدشده در نظم گفتمان ديني
گفتمان حاكم گفتمان حاشيهاي
عناصر گفتمان موضوع حاج آقا حاجي و بندة خدا
مفاهيم اصلي حاج آقا، حاجي، خدا، مصلحت، تقيه، دعا، امام، كتاب، خير، صالح، توفيق، سنت حسنه، فسق و فجور حاج آقا، حاجي، خدا، مصلحت، تقيه، غيرت، روحاني، شهيد
شيوة بيان استدلال استقرائي (75 درصد كاربست پيوندنماهاي علي استقرائي) قياس جدلي (67 درصد كاربست پيوندنماهاي تقابلي – مقايسهاي)
ميزان قطعيت گفتار بالا (63 درصد كاربست وجه امري و التزامي) بالا (72 درصد كاربست وجه امري و التزامي)
ميزان قضايا 19 18
ميزان قواعد حاكم بر جانِ سخنگوي 17 12
نوع تقسيمبندي 2 نوع 3 نوع
شيوة تقسيمبندي 4 تايي و 3 تايي 5 تايي و دو تا 2 تايي
معيار حقيقت حاج صالح حاج آقا
ابزار شناخت حس، تجربه (90 درصد كاربست فرايندهاي مادي - حسي) حس، تجربه (73 درصد كاربست فرايندهاي مادي – حسي)
ميزان، شكل و نوع اعتباردهي به مباني فكري ديني اعتباردهي بالا ولي به شكل منفي و بهصورت خطا با هدف تغيير اعتباردهي پايين، ولي به شكلي مثبت و شايان احترام با هدف بازتوليد
افزون بر بازنمايي مباني فكري ديني، فيلم اخراجيها 2 در سطح كلان، دو معيار «دين» و «فرهنگ» را براي بازشناسي حقيقت از خطا در نظر ميگيرد. ازاينروي، فرهنگ در اين فيلم امكان مييابد تا مباني فكري گفتمانهاي ديني بازنماييشده را بازتوليد كند و يا تغيير دهد. نتيجه آن است كه مباني فكري گفتمان ديني حاكم در اين فيلم، به لحاظ فرهنگي به شكلي منفي اعتبار مييابد و درواقع، خطا خوانده شده، طرد ميشود. در مقابل، مباني فكري گفتمان حاشيهاي در اين فيلم به شكلي مثبت، شايستة احترام خوانده ميشود. بهعبارت ديگر، با توجه به شباهتهاي موجود در مباني فكري اين دو گفتمان، آنچه صحيح خوانده ميشود شيوة استدلال جدلي در مقابل استدلال استقرائي است.
به صورت خلاصه، تعبيري كه از مباني فكري دين اسلام صورت ميگيرد فردمحور، فردگرا، فردمعيار، سخت، نامنظم، درهمآميخته، نامشخص، متغير و با تأكيد ويژه بر شيوة جدل در استدلال است. اين تعبير، كه به واسطة فيلم اخراجيها 2 بهمثابة برونداد نظام فرهنگي از سوي دولت اعتبار مييابد، نگرش خاص دولت در سال 1388 در حوزة فرهنگ را آشكار ميسازد.
- افروغ، عماد، «دين و قشربندي اجتماعي» (بهار1373)، راهبرد، ش 3، ص 104-119.
- آقاگلزاده، فردوس (1385)، تحليل گفتمان انتقادي، تهران، علمي و فرهنگي.
- آنترمن، اَلن (1385)، باورها و آئينهاي يهودي، ترجمة رضا فرزين، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- بشيريه، حسين (1391)، مقدمه مترجم، ميشل فوكو فراسوي ساختگرايي و هرمنوتيك با مؤخرهاي به قلم ميشل فوكو، نوشته هيوبرت ال. دريفوس و پل رابينو، ترجمة حسين بشيريه، چ هشتم، تهران، نشر ني.
- بوردول، ديويود و كريستين تامسون (1377)، هنر سينما، ترجمة فتاح محمدي، تهران، مركز.
- بهرامي كميل، نظام (1388)، نظريه رسانه¬ها (جامعهشناسي ارتباطات)، تهران، كوير.
- پارسانيا، حميد (1388)، علم و فلسفه، چ پنجم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- ـــــ ، «جامعهشناسي معرفت و علم»(زمستان1379)، ذهن، سال اول، ش 4، ص 87-116.
- پايگاه خبري جهان نيوز (1392)، 50 فيلم پرفروش تاريخ سينماي ايران، www.jahannews.com
- پوينتون، كيت (1388)، زبانشناسي و تحليل گفتمان، فرهنگ و متن: گفتمان و روششناسي پژوهش اجتماعي و مطالعات فرهنگي، ترجمة حسن چاوشيان، ويراستاري كيت پوينتون و آليسون لي، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
- پوينتون، كيت و لي، آليسون (1388)، فرهنگ و متن: مقدمه، فرهنگ و متن: گفتمان و روششناسي پژوهش اجتماعي و مطالعات فرهنگي، ترجمة حسن چاوشيان، ويراستاري كيت پوينتون و آليسون لي، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
- توفيقي، حسين (1374)، آشنايي با اديان بزرگ، چ نهم، تهران و قم، سمت و طه.
- جوادي آملي، عبدالله (1390)، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، تحقيق و تنظيم احمد واعظي، چ پنجم، قم، اسراء.
- دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي (1371)، مجموعه مصوبات شوراي عالي انقلاب فرهنگي: اصول سياست فرهنگي كشور، در: www.iranculture.org
- دريفوس، هيوبرت ال و پل رابينو (1391)، ميشل فوكو فراسوي ساختگرايي و هرمنوتيك با مؤخرهاي به قلم ميشل فوكو، ترجمة حسين بشيريه، چ هشتم، تهران، نشر ني.
- دلوز، ژيل (1389)، فوكو، ترجمة نيكو سرخوش و افشين جهانديده، چ دوم، تهران، نشر ني.
- ري، دانوتا (1388)، زبان روزنامه، به كوشش فريده حقبين، ترجمة وجيهه عزيزآبادي فراهاني و ديگران، تهران، علم.
- ساساني، فرهاد (1389)، معناكاوي: به سوي نشانهشناسي اجتماعي، تهران، علم.
- سلطاني، سيد علياصغر و بنت الهدي بنائي (1392)، بازنمايي عناصر ديني در فيلمهاي سينمايي: مطالعة موردي فيلم آواتار. زبانشناسي و مطالعات بينارشتهاي: مطالعات اجتماعي و فرهنگي زبان، تهران، نويسه پارسي.
- سلطاني، سيدعلياصغر (1384)، قدرت، گفتمان و زبا (سازوكارهاي جريان قدرت در جمهوري اسلامي ايران)، تهران، نشر ني.
- ـــــ ، (1390)، اصول و روش نگارش دانشگاهي، قم، دانشگاه مفيد.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين (1374)، تفسير الميزان، ترجمة سيد محمدباقر موسوي همداني، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
- فرجنژاد، محمدحسين (1388)، اسطورههاي صهيونيستي در سينما، تهران، هلال.
- فوكو، ميشل (1378)، نظم گفتار: درس افتتاحي در كلِژ دوفرانس، ترجمة باقر پرهام، تهران، آگاه.
- ـــــ ، (1390 الف)، بايد از جامعه دفاع كرد: درس گفتارهاي كلِژ دوفرانس 1975 - 1976، ترجمة رضا نجفزاده، تهران، رخداد نو.
- فوكو، ميشل (1390 ب)، تئاتر فلسفه: گزيده¬اي از درس گفتارها، كوتاهنوشتها، گفت¬وگوها و ...، ترجمة نيكو سرخوش و افشين جهانديده، چ دوم، تهران، نشر ني.
- فوكو، ميشل (1391 الف)، سوژه و قدرت، ميشل فوكو فراسوي ساختگرايي و هرمنوتيك با مؤخرهاي به قلم ميشل فوكو، نوشته هيوبرت ال. دريفوس و پل رابينو، ترجمة حسين بشيريه، چ هشتم، تهران، نشر ني.
- فوكو، ميشل (1391ب)، مراقبت و تنبيه: تولد زندان، ترجمة نيكو سرخوش و افشين جهانديده، چ دهم، تهران، نشر ني.
- كيسبيير، اَلن (1386)، درك فيلم، ترجمة بهمن طاهري، چ پنجم، تهران، چشمه.
- گيدنز، آنتوني (1373)، جامعهشناسي، ترجمة منوچهر صبوري، تهران، نشر ني.
- لي، آليسون (1388)، تحليل گفتمان و (باز) نگارش فرهنگي، فرهنگ و متن: گفتمان و روششناسي پژوهش اجتماعي و مطالعات فرهنگي، ترجمة حسن چاوشيان، ويراستاري آليسون لي و كيت پوينتون، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
- ليتل جان، استيفن (1384)، نظريه¬هاي ارتباطات. ترجمة مرتضي نوربخش و اكبر ميرحسني، تهران، جنگل.
- مرداني، اردلان (1383)، منطق مبين، ترجمة و شرحي نوين بر منطق مظفر، قم، الهادي.
- مهديزاده، سيدمحمد (1387)، رسانه¬ها و بازنمايي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- الواني، سيدمهدي و همكاران، «اجرا و ارزيابي سياستها در سازمانهاي دولتي با بهرهگيري از الگوي مديريت متوازن سياستها (BSC) مطالعه موردي: دفتر تبليغات اسلامي»(بهار و تابستان1388)، انديشه مديريت، ش 1، ص 5-34.
- هال، استوارت (1387)، گزيدههايي از عمل بازنمايي، نظريه¬هاي ارتباطات: مفاهيم انتقادي در مطالعات رسانه¬اي و فرهنگي، ويراستاري پل كوبلي، ترجمة احسان شاقاسمي، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
- يورگنسن، ماريان و فيليپس لوئيز ج (1391)، نظريه و روش در تحليل گفتمان، ترجمة هادي جليلي، چ دوم، تهران، نشر ني.
- يوسفزاده، غلامرضا (1390)، درآمدي بر روايت ديني در سينما و داستان، قم، مركز پژوهش¬هاي اسلامي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.